اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 33
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-21 07:42:342024-05-10 05:52:37اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر همه عزیزان
روزشمار 155 فصل ششم
وقتی این فایل و میبینم یا بار اول که دیدمش با خودم گفتم واقعا آیا ارزشش و داره به چیزهای حاشیه ای و پوچ توجه کنی؟ وقتی یه انسانی مثل من داره موشک یا فضاپیمایی میسازه با برنامه بره سفر به بیرون کره زمین وقتی هنوز جای مانور و کار روی شرکت تسلا داشته و میتونسته ازون طریق کلی محبوبیت و درامد بیشتری کسب کنه اما یکجا نمیشینه و میره سراغ هدف بعدی تاسیس شرکت اسپیس اکس و این هدف والاتر من نشستم تا چی بشه؟ من قدم برای تغییر شخصیتم برنمیدارم چه برسه بخوام قدمهایی به این بزرگی بردارم اما یه انسانی مثل من با همون مغزی که من دارم ازش کار کشیده و به نحو احسن ازش استفاده کرده اگه اون تونسته پس قطعا تو برای اهداف کوچیکترت خیلی راحت میتونی به جایگاهی برسی حتی بیشتر از ایلان ماسک با طی کردن قانون تکامل ….
نکات کلیدی فایل :
* نگاه مثبت و امید و انگیزه مردمان و صد البته خود ایلان ماسک
* تعریفی که ما برای اتفاقات قائل میشیم نشون میده اون اتفاق چه تاثیری تو زندگی ما داره چون اتفاقات به خودی خود معنا ندارن ما هستیم که بهشون معنا میدیم و تعبیرشون میکنیم
* به جای شکست از بهبود استفاده کنیم کلماتی که بار مثبت دارن و قانون تکامل هم مدام برای خودمون یادآوری کنیم
* بشین فکر کن ببین چه تعریف یا تعبیری برای اتفاقات زندگی ت میدی؟
* برچسب مناسب به اتفاقات بزنید تا شرایط به نفع شما تغییر کنه
* وقتی در مسیر در ست باشی اتفاقات همیشه به نفع توئه حتی اتفاقی که ظاهرش بده
حالا تجربیاتم و مثال هایی که درباره اتفاقات به ظاهر بد تو زندگی م داشتم :
وقتی میخواستم از محل کارم بیرون بیام کلی نجواها که داشتم به کنار از طرفی نمیتونستم تشخیص بدم که این کاری که میخوام انجام بدم درسته؟ یا فرار بجای حل مسئله دارم فرار میکنم و خب تو یسری از فایل های استادم که مدام تو گوشم زنگ میخورد ایشون میگفتن همیشه سعی کن ورودی مالی داشته باشی حتی اگه جایی که هستی مورد علاقت نیست روی خودت کار کنی به جای بهتر هدایت میشی بعد دیگه رها کردم تا جایی که دیگه داشت اوضاع به جاهای باریک کشیده میشد و من اصلا اتلاق انرژی داشتم و هیچ تمرکزی نه روی خودم نه روی افکارم نه اهدافم داشتم واقعا خدا خودش یجوری شرایط و پیش برد که من اومدم بیرون ازونجا البته یکم مناسب نیومدم اما میدونستم بهترین شیوه ست برای اون محیط و کلن شرایط بوجود اومده دعوایی پش نیومد اما شرایطم خیلی عالی با تسویه و حساب کتاب و اینا پیش نرفت در هر صورت ته دلم یه خیال راحتی بود یه حس خوب بود
و میتونم بگم بعد از یه هفته که اوضاع نرمال شد و تونستم خودمو پیدا کنم اصلا شرایط ازین رو به اون رو شد از همه لحاظ واقعا زندگیم به بعد اومدن بیرون از بازار و قبلش تقسیم میشه چون خیلی سال بود تو اون فضا فعالیت میکردم تو بازار تهران
البته این اولین اتفاق و مهمترینش نبود اما بهترین اتفاق به ظاهر ناجالب این چند وقت اخیر بود
اولیش تو سن کمتر فوت پدرم بود که تمام شروع ها تغییرات همه و همه چی در زندگی من از همونجا شروع شد فکر نمیکنم
برای دختر تو سن و سال. 17.18 ساله (بخوام از مثبت ترین کلمه استفاده کنم اینه) ناجالب ترین اتفاقی که میتونه بیفته ازین بیشتر باشه و اون اتفاق باعث شد من بزرگ بشم به معنای واقعی تا قبلش هنوز یه دختر ترسو و کوچیک و بی انگیزه و بی هدف بودم اما این موضوع باعث رشد شخصیتی منن شد جسارتم شجاعتم چند برابر شد ریزترش و تو خیلی از کامنتها گفتم و خب اینجا هم اگه بگم خیلی خیلی طولانی میشه
بنظرم این ناجالب ترین اتفاقاتی بود که در ظاهر واقعا بد بودن اما کلی باعث رشد شخصیتی من شدن
استاد عزیزم ممنونم بابت تک تک درسهای زندگی که بهمون میدین دوستتون دارم
بنام الله یکتا
سلام بر جانانم
خداروشاکرم که تونستم به مرحله ای از کار کردن روی خودم برسم که اول اینکه
مسئول خوب کردن حال خوبم خودم هستم
از دل تضادها خواسته هام و بیرون بکشم
توجهم و به نکات مثبت زندگیم ببرم
فرشته ی چند وقت پیش ممکن بود روزهای زیادی درگیر حال بد بشه و اتفاق بد پشت اتفاق بد رو تجربه کنه
اما فرشته ی الان بعد از چند ساعت میتونه خودش و جمع کنه و مرتب بخودش یادآور بشه که عزیزم…تو یک ثانیه ی بعدت رو میتونی خلق کنی
این حال دلم و عالی میکنه
وقتی یه اتفاق بظاهر بد میافته من سریع بخودم میگم ….
اشکال نداره….
من میتونم از همین ثانیه با حال خوبم خالق اتفاقات زیبا در زندگیم باشم
خدایا شکرت بخاطر حضورم در سایت
بخاطر استاد عزیزم و دوستان گلم ازت ممنونم
با این روند رو به رشد
من میتونم سال دیگه از موفقیتها و کنترل ذهن ها در موارد بیشتری بتونم صحبت کنم
عاشقتونم
سلام خدما همه دوستان عزیز و استاد گرامی
اخر هر سال باید کارت بیمه کارگری رو
تمدید کنم یه بنده خدا ی بود که
همیشه برام دست خدا بود جهت
تمدید این کارت که واقعا هم حیاتی
بود برام .
تا امسال برج 12 زمانی که رفتم فرم رو
پر کردم اون شخصی که قبلا کارم رو انجام میداد از اونجا رفته بود برا اولین بار گفتم خدایا
خودت امضا کن برام ورفتم خونه بعد از
20 روز جهت جواب نامه
کارمند تامیین اجتماعع گفت نامه ات
امضا شد برو بیمه ات بریز حساب
توانایی کنترل ذهن
توانایی اعراض از ناخواسته ها
جهت دهی آگاهانه به کانون توجه
فرصتی شگفت انگیز بنام تضاد
اینا کلیدهای این فایل وپیامهای این جلسه آموزشیه
مطالبی که من تازه دارم بعد 1590 روز تقریبا که عضواین مکان مقدس شدم درک میکنم ومیفهمم شون اونم تازه یه کم
کنترل ذهن کاربظاهر آسان اما بواقع سختیه به حرف آسونه وقتی میفهمی که اتفاقاتو ذهن خودت وافکارت داره رقم میزنه میگی خب اینکه کاری نداره بافکرم همه چی رو درست میکنم اما کارکردمغز مگه به این آسونیهاست مغزمثل یه بچه ی فوق العاده تُخزو باهوش ونابغه است که تحت تعلیم قراردادنش بسیار سخت وپیچیده است که واقعا جهاد اکبرمیخواد بتونی بعد تعلیمات غلطی که گرفته دوباره بهش آموزش بدی چه رسد به اینکه خیلی یادتقریبا هیچ کدوم از غلطهاتو ندونی وبخوای تازه پیداشون کنی وبعد پیداکردن تغییرشون بدی واقعا سخته اینو میگم تا بپذیرم که کارسختیه کنترل ذهن کارسختیه که هرلحظه بتونی ذهنتو مشاهده کنی که داره چی بلغور میکنه واسه خودش واون گفته هاشم بدون اینکه من بدونم رفتارهای منو احساسات منوتحت تاثیر میزاره تازه چندروزیه که دارم یه کم سعی میکنم فکرهامو مشاهده کنم وقضاوتشون نکنم فقط بزارم بیان وبرن واگر خراب بودن یه چیز بهتربزارم بجاش که حسمو خوب نگه دارم درزمانهای بیشتری
تواین 1500 خورده ای روز یه سری محصولاتو خریدم وتقریبا تمام رایگانهارو حتما یه بار یابعضیهارو چندبارگوش دادم اما هیشه ذهنم وسط فایلها درمیره ونمیتونم حتی کنترلش کنم که خوب گوش بدم تازه دارم میفهمم که من با خوندن اوکی ترم تا گوش دادن تازه خوندنم که بسختی باید ذهنموجمع کنم که دارم چی میخونم وبرای خودم تحلیل کنم
اما با این وجود ذهن فوق العاده بیش فعال من همونجاهایی که تونستم ذهنمو مدیریت کنم بطور باورنکردنیه همه چیز هودش درست شده وقتی رهاکردم چرندیات وترسهای ذهنمو وبه اندازه ای که تونستم کارمو بسپرم بخدا بدون اینکه درگیر چگونگی بشم ومن فقط لذت ببرم وبزارم اون کارهامو بکنه واقعا عالی شده همه چیز
واین روزها سخت در تلاشم که بتونم مشاهده گرافوارم باشم وقضاوتشون نکنم ویادم بمونه که من ذهنم نیستم من میتونم نظاره گرش باشم وفکردرست روبزارم بجاش تا بتونم درلظه شادباشم وازهمون لحظه م لذت ببرم دارم سعی میکنم هرروزتوی این کار یه قدم حرفه ای تر وبهتربشم تا بتونم کنترل زندگیمو بگیرم دست خودم
تا بتونم از دل تضادها خواسته هامو بکشم بیرون وبشناسمشون وفشارهایی که بهم میاد انگیزه بدای حرکتم بشن وهرروز یه قدم بجلو پیشرفت کنم واز مسیرم لذت ببرم ودرگیراینکه کی به هدفم میرسم نشم
اینارو نوشتم تابعدها یادم بیاد کجای کاربودم وپیشرفتمو ملموستر مشاهده وباورش کنم
به نام خداوند مهربان
وسلام و درود بر استاد بزرگوارم استاد عباسمنش وخانم شایسته عزیز
وسلام بر خانواده بزرگ استاد وهم فرکانسی های عزیزم
استاد عزیزم من بینهایت سپاسگزار خداوندی هستم
که شما رو سر راهم قرار داد تا راهم رو پیدا کنم وبا لذت این راه رو ادامه میدم در رابطه با این فایل که گذاشتید میخواستم تجربه ام رو تعریف کنم استاد کن معلم هستم و به علت بیماری که داشتم پارسال دو سه ماه در بستر بیماری بودم من پارسال معاون مدرسه بودم مدیر مدرسه خیلی زنگ میزد سخت میگرفت که یا بیا سر کار یا استعفا بده ولی طبق قانون تا چهار ماه هیچ کس حتی وزیر هم نمیتوانست کاری به کار بیمار داشته باشه چه برسه حکمش رو لغو کنه ولی این مدیر شده بود بلای جان ما راستش اوایل من خیلی ناراحت بودم که چرا همکار من این کارها رو انجام میده و بسیار نگران تا اینکه یکی رو آوردن جای ما ومن خودم رو آروم کردم که ما هم خدایی داریم وکارم رو به خدا سپردم که خدایا تو خودت اینو برام درستش کن
در همون بستر بیماری من با شما آشنا شدم و از شما یاد گرفتم که حال خوب اتفاقات خوب رو رقم میزند
ومن گفتم این اتفاق در جهت خیر منه خدا میدونه یک روز مونده بود به آخرین روز مرخصی استعلاجی من از اداره زنگ زدن بیا اداره رفتم گفتند جایی رو برات در نظر گرفتیم بیا برو من نشسته بودم و قدرت خدا رو نظاره میکردم که چطور کارها برام انجام شد توسط دستان خداوند بدون هیچ زحمتی مدیریت یک مدرسه رو برام نوشتند الان هفت هشت ماه توی اون مدرسه هستم از هر جهت عالی آرام دوستان و همکاران بسیار خوب و همراه به لطف خدای مهربان ورحیم در سلامت وآسایش وآرامشی وصف نشدنی به سر میبرم خدا رو صد هزار مرتبه شکر
با تشکر از شما استاد بسیار بزرگوارم خداوند خیر دنیا وآخرت رو نصیبتان کند
وتشکر از همهی دوستان و خانواده صمیمی استاد عباس منش
واااااااااای از این فایل که هردفه گوش میکنم ذوقی ک پدیدار میشه در من
یک مثال عینی ک برای این فایل توی زندگی خودم دیدم این بود ک من قبل عید یک هدفون گرون قیمت خریدم و خیلی راضی خشنود بودم ازش
و حقیقتا هر دفه که میزاشتمش انگار دنیا مال من بود یروز توی باشگاه یکی از دوستام هدفون منو خواست و بعدش هدفونم شکست و اول خیلی ناراحت شدم
بعد به خودم گفتم
1.ببین زینب یک فقط دستش شکسته خداروشکر
سیمش هنوز وصله
2.حتما خیری بوده شاید قراره رانندگی کنی ک اصلا توی راه باشگاه نیاز به هدفون نداری این نشونه بوده
و خلاصه تمام بار احساسی بدمو فراموش کردم
و هدفونم گذاشتم تو کمدم
بعد عید من دیدم واقعا نیاز به هدفون دارم چون مسیر طولانیه و خواستم یک هدفون بخرم دیگه کلی هم خدارشکر کردم ک پول و توانایی خرید یک هدفون دیگرو دارم
تا هفته پیش دوباره چک کردم این هدفونه کار میده
خلاصه برشداشتم گفتم هم میرم پیاده روی هم میدم که اینو تعمیر کنن ببییییین روز غیر تعطیلی بود اما تمام مغازه ها بسته بودن من نزدیک 6 هزار قدم زدم رسیدم به یک مغازه تعمیر تلویزیون رفتم گفتم اینو تعمیر میکنید نگاش کرد گفت نه مشکلش چیه گفتم همش سالمه فقط دستش شکسته و با چسبی ک قبلا خودم زدمم درست نشده …….
ببینید براااام هدفون مو با یک چسب غول چسب زد
حتی بخاطری که خوش رنگ بشه برام رنگ مشکی هم روش زد و حتی ازم 1 ریال هم هزینه نگرفتتتتتتتتت
و من با ذوق توی خیابون داشتم به این فکر میکردم ک حتی اگر ظاهر اتفاقات بد باشه اما میشه نتیجه رو عوض کرد…..
و امروز این فایل با همین هدفون قدرتمندم گوش دادم لذت بردم…..
فی ما وقع خیر
به نام خدای هدایتگرم خدای زیباییها و خدای آسانیها
استادم داشتم کامنت میذاشتم اینقدر مشتری اومد که یه مرتبه دیدم نصفه رفت
اومدم دوباره بقیشو بنویسم دوستام روز پنچ شنبه اومدن و تا آخر شب رفتن و ذهن نجواگرم شروع کرد به حرفهای پوچ زدن و میخواست احساسمو بد کنه که کنترلش کردم و اومدم با گفتن نتایج خوبه قبلیم خودم ذهنمو آرام کردم و با خودم گفتم ببین کبری الانه که باید عمل کنی به حرفهای استاد و به اون چیزی که گوش دادی احساس خوب =با اتفاقات خوب
و سریع با گفتن به خودم که قبلنا خدا کجا برات آسون همه کارهاتو انجام داده زمانی که تو آروم بودی با احساسه خوب و بعد نتیجه خوب دیدی الان هم از خداوند هدایت بخواه که او بهترینه
روز جمعه هم از خدا باز خواستم هدایتم کنه که خدایا الان کجا بریم بهتره بیرون شهر یا بریم مشهد جنس بیارم و قشنگ و راحت ما رو به بیرون شهر هدایت کرد و چون روز دختر هم بود کلی به دوتا دخترم خوش گذشت و به خصوص به خودم و احساسمو تا شب خوب نگه داشتم و بیخیال مغازه شدم گفتم خودش قشنگ برام میچینه من ایمان دارم دوست داشتم این کنترل ذهنمو و این هدایت زیبای خداوند رو با شما به اشتراک بذارم
که وقتی آرام هستی هدایت الهی رو از نجوا شیطانی تشخیص میدی
و من خیلی خوشحالم که تغییر کردم و میتونن ذهنمو کنترل کنم خدابا هر لحظه کمک و هدایتم کن به زیباییها و آسانیها به ثروت و فراوانی
استاد ممنونم دوستان عزیزم ممنونم که وقت میذارین کامنته منو میخونین متشکرم
خدایا من لایق بهترینها هستم
به نام خدای مهربانم خدایی که قدرتش به من ایمان و قدرت میدهد درکش به من باور و افکار درست میدهد خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم تو خودت امروز بهترینها رو به سمت من هدایت کن که تو بهترینی
سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم مهربانم سلام به دوستان همفرکانسیم
ان شالله هر روز رشد و پیشرفت در کنار این استاد و این دوستان توحیدی داشته باشیم خدایا شکرت سپاسگزارتم
دو روز پیش مسئله ای برام پیش اومد گفتم بیام با شما هم به اشتراک بذارم از ایمان و هدایت الهی ام که وقتی به خداوند میسپاری و هدایت میخواهی به بهترین نحو هدایتت میکند
من شغل آزاد دارم( مغازه پوشاک زنانه) روز پنچ شنبه
آخر هفته ها مردم بیشتر وقت آزاد دارن و خانمها هم عشق خرید دارن کلا من دوست ندارم مغازهرد به هیچ عنوان ببندم مگر چطور بسه کار واجب باشه میبندن
به نام خداوند مهربان
استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم ممنون از وقت و زمانی که برای ما میگذارید من تجربه مشابهی دارم ،سال 94 فرزند خودم را از دست دادم
قبل از این ماجرا من داروی اعصاب مصرف میکردم و حال بسیار بدی داشتم و تمام تمرکزم روی نکات منفی زندگیم بود اگر این جریان برای من پیش نیامده بود نمیدانم الان در چه حالی بودم ،حتماً مادری بیماری با زندگی نابسامان با فرزندانی بیمار بودم.
این جریان شد نقطه عطف زندگی من بسیار بسیار توانستم ذهن خودم را کنترل کنم ، روی این مسئله تمرکز نمیکردم وهمش به این فکر میکردم که اندیشیدن به این ماجرا من را بیمارتر از نظر اعصاب و روان و سلامت جسم خواهد کرد،و به همین منوال بقیه ی زندگی ام با همسر و فرزند دیگرم را ویران خواهم کرد.
و سعی میکردم حال خودم و اطرافیانم را خوب نگه دارم
تا اینکه مادرم به سرطان دچار شد و من به تنهایی و با قدرت فراوان ،8 ماه تمام از او نگهداری کردم و به علت اشتیاق خودم و چرا چرا کردنهام با مسیر عرفان و خودسازی آشنا شدم
از سال 97 تاکنون بسیار زیاد رشد کردم دریافتهای عالی داشتم و از همان زمان فوت فرزندم دیگر دارویی مصرف نکردم و بیشتر بیماریهایم با تغییر بینشهایم درمان شده اند
از خداوند سپاسگزارم که این توانایی و درک را به من داد که بتوانم مصائب زندگیم را نردبانی برای رشد خود قرار دهم
استاد جانم از شما بسیار بسیار سپاسگزارم
که اینطور دلسوزانه مسائل را برای ما باز میکنید .
من قدم هشتم هستم و بسیار بسیار لذت میبرم و استفاده میکنم،به زودی نتایج بسیار بزرگی را برای شما بازگو خواهم کرد
خداوندا سپاسگزارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
سپاسگزارم استاد عزیزم که اون صحبتی که با استاد شایسته میخواستین انجام بدین رو برای ما هم به اشتراک گذاشتین.
سپاسگزار استاد شایسته هستم و قدردانی میکنم از زحمت فیلمبرداری و تدوین و بارگزاری که داشتن.
استاد اول تحسین میکنم شنا رو که اینقدر قشنگ روی خودتون کار کردید که انواع آزادیها رو دارید .
تحسینتون میکنم اون جسم زیباتون رو اینقدر قشنگ درست کردین و خوش هیکل و خوش تیپ شدید.
زیباییهای پرادایس تموم نشدنیه.واقعا بهشت مبارکتون باشه .زندگی در چنین مکان روحانی ،دائما مراقبه هست البته برای کسانی که شکرگزارند و دید خوبی دارند.
تحسین میکنم تیز بینی تون رو که همه جا دنبال قانون میگردید.
موضوع پرتاب موشک بزرگ و سنگین با 33 موتور و بعد از 39 کیلومتر و 2100 کیلومتر بر ساعت سرعت در هنگام جدا شدن مسئله ای پیش اومد و آتیش گرفت.
نوع نگاه اونا که گفتن عملیات جدا سازی سریع ب نامه ریزی نشده قطعات شما رو به تحسین وا داشت.
و دوباره اومدید وقانون رو برامون تشریح کردید.
الان من دچار تضاد مالی کاری هستم و این فایل در این زمان برای من نشانه بود.
چند روزی شیطان منو وارد کارگاه خودش کرد و اذیت شدم و احساس ناخوب ایجاد شد .
اما به فضل الهی با کمک شکرگزاری و به یاد آوری نعمتها و درخواستهایی که داشتم دوباره نوع نگاهم رو عوض کردم و الان با حال خوب دارم مینویسم.
اتفاقات خنثی هستند،نگاه ما میتونه اونا رو سوخت برای رشد کنه یا هیزم برای جهنم.
یه جمله ای برای من مهم بود شاید اتفاقات داره نشون میده باید وارد فضای جدید و فیلد جدیدی بشم
ما باید در برخورد با تضاد میوه هاش رو بچینیم و تضاد پله رشد ما بشه.
درسهامون رو باید یاد بگیریم و تجربه کسب کنیم.
یکی گریزی به جاه طلب بودن ایلان ماسک زدید که یک کار آفرین باید جسور باشه و افق های بزرگ رو ببینه.
احساس خوب رو هیچ وقت فراموش نکنیم ،تحت هر شرایطی این احساس میتونه شما رو بیرون بیاره از هر مسئله ای.
بر چسب زدن به اتفاقات باید به تو کمک کنه و باعث رشد بشه.
مهمترین اتفاق زندگیم تو همین دوران پندمیک آشنا شدن با سایت شما بود و از دید من به آرزوی چند ساله ام رسیدم.جایی که سخت شده بود که هم درستکار باشم و هم خدا رو داشته باشم و هم همه چی رو سالم بخام.خدا رو شکر هدایت شدم.
تو همین دوران پندمیک من 3 تا مهارت یاد گرفتم که حداقل 2 تا شغل میتونه باشه .
حدود سال 1380 جایی که بودم فردی میومد پیش ما که ورشکست شده بود و یک موتور سیکلت سوار بود،بعد از اون سالها همش رشد کرد و الان چند تا مرغداری و دامداری و چاه کشاورزی و کلی خدم و حشم داره .اینم نتیجه درست فکر کردن در مواقع به ظاهر شکست.
نتیجه:جایی که تقلا توش هست یه مسئله ای وجود داره و تا اون مسئله رو تشخیص ندیم رشد نمیکنیم.باید با دید و افکار و حرفهای مثبت خودت رو به احساس خوب برسونی و هرگز خودت رو قربانی فرض نکنی و همش مسائل رو حل کنی.
سپاسگزارم