ما هرگز گوشت فاسد را نمیخوریم. به غذایی بدبو و گندیده لب نمیزنیم.
حتی دیدن یک مو در غذایی لذیذ و سالم، حالمان را بد میکند یا اگر احساس کنیم آشپزی که این غذای خوشمزه را پخته اصولاً آدم بیسلیقهای است که اهمیتی به بهداشت خود نمیدهد، باز هم حاضر به خوردن آن غذا نیستیم.
ما به شدت مراقب هستیم تا غذایی سالم و مورد تإیید را وارد بدنمان نماییم. چون میخواهیم جسم سالمتری داشتهباشیم.
اما نوبت به تغذیه ذهن که میشود، هیچ اهمیتی نمیدهیم. در حالیکه تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه کانون توجه و ورودیهایی است که به ذهنمان راه دادهایم.
اما درباره ورودی های ذهنمان وسواس چندانی به خرج نمیدهیم. ساعتها پای اخبار مینشینیم تا از تک تک فجایعی آگاه شویم که ممکن است در گوشه و کنار جهان رخ داده باشد.
ساعت ها درباره ناخواستههای زندگیمان، درباره رابطهای که از آن رضایت نداریم و مسائل مالیای که درگیر آن شدهایم، لب به گله و شکایت مینشینیم. مرتباً با دوست و آشنایی که از اوضاع بد اقصادی مینالد، همراه و همداستان میشویم و گفتههایش را تأیید میکنیم.
ساعتها پای فیلمهایی مینشینیم که تمرکز آن بر کمبود است و غافلیم از اینکه تمام این گله و شکایتها، شنیدن این درد و دلها و تأیید کردن آنها، یک غذای مسموم و بدبو است که به ذهن خود میخورانیم.
چرا با اینکه تا این حد به تغذیه جسممان اهمیت میدهیم، از تغذیه ذهن غافلیم؟!
چرا نمیتوانیم درک کنیم که هر موضوعی که آرامش ما را مختل میکند، هر تصویری که احساسمان را بد میکند، هر اخباری که ما را نگرانتر میکند و هر توجهی که ترس، تردید و اضطراب را در وجودمان میکارد، همان غذای مسمومی است که ذهنمان را بیمارتر و باورهایمان را محدود کنندهتر میگرداند و سپس خودش را در قالب بدهی، نگرانیهای تمام نشدنی مالی، روابط پرتنش، جسم بیمار و… نشان میدهد.
توجه به هر ورودی مسموم، یعنی ارسال فرکانس یک ناخواستهی دیگر که نتیجهی آن ورود اتفاقات ناخواستهی بیشتری است که راه را برای گله و شکایت ها، ترسها و نگرانیهای بیشتر باز میکند.
اتفاقات ناخواستهی بیشتری را به زندگیات جذب میکند تا دوباره موضوعات بیشتری برای گله و شکایت و نگرانی داشته باشی.
تنها راه خروج از این حلقه معیوب، تغذیه ذهن با غذایی مناسب است.
به همین دلیل لازم است همانگونه که با وسواس، غذاهای سالم، خوشرنگ و بو و خوشمزه را وارد بدنت میکنی، درباره غذای ذهنت هم وسواس به خرج دهی و تنها ذهنت را در معرض ورودیهایی قرار دهی که احساس بهتری به تو میبخشد و تو را سپاسگزارتر مینماید.
یکی از بهترین راهها برای تغذیه ذهن، شروع کار با دوره کشف قوانین زندگی، است.
دوره کشف قوانین زندگی، یک راهنمای تمام عیار برای مسیر زندگی شما در تمام جنبههاست و با زبانی ساده و با فرمولی ۱۰۰٪ عملی، قوانین زندگی را به شما یاد میدهد. همان قوانینی که راه ورود نعمت و ثروتهایی بی انتها را به زندگیات باز میکند و به شما کمک میکند تا خالق شایستهای برای زندگیات باشی و فارغ از اینکه الان در چه شرایطی هستی، بتوانی با هماهنگ شدن با قوانین زندگی، همان شرایطی را خلق کنی که دوست داری داشته باشی.
متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:
باید همیشه این سوالو از خودم بپرسم که همیشه که اینقدر به غذای جسمم اهمیت میدم آیا به همون اندازه به غذای روحم هم اهمیت میدم⁉️
برای غذای جسمم خیلی وسواس بخرج میدم و حواسم هست که این غذا سالم باشه و خیلی مراقبم که چی میخورم آیا در مورد ورودی های ذهنم هم مراقبم که:
چه آهنگی گوش میکنم؛ چه صدایی میشنوم؛ چه کتابی میخونم؛ چه فیلمی نگاه میکنم؛ چه سریالی میبینم؛ با چه آدمایی صحبت میکنم؛
اصلاً دارم به چی توجه میکنم؟! به بیماری یا به سلامتی؛ به فقر یا ثروت️؛
اونایی که ورودی های ذهنم هستن، چرا اصلا بهشون توجه نمیکنم؟؟؟
چرا خیلی راحت حرف های چرت و پرت میشنوم؟؟
چرا اخباری که همش در مورد مشکلات و بدبختی و گرونی و جنگ و تروریسمه رو به راحتی گوش میکنم؟؟
چرا اجازه میدم که این ورودی ها رو دریافت کنم؟؟
چرا در مورد مهمترین موضوع زندگیم که داره زندگیمو رقم میزنه اهمیتی نمیدم؟؟
وقتی به چیزی توجه میکنم، فرکانسی رو در مورد همون موضوع به جهان ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط و موقعیت هایی رو برام به وجود میاره که بر اساس فرکانس های ارسالی خودمه
اگه غذای سالم و تمیز رو انتخاب کنم که به ذائقم خوش نمیاد و اون غذا رو بخورم، همون لحظه از اون غذا بدم میاد و برام خوشایند نیست و همون لحظه تاثیرشو میبینم
اگه یه غذای فاسد بخورم، زود دل پیچه میگیرم و تاثیرش خیلی سریعِ
اما وقتی به موضوع نامناسب توجه میکنم، یه غذای نامناسب به ذهنم میدم، همون موقع تاثیرشو نمیبینم، هفته های بعد، ماه های بعد تاثیرش رو میبینم
چون یه فاصله زمانیه، بین اون موقعی که دارم به موضوعات نامناسب توجه میکنم فیلم نامناسب میبینم
اخبار نامناسب گوش میکنم
“حرف های نامناسب، بحث های بیهوده با همدیگه
این کارها رو انجام میدم
همون موقع که بلا سرم نمیاد
یواش یواش کانون توجهم، اتفاق های مشابه با اونو برام میاره
اخبار بیشتر وارد زندگیم میکنه
بحث های بیهوده بیشتر
حرف های نامناسب بیشتر
وقتی به یه موضوع مناسب یا نامناسب توجه میکنم، خیلی زود توی مدارش قرار میگیرم، اونوقت از در و دیوار اساس اون موضوع بیشتر و بیشتر بهم نشون داده میشه
بعد از مدتی هم آثار عینی اونو تو زندگیم میبینم
این فاصله زمانی باعث میشه که نتونم ارتباط دقیقی بین ورودی های ذهنم و نتایج و اتفاقات و شرایط و بلاهایی که سرم میاد رو درک کنم
چون این فاصله زمانی زیاده
به خاطر این فاصله زمانی، میام تعبیرهای مختلفی میکنم
میگم بدشانسیه، خدا خواسته، شاید اینجوری بوده، دیگه سرنوشت منم همینه،و هزارتا دلیل دیگه
دلیل اصلی این اتفاقات اینه که خودم دارم غذای نامناسب به ذهنم میدم
خودم دارم به چیزهای نامناسب توجه میکنم
خودم دارم یه مشت آشغال و چرت و پرت وارد مغزم میکنم
خودم دارم به چیزهایی توجه میکنم که اصلا
نمیخوامشون
برام مناسب نیستن
احساسمو بد میکنن
گریه ام رو در میارن
اوقاتم رو تلخ میکنن
خودم این فرکانسا رو ارسال میکنم، جهان هم اتفاقات، شرایط، موقعیتها افرادی رو برام توی زندگی میاره که هم مدار با کانون توجه خودمه
پس همون طور که مواظب غذای جسمم هستم و غذای جاهای نامناسب رو نمیخورم به همون اندازه هم باید مواظب باشم که
دارم به ذهنم چی میدم؟
چه خوراکی رو دارم به خودم میدم؟
چه افکاری رو دارم توی ذهنم میسازم؟
چه باورهایی رو دارم ایجاد می کنم؟
“خدا هم توی قران میگه اونچه که بهش توجه میکنم و بهش فکر میکنم، همون چیزیه که توی زندگیم رخ میده
پس تموم اتفاقایی که توی زندگیم میفته به خاطر اونچه هست که خودم انجام دادم
خدا که به بنده هاش ظلم نمیکنه
اگه میخوام خوشبخت زندگی کنم، باید تموم تمرکزمو بزارم روی توجه به نکات مثبت توجه به اونچه که بهم قدرت میده
سعی کنم کانون توجهم رو به سمت خواسته هام ببرم
باورهای محرک و محدود کننده گذشته، میتونن با تغییر افکارم، با تغییر کانون توجهم، اونها هم تغییر کنن
اونوقت اتفاقات زندگیم تغییر میکنه
پس ارزشش رو داره که هر روز روی خودم و ذهنم کار کنم، چون هرچی که بخوام بهم داده میشه.
پس به دنبال افکار مناسبی باشم که احساس بهتری بهم میده و متعهد باشم که فقط اون افکارو به ذهنم بدم
اونوقت زندگیم به سمتی میره که از در و دیوار ثروت و سلامتی و خوشبختی و سعادت وارد زندگیم میشه
بدون اینکه بخوام کار خاصی انجام بدم چون ساز و کار جهان اینه
پس براش زمان و وقت بزارم، برام مهم باشه، چون تموم اتفاقات زندگیم رو داره کانون توجهم به وجود میاره
باید همون وسواسی که برای غذا خوردن دارم، در مورد کانون توجهم هم داشته باشم
پس حواسم باشه که ذهنمو دارم با چی تغذیه میکنم؟؟
چون در هر لحظه به وسیله اونچه که میگم،
میشنوم،میبینم،
به یاد میارم،یا بهش فکر میکنم،
دارم به ذهنم غذا میدم و اینا باورهای من هستن
پس یا در حال قدرتمند تر کردن یه باور قدرتمندم
یا درحال محدود کننده تر کردن یه باور محدود کننده
پس یه ایستگاه بازرسی قوی برای ورودی ذهنم درست کنم
ذهنمو شرطی کنم که:
هر ورودی که منو غمگین یا نگران میکنه
میترسونه
بهم احساس بدی میده
“مثل همون غذای گندیده و سمیِ که حاضر نیستم بهش نگاه کنم
چه برسه که بخوام اونو بخورم
هر وقت به غذای گندیده و سمی اجازه عبور از این ایستگاه رو دادم و خوردمش
اون وقت اجازه دارم تا ذهنمو با ورودی های نامناسب مثل
اخبار
نگرانی درباره مشکلات
موندن توی احساس بد، که هزاران دلیل هم براش دارم تغذیه کنم
تموم اتفاقات زندگیم بدون استثنا نتیجه کانون توجه و ورودی هایه که به ذهنم میدم پس
چرا در مورد ورودی های ذهنم اهمیت
نمیدم
چرا ساعت ها پای اخباری میشینم تا از مشکلاتی که اتفاق افتاده خبر دار بشم
چرا در مورد ناخواسته های زندگیم صحبت
میکنم؟
چرا درباره رابطه ای که از اون رضایت ندارم حرف میزنم
چرا در مورد مسائل مالی که درگیرش شدم گله و شکایت میکنم؟
چرا با دوست و آشنایی که مرتب از اوضاع بد اقتصادی ناله میکنه، همراه میشم و گفتههاشوتایید میکنم؟؟
چرا ساعت ها پای فیلم هایی میشینم
که تمرکزشون روی کمبوده؟؟
تموم این گله و شکایت ها
شنیدن این درد و دل ها و تایید کردن اونها یه غذای مسموم و بدبوییه که به ذهنم
میدم
چرا اینقدر که به غذای جسمم اهمیت میدم از غذای روحم غافلم؟؟
چرا نمیتونم درک کنم که هر موضوعی که آرامشمو بهم میریزه
هر تصویری که احساسمو بد میکنه
هر خبری که منو نگران تر میکنه
هر توجهی که ترس و تردید و اضطراب رو در وجودم بیشتر میکنه
همون غذای سمیِ که ذهنمو بیمارتر و باورهامو محدود کننده تر میکنه
بعد هم خودشو تو قالب بدهی، نگرانیهای مالی تموم نشدنی
رابطه های پر تنش و ناراحت کننده
و جسم بیمار نشون میده
وقتی به هر ورودی مسمومی توجه میکنم دارم یه فرکانس ناخواسته رو ارسال میکنم که نتیجش ورود اتفاق ناخواسته بیشتره
اونوقت با این کار راه گله و شکایت و ترس و نگرانی بیشتری به زندگیم باز میشه
اتفاقات ناخواسته بیشتری به زندگیم جذب میشه تا موضوعات بیشتری برای گله و شکایت و نگرانی داشته باشم
تنها راه خارج شدن از این گرفتاری ها
و مشکلات، تغذیه ذهنم با غذای مناسبه
پس همونطور که با وسواس غذا های سالم رو وارد بدنم میکنم
برای غذای ذهنم هم وسواس به خرج بدم و ورودی هایی رو وارد ذهنم کنم که احساسمو بهتر میکنه و منو سپاسگزار تر میکنه
با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن این فایل در قسمت نظرات.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD146MB12 دقیقه
- فایل صوتی غذای روح چگونه تأمین میشود؟11MB12 دقیقه
سلام استاد. هر چی که داره میگذره درک من داره از قانون زیبای خداوند بیشتر و بیشتر میشه. اصلا یه اتفاقایی واسم میفته که احساس میکنم خدا داره بهم میگه باید خیلی خیلی بیشتر مراقب ورودی هات باشی و داره بهم میگه این قانون چجوری کار میکنه.من این فایلو خیلی خیلی زیاد گوش دادم، نمیدونم چندبار ولی خیلی زیاد گوشش دادم و با هر بار گوش دادنش تحولی درون من رخ میده. همیشه میگفتم آخه یعنی چی که استاد میگه هر بار فایلی رو گوش میدین مدارتون میره بالاتر و درک تون نسبت به اون موضوع بیشتر میشه، اخه فایل که همونه، ولی الان دارم میفهممش و عمل می کنم. استاد، از وقتی که با شما آشنا شدم(27 مهر ماه1399)، تا الان من هر روز خودمو با مطالب سایت شما بمباران کردم و می کنم. یعنی هر روووز، روزی نیست که با صدای آرامش بخش شما همراه نباشم،از صبح تا شب، اما درک قانون و عمل کردن درست بهش برای من هشت ماه طول کشید، یعنی من شنیدم، فهمیدم، درک کردم و دارم عمل میکنم و به لطف الله مهربان داره هر روز عملکردم به قانون بیشتر و بیشتر میشه. من 18 دی ماه 1399، شنیده های خودم رو از قانون روی فایل«مفهوم فرکانس و چگونگی تنظیم آن» کامل برای خودم نوشتم و روی همون فایل پستش هم کردم و از شما لایک گرفت که آره دختر، تو درست قانون رو فهمیدیش حالا بهش عمل کن و حواستو جمع کن، خیلی از بچه ها کامنت گذاشتن زیر اون پست و امتیاز گرفت که نوشته های تو بهمون کمک کرد. اما استاد میخوام اینووو بگم، من تازه بعد این همممهههه فایل گوش دادن هر روزه و جزوه نوشتن تازه درکش کردم، من از اول تیرماه امسال به درک و عملکرد صحیح قانون رسیدم و اصلا واسه خودم خیلی عجیبه!! و دارم قانون تکامل رو بهتر درک می کنم. حال مثلا شش ماه دیگه، دوباره میگم نه بابا، من اون موقع درک نکرده بودم که، الان دارم درک میکنم!! و این روند خیلی شیرین و جذابه. توی فایل فرکانس شما گفتین«نمیگم در تمام طول زندگی شون حتی اون یه عده هم درک خوبی از این قانون دارند، اما به اندازه روزها وهفته ها و ماه ها و سال هایی که دارند از این قانون استفاده میکنند به نفع خودشون، دارند نتیجه شو میبینند و زندگی خودشون رو خلق می کنند»، این جمله خیلی منو گرفت و تکان داد. با خودم گفتم ببین دختر! استاد با تعععههد کااامل به این قانون عمل کرده و نتیجه شو دیده، تو هم اگه میخوای مثل استاد در همه زمینه ها نتیجه بگیری باید مثل استاد عمل کنی.
حالا شما توی این فایل در مورد شبکه های اجتماعی میگین«خیلی از معضلات بچه ها الان، استفاده از همین شبکه های اجتماعیه. یه مشت چرندیات توی شبکه های اجتماعی پخش میشه، که هر کدومشون داره اونارو از سعادت و خوشبختی و ثروت و نعمت دور میکنه»، با خودم میگفتم آره دیگه استاد درست میگه باید از شبکه های اجتماعی دوری کرد!!، اما این جمله هم منو یه لحظه گرفت و با اینکه صدها بار گوشش داده بودم و با اون جمله بالایی منو تطبیق داد. و من برای همیشه اینستاگرام را گذاشتم کنار و به عملکردش رسیدم. اینم بگم من پیجمو کااامللااا پاکسازی کرده بودم و فقط پیج های مناسب و مثبت رو داشتم و یه دختری رو دنبالش میکردم که توی حرفه خودمه و دوسش داشتم چون خیلی موفق بود و انگار ناخوداگاه از قانون برای موفقیتش استفاده میکرد و میگفتم اگه اون تونسته ب اون جایگاه برسه منم میتونم اگه مثل اون عمل کنم، ولی یه روز با خودم گفتم این فضا آلوده اس، با اینکه من پیج های خوب رو دنبال میکردم ولی موارد ناخواسته هم به چشم میخورد، پس گذاشتمش کنار و فقط پیج شما را هشدارشو فعال کردم که اگه پستی گذاشتین بهم خبر بده. میخواااممم اینو بگم که عمل ما به قانون هم توی هر زمینه ای تکاملیه ای و این خیلی جذابه. خدایا شکرت. استادم، انقدر خدا برای کنترل ورودی هام یه نشونه های جالب و ساده ای میده که منو به درک بهتر میرسونه و کلی ذوق میکنم. چون ما هررر لحظه داریم فرکانس میفرستیم، مثل همین الان که من دارم کامنت مینویسم دارم فرکانس میفرستم، هم دارم به خودم کمک میکنم و هم به کسایی که بعدها این کامنتو میخونند. دارم اعراض از ناخواسته هارو بهتر یاد میگیرم.استاد، شما با فایل هاتون منو خیلی عاشق آمریکا کردین و مهاجرت به آمریکا خیلی وقته رفته جزو خواسته هام. یه نقشه کشور آمریکا خریدم(که به زور توی دیجی کالا پیداش کردم، هیچ جا نبود!!)، و زدم به اتاقم و هر روز شهر ها و ایالت هاشو میبینم و رویا پردازی میکنم. ایمان دارم که از هزاران هزار راه این خواسته ام به حقیقت می پیونده. مثل شما رفتم عبارت In God We Trust رو توی کاغذ رنگی چاپش کردم و گذاشتم توی اتاقم و هر لحظه نگاهم بهش میفته. که اینم یه داستان جالب داره و خیلی الهامی بود. میخواستم نوشته رو توی کاغذ A3 بزرگ چاپ کنم و بزارم یه جای اتاقم، وقتی رفتم دفتر فنی
گفتم A5چاپ کنید!! با اینکه من نوشته بودم برای خودم A3 و داشتم تو نوت گوشیم میدیدم ولی زبانم گفت A5چاپ کنید.واای خدای من چی شده بود، وقتی برگه رو بهم داد خشکم زده بود، با خودم گفتم اینکه انقدر کوچیکه من بزرگ میخواستم که تو چشمم باشه و بزنم انور اتاقم(که هیچ وقت اونور اتاق رو خیلی نگاه نمی کردم!). گفتم خب ولش کن، همینم خوبه و اومدم خونه. وقتی رسیدم تو اتاقم، گفتم خب خدایا حالا تو بهم بگو کجا بچسبونمش. نگاهم افتاد زیر ساعتم. وای استاد، چقدر این خدای من زیییببباااا هدایت میکنه. انگار اون برگه قشششنننگگگگ برای زیر ساعت من ساخته شده بود، قشنگ به اندازه. حالا همیشه هر وقت ساعتو میبینم، اول چشمم میخوره به اون جمله ی زیبا، چون من اصلا اون طرف اتاق رو نمیدیدم. میخوام بگم چقدر خدای مهربون ما، زیبا ما رو هدایت میکنه، هر لحظه، فقط کافیه به خودش تکیه کنیم. از این اتفاق ها خیلی واسم میفته که دوست داشتم برای شما و دوستام هم بگم. دوستتون دارم
سلام استادم💗
استاد، این فایل منو دیوانه کرد.شاید من این فایلو بالغ بر ۱۰۰ بار تاحالا گوش دادم، و با هربار گوش دادن بهش چه چیزایی یادم اومده.من ۲۷ مهر 1399 عضو سایت شما شدم و حالا داستان آشنایی مو بزودی توی قسمت هدایت و بیوگرافی مینویسم.من توی اونروز تازه متولد شدم💗.دقیقا همونروز،شما فایل رویاهایت را باور داشته باش قسمت ۱ رو توی اینستاگرام تون گذاشتین و من تا صفحه رو باز کردم،این فایل زیبا نمایان شد و من اون فایلو دیدم و عضو سایت شدم.
“تمام اتفاقات بدون استثنا،به واسطه ی آن چیزی است که داریم بهش توجه میکنیم”.
“ما به اون چیزی هدایت میشیم که داریم بهش توجه میکنیم”.
استاد، این فایل منو دگرگون میکنه، با هربار شنیدنش خداوند چه چیزایی رو به یادم میاره تا ایمانم به قانون ثابتش بیشتر و بیشتر بشه.من دو سال پیش یه چیزایی راجع به قانون جذب شنیده بودم،یکبارم فیلم راز رو دیده بودم و کتاب فلورانس اسکاول شین و قانون جذب خونده بودم، اما هیچچچچ کدومشون نیومده بودند مثل شما قانون رو برای ما باز کنند، همه میگفتند فکره که داره زندگی شما را میسازه.من هی میگفتم آخه فکر چیه؟هیچ کس نمیگفت کانون توجه، هیچ کس نمیگفت باور،فرکانس یا احساس خوب..تو اون کتابا نوشته بود عبارت تاکیدی بگین و من با خودم میگفتم وا یعنی چی که من باید یسری جمله رو تکرار کنم!!همه میگفتند فکر. و من بیشتر سردرگم میشدم. و دیگه رهاش کردم و گفتم نه بابا اینا چرت و پرته!قانون جذب چیه دیگه!تفکر مثبت کیلو چند و با خودم گفتم اینا حرفای فانتزی روانشناس هاست..یادمه همون موقع،دو سال پیش، یعنی سال ۹۷، توی گوگل سرچ کردم که “قانون جذب چیست” و همه ی سایتا رو مطالبشو خوندم و باز به نتیجه ای نرسیدم.و الان دارم به خودم میگم خدایا،آخه چرا اونروز سایت استاد عباس منش برای من بالا نیومد که من موضوع رو بگیرم.نمیدونم شاید یه حکمتی بوده که من بعدها با سایت شما آشنا بشم ولی الان هر چی میزنم “قانون جذب چیست” ، بیشترش مطالب سایت شما میاد ولی اونروز نیومد! شاید من باید چک و لگد هارو میخوردم تا با عهدی راسخ به این قانون عمل کنم.خب، حالا بریم سراغ غذای نامناسبی که من به ذهنم میدادم و خودم نمیدونستم.
سه ماه قبل از آشنایی با سایت شما، من به یه تضاد خیلییی بزرگ برخوردم.و اون موقع هی میگفتم آخه چررااا مننن؟چررااا این بلاها همش سر من میاد؟؟! استادم، خیلی دوست دارم که تعریف کنم چی بوده و اون ورودی های نامناسب چه اتفاقای بدی برای من بوجود آورده، ولی هم تمرکز روی ناخواسته ها میشه و هم حالمو خیلی بد میکنه،ولی ای کسایی که دارین کامنت منو میخونید، بدانید و آگاه باشید که دقیقققااا اصل و اساس همون موضوعی که توجه من روش بود، وارد زندگیم شد و من اینو بعد از آشنایی با استاد فهمیدم ولی تا قبل از آشنایی با استاد هی با خودم میگفتم چرا من، من که شانس ندارم، خدایا چرا این بلاها باید سر من بیاد و از این چرت و پرت ها و باورهای مخربی که از جامعه شنیده بودم.خبب، حالا اون ورودی های نامناسب چی بودند؟؟؟؟ فیلم های مزخرف و آهنگ های منفی.هر موقع این فایل غذای روح رو گوش میدم، میفهمم و میدونم که باید چه فرکانسی بفرستم تا دریافتش کنم.چون دیگه درسمو بعد این همه سال گرفتم.واقعا واقعا استاد جونم ، بچه ها، اون اتفاق های کذایی که توی اون فیلم ها و آهنگ ها بود برای من میفتاد و من خودم خبر نداشتم که کانون توجه من روی اوناست. یکی از اتفاق هایی که واسم بواسطه این فیلم ها چند سال پیش افتاد رو واستون تعریف میکنم که خودم تازه الان فهمیدم و اومدم واستون تعریف کنم که خیلی جالبه.(البته بگم من آدم بی هدفی نبودم که بخوام وقتمو برای این فیلم و سریال های مزخرف بزارم یا آهنگ، ولی شاید بعضی وقتا احساس خلأ و ناامیدی میکردم که میخواستم با اونا پرش کنم.و خیلی وقتا به اطرافیانم که فیلم میدیدند میگفتم چرا وقت باارزش ات رو برای دیدن این فیلما میزاری،اخه اینا که سر و ته ندارند و فقط خیالی اند.پولشو یکی دیگه میگیره و تو فقط وقتتو به بطالت میگذرونی.و…)و چقدر استاد، الان میفهمم که چقدر اون فیلما احساس لیاقت و اعتماد به نفس رو در ما نابود میکردند و احساس گناه به ما میدادند.چقدررر ذهن ما رو برای فقر و شکست برنامه ریزی میکردند.دقیقا یادمه دیالوگ های کذایی شون.و حالا یکی از اتفاق هایی که در سال ۹۳-۹۴ زمانیکه من کنکور داشتم واسم افتاد.یه سریالی بود به اسم”آسمان همیشه ابری نیست” که اون موقع میذاشت و میدیدم.داستان چندتا دختر دبیرستانی کنکوری بود که هر کدوم شون یه مشکلی داشتند.مشکلات خانوادگی و اعتیاد پدرشون، فوت مادر یکی از دخترها،طلاق و ناسازگاری با والدین و … که کل داستان این بود که اینا درس و کنکور دارند و حالا هر کدوم شون این همه مشکل دارند..دقیقا یادمه، دو ماه بعد از دیدن این سریال،پدر من بیماری سختی گرفت و ما خیلی مشکلات پیدا کردیم، حواس من پرت شده بود و تمرکزی روی درسام نداشتم.یادمه اون موقع باورهای پدرم در مورد سلامتی خیلی خراب بود،حرفاش یادمه.در واقع پدر من، بیماری رو جذب کرده بود و من اون مشکلات و عدم تمرکز روی درسام.و بقیه اعضای خانواده هم فرکانسای خودشونو جذب کرده بودند.خیلی واسم جالبه استاد، من این داستانو یک هفته پیش یادم اومد و یه حسی بهم گفت که بیام بنویسم.در واقع خداوند یادم آورد این اتفاقو بعد از هفت سال.و خیلیییی اتفاقای دیگه ای که به واسطه این فیلمای مزخرف واسم افتاده که آخریش همون تضاد بزرگی بود که سه ماه قبل از آشنایی با شما باهاش روبرو شدم.اونا دیگه خیلییی دقیقتره که خودم در حیرت می مونم، میخوامم تعریف کنم ولی اذیتم میکنه..این کامنتو نوشتم که اول از همه به خودم یاداوری بشه که”تمام اتفاقات بدون استثنا، بواسطه آن چیزی است که داریم بهش توجه میکنیم”.استاد ، انقدر من با این فیلم ها و اهنگ ها ضربه خوردم که الان حدود یکسال نزدیک تی وی و اهنگ نرفتم و برای همیشه باهاشون خداحافظی کردم،و خداروبابت این موضوع خیلی شاکرم.همون سه سال پیش، یسری فیلم انگلیسی زبان دانلود کردم که برای تقویت زبانم ببینم و همونارم پاک کردم و گفتم انیمیشن و کارتون میبینم و پادکست گوش میدم ولی این فیلما نه…به هیچ وجه..الان تمام فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا رو دانلود کردم و دیدم و باز هم میخوام ببینم، تا بعدا ببینم که چه اتفاق های خوبی واسم میفته.چون میخوام ببینم اگه اون فیلمای منفی این بلاهارو سرم آورد، حالا این دوتا سریال ماه و زیبا و این کانون توجه مثبت میخواد چه اتفاق های خوبی به سمتم بیاره که اونم میام واستون تعریف میکنم.استاد جانم، مریم جان، من واقعا با این دو تا سریال حال دلم عالی میشه، میرم تو فرکانس مثبت و روحم تازه میشه و دیگه من تا آخر عمرم همین دوتا سریال و هر سریالی که ساخته بشه توی این سایت رو میبینم.واقعا ازتون سپاسگزارم بابت تهیه ی این سریال ها.به نظر من، باید جایزه اسکار به این دوتا سریال تعلق بگیره از بس که پر از حس خوبه و مثبت، ولی داریم میبینیم که جایزه اسکار داره به فیلم های مزخرف و پوچ که باورهای نامناسبی برای آدم ها میسازند تعلق میگیره..اما، استادم، سرتاسر زندگی شما انقدر زیباست و ارامش بخش، که نیازی به اسکار و هر چیز دیگه ای نداره.هر وقت خانواده ام دارند تی وی میبینند(اکثر مواقع) چقددررر دلم میخواد بهشون بگم ، بابااااا نبینید،نمیدونید دارید چه بلایی سر خودتون میارید ولی جلوی خودمو میگیرم و ساکت میشم، چون اونا توی این فرکانس نیستند و این قضایا را باور نمیکنند.هر وقتم بخوایم غذا بخوریم و تی وی روشنه، من هندزفری میزارم توی گوشم و فایل های شما رو به صورت هدایتی گوش میدم، چون اگه اینکارو نکنم و هندز فری نزارم ، چون خیلییی خیلییی زیااد به تلویزیون و آهنگ های منفی مقاومت پیدا کردم، ناخوداگاه بهش توجه میکنم و بدتره.استاد جونم، روز به روز که میگذره درک من نسبت به قانون، بیشتر و بیشتر میشه به لطف الله مهربان، و حالم عالی تر.
خیلی دوستتون دارم استاد زیبا و خنده روی من💗 استادی که هر لحظه از زندگیم پر شده با عطر فایل های شما.💛