ما هرگز گوشت فاسد را نمیخوریم. به غذایی بدبو و گندیده لب نمیزنیم.
حتی دیدن یک مو در غذایی لذیذ و سالم، حالمان را بد میکند یا اگر احساس کنیم آشپزی که این غذای خوشمزه را پخته اصولاً آدم بیسلیقهای است که اهمیتی به بهداشت خود نمیدهد، باز هم حاضر به خوردن آن غذا نیستیم.
ما به شدت مراقب هستیم تا غذایی سالم و مورد تإیید را وارد بدنمان نماییم. چون میخواهیم جسم سالمتری داشتهباشیم.
اما نوبت به تغذیه ذهن که میشود، هیچ اهمیتی نمیدهیم. در حالیکه تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه کانون توجه و ورودیهایی است که به ذهنمان راه دادهایم.
اما درباره ورودی های ذهنمان وسواس چندانی به خرج نمیدهیم. ساعتها پای اخبار مینشینیم تا از تک تک فجایعی آگاه شویم که ممکن است در گوشه و کنار جهان رخ داده باشد.
ساعت ها درباره ناخواستههای زندگیمان، درباره رابطهای که از آن رضایت نداریم و مسائل مالیای که درگیر آن شدهایم، لب به گله و شکایت مینشینیم. مرتباً با دوست و آشنایی که از اوضاع بد اقصادی مینالد، همراه و همداستان میشویم و گفتههایش را تأیید میکنیم.
ساعتها پای فیلمهایی مینشینیم که تمرکز آن بر کمبود است و غافلیم از اینکه تمام این گله و شکایتها، شنیدن این درد و دلها و تأیید کردن آنها، یک غذای مسموم و بدبو است که به ذهن خود میخورانیم.
چرا با اینکه تا این حد به تغذیه جسممان اهمیت میدهیم، از تغذیه ذهن غافلیم؟!
چرا نمیتوانیم درک کنیم که هر موضوعی که آرامش ما را مختل میکند، هر تصویری که احساسمان را بد میکند، هر اخباری که ما را نگرانتر میکند و هر توجهی که ترس، تردید و اضطراب را در وجودمان میکارد، همان غذای مسمومی است که ذهنمان را بیمارتر و باورهایمان را محدود کنندهتر میگرداند و سپس خودش را در قالب بدهی، نگرانیهای تمام نشدنی مالی، روابط پرتنش، جسم بیمار و… نشان میدهد.
توجه به هر ورودی مسموم، یعنی ارسال فرکانس یک ناخواستهی دیگر که نتیجهی آن ورود اتفاقات ناخواستهی بیشتری است که راه را برای گله و شکایت ها، ترسها و نگرانیهای بیشتر باز میکند.
اتفاقات ناخواستهی بیشتری را به زندگیات جذب میکند تا دوباره موضوعات بیشتری برای گله و شکایت و نگرانی داشته باشی.
تنها راه خروج از این حلقه معیوب، تغذیه ذهن با غذایی مناسب است.
به همین دلیل لازم است همانگونه که با وسواس، غذاهای سالم، خوشرنگ و بو و خوشمزه را وارد بدنت میکنی، درباره غذای ذهنت هم وسواس به خرج دهی و تنها ذهنت را در معرض ورودیهایی قرار دهی که احساس بهتری به تو میبخشد و تو را سپاسگزارتر مینماید.
یکی از بهترین راهها برای تغذیه ذهن، شروع کار با دوره کشف قوانین زندگی، است.
دوره کشف قوانین زندگی، یک راهنمای تمام عیار برای مسیر زندگی شما در تمام جنبههاست و با زبانی ساده و با فرمولی ۱۰۰٪ عملی، قوانین زندگی را به شما یاد میدهد. همان قوانینی که راه ورود نعمت و ثروتهایی بی انتها را به زندگیات باز میکند و به شما کمک میکند تا خالق شایستهای برای زندگیات باشی و فارغ از اینکه الان در چه شرایطی هستی، بتوانی با هماهنگ شدن با قوانین زندگی، همان شرایطی را خلق کنی که دوست داری داشته باشی.
متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:
باید همیشه این سوالو از خودم بپرسم که همیشه که اینقدر به غذای جسمم اهمیت میدم آیا به همون اندازه به غذای روحم هم اهمیت میدم⁉️
برای غذای جسمم خیلی وسواس بخرج میدم و حواسم هست که این غذا سالم باشه و خیلی مراقبم که چی میخورم آیا در مورد ورودی های ذهنم هم مراقبم که:
چه آهنگی گوش میکنم؛ چه صدایی میشنوم؛ چه کتابی میخونم؛ چه فیلمی نگاه میکنم؛ چه سریالی میبینم؛ با چه آدمایی صحبت میکنم؛
اصلاً دارم به چی توجه میکنم؟! به بیماری یا به سلامتی؛ به فقر یا ثروت️؛
اونایی که ورودی های ذهنم هستن، چرا اصلا بهشون توجه نمیکنم؟؟؟
چرا خیلی راحت حرف های چرت و پرت میشنوم؟؟
چرا اخباری که همش در مورد مشکلات و بدبختی و گرونی و جنگ و تروریسمه رو به راحتی گوش میکنم؟؟
چرا اجازه میدم که این ورودی ها رو دریافت کنم؟؟
چرا در مورد مهمترین موضوع زندگیم که داره زندگیمو رقم میزنه اهمیتی نمیدم؟؟
وقتی به چیزی توجه میکنم، فرکانسی رو در مورد همون موضوع به جهان ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط و موقعیت هایی رو برام به وجود میاره که بر اساس فرکانس های ارسالی خودمه
اگه غذای سالم و تمیز رو انتخاب کنم که به ذائقم خوش نمیاد و اون غذا رو بخورم، همون لحظه از اون غذا بدم میاد و برام خوشایند نیست و همون لحظه تاثیرشو میبینم
اگه یه غذای فاسد بخورم، زود دل پیچه میگیرم و تاثیرش خیلی سریعِ
اما وقتی به موضوع نامناسب توجه میکنم، یه غذای نامناسب به ذهنم میدم، همون موقع تاثیرشو نمیبینم، هفته های بعد، ماه های بعد تاثیرش رو میبینم
چون یه فاصله زمانیه، بین اون موقعی که دارم به موضوعات نامناسب توجه میکنم فیلم نامناسب میبینم
اخبار نامناسب گوش میکنم
“حرف های نامناسب، بحث های بیهوده با همدیگه
این کارها رو انجام میدم
همون موقع که بلا سرم نمیاد
یواش یواش کانون توجهم، اتفاق های مشابه با اونو برام میاره
اخبار بیشتر وارد زندگیم میکنه
بحث های بیهوده بیشتر
حرف های نامناسب بیشتر
وقتی به یه موضوع مناسب یا نامناسب توجه میکنم، خیلی زود توی مدارش قرار میگیرم، اونوقت از در و دیوار اساس اون موضوع بیشتر و بیشتر بهم نشون داده میشه
بعد از مدتی هم آثار عینی اونو تو زندگیم میبینم
این فاصله زمانی باعث میشه که نتونم ارتباط دقیقی بین ورودی های ذهنم و نتایج و اتفاقات و شرایط و بلاهایی که سرم میاد رو درک کنم
چون این فاصله زمانی زیاده
به خاطر این فاصله زمانی، میام تعبیرهای مختلفی میکنم
میگم بدشانسیه، خدا خواسته، شاید اینجوری بوده، دیگه سرنوشت منم همینه،و هزارتا دلیل دیگه
دلیل اصلی این اتفاقات اینه که خودم دارم غذای نامناسب به ذهنم میدم
خودم دارم به چیزهای نامناسب توجه میکنم
خودم دارم یه مشت آشغال و چرت و پرت وارد مغزم میکنم
خودم دارم به چیزهایی توجه میکنم که اصلا
نمیخوامشون
برام مناسب نیستن
احساسمو بد میکنن
گریه ام رو در میارن
اوقاتم رو تلخ میکنن
خودم این فرکانسا رو ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط، موقعیتها افرادی رو برام توی زندگی میاره که هم مدار با کانون توجه خودمه
پس همون طور که مواظب غذای جسمم هستم و غذای جاهای نامناسب رو نمیخورم به همون اندازه هم باید مواظب باشم که
دارم به ذهنم چی میدم؟
چه خوراکی رو دارم به خودم میدم؟
چه افکاری رو دارم توی ذهنم میسازم؟
چه باورهایی رو دارم ایجاد می کنم؟
“خدا هم توی قران میگه اونچه که بهش توجه میکنم و بهش فکر میکنم، همون چیزیه که توی زندگیم رخ میده
پس تموم اتفاقایی که توی زندگیم میفته به خاطر اونچه هست که خودم انجام دادم
خدا که به بنده هاش ظلم نمیکنه
اگه میخوام خوشبخت زندگی کنم، باید تموم تمرکزمو بزارم روی توجه به نکات مثبت توجه به اونچه که بهم قدرت میده
سعی کنم کانون توجهم رو به سمت خواسته هام ببرم
باورهای محرک و محدود کننده گذشته، میتونن با تغییر افکارم، با تغییر کانون توجهم، اونها هم تغییر کنن
اونوقت اتفاقات زندگیم تغییر میکنه
پس ارزشش رو داره که هر روز روی خودم و ذهنم کار کنم، چون هرچی که بخوام بهم داده میشه.
پس به دنبال افکار مناسبی باشم که احساس بهتری بهم میده و متعهد باشم که فقط اون افکارو به ذهنم بدم
اونوقت زندگیم به سمتی میره که از در و دیوار ثروت و سلامتی و خوشبختی و سعادت وارد زندگیم میشه
بدون اینکه بخوام کار خاصی انجام بدم چون ساز و کار جهان اینه
پس براش زمان و وقت بزارم، برام مهم باشه، چون تموم اتفاقات زندگیم رو داره کانون توجهم به وجود میاره
باید همون وسواسی که برای غذا خوردن دارم، در مورد کانون توجهم هم داشته باشم
پس حواسم باشه که ذهنمو دارم با چی تغذیه میکنم؟؟
چون در هر لحظه به وسیله اونچه که میگم،
میشنوم،میبینم،
به یاد میارم،یا بهش فکر میکنم،
دارم به ذهنم غذا میدم و اینا باورهای من هستن
پس یا در حال قدرتمند تر کردن یه باور قدرتمندم
یا درحال محدود کننده تر کردن یه باور محدود کننده
پس یه ایستگاه بازرسی قوی برای ورودی ذهنم درست کنم
ذهنمو شرطی کنم که:
هر ورودی که منو غمگین یا نگران میکنه
میترسونه
بهم احساس بدی میده
“مثل همون غذای گندیده و سمیِ که حاضر نیستم بهش نگاه کنم
چه برسه که بخوام اونو بخورم
هر وقت به غذای گندیده و سمی اجازه عبور از این ایستگاه رو دادم و خوردمش
اون وقت اجازه دارم تا ذهنمو با ورودی های نامناسب مثل
اخبار
نگرانی درباره مشکلات
موندن توی احساس بد، که هزاران دلیل هم براش دارم تغذیه کنم
تموم اتفاقات زندگیم بدون استثنا نتیجه کانون توجه و ورودی هایه که به ذهنم میدم پس
چرا در مورد ورودی های ذهنم اهمیت
نمیدم
چرا ساعت ها پای اخباری میشینم تا از مشکلاتی که اتفاق افتاده خبر دار بشم
چرا در مورد ناخواسته های زندگیم صحبت
میکنم؟
چرا درباره رابطه ای که از اون رضایت ندارم حرف میزنم
چرا در مورد مسائل مالی که درگیرش شدم گله و شکایت میکنم؟
چرا با دوست و آشنایی که مرتب از اوضاع بد اقتصادی ناله میکنه، همراه میشم و گفتههاشوتایید میکنم؟؟
چرا ساعت ها پای فیلم هایی میشینم
که تمرکزشون روی کمبوده؟؟
تموم این گله و شکایت ها
شنیدن این درد و دل ها و تایید کردن اونها یه غذای مسموم و بدبوییه که به ذهنم
میدم
چرا اینقدر که به غذای جسمم اهمیت میدم از غذای روحم غافلم؟؟
چرا نمیتونم درک کنم که هر موضوعی که آرامشمو بهم میریزه
هر تصویری که احساسمو بد میکنه
هر خبری که منو نگران تر میکنه
هر توجهی که ترس و تردید و اضطراب رو در وجودم بیشتر میکنه
همون غذای سمیِ که ذهنمو بیمارتر و باورهامو محدود کننده تر میکنه
بعد هم خودشو تو قالب بدهی، نگرانیهای مالی تموم نشدنی
رابطه های پر تنش و ناراحت کننده
و جسم بیمار نشون میده
وقتی به هر ورودی مسمومی توجه میکنم دارم یه فرکانس ناخواسته رو ارسال میکنم که نتیجش ورود اتفاق ناخواسته بیشتره
اونوقت با این کار راه گله و شکایت و ترس و نگرانی بیشتری به زندگیم باز میشه
اتفاقات ناخواسته بیشتری به زندگیم جذب میشه تا موضوعات بیشتری برای گله و شکایت و نگرانی داشته باشم
تنها راه خارج شدن از این گرفتاری ها
و مشکلات، تغذیه ذهنم با غذای مناسبه
پس همونطور که با وسواس غذا های سالم رو وارد بدنم میکنم
برای غذای ذهنم هم وسواس به خرج بدم و ورودی هایی رو وارد ذهنم کنم که احساسمو بهتر میکنه و منو سپاسگزار تر میکنه
با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن این فایل در قسمت نظرات.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD146MB12 دقیقه
- فایل صوتی غذای روح چگونه تأمین میشود؟11MB12 دقیقه
غذای روح
سلام به فرمانروای کل عالم، ربّ العالمین
سلام به استاد و خانم شایسته
سلام به دوستانم در سایت بینظیر عباسمنش
خدایا این استاد در چه سطحی از آگاهی قرار دارد که حتی از غذا خوردن خودش هم درس می گیرد و برای دانشجویانش فایل ضبط میکند و آموزش میدهد ، که همانطور که به غذای جسم اهمیت میدهید به غذای روح خود هم اهمیت بدهید .دقیقا یادم نیست کی چه درخواستی از خدا داشتم که من رو با استادم هم فرکانس کرد و در مدار این استاد قرار داد (اما یادم می آید داستانی شنیدم در مورد شاگردی که می خواست درست زندگی کردن را بیاموزد و به سختی خود را به استادی رساند ، مدتی گذشت اما احساس میکرد با در کنار استاد بودن چیزی یاد نگرفته ، یک روز با حالت گلایه از استاد پرسید ، پس کِی رمز و راز زندگی کردن را به من یاد میدهی ؟ استاد شاگرد را به کنار رودخانه برد و سرش را زیر آب کرد ، هرچه شاگرد دست و پا زد استاد توجهی نکرد و در لحظات آخر سر او را زیر آب بیرون کشید و به شاگرد گفت: نفس بکش؛ . استاد پرسید موقعی که سر تو زیر آب بود چه چیزی را بیشتر از همه می خواستی ؟ شاگرد گفت میخواستم نفس بکشم ، فقط نفس بکشم . استاد گفت برای درک رمز و راز زندگی باید مانند موقعی که می خواستی نفس بکشی و هیچ چیز دیگری نمی خواستی ، لَه لَه بزنی و تشنه آموختن باشی ).زمانی که این داستان را شنیدم به خدا گفتم : خدایا من هم تشنه ی شنیدن و آموختن قوانینی هستم که در عالم روح و ضمیر ناخودآگاه اتفاق می افتد و زندگی ما را رقم می زند و میخواهم خوب و ثروتمند و در آرامش زندگی کنم .نمی دانم چقدر طول کشید که با این استاد محشر آشنا شدم که هر لحظه ی زندگی اش درس و آموزش است ، اما میدانم که تکامل را طی کردم تا لیاقت ورود پیدا کردم . در فایل امروز در مورد غذای روح صحبت شد و شباهت با غذای جسم و این که چه غذاهایی برای روح خوب است و چه غذاهایی بد . داشتم فکر میکردم که تنها ورودی غذای جسم ، دهان است ، که حتی ما برای این ورودی فعل خوردن و آشامیدن را به کار میبریم ، یعنی ما هیچ وقت نمی گوییم آب و غذا را بو کردم سیر شدم ، یا صدای آب و غذا را شنیدم سیر شدم ، یا آب و غذا را دیدم سیر شدم ، فقط باید خورده یا نوشیده شود تا مواد غذایی به بدن برسند یعنی تنها ورودی اصلی غذای بدن دهان است و حال بینایی ، بویایی و چشایی به کمک دهان می آیند تا ما ورودی خوب و سالمی برای بدن داشته باشیم تا از خیلی از بیماری ها در آینده جلوگیری شود و اگر بی توجه به اخطارهای داده شده غذای نامناسب را بخوریم ، بدن خیلی سریع واکنش نشان میدهد و نتیجه ی انتخاب اشتباه و بی توجهی به اخطارها را با دل درد ، حالت تهوع و … نشان میدهد این اتفاقات و واکنش های سریع در دنیای فیزیکی و جسم فیزیکی ما رخ میدهد (قانون کنش و واکنش).
اما غذای روح و ذهن یا به عبارتی ضمیر ناخودآگاه از کجا تامین میشود ؟ استدلال من این است که چون روح بزرگتر و قوی تر است پس باید ورودی های بیشتری برای خوراک رساندن داشته باشد . بله واقعیت همین است روح از چند ورودی مختلف تغذیه می شود . یکی از ورودی های بزرگ ، چشم ها هستند . هر چیزی را که می بینیم چه خوشایند و چه ناخوشایند همگی جزء غذای روح محسوب می شوند که حتی شاعر هم در مورد چشم ها این را گفته که (ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هرچه دیده بینه دل کنه یاد ) و مثالی که برای این ادعا می توانم بزنم این است که اگر من در مورد کوه های پوشیده از درخت و سرسبزی صحبت کنم شما در ذهن خود این تصاویر را میبینید با وجود اینکه الان در آن مکان نیستید و در واقعیت آن منظره را نمی بینید .
دومین ورودی روح گوشها هستند . ما ، هر صدایی که می شنویم و به هر مطلبی گوش میدهیم با این کار به روح و ذهن خود خوراک می رسانیم و شنیده های ما بارها و بارها در ذهن مرور می شود ، تجزیه و تحلیل می شود و در موردش فکر می شود ، مثالی که برای این مورد می توانم بزنم این است که اگر من بگویم صدای خوش اذان استاد موذن زاده یا صدای خوش ربنای استاد شجریان قبل از افطار ماه رمضان ، آن صدا ها در گوش شنیده می شود با وجود این که همین الان آن صداها پخش نمی شود .
سومین ورودی بینی است ، زمانی که ما چیزی را که بوی خوشی دارد را بو می کنیم و حس خوبی داریم ، یعنی داریم به روح غذای مناسب میدهیم و مثال این مورد هم اگر من بگویم عطر دلپذیر گلاب همه بوی خوش گلاب را حس می کنند . حتی شنیدم که حضرت محمد (ص)همیشه خوش بو و عطر زده بوده اند و مبلغی را برای خرید عطر در نظر میگرفتند.
چهارمین ورودی زبان است ، زمانی که غذای خوشمزه ایی را می خوریم و می چشیم و لذت می بریم از طعم فوق العاده آن ، یعنی غذای خوب برای روح و مثال این مورد اگر من بگویم طعم تُرش و فوق العاده لیمو ترش ،همه این طعم را در دهان حس می کنند و حتی دهان پر از آب می شود .
پنجمین ورودی روح ، قدرت لمس و پوست انسان است. اگر چیز لطیف و خوشایندی را لمس کنیم و حس خوشی داشته باشیم یعنی غذای خوب ، برای روح ، و مثال این مورد اگر من در مورد نرمی و لطافت پنبه صحبت کنم ، همه آن لطافت و نرمی را حس می کنند . قطعا این مثالهایی که زده شد در جسم و بدن ذخیره نشده بلکه در حافظه ی روح ذخیره شده است . حالا با این همه ورودی که برای غذا رساندن به روح و ذهن خدا در اختیار ما گذاشته ، چه نوع غذایی برای روح تهیه می کنیم؟ و به خوردش میدهیم ، و انتظار چه خروجی داریم؟ دوست بزرگی مثال جالبی در این مورد میزد ، میگفت : تصور کن شما صاحب بزرگترین و مدرن ترین و به روز ترین کارخانه ساخت کنسرو لوبیا در دنیا هستی و خود شما هم مسئول خرید مواد اولیه برای این کارخانه ، حالا شما لوبیاهای خراب و کرم خورده و نا مرغوب تهیه کنی و یا هرچیزی باشد ، جز لوبیا . به نظر شما خروجی و محصول این کارخانه چه چیزی از آب در می آید؟ قطعاً آن محصولی که دوست داشتی تحویل نمی دهد با وجود اینکه بهترین و مجهزترین ماشین آلات را در اختیار داری ، پس مشکل کجاست ؟ بله درست است از ورودی و مواد اولیه ی نامرغوب است . در مورد بدن و جسم و ورودی آن که دهان بود خدا سیستمی قرار داده که به کمک ، رنگ و جلوه غذا ، بوی غذا و طعم آن می توانیم به این تشخیص برسیم که غذا احتمالاً خوب است یا نه ، اما برای روح با این همه ورودی و وسعت چطور متوجه شویم؟ خدا برای کنترل کیفیت غذای روح هم سیستم احساسات را قرار داده ، که هر چه که میبینیم ،می شنویم ، بو می کنیم ، مزه و لمس می کنیم اگر احساس خوبی برای ما داشت ، یعنی ورودی خوب و اگر حس بدی داشت یعنی ورودی نامناسب . احساس خوب و مثبت شامل: امید ، شادی ، اشتیاق ، عشق و ایمان است . و احساس بد و منفی شامل : ترس ، نگرانی ، خشم ، اضطراب و ناامیدی است و بقیه ی احساسات مثبت یا منفی به نوعی زیر مجموعه ی این احساسات هستند . واقعا در طول روز ما چه نوع غذایی برای روح و ذهن تامین می کنیم ؟ من روش ساده ایی را از استاد یاد گرفتم ، هر چیز خوب و خوشایندی که می بینم ، می شنوم ، بو می کنم و لمس می کنم ، اولین چیزی که در دلم می گویم یا به زبان می آورم شکر خداست یا میگویم بَه بَه چه زیباست ،چه مطلب خوبی شنیدم ، چه بوی خوشی ، چه مزه ی خوبی و چه لطیف و دوست داشتنی و هر طور بتوانم تحسین می کنم ومی گویم خدایا من تصدیق می کنم این نعمت ، ثروت و برکت را ، خدایا شکر ، الحمد لله ربّ العالمین . یا اگر ماشین مدل بالایی ببینم یا خانه زیبایی می بینم یا کسب و کار موفقی می بینم یا حتی بدن زیبایی را می بینم به همان صورت عمل می کنم ؛ گاهی چند ورودی برای غذای ذهن و روح با هم کار می کنند ، مثلا زمانی که گل سرخ ( گل محمدی ) میبینم ، رنگ صورتی فوق العاده اش ، عطر بینظیر گلاب و لطافت گلبرگهایش من را به وجد می آورد ، فقط می گویم خدایا شکر بابت آفرینش این گل زیبا و تصدیق میکنم این زیبایی و بوی خوش و لطافت را ، خدایا شکر . بله این روش ساده ایی است که من یاد گرفتم ، و واقعا احساس خوبی دارم خدایا شکر .
و زمانی که نسبت به چیزی حس بدی دارم ، به آن توجه نمی کنم و اینجاست که دوباره آگاهانه سعی می کنم توجه ام را به سمت زیبایی ها جلب کنم . حال با توجه به دنیای فیزیکی و واکنش سریع بدن ، دردنیای متافیزیکی و نا مرئی واکنش ها به سرعت دنیای فیزیکی نیست و نتیجه ورودی ها و کانون توجه ما در روزها ، هفته ها یا ماههای بعد به صورت اتفاقات خوشایند و نا خوشایند در زندگی رخ میدهد ولی چون بین افکار و ورودی ها با اتفاقات فاصله زمانی است اکثرا تشخیص داده نمی شود که این اتفاق دقیقا بخاطر همان کانون توجه و فرکانس ارسالی خودمان است . و این است که اکثر انسانها به سمت شرک و خرافه پرستی کشیده می شوند و متوسل به جادو و جَنبل می شوند ، اما اصل مطلب که همان ( به هر چیز توجه و تمرکز کنی در زندگی اتفاق می افتد ) را درک نمی کنند . با توجه به آموزشهای استاد ، برداشتهای خودم را از غذای روح و غذای جسم بیان کردم و این که تلویزیون ، اخبار ، مجلات ، روزنامه ، حرف مردم کوچه و بازار ، شبکه های اجتماعی و …. جزء بدترین ورودی ها و غذاها برای روح و ذهن هستند .
اما سئوال اینجاست که ما وقتی این ورودی ها را حذف می کنیم چه چیزی جایگزین این ورودی ها کنیم ؟ اجازه دهید در این مورد مثالی بزنم . زمانی که ما سر سفره هستیم و انواع و اقسام غذاهای خوشمزه سر سفره هست ، ما از هر کدام هر چقدر که دوست داریم می خوریم و سیر می شویم ، اما اگر در سفره غذای کمی باشد و ما را سیر نکند به ناچار به یخچال سَرَک می کشیم و هر چیزی که پیدا شود می خوریم تا احساس سیری کنیم . در مورد روح و ذهن هم داستان به همین شکل است وقتی که ما ورودی و غذاهای نامناسب را حذف میکنیم باید روح و ذهن را تغذیه کنیم تا مثل جسم ، سالم و سرزنده باشد . استاد با توجه به لزوم خوراک رساندن به روح و ذهن در سایت عباسمنش صدها فایل هدیه و صدها محصول فوق العاده را قرار داده اند که به نظر من در فایلهای دانلودی یکی از قوی ترین و خوشمزه ترین و عالی ترین غذاهای روح فایلهای توحید عملی است که حداقل چندین ماه غذایی عالی برای روح است ، بعد فایلهای سفر به دور آمریکا و سریال زندگی در بهشت که تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت دارد و تمام فایلهای دانلودی دیگر که هر کدام رنگ و بویی خاص خود را دارد . تازه اینها فقط فایلهای هدیه استاد به ما دانشجویان بوده ، محصولات که دیگر شاهکاری برای خودش است . البته من فعلا فقط از کتابهای استاد و فایلهای هدیه استفاده کردم . و وقتی استاد به صراحت اعلام میکند که من بعد از امتحان هزار راه ، به این راه که بهترین و زیباترین است رسیدم ، پس دیگر بحثی ندارد و باید اجرا شود. این زیبا و دوست داشتنی نیست که به هر چیزی که برایت خوشایند است توجه و تمرکز کنی بیشتر در زندگیت وارد می شود؟ هر چیزی را که دوست نداری اصلا ولش کن بهش توجه نکن.
در پناه ربّ العالمین شاد و ثروتمند باشید.
محمد صادق جان سلام
خوشحالم که کامنت من رو خوندی و استفاده کردی من فقط قصد و نیتم گسترش آگاهی های این سایت الهی بوده و خود خدا هم کمکم کرد و داستان ها و مثالها رو به یادم آورد.
در پناه ربّ العالمین شاد و ثروتمند باشید.
سلام به همکلاسی خوبم
ممنونم که افتخار این رو داشتم که اولین کسی باشم که براش کامنت میزاری و قطعن دوستان خوب زیادی هستند که درک فوق العاده تری نسبت به قوانین داشته باشند .
حس خوب ، حس خوب و حس خوب نسبت به همه چیز معجزه ست
فقط توی مسیر بمون و هر روز فایلهای استاد رو ببین .
در پناه ربّ العالمین شاد و ثروتمند باشید.