غذای روح چگونه تأمین میشود؟ - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-29.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-01-23 15:45:142024-06-08 22:33:03غذای روح چگونه تأمین میشود؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
روز هفتم سفر نامه
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
سلام به دوستان هم فرکانسی ام
چند ماه پیش به خود تعهد داده بودم که روی قوانین کار کنم،هر روز به خودم یادآوری کنم،بهشون عمل کنم و خدارو شکر اکثر مواقع این کارارو انجام دادم و نتایج خوبی اگر کم هم باشه گرفتم.
ولی امروز یه تعهد دیگری به خودم میدهم،یه تعهد بی بهانه.
به خودم تعهد میدم که با وسواس کامل ورودی های ذهنمو کنترل کنم،باورهای که با همین ورودی های ذهنی شکل گرفته و باعث رفتار و شخصیت من شده.
هرروز با خودم تمرین میکنم که هر ورودی از جنس ترس و غم باشد به ذهنم عبور ندهم و آگاهانه ایمان و شادی رو انتخاب کنم.
تمرین میکنم استرس و اخبار منفی رو انتخاب نکنم و نعمت و فراوانی های این جهان زیبارو ببینم.
تمرین میکنم در قضاوت ها و غیبت ها شرکت نکنم و بجای آن دیگران رو تحسین کنم.
تعهد میکنم ورودی نامناسب بی پولی و فقر و، با باور ثروت و فرصت های بی نهایت شغلی جایگزین کنم.
تمرین میکنم که به خودم ارزش بدهم.
من تعهد میکنم که هرروز به خودم یادآوری کنم که من خودم خالق زندگی خودم هستم و تمام تمرکزم و روی اجرای قوانین کنم و به آنچه میخواهم توجه کنم.
در هر لحظه تو جه خودمو به نکات مثبت معطوف کنم. به چیزهای توجه کنم که همواره به من حس و حال خوب میدهد.
انتخاب میکنم که در لحظه زندگی کنم.
تمرین میکنم که همیشه باورم این باشد که خدا تنها منبع قدرت در جهان است و من جزئی از خدا هستم و وقتی با منبع ارتباط داشته باشم ،ترس چرا،غم چرا ،ناراحتی چرا، قضاوت چرا، فقر چرا،…
من تصمیم میگیرم که جزو همان عده ای کمی باشم که تصمیم به اجرای تمرینات و درک قوانین میکنن و میخواهند خوشبختی رو تجربه کنند.
من باور کرده ام که فرکانس های من باعث تجربه های زندگی من میشوند، پس من با خودم تمرین میکنم و متعهد میشوم با تغییر فرکانسهایم شرایط دلخواه خودمو خلق کنم .
هر روز تمرین خواهم کرد که افکار غالب خودمو بشناسم و ببینم کفه ترازوی کدام افکار سنگین تر ست و روی آن کار کنم.
تمرین میکنم که باورهای خیلی قدرتمندی در خودم ایجاد کنم باور اینکه اگر استاد توانسته من هم میتوانم.
متعهد میشوم که هروز کامنت های بچه های سایت و بخونم و یادداشت کنم ،چون دریای انرژی هستن.
متعهد میشوم که هرروز سپاسگزارم باشم .متعهد میشوم که هرروز بهتر و توحیدی تر نسبت به روز قبل عمل کنم.
متعهد میشوم که اهرم رنج و لذت و در زندگی بهتر اجرا کنم .
انگیزه باعث میشود شروع کنی و انضباط باعث میشود ادامه بدی.
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید❤❤❤
سلام به استاد
روز شمار تحول زندگی من
روز 7
اینم بگم که من هر روز ممکنه چندتا برگ از سفرنامه رو ببینم و کار کنم و کامنت بزارم و این کامنتام به این معنی نیست که هر 24 گذاشته میشه
این قسمت، غذاب روح چگونه تامین میشود
استاد اول از همه تمرکز کنم روی زیباییهای این فایل
این فایل از همون اول خیلی حس خوبی بهم میداد، خیلی انرژی خوبی داره
از تیشرت زیبا و خوشرنگ زردتون و اون طرح زیبای پشت شما روی دیوار
بسیار زیباست و حس خوبی میده بمن
از غذاهای بسیار خوشمزه و خوش رنگ و لعاب مثل انواع نوشیدنی ها، انواع مغزها مثل گردو، سالاد ها، انواع میوه ها و …
بسیار زیبا و لذتبخشه حتی دیدنشون
در مورد موضوع این فایل برای خودم مرور کنم که:
همونجوری که مراقب غذاهای روزانه خودمون که میخوریم هستیم، آیا مراقب غذاهای ذهنی و روحیمون هستیم؟
استاد یه شناختی که از خودم پیدا کردم و میخوام بنویسمش اینجا تا یادم نره
نمیدونم چرا وقتی من حالم خوبه و احساس خوبی دارم، بیشتر تمایل پیدا میکنم که ورودیهام رو کنترل نکنم…یعنی مثلا استاد من وقتی حالم گرفتست و احساسم بده، میام تلاش ذهنی میکنم و حالمو خوب میکنم و آروم میشم، اما وقتایی که آروم هستم و احساسم خوبه یجورایی جوگیر و جوزده میشم و این توهم اینکه من قوی شدم میاد سمتم و میرم سراغ ورودی های بد
مثلا میگم خب بریم یه فیلم ببینیم حال کنیم!
و بعد اونکارو میکنم و باز دوباره حالم بد میشه
انگار تا وقتی اوضاع خوبه، ما حواسمون نیست که باید بهترش کنیم، اوکی احساست خوبه، باید بهتر کنیش، باید به احساس بهتر برسی، باید بدونی که کنترل ورودیهات باعث شده به حال خوب برسی، اگه ول کنی و بیخیال بشی حالت بد میشه دوباره
استاد واقعا حقیقته که شما میگید اوضاع خوب یه تله ست…به محض اینکه اوضاع خوب شد باید بری برای قدم بعدی
و این هم از ایرادات خود منه که حتی فقط به حال خوب میرسم سریعا مغرور میشم و فکر میکنم قوی شدم!!! فقط با حال خوب غرور برم میداره و این خیلی خوب نیست
این از ایرادات منه که باید بنویسمش اینجا تا مرورش کنم تا کمتر گیرش بیفتم
اینکه وقتی حالم خوبه و اوضاع روحیم رو رواله، دقیقا همون جاها بیشتر پتانسیل برای اومدن ورودی های منفی هست چون هنوز شاید باور نکردیم که آقا اگه حالت خوبه بخاطر اینه که تو ورودی های خوبی دادی به ذهنتااا…الکی حالت خوب نمیشه
اگه باز هم ورودی بد بدی به ذهنت و این در رو باز بزاری و همه چی بیاد توش و کنترل نداشته باشی بازم همون میشه ها
اینو یادت باشه که احساس خوب تو به دلیل کنترل آگاهانه ی ورودی هاته، نه بخاطر شانس ، نه اینکه فکر کنی تو آدم خیلی خفنی هستی، نه اینکه فکر کنی تو خیلی قوی شدی، ازین فکرا نکن که با همین طناب میری تو چاه و بارها هم رفتی
باید هرررررررر لحظه و همیشه توجه به نکات مثبت باشه
درسته اولاش کمی سخته و ذهنت مقاومت داره، اما باید بشه عادت، باید عادت کنیم و این بشه اصول زندگیمون، باید همیشه فایل هارو ببنیم و بشنویم و بنویسیم در موردشون، به محض اینکه رها کنی برمیگردی به قبلت
جون ذهن ما تمایل شدیدی داره به برگشتن به حالت اولیه خودش
مثل فرمون ماشینه، اگه ولش کنی امکان داره با کوچکترین سنگ ریزه ای که زیر چرخای ماشین میاد از راه راست منحرف بشه، باید همیشه نگهش داری
و استاد من مدتها اینجوری بودم و الان بهتر شدم، یعنی ورودیهام رو خوب میکردم و حالم خوب میشد و اعتماد به نفسم بالاتر میرفت و بعد جوگیر میشدم! و مثلا میرفتم مهمونی، میرفتم پیش دوستام، با این غرور آسیب زننده که من قویم و من حالم همیشه خوب میمونه، و بعد میرفتم اونجا و دوباره چرت و پرت میشنیدم و با پشیمونی و احساس بد میومدم بیرون از اون جمع ها
یعنی به خودم گفتم امیرحسین، حتی امیدواری به اینکه ممکنه تو جمع های فامیلی چیز خوبی بشنوی و با این امید واهی بری تو جمعشون اشتباهه و اصلا نباید امتحانشم کنی
چون استاد من هروقت رفتم پیش بقیه افراد زندگیم از جمله دوستا و آشناها، هروقت رفتم ورودی بد گرفتم و حالم بد شده و مدارم افت کرده
مدتها اینجوری بود و یه زمان به خودم گفتم من دییییییییگه نباید با افراد نامناسب باشم، یعنی حتی نباید احتمال بدم که شاید اونا حرفای خوب بزنن و همیشه باید این رو مدنظر قرار بدم که آقا هرجا اگه حتی احتمال این هست که چرت و پرت بشنوی و ببینی نرو
حالا این تجربه ی منه ، شاید بقیه اینجوری نباشن، و خب الان بدلیل اینه که من خیلی رو خودم کار نکردم چون اگه کار کنم زیاد، به قول استاد افراد دور و برم عوض میشن
اما این اول کار که گفتم انرژی زیادی میخواد، حتما باید آگاهانه قطع کنیم خیلی چیزارو
استاد من 100% با تمام افراد کات کردم، افرادی که هرررررروقت میرفتم پیششون با کوله باری از احساس بد برمیگشتم، منظورم ایناست
حالم بد میشد و بعد باید یه عاااااااااالمه تلاش میکردم تا دوباره حالمو خوب کنم
بعد خدا یه الهامی بهم کرد گفت عزیزمن تو اصلا چرا باید جایی باشی که ورودی منفی بدن، توام حالت بد بشه و بعدش بخوای با کلی سختی حالت رو خوب کنی؟
اصلا چرا باید باشی یجاهایی؟
از همون اول نباش، راحت و آسوده
اصلا چرا باید با یک سری افراد نامناسب ارتباط داشته باشی که اونا ورودی بد بدن و تو حالت بد بشه و بعد با کلی سرخوردگی بیای زمان زیادی بزاری و حالتو دوباره خوب کنی و تازه برسی به حالت عادی
اصلا چرا داری کارو سخت میکنی واسه خودت؟
تو که میتونی نباشی تو که میتونی نری خب نرو
اینجوری هی مدارت افت نمیکنه و فرکانست ثابت میمونه و وقتی یه مدت زیادی ورودی منفی نرسه بهت خب خیییییییلی عزت نفست بالاتر میره
تا اینکه هی بخواد ورودی بد برسه و هی حالتو خوب کنی
حالت اول خیلی راحت تر و سریع تر پیشرفت میکنی
و استاد من اینو تو عقل کل هم گفتم به یه دوستمون، اصلا ما چرا باید تو شبکه های اجتماعی باشیم و یچیزاییو ببینیم که بعدش برای خودمون دردسر بتراشیم و احساس بد تجربه کنیم و بخوایم با کلی زحمت ذهنمون رو برگردونیم به حالت مثبتش؟
خب از همون اول نریم اینجاها
مثل اینه که ما بریم پیش سطل زباله بشینیم و بعد هی دماغمون رو بگیریم و هی ادکلن بزنیم!!!!
خب از همون اول نمیریم
اینا فقط واسه خودمه، و برای خودم میگم چون از همه ی اینا ضربه خوردم و دارم مینویسم که یادم بمونه و دوباره جوزده نشم
حالا اولای کار شاید کمی طبیعی باشه این رفتار ولی دیگه واسه کسایی که کمی بیشتر رو خودشون کار کردن این کار دیوانه واریه
و اینکارا استاد واقعا نیاز داره به شجاعت و شهامت و عزت نفس و کنترل ذهن
حالا من فقط دارم تاثیر احساسیش رو میگم
در حالیکه که اگه احساس بدی داشته باشیم اتفاقات بدتری هم برامون میاره!
یعنی واقعا باید خیلی جدی باشیم تو کنترل ورودی ها، مخصوووووووصا اگه اولای راهیم چون بشدت میتونه سرعت رشد رو پایین بیاره
باید ارتباط بین ورودی ها و احساسمون رو درک کنیم، به قول شما استاد اگه الان به یه چیز منفی توجه کنیم، همون لحظه اتفاق بد نمیفته
حتی من مثلا الان حالم خوبه، و میام ورودی بد میدم به ذهنم، مثلا ساعت 10 شبه و من حالم خوبه و به چیزای منفی توجه میکنم، برای من اینطوریه که مثلا ساعت 11 احساسم رو بد میکنه و آروم آروم احساسم تغییر میکنه
همین موضوع که فاصله زمانی بین ورودی های بد و احساس و اتفاقات بد رو درک نمیکنیم، باعث میشه حواسمون نباشه و اهمیت این موضوع رو درک نکنیم
وقتی تمام اتفاقات زندگی ما از کوچیکترین اتفاقش تا بزرگترین اتفاقش بخاطر کانون توجه ماست ، واقعا آیا بازم سرسری رفتار میکنیم؟
اصلا کاری به اتفاقات هم نداشته باشیم، ما برای داشتن آرامش نیاز داریم بشدت ورودیهامون رو کنترل کنیم، و برای من مهمترین چیز آرامش و حال خوبمه که داشته باشمش و بسیار آزاردهندست اگه ما حالمون خوب نباشه، پس باید بشدددددت مراقب باشیم با چه افرادی ارتباط داریم، تو شبکه های اجتماعی چقدر پرسه میزنیم، چی میخونیم، چه فیلمایی میبینیم، چه افکاری داریم
استاد من خودم وقتی حالم خوبه، به طرز عجیبی فکرای منفی خیلی خیلی کمتر میاد تو ذهنم ، یعنی به این موضوع انقدر توجه نکرده بودم و نمیدونستمش
حتی وقتی من احساس خوبی دارم، فکرایی که تو ذهنم میاد خیلی مثبت تره
اما وقتی احساسم بده افکاری که تو سرم میچرخه بشدت منفیه
و واقعا اگه ما حواسمون به احساسمون باشه همیشه، کنترل ذهن بشدت راحت تر میشه و خیلی کارمون سادست
و استاد من این جمله ی شمارو همیشه به خودم میگم، اگه میخوای موفق شی باید تماااااااااااام وجودت رو بزاری برای اینکار
نه اینکه دو روز ورودی مثبت بدی ، بعد دوباره بری با افراد نامناسب بگردی، دو روز حالت خوب باشه ، بعد دوباره بری تو شبکه های اجتماعی بچرخی
اگه بخوای اینجوری فراز و نشیب داشته باشی ، جهان هم یه روز باهات خوبه یه روز بد
موفقیت واقعی اگه میخوای، باید با تمام وجودت کار کنی و ورودی هات رو کنترل کنی و بشدت باید تو این مورد سخت گیر باشیم ، به قول خانوم شایسته تو متن این فایل که باید مثل یه ایست بازرسی عمل کنیم، اگه ایست بازرسی با دقت و تمرکز همه رو چک کنه خب تقریبا هیچ چیز منفی نمیتونه رد شه و برده وارد منطقه بشه، اما اگه باز بزاریم و هرکی خواست رد بشه تبعات بعدیشم باید گردن بگیریم
باید تمام وجودت رو بزاری و دیگه وقتی این راهو انتخاب کردی تا تهش بری و برنگردی دیگه، شک و دو دلی نداشته باشی، باید تخته گاز و با تمام نیرو و بدون برگشت به قوانین عمل کنی و پشت سرتم نگاه نکنی
به قول قرآن:
سوره مومنون
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۱﴾
به راستى که مؤمنان رستگار شدند (۱)
الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿۲﴾
همانان که در نمازشان فروتنند (۲)
وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿۳﴾
و آنان که از بیهوده رویگردانند (۳)
خداهم یکی از ویژگی های مومنان رو این عنوان میکنه که اینا هر لحظه در حال رویگردانی از چرت وپرت هستن، هرلحظه حواسشون هست که به چی توجه میکنن
و این میشه که رستگار میشن
واقعا فایل فوق العاده ای بود استاد
از شما ممنونم بخاطر این فایل های عالی که هم از لحاظر محتوا عالین هم از لحاظ ظاهری و زیبایی
بابت وجود شما سپاسگزارم
موفق باشید
فایل هفتم از دسته کنترل ذهن
غذای روح چگونه تامین میشود
سلام به استاد عزیز و دوستان صمیمی خانواده عباسمنش
واقعا وقتی فکر می کنم مبینم که من چقدر به فکر سلامت غذای جسمم بودم ولی درمورد غذای روحم بی مبالات بودم. چقدر موقع خرید دنبال مواد غذایی با کیفیت بودم و چقدر تو اجتماع از زمین و زمان به ذهنم خوراک فاسد میدادم و عین خیالمم نبود.
چرا همونجوری که روی غذای جسمم حساس بودم به غذای روحم توجه نداشتم. در صورتیکه غذایی که من هر وعده میخوردم فقط نصف روز منو میسازه،(حالا به اثر دراز مدتش کار ندارم) اما غذایی که دارم به خورد ذهنم میدم زندگی منو میسازه.
این خیلی کار کنه دنیای منو میسازه ولی اون یکی هم دنیا و هم آخرتم رو به بهترین و زیباترین شکل میسازه. این یکی اگه مسموم باشه نهایتا دلپیچه و یکی دو روز درده، ولی خوراک ذهنی فاسد میتونه سالهای عمرمو به تباهی بکشه اگه من جلوشو نگیرم.
پس من با قاطعیت تصمیم گرفتم که هر لحظه حواسم باشه دارم تو ذهنم با خودم چیو تکرار می کنم. دارم چیو میبینم. دارم چیو میشنوم. دارم به چی توجه می کنم. دارم چیو به زبون میارم.
به نظر من ذهن مثل یه شهر بزرگه. که چند تا ورودی بزرگ داره.
گوش، چشم، زبان،
خب این شهر تا بحال بخاطر عدم کنترل ورودیها پر از هرج و مرج و قانون شکنیه.
اگه من بخوام این شهر بهم ریخته رو مرتب کنم باید پله به پله پیش برم. چون غیرممکنه که بخوام یه شبه تمام این شلوغیا رو مرتب کنم.
خب اولش که میام برای هر کدوم از این ورودیها یه نگهبانی میزارم که مراقب باشن چیا میاد تو این ذهن. مواظب باشن اگه یه ورودی سمی و خطرناک( حرفهایی که عموم مردم از نداری وگرونی و کمبودها میزنن، صحنه هایی که یه اتفاق بد افتاده، غیبت و قضاوت و،،،،،،) داشت میومد اون نگهبانیه که کلی با آموزشهای استاد خبره شده ایست بزنه و نذاره وارد شهر بشه.
بعد میریم سراغ خود شهر. سراغ نشخوارهای ذهنی مون که نشات گرفته از باورهامونه. یه تیم شناسایی قوی و خبره و آموزش دیده لازم داریم تا اون باورهای سمی و خطرناکی که سالیان سال اومدن و رفتن و کلی برای خودشون تیم درست کردن و کلی ریشه هاشونو قوی کردن رو شناسایی کنه و کم کم دایره فعالیتشون رو محدود می کنم( وقتی جلوی ورود باورهای سمی گرفته بشه دیگه عملا این دسته خلافکارا نمیتونن تغذیه بشن و ضعیف میشن) و بعد هم به غل و زنجیر میکشمشون💪
و بعد اون ورودیهایی که عالی بودن و از نگهبانی جواز ورود گرفتن میام به اونا بها میدم و بعد که دیدم چه قابلیتهایی دارن و با ورودشون کلی آرامش و خیر و برکت به ذهن وارد شده میام هی اونا رو قویتر می کنم. هی بهشون بال و پر میدم هی تغذیه شون می کنم تا اونام ریشه هاشونو قوی کنن و یواش یواش که ریشه های این باورای درست قوی بشه خودبخود شروع میکنه به سازندگی و شهر ذهن منو میسازن و وقتی ایالت ذهن من قدرتمند بشه زندگی برای من میسازه که حتی تصورشم نمیتونم بکنم🥰🥳🤩
خدایا شکککرت بخاطر این آگاهی که گفتی و نوشتم و ذهن خودم کلی بازتر شد😍😍
خداوندا من به هر خیری که از تو برسد محتاجم هدایتم کن الله مهربانم😍❤️🙏
برگ هفتم از سفرنامه.
سلام استاد عزیزم
“تمام اتفاقات زندگیمون رو خودمون داریم خلق میکنیم” چطوری؟ با کانون توجه مون.
هرلحظه داریم به چی فکر میکنیم، راجع به چی حرف میزنیم، چی رو می بینیم و… خلاصه هر چیزی که مربوط به توجه کردن باشه میشه کانون توجه مون.
به هرچیزی که توجه میکنیم جهان فرکانسش رو دریافت میکنه و اتفاقات و شرایط رو مطابق با باورهای خودمون بهمون برمیگردونه.
هرفکری که زیاد تکرار بشه میشه باور و جهان جز باورهای خودمون رو به خودمون برنمیگردونه. حالا چطوری باورامون رو باید تغییر بدیم؟ با کنترل ورودی های ذهن، هرچیزی رو نبینیم ،نشنویم وراجع بشون حرف نزنیم و آگاهانه چیزایی رو ببینیم، بشنویم وحرف بزنیم که دوسشون داریم و درمسیر خواسته هامونه.
اگه متعهدانه همین یه کارو انجام بدیم کلی تغییرات تو زندگیمون رخ میده.
اگه همین باور، که خودمون داریم اتفاقات زندگیمون رو رقم میزنیم رو تو ذهنمون شکل بدیم یه قسمت بزرگی از کار رو انجام دادیم…
ازخدا میخوام کمکم کنه هرلحظه بتونم ورودی هامو آگاهانه کنترل کنم و به چیزایی توجه کنم که دوسشون دارم و حس خوبی بهم میدن👌
🌹🌹🌹🌹🌺🌺🌺
سلام
روز هفتم
حرف زیاده برای گفتن اما عمل بایدش مریمی. عیبی نداره چندین سال از دوران زندگیت به روحت با خوندن کتابهای کافکا، اشعار قیصر امینپور ورودی تامناسب دادی. اون زمانها هرچقد غمت بیش بود و تریپ روشن فکری و غم جامعه داشتن رو برمیداشتی، باکلاستر بودی. منم تمام تلاشمو میکردم که کمبود.های شخصیتیم رو با این چیزها پر کنم. استاد که میگن حافظه شون خوب نیست و سریع همه چیو فراموش میکنن، من حافظهی خیلی قوی دارم. چند روز پیش حسرت میخوردم میگفتم کاش منم حافظهام خوب نبود، بعد به خودم گفتم استاد داره برای چیزیکه نداره شکرگزاری میکنه انوقت من کفران حافظهی خوبمو میکنم فعلا در مرحله حرف تصمیم گرفتم از حافظهی خوبم در جهت یادآوری چیزای خوب استفاده کنم نه ترانهها و اشعار منفی که ناخوداگاه هنوزم دارم تکرارشون میکنم.
شکر خدا در جهت نمایش روشنفکری، تلوزیون دیدن رو ترک کردم چون هم محتوای جذابی برام نداشت و هم کار عامهپسندانهای بود.
اما امان از تلگرام، که کل روزهامو با خوندن متنها و شکایتها و نالهها میگذروندم. خداروشکر اونم آگاهانه خودم حذف کردم.
اما اعتیادی که به اینستاگرام داشتم رو هیچجوری نمیتونستم ترک کنم، اپلیکیشن رو از گوشیم پاک میکردم با سایت وارد میشدم، عین معتادها، خمار و ناچار بودم در نبودش. اما شکر خدا، خدا بلاخره ارادهشو بهم داد و حذف اکانت کردم.
از سال 98 میدونم که نباید ورودی بد وارد روحم کنم. خداروشکر اهل اخبار دیدن نیستم و نبودم. و در حد توانم کنترل کردم فضاهای مجازی و ورودیهایی که دیگران میخان بهم تزریق کنند رو.
اما حافظه خوبم، هنوزم از چندین و چند سال قبل خاطره یادم میاره و منو درگیر خودش میکنه. خدا بهم قدرتی بده تا از این حافظه در جهت مثبتش استفاده کنم نه علیه خودم.
این مدت که بیشتر توی سایت زندگی میکنم، شکار افکار منفی رو تا حدی یاد گرفتم اما بعدش نمیدونم با لَش این فکر منفی چیکار کنم. مثلا دلم میخاد دورهی به صلح رسیدن با خود رو بخرم اونجا فکر کنم خیلی خوب کنترل ذهن رو یاد میگیریم.
هنوز کامنت گذاشتنم بوی تایید گرفتن میده و وقتی میبنم استاد پیاممو لایک نکرده بهم برمیخوره، نقش قربانی میگیرم، تو ذهنم استادو میخام حقیر کنم، کلی قضاوتهای نادرست میکنم. اینا هم ورودیهایی هستن که به گذر زمان تو روحم ثبت شده که برای محبوب بودن باید لایک بگیری.
اما باید جایگزینش کنم با این فکر که تو در اینجا فقط و فقط برای رشد خودت هستی، فقط و فقط برای اینکه یک شخصیت قویتر از خودت بسازی. نه لایک خوددن کامنتت. عیبی نداره حسودی بچههای محبوب استاد رو میکنی، اما تو اگه فقط تمرکزت رو خودت باشه و پیشرفت کنی خودت لاجرم نه تنها استاد بلکه دنیا بهت روی خوش نشون میده.
دوست دارم.
سلام به همه ی هم خانواده ای های عزیزم و استاد درجه یکم و مریم شایسته ی بی نظیرم
اول که شروع کردم به کار کردن با استاد هنوز درک نکرده بودم کنترل ورودی یعنی چه، و الان که به اون زمان نگاه میکنم میبینم درسته خیلی بهتر از گذشتم بودم ولی تغییرات اساسی من از زمانی شروع شد که من تمرکز لیزری گذاشتم روی کنترل ورودی هام و الله مهربان که همیشه هدایت میکنه و همیشه حواسش هست موقعیتی رو برام جور کرد که اصلا نتونم از خونه بیرون برم نتونم مهمونی برم و همین شد مثل یه سوخت برای موشک من و الان وقتی به چند ماه پیشم نگاه میکنم میبینم شخصیتم چنان تغییر کرده که انگار چند سال گذشته،به قول یکی از دوستان تو کامنت که اسم این پرهیز رو رژیم گذاشته بود منم رژیم گرفتم و رژیمم به این صورته
تلوزیون و سریال اصلا نگاه نمیکنم ولی نکته ی جالب اینجاست که گاهی هدایتی تلوزیون رو روشن میکنم و میبینم همین تلوزیون خودمون داره یه فیلم فوق العاده نشون میده و چقدر حالم خوب میشه چقدر باورام تقویت میشه و یاد حرف استاد افتادم که میگفت چیزایی که باید ببینم رو یه جایی میبینم با اینکه اصلا تلوزیون ندارم خودم
یه سری فیلم هارو مخصوصا اونایی که اینجا معرفی شده رو خودم دانلود میکنم میبینم و اینم جزو رژیمه
تلگرام و واتساپ و اینستا و هر برنامه ای که داشتم رو پاک کردم و این فیلتر شدن هم برام خیلی خوب شد شد کم کم وابستگیم از بین رفت و بعد راحت پاکشون کردم الان بهترین فیلتر شکنم بهم بدن لازم ندارم و اصلا دنبالش نرفتم یه برنامه ریخته بودم از این داخلی ها که سوالی از دوستام داشتم بپرسم ولی وقتی اونو داشتم با اینکه نه چتی میکردم نه پیامی بود ولی چون انگار منتظر بودم کسی پیام بده تمرکزمو میگرفت اونم پاک کردم یا یه برنامه داشتم مادرهایی که باردارن یا نوزاد دارن سوالاشونو میپرسیدن وقتی اونو نصب میکردم و سوالارو میخوندم گاهی حس میکردم چقد افت کرده مدارم و حالم خوب نیست و اونم پاک کردم
یه چیز جالب هم بگم که دیگه توی مکالماتم سعی میکنم از کلمه ی چه خبر؟ استفاده نکنم:)چون دلم نمیخواد خبرهارو بدونم دلم نمیخواد بدونم فلانی چیکار میکنه یا نمیکنه یا فلانجا چه خبر بوده
درسته که استاد میگن مثل غار نشین ها رفتار نکنید از همه دوری نکنید ولی اون اول که نمیتونی ذهن نجواگرتو کنترل کنی این کار لازمه، لازمه یه با خودت خلوت کنی باورهای جدیدتو نسبتا تسبیت کنی و بعدش شروع کنی به معاشرت با کسایی که تو مدارت هستن ولی بعدش به حرف استاد گوش میدیم و از غارمون میایم بیرون و ممکنه حتی به تضاد بخوریم ولی اون زمان یاد گرفتیم از تضاد ها برای رشدمون استفاده کنیم و اینکه دیگه نود و نه درصد ادمایی میان سراغت که باعث حال خوبت میشن و از لحاظ فرکانسی بهت نزدیک ترن
مهم ترین قسمت رژیمم هم ورودی های مثبت بود که 99/999درصدش از سایت و استاد و کامنتها و خانوم شایسته ی عزیزم هست انقد وقتم رو پر میکنم با اینها که دیگه جایی برای چیز دیگه باقی نمیمونه
باسلام
روز هفتم و تعهد من!
ورودی های ذهنمون ،خیلی مهم هستن و همه اتفاقات اینده ،فردا هفته ی بعد ،ماه بعد سالهای بعد رو رقم میزنن
این جمله رو زیاد میشنیدم،اما خب باورش نداشتم یا جدی نمیگرفتم
مثلا جایی غییت بود منم ی کلمه میگفتم
مثلا دردودل از غم ها بود منم ی چیزی میگفتم
سریالی بود نگاه میکردم و حس فیلمو میگرفتم
حالا خشم یا حس قربانی بودن و خلاصه هرجی..
تا اینک بعد از فایل های مختلف،و تمرین تمرکز بر زییایی ها و دیدن نشونه ها حتی کوچک باعث شد ایمان بیارم وقبول کنم
فهمیدم حالو روز الانه من،برای کارهای دیروز و هفته ی گذشته و پارسال و…ست
تصمیمو قطعی کردم
قبلا میدونستم اینستا چقدر حالمو بد میکنه،دیده بودم تاثیرشو توی زندگیم
تعهدم داده بودم بابت کمتر کردنش،اما واقعا جهاد میخواد،تلاش میخواد
هر لحظه ک غافل بشی،غرقه باتلاق شدی
به همون ارومی
به همون بی صدایی
یهو چشماتو باز میکنی میبینی ،چه زندگیی داری
پر از حس نگرانی برای فردا
تورم
خیانت
جدایه رابطه ها
مسخره کردن ادمها
…
خلاصه وقتی سطح اگاهییم بالاتر رفته،جنس تعهدم فرق کرده
قبلا انگاری دوس داشتم برم فضای مجازی ولی جلوی خودمو میگرفتم بخاطر تعهد
اما الان اصلا نمیخواممم ذاتا
چون متوجه معایبش شدم و انتخابمه که نرم
جنسای تعهدم فرق کرده
استاد خیلی خوب میفرماین که همه چی به موقعش اتفاق میفته و این درک از این اتفاقات ،الان برای من اتفاق افتاده
زمانش الان بوده
امروز یک ثانیه رفتم پیام باز کردمو اومدمو بیرون
اصلا انگار ،نگاهم به اون فضاها اینجوری شده که اونا یه تیغ خیلی خیلی تیزن،اگه دست بزنی زخم میشی بی برو برگرد
هیچ توجیهو بهونه ای هم نیس،زخم میشی
ادم سالم نمیخواد ک زخم بشع
پس همین ک یک چیز اشتباهو میذاری کنار ،در واقع یک قدم برای توجه به زیبایی ها بر میداری
و نتایجت میاد
مثل این تعهد من برای روز شمار
الان 7 روزه ک چندین مرتبه میام به زیبایی های اگاهی های این روزشمار توجه میکنم
کامنت میخونم
کامنت میذارم
و البته ک نتایحو دارم میبنیم
نشونه هارو دارم میبنیم
مثل ایده برای اجاره ی باشگاه
یا مدرس بشم برای تدریس تربیت بدنی
همه ی این ها ،امروز اتفاق افتاد
دوتا ایده ی خیلی شیرین
همش بخاطر همین توجهمه و همین طور تمرین
ممنون برای این اگاهی ها
سلام و عرض ارادت خدمت استاد گرانقدرم آقای عباسمنش عزیز و مریم خانم عزیزم و دوستان هم مداری
نگویم که در گذشته ام چه تغذیه های اشتباه ذهنی داشتم !
از اولین روزهای آشنایی با استاد ، کارهای مثبتی که انجام دادم :
اخبار و از زندگیم به کلی حذف کردم .
آهنگهای غمگین و منفی رو گوش نمیدم .
دیگه فیلم و سریال نمی بینم .
به نکات منفی و صحنه های نادلخواه جامعه توجه نمیکنم.
در مباحث اوضاع اقتصادی و جامعه شرکت نمی کنم .
به مسائل و مشکلات زندگی ، با دید بهتری نگاه میکنم ، اول اینکه هر مسئله ایی قابل حل است .
با دیدن تضاد هایم ، به خواسته هایم پی می برم و باورهای محدود کننده را شناسایی میکنم ، و با ساختن باورهای قدرتمند کننده، به احساس آرامش و خوب می رسم .
به خاطرات تلخ گذشته توجه نمیکنم .
با ایمان و توکل به خدا نگران آینده ام نیستم .
به نکات مثبت افراد توجه میکنم .
به هر چیزی با دید مثبت نگاه میکنم .
احساسم را سریع خوب میکنم .
با توجه به آموزه های این فایل آموزشی ارزشمند :
تصمیم گرفتم یک ایستگاه بازرسی کنترل ورودیها بر ذهنم نصب کنم . که مثل پلیس ایست بازرسی ، ورودی های ذهنم و دقیق تر فیلتر کنم . مجوز عبور به هر ورودی را ندهم .
تصمیم گرفتم یک اهرم رنج و لذت برای کنترل ورودی های ذهنم بسازم.
با این اهرم :
رنجی که از شنیدن درد ودل های دیگران ، دلسوزی کردن برای بقیه، تمرکز بر ناخواسته ها، شکوه و شکایت کردن
وارد زندگیم میکنم ، و لذتی که از کنترل ورودیهای نامناسب، عائد زندگیم میشود را کنترل کنم .
تصمیم گرفتم: همواره مراقب تغذیه ذهنم باشم .
تصمیم گرفتم: با توجه به نکات مثبت : سپاسگزارتر باشم .شکرگزار تمام جنبه های زندگیم باشم .
تصمیم گرفتم: زندگیم را آنطوری که دوست دارم بسازم .
در پناه نور و عشق الهی باشید.
بنام خدای زیبایی ها
سلام به همه دوستان سلام به استادم و سلام به همسفر های روزشمار زندگی
من روز 7 هستم و ازین بابت خدا رو شاکرم چرا که 7 روز تو یه سفر درونی هستم و دارم کند و کاو میکنم
من روزشمار رو یکبار از اول تا آخر رفتم و الان بعد مدتی دوباره شروع کردم چون میدونم همه چیز تکرار هست مثل نماز خود خدا هم نماز رو روزی 3 بار قرار داد اونم تکراری
عاشق فایل هایی هستم که راجع به کنترل ورودی ذهن هست ، چون مهمترین وظیفه ما به عنوان یک انسان نه ساخت ثروته نه تشکیل خانواده نه …. اول و مهمترینش کنترل ذهن تقوا و یا خلق کردن جهانی هست که دوست داریم
چرا غصه بخورم چرا شرایط الان ناراحتم کنه به خود عزیزم میگم صدف عزیزم الان اگه شرایطتت تو یک زمینه خوب نیست نه جای ترس داره نه جای غر و شکایت
یادمه وقتی سنم پایین تر بود عاشق تضاد بودم عاشق این بودم که الان یه چیزی نداشته باشم و از نو بسازم
چرا ؟ چون لذت خلق کردن از هیچ تو ذهنم پررنگ بود چون بارها تو ابعاد مختلف خلق کرده بودم چون با اراده بودم چون متعهد بودم چون باورم نسبت به الله این بود که هر چی من بخوام بهم میده اگه خودم ادامه بدهم هر جا قطع کنم نتیجه هم قطع میشه
عاشق فایل هایی هستم که میگه توجه رو بزارین روی چیزی که می خواین ؟ چرا ؟ چون میگه همه چی دست منه … زمانی که یه نجوا پررنگ میشه که بهم میگه دست تو نیست یا کنترل کمی داری یا کنترل زیادی نداری من بهم میریزم
مهمترین باور که نه مهمترین توجه به اصول و یه حقیقت اینه که من خالقم 100٪ زندگیمم . باید بگم 100٪ چون استاد هم گفته بود اگه بگی 99٪ زمانی که شرایط خوب پیش نره ذهنت میگه خالق نیستی و کلا زیر سوال میبره
من باید به چه چیزهایی توجه کنم و به چه چیزهایی توجه نکنم اگه می خوام زندگیم دست خودم باشه نه دست عوامل بیرونی
اولین چیز اینه که با باورهای درست و اگاهی به ناخواسته ها توجه نکنم مگه اینکه بخوام با دست خودم به خودم آسیب بزنم .
اگه بتونم این کار رو انجام بدم بعدش می تونم جا رو خالی کنم تغذیه کردن به آنچه که نمی خوام رو متوقف کنم و شروع کنم به تغذیه انچه که می خوام و بعد یه مدت واسه تغییر ورودی ها تغییر افکار باورهام تغییر پیدا میکنه و من یه ادم دیگه با حس دیگه ای میشم
چرا ؟ چون تونستم بما قدمت ایدیهم رو تغییر بدم
این می تونه کار سختی باشه ولی ارزشش رو داره که همیشه انجام بدم الویتش از کارهای دیگه بیشتره چون این اصل هست و کار های فیزیکی از این حرکت من نشات میگیرن
من تصمیم دارم و انجام میدم و متعهد هستم که تو این بازه ای که برای خودم تعیین کردم ایزوله باشم قطع کنم نامناسب ها رو و روی حرفه ام و آموزه های استاد تمرکز بزارم
همونطور که استاد گفت یک بازه زمانی وجود داره از زمانی که شروع میکنم تا زمانی که نتیجه میاد تو اون بازه زمانی افراد با ایمان و اراده با افراد ضعیف و بی ایمان از هم جدا میشن و خدا می خواد ازین طریق افراد رو قوی و لایق چیزهای بهتر کنه
می خوام که بمونم استوار و از خدا ثبات قدم می خوام
به نام خداوند حامی و هدایتگر
درود بر استادم و خانم شایسته عزیز و همه دوستانم در این سایت توحیدی
قدمهای تکاملی من .قدم 7
واقعا استاد عزیز مثال جالبی زدین ما برای غذای جسممون خیلی بیشتر ارزش قائل هستیم و همه چیز را با وسواس یخوریم یا هیچگاه دوست نداریم در سطل آشغال دنبال غذا بگردیم چون تاثیرگذاری خوردن غذا انی است و زود متوجه میشویم، ولی در ورود ها و نتایج چون فاصله زمانی وجود دارد نمیتوانیم ارتباط آن را پیدا کنیم و چه بسا هیچ وقت از این موضوع با خبر نمیشویم
کسی که از این مسائل خبر و آگاهی ندارد مجبور است راه سخت در مسیر سنگلاخ را طی کند و عذاب بکشد ، برای همین این آگاهیها خیلی ارزشمند است
خدا را شکر که با شما استاد عزیز آشنا شدم که باعث شد بتوانم در مورد قوانین جهان هستی و نحوه کارکرد آن و ارتباط بین ورودیها ذهن و اتفاقات زندگی بتوانم زندگیم را بفهمم
وقتی که خودت را متعهد میکنی که رودیهای درست به ذهنت بدهی و خیلی از ورودیهای مخرب را حذف کنی خود به خود در این مسیر جلو میروی و نتایج و عشق علاقه تو باعث میشود که مسیر برایت زیباتر و همانطور که نتایج میآید علاقه تو بیشتر میشود طوری که دیگر علاقهای نداری به مسیر قبلی برگردی چون طعم شیرین بودن در این مسیر را چشیدهای ولی کار بسیار سختی هست باورسازی و جهاد اکبر میطلبد
نکته دیگر که من درک کردم این است که وقتی احساس ارزشمندی میکنی خود به خود خیلی از کارهای بیارزش گذشته و آشغال را انجام نمیدهی چون ارزش خودت را بالاتر میدانی در تمام جنبهها.