اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 33 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-21 07:42:342024-05-10 05:52:37اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود بر استاد عزیزم ، خانم شایسته نازنین و دوستان فوق العاده ام
5 سال پیش بعد از 13 سال زندگی مشترک تصمیم گرفتم از همسرم جدا بشم ، برای خانواده هامون ناباورانه ترین تصمیم ممکن بود ، دوستان هر کدووم تو زندگی تجربه ترس هایی رو داشتین ، سرشار از ترس بودم ، ولی هر بار تو دلم نجوا میکردم این اتفاق به نفع هر سه ما خواهد بود و هست ، یک فرزند پسر داریم ، وقتی تو خونه با هم بازی می کردیم با صدای بلند با آهنگ براش می خونم اییییین اتفاق به نفع هر سه ماست و … اون موقع نمی دونستم با چه گشایشی در زندگیم مواجه می شم ، فقط نه تنها در کلام باورم این بود که این اتفاق به نفع ماست ، الان بعد از 5 سال روزانه و هر لحظه به خاطر آرامشی که من و پسرم داریم خدا رو شاکرم ، و خوشحالم ، این ما هستیم که رنگ و طعم اتفاقات رو می سازیم با باورهامون دوستان ، اینکه در ویدئو به جای کلمه انفجار از جداشدن سریع استفاده شده دیگه رفته به ناخودآگاهشون اینکه اتفاقات رو حتی در کلام با عینک موفقیت و رسیدن به هدف ببینن ، ذهنشون عادت کرده از کلمات مثبت و پربار استفاده کنه ، الان در حال حاضر با یکی از ترس های خودم دارم روبرو می شم ، قبلا وقتی به ابن مسئله فکر می کردم دلم آشوب می شد ترس تمام وجودم رو می گرفت ، دستام یخ می زد و می لرزید ، باورتون نمی شه در مدت خیلی کوتاهی همه این احساس ها جاشو با ایمان ، شجاعت ، توکل و سپاس عوض کردن ، فقط با تغییر نگاه من ، خودم باور نمیکنم در مدت خیلی کوتاه نزدیک دو هفته البته تمرکز داشتم روی تغییر عمیق احساساتم ، و چرایی شون و اینکه من چرا در مورد اون مسئله اینقدر ترس دارم ، اووووه که چقدر ذهن ما برای اینکه نخواد چیزی رو باور کنه چه دلایل زیرکانه و توجیهات محکمی برای خودش میاره ، یکی یکی دلایل ذهنی خودم رو بررسی کردم ، استاد عزیز می دونید به چی رسیدم ، اینکه من چقدر ایمانم کامل نیست و ترسی که دارم داره از اون آب می خوره این همه سال ، شروع کردم به تغییر نگاهم ، اینکه اگه اون اتفاق بیفته چی می شه ، البته که اتفاقات ناخواسته به ظاهر بد به دنبالش خواهد افتاد همه رو تصور کردم و در برابر هر کدووم خودم رو تسلیم کردم و توکل کردم عمیقا ، خودم رو با ایمان مصلح کردم ، و امروز استارت اون موضوع رو می زنم ، خیلی آرامش دارم خیلی شجاع ترم ، خیلی خودمو دوست دارم ، خیلی منتظر اتفاقات و نتایج پرهیجان و آرامش بخش هستم ، خدایا شکر ، خوشحالم و به خودم می بالم ، و خدا رو سپاس می گم و افتخار می کنم به خانواده بزرگ عباسمنشی .سپاس
سلام به همه و استاد عزیزم و مریم جان
اول اینو بگم که از مریم جان شایسته تشکر ویژه دارم که چقدر حرفه ای فیلم میگیرن من یک ربع آخر ح فای استاد و اصلا نشنیدم و فقط به نحوه ی فیلمبرداری شما دقت میکر م و لذت میبردم از اینکه چقدر عاشقانه و چقدر خالصانه فیلم میگیرید واقعا ازتون سپاسگذارم
و باید دوباره این فیلم و ببینم و تمرکز کنم روی حرفای استاد
استاد عزیزم دقیقد حرفاتون برای من بود خیلی خوشحالم که هر موقع یه چیزی ذهنمو درگیر میکنه خداوندمنو به بهترین فایل هدایت میکنه از خداوند سپاسگزارم که اینقدر حواسش به من هست و داره زندگی منو بهبهترین شکل مدیریت میکنه خدایا شکرت
بله استاد واقعا فقط اون توجهه که باعث میشه اتفاقات به زندگی ما بیاد
تنها مشکلی که من دارم ای هستش که اگر اتفاقی میفته همون اول خودمو دلداری میدم که آره باید این اتفاق میفتاد و حتما یه خیریتی توی این اتفاق هست و خیلی زود آروم میشم و حالم خوب میشه ولی بعد از مدتی وباره ون اتفاق برام تازه میشه وانگار که تازه اون اتفاق برام افتاده و حال و روحیم یهویی بهم میریزه و همیشه به خودم میگفتم چرا اینجوری شد منکه خیلی حالم بهتر شده بود تا اینکه این فایل و دیدم متوجهشدم ایراد کارم چیه با اینکه هیچ اشاره ای توی این فایل به این موضوع نشد ولی یه ندایی اومد که به خاطر این هست که تو دوباره مشکلاتت ریست میشه
دلیلش این هست که من بعد تز اینکه با این حرفا و تفکرم خودم و آروم کردم بعد تز چند روز به خودم نهیب میزنم که تو خیلی زود حالت خوب شد ها این طبیعی نیست تو باید این درد و تا چند وقت باید با خودت داشته باشی یا جایی شنیده بودم نمیدونم یا خونده بودم که آدم باید برای اون اتفاق ناراحت کننده و بد عزاداریهاشو بکنه ناراحتیاشو اغصه خوردناشو باید انجام بده تا تموم بشه ولی تو عزاداری نکردی چند ماه غصه نخوردی برای همین نباید اینقدر زود حالت خوب بشه ودر نهایت دوباره حالم برای اون اتفاق بد میشد به طوریکه انگار تازه اون اتفاق افتاده و به خودم یه فرصت چند ماهه میدادم تا بهبود میدا کنه شرایطم ولی الان متوجه شدم که نه هاجر تو همون لحظه هم میتونی که حال خودت رو خوب کنی الان که فکر میکنم میبینم که توی این فایل به این موضوع اشاده شد که همون لحظه از کلمه مثبت برنامه ریزی نشده قطعات استفاده کردن .
من خیلی خوشحالم که این حرفها به من الهام شد و تونستم اینقدر راحت بنویسم خدایا شکرت
سلام استاد جان
آرهیادقدم 4 12قدم افتادم هراتفاقی بیفتد در مسیر
رسیدن ب خواسته هام هست چون روی خودم کار
میکنم الخیر فی الواقع من استاد تو رابطه عطفی
بودم نزدیک 2سال میتونستم گریه کنم و ازاین
وابستگی ها اما اومدم روی خودم کار کردم
و خودم را بهبود دادم و چقدر رابطه های سطحی
با افراد مختلف برقرار کردم و چقدر پیشرفت
کردم و تجربه کسب کردم واصن چه برخوردی
با جنس مخالف داشته باشم بهتره و اون
جدایی رابطه عاطفی نقطه عطف زندگیم شد
و
بعضی موقع ها میگم چرا این داستان زودتر
پیش نیومد
استاد سلام میکنم و سپاسگذارم به خاطر وجود شما
میخواستم مطلبی توضیح بدهم در رابطه با کنترول ذهن و اینکه ما خالق زندگی خودمان هستیم استاد یاد میاد چند ماه پیش بود که برای گواهینامه ثبت نام کرده بودم و میخواستم گواهینامه ماشینم بگیرم و همه به من میگفتن ببین اگه بری گواهینامه بگیری اینامه پدرت در میاد تو شهری چه بخوای و چه نخوای ردت میکنند و من فقط میخندیدم و میگفتم اگه از کل قدرت کشور هم استفاده کنند نمیتوانند
اتفاقی که افتاد من میدانستم که من خودم خالق زندگی خودم هستم و خودم اتفاقات رقم میزنم همونجوری که من میخوام و میخوام اینو هم بگم که (من نپذیرفتم شرایطی و مطلبی که دیگران گفتن )زمانی که من رفتم امتحان بدهم با توکل بر رب که من هرچی دارم از صاحب اختیار و فرمانروای اسمان ها و زمین است
و تصوراتی که داشتم من به خودم گفته بودم که من یا میرم و قبول میشم و یا هیچی اگه قبول نشوم نمیرم یا به نحوی به غول ارنولد به خودم گفتم ما چیزی بعنوان پلن بی مداریم و فقط پلن a داریم و رفتم و امتحان دادم و با بار اول قبول شدم و دیدم افرادی که پلن bداشتن و میگفتن اگه قبول نشیم دوباره امتحان میدیم مجدد و همین اتفاق هم براشون افتاد و امتحان توشهری که خیلی برای من جذاب بود این بود که من در امتحان تو شهری هم دقیقا همون فکر داشتم و اینکه بعد از اینکه من قبول شدم در( دفعه اول) برقیه دوستان بعد از منم قبول شدن مثل این بود که من باوری در انها ساخته بودم که میتوان قبول شد براحتی و من افسر که امتحان میکرد بزرگ نکرده بودم و قدرتو به اون نداده بودم و در تمام مسیر برگشت خونه و در رابطه با گواهینامه موتور هم دقیقا همین اتفاق افتاد و من در راه برگشت سپاسگذار ربی بودم که به من فرصت داده که من خودم خالق زندگی خودم باشم همونجوری که من میخواهم و میخواهم اینو هم بگم که این مطلب بعد از دیدن فایلی فوقعلاده که میزان تحمل شما چقدر است نوشتم مثال ها و مسیر ها بسیارند برای توضیح دادند سپاسگذارم
با سلام من از تجربه این اتفاقات خودم بگم
من سال 1398 رفتم خدمت سربازی قرار بود من بعد اموزشی معاف بشم بخاطر یک پرونده پزشکی که داشتیم.اما گذشت و گذشت و اون پرونده هیچکاری برای من نکرد با اینکه من همش منتظر بودم معاف بشم برم سرخونه زندگیم اما اون اتفاقی که من میخواستم نشد ولی نگاه من الخیرو فی ما وقع بود اون موقع از این قوانین باخبر نبودم اما این قانون رو اجرا کردم گذشت و گذشت که اخرای خدمت بود که من با یه کتابی توی کتابخونه پاسگاهمون اشنا شدم و اون کتاب باعث شد هدایت بشم به مسیری دیگه و همینجوری تا که من با این مسیر توحیدی اشنا شدم و بعدا فهمیدم همون سر خدمت موندن من و باعث خیر شد که خیال منو از بابت این دنیا و اون دنیا راحت کرده منو از خواب غفلت بیدار کرد سپاسگزارم استاد
به نام خداوند بخشنده و مهربان خدایی که ما را خلق کرد و از روح خودش در ما دمید تا ما هم بتونیم شرایطمونا و زندگیمونا خلق کنیم
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته زیبا و دوست داشتنی،و تمام دوستان گلم تو این فضای فوق العاده معنوی
اینقدر این فضا زیبا بود که آدم محو تماشای اونا میشه،دریاچه،اسمون صاف و ابرهای تپلی،
استاد جونم اندامتا میبینم کیف میکنم،شما فوق العاده ای
خب بریم سراغ این فایل که با شنیدنش تک به تک برام خاطره بود،من از یک اتفاق به ظاهر خیلی بد چنان آرامشی پیدا کردم و خدا را درونم یافتم که الان که فکرشا میکنم تعجب میکنم که آیا واقعا من اون آدم بودم،اینقدر که تغییر کردم،کلا شدم ی آدم دیگه،چون مسئولیت اون کارا پذیرفتم و گفتم خودم ب وجودش آوردم خودمم عوضش میکنم،و اون اتفاق به ظاهر بد شد نقطه عطف زندگی من،من در زندان بودم ولی آرامش داشتم،جسمم زندانی بود ولی روحم و ذهنم ازاد،اصلا یک حس عالی داشتم،امیدوارم بتونم تو این مسیر ثابت قدم باشم
ممنون استاد عزیزم بابت فایل های بی نظیرتون،
عااااااشقتونم
به نام خداوند بخشنده مهربانم
سلام استاد عزیزم سلام مریم جانم
سلام دوستان هم مسیرم
از وقتی که با این قانون آشنا شدم مسیر زندگیم روزبه روز روبه پیشرفته تا قبل از آشناییم با این مباحث ودرک قوانین با هر اتفاق ناگوار احساس ضعف وناتوانی داشتم وبا بد شدن احساسم به اتفاقات بد وبدتر هدایت میشدم.
اما استاد الان به لطف شما هدایت پروردگارم با اعماق وجودم به این درک رسیدم که هر اتفاقی درمسیرزندگیم رخ میدهد الخیر ومافی وقع هستش وهمه چیز به خیر وصلاح منه
استاد الان کاملا درک میکنم وقتی شما میگین باید دید مثبت به مسئله داشته باشید واین شما هستین که با نگاهی که به مسائل دارین،اتفاقات ها رو رقم میزنید.
سپاسگزارم استاد عزیزم بخاطر وجودپاک وتوحیدیتون که باحضورگرمتون وعمل به قوانین درست واصل واساس جهان هم به رشد وپیشرفت خودتون کمک کردین هم به ما.
براتون آرزوی سلامتی وبهترینهارو دارم.یاحق
به نام خداوند مهربان
وسلام و درود بر استاد بزرگوارم استاد عباسمنش وخانم شایسته عزیز
وسلام بر خانواده بزرگ استاد وهم فرکانسی های عزیزم
استاد عزیزم من بینهایت سپاسگزار خداوندی هستم
که شما رو سر راهم قرار داد تا راهم رو پیدا کنم وبا لذت این راه رو ادامه میدم در رابطه با این فایل که گذاشتید میخواستم تجربه ام رو تعریف کنم استاد کن معلم هستم و به علت بیماری که داشتم پارسال دو سه ماه در بستر بیماری بودم من پارسال معاون مدرسه بودم مدیر مدرسه خیلی زنگ میزد سخت میگرفت که یا بیا سر کار یا استعفا بده ولی طبق قانون تا چهار ماه هیچ کس حتی وزیر هم نمیتوانست کاری به کار بیمار داشته باشه چه برسه حکمش رو لغو کنه ولی این مدیر شده بود بلای جان ما راستش اوایل من خیلی ناراحت بودم که چرا همکار من این کارها رو انجام میده و بسیار نگران تا اینکه یکی رو آوردن جای ما ومن خودم رو آروم کردم که ما هم خدایی داریم وکارم رو به خدا سپردم که خدایا تو خودت اینو برام درستش کن
در همون بستر بیماری من با شما آشنا شدم و از شما یاد گرفتم که حال خوب اتفاقات خوب رو رقم میزند
ومن گفتم این اتفاق در جهت خیر منه خدا میدونه یک روز مونده بود به آخرین روز مرخصی استعلاجی من از اداره زنگ زدن بیا اداره رفتم گفتند جایی رو برات در نظر گرفتیم بیا برو من نشسته بودم و قدرت خدا رو نظاره میکردم که چطور کارها برام انجام شد توسط دستان خداوند بدون هیچ زحمتی مدیریت یک مدرسه رو برام نوشتند الان هفت هشت ماه توی اون مدرسه هستم از هر جهت عالی آرام دوستان و همکاران بسیار خوب و همراه به لطف خدای مهربان ورحیم در سلامت وآسایش وآرامشی وصف نشدنی به سر میبرم خدا رو صد هزار مرتبه شکر
با تشکر از شما استاد بسیار بزرگوارم خداوند خیر دنیا وآخرت رو نصیبتان کند
وتشکر از همهی دوستان و خانواده صمیمی استاد عباس منش
توانایی کنترل ذهن
توانایی اعراض از ناخواسته ها
جهت دهی آگاهانه به کانون توجه
فرصتی شگفت انگیز بنام تضاد
اینا کلیدهای این فایل وپیامهای این جلسه آموزشیه
مطالبی که من تازه دارم بعد 1590 روز تقریبا که عضواین مکان مقدس شدم درک میکنم ومیفهمم شون اونم تازه یه کم
کنترل ذهن کاربظاهر آسان اما بواقع سختیه به حرف آسونه وقتی میفهمی که اتفاقاتو ذهن خودت وافکارت داره رقم میزنه میگی خب اینکه کاری نداره بافکرم همه چی رو درست میکنم اما کارکردمغز مگه به این آسونیهاست مغزمثل یه بچه ی فوق العاده تُخزو باهوش ونابغه است که تحت تعلیم قراردادنش بسیار سخت وپیچیده است که واقعا جهاد اکبرمیخواد بتونی بعد تعلیمات غلطی که گرفته دوباره بهش آموزش بدی چه رسد به اینکه خیلی یادتقریبا هیچ کدوم از غلطهاتو ندونی وبخوای تازه پیداشون کنی وبعد پیداکردن تغییرشون بدی واقعا سخته اینو میگم تا بپذیرم که کارسختیه کنترل ذهن کارسختیه که هرلحظه بتونی ذهنتو مشاهده کنی که داره چی بلغور میکنه واسه خودش واون گفته هاشم بدون اینکه من بدونم رفتارهای منو احساسات منوتحت تاثیر میزاره تازه چندروزیه که دارم یه کم سعی میکنم فکرهامو مشاهده کنم وقضاوتشون نکنم فقط بزارم بیان وبرن واگر خراب بودن یه چیز بهتربزارم بجاش که حسمو خوب نگه دارم درزمانهای بیشتری
تواین 1500 خورده ای روز یه سری محصولاتو خریدم وتقریبا تمام رایگانهارو حتما یه بار یابعضیهارو چندبارگوش دادم اما هیشه ذهنم وسط فایلها درمیره ونمیتونم حتی کنترلش کنم که خوب گوش بدم تازه دارم میفهمم که من با خوندن اوکی ترم تا گوش دادن تازه خوندنم که بسختی باید ذهنموجمع کنم که دارم چی میخونم وبرای خودم تحلیل کنم
اما با این وجود ذهن فوق العاده بیش فعال من همونجاهایی که تونستم ذهنمو مدیریت کنم بطور باورنکردنیه همه چیز هودش درست شده وقتی رهاکردم چرندیات وترسهای ذهنمو وبه اندازه ای که تونستم کارمو بسپرم بخدا بدون اینکه درگیر چگونگی بشم ومن فقط لذت ببرم وبزارم اون کارهامو بکنه واقعا عالی شده همه چیز
واین روزها سخت در تلاشم که بتونم مشاهده گرافوارم باشم وقضاوتشون نکنم ویادم بمونه که من ذهنم نیستم من میتونم نظاره گرش باشم وفکردرست روبزارم بجاش تا بتونم درلظه شادباشم وازهمون لحظه م لذت ببرم دارم سعی میکنم هرروزتوی این کار یه قدم حرفه ای تر وبهتربشم تا بتونم کنترل زندگیمو بگیرم دست خودم
تا بتونم از دل تضادها خواسته هامو بکشم بیرون وبشناسمشون وفشارهایی که بهم میاد انگیزه بدای حرکتم بشن وهرروز یه قدم بجلو پیشرفت کنم واز مسیرم لذت ببرم ودرگیراینکه کی به هدفم میرسم نشم
اینارو نوشتم تابعدها یادم بیاد کجای کاربودم وپیشرفتمو ملموستر مشاهده وباورش کنم
بنام خدا
این فایل پیام هدایتی امروز من بود
دلیل موفقیت بعضی ادمها توی نحوه برخوردشون باوقایع وباوراشونه
اینکه انقدر خودتو قبول داری ،انقدر برای وقت وانرژی که گذاشتی ارزش قائل هستی که فارغ ازاینکه نتیجه چیه اسم اون کار بزاری تجربه متفاوت
وهمچین ادمی بااین دیدگاه میشه ایلان ماسک که جهان رو به تحسین وامیداره
چون اول خودش ،خودشو باور کرده وروی این اتفاق یه اسم گذاشته که حتی اگر موفق امیز بود انقدر برای من معنا نداشت
مهم اینه توی این شرایط بتونی ذهنتو کنترل کنی واعتماد به نفستو ازدست ندی
واقعاً تحسین برانگیزه
استاد ممنونم که این موضوع رو انتخاب کردی وراجبش برامون حرف زدی
کلی تجربه وآگاهی کسب کردم