غذای روح چگونه تأمین می‌شود؟

 ما هرگز گوشت فاسد را نمی‌خوریم. به غذایی بدبو و گندیده لب نمی‌زنیم.

حتی دیدن یک مو در غذایی لذیذ و سالم‌، حالمان را بد می‌کند یا اگر احساس کنیم آشپزی که این غذای خوشمزه را پخته اصولاً آدم بی‌سلیقه‌ای است که اهمیتی به بهداشت خود نمی‌دهد‌، باز هم حاضر به خوردن آن غذا نیستیم.

ما به شدت مراقب هستیم تا غذایی سالم و مورد تإیید را وارد بدن‌مان نماییم. چون می‌خواهیم جسم سالمتری داشته‌باشیم.

اما نوبت به تغذیه ذهن که می‌شود‌، هیچ اهمیتی نمی‌دهیم. در حالیکه تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا‌ء نتیجه کانون توجه و ورودی‌هایی است که به ذهن‌مان راه داده‌ایم.

اما درباره ورودی های ذهن‌مان وسواس چندانی به خرج نمی‌دهیم. ساعت‌ها پای اخبار می‌نشینیم تا از تک تک فجایعی آگاه شویم که ممکن است در گوشه و کنار جهان رخ داده باشد.

ساعت ها درباره ناخواسته‌های زندگی‌مان‌، درباره رابطه‌ای که از آن رضایت نداریم و مسائل مالی‌ای که درگیر آن شده‌ایم‌، لب به گله و شکایت می‌نشینیم. مرتباً با دوست و آشنایی که از اوضاع بد اقصادی می‌نالد‌، همراه و همداستان می‌شویم و گفته‌هایش را تأیید می‌کنیم.

ساعت‌ها پای فیلم‌هایی می‌نشینیم که تمرکز آن بر کمبود است و غافلیم از اینکه تمام این گله و شکایت‌ها‌‌، شنیدن این درد و دلها و تأیید کردن آنها‌، یک غذای مسموم و بدبو است که به ذهن خود می‌خورانیم.

چرا با اینکه تا این حد به تغذیه جسم‌مان اهمیت می‌دهیم‌، از تغذیه ذهن غافلیم؟!

چرا نمی‌توانیم درک کنیم که هر موضوعی که آرامش ما را مختل می‌کند‌، هر تصویری که احساس‌مان را بد می‌کند‌، هر اخباری که ما را نگران‌تر می‌کند و هر توجهی که ترس‌‌، تردید و اضطراب را در وجودمان می‌کارد‌، همان غذای مسمومی است که ذهن‌مان را بیمارتر و باورهای‌مان را محدود کننده‌تر می‌گرداند و سپس خودش را در قالب بدهی‌، نگرانی‌های تمام نشدنی مالی‌، روابط پرتنش‌، جسم بیمار‌ و… نشان می‌دهد.

توجه به هر ورودی مسموم‌، یعنی ارسال فرکانس یک ناخواسته‌ی دیگر که نتیجه‌ی آن ورود اتفاقات ناخواسته‌ی بیشتری است که راه را برای گله و شکایت ها‌‌، ترس‌ها و نگرانی‌های بیشتر باز می‌کند.

اتفاقات ناخواسته‌ی بیشتری را به زندگی‌ات جذب می‌کند تا دوباره موضوعات بیشتری برای گله و شکایت‌ و نگرانی داشته باشی.

تنها راه خروج از این حلقه معیوب‌، تغذیه ذهن با غذایی مناسب است.

به همین دلیل لازم است همانگونه که با وسواس‌، غذاهای سالم‌، خوشرنگ و بو و خوشمزه را وارد بدنت می‌کنی‌، درباره غذای ذهنت هم وسواس به خرج دهی و تنها ذهنت را در معرض ورودی‌هایی قرار دهی که احساس بهتری به تو می‌بخشد و تو را سپاس‌گزارتر می‌نماید.

یکی از بهترین راه‌ها برای تغذیه ذهن‌، شروع کار با دوره کشف قوانین زندگی‌، است.

دوره کشف قوانین زندگی‌، یک راهنمای تمام عیار برای مسیر زندگی شما در تمام جنبه‌هاست و  با زبانی ساده و با فرمولی ۱۰۰٪ عملی‌، قوانین زندگی را به شما یاد می‌دهد. همان قوانینی که راه ورود نعمت و ثروتهایی بی انتها را به زندگی‌ات باز می‌کند و به شما کمک می‌کند تا خالق شایسته‌ای برای زندگی‌ات باشی و فارغ از اینکه الان در چه شرایطی هستی‌، بتوانی با هماهنگ شدن با قوانین زندگی‌، همان شرایطی را خلق کنی که دوست داری داشته باشی.


متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:

باید همیشه این سوالو از خودم بپرسم که همیشه که اینقدر به غذای جسمم اهمیت میدم آیا به همون اندازه به غذای روحم هم اهمیت میدم⁉️

برای غذای جسمم خیلی وسواس بخرج میدم و حواسم هست که این غذا سالم باشه و خیلی مراقبم که چی میخورم آیا در مورد ورودی های ذهنم هم مراقبم که:

چه آهنگی گوش میکنم؛ چه صدایی میشنوم؛ چه کتابی میخونم؛ چه فیلمی نگاه میکنم؛ چه سریالی میبینم؛ با چه آدمایی صحبت میکنم؛

اصلاً دارم به چی توجه میکنم؟! به بیماری یا به سلامتی؛ به فقر یا ثروت‍️؛

اونایی که ورودی های ذهنم هستن، چرا اصلا بهشون توجه نمیکنم؟؟؟

چرا خیلی راحت حرف های چرت و پرت میشنوم؟؟

چرا اخباری که همش در مورد مشکلات و بدبختی و گرونی و جنگ و تروریسمه رو به راحتی گوش میکنم؟؟

چرا اجازه میدم که این ورودی ها رو دریافت کنم؟؟

چرا در مورد مهمترین موضوع زندگیم که داره زندگیمو رقم میزنه اهمیتی نمیدم؟؟

وقتی به چیزی توجه میکنم، فرکانسی رو در مورد همون موضوع به جهان ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط و موقعیت هایی رو برام به وجود میاره که بر اساس فرکانس های ارسالی خودمه

اگه غذای سالم و تمیز رو انتخاب کنم که به ذائقم خوش نمیاد و اون غذا رو بخورم، همون لحظه از اون غذا بدم میاد و برام خوشایند نیست و همون لحظه تاثیرشو میبینم

اگه یه غذای فاسد بخورم، زود دل پیچه میگیرم و تاثیرش خیلی سریعِ

اما وقتی به موضوع نامناسب توجه میکنم، یه غذای نامناسب به ذهنم میدم، همون موقع تاثیرشو نمیبینم، هفته های بعد، ماه های بعد تاثیرش رو میبینم

چون یه فاصله زمانیه، بین اون موقعی که دارم به موضوعات نامناسب توجه میکنم فیلم نامناسب میبینم

اخبار نامناسب گوش میکنم

“حرف های نامناسب، بحث های بیهوده با همدیگه

این کارها رو انجام میدم

همون موقع که بلا سرم نمیاد

یواش یواش کانون توجهم، اتفاق های مشابه با اونو برام میاره

اخبار بیشتر وارد زندگیم میکنه

بحث های بیهوده بیشتر

حرف های نامناسب بیشتر

وقتی به یه موضوع مناسب یا نامناسب توجه میکنم، خیلی زود توی مدارش قرار میگیرم، اونوقت از در و دیوار اساس اون موضوع بیشتر و بیشتر بهم نشون داده میشه

بعد از مدتی هم آثار عینی اونو تو زندگیم میبینم

این فاصله زمانی باعث میشه که نتونم ارتباط دقیقی بین ورودی های ذهنم و نتایج و اتفاقات و شرایط و بلاهایی که سرم میاد رو درک کنم

چون این فاصله زمانی زیاده

به خاطر این فاصله زمانی، میام تعبیرهای مختلفی میکنم

میگم بدشانسیه، خدا خواسته، شاید اینجوری بوده، دیگه سرنوشت منم همینه،و هزارتا دلیل دیگه

دلیل اصلی این اتفاقات اینه که خودم دارم غذای نامناسب به ذهنم میدم

خودم دارم به چیزهای نامناسب توجه میکنم

خودم دارم یه مشت آشغال و چرت و پرت وارد مغزم میکنم

خودم دارم به چیزهایی توجه میکنم که اصلا

نمیخوامشون

برام مناسب نیستن

احساسمو بد میکنن

گریه ام رو در میارن

اوقاتم رو تلخ میکنن

خودم این فرکانسا رو ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط، موقعیت‌ها افرادی رو برام توی زندگی میاره که هم مدار با کانون توجه خودمه

پس همون طور که مواظب غذای جسمم هستم و غذای جاهای نامناسب رو نمیخورم به همون اندازه هم باید مواظب باشم که

دارم به ذهنم چی میدم؟

چه خوراکی رو دارم به خودم میدم؟

چه افکاری رو دارم توی ذهنم میسازم؟

چه باورهایی رو دارم ایجاد می کنم؟

“خدا هم توی قران میگه اونچه که بهش توجه میکنم و بهش فکر میکنم، همون چیزیه که توی زندگیم رخ میده

پس تموم اتفاقایی که توی زندگیم میفته به خاطر اونچه هست که خودم انجام دادم

خدا که به بنده هاش ظلم نمیکنه

اگه میخوام خوشبخت زندگی کنم، باید تموم تمرکزمو بزارم روی توجه به نکات مثبت توجه به اونچه که بهم قدرت میده

سعی کنم کانون توجهم رو به سمت خواسته هام ببرم

باورهای محرک و محدود کننده گذشته، میتونن با تغییر افکارم، با تغییر کانون توجهم، اونها هم تغییر کنن

اونوقت اتفاقات زندگیم تغییر میکنه

پس ارزشش رو داره که هر روز روی خودم و ذهنم کار کنم، چون هرچی که بخوام بهم داده میشه.

پس به دنبال افکار مناسبی باشم که احساس بهتری بهم میده و متعهد باشم که فقط اون افکارو به ذهنم بدم

اونوقت زندگیم به سمتی میره که از در و دیوار ثروت و سلامتی و خوشبختی و سعادت وارد زندگیم میشه

بدون اینکه بخوام کار خاصی انجام بدم چون ساز و کار جهان اینه

پس براش زمان و وقت بزارم، برام مهم باشه، چون تموم اتفاقات زندگیم رو داره کانون توجهم به وجود میاره

باید همون وسواسی که برای غذا خوردن دارم، در مورد کانون توجهم هم داشته باشم

پس حواسم باشه که ذهنمو دارم با چی تغذیه میکنم؟؟

چون در هر لحظه به وسیله اونچه که میگم،

میشنوم،میبینم،

به یاد میارم،یا بهش فکر میکنم،

دارم به ذهنم غذا میدم و اینا باورهای من هستن

پس یا در حال قدرتمند تر کردن یه باور قدرتمندم

یا درحال محدود کننده تر کردن یه باور محدود کننده

پس یه ایستگاه بازرسی قوی برای ورودی ذهنم درست کنم

ذهنمو شرطی کنم که:

هر ورودی که منو غمگین یا نگران میکنه

میترسونه

بهم احساس بدی میده

“مثل همون غذای گندیده و سمیِ که حاضر نیستم بهش نگاه کنم

چه برسه که بخوام اونو بخورم

هر وقت به غذای گندیده و سمی اجازه عبور از این ایستگاه رو دادم و خوردمش

اون وقت اجازه دارم تا ذهنمو با ورودی های نامناسب مثل

اخبار

نگرانی درباره مشکلات

موندن توی احساس بد، که هزاران دلیل هم براش دارم تغذیه کنم

تموم اتفاقات زندگیم بدون استثنا نتیجه کانون توجه و ورودی هایه که به ذهنم میدم پس

چرا در مورد ورودی های ذهنم اهمیت

نمیدم

چرا ساعت ها پای اخباری میشینم تا از مشکلاتی که اتفاق افتاده خبر دار بشم

چرا در مورد ناخواسته های زندگیم صحبت

میکنم؟

چرا درباره رابطه ای که از اون رضایت ندارم حرف میزنم

چرا در مورد مسائل مالی که درگیرش شدم گله و شکایت میکنم؟

چرا با دوست و آشنایی که مرتب از اوضاع بد اقتصادی ناله میکنه، همراه میشم و گفته‌هاشوتایید میکنم؟؟

چرا ساعت ها پای فیلم هایی میشینم

که تمرکزشون روی کمبوده؟؟

تموم این گله و شکایت ها

شنیدن این درد و دل ها و تایید کردن اونها یه غذای مسموم و بدبوییه که به ذهنم

میدم

چرا اینقدر که به غذای جسمم اهمیت میدم از غذای روحم غافلم؟؟

چرا نمیتونم درک کنم که هر موضوعی که آرامشمو بهم میریزه

هر تصویری که احساسمو بد میکنه

هر خبری که منو نگران تر میکنه

هر توجهی که ترس و تردید و اضطراب رو در وجودم بیشتر میکنه

همون غذای سمیِ که ذهنمو بیمارتر و باورهامو محدود کننده تر میکنه

بعد هم خودشو تو قالب بدهی، نگرانی‌های مالی تموم نشدنی

رابطه های پر تنش و ناراحت کننده

و جسم بیمار نشون میده

وقتی به هر ورودی مسمومی توجه میکنم دارم یه فرکانس ناخواسته رو ارسال میکنم که نتیجش ورود اتفاق ناخواسته بیشتره

اونوقت با این کار راه گله و شکایت و ترس و نگرانی بیشتری به زندگیم باز میشه

اتفاقات ناخواسته بیشتری به زندگیم جذب میشه تا موضوعات بیشتری برای گله و شکایت و نگرانی داشته باشم

تنها راه خارج شدن از این گرفتاری ها

و مشکلات، تغذیه ذهنم با غذای مناسبه

پس همونطور که با وسواس غذا های سالم رو وارد بدنم میکنم

برای غذای ذهنم هم وسواس به خرج بدم و ورودی هایی رو وارد ذهنم کنم که احساسمو بهتر میکنه و منو سپاسگزار تر میکنه

با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن این فایل در قسمت نظرات.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    146MB
    12 دقیقه
  • فایل صوتی غذای روح چگونه تأمین می‌شود؟
    11MB
    12 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1378 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Masome» در این صفحه: 1
  1. -
    Masome گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    به نام خدایی که در این نزدیکیست….

    ۷مین برگ از روز شمار تحول زندگی من با فایل: غذای روح چگونه تامین می شود؟

    سلام مریم جان

    در توضیحات فایل روز ۷ نوشته بودین که :

    در بخش نظرات این فایل‌، ایده‌ی خلاقانه خودت را درباره اهرم رنج و لذتی که به این شکل برای کنترل ورودی‌های ذهنت ساخته‌ای‌، بنویس

    من این فایل و چند روزه که دانلود کردم و چند مرتبه گوش دادم.

    امروز که میخواستم بشینم کامنت بذارم برم فایل بعد یدفعه تو قسمت توضیحات فایل پیشنهاد شما رو دیدم برام چند ثانیه دلم هری ریخت پایین که ای وایی که تو این چند روز حداقل تمرین می کردم بعد کامنت میذاشتم از طرفی هم نمیخواستم دیگه مکث کنم دوست داشتم برم فایل بعدی.

    شروع کردم به خوندن کامنت ها از کامنت اعضاء خانواده قشنگمون فهمیدم من هم از اهرم رنج و لذت استفاده کردم ولی نمی دونستم که دارم استفاده می کنم .

    من به عنوان یک فرد قانون جذبی از بعد از آشنایی با قانون جذب:

    با توجه به ضرر هایی که غیبت رو زندگیمون می تونه بذاره و اینکه چه خوبی هایی رو با غیبت و قضاوت از دست می دم با کمک خواهرام یعنی اینکه اونا هم تصمیم گرفتن غیبت نکنن الان واقعا غیبت بین ما ۳ خواهر به حداقل رسیده البته تو محیط کار هنوز اتفاق می افته که همون لحظه هم خودم میفهمم که چکار کردم و اثرش و کاملا درک میکنم، من خدارو شکر نمیدونم خوبه یا بده اما واقعا دارم قانون جذب و میبینم نمیدونم دیدن و چه جوری توصیف کنم که بفهمید منظورم و اگ حرفم گناه غلط نباشه مثل خدا که نمیبینیش ولی میبینیش

    وقتی غیبت میکنم، حس گناه دارم ، واگویه های منفی دارم یا برعکس تمرکز روی نکات مثبت دارم قانون و میبینم درجا میفهمم که کجا چکار کردم که نتیجه اش حالا همون لحظه دیدم یا بعدا مطمیئنم میبینم مگه اینکه سریع یکاری کنم فرکانس برعکس فرکانس اشتباهم و بفرستم

    البته تو مواردی که آگاه ی دارم مثل غیبت حسادت قضاوت، تمرکز روی نکات منفی، باورهای محدود کننده در زمینه ثروت، عصبانیت پرخاشگری و ……. روی مواردی که آگاهی ندارم مثل باور های غلطی که ازشون خبر ندارم که خب نمیفهمم که بخوام قانون و ببینم .

    خلاصه همین دیدن قانون برام اهرم رنج و لذت شده برام تغذیه روح شده ولی خب تو بحث عمل ضعیفم و اون هم تو محیط های کاری، خداروشکر در منزل و مهمونی های خانوادگی به حداقل رسیده چون به طور جمعی دنبال تغییر هستیم، من و خانواده عزیزم.

    خودم و لایق یک تعریف از خودم بدونم و بگم که خانوادم چند بار گفتن که معصومه با خریدن دوره (دوره قبلی) و بعد سایت عباسمنش همه ما رو تغییر داد بعضی وقت ها همسرامون میگن از دست شما زن ها نمیذارین ی غیبت کنیم یا مثلا میگن معصومه خدا چکارت کنه که تو باعث و بانی شدی نمیذاری راحت حرف بزنیم (: (:

    خب این یک مورد .مورد دیگه:

    من دندون درد داشتم ی مدت بود خیلی روش تمرکز کرده بودم، از وقتی روز شمار تحول و شروع کردم خداروشکر ی ایده به ذهنم رسید که منجر به این شد دندون دردم خوب شد و من که قصد داشتم برم دندونم و درست کنم حالا فعلا تا بهبود وضعیت ویروس کورنا انداختمش عقب آخه واقعا الان دندونم خوبه درد نمیکنه .ایده : نوشیدنی های سرد و که با نی بنوشم و نوشیدنی های داغ هم دیگه نخورم واقعا بذارم خنک بشه و اینکه هر بار که دندونم درد میکرد جمله ایی از یکی از فایل های آرامش در پرتوی آگاهی و میگفتم اینکه : سلول های بدن من خودشون خودشون و ترمیم میکنن تمرکزم روی بقیه دندون های سالمم میذاشتم و اینکه برای سلامتی سایر اندام هام خداروشکر میکردم.

    البته گفتم موارد بالا ناآگاهانه انجام شده من واقعا از قبل برنامه ریزی نداشتم براشون الان که دارم فکر میکنم سیر تحول و تغییر و کارهایی که انجام دادم یادم میاد.

    ی مورد خیلی مهم :

    استفاده از اهرم رنج و لذت در واگویه های ذهنیم

    بله !! خداروشکر تا حدی در این زمینه بهبود داشتم

    امان از واگویه ها !!!! مریم جان حتما منظورم و میفهمی ؟ واگویه هایی که اگه کنترل نشن مثل موریانه نه تنها تن روح و روانت و بلکه حتی تن جسمت هم رخنه میکنن و میخورن.

    بله ی مدت بود دقیقا قبل از شروع روز شمار تحول از سایت فاصله گرفتم به علت یک سریال خارجی چند فصلی که از زمان دانشجویی دوست داشتم یک بار ببینمش تا اینکه خودم و وسط یک عالمه واگویه های منفی ایی که اصلا از ابتدا به خاطر حل اون واگویه ها وارد قانون جذب و ارتعاشات شدم دیدم ):

    به قول شما از اهرم رنج و لذت استفاده کردم خداروشکر که از قانون اگرچه ناخودآگاهانه استفاده کردم و به اجازه ندادم ورودی های منفی به ذهنم ادامه پیدا کنه.

    اون سریال و قلبا هنوزم دوست دارم اما اصلا اون سریال نبود مشکلم این بود که چون وقتم و دیدن اون سریال میگرفت من دیگه نمیرسیدم وارد سایت بشم و چون از این ورودی های خوب خبری نبود نمی دونم چرا یدفعگی اصلا بی انگیزه شده بودم از کل فعالیت های شکرگذاریم ، حفظ احساس خوب و ……. کلا هیچکاری در زمینه های اینچنینی نمیکردم. و واگویه های منفی ام تو ذهنم برگشته بود.

    (-از بعد از ورود به سایت تلویزیون، اخبار، فیلم ها مگر شبهای خاص اون هم فیلم های انتخاب شده و آهنگ های منفی کنار گذاشته شده بود- )

    یهو به خودم گفتم چکار داری میکنی معصومه ساعت و ببین الان ۳ ساعت (مثال) داری با فلانی تو ذهنت دعوا میکنی

    فلان ساعت داری تجسم منفی میکنی !!!! به فلان موضوع یا فلان افرادی فکر میکنی که این فکر نه تنها فایده برات نداره بلکه ضرر هم برات داره !!! آخه تو داری به اون آم ها فکر میکنی اون ها به دلپیچه و سردرد ساده خودشون اهمیت بیشتری میدن یا مهمترین مشکل زندگی تو !!!! اون آدم ها حواسشون به پیشرفت و زندگی خودشونه اما تو هنوز تو فکر برخورد مدت ها پیش هستی !!!!!!

    جالبه این رفتار از تو بعنوان ی فرد قانون جذبی یه فردی که این قوانین و بلده و میدونه چه هااااااااااا که نمیتونه با این قوانین بکنه بعیده !! این قوانین و بذاری خاک بخوره گوشه ذهنت به چیزایی چرت و پرت فکر کنی که هیچ ارزشی برای زندگیت نداره

    و از همون موقع شروع کردم به روز شمار تحول زندگیم برای ایجاد ی تمرین که خودم و مجبور کنم فعال توسایت بمونم الان شما رو نسبت به خودم معلم و دانش آموزی تصور میکنم این احساس باعث میشه تکالیفم و انجام بدم

    البته که کاش برای خدای مهربون در تمام ابعاد زندگی این چنین احساس های نظاره کننده داشته باشم ان شاالله که همینطور هم هست و همینطور هم میشه و خواهد بود . ان شالله.

    و خداوشکر با این حس شاگرد معلمی و انجام تکلیف هام الان واگویه های منفی ام کمتر شده خیلی کمتر از مدت پیش و آرزومه که به صفر برسه

    نتیجه اش و تو زمینه بهبود اعتماد به نفس و عزت نفسم و همچنین حس خوب و اتفاقات دائمی خوب دارم میبینم.

    خدایا شکرت.خدایا شکرت خدایا شکرت.

    خب مریم جان، خانم معلم عزیز امیدوارم تکلیفم و درست انجام داده باشم.

    دوستت دارم .

    با آرزوی بهترینها برای معلم عزیزم، استاد عزیز جناب آقای عباسمنش و هم خانواده های عزیزم.

    شاد پیروز ثروتمند سلامت خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    خداوندا هزاران مرتبه شکرت شکرت شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: