غذای روح چگونه تأمین می‌شود؟

 ما هرگز گوشت فاسد را نمی‌خوریم. به غذایی بدبو و گندیده لب نمی‌زنیم.

حتی دیدن یک مو در غذایی لذیذ و سالم‌، حالمان را بد می‌کند یا اگر احساس کنیم آشپزی که این غذای خوشمزه را پخته اصولاً آدم بی‌سلیقه‌ای است که اهمیتی به بهداشت خود نمی‌دهد‌، باز هم حاضر به خوردن آن غذا نیستیم.

ما به شدت مراقب هستیم تا غذایی سالم و مورد تإیید را وارد بدن‌مان نماییم. چون می‌خواهیم جسم سالمتری داشته‌باشیم.

اما نوبت به تغذیه ذهن که می‌شود‌، هیچ اهمیتی نمی‌دهیم. در حالیکه تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا‌ء نتیجه کانون توجه و ورودی‌هایی است که به ذهن‌مان راه داده‌ایم.

اما درباره ورودی های ذهن‌مان وسواس چندانی به خرج نمی‌دهیم. ساعت‌ها پای اخبار می‌نشینیم تا از تک تک فجایعی آگاه شویم که ممکن است در گوشه و کنار جهان رخ داده باشد.

ساعت ها درباره ناخواسته‌های زندگی‌مان‌، درباره رابطه‌ای که از آن رضایت نداریم و مسائل مالی‌ای که درگیر آن شده‌ایم‌، لب به گله و شکایت می‌نشینیم. مرتباً با دوست و آشنایی که از اوضاع بد اقصادی می‌نالد‌، همراه و همداستان می‌شویم و گفته‌هایش را تأیید می‌کنیم.

ساعت‌ها پای فیلم‌هایی می‌نشینیم که تمرکز آن بر کمبود است و غافلیم از اینکه تمام این گله و شکایت‌ها‌‌، شنیدن این درد و دلها و تأیید کردن آنها‌، یک غذای مسموم و بدبو است که به ذهن خود می‌خورانیم.

چرا با اینکه تا این حد به تغذیه جسم‌مان اهمیت می‌دهیم‌، از تغذیه ذهن غافلیم؟!

چرا نمی‌توانیم درک کنیم که هر موضوعی که آرامش ما را مختل می‌کند‌، هر تصویری که احساس‌مان را بد می‌کند‌، هر اخباری که ما را نگران‌تر می‌کند و هر توجهی که ترس‌‌، تردید و اضطراب را در وجودمان می‌کارد‌، همان غذای مسمومی است که ذهن‌مان را بیمارتر و باورهای‌مان را محدود کننده‌تر می‌گرداند و سپس خودش را در قالب بدهی‌، نگرانی‌های تمام نشدنی مالی‌، روابط پرتنش‌، جسم بیمار‌ و… نشان می‌دهد.

توجه به هر ورودی مسموم‌، یعنی ارسال فرکانس یک ناخواسته‌ی دیگر که نتیجه‌ی آن ورود اتفاقات ناخواسته‌ی بیشتری است که راه را برای گله و شکایت ها‌‌، ترس‌ها و نگرانی‌های بیشتر باز می‌کند.

اتفاقات ناخواسته‌ی بیشتری را به زندگی‌ات جذب می‌کند تا دوباره موضوعات بیشتری برای گله و شکایت‌ و نگرانی داشته باشی.

تنها راه خروج از این حلقه معیوب‌، تغذیه ذهن با غذایی مناسب است.

به همین دلیل لازم است همانگونه که با وسواس‌، غذاهای سالم‌، خوشرنگ و بو و خوشمزه را وارد بدنت می‌کنی‌، درباره غذای ذهنت هم وسواس به خرج دهی و تنها ذهنت را در معرض ورودی‌هایی قرار دهی که احساس بهتری به تو می‌بخشد و تو را سپاس‌گزارتر می‌نماید.

یکی از بهترین راه‌ها برای تغذیه ذهن‌، شروع کار با دوره کشف قوانین زندگی‌، است.

دوره کشف قوانین زندگی‌، یک راهنمای تمام عیار برای مسیر زندگی شما در تمام جنبه‌هاست و  با زبانی ساده و با فرمولی ۱۰۰٪ عملی‌، قوانین زندگی را به شما یاد می‌دهد. همان قوانینی که راه ورود نعمت و ثروتهایی بی انتها را به زندگی‌ات باز می‌کند و به شما کمک می‌کند تا خالق شایسته‌ای برای زندگی‌ات باشی و فارغ از اینکه الان در چه شرایطی هستی‌، بتوانی با هماهنگ شدن با قوانین زندگی‌، همان شرایطی را خلق کنی که دوست داری داشته باشی.


متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:

باید همیشه این سوالو از خودم بپرسم که همیشه که اینقدر به غذای جسمم اهمیت میدم آیا به همون اندازه به غذای روحم هم اهمیت میدم⁉️

برای غذای جسمم خیلی وسواس بخرج میدم و حواسم هست که این غذا سالم باشه و خیلی مراقبم که چی میخورم آیا در مورد ورودی های ذهنم هم مراقبم که:

چه آهنگی گوش میکنم؛ چه صدایی میشنوم؛ چه کتابی میخونم؛ چه فیلمی نگاه میکنم؛ چه سریالی میبینم؛ با چه آدمایی صحبت میکنم؛

اصلاً دارم به چی توجه میکنم؟! به بیماری یا به سلامتی؛ به فقر یا ثروت‍️؛

اونایی که ورودی های ذهنم هستن، چرا اصلا بهشون توجه نمیکنم؟؟؟

چرا خیلی راحت حرف های چرت و پرت میشنوم؟؟

چرا اخباری که همش در مورد مشکلات و بدبختی و گرونی و جنگ و تروریسمه رو به راحتی گوش میکنم؟؟

چرا اجازه میدم که این ورودی ها رو دریافت کنم؟؟

چرا در مورد مهمترین موضوع زندگیم که داره زندگیمو رقم میزنه اهمیتی نمیدم؟؟

وقتی به چیزی توجه میکنم، فرکانسی رو در مورد همون موضوع به جهان ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط و موقعیت هایی رو برام به وجود میاره که بر اساس فرکانس های ارسالی خودمه

اگه غذای سالم و تمیز رو انتخاب کنم که به ذائقم خوش نمیاد و اون غذا رو بخورم، همون لحظه از اون غذا بدم میاد و برام خوشایند نیست و همون لحظه تاثیرشو میبینم

اگه یه غذای فاسد بخورم، زود دل پیچه میگیرم و تاثیرش خیلی سریعِ

اما وقتی به موضوع نامناسب توجه میکنم، یه غذای نامناسب به ذهنم میدم، همون موقع تاثیرشو نمیبینم، هفته های بعد، ماه های بعد تاثیرش رو میبینم

چون یه فاصله زمانیه، بین اون موقعی که دارم به موضوعات نامناسب توجه میکنم فیلم نامناسب میبینم

اخبار نامناسب گوش میکنم

“حرف های نامناسب، بحث های بیهوده با همدیگه

این کارها رو انجام میدم

همون موقع که بلا سرم نمیاد

یواش یواش کانون توجهم، اتفاق های مشابه با اونو برام میاره

اخبار بیشتر وارد زندگیم میکنه

بحث های بیهوده بیشتر

حرف های نامناسب بیشتر

وقتی به یه موضوع مناسب یا نامناسب توجه میکنم، خیلی زود توی مدارش قرار میگیرم، اونوقت از در و دیوار اساس اون موضوع بیشتر و بیشتر بهم نشون داده میشه

بعد از مدتی هم آثار عینی اونو تو زندگیم میبینم

این فاصله زمانی باعث میشه که نتونم ارتباط دقیقی بین ورودی های ذهنم و نتایج و اتفاقات و شرایط و بلاهایی که سرم میاد رو درک کنم

چون این فاصله زمانی زیاده

به خاطر این فاصله زمانی، میام تعبیرهای مختلفی میکنم

میگم بدشانسیه، خدا خواسته، شاید اینجوری بوده، دیگه سرنوشت منم همینه،و هزارتا دلیل دیگه

دلیل اصلی این اتفاقات اینه که خودم دارم غذای نامناسب به ذهنم میدم

خودم دارم به چیزهای نامناسب توجه میکنم

خودم دارم یه مشت آشغال و چرت و پرت وارد مغزم میکنم

خودم دارم به چیزهایی توجه میکنم که اصلا

نمیخوامشون

برام مناسب نیستن

احساسمو بد میکنن

گریه ام رو در میارن

اوقاتم رو تلخ میکنن

خودم این فرکانسا رو ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط، موقعیت‌ها افرادی رو برام توی زندگی میاره که هم مدار با کانون توجه خودمه

پس همون طور که مواظب غذای جسمم هستم و غذای جاهای نامناسب رو نمیخورم به همون اندازه هم باید مواظب باشم که

دارم به ذهنم چی میدم؟

چه خوراکی رو دارم به خودم میدم؟

چه افکاری رو دارم توی ذهنم میسازم؟

چه باورهایی رو دارم ایجاد می کنم؟

“خدا هم توی قران میگه اونچه که بهش توجه میکنم و بهش فکر میکنم، همون چیزیه که توی زندگیم رخ میده

پس تموم اتفاقایی که توی زندگیم میفته به خاطر اونچه هست که خودم انجام دادم

خدا که به بنده هاش ظلم نمیکنه

اگه میخوام خوشبخت زندگی کنم، باید تموم تمرکزمو بزارم روی توجه به نکات مثبت توجه به اونچه که بهم قدرت میده

سعی کنم کانون توجهم رو به سمت خواسته هام ببرم

باورهای محرک و محدود کننده گذشته، میتونن با تغییر افکارم، با تغییر کانون توجهم، اونها هم تغییر کنن

اونوقت اتفاقات زندگیم تغییر میکنه

پس ارزشش رو داره که هر روز روی خودم و ذهنم کار کنم، چون هرچی که بخوام بهم داده میشه.

پس به دنبال افکار مناسبی باشم که احساس بهتری بهم میده و متعهد باشم که فقط اون افکارو به ذهنم بدم

اونوقت زندگیم به سمتی میره که از در و دیوار ثروت و سلامتی و خوشبختی و سعادت وارد زندگیم میشه

بدون اینکه بخوام کار خاصی انجام بدم چون ساز و کار جهان اینه

پس براش زمان و وقت بزارم، برام مهم باشه، چون تموم اتفاقات زندگیم رو داره کانون توجهم به وجود میاره

باید همون وسواسی که برای غذا خوردن دارم، در مورد کانون توجهم هم داشته باشم

پس حواسم باشه که ذهنمو دارم با چی تغذیه میکنم؟؟

چون در هر لحظه به وسیله اونچه که میگم،

میشنوم،میبینم،

به یاد میارم،یا بهش فکر میکنم،

دارم به ذهنم غذا میدم و اینا باورهای من هستن

پس یا در حال قدرتمند تر کردن یه باور قدرتمندم

یا درحال محدود کننده تر کردن یه باور محدود کننده

پس یه ایستگاه بازرسی قوی برای ورودی ذهنم درست کنم

ذهنمو شرطی کنم که:

هر ورودی که منو غمگین یا نگران میکنه

میترسونه

بهم احساس بدی میده

“مثل همون غذای گندیده و سمیِ که حاضر نیستم بهش نگاه کنم

چه برسه که بخوام اونو بخورم

هر وقت به غذای گندیده و سمی اجازه عبور از این ایستگاه رو دادم و خوردمش

اون وقت اجازه دارم تا ذهنمو با ورودی های نامناسب مثل

اخبار

نگرانی درباره مشکلات

موندن توی احساس بد، که هزاران دلیل هم براش دارم تغذیه کنم

تموم اتفاقات زندگیم بدون استثنا نتیجه کانون توجه و ورودی هایه که به ذهنم میدم پس

چرا در مورد ورودی های ذهنم اهمیت

نمیدم

چرا ساعت ها پای اخباری میشینم تا از مشکلاتی که اتفاق افتاده خبر دار بشم

چرا در مورد ناخواسته های زندگیم صحبت

میکنم؟

چرا درباره رابطه ای که از اون رضایت ندارم حرف میزنم

چرا در مورد مسائل مالی که درگیرش شدم گله و شکایت میکنم؟

چرا با دوست و آشنایی که مرتب از اوضاع بد اقتصادی ناله میکنه، همراه میشم و گفته‌هاشوتایید میکنم؟؟

چرا ساعت ها پای فیلم هایی میشینم

که تمرکزشون روی کمبوده؟؟

تموم این گله و شکایت ها

شنیدن این درد و دل ها و تایید کردن اونها یه غذای مسموم و بدبوییه که به ذهنم

میدم

چرا اینقدر که به غذای جسمم اهمیت میدم از غذای روحم غافلم؟؟

چرا نمیتونم درک کنم که هر موضوعی که آرامشمو بهم میریزه

هر تصویری که احساسمو بد میکنه

هر خبری که منو نگران تر میکنه

هر توجهی که ترس و تردید و اضطراب رو در وجودم بیشتر میکنه

همون غذای سمیِ که ذهنمو بیمارتر و باورهامو محدود کننده تر میکنه

بعد هم خودشو تو قالب بدهی، نگرانی‌های مالی تموم نشدنی

رابطه های پر تنش و ناراحت کننده

و جسم بیمار نشون میده

وقتی به هر ورودی مسمومی توجه میکنم دارم یه فرکانس ناخواسته رو ارسال میکنم که نتیجش ورود اتفاق ناخواسته بیشتره

اونوقت با این کار راه گله و شکایت و ترس و نگرانی بیشتری به زندگیم باز میشه

اتفاقات ناخواسته بیشتری به زندگیم جذب میشه تا موضوعات بیشتری برای گله و شکایت و نگرانی داشته باشم

تنها راه خارج شدن از این گرفتاری ها

و مشکلات، تغذیه ذهنم با غذای مناسبه

پس همونطور که با وسواس غذا های سالم رو وارد بدنم میکنم

برای غذای ذهنم هم وسواس به خرج بدم و ورودی هایی رو وارد ذهنم کنم که احساسمو بهتر میکنه و منو سپاسگزار تر میکنه

با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن این فایل در قسمت نظرات.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    146MB
    12 دقیقه
  • فایل صوتی غذای روح چگونه تأمین می‌شود؟
    11MB
    12 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1378 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «بهمن توحیدی» در این صفحه: 5
  1. -
    بهمن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 3586 روز

    من اولین باری که با این قانون جذب اشنا شدم زمستان سال 85 بود .اونموقع دانشجو بودم. زندگی خیلی سخت داشتم. تو استان ما هم (کردستان) اون سالها واقعا عامه مردم زیر فشار اقتصادی بودن و کلا وضع خوب نبود .من حتی برای تهیه کتاب های دانشگام مشکل داشتم مجبور بودم کار کنم همزمان با دوران تحصیلم تو فصل تابستون.دوسندارم وارد جزئیات سختی ها و بدبختی ها بشم .کلی بگم واقعا شرایط بدی بود واقعا ازار دهنده. ولی از لحاظ درسی خیلی خوب بودم.همیشه تو مقاطع ابتدایی تا دبیرستان و دانشگاه ممتازها بودم و معدلم بالا بود .اونموقع فکر میکردم تنها راه سعادت انسان اینه که درس بخونه و تو اداره یا ارگانی استخدام بشه و این اخر خوشبختیه. تا اینکه ی روزی یکی از دوستام که پسر خالم هم بود در مورد ی کاری با من حرف زد و اون شرکت های هرمی بود .اسم اون طرح گلد ماین بود و پول عضویتش 60هزار بود .کسانیکه تو کار جذب افراد بودن جوری بهشون تکنیکهای روانشناسی یاد داده بودن که افرادی مثل من که بزرگترین ارزوی اونموقعم ثروت و نجات از فقر بود راحت میتونستن جذب کنن. منم به امید اینکه این شاید جواب داد و برای عده ای خیلی خوب جواب داده واردش شدم و هرچند برای تهیه پول ورودیش قرض کردم. بالاخره گفتم این در قیاس با گلد کویست خیلی پولش کمتره و اگه رفت بزار 60هزار بره نه میلیونها تومن. دوستیکه این شرکت هرمی رو به من معرفی کرده بود چند تا کتاب به من داد .قورباغه را قورت بده و چه کسی پنیر مرا دزدید و یکی دو تا کتاب دیگه از برایان تریسی. تنها سودی که اون شرکت هرمی برای من داشت همین کتابها بودن و اولین جرقه اشناییم با قانون جذب زده شد. اعتماد بنفس و ارامشم خیلی بیشتر شد. تو زمان حال زندگی کردنو واقعا درک کردم و این کتابا تادحدی ذهنمو روشن کرد. مجال نیست وارد جزئیات این تغییرات بشم اما خیلی بهم ارامش داد .بهم هدف داشتنو یاد داد و از سرگشتگی درم اورد. انگیزمو چند برابر کرد. اما از نظر اقتصادی هیچ سودی واسم نداشت حتی چند بار دست به هر فعالیت اقتصادی میزدم نتیجه نمیداد.کم کم ناامید شده بودم و تا حدی بیخیال این چیزا. با هزار زحمتو جون کندن ی مغازه ابزار الات زدم که سود دهیش واقعا افتضاح بود .بعد صنفمو عوض کردم و این یکم بهتر بود .تا اینکه ی روز سر صبح رفتم کتاب خانه که پسر داییم اونجا کار میکرد. نرفته بودم واسه کتاب رفتم فقط به پسر داییم سر بزنم که دوستمم بود. گرم صحبت که بودیم گفتم میشه ی کتاب خوب بدی به من بعضی وقتا بیکارم میخونم. اونم ی کتاب بهم داد اسم نویسندش الوین تافلر بود .وقتی خوندم این کتابو باز ی جرقه . جنبشی تو روح و روانم راه افتاد حس میکردم این دنیا همین پوسته ظاهری نیست .داشتم به نتیجه میرسیدم ی خبرهایی هست پشت پرده اسرار این دنیا. اما ذهنم پر سوال بود .اون کتاب خیلی دوباره بهم ارامش و روحیه داد.تا اینکه ی شب داشتم اخبار گوش میدادم که ی کانال ماهواره بود در مورد کتاب کیمیاگر پائولو کوئیلو و استقبالش بین ایرانی ها حرف زد .منم خیلی کنجکاو شدم ببینم چیه این کتاب فرداش رفتم خریدمش .خیلی کتاب خوبی بود واقعا تاثیر گذار بود رو باورهام. با تغییر و بهبود باورها و رسیدن به ارامش بیشتر وضع درامدم هم تغییر کرد و بهتر شد اما باز راضی نبودم. اما بنسبت قبل بهتر بود. دیگه مطمئن بودم تو عالم روح و روان و ناخوداگاه ی خبرهایی هست که خیلی تاثیر داره تو زندگی .اما باز سوالای بیجواب زیاد داشتم.تا شب 27 رمضون دسید . شب قدر . من هفت تا تقاضا از خدا کردم اون شب که همه خاسته هام براورده شد بلطف خدا. اونم تو کمترین زمان. وقتی درخاستهامو از خدا کردم اون شب مطمئن بودم که همش مستجاب میشه.انگار تو همون لحظه یکی از درونم بهم گفت مستجاب شد. من تا چند ماه تو شوک این اتفاق بودم که چطوری خدا درخاستهامو قبول کرد.اصلا خودمم باورم نمیشد. اونم نه درخاستهای ساده و سطحی . خیلی عجیب بود.واقعا معجزه بود.ای کاش میشد و میتونستم بنویسم جزئیات اون هفت تا دعام .از نظر اقتصادی درامدم خیلی بالارفت رفت واقعا راضی بودم.همه چیز عالی بود از همه نظر من عاشق خدا شدم و دست قدرت و ربانیت و رحمانیتش با تمام وجود حس کردم.اما این حالت و شهود من از روی علم و دانش قرانی نبود که بعدها این شد پاشنه اشیل واسم چون پذیرفتن از روی علم و دانش ی چیز دیگست و مثل ی چراغه که همیشه باهاته و نمیزاره بیفتی تو چاله و چوله راه اما مال من از روی احساسات بود .. ی روز تو مغازه نشسته بودم یکی رد شد که دی وی دی میفروخت منم برحسب اتفاق صداش زدم و باهم گرم گفتگو شدبم اونم دانشجو بود و تحصیل کرده برای امرار معاشش سی دی میفروخت. ازش خاستم ی سی دی اموزشی خوب بهم بده اونم سه تا سیدی بهم داد .راز چراغ جادو که سیمینار اقای معظمی بود. ی سیدی اموزش فیتنس . اون سیدی دیگه یادم رفته چی بود. راز چراغ جادو در مورد قانون جذب بود و من با این سیدی با کلیات قانون جذب اشنا شدم.و این اموخته مثل ی توربو بود و سرعت موفقیت من چن برابر کرد.یکی دو ماه بعدش من خودم برای خرید رفتم خارج کشور.حتی این اموزه رو ظاهر و جسم و رفتار و سلامتم هم تاثیر مثبت گذاشته بود .قبلن ها که تند تند مریض میشدم ولی به جایی از سلامتی و نشاط روحی رسیده بودم که بیماری واسم نانفهوم بود. .خیلی موفق بودم تو صنف خودم تو شهر.درامدم خیلی خوب بود واقعا خوب.با سرعت داشتم تو جاده موفقیت گاز میدادم.جوریکه مغرور شده بودم و فکر میکردم همش زرنگی و ذکاوت خودمه .خودمو از همه سرتر و برتر میدونستم .از اینکه از فردی که پول کتابهاش نداشت پول کرایه تاکسی نداشت به همچین فردی با درامد ده برابر ی کارمند رسیده بودم.خدا رو دوسداشتم اما این فقط ی حس بود و از روی علم و اگاهی نبود.بخاطر این دچار این باورهای مخرب شدم. تا اینکه همه چی در عرض چند ماه کاملا عوض شد. ی اتفاقاتی افتاد که من از چند طرف ورشکست شدم جوریکه کرایه مغازمم که مبلغ ناچیزی بود نمیتونستم دربیارم.مریض شدم.. شبها نمیتونستم بخابم.مشکلات خانوادگی پیدا کردم … انگار از بهشت پرتم کرده بودن جهنم .خیلی خیلی خیلی دوران سختی بود .امیدوارم هیچ کسی تجربه نکنه چون تلخترین و سیاهترین روزهای عمرم بود.چون نمیخام رو فرکانس منفی زوم کنم توضیح بیشتر نمیدم.

    دو سال طول کشید تا توستم نسبتا خودمو پیدا کنم .این دو سال خود جهنم بود. چون همه باورهای خوبمم از دست داده بودم.فک میکردم خدا منو فراموش کرده یا از من بدش میاد و هزار جور افکار غلط دیگه. هیچ انگیزه ای واسم نمونده بود. تا اینکه ی روز یکی از دوستام پیشش بودم داشت از رو قران سوره یاسین میخوند. منم ی نگاه به سوره یاسین کردم یکمشو خوندم که به این ایه برخوردم قالو طائرکم معکم ائن ذکرتم .ایه 19

    بدشانسی شما بخاطر خود شماست .بخاطر افکار و چیزی که تو ذاکره شماست. خیلی خیلی این ایه منو بفکر فرو برد. قبل ها من اصلا برداشت خیلی ساده و سطحی از قران داشتم . اصلا فکر نمیکردم قران انقد دانش و علم بزرگی پشتش باشه . فک میکردم ی کتاب ساده پند و نصیحت و عذاب کافرانه (که فکر کنم اکثرا همه ما این برداشتو از قران داشتیم اونم دلیل خودشو داره) .دیگه بشدت جذب قران و مطالعه و تحقیق شدم روش . هر روز دانش تازه ای یاد میگرفتم از قران. جوریکه حس میکردم قران داره با من حرف میزنه. جاهاییم که از قران سر درنمیاوردم رجوع میکردم به کتب دینی خیلی خوب مثل امام غزالی و دیدگاهای علامه مفتی زاده.حالم کم کم داشت خوب و خوبتر میشد و کارم هم کم کم احیا شد و داشت سود خوب میداد دوباره .اما نه مثل سابق . ی شب تو نت اتفاقی مستند تصویری راز دانلود کردم .با دیدن این مستند باز اون باورهای قبلی در مورد جذب که انگار فراموش کرده بودم دوباره احیا شد در من. دیگه همه چی داشت خوب میشد . از همه نظر . اما این درکم از قانون جذب شلو پاشکسته بود. و اونقدر منسجم نبود . از طرفی هرکاری میکردم نمیتونستم رابطه کلی و اساسی بین این قانون و قران پیدا کنم به اون صورت.میدونستم حتما رابطه ای هست بخاطر اون ایه 19 یاسین و ی حدیث هم هست از پیامبر در مورد نیت که خیلی قشنگ و در قالب مثال توضیح داده و تو سوره بقره هم ی ایه هست در مورد سلیمان و هاروت و ماروت که من شک نداشتم و ندارم این ایه در مورد قانون جذبه. و شک هم ندارم این قانون مثل شمشیر دو لبست مثل تمام چیزهای دیگه در جهان میتونی خوب ازش استفاده کنی و منشا این سیستمو خدا بدونی و مثل سابق و گذشته من میتونی دچار غرور و تکبر بشی و فک کنی همش زرنگی و شاهکار خودته … بهرحال هر کاری میکردم نمیتونستم با اموزه های قرانی بصورت منسجم و علمی این قانون رو تطبیق بدم .به هر دری میزدم راه حل پیدا نمیشد .نمیدونستم علم دعا کردن و قانون جذب و ایمان و ایاک نعبد و ایاک نستعین رو با هم مچ کنم و ارتباط بین اینها با هم بفهمم به هر کتاب و منبعی هم در مورد دعا و استعانت رجوع میکردم جوابهاش دلمو راضی ننیکرد و انگار میفهمیدم جوابش ناقصه و اون جواب کامل نیست..هر چند در دانش های دیگه قران خیلی خیلی موفق شدم و حتی میتونم ایات قران رو تا حدی تفسیر کنم .و تا حدی با اون روح قران اشنا شده بودم و تاثیرشم تو زندگیم خیلی قشنگ دیدم.تا اینکه با این سایت توسط برادر کوچکترم اشنا شدم 4 ماه پیش .وقتی حرفهای استادو گوش میدادم دیدم خیلی جاها زندگی منم مثل ایشون بوده.نکات خیلی مشترکی پیدا کردم. بلطف خدا بواسطه استاد عزیز تونستم این جواب های اخرو پیدا کنم و ایشون علم استعانت و رابطش با ایمان رو یادم داد که تو هیچ کتاب دیگه ای ندیده بودم .استاد واقعا عالمانه و واضح علم استعانت(قانون جذب) رو توضیح دادن. و من کامل درکش کردم الان بدون هیچ شک و شبه ایی. و از اون موقع انرژی من چند برابر شده و اتفاقات خوب دیگه ای هم افتاده و در حال افتادنه هر چند از نظر مادی به اون چیز که خودم میخام هنوز نرسیدم .ولی خوبه الحمدلله . ولی یک ذره شک ندارم که بزودی تو صنف خودم میشم اول تو کل کشور ان شاء الله .

    در اخر میخام به همه دوستان بگم که وقتی به این باور های خوب رسیدید و با استفاده از این قانون جذب که سیستم الهی در طببعته زندگیتون تغییر کرد و ازش نتیجه دیدید این اخر مسیر و پایان داستان نیست حتی اگه میلیارد دلاری شدید چون شیطان و باورهای متفی همیشه در کمینه .دچار این غرور نشید که موفقیتتون شاهکار خودتونه و خودتون خالق این سیستمید .نه اینها همش اراده خداست. ما فقط تو این سیستم خدا حرکت میکنیم . و ثروت هدف نهایی نیست بلکه یک وسیلست برای هدف های بعدی.

    واخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 357 رای:
  2. -
    بهمن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 3586 روز

    دوست عزیز پارسا اکبری. خیلی سوال خوبی مطرح کردید

    در واقع اینکه انسان کیست چه ویژگیهایی دارد ؟

    هستی و کائنات چیست و چه ویژگی هایی دارد؟

    و وظیفه انسان چیست ؟ که پاسخ دادن به سوال اخری مرتبط است با دو سوال بالا.

    و پاسخ و درک این سه سوال یعنی فهمیدن توحید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    بهمن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 3586 روز

    سلام .میشه منبع این حدیث رو ذکر کنید. برام جالب بود‌. خودم با حس خودم به این رسیده بودم. حالا شما این حدیث رو اوردید مطمئن تر شدم در مورد روح

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: