به جای فرار از مسائل، از حلّ آنها پول بساز - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/02/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-02-22 03:35:372023-04-28 09:25:00به جای فرار از مسائل، از حلّ آنها پول بسازشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد
میخواستم تشکر کنم بابت فایل صوتی که در کانال تلگرام گذاشته بودید که یک آهنگ پس زمینه ملایم داشت و جملات شما رو درباره خدا و شرک از فایل های مختلف جدا کرده بود. واقعا تاثیر گذار بود. تلفیق این عبارات با موزیکی زیبا خیلی به سرعت تغییر باور ها اضافه میکنه. لطفا باز هم از این فایل ها برامون بذارید. ممنون.
به نام خدای خالق عشق.
سلام به دوستان عزیز ایرانی و همه ی همراهان سایت عباس منش و استاد عباس منش عزیز.
وقتی این فایل رو دیدم و این سوال رو از خودم پرسیدم یه تجربه ی خیلی جالب و عالی یادم اومد و خیلی دوست داشتم با بقیه به اشتراک بذارم. البته این تجربه و مسئله ای که حلش کردم یه جورایی آگاهانه نبود یعنی خودم نمی خواستم و حتی نمی دونستم که میخوام این کارو بکنم و مال وقتی هست که اصلا چیزهایی که استاد توی این فایل گفتن رو نمیدونستم و واسه همین چیزاست که میگم یه تجربه ی جالب و عالیه.
.
این مسئله و چالش مربوط به اسم کوچیک قبلی م بود(اسمی که خانواده توی شناسنامه ام گذاشتن و همه منو به همون اسم می شناختن و حتی هنوز هم بعضی ها که این ماجرا رو نمی دونن منو با اون اسم کوچک صدا میکنن). من توی خانواده ای به دنیا اومدم که اصلا عرب نبود و حتی ریشه ی عربی هم نداریم ولی به دلایلی اسمم رو جاسم گذاشتن. من وقتی توی سن نوجوانی بودم ( حدود 12-13 سال پیش وقتی آخر دوره ی راهنمایی بودم) این قضیه خیلی آزارم می داد که بقیه به اشتباه فکر می کنن که عرب هستم و خیلی چیزای دیگه. خلاصه از این اسم خوشم نمی اومد و این نگاه متفاوت بعضی ها که من دیدگاه بدی نسبت بهشون داشتم باعث شد که به این فکر کنم که یه اسم دیگه واسه خودم انتخاب کنم.
اولش دوست داشتم اسمم نیما باشه و بعد از مدتی تصمیم گرفتم که اسمم افشین باشه. ولی چون به سن قانونی نرسیده بودم و اجازه ی پدر لازم بود موضوع تعویض اسم توی شناسنامه رو کاملا بی خیال شدم. کم کم (غیر از خانواده و فامیل) به همه ی دوستام و همکلاسی هام گفتم که اسم من افشینه و منو به این اسم بشناسین و صدا بزنین. کم کم رفت جلو تا توی دبیرستان همه منو به همین اسم الآنم می شناختن توی مدرسه غیر از معلم ها و لیست حضور و غیاب. و خودمم با این اسم راحت بودم و واقعا لذت می بردم و توی ذهنم پذیرفته بودم که اسمم اینه طوری که اصلا دیگه نمیخواستم توی شناسنامه هم عوضش کنم.
تا این که وقتی 19 سالم بود یه جایی کار می کردم و مسئول اون کارگاه برای بیمه رد کردن اسم و مشخصات و کپی شناسنامه و فرم باید پر می کردم و اینا. وقتی بهش گفتم که اسمم افشین نیست و ماجرا از این قراره…. موضوع جالبی که پیش اومد این بود که اون مسئول کارگاه گفت که برای تعویض اسم باید بری از دادگستری اجازه بگیری و مراحلش رو برام گفت. با این که ازش نخواستم و نپرسیدم که این کار چطوری حل میشه و حتی تو فکرش هم نبودم (واسه همین بود که وقتی 18 سالم شد نرفتم دنبالش) من فقط این اسم رو قبول کرده بودم و چند سال بود که باهاش راحت بودم و داشتم ازش لذت می بردم. خلاصه مراحل رو بهم گفت و من تازه فهمیدم که می خوام اسممو توی شناسنامه هم عوض کنم و فهمیدم که باید از دادسرا رای بگیرم تا ثبت احوال اجازه ی این کار رو بهم بده. موضوع جالب تری که بعدش اتفاق افتاد این بود که بهم گفت که برادرم توی دادگستری کار میکنه و ازش می پرسم و خبرشو بهت میدم که باید چیکار کنی. (این قضیه مال سال 90 هست) بعدش فرم درخواست واسه تعویض اسم رو برام آورد که برادرش پر کرده بود و فقط جای اسم و مشخصات منو خالی گذاشته بود. منم فرم رو کامل کردم و رفتم دادسرا و رفتم همون اتاقی که نوشته بود باید برم(همه ی کارهایی که باید انجام می دادم رو برادر مسئول کارگاه مون گفته بود بدون این که ازش بخوام یا بپرسم) و درخواست دادم. وقتی جواب دادخواستم اومد رد شده بود. درخواست تجدیدنظر دادم و توی تاریخی که واسه تجدیدنظر مشخص شده بود رفتم اونجا توی جلسه قاضی گفت که چرا میخوای اسمتو عوض کنی؟ قضیه رو گفتم براش. بعد پرسید چرا این فرم رو با دو رنگ خودکار پر کرده بودی؟!!!! (جایی که من اسم و مشخصات رو نوشته بودم با یه رنگ دیگه نوشته بودم) گفتم این فرم رو یه نفر پر کرده و من فقط اسمم رو نوشتم. گذشت و بعد چندوقت جواب تجدید نظر اومد و رفتم که ابلاغ رو بگیرم و دیدم موافقت شده. اونقدر خوشحال شدم که وقتی توی دادگستری اصفهان داشتم از پله ها میومدم پایین واقعا احساس پرواز داشتم و داشتم فکر می کردم که الان دارم از این بیست تا پله میپرم پایین (اون لحظه رو دقیقا یادمه) حس فوق العاده ای بود.
خلاصه رفتم ثبت احوال و اونجا هم بعد از مراحل اداری و یه سری کارهایی که باید انجام می شد بعد از چند ماه کار انجام شد و آخرای اسفند 90 شناسنامه ی جدیدم با اسم جدید چاپ شد و تحویل گرفتم وقتی اومدم خونه دیدم تاریخ تولدم رو اشتباه زدن! فرداش رفتم ثبت احوال گفتم اینجوریه و تعویض شد (مراحل چند ماهه ی تعویض اسمم آسون نبود ولی من به این که نمیشه فکر نمی کردم و چون توی ذهنم حل شده بود خدا خیلی کمک کرد. این که چیزایی مثل رنگ خودکار و تاریخ تولد که اشتباه چاپ شده رو گفتم واسه این بود که بگم این کار خیلی جالب و خنده دار و لذتبخش بود برام و اصلا زجر نکشیدم و اینجوری نبود که بگم چند ماه با بدبختی دویدم دنبالش. این کار توی ذهنم سخت نبود و داشتم لذت می بردم).
بعدش درخواست دادم واسه تعویض کارت ملی و بعد توی دانشگاه و بانک و جاهایی که اسم قبلی ام بود.
اینم بگم من توی کل زندگیم حتی یک بار هم ندیدم یا از کسی نشنیدم که یه نفر اسم کوچیکشو عوض کرده باشه چون هیچ وقت دنبال پیدا کردن الگویی نرفتم که این کارو کرده باشه چون اصلا نمی خواستم توی شناسنامه اسمم رو عوض کنم. من پیش دوستام و پیش خودم این کارو کرده بودم و به لطف خدای مهربون چند سال بعدش راه تعویض اسم بهم گفته شد (همون طور که گفتم بدون این که خودم برم دنبالش و کاری برای فهمیدن راهش انجام بدم).
.
از ته قلب از خدای مهربونم تشکر می کنم و سپاس گزارم که این کار رو از طریق دست های مختلف و بی نهایتش برام انجام داد و همیشه داره راهنماییم میکنه.
.
استاد عباس منش عزیز ازتون ممنونم که این راهی که رفتین و تجربه هاتون رو به من و بقیه ی دوستان یاد میدین.
ببخشید که طولانی شد. از دوستایی وقت گذاشتن و کامنت منو خوندن متشکرم و از خدای مهربون برای خودم و همه شما سلامتی و شادی و ثروت و خوشبختی و سعادت ابدی توی دنیا و آخرت درخواست می کنم.
سلام به استاد عزیزم و دوستای خوبم این شعر از سیمین بهبهانی خوندم دوست داشتم تو نظر این فایل باهاتون به اشتراک بزارم
دوستون دارم، زندگیتون پر از لبخندو شادی و عشق.
خنده باید زد به ریش روزگار
ورنه دیر یا زود پیرت می کند
سنگ اگر باشی خمیرت می کند
شیر اگر باشی پنیرت می کند
باغ اگر باشی کویرت می کند
شاه اگر باشی حقیرت می کند
ثروت ار داری فقیرت می کند
گاز را بگرفته زیرت می کند
عاقبت از عمر سیرت می کند
گر زدی قهقه به ریش روزگار
ریش را چرخانده شیرت می کند
دل به تو داده دلیرت می کند
خویشتن فرش مسیرت می کند
عشق را نور ضمیرت می کند
خاک اگر باشی حریرت می کند
شاه اگر باشی کبیرت می کند
رستم ار باشی امیرت می کند
آشپز باشی وزیرت می کند
پس بخندید و بخندانید هم
خنده دنیا را اسیرت می کند. ..
سیمین بهبهانی
با سلام خدمت استاد عباسمنش
و دوستان عزیز:
همیشه یکی از مشکلاتی که توی زندگی داشتم این بود که به شدت از انجام هرکاری میترسیدم،اعتماد به نفس خیلی پایینی داشتم و خجالتی بودم.
?و این موضوع همیشه باعث میشد هیچکاری رو شروع نکنم،مدام با خودم میگفتم اگه نتونم تو فلان کار موفق باشم چی،اگه ازعهدش برنیام چی.یا اگ فلان کار رو انجام بدم اگ مردم مسخرم کنن چی.و من هیچوقت هیچکاری. رو انجام نمیدادم و توی محیط های آموزشی و دورهمی های خونوادگی همیشه خجالتی بودم و در هیچ کاری مشارکت نمیکردم.
?اما هیچوقت روزهای اول دانشگا رو فراموش نمیکنم،همیشه در هرشرایطی آروم و ساکت بودم،این موضوع باعث ناراحتیم میشد که نمیتونم مثل بقیه باشم،چندین روز ذهنم به شدت درگیر این موضوع بود،باید یکاری میکردم وگرنه در این نارحتی میموندم و نمیتونستم هیچکاری رو انجام بدم.یکی از همان روزها،در یکی از کلاس ها یکی ازدانشجویان باید درمورد موضوعی صحبت میکرد،جالب بود که هیچکس داوطلب نمیشد،من به شدت توی ذهنم با خودم درگیر بودم اگه قبول کنم میتونم انجامش بدم یا نه،نکنه مورد تمسخربقیه قراربگیرم،و یک طرف ذهنمم مدام این حرف بود که اگ انجام ندم نمیتونم هیچکاری رو انجام بدم و خودم رو ازاین ناراحتی نجات بدم.وبالاخره بعد از چند دقیقه بلند شدم،حال عجیبی داشتم،احساس میکردم همه صدای ضربان قلبم رو میشنون،خیلی خوب نمیتونستم نفس بکشم ولی با هر جان کندنی بود انجامش دادم و بعد ازاون روز مدام برای کارهای مختلف داوطلب میشدم.اون زمان آشنایی با استاد عزیز نداشتم اما همین حالا که دارم متن رو تایپ میکنم یاد حرف استاد در یکی از فایل های رایگان میوفتم که میگفتن آدم وقتی ترسش میریزه باخودش میگ من احمق بودم این همه مدت ازاین موضوع میترسیدم.
?البته بعداز آشنایی با استاد عباسمنش خیلی بیشتر تونستم تقویت کنم اعتماد به نفسم رو و ببینم من هم توانایی های زیادی برای انجام دادن دارم.
?مثلا من چندین سال قبل خیلی علاقه داشتم زبان انگلیسی رو یاد بگیرم چون میدونستم برای آینده به شدت موردنیاز هست درهمه زمینه ها.اما مدام توی ذهنم این بود که زبان خیلی سخته،من نمیتونم انجامش بدم و باتوجه به تجربه های قبلیم با خودم میگفتم من هرکاری رو که بتونم انجام بدم ازعهده این کار برنخواهم آمد و به همین دلیل بعد از چندین ماه آموزش زبان رو رها کردم،همیشه هرفردی درمورد زبان صحبت میکرد تفره میرفتم و چیزی نمیگفتم.اما زمانی که تونستم با کمک استاد باورهای نادرستم رو تا حدی ازبین ببرم تصمیم گرفتم دوباره برم دنبال آموزش زبان و با اینکه به شدت میترسیدم اما خودم رو مجبور به انجامش کردم.والان خیلی راضی هستم و نه تنها دگه حاظر نیستم به هیچ عنوان دست از این آموزش بردارم بلکه به این نتیجه رسیدم که نوع نگاه من و باورهای محدودکنندم باعث میشد من در اون زمینه موفق نباشم.به قول استاد من همون آدم هستم باهمون توانایی ها چطور الان تونستم انجامش بدم و اون موقع نمیتونستم و همه ی این ها ناشی میشه از اعتماد به نفس پایین و ندیدن توانایی هایی که داریم و در یک کلام دلیل همه مسائل ما باورهای نادرستی ست که در ذهنمان داریم.
استاد مهربانم ازشما تشکر میکنم که وقت میگذارید و کمک میکنید ما هم بتونیم زندگی بهتری داشته باشیم.
?امیدوارم همیشه شاد وسلامت و ثروتمند تر باشید?
به نام خداوند بخشنده هدایتگر .
سلام و عرض ادب
سال نو مبارک
برحسب عادت هر ساله نزدیک تحویل سال جدید منتظر یه فایل انگیزشی از شما بودیم استاد عزیز تا برنامه ریزی و هدف های تازه برای سال جدیدمون بچینیم .
خیلی دلتنگتیم استادجان
هدف جدیدتون رو هم با موفقیت پیش میبرید بسیار تبریک میگم و مثل همیشه تحسینتون میکنم .
استاد ما عادت به این همه دوری از شما رو نداریم .ما عادت به زود به زود شنیدن صدا و دیدن روی ماه شما هستیم .
فایلی برای قلب بیقرار ما بزارین
سلام بر همه عزیزان
روزشمار 191 فصل هفتم
خدا رو شکر که وقتی در راستای کار کردن روی خودمونیم نشونه های واضح میاد این چند فایل اخری که روی سایت قرار گرفت راجع به دوازده قدم و ثروت بود و این فایل هم راجع به دوره شیوه حل مسائل که خواهرم اینروزها داره تمرکزی روش کار میکنه خدا رو شکر میکنم ازینکه خواهرم هم مسیره باهام چون معمولا در طول روز حداقل کم کم 4ساعتی ما داریم راجع به قانون حرف میزنیم حالا یوقتایی پشت هم نان استاپ یوقتایی هم هر 1 ساعت یبار میریم سراغ کارهامون بعد دوباره یه چایی یه میوه میاریم میریم اتاق هم صحبت میکنیم و امروز هنوز این فایل و ندیده بود و گوش نکرده بود داشت بهم میگفت چقدر داره از دوره شیوه حل مسائل نتیجه میگیره و من راجع به این فایل باهاش صحبت کردم گفت اا چه باحااال اینجور وقتا یه رمزی هم برای هم گذاشتیم که وقتی یه جا قانون و میبینیم یا الگویی میبینیم یا همزمانی میشه دوبار سرمون و به حالت تفکر تکون میدیم و میگیم مرسی مرسی اروم زیر لب حالا یا همون و برای هم میگیم یا اروم برای خودمون :))
استاد وقتی گفتین هیچ وقت کسی نبوده بگه فلان صاحب مقام فلانی شما اینکارو کردین اینکارو کردین ممنون و تحسین کنه همیشه از کارهای نکرده گفتیم و گله کردیم من خیلی به فکر فرو رفتم و باعث شد پیشرفت هایی که اخیرا تو چند سال اخیر شده به چشمم بیاد
مثلا پیشرفت قابل توجه صدا و سیما و حتی آزادی بیان در تائترها و سینماها و بیشتر شدنشون، افزایش خطوط مترو که حتی فرودگاه ها هم مترو گذاشتن حالا داخلی که خیلی وقته، آنلاین شدن خیلی از کارهای دولتی، اسکن کردن منوها و حتی پول راننده تاکسی ها، و خب شرکت معروف تاکسی اینترنتی که بسیار پیشرفت کرده و تا الان رقیبی هم نداره داخل کشور و کلی کارهااای دیگه که الان حضور ذهن ندارم براش
این سفر اخیری که رفتم فقط داشتم تحسین میکردم کشور ترکیه خوب خیلی درصد کمی از فروشنده ها و یا کسانی که تو مکان های عمومی هستن زبان انگلیسی بلدن مردمش که شاید واقعا 1درصد و خب برای من و امثال من که اصلا زبان ترکی معمولی هم نمیفهمن خیلی سخته ولی خیلی راحت ما تونستیم ارتباط برقرار کنیم حالا یا پانتومیم :)) یا دست و پا شکسته انگلیسی و با اپلیکیشین منظورو میرسوندیم و میفهمیدیم و نزاشتم این بشه ترمز برای اینکه بخوام اون کشور و بکوبم و حتی اگه یکمم اذیت میشدم و داشت تو ذهنم نقش میبست سریعا نکات مثبت کشور و یاداوری میکردم که کمم نبود بعد ازونور باعث میشد از کشور خودم بدم بیاد :)) بعد یاد گرفته بودم همین نکات مثبت کشورم و دیدن زیبایی هاش باعث شد اون موقع اونجا باشم و خلاصه ذهنمو عادت میدادم فقط و فقط نکات مثبت و زیبایی ببینه طوری که واقعا یه جاهایی اینقدر در من نهادینه میشد این دیدگاه که تو زمینه هایی که تا چند وقت پیش اصلا نمیتونستم نکات مثبتش و ببینم هم شکل گرفت و فهمیدم که چجوری یه سبک خاص در من شکل مگیره در من و زندگی من و متوجه شدم حرف استاد و که میگن اینقدر تمرین کن که دیگه برات کار راحت تری بشه کنترل ذهن و دیدن زیبایی ها
راجع به حل مسئله هم اخیرا وقتی وسیله ای خراب میشه یا درگیر یه مسئله ای میشم شاید فقط پر پرش 5/6 دقیقه ذهنمو درگیر کنه و خب اگه بزرگتر باشه چند ساعت یا نهایت یکی دو روز واقعا به معنای واقعی من ادم از زیر کار در برویی بودم هنوزم یکم هستم ولی یاد گرفتم به جای فرار ازشون باهاشون روبرو بشم و سعی کنم که حلش کنم خیلی خیلی بهتر شدم و میدونم جا داره بهتر هم بشم و در طول این مسیر نزارم این باگ که من همه چیو میدونم رشد کنه از خدا کمک بخوام و بگم الان چجوری این مسئله رو حل کنم یا خدایا راهی یا کمکی بهم بده که از پسش بربیام چون ذهن کوچیک من توانایی حل شدن با مسائل رو نداره و خدا دستمو میگیره و منو راهنمایی میکنه که چه کاری و چه روشی برای من درست ترینه
خدایا شکرت هیچ وقت تنهام نزار و همیشه کنارم باش
ممنونم ازتون استاد قشنگم خدا رو شکر که بار دیگر در مدار شنیدن اگاهی ها و درکشون شدم ممنونم از مریم عزیز بابت زحمتهایی که با عشق برای ما میکشن دوستتون دارم
سلام به استاد عزیزم عباسمنش و خانم شایسته مهربان
استاد جان صداتون و حرفاتون به من آرامش خاصی میده که هیچکس از افرادی که انگیزشی حرف میزنن به من نمیدهند فکر میکنم برای این هست که شما هم آرام و مطمئن و باایمان خدا حرف میزنید اینکه حرفاتون واقعا خداییست و من عاشق این خونه و این دریاچه و ماهیها و مرغ و خروسهاتون و گوسفنداتون، درختهاتون و خیلی زیبایی که اونجا هست و من واقعا ازشون لذت میبرم و شمارو تحسین میکنم برای داشتن این بهشت، منم تا الان فکر میکردم باید یکی دیگه زندگی منو درست کنه اما از وقتی با وارد شدن شما تو زندگیم و اینکه منو با خدا و خودم آشنا و آگاه کردید با ایمان به خدا همه مسائل زندگی خیلی راحت حل شده و پولسازی کردم از وقتی دوره دوازده قدم رو تهیه کردم و بارها و بارها فایلهای رایگان شمارو گوش دادم هر روز به موفقیت میرسم و الان خیلی راحت و بدون پول یه مغازه پوشاک راه اندازی کردم که خودم باورم نمیشه انگار واقعا همه دست خدا شدند تا من رو به اهداف و خواسته هام برسونن واقعااز خدا ممنونم بخاطر شما و ازتون ممنونم به خاطر بودنتون خودمو خدامو شما رو خیلی دوست دارم
برای شما و همه اعضای این خانواده عباسمنش آرزوی شادی و آرانش و رشد و موفقیت و پیشرفت و ثروت و فراوانی دارم
بنام خداوند هدایتگر
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان خوبم
من سال ها دنبال این سوال بودام که رسالت من چی هست و قراره که چکاری انجام بدام . و این جواب را خدائ درونم به من الهام کرد
روند خلقت :روندی که خداوند در ان مسیر و حرکت جهان را گسترده نموده و جهان هستی را به مسیر تکاملی ان هدایت میکند و خداوند خلیفه خود را انسان را افرید و جهان به این وسیله به روند تکاملی و کمال ان هدایت نماید و انسان جزای از خداوند بهترین گزینه برای تکامل جهان و تجربه خلق کردن به صورت عملی ان ,و خداوند از این طریق قدرت خود و وجود خود را میتواند به صورت عملی تجربه کند و انسان هم جزی از خداوند در این روند نقش اصلی و تجربه کننده را بازی میکند و در عالم هستی وجود دارد.
اما یه سری افراد قدرت خداوند,هدایت خداوند و رب بودن خداوند را قبول کردن و دراین مسیر هدایت شدن و به قدرت واقعی خودشون که خلق اتفاقات به وسیله افکارشون, که پایه و اساس جهان فرکانس و موج هست (ایمان به غیب))خداوند همه رابرای این روند و تجربه این روند افرید اما بیشتر ها تقریبا ۹۹ فیصد انسان ها این قدرت, و خداوند را فراموش کردند و یه سری از افراد همون ۱ فیصد شدند پیام اور هدایت خداوند ,که با خلق کردن زنده گیشون با خلق ثروت خداوند . نعمت خداوند .عشق خداوند . سلامتی خداوند .عشق خداوند . هدایت خداوند که خودشون زیبا زنده گی کنند و لذت ببرن از زنده گی شون و ایمان به خداوند داشته باشندو عمل کنند به اون ایمان. و دیگرانی که دنبال هدایت شدن و خلق زنده گیشون و باور کردن رزق خداوند سلامتی خداوند و عشق خداوند هستند
این افرااد ببینن .واز این افراد الگو بگرند و هدایت بشن . و این گونه خداوند بنده و عشق هایی که جزی از خوداش هست و جهان هستی را هدایت میکند
و ای محمد عسکری هستی بنده مومن ما که به لطف خداوند هدایت شدی به مسیر توحید و خداوند. خداوند تو را هدایت کرد و تو هم این اگاهی ها رو با دیگرانی که در این مسیر هستند منتشر کن تا انهایی که به دنبال هدایت هستید هدایت شوید .و خداوند این گونه حکمت خود را بر فراز عالم تمام کرد با هدایت جهان در تمامی جنبه های ان .
مبارک ات باد محمد عسکری مسیر جدید وزندهگی جدیدات.
خداوندا بینهایت سپاسگذارم زمانی که اماده بودام و به درک درستی رسیدام هدایت شدام . و سپاسگذارم رب ام.
خیلی حس حالی خوبی داشتم و یه حسی به من گفت و من مینوشتم و به من گفت که این اگاهی ها را در انجام منتشر کنم
رشته رگی بر گردنم افکنده دوست میکشد مرا هر جا که خاطر خواه اوست
سلام روزتون بخیر و موفقیتهاتون روز افزون من توی زندگیم کسی بودم که هروقت مشکلی پیش می اومد انقدر بهش فکر میکردم که واقعا باعث ازارم میشد بدون اینکه کاری در جهت حلش بکنم و همیشه خودم رو دربرابر مشکلات ضعیف می دیدم خدارو وااقعا شاکرم که این روزها با کمک شما استاد عزیز یا مشکلات کمتر شده یا اینکه من زیاد درگیر اونها نیستم چون روزو شب دارم روی باورهام کار میکنم و هرانچه که میگید رو اجرا میکنم زندگی من دستخوش تغییراتی شده که این تغییرات رو به وضوح در خودم میبینم و ایده های خوبی برای رشد اقتصادی این روزها به سرم میزنه ودر جهتشون اقدام میکنم.وواقعا این صحبت شما که باحل مسائل مردم میتونیم برای خودمون ثروت وبرای اونها راحتی بیافرینیم باوردارم و اونو توی کارم تستش کردم.وااااقعا ممنونم از زحمات شما وباز هم شاکر خداوند که من رو در این مسیر قرار داده.
سلااام به استاد و همه دوستان عزیزم، من اولین باره که دارم کامنت میزارم ،حدوده شش ماهه که با این خانواده عزیز و پرانرژی و همکفرانس خودم همراه شدم و در این مدت در هر لحظه دارم خدارو بابت اینکه من رو در مسیر درست قرار داده هزاربار شکر میکنم طی این مدت فایل های رایگان استاد رو چندین بار گوش دادم الان میتونم با قاطعیت بگم که در مسیر درست قرار گرفتم و از همان روزای اول که شروع به کار روی باورهام کردم هرلحظه دارم نشونه هارو از طرف جهان میبینم و نسبت به قبل واقعا احساس شادی میکنم چون میدونم هر آنچه که دارم دریافت میکنم از جهان هستی بازخورد افکار و باورهای منه و سعی میکنم که هرلحظه کنترل افکارم در دست خودم باشه و بازهم خدارو شاکرم که در طی این 6 ماه حتی یک لحظه هم نگذاشتم که افکارم به سمت ناخاسته ها برن و از دوستان خوبم که تجارب خوب و موفقیتهاشون رو با ما به اشتراک میزارن و بهمون انگیزه های بیشتری میدن خیلی سپاسگذارم و از خداوند براشون شادی و ثروت و سلامتی و آرامش بیشتری رو میخام، وبرای استاد عزیزم که واقعا دستان خداوند برروی زمین برای ما هستن و قدم به قدم دارن مارو راهنمایی میکنن برای شناخت واقعی خودمون و داشتن زندگی بهتر و آرام تر وشادتر از خداوند سلامتی و موفقیت های بسیار بسیار زیاد رو میخام ..