چقدر شنیده ای که می گویند:
شکست پایه موفقیت است… نابرده رنج گنج میسر نمی شود یا جاده ای که هیچ دست اندازی ندارد، احتمالا به جایی نمی رسد!
چقدر کتاب، فیلم و داستان درباره زندگی نامه افراد موفق خوانده ای که ۹۹% آن، توضیح جزئیات کامل سختی ها و شکست هایشان و کمتر از ۱% آن، درباره نتیجه ای است که در نهایت به آن رسیده اند.
و سوال مهم تر این است که: چقدر با این نوع از حرف ها موافقی؟!
زیرا به اندازه سختی هایی که تحمل می کنی، موفقیت کسب نمی کنی، بلکه باورهایت تعیین کننده مسیری هستند که برای رسیدن به خواسته ها، طی می کنی. باورهای قدرتمند کننده، مسیر صاف، هموار و آسان و باورهای محدود کننده، مسیر پر از سختی و مشکل را برایت رقم می زند.
حال اگر آن بخش از تجارب افراد موفق را بپذیری که باورهای محدود کننده ای برایت می سازد، آنوقت حجمی از تجارب طاقت فرسا را به زندگی ات دعوت می کنی.
یعنی این باورها سبب می شود یا از آنجا که تحمل این مسیر سخت را نداری، در همان ابتدای راه ناامیدشده و عطای آن موفقیت را به لقایش می بخشی.
و یا اگر دستیابی به آن موفقیت برایت بسیار مهم باشد، با این باورها، وارد مسیری دشوار شده و جهان هستی، شکلی دشوار از خودش را به تو نشان می دهد که برای داشتن آن موفقیت، باید زجرها، ورشکستگی ها و ناملایمات بسیاری را تحمل نمایی. نه به این دلیل که قانونش این است، بلکه به این دلیل که با باورهایت این مسیر را انتخاب نموده ای!
انتخاب با خودت است. می توانی مسیر ناهموار و سخت را انتخاب کنی، یا می توانی ایمانی به اندازه سلیمان بسازی که فضل خدا را باور می کند، درخواست می کند و به اندازه باورش برکت خداوند را دریافت می کند!
زیرا حقیقت این است که خداوند به اندازه زجرهایت به تو نعمت نمی بخشد، بلکه به اندازه باورها و ایمان تو، هدایت ها و برکاتش را فرو می فرستد. حال هرچه باورهایت قدرتمند کننده تر باشد، مسیری که طی می شود، راحت تر و برکت ها و نعمت ها نیز بیشتر است.
این موضوع اساس دوره های روانشناسی ثروت۱ و ۲ و ۳ است. این دوره ها به شما روش شناسایی باورهای قدرتمند کننده تر و نحوه ساختن آن باورها را می آموزد. زیرا باورهایت تعیین می کند که چه بخشی از جهان را تجربه کنی، ثروت یا فقر… موفقیت یا شکست… عشق یا نفرت!
تنها کار تو، کنترل ورودی های ذهنت است. یعنی اجازه ورود به نگاه ها، حرف ها و تجاربی که نگرانی هایت را کمتر و ایمان و آرامش ات را بیشتر می کند. این یعنی ساختن باور!
مراقب حرف هایی که می شنوی، کتابهایی که می خوانی و الگوهایی که انتخاب می کنی باش. مهم تر از همه، فارغ از اینکه آن فرد چقدر موفق است، مراقب باش چه بخشی از باورهایش را می خواهی بپذیری؟؟
زیرا هیچ فردی باورهای ۱۰۰% قدرتمند کننده ای ندارد، پس اگر آن بخش از تجاربش را بپذیری که به نگرانی ها و ترس هایت بیافزاید، محدودیت هایت را بیشتر کند و در یک کلام، آرامشت را کمتر نماید، یعنی این باور را ساخته ای که برای رسیدن به موفقیت باید هفت خوان رستم را پیمود!
جلسه ۳۴ روانشناسی ثروت۱ ، تیزبینی و هوشیاری در شیوه الگوبرداری را به تو می آموزد. تا بدانی حتی وقتی دستاوردهای افراد موفق را مرور می کنی، مراقب باشی از کدام بخش از باورهایشان الگوبرداری می کنی.
من این دوره ها را بزرگترین دستاورد زندگی خود می دانم زیرا نه تنها به شما یاد می دهد تا باورهای قدرتمند کننده ای بسازی که موجب هدایت ات به سمت ایده ها، راهکارها و شرایطی بشود که نتیجه اش قطعا موفقیت مالی است، بلکه از هزاران ضرر و زیانی محفوظ می مانی که باورهای محدود کننده قبلی، قطعا شما را به سمت آنها می برد.
به همین دلیل، اگر قصد سرمایه گذاری، راه اندازی یک کسب یا انجام هر راهکاری برای کسب موفقیت مالی داری، با کمک آموزش های روانشناسی ثروت، اول از همه، آن باورهای قدرتمند کننده را بساز و اجازه بده آن باورها مسیر را برایت انتخاب نمایند.
خیلی فرق می کند که با باور قدرتمند کننده ای مثل فراوانی ثروت، اقدام به سرمایه گذاری می نمایی یا با باور کمبود ثروت!
خیلی فرق می کند که با باور احساس داشتن لیاقت ثروت، کسب وکارت را راه می اندازی با باور عدم داشتن لیاقت ثروتمند بودن!
خیلی فرق می کند که با این باور که خداوند بیشتر از من می خواهد ثروتمند شوم، محصولت را به فروش می رسانی، یا با این باور که ثروت من را از خداوند دور می کند!!!
به دو مسیر کاملاً متفاوت هدایت می شوی و فرصت ها، شرایط و بازارهایی را تجربه می کنی و نتیجه ای کاملا متفاوت برایت رقم زده خواهد شد که تفاوت اش به اندازه تفاوت موفقیت و ورشکستگی است. به اندازه ثروت و فقر است.
سید حسین عباس منش
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری کدام مسیر را انتخاب کرده ای؟ هموار یا سنگلاخی؟!304MB29 دقیقه
- فایل صوتی کدام مسیر را انتخاب کرده ای؟ هموار یا سنگلاخی؟!26MB29 دقیقه
ب نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام ب استاد جانم و مریم گلم و همه دوستان
میخاستم امروز کامنت رو توی قدم اول بنویسم ولی گفتم اینجا بنویسم ک اگر بچهایی ک دوره ای نخریدن شااید سر سوزن ایمانشون تقویت بشه.
از اتفاقات این چند روزم میخام بگم.
از اینکه استاد گفتن تعهد بدید ک درامدتونو بیشتر کنید و اگر ندارید شروع کنید بگید حداقل ماهی 1تومن میخام این ماه درامد داشته باشم، ک البته چند وقته ک فکر میکردم چکار کنم برا کسب درامد.
و همسرم میگفت من ک شرکت کار میکنم دیگه وقت کار دوم ندارم و بخاطر کار سختش وقتیم خونس خستس و …
خلاصه گفتم بابا من تمام عمرم ریاضی خوندم مدرسه و دانشگاه رشتم ریاضی بوده، قبلا بارها ب دیگران درس دادم حالا هزینه نگرفتم، بهانم این بود ک بچه کوچیک دارم نمیزاره تدریس منم اذیت میکنه و…. .گفتم خب من اگهی میزارم توی دیوار ،ساعت تدریسو میزارم وقتی همسر خونه بود و بچه رو نگه داره، همسرمم گفت من ک گچکاری بلدم، برق کاری بلدم منم اگهی میزارم دیوار ، خلاصه اگهی رو گذاشتیم و نشستیم ب کار کردن روی خودمون ک ی فایل از استاد رو گوش میدیم ک مثلا نیم ساعته ما بالا 2 ساعت هی قطع میکنیم درموردش صحبت میکنیم مثال میزنیم رفتارامونو تحلیل میکنیم و….. الان 10ماهه ک توی سایتیم میگفتیم خدایا بهمون بگو چکار کنیمو…… ک اتفاقی کامنت نتایج دوره احساس لیاقتو خوندم ک گفته بودن با اینکه ثروتو کار کردیم پروژه اومد برامون ولی پول نمیدادن تا اینکه دوره احساس لیاقت خریدیم و فهمیدیم اشکال کارمون اینجاست و من گفتم بابا احساس لیاقت چیه من ک فکر میکنم خیلی لایق ثروتم تحصیل کردم، خااانومم، خوش اخلاقم، از خوشحالی دیگران خوشحال میشم، برا همه خوب میخام ،همسرمم ک همه چی تمومه، خیلی لایقیمو…. .تا اینکه رفتم عقل کل زدم احساس لیاقت چیه و خوندمو خوندمو خوندم تا رسیدم ب مقاله خانوم شایسته ی گگگگگللللم. واااای ک چ طوفانی ب پا کرد پردهی از روی تمااااام ذهنم برداشت، تمااام رفتارای زندگیمون از عدم لیاقت بود و باهمسر شروع کردیم ب لیست کردن تماااااام کارامون ک از عدم لیاقت نشات میگرفت و مقایلش نوشتیم از این ب بعد چطور باید تغییرش بدیم، خلاصه همون روز بلدن شدیم ب اجرا کردن،وسیله ای ک سالها بود خریدن بودیم ولی پلمپشم باز نکرده بودیم ک خونهی خودمون ک خریدیم بازش کنیمو اوردیم نصب کردیم،لباسا و وسایل نامناسبو دور انداختیمو…. .فردا از خدا درخواست کردم زنگ بزنن برا اموزش بهمو از ی خانواده خیلی متشخص و … باشه و بگه ک میخام ثابت بیام پیشتونو…. وای خداااا، چند ساعت بعد گوشیم زنگ خورد و دقیقا ی خانوم بافرهنگ متشخص تماس گرفتن و خیلی محکم صحبت کردن ک اره دخترم میخا بفرستم پیشتونو میخام تا اخر سال فولش کنید و درمورد هزینه صحبت کردیمو …. . بماند ک بعد ازش خبری نشد ولی ب قول رزا خانم همین ک گوشیم زنگ خورد هزااار مرتبه شکر. و فردا گوشی همسرم ک نیم ساعت بود از سرکار اومده بود و حسابی خسته بود زنگ خوردو گفتن میاین برا گچکاری و همسرم گفت همین الان میام و طرف با ماشینش اومد سراغ همسرم و رفت و 5،6ساعت کارو تموم کردو 1میلیون 700دستمزد گرفتو با ی کیسه بادوم اومد خونه و گفت اییینقدر طرف خوششحال شده ک سریع رفتم ک هزینه رو گفتم،گفته اگر میگفتی 50میلیونم میشه با جوون میدادم و 10روزه دنبال گچکارم هیچکس نیومده،و… بعد گفتم قرار بود شاگرد بیا برا من 100تومن بگیرم ازش،اون نیومد و همسرم فت 1و700وارد زندگیمون شد. خلاصه فردا شد و همسرم دوباره زنگ زدن بهش و دقییییقا ی کوچه بالاتر از ما بود خونه طرف و خدا حواسش بهمون بود ک ماشین نداری نزدیک خونمون برامون کار گرفت و همسرم توی 3ساعت کارو تموم کرد و 1تومن گرفت. و فرداش از خدا خاستم امروز یکی زنگ بزنه و بیاااااد،دقیقا یکی زنگ زد و هماهنگ کردیمو و اومد و 100تومنم گرفتم.
2روز بعد باز ب همسرم زنگ زدن بیا کارو ببین و قیمت بده ولی از خونمون دور بود و ماشین لازم بود، همسرم گفت زنگ بزنم داداشت اگر بیکاره هم باماشینش بیا هم کمک باشه و دستمزشو میدم، همین ک زنگ زد داداشم توی کوچمون بودو اومد ماشینو داد و قرار بود با دوستاش برن بیرون ماشینو گذاشت در خونمون و همسرم رفت کارو دیدو اومد وغروب داداشم اومد ماشینو برد،قرار شد فردا صب همسرم برن کارو بزنن و باید اسنپ میگرفت ک بره،
حالا پسر یکی دیگه از داداشام خونمون بود و داشتم بهش ریاضی یاد میدادم ک مامانش زنگ زد و ازم پرسید اگر وقت میکنی درس بدی ،همکلاسهای دیگه ی پسرمم دنبال معلم خصوصین و منم گفتم اره وقت دارم و شمارمو دادو یکی زنگ زد برا فردا وقت بهش دادمو و حالا فکر کنید،فردا هم پدربزرگ و مادربزرگ از مکه میان و باید بریم استقبال و مهمونی، هم من شاگرد گرفتم و هم همسرم سفارش کار گرفته و هم بخاطر رفتن خونه مادر بزرگ ماشین لازم داشتیم، ک برادر بزرگم ک پسرشو داشتم اموزش میدادم، زنگ زد ک فردا شما کی میاید بریم روستا خونه پدربزرگ ؟؟ما میخا با یکی از ماشینا بریم، اون یکی ماشینمو بیاید ببرید دست شما باشه، فردا ما زودتر میریم،شما بچهامو از مدرسه بیارید و با خودتون بیارید روستا، و همسرم شب رفت ماشینو گرفت ک فردا صب هم با ماشین بره کارشو انجام بده و عصرم بریم روستا و هم دست همسرم 1میلیون و500میاد و دست من 100تومن دیگه و تااااازه شرووع شده حالا خدامی ونی چ اتفاقات قشنگی قراره برامون بیوفته، مایی ک بجز درامد همسرم از شرکت هیچ ورودی دیگه ای نداشتیم این ماه علاوه ب اون درامد توی 10روز 5میلیون دیگه وارد زندگیمون شده و زندگیمونو سپردیم دسته خدا.
ی چیز دیگم بگم ،ی مسئله ای برای پسرم پیش اومد ک چند روز درگیرش بودم و سپردمش بخدا گفتم خدایا هروقت ی نشونه نشونم دادی دیگه یعنی مسئله حل شده من ک نمیتونم بفهمم کی حل شده، نشونمم میزارم هر وقت با گوشیم توی ساعت رند تماس برقرار شد (قبلا استاد گفته بودن ک اوایل باخدا اینطوری صحبت میکردم ک خدایا مثلا اگر قراره دانشگا برام بهتر باشه قبول بشم اگر ن برم سر کار دیگه،و منم برا خرید دوره گفتم خدایا من نمیدونم کی امادم هر وقت اماده شدم پول خرید دوره رو ب اندازه همون دوره ی جوری وارد زندگیم کن،ک نخام از همسرم پول بگیرم،ک داستان وارد شدن 1و700تومنو توی روز شمار 8فکر کنم گفتم و قدم اولو باهاش خریدم،) و بعد از 5روز از شروع این قرار و چندین تماسی ک داشتم، امروز گفتم نگا ساعت تماسام کنم ببینم نشونه اومد یا ن ک دیدم واااای ساعت21:21 با زنداداشم صحبت کرده بودم و نشونه رو خدا داد. و گفتم خدایا من میدونم ک هر لحظه داری هدایتم میکنی،
دیگه بماند ک چقققدر امروز همه چیز عالی بود و همسرم دید من دارم ب پسر داداشم درس میدم بلند شد غذا گذاشت ی شام معرکه ک اندازشو بیشتر گذاشت و سر شام برادر کوچیکم اومد خونمون و همسرم گفت ببین خدا چقدر قشنگ هدایتمون میکنه اول کمتر ماکارانی گذاشتم بعد گفتم بزار ی کم دیگه اضافه کنم و حالا داداشت اومد و غذامون زیاد بود،بعد از شامم ک برادر و برادرزادم رفتن و خونه بهم ریخته بود، همسرم با اینکه وقتی ی بار غذا درست میکنه دیگه کار دیگه ای انجام نمیده،گفت من ظرفا رو میشورم تو برو خونه رو مرتب کن و … و همکاری عااالی داشتیم باهم و ی جمعه بی نظیر رو گذرونیم مخصوصا قسمت اول صبح ک شروع کردیم توی دفتر نو ی بار دیگه خواستهامونو ب ترتیب اولویت نوشتیمو در موردشون صحبت کردیمو…. ی ناهار خیییلی محشر و حاضری رو خوردیمو….
بخا باز کنم اتفاقاتو حالا حالا ها باید بنویسم.
فقط ایمان داشته باشید ک این مسسسیر مسیر سعادته اینقدر ادامه بدیم تا یادش بگیریم و 100درصد خالق زندگی عااالیمون باشیم.
عااااشقتونم
ب نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ب استادجان و مریم گلمو همه ی دوستان.
استااااااد عاااالی بود بی نظیر بود، قبلا این فایلتونو شنیده بودم و دیروز در روز شمار تحول زندگی من 53 باز شنیدم و تا اخر شب میخام ده ها بار گوشش کنم.
استاد وااااقعا 99و9دهم مردم دنیا این باور ک نابرده رنج گنج میسر نمیشد رو دارن،تمااام فیلما و برنامه کودکا این باورو ب طور کامل شرح میدن.
من خودم دیگه تلویزیون نگاه نمیکنم ولی پسر 3سالمو باید با ی چیز سرگرم کنم ک بزاره من برا خودم وقت بزارم ک بااااااز چقدر ثروت خوبه ک اگر موتور شارژی و ماشین شارژی و کللی اسباب بازی موزیکال داشت نیاز نبود با تلویزیون سرگرمش کنم.
ولی ی وقتایی متوجه میشم داره چی میبینه میبینم باور غلط ک با سختی باید ب موفقیت برسی، ک البته انتن رو دراوردم براش پاندای کونگفوکار ریختم ک روزی 10بار پشت سر هم نگاش میکنه،
چون کمتر از بقیه برنامه کودکا منفی داره.
و اتفاقا اونجا استاد پاندا بهش میگه فکر کردی 1 شبه میتونی کونگ فو یاد بگیری نابرده رنج گنج مسیر نمیشود وللللی،پاندا ب راااحتی با سن کم چنان پیش میره ک جایگاهش از استادش بالاتر میره.
خلاصه استاد تممووم عمرم اینو شنیدم و دیدم. توی اقوامم تا میایم از یکی بگیم ک چ زندگی راحتی داره، شروع میکنن ک اره اینقدر توی زندگیش سختی کشیدن و بچگیش اینجوری بوده و یعنی همین الان داره مرور میشه توی سرم اساتیدمون از زندگی سختشون میگفتن خانواده و هممممه.
اومدم نوشتم خب اگر فلانی این شرایط رو داشته ک ب موفقیت رسیده،خب فلانی هم دقیقا همین سختیا رو کشیده پس چرا الان زندگیش پر از سختیه؟؟؟اگر علت اینه ک پس هردو الان باید راحت میبود زندگیشون، و همین طوری مثال پیدا کردمو نوشتم.
من چند روز پیش گفتم بلند شم ی کاری کنم برا کسب درامد، و با اینکه اموزش ریاضی رو بلدم ،میگفتم بچه کوچیک دارم و نمیشه و اذیت میکنه و شاگرد نمیگرفتم. گفتم خب چکار کنم، پیشنهاد زنجیربافی داده شد و رفتم و اوردمو منی ک از بدنم خیلی کار نکشیدم هیچ وقت، اومدم زنجیر بافی ک 2تا دم باریک باید دستت میگرفتی و حلقه های فولادی رو زنجیر میکردی 5 روز انجام دادم و روزی چند ساعت انجام دادم دستام تاول زدن برا ی پول خیییلی ناچیز، و رفتم تحویلش بدم، خانم گفت چقدر معلم خصوصی ها زیاد میگیرن پول و …..
. بعد انگاری خدا بهم گفت برو دنبال تدریس خصوصی ،و قبلا بارها انجامش داده بودم ولی پول نمیگرفتم از بچهای اقوام. گفتم اره میرم برا اینکار و ساعتا رو هماهنگ میکنم ک همسر خونه باشه و باوجود پسرم میتونم، و از پول دستمزد زنجیر بافی ی اگهی گذاشتم دیوارو و شروع کردم گفتم اره خدا مشتریای خوبو ب سمتم هدایت میکنه مگه تا الان این همه اموزش ندادی ،مگه 3سال پیش ی شاگردی نداشتی التماستو میکرد ک فقط میخا با تو باشه و مگه …. ..
استاد همون روز اول زنگ زدن و قرار بر هماهنگی شد و امروز ک روز دومه اول صبح ساعت 8 باز تماس گرفتن برا هماهنگی و ….
یا توی مسئله خونه دار شدن،ک اره باید تحمل کنید و سالها زحمت کشید و پس انداز کنید و ریز ریز پولاتونو بدید طلا و بعد بدید زمینو بعد زمینو بفروشید و کلی وام و قرض و بعد بدیش رهن و پول رهن بزاری رو پول خریدتو بعد باز کار کنی تا پول رهنو جور کنی و بعد بری توی خونه ی خودت.
مثال از اینچنین افرادم ک الاماشاالله دورو برمون هست.
ولللی ایا این لذت داره،یا افراد معدودی ک دوربرمون هستن ک خیییلی راحت اول زندگی قشنگ رفتن توی خونه شیک و باکلاس خودشون زندگی میکنن.
ک باز اینجا بگم چقققدر اینستا ب من کمک کرد ، من فقط خودمونو دوربریامونو میدیدم انگار چشمم بسته بود ب روی دنیاااا تا ترم دوم دانشگا گوشی نداشتم و هیییچی از دنیای بیرون ندیده بودم، توی فامیل همممه تقریبا در یک سطح اونم پایین. و بعد از دانشگاه ینی حدودا 4ساله ک من اینستا دارم هرررربار با چشمای از حلقه بیرون زده نگا میکنم و میگم واااااای چ زیبا چ با شکوه ی چیزایی چ مدلای چ ……
و ب بیشتر از خونه و خوندار شدنو و مدلای خونه و دیزاین خونه و … نگاه میکنم و میگم نگا تازه ازدواج کردن چ خونه ای داااارن و …
حالا کدوم لذت بخش تره راحت خوندار بشی در زمان کوتاه و بدون بدبختی کشیدن یا با زجر؟؟
راه لذت بخش راه خداست و من این راهو برای زندگی برگزیدم.
و میخام بدونم برای ساختن این باور چطور احساس لیاقتمو بالا ببرم با چ رفتارهایی با چ تغییراتی در رفتارم در رابطه با احساس لیاقت؟
استاااد عزیزم عاشششقتونم ک زندگیمو هدفمند کردید و فهمیدم میخام چطور زندگی کنم.
مریم جان عزززیزم بی نهایت سپاسگزارتونم. خواهش میکنم مقاله خودتونو ابتدای هر روز شمارو بزارید ،میخا هم مقالتونو بخونم هم متن کامنت برگزیده. خوندن مقاله های شما 1000برابر میکنه فهم و درک منو.
ب نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ب استادجان و مریم گلمو همه ی دوستان.
استااااااد عاااالی بود بی نظیر بود، قبلا این فایلتونو شنیده بودم و دیروز در روز شمار تحول زندگی من 53 باز شنیدم و تا اخر شب میخام ده ها بار گوشش کنم.
استاد وااااقعا 99و9دهم مردم دنیا این باور ک نابرده رنج گنج میسر نمیشد رو دارن،تمااام فیلما و برنامه کودکا این باورو ب طور کامل شرح میدن.
من خودم دیگه تلویزیون نگاه نمیکنم ولی پسر 3سالمو باید با ی چیز سرگرم کنم ک بزاره من برا خودم وقت بزارم ک بااااااز چقدر ثروت خوبه ک اگر موتور شارژی و ماشین شارژی و کللی اسباب بازی موزیکال داشت نیاز نبود با تلویزیون سرگرمش کنم.
ولی ی وقتایی متوجه میشم داره چی میبینه میبینم باور غلط ک با سختی باید ب موفقیت برسی، ک البته انتن رو دراوردم براش پاندای کونگفوکار ریختم ک روزی 10بار پشت سر هم نگاش میکنه،
چون کمتر از بقیه برنامه کودکا منفی داره.
و اتفاقا اونجا استاد پاندا بهش میگه فکر کردی 1 شبه میتونی کونگ فو یاد بگیری نابرده رنج گنج مسیر نمیشود وللللی،پاندا ب راااحتی با سن کم چنان پیش میره ک جایگاهش از استادش بالاتر میره.
خلاصه استاد تممووم عمرم اینو شنیدم و دیدم. توی اقوامم تا میایم از یکی بگیم ک چ زندگی راحتی داره، شروع میکنن ک اره اینقدر توی زندگیش سختی کشیدن و بچگیش اینجوری بوده و یعنی همین الان داره مرور میشه توی سرم اساتیدمون از زندگی سختشون میگفتن خانواده و هممممه.
اومدم نوشتم خب اگر فلانی این شرایط رو داشته ک ب موفقیت رسیده،خب فلانی هم دقیقا همین سختیا رو کشیده پس چرا الان زندگیش پر از سختیه؟؟؟اگر علت اینه ک پس هردو الان باید راحت میبود زندگیشون، و همین طوری مثال پیدا کردمو نوشتم.
یا توی مسئله خونه دار شدن،ک اره باید تحمل کنید و سالها زحمت کشید و پس انداز کنید و ریز ریز پولاتونو بدید طلا و بعد بدید زمینو بعد زمینو بفروشید و کلی وام و قرض و بعد بدیش رهن و پول رهن بزاری رو پول خریدتو بعد باز کار کنی تا پول رهنو جور کنی و بعد بری توی خونه ی خودت.
مثال از اینچنین افرادم ک الاماشاالله دورو برمون هست.
ولللی ایا این لذت داره،یا افراد معدودی ک دوربرمون هستن ک خیییلی راحت اول زندگی قشنگ رفتن توی خونه شیک و باکلاس خودشون زندگی میکنن.
ک باز اینجا بگم چقققدر اینستا ب من کمک کرد ، من فقط خودمونو دوربریامونو میدیدم انگار چشمم بسته بود ب روی دنیاااا تا ترم دوم دانشگا گوشی نداشتم و هیییچی از دنیای بیرون ندیده بودم، توی فامیل همممه تقریبا در یک سطح اونم پایین. و بعد از دانشگاه ینی حدودا 4ساله ک من اینستا دارم هرررربار با چشمای از حلقه بیرون زده نگا میکنم و میگم واااااای چ زیبا چ با شکوه ی چیزایی چ مدلای چ ……
و ب بیشتر از خونه و خوندار شدنو و مدلای خونه و دیزاین خونه و … نگاه میکنم و میگم نگا تازه ازدواج کردن چ خونه ای داااارن و …
حالا کدوم لذت بخش تره راحت خوندار بشی در زمان کوتاه و بدون بدبختی کشیدن یا با زجر؟؟
راه لذت بخش راه خداست و من این راهو برای زندگی برگزیدم.
و میخام بدونم برای ساختن این باور چطور احساس لیاقتمو بالا ببرم با چ رفتارهایی با چ تغییراتی در رفتارم در رابطه با احساس لیاقت؟
استاااد عزیزم عاشششقتونم ک زندگیمو هدفمند کردید و فهمیدم میخام چطور زندگی کنم.
مریم جان عزززیزم بی نهایت سپاسگزارتونم. خواهش میکنم مقاله خودتونو ابتدای هر روز شمارو بزارید ،میخا هم مقالتونو بخونم هم متن کامنت برگزیده. خوندن مقاله های شما 1000برابر میکنه فهم و درک منو.