غذای روح چگونه تأمین می‌شود؟

 ما هرگز گوشت فاسد را نمی‌خوریم. به غذایی بدبو و گندیده لب نمی‌زنیم.

حتی دیدن یک مو در غذایی لذیذ و سالم‌، حالمان را بد می‌کند یا اگر احساس کنیم آشپزی که این غذای خوشمزه را پخته اصولاً آدم بی‌سلیقه‌ای است که اهمیتی به بهداشت خود نمی‌دهد‌، باز هم حاضر به خوردن آن غذا نیستیم.

ما به شدت مراقب هستیم تا غذایی سالم و مورد تإیید را وارد بدن‌مان نماییم. چون می‌خواهیم جسم سالمتری داشته‌باشیم.

اما نوبت به تغذیه ذهن که می‌شود‌، هیچ اهمیتی نمی‌دهیم. در حالیکه تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا‌ء نتیجه کانون توجه و ورودی‌هایی است که به ذهن‌مان راه داده‌ایم.

اما درباره ورودی های ذهن‌مان وسواس چندانی به خرج نمی‌دهیم. ساعت‌ها پای اخبار می‌نشینیم تا از تک تک فجایعی آگاه شویم که ممکن است در گوشه و کنار جهان رخ داده باشد.

ساعت ها درباره ناخواسته‌های زندگی‌مان‌، درباره رابطه‌ای که از آن رضایت نداریم و مسائل مالی‌ای که درگیر آن شده‌ایم‌، لب به گله و شکایت می‌نشینیم. مرتباً با دوست و آشنایی که از اوضاع بد اقصادی می‌نالد‌، همراه و همداستان می‌شویم و گفته‌هایش را تأیید می‌کنیم.

ساعت‌ها پای فیلم‌هایی می‌نشینیم که تمرکز آن بر کمبود است و غافلیم از اینکه تمام این گله و شکایت‌ها‌‌، شنیدن این درد و دلها و تأیید کردن آنها‌، یک غذای مسموم و بدبو است که به ذهن خود می‌خورانیم.

چرا با اینکه تا این حد به تغذیه جسم‌مان اهمیت می‌دهیم‌، از تغذیه ذهن غافلیم؟!

چرا نمی‌توانیم درک کنیم که هر موضوعی که آرامش ما را مختل می‌کند‌، هر تصویری که احساس‌مان را بد می‌کند‌، هر اخباری که ما را نگران‌تر می‌کند و هر توجهی که ترس‌‌، تردید و اضطراب را در وجودمان می‌کارد‌، همان غذای مسمومی است که ذهن‌مان را بیمارتر و باورهای‌مان را محدود کننده‌تر می‌گرداند و سپس خودش را در قالب بدهی‌، نگرانی‌های تمام نشدنی مالی‌، روابط پرتنش‌، جسم بیمار‌ و… نشان می‌دهد.

توجه به هر ورودی مسموم‌، یعنی ارسال فرکانس یک ناخواسته‌ی دیگر که نتیجه‌ی آن ورود اتفاقات ناخواسته‌ی بیشتری است که راه را برای گله و شکایت ها‌‌، ترس‌ها و نگرانی‌های بیشتر باز می‌کند.

اتفاقات ناخواسته‌ی بیشتری را به زندگی‌ات جذب می‌کند تا دوباره موضوعات بیشتری برای گله و شکایت‌ و نگرانی داشته باشی.

تنها راه خروج از این حلقه معیوب‌، تغذیه ذهن با غذایی مناسب است.

به همین دلیل لازم است همانگونه که با وسواس‌، غذاهای سالم‌، خوشرنگ و بو و خوشمزه را وارد بدنت می‌کنی‌، درباره غذای ذهنت هم وسواس به خرج دهی و تنها ذهنت را در معرض ورودی‌هایی قرار دهی که احساس بهتری به تو می‌بخشد و تو را سپاس‌گزارتر می‌نماید.

یکی از بهترین راه‌ها برای تغذیه ذهن‌، شروع کار با دوره کشف قوانین زندگی‌، است.

دوره کشف قوانین زندگی‌، یک راهنمای تمام عیار برای مسیر زندگی شما در تمام جنبه‌هاست و  با زبانی ساده و با فرمولی ۱۰۰٪ عملی‌، قوانین زندگی را به شما یاد می‌دهد. همان قوانینی که راه ورود نعمت و ثروتهایی بی انتها را به زندگی‌ات باز می‌کند و به شما کمک می‌کند تا خالق شایسته‌ای برای زندگی‌ات باشی و فارغ از اینکه الان در چه شرایطی هستی‌، بتوانی با هماهنگ شدن با قوانین زندگی‌، همان شرایطی را خلق کنی که دوست داری داشته باشی.


متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:

باید همیشه این سوالو از خودم بپرسم که همیشه که اینقدر به غذای جسمم اهمیت میدم آیا به همون اندازه به غذای روحم هم اهمیت میدم⁉️

برای غذای جسمم خیلی وسواس بخرج میدم و حواسم هست که این غذا سالم باشه و خیلی مراقبم که چی میخورم آیا در مورد ورودی های ذهنم هم مراقبم که:

چه آهنگی گوش میکنم؛ چه صدایی میشنوم؛ چه کتابی میخونم؛ چه فیلمی نگاه میکنم؛ چه سریالی میبینم؛ با چه آدمایی صحبت میکنم؛

اصلاً دارم به چی توجه میکنم؟! به بیماری یا به سلامتی؛ به فقر یا ثروت‍️؛

اونایی که ورودی های ذهنم هستن، چرا اصلا بهشون توجه نمیکنم؟؟؟

چرا خیلی راحت حرف های چرت و پرت میشنوم؟؟

چرا اخباری که همش در مورد مشکلات و بدبختی و گرونی و جنگ و تروریسمه رو به راحتی گوش میکنم؟؟

چرا اجازه میدم که این ورودی ها رو دریافت کنم؟؟

چرا در مورد مهمترین موضوع زندگیم که داره زندگیمو رقم میزنه اهمیتی نمیدم؟؟

وقتی به چیزی توجه میکنم، فرکانسی رو در مورد همون موضوع به جهان ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط و موقعیت هایی رو برام به وجود میاره که بر اساس فرکانس های ارسالی خودمه

اگه غذای سالم و تمیز رو انتخاب کنم که به ذائقم خوش نمیاد و اون غذا رو بخورم، همون لحظه از اون غذا بدم میاد و برام خوشایند نیست و همون لحظه تاثیرشو میبینم

اگه یه غذای فاسد بخورم، زود دل پیچه میگیرم و تاثیرش خیلی سریعِ

اما وقتی به موضوع نامناسب توجه میکنم، یه غذای نامناسب به ذهنم میدم، همون موقع تاثیرشو نمیبینم، هفته های بعد، ماه های بعد تاثیرش رو میبینم

چون یه فاصله زمانیه، بین اون موقعی که دارم به موضوعات نامناسب توجه میکنم فیلم نامناسب میبینم

اخبار نامناسب گوش میکنم

“حرف های نامناسب، بحث های بیهوده با همدیگه

این کارها رو انجام میدم

همون موقع که بلا سرم نمیاد

یواش یواش کانون توجهم، اتفاق های مشابه با اونو برام میاره

اخبار بیشتر وارد زندگیم میکنه

بحث های بیهوده بیشتر

حرف های نامناسب بیشتر

وقتی به یه موضوع مناسب یا نامناسب توجه میکنم، خیلی زود توی مدارش قرار میگیرم، اونوقت از در و دیوار اساس اون موضوع بیشتر و بیشتر بهم نشون داده میشه

بعد از مدتی هم آثار عینی اونو تو زندگیم میبینم

این فاصله زمانی باعث میشه که نتونم ارتباط دقیقی بین ورودی های ذهنم و نتایج و اتفاقات و شرایط و بلاهایی که سرم میاد رو درک کنم

چون این فاصله زمانی زیاده

به خاطر این فاصله زمانی، میام تعبیرهای مختلفی میکنم

میگم بدشانسیه، خدا خواسته، شاید اینجوری بوده، دیگه سرنوشت منم همینه،و هزارتا دلیل دیگه

دلیل اصلی این اتفاقات اینه که خودم دارم غذای نامناسب به ذهنم میدم

خودم دارم به چیزهای نامناسب توجه میکنم

خودم دارم یه مشت آشغال و چرت و پرت وارد مغزم میکنم

خودم دارم به چیزهایی توجه میکنم که اصلا

نمیخوامشون

برام مناسب نیستن

احساسمو بد میکنن

گریه ام رو در میارن

اوقاتم رو تلخ میکنن

خودم این فرکانسا رو ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط، موقعیت‌ها افرادی رو برام توی زندگی میاره که هم مدار با کانون توجه خودمه

پس همون طور که مواظب غذای جسمم هستم و غذای جاهای نامناسب رو نمیخورم به همون اندازه هم باید مواظب باشم که

دارم به ذهنم چی میدم؟

چه خوراکی رو دارم به خودم میدم؟

چه افکاری رو دارم توی ذهنم میسازم؟

چه باورهایی رو دارم ایجاد می کنم؟

“خدا هم توی قران میگه اونچه که بهش توجه میکنم و بهش فکر میکنم، همون چیزیه که توی زندگیم رخ میده

پس تموم اتفاقایی که توی زندگیم میفته به خاطر اونچه هست که خودم انجام دادم

خدا که به بنده هاش ظلم نمیکنه

اگه میخوام خوشبخت زندگی کنم، باید تموم تمرکزمو بزارم روی توجه به نکات مثبت توجه به اونچه که بهم قدرت میده

سعی کنم کانون توجهم رو به سمت خواسته هام ببرم

باورهای محرک و محدود کننده گذشته، میتونن با تغییر افکارم، با تغییر کانون توجهم، اونها هم تغییر کنن

اونوقت اتفاقات زندگیم تغییر میکنه

پس ارزشش رو داره که هر روز روی خودم و ذهنم کار کنم، چون هرچی که بخوام بهم داده میشه.

پس به دنبال افکار مناسبی باشم که احساس بهتری بهم میده و متعهد باشم که فقط اون افکارو به ذهنم بدم

اونوقت زندگیم به سمتی میره که از در و دیوار ثروت و سلامتی و خوشبختی و سعادت وارد زندگیم میشه

بدون اینکه بخوام کار خاصی انجام بدم چون ساز و کار جهان اینه

پس براش زمان و وقت بزارم، برام مهم باشه، چون تموم اتفاقات زندگیم رو داره کانون توجهم به وجود میاره

باید همون وسواسی که برای غذا خوردن دارم، در مورد کانون توجهم هم داشته باشم

پس حواسم باشه که ذهنمو دارم با چی تغذیه میکنم؟؟

چون در هر لحظه به وسیله اونچه که میگم،

میشنوم،میبینم،

به یاد میارم،یا بهش فکر میکنم،

دارم به ذهنم غذا میدم و اینا باورهای من هستن

پس یا در حال قدرتمند تر کردن یه باور قدرتمندم

یا درحال محدود کننده تر کردن یه باور محدود کننده

پس یه ایستگاه بازرسی قوی برای ورودی ذهنم درست کنم

ذهنمو شرطی کنم که:

هر ورودی که منو غمگین یا نگران میکنه

میترسونه

بهم احساس بدی میده

“مثل همون غذای گندیده و سمیِ که حاضر نیستم بهش نگاه کنم

چه برسه که بخوام اونو بخورم

هر وقت به غذای گندیده و سمی اجازه عبور از این ایستگاه رو دادم و خوردمش

اون وقت اجازه دارم تا ذهنمو با ورودی های نامناسب مثل

اخبار

نگرانی درباره مشکلات

موندن توی احساس بد، که هزاران دلیل هم براش دارم تغذیه کنم

تموم اتفاقات زندگیم بدون استثنا نتیجه کانون توجه و ورودی هایه که به ذهنم میدم پس

چرا در مورد ورودی های ذهنم اهمیت

نمیدم

چرا ساعت ها پای اخباری میشینم تا از مشکلاتی که اتفاق افتاده خبر دار بشم

چرا در مورد ناخواسته های زندگیم صحبت

میکنم؟

چرا درباره رابطه ای که از اون رضایت ندارم حرف میزنم

چرا در مورد مسائل مالی که درگیرش شدم گله و شکایت میکنم؟

چرا با دوست و آشنایی که مرتب از اوضاع بد اقتصادی ناله میکنه، همراه میشم و گفته‌هاشوتایید میکنم؟؟

چرا ساعت ها پای فیلم هایی میشینم

که تمرکزشون روی کمبوده؟؟

تموم این گله و شکایت ها

شنیدن این درد و دل ها و تایید کردن اونها یه غذای مسموم و بدبوییه که به ذهنم

میدم

چرا اینقدر که به غذای جسمم اهمیت میدم از غذای روحم غافلم؟؟

چرا نمیتونم درک کنم که هر موضوعی که آرامشمو بهم میریزه

هر تصویری که احساسمو بد میکنه

هر خبری که منو نگران تر میکنه

هر توجهی که ترس و تردید و اضطراب رو در وجودم بیشتر میکنه

همون غذای سمیِ که ذهنمو بیمارتر و باورهامو محدود کننده تر میکنه

بعد هم خودشو تو قالب بدهی، نگرانی‌های مالی تموم نشدنی

رابطه های پر تنش و ناراحت کننده

و جسم بیمار نشون میده

وقتی به هر ورودی مسمومی توجه میکنم دارم یه فرکانس ناخواسته رو ارسال میکنم که نتیجش ورود اتفاق ناخواسته بیشتره

اونوقت با این کار راه گله و شکایت و ترس و نگرانی بیشتری به زندگیم باز میشه

اتفاقات ناخواسته بیشتری به زندگیم جذب میشه تا موضوعات بیشتری برای گله و شکایت و نگرانی داشته باشم

تنها راه خارج شدن از این گرفتاری ها

و مشکلات، تغذیه ذهنم با غذای مناسبه

پس همونطور که با وسواس غذا های سالم رو وارد بدنم میکنم

برای غذای ذهنم هم وسواس به خرج بدم و ورودی هایی رو وارد ذهنم کنم که احساسمو بهتر میکنه و منو سپاسگزار تر میکنه

با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن این فایل در قسمت نظرات.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    146MB
    12 دقیقه
  • فایل صوتی غذای روح چگونه تأمین می‌شود؟
    11MB
    12 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1378 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «امیرحسین ادیبی» در این صفحه: 1
  1. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2937 روز

    سلام به استاد

    روز شمار تحول زندگی من

    روز 7

    اینم بگم که من هر روز ممکنه چندتا برگ از سفرنامه رو ببینم و کار کنم و کامنت بزارم و این کامنتام به این معنی نیست که هر 24 گذاشته میشه

    این قسمت، غذاب روح چگونه تامین میشود

    استاد اول از همه تمرکز کنم روی زیباییهای این فایل

    این فایل از همون اول خیلی حس خوبی بهم میداد، خیلی انرژی خوبی داره

    از تیشرت زیبا و خوشرنگ زردتون و اون طرح زیبای پشت شما روی دیوار

    بسیار زیباست و حس خوبی میده بمن

    از غذاهای بسیار خوشمزه و خوش رنگ و لعاب مثل انواع نوشیدنی ها، انواع مغزها مثل گردو، سالاد ها، انواع میوه ها و …

    بسیار زیبا و لذتبخشه حتی دیدنشون

    در مورد موضوع این فایل برای خودم مرور کنم که:

    همونجوری که مراقب غذاهای روزانه خودمون که میخوریم هستیم، آیا مراقب غذاهای ذهنی و روحیمون هستیم؟

    استاد یه شناختی که از خودم پیدا کردم و میخوام بنویسمش اینجا تا یادم نره

    نمیدونم چرا وقتی من حالم خوبه و احساس خوبی دارم، بیشتر تمایل پیدا میکنم که ورودیهام رو کنترل نکنم…یعنی مثلا استاد من وقتی حالم گرفتست و احساسم بده، میام تلاش ذهنی میکنم و حالمو خوب میکنم و آروم میشم، اما وقتایی که آروم هستم و احساسم خوبه یجورایی جوگیر و جوزده میشم و این توهم اینکه من قوی شدم میاد سمتم و میرم سراغ ورودی های بد

    مثلا میگم خب بریم یه فیلم ببینیم حال کنیم!

    و بعد اونکارو میکنم و باز دوباره حالم بد میشه

    انگار تا وقتی اوضاع خوبه، ما حواسمون نیست که باید بهترش کنیم، اوکی احساست خوبه، باید بهتر کنیش، باید به احساس بهتر برسی، باید بدونی که کنترل ورودیهات باعث شده به حال خوب برسی، اگه ول کنی و بیخیال بشی حالت بد میشه دوباره

    استاد واقعا حقیقته که شما میگید اوضاع خوب یه تله ست…به محض اینکه اوضاع خوب شد باید بری برای قدم بعدی

    و این هم از ایرادات خود منه که حتی فقط به حال خوب میرسم سریعا مغرور میشم و فکر میکنم قوی شدم!!! فقط با حال خوب غرور برم میداره و این خیلی خوب نیست

    این از ایرادات منه که باید بنویسمش اینجا تا مرورش کنم تا کمتر گیرش بیفتم

    اینکه وقتی حالم خوبه و اوضاع روحیم رو رواله، دقیقا همون جاها بیشتر پتانسیل برای اومدن ورودی های منفی هست چون هنوز شاید باور نکردیم که آقا اگه حالت خوبه بخاطر اینه که تو ورودی های خوبی دادی به ذهنتااا…الکی حالت خوب نمیشه

    اگه باز هم ورودی بد بدی به ذهنت و این در رو باز بزاری و همه چی بیاد توش و کنترل نداشته باشی بازم همون میشه ها

    اینو یادت باشه که احساس خوب تو به دلیل کنترل آگاهانه ی ورودی هاته، نه بخاطر شانس ، نه اینکه فکر کنی تو آدم خیلی خفنی هستی، نه اینکه فکر کنی تو خیلی قوی شدی، ازین فکرا نکن که با همین طناب میری تو چاه و بارها هم رفتی

    باید هرررررررر لحظه و همیشه توجه به نکات مثبت باشه

    درسته اولاش کمی سخته و ذهنت مقاومت داره، اما باید بشه عادت، باید عادت کنیم و این بشه اصول زندگیمون، باید همیشه فایل هارو ببنیم و بشنویم و بنویسیم در موردشون، به محض اینکه رها کنی برمیگردی به قبلت

    جون ذهن ما تمایل شدیدی داره به برگشتن به حالت اولیه خودش

    مثل فرمون ماشینه، اگه ولش کنی امکان داره با کوچکترین سنگ ریزه ای که زیر چرخای ماشین میاد از راه راست منحرف بشه، باید همیشه نگهش داری

    و استاد من مدتها اینجوری بودم و الان بهتر شدم، یعنی ورودیهام رو خوب میکردم و حالم خوب میشد و اعتماد به نفسم بالاتر میرفت و بعد جوگیر میشدم! و مثلا میرفتم مهمونی، میرفتم پیش دوستام، با این غرور آسیب زننده که من قویم و من حالم همیشه خوب میمونه، و بعد میرفتم اونجا و دوباره چرت و پرت میشنیدم و با پشیمونی و احساس بد میومدم بیرون از اون جمع ها

    یعنی به خودم گفتم امیرحسین، حتی امیدواری به اینکه ممکنه تو جمع های فامیلی چیز خوبی بشنوی و با این امید واهی بری تو جمعشون اشتباهه و اصلا نباید امتحانشم کنی

    چون استاد من هروقت رفتم پیش بقیه افراد زندگیم از جمله دوستا و آشناها، هروقت رفتم ورودی بد گرفتم و حالم بد شده و مدارم افت کرده

    مدتها اینجوری بود و یه زمان به خودم گفتم من دییییییییگه نباید با افراد نامناسب باشم، یعنی حتی نباید احتمال بدم که شاید اونا حرفای خوب بزنن و همیشه باید این رو مدنظر قرار بدم که آقا هرجا اگه حتی احتمال این هست که چرت و پرت بشنوی و ببینی نرو

    حالا این تجربه ی منه ، شاید بقیه اینجوری نباشن، و خب الان بدلیل اینه که من خیلی رو خودم کار نکردم چون اگه کار کنم زیاد، به قول استاد افراد دور و برم عوض میشن

    اما این اول کار که گفتم انرژی زیادی میخواد، حتما باید آگاهانه قطع کنیم خیلی چیزارو

    استاد من 100% با تمام افراد کات کردم، افرادی که هرررررروقت میرفتم پیششون با کوله باری از احساس بد برمیگشتم، منظورم ایناست

    حالم بد میشد و بعد باید یه عاااااااااالمه تلاش میکردم تا دوباره حالمو خوب کنم

    بعد خدا یه الهامی بهم کرد گفت عزیزمن تو اصلا چرا باید جایی باشی که ورودی منفی بدن، توام حالت بد بشه و بعدش بخوای با کلی سختی حالت رو خوب کنی؟

    اصلا چرا باید باشی یجاهایی؟

    از همون اول نباش، راحت و آسوده

    اصلا چرا باید با یک سری افراد نامناسب ارتباط داشته باشی که اونا ورودی بد بدن و تو حالت بد بشه و بعد با کلی سرخوردگی بیای زمان زیادی بزاری و حالتو دوباره خوب کنی و تازه برسی به حالت عادی

    اصلا چرا داری کارو سخت میکنی واسه خودت؟

    تو که میتونی نباشی تو که میتونی نری خب نرو

    اینجوری هی مدارت افت نمیکنه و فرکانست ثابت میمونه و وقتی یه مدت زیادی ورودی منفی نرسه بهت خب خیییییییلی عزت نفست بالاتر میره

    تا اینکه هی بخواد ورودی بد برسه و هی حالتو خوب کنی

    حالت اول خیلی راحت تر و سریع تر پیشرفت میکنی

    و استاد من اینو تو عقل کل هم گفتم به یه دوستمون، اصلا ما چرا باید تو شبکه های اجتماعی باشیم و یچیزاییو ببینیم که بعدش برای خودمون دردسر بتراشیم و احساس بد تجربه کنیم و بخوایم با کلی زحمت ذهنمون رو برگردونیم به حالت مثبتش؟

    خب از همون اول نریم اینجاها

    مثل اینه که ما بریم پیش سطل زباله بشینیم و بعد هی دماغمون رو بگیریم و هی ادکلن بزنیم!!!!

    خب از همون اول نمیریم

    اینا فقط واسه خودمه، و برای خودم میگم چون از همه ی اینا ضربه خوردم و دارم مینویسم که یادم بمونه و دوباره جوزده نشم

    حالا اولای کار شاید کمی طبیعی باشه این رفتار ولی دیگه واسه کسایی که کمی بیشتر رو خودشون کار کردن این کار دیوانه واریه

    و اینکارا استاد واقعا نیاز داره به شجاعت و شهامت و عزت نفس و کنترل ذهن

    حالا من فقط دارم تاثیر احساسیش رو میگم

    در حالیکه که اگه احساس بدی داشته باشیم اتفاقات بدتری هم برامون میاره!

    یعنی واقعا باید خیلی جدی باشیم تو کنترل ورودی ها، مخصوووووووصا اگه اولای راهیم چون بشدت میتونه سرعت رشد رو پایین بیاره

    باید ارتباط بین ورودی ها و احساسمون رو درک کنیم، به قول شما استاد اگه الان به یه چیز منفی توجه کنیم، همون لحظه اتفاق بد نمیفته

    حتی من مثلا الان حالم خوبه، و میام ورودی بد میدم به ذهنم، مثلا ساعت 10 شبه و من حالم خوبه و به چیزای منفی توجه میکنم، برای من اینطوریه که مثلا ساعت 11 احساسم رو بد میکنه و آروم آروم احساسم تغییر میکنه

    همین موضوع که فاصله زمانی بین ورودی های بد و احساس و اتفاقات بد رو درک نمیکنیم، باعث میشه حواسمون نباشه و اهمیت این موضوع رو درک نکنیم

    وقتی تمام اتفاقات زندگی ما از کوچیکترین اتفاقش تا بزرگترین اتفاقش بخاطر کانون توجه ماست ، واقعا آیا بازم سرسری رفتار میکنیم؟

    اصلا کاری به اتفاقات هم نداشته باشیم، ما برای داشتن آرامش نیاز داریم بشدت ورودیهامون رو کنترل کنیم، و برای من مهمترین چیز آرامش و حال خوبمه که داشته باشمش و بسیار آزاردهندست اگه ما حالمون خوب نباشه، پس باید بشدددددت مراقب باشیم با چه افرادی ارتباط داریم، تو شبکه های اجتماعی چقدر پرسه میزنیم، چی میخونیم، چه فیلمایی میبینیم، چه افکاری داریم

    استاد من خودم وقتی حالم خوبه، به طرز عجیبی فکرای منفی خیلی خیلی کمتر میاد تو ذهنم ، یعنی به این موضوع انقدر توجه نکرده بودم و نمیدونستمش

    حتی وقتی من احساس خوبی دارم، فکرایی که تو ذهنم میاد خیلی مثبت تره

    اما وقتی احساسم بده افکاری که تو سرم میچرخه بشدت منفیه

    و واقعا اگه ما حواسمون به احساسمون باشه همیشه، کنترل ذهن بشدت راحت تر میشه و خیلی کارمون سادست

    و استاد من این جمله ی شمارو همیشه به خودم میگم، اگه میخوای موفق شی باید تماااااااااااام وجودت رو بزاری برای اینکار

    نه اینکه دو روز ورودی مثبت بدی ، بعد دوباره بری با افراد نامناسب بگردی، دو روز حالت خوب باشه ، بعد دوباره بری تو شبکه های اجتماعی بچرخی

    اگه بخوای اینجوری فراز و نشیب داشته باشی ، جهان هم یه روز باهات خوبه یه روز بد

    موفقیت واقعی اگه میخوای، باید با تمام وجودت کار کنی و ورودی هات رو کنترل کنی و بشدت باید تو این مورد سخت گیر باشیم ، به قول خانوم شایسته تو متن این فایل که باید مثل یه ایست بازرسی عمل کنیم، اگه ایست بازرسی با دقت و تمرکز همه رو چک کنه خب تقریبا هیچ چیز منفی نمیتونه رد شه و برده وارد منطقه بشه، اما اگه باز بزاریم و هرکی خواست رد بشه تبعات بعدیشم باید گردن بگیریم

    باید تمام وجودت رو بزاری و دیگه وقتی این راهو انتخاب کردی تا تهش بری و برنگردی دیگه، شک و دو دلی نداشته باشی، باید تخته گاز و با تمام نیرو و بدون برگشت به قوانین عمل کنی و پشت سرتم نگاه نکنی

    به قول قرآن:

    سوره مومنون

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    به نام خداوند رحمتگر مهربان

    قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۱﴾

    به راستى که مؤمنان رستگار شدند (۱)

    الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿۲﴾

    همانان که در نمازشان فروتنند (۲)

    وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿۳﴾

    و آنان که از بیهوده رویگردانند (۳)

    خداهم یکی از ویژگی های مومنان رو این عنوان میکنه که اینا هر لحظه در حال رویگردانی از چرت وپرت هستن، هرلحظه حواسشون هست که به چی توجه میکنن

    و این میشه که رستگار میشن

    واقعا فایل فوق العاده ای بود استاد

    از شما ممنونم بخاطر این فایل های عالی که هم از لحاظر محتوا عالین هم از لحاظ ظاهری و زیبایی

    بابت وجود شما سپاسگزارم

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: