داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 1 - صفحه 17

560 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد خلیلی زاده ماهانی گفته:
    مدت عضویت: 2412 روز

    سلام استاد متفکر

    استاد من از این داستانهای الهامی و تعریفهایی که در رابطه با الهام میکنید بسیار تا بسیار لذت میبرم وعاشق اینجور صحبتهاهستم من به الهام عقیده زیاد دارم وقبل از اشنایی با شما از این روش استفاده میکردم ..

    من راننده بیابون بودم وهرجا میرفتم مطمئن بودم کار من درست میشه استاد الان دلیل ان اتفاقات رو دارم میفهمم البته با الهام و این حرفها اشنایی نداشتم فقط تو هر شهر و روستای دور افتاده ای میرفتم همه به من محبت میکردندمن رو بهترین جا مینشوندند

    یک بار تو یک شهر دزد مبلغ سه میلیون از ما دزدید(من و رفیقم)سال ۹۰بودبعد من و رفیقم ناراحت و ناامید داشتیم همان حوالی که دزدی شد پرسه میزدیم که ببینیم میتوانیم سر نخی بدست بیاوریم تو یک جاده روستایی میرفتیم که یک مرد دست بالا کرد که اونو سوار کنیم دوستم بی اعتنایی کرد یک فحش هم داد

    ازش رد شد به خدا یک حسی به من گفت که سوارش کنید به رفیقم گفتم نگه دار وسوارش کن حالا ازمن اسرار و از اون انکار که با پافشاری من و داد زدنم موفق شدم دوستم رو قانع کنم که ترمز کنه و سوارش کند باور نمیکنید این ادم مارا برد خونه چه پذیرایی از ما کرد من داستان دزدی پول رو براش تعریف کردم ما سه روز تو خونه این بنده خدا بودیم وبطور معجزه اسا باعث شد پول ما رو پیدا کند باور نمیکند الان مو به تنم سیخ شد این ادم به قول استاد این دستی از دستان خدا بود ما یک نشانی یک سر نخ کوچک داشتیم همان را به این ادم گفتیم او دزد را شناخت که مطمئن هستم ان لحظه هم خدا بوده که به این بنده اش گفته که دزد کی هست خلاصه بسیار هدایتی ما به پولمون رسیدیم وقبل از اشنایی با استاد فکر میکردیم اینها همینجوری اتفاق می افتد ولی ولی حالا برلم تمام ان چراها روشن شده استاد

    جان راستی استاد عاشق حرفهای سنگین و ثقیل شما هستم خواهش میکنم از این حرفهای سنگین بیشتر برایمان بگویید به قول خود شما هر کس تو مدار باشه میشنود و هر کس نباشه نمیشنود عاشقتم استاد خداوند عمر با عزت به شما عنایت فرماید تا ما از وجود شما استفاده و لذت ببریم استاد بسیار تا بسیار سپاسگزارم که جسم و روح و روان ما را زنده کردی.

    در ضمن دارم کارهایی انجام میدم در اینده از نتایجم مینویسم در پناه الله یکتا باشید

    بینهایت عشق بینهایت سپاس نثارتان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
    • -
      نرگس نوشادي گفته:
      مدت عضویت: 2409 روز

      سلام و عرض ادب

      چقدر خوشحالم که شما به ندای قلبتون گوش دادین و به پولتون رسیدین تحسینتون میکنم که به ندای قلبتون گوش میدین من خودم هنوز تو این قضیه مشکل دارم ینی نمیتونم تشخیص بدم کدوم ندای قلبه کدوم نجوای ذهن

      انشالله که راهتون روشن باشه

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        محمد خلیلی زاده ماهانی گفته:
        مدت عضویت: 2412 روز

        سلام خانم نوشادی

        تشکر و سپاسگزارم از لطف و محبت شما دوست عزیز و همفرکانسی امیدوارم که شما هم پیوسته راه موفقیت را در پیش گرفته و منحرف نشوید و در زمینه الهامات هم دوست عزیز باید توجه داشته باشید که به قول استاد هر الهامی به ما احساس خوب داد از طرف خداست و هر الهامی به ما احساس بد داد از طرف شیطان است و من هم نمیتوانم ادعا کنم که همیشه الهامات رو شناخته و عمل کردم

        هر وقت که توکل کردم و عمل کردم سود بردم و هر وقت که توکل نکرده وعمل نکردم باور کن که خیلی خیلی ضرر کردم مخصوصا ما بچه های سایت کا با این اگاهیها اشنایی داریم و روی باورهایمان کار میکنیم خیلی بیشتر از افراد معمولی الهام دریافت میکنیم باید خیلی به هوش و به گوش و بینا باشیم که بی توجه از کنار الهامات رد نشویم

        الهامات میتونه سخن یک دوست باشه یا مطلبی توی کتابی باشه یا حرفی ، ایده ای از رادیو یا تلویزیون باشه یا از دهان یکی از اعضای خانواده باشه یا کامنت دوستی باشه یا حس ششم خودت باشه یا حرف دو نفر باشه که تو پیاده رو با هم صحبت میکنند و شما اتفاقی از کنار انها رد میشوی و حرف انها رو میشنوی

        یادت باشه دوست عزیز هیچ چیز و هیچ اتفاقی توی این دنیا الکی نیست البته نه اینکه از قبل طراحی و از پیش-تعیین شده باشد خیر ، الکی نیست بر اساس قانون میباشد .

        با احترام و سپاس از شما دوست عزیز

        بینهایت عشق بینهایت سپاس نثارتان باد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2209 روز

      با درو بیکران به شما دوست و هم خانواده عباسمنشی

      آقای محمد خلیلی زاده ماهانی

      خیلی ممنون برای داستان هدایت شما و پیدا شدن دزد پول تون امیدوارم اینقدر در مدار و فرکانس خوبی قرار بگیرید که با چنین افرادی روبرو نشید ..

      به امید خدا

      شاد و خوشحال و موفق و ثروتمند باشید

      و خیلی ممنون و سپاس از اینکه با خواندن کامنت شما دوستان به آگاهی های بیشتری میرسیم

      🙏🙏🙏🙏🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        محمد خلیلی زاده ماهانی گفته:
        مدت عضویت: 2412 روز

        باسلام خدمت سرکار خانم

        رویا مهاجرسلطانی

        من هم از شما تشکر و قدر دانی میکنم بابت اینکه کامنتها رو میخونید ونظر میدید.

        واقعا این سایت و این فضا نمونه بارزی است از عملکرد قانون جذب و فرکانس اگر من الان دارم از شما تشکر میکنم وتحسینتان میکنم چیزی نیست جز بازگشت فرکانسی که خود شما فرستادید وهمچنین پیغامی که شما فرستادید بازگشت فرکانسی بود که من قبلا فرستادم در تمام موارد زندگی هم به همین شکل ببینش امیدوارم که در تمام مراحل زندگی با عمل به قانون همواره حال خوب و احساس خوب داشته باشید دوست عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    سمیه صنعتی گفته:
    مدت عضویت: 4024 روز

    سلام جالبه که هرروز از این هدایتها رو داریم ،دیروز تولددوستم بود وتاnتومان میخواستم هزینه کنم ،یه فروشگاه خاصی مد نظرم بود .دویست متر قبل از فروشگاه پارک کردم وقتی از ماشین پیاده شدم یک فروشگاه دوقدم بعدازماشینم تخفیف زده بود .باخودم گفتم حتما هدایتی وجودداره که من چشمم بهش خورده،رفتم داخل و یک لباس خیلی قشنگ با جنسی لطیف خریدم . کمتر از اون چیزی که میخواستم هزینه کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    عاطفه نوری گفته:
    مدت عضویت: 1968 روز

    به نام الله هدایتگرم عشقم،

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به مریم جانم

    سلام به دوستان هم فرکانسی و توحیدی،

    استاد من از زمانی که این فایل رو گوش کردم فقط فقط دارم به این فکر میکنم، که چه ایمانی رو ساختید چه عشقی به الله و توکل و اعتمادی رو به وجود اووردید…

    این حد از توکل این حد از تکیه کردن این حد از اعتماد کردن به الله، این حد از رها بودن و فقط اعتماد داشتن به هدایت ها،

    این وجود شما چقدر طلاست چقدر زیباست استاد…

    شما قبلا هم این کارو کرده بودید بندرعباس به تهران، اونم فقط با اعتماد و ایمان…

    تو پای در راه بنه و هیچ مپرس که خود بگویدت چون باید رفت…

    استاد این فایلی که گذاشتید رسما نمونه بارز توحید وحشتناک عملی بود…

    انقدر با عشق تعریف میکیند انقدر چشماتون میخنده برق میزنه صورتتون میدرخشه زمان صحبت کردن عشق به پروردگار موج میزنه،

    خداااای من این اعتماد ایمان باور عشق توکل رها بودن، رو با چه مبلغی میشه به وجود اوورد،

    انقدر رها باشی توکل داشته باشی عاشق باشی ایمان داشته باشی اعتماد داشته باشی و پرواز کنی،

    شما حریص نبودید طمع کار نبودید،به قول قرآن وابسته ی مال دنیا نبودید…

    رها کردید و حرکت کردید با توکل ایمان اعتماد به الله…

    خدای من خدای من خدای من…

    الله اکبر،

    استاد چقدررررر این فایلاتون تجربه هاتون خاطره هاتون تاثیر گذاره، الهی من قربونتون برم شما انقدر پاک و خداگونه زندگی میکنید من چی بگم چجوری احساسمو بیان کنم😭😭😭!!!!!!!!!!! صدرصد که خداوند سنگ تمام میزاره صدرصد که خداوند کارهارو از قبل به زیبایی انجام داده و میدهد،صدرصد که روی شونه های خداوند حرکت میکنید زندگی میکنید،صدرصد که لایق بهشتید،

    با تمام وجودم درک کردم و عشق کردم، احساس میکنم روحم پرواز کرد درونم مطمعنم تر شد و الان مهاجرتی که میخوام بکنم با تمام وجودم با خیال راحت و با توکل حرکت میکنم استاد جانم،

    استاد حتما ادامه بدید این تجربه های زیبا و قشنگتون رو بازگو کنید،

    بی نهایت تاثیر گذار و مفیده،

    خیلی دوستون دارم خیلی عاشقتونم خیلی افتخار میکنم بهتون و به این سبک زندگی کردنم و این مسیر قشنگ و الهی،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    هاله ریاحی گفته:
    مدت عضویت: 2397 روز

    به نام خدای بزرگ

    سلام بر همه عزیزان

    یه نکته که الان به ذهنم رسید این بود که شما گفتید اون شخصی که آمده بود منزل رو تمیزکاری کنه ، وقتی با ثروت شما روبرو شد پرسید : چی شد که مورد رحمت قرار گرفتی؟

    و این جمله یک جمله جا افتاده در آمریکاست یعنی شبیه ضرب المثل یا چیزی شبیه به اون

    این منو یاد اون انداخت که باورهای مردم در اون کشور چقدر با باورهای ما تفاوت داره

    اینکه ثروت رو نشانه ی رحمت الهی می دونند

    و چه دید مثبت و الهی گونه ای به ثروت دارند

    حال اونکه در کشور ما یا خیلی کشورهای دیگه دیدگاه به ثروت دیدگاه بد و کثیف و از این قبیل باشه

    این نکته برام جالب توجه شد امروز

    استاد عزیز از شما و خانم شایسته ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمد خلیلی زاده ماهانی گفته:
      مدت عضویت: 2412 روز

      سلام دوست عزیز همفرکانسی با نام

      آرامش من

      آفرین بر شما با این دید و دقت نظر که این جمله طلایی و این مروارید رو صید کردید من هم این فایل رو دیدم ولی متوجه این نکته به این عظمت نشدم باز هم ممنون وتحسین که شما این نکته رو گرفتید و با دوستان به اشتراک گذاشتید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        هاله ریاحی گفته:
        مدت عضویت: 2397 روز

        سلام آقای خلیلی زاده

        خواهش میکنم

        این سایت مانند همان معدن گنج است

        و الحق پر است از چنین در و گوهرهایی

        که در وصف آن باید گفت

        آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری

        خداراشکر بخاطر استاد عباس منش عزیز و چنین سایت الهی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    Reyhane AR گفته:
    مدت عضویت: 3695 روز

    به نام خدای بخشنده و هدایتگر

    سلااااااام استاد جوووووونم

    خیلی خوشحالم .میگم خیلی یعنی بیش از اندازه .قلبم پر از شادی .لبم پر از خنده .دلم گرم گرم گرم از محبت الهی ….

    خداجون انقد دوست دارم .انقد دوست دارم .انقد دوست دااااااااااااررررررم که نگووووو……💜💛💚💗

    این جمله رو دیروز تو جاده چالوس داد زدم به خدای خودم گفتم …😍😍😍

    بزارید از هدایتم بگم .از هدایتی که فقط و فقط از دست الله مهربونم این انرژی بینظیر برمیومد که برام رقم بزنه 😊

    یک روز .یک ۲۴ ساعت پر از لذت .پر از شادی .پر از خنده .پر از عشق و هیجان بود برام .

    تو همین فایل کامنت نوشتم که حال خوب استاد هست که باعث شده بهترین باورها رو در مورد خداوند بسازه که باعث بشه این نیرو و سیستم به راحتی استاد رو به همه ی خواسته هاش بلکه بیشتر هم برسونه….الله اکبر .

    خدا من عاشقتم ….

    با تمام وجودم این حال خوب رو از خدا خواستم تا بفهمم معنی هدایتش و درک کنم با تک تک سلولهام .

    دیروز صبح همسرم رفت سر کار .دخترم بیدار شد و اومد منو صدا زد گفت مامان بریم صبحونه رو بیرون بخوریم ؟

    با اینکه هنوز خوابم میومد احساس کردم یه نیرویی منو از جا بلند کرد .گفتم اره .موافقم بریم .شما برادرت رو بیدار کن تا منم کمی وسایل جمع کنم .

    استاد باورتون نمیشه یه نیروی عجیبی منو برد آشپزخونه .در عرض نیم ساعت من وسایل صبحونه رو گذاشتم تو سبد مسافرتی با یه فلاکس چای و زیر انداز زدیم بیرون .

    دخترم گفت به به مامان چه سریع حاضر کردهمه چی رو😁

    گفتیم کجا بریم ؟ دوست داشتیم بریم جاده چالوس .ولی چون سه روز تعطیلات در پیش بود گفتیم الان جاده یا ترافیکه .یا یک طرفس .گفتیم بریم سمت آتیشگاه .هدایت خداوند رو فقط ببینید .

    سه تایی با حال خوب و پراز انرژی رفتیم نون تازه و حلیم هم گرفتیم و زدیم به جاده سمت آتیشگاه .

    خدای من جاده پرنده پر نمیزد .از همون لحظه ی اول شروع کردیم به خندیدن و شادی و لذت بردن از تماشای طبیعت .

    هی تحسین کردیم و گفتیم هوا چقد عالیه .همه جا چقد زیباست .چه سکوتی .چه آسمونی .خلاصه کلی تعریف و تمجید از خدای خوب و قشنگم تا رسیدیم به یه جای بکر و زیبا .

    نشستیم و باکلی شادی و خنده صبحونه و خوردیم و عکس گرفتیم .حتی با زنبورها و پروانه ها هم شوخی میکردیم .

    موقع های دیگه اگر زنبور جایی بود اونجا رو ترک میکردیم 😊

    بچه ها گفتن بریم سمت نوجان ببینیم جاده در چه حالیه .گفتم بریم خدا هدایتمون میکنه .

    خدای من انگار جاده ی نوجان که بارها و بارها رفته بودیم یه جور دیگه زیبا شده بود .

    هوا که بینظیر بود .یه نسیم خنک عالی میزد تو صورتمون .کلی رقصیدیم .خندیدیم تا رسیدیم به جاده .دیدم خلوت .افتادیم به جاده .بچه ها گفتن مامان میشه الان که خلوت بریم تا سد ؟ گفتم اره بریم .خوبه .من موافقم .

    بچه ها خوشحال حرکت کردیم .درونم یه نیرویی رو احساس میکردم که میگفت لذت ببر .فقط لذت ببر …

    به خدا استاد جاده انگار فقط برای ما بود .خلوت .میگم خلوت باور کنید .تک و توک ماشین میومد و رد میشد .تو این تعطیلات ؟

    این جور خلوت ندیده بودیم 😨

    بقدری زیبایی های خداوند خود نمایی میکردند که نگو .اصلا دهنمون باز مونده بود .

    دخترم میگفت مامان کوهها رو ببین .پسرم میگفت مامان سرسبزی رو ببین .خدا تو قلبم میگفت .آب رودخونه رو ببین چقد زلال .الله اکبر .فقط فقط دلمون میخواست طبیعت بینظیر خداوند رو ببینیم و هی تحسین کنیم .فقط میگفتیم خدایا شکر خدایا شکرت .

    اصلا تو یه عالم دیگه بودیم .به خدا همه چی فرق کرده بود .

    بابا ما هزار بار از این جاده گذشته بودیم .اما اینبار ….😢

    یه سکوت بینظیر .آسمون زیبا پر از ابرهای پفکی .درختان سر به فلک کشیده و سرسبز .کوهها رنگشون بینظیر بود .بگم چه رنگی آخه ؟ چند رنگی بود .به قول استاد که میگفتن خدا همه رنگه بگم چه رنگی ؟؟

    آب سد کرج عین دریاچه پرادایسمون بود .اره مثل بهشتمون بود آفتاب زده بود روش نگاه میکردی روش پر از مرواریدهای درخشان بود .

    آهاااااااان دقیقا داشتیم زیباییهای پرادایس رو میدیدیم .دیروز جاده چالوس برای ما بهشت شده بود .خدایا عاشقتم من …

    گفتیم .خندیدیم .رقصیدیم .جوک تعریف میکردیم و شوخی و خلاصه چی بگم؟؟ تا رسیدیم به کندوان دیدیم کمی ترافیک .ماشینا وایسادن .😂

    اونجاها که جاده خلوت بود و پرنده پر نمیزد دخترم میگفت شاید مردم خواب موندن یا اینکه یادشون رفته تعطیلات داریم .😂اینجا که رسیدیم دخترم گفت نه مامان فک کنم ما خواب موندیم .مردم ۴ صبح راه افتادن 😂

    گفتم اشکال نداره خدا هدایتمون میکنه .

    یک ربع بعد دوباره جاده باز شد .دوباره خلوتی .دوباره زیبایی .دوباره خنده و شادی و لذت …

    فقط هدایت این نیروی عظیم رو ببینید همراه حال خوب چه محشری به پا میکنه .

    به خدا که جاده جاده قبلنا نبود .بینظیر بود .الله اکبر .

    هر جا رو که میدیدی سرسبزی و مه و زیبایی بود .

    تو مسیرمون کلی ماشین مدل بالا میدیدم و تحسین میکردیم .یه جور شده بود که دخترم میگفت مامان امروز چقد بینوه و پورشه و سانتافه میبینیم از همه رنگهاش .چه خبر ؟ الله اکبر خداوند فقط داشت زیباییهاش و فراونیهاش رو به ما نشون میداد .

    دیدیم جاده خلوت گفتیم بریم تا کندوان یه آشی بخوریم .اگر خلوت بود میریم تا کنار دریا …

    استاد باورتون میشه من نه مقاومتی میکردم .نه اعتراضی .فقط میگفتم بریم و از این زیبباییها لذت ببریم .

    یه جا همسرم زنگ زد گفت کجا هستید .گفتیم تو جاده .گفت کجا میرید .دخترم گفت میریم تا ببینیم تهش کجاست .خندید و گفت تهش میخورید به چالوس دیگه .

    دخترم منظورش ته زیبایی ها بود 😂

    استاد الان که تعریف میکنم قند تو دلم داره آب میشه .

    خلاصه کنم که رفتیم تا خود دریا وپا ها رو زدیم به آب و ناهاری خوردیم و کنار ساحل متل قو نشستیم .چقد دریا زیبا بود .چقد ساحل تمیز بود .اصلا چی بگم .وصفش برام سخته .فقط باید بودید و میدیدید .

    خدایا شکرت .خداجونم چقد شکرت کنم کافیه ؟

    تمومی نداره سپاس از تو وقتی اینهمه هیجان در قلبم نهادی ….

    یه هدیه هم خریدیم برای دوستمون .که اونم هدایتی شد .

    اصلا نه خستهبودیم نه گرممون بود .همش هیجان بود و لذت …😊

    گفتیم جاده به این خلوتی و زیبایی .ما هم که خسته نیستیم بریم که برگردیم .همه موافق بدون اعتراض برگشتیم .میگم بدون اعتراض یعنی اینکه موقع دیگه بود بچه ها دوست داشتن بمونند .ولی اینبار هیچی نگفتن …

    دوباره زدیم به جاده .دیدیم جاده رفت به شمال شلوغ و ترافیک

    برگشت خلوت و آروم .معجزه ای دیگر.. 😊

    به خدا که همه چی یه جور دیگه بود .کاملا متفاوت با سفرهای قبلیمون ….

    تو راه دوست دخترم زنگ زد که دستبندم رو گم کردم ده میلیون پولش بوده .کمی حال دخترم گرفته شد .آخه این دوستش رو خیلی دوست داره .گفتم بهش زنگ بزن بگو غصه نخور اگر خدا بخواد میوفته دست یه آدم درستکار و بهت برمیگردونه .

    دخترم زنگ زد بهش گفت و بهش دلداری داد .و فراموش کردیم و دوباره شادی و لذتمون رو ادامه دادیم .

    یک ساعت بعد دوستش زنگ زد گفت پیدااااااااا شد .یه نفر زنگ زد مژدگونی خواسته و داره برام میاره …

    سه تایی هورااااااااا کشیدیم و گفتیم خدایا شکرت .خوشحالیمون صدبرابر شد .الله اکبر از این همه لطف و مهربونی خدای خوبم .😍😍

    فقط هدایت الله رو ببینید .وقتی باورش کنی که همه چی اونه .همه چی رو فقط با خواسته ی ما میسازه .

    بازم از زیباییهای جاده لذت بردیم اینبار بیشتر از رفتمون .تا جایی که زدیم بغل تو یه جای بکر و زیبای جاده ایستادیم .پسرم گفت مامان سکوت رو ببین .یه لحظه انگار دنیا ساکت بود .ما بودیم و صدای جیرجیرکها .احساس میکردم قلبم داره باهام حرف میزنه .میگه فقط لذت ببر .حالمون حال عجیبی بود .هم خوشحال .هم پر از هیجان .اصلا انگار اولین بار بود که داشتیم ودنیا رو میدید یم .

    یجا گفتیم نکنه ما موندیم اول جاده و روحمون اومده تو بهشت 😊آخه باور نکردنی بود همه چی……

    به خدا که یه عالم دیگه رو الله به ما نشون داد .تا جایی که بچه ها هم گفتن مامان چقدر این سفر چند ساعته متفاوت بود .چقد حال دلمون خوبه .چقد پر انرژی هستیم .نه خسته .نه نگران .نه گرم .فقط شوخی و خنده و شادی .قبلنا بچه ها گاهنا با هم بحثی میکردن .اختلاف نظری میشد .ولی اینبار اصلا .کمی دخترم رانندگی کرد .کمی پسرم .با رضایت هم .

    باور نمیکنید چند بار شده بود دخترم میگفت بیایید یه روز بریم کنار دریا من میگفتم نه خسته میشیم .و کلی بهونه میاوردم .

    نگران میشدم که اینا بچه اند .مردم چی میگن .راه خطرناکه .ماشین اگه خراب بشه چی و خلاصه وجودم پر از شرک بود .فک میکردم که همه چی دست خودمون و باید همیشه احتیاط کنیم و آینده نگری .که البته اینارو از همسرم یاد گرفته بودم😳

    استاد چقد از شما یاد کردیم .از قوانین گفتیم .داستان ماده شوینده رو براشون تعریف کردم .کلی از زندگیتون براشون تعریف میکنم .همیشه …

    بچه ها عاشق شما هستن چون شما زندگی و باورهای مادشون رو تغییر دادید .

    راستی استاد منم بالاخره تو این جاده رانندگی کردم .یادتون چند هفته پیش گفته بودم بالاخره به ترسم غلبه میکنم و تو این جاده میشینم .😁

    من جاده های دیگه رو سوار شده بودم حتی جاده های دوطرفه شهرستانها رو ولی از چالوس میترسیدم .نمیدونم چرا .شاید همسرم ترسونده بود .آخه اون میگفت این جاده پر پیچ و برای زن ها سخته و خطرناکه .

    ولی دیروز من گفتم بابا اینهمه زن ها دارن رانندگی میکند .تازه دخترم که هی و حاضر جلوی چشمم بود .

    گفتم میخوام سوار بشم باید به ایمانم عمل کنم .من شاگرد استاد عباس منشم و بالاخره این ترس در وجودم پاک شد .خیلی لذت بخش بود .خدایا شکرت ….

    هدایت خداوند هر لحظه شامل حالمون بود ..همش شادی و رقص و خنده و شوخی بود .باورتون میشه استاد بچه هام بیشتر از من زیباییها رو تحسین میکردن .آرزوم بود یه روزی این حس و حال رو تو وجودشون ببینم .

    دیروز خدا برای ما جاده خلوت و تمیز شده بود .دیروز خدا برای ما طبیعت بینظیر و رویایی شده بود .برامون بهشت شده بود .بارها گفتیم که داریم بهشت خدا رو میبینیم .دیروز این نیرو فقط و فقط حال خوب شده بود در وجود ما .چون من خواستم و شد .

    دیروز من و بچه هام این نیروی عظیم .این قدرت لایزال .این عشق ناب رو با تک تک سلولهامون درک کردیم .نشانه ها اونقد برامون واضح بود .اونقد برامون جذاب بود که فقط داد میزدیم خدا مال ماست .دنیا مال ماست ….

    الله اکبر به این درک قانون .که اگر همچنان ادامه بدیم چه زندگیه رویایی خواهیم داشت .

    استاد لحظه به لحظه دیروز حرفهای شما .رفتار شما تو ذهنم مثل یه فیلم میگذشت .شما با من چیکار کردی ؟

    خدایا چه دست بینظیری تو زندگیم آورد ؟

    حالا دیگه باورم صد در صد شد وقتی میگفتید خداوند مدیر فنی سایت رو خودش براتون انتخاب کرد .دیگه باورم میشه که مریم بانو رو خداوند برای شما انتخاب کرد .دیگه باورم میشه وقتی میگید تمام کارهای منو خداوند پیش میبره چون من هدایت الله رو باور کردم .و نشستم رو شونه های خداوند و خودش منو میبره….

    دیروز من و بچه هام رو شانه های خداوند رفتیم و اومدیم .

    حالا میفهمم که وقتی رو شونه های خداوند باشی .نه خسته میشی .نه غر میزنی .نه نگران میشی .فقط لذت میبری .لذت .لذت .لذت ….

    استاد جان دیشب که رسیدم رفتم دوش بگیرم همون حسی رو داشتم که شما بعد از یه روز تفریح رفتین تو وان حموم دراز کشیده بودید و خواب آرومی کرده بودید و عشقتون براتون گل زیبایی آورد .من تو اون شرایط نبودم ولی با تمام داشته هام همون حس زیبای آرامش و شادی رو در وجودم داشتم و به اندازه ی شما از اون لحظم لذت بردم …چه لذت نابی بود خدای من شکرت .😍

    اگر بخوام از حال خوب دیروزم بگم باید صفحه ها بنویسم .

    نمیخوام خستتون کنم .فقط میخوام بگم که استاد کاملا درست میگن .همه چی باور .همه چی ….

    اگر خداوند این سیستم بدون تغییر رو با تمام وجودت باور کنی .هدایت الله رو درک میکنی .الهاماتش رو درک میکنی .خودت توسط این نیرو میشی خالق زندگیت .

    من دیروز وجودم لبریز بود از باور به این نیرو .من ۲۴ ساعت شدم همون آدمی که تو این سالها به دنبالش بودم .من با تمام وجودم خواستم که درک کنم این نیرو رو .این هدایت رو .

    من اون روز از شنیدن داستان هدایتهای استاد گوشیم رو پرت کردم و گفتم مگه میشه ؟؟؟

    خدا بهم گفت آره بنده ی من میشه .منو باور کن تا برای تو هم بشم .😢😢

    الله اکبر باید ببینید .باید حس کنید .باید با تمام وجوتون باورش کنید .به خدا که دستام داره خودش تایپ میکنه .من نیستم که مینویسم .خودش .خود خودشه ….

    من ذره ای از این ایمان رو درک کردم .اگر هر

    روز باورم رو قویتر کنم این ایمان تو زندگیم غوغا خواهد کرد .

    من قطره ای از این اقیانوس بیکران رو نوشیدم و دیوانه شدم .الله اکبر .الله اکبر .که چه عالمی داره این احساس خدایی بودن .

    باور کنید .خدا رو باور کنید .استاد رو باور کنید .قوانین رو باور کنید .دلم میخواد داد بزنم به دنیا بگم که همه چی باوراتون .مردم خداوند در وجودتون .به خدا که لذتی از این بالاتر نیست اگر باورش کنید .تو این روزها عزاداری نکنید .بگردید خدا رو پیدا کنید همون خدایی که حسین رو تو کربلا بزرگ کرد .حسین رو درس بزرگی کرد برای جهانیان .همون خدایی که زینب رو بزرگ کرد .که فقط اون روز زیبایی دید .مردم اگر خدای حسین و زینب رو درک میکردید .این روزها فقط شادی میکردید نه گریه …

    الله اکبر .الله اکبر .چه آگاهیهای نابی بود که به قلبم گفته شد .

    خدای من درونم غوغاست از توجهت به این بنده ات .

    عاشقتم بینهایت ….

    استاد به رسالت ادامه بده .به خودت ببال .به خدای درونت ببال که یکی از انسانهای دیگه ی روی زمینش رو بیدار کردی .از درون چاه جهل و نادانی بیرونم کشیدی .خوشحال باش استاد .

    خدایا ایمانم رو هر روز قویتر کن .درونم رو شعله ور تر کن .که نیست لذتی بالاتر از درک خودت و قوانینت ……

    خدایا بزن لایکت رو به نوشته ی که خودت به قلبم الهام کردی .تا هر کسی خوند باورت کنه .

    لایکی که میشه چهلمین لایک از روزی که با بر پا کردن جهاد اکبر در وجودم خواستم که درکت کنم .و عدد چهل مقدس ….😢

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      نداء عرب گفته:
      مدت عضویت: 2297 روز

      سلام دوست من در این خانواده

      ممنونم که حال و هواتون رو از تجربه سفر و سپردن همه چیز به خدا و رهایی و آرامش، اینجا با ما در میون گذاشتین

      الهی که این مسیر و حال براتون دائمی و همیشگی باشه

      بهتون برای این حلول جدید تبریک میگم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سمیه نظامی گفته:
      مدت عضویت: 2388 روز

      سلام ریحانه عزیز

      دوست خوبم

      کامنتت رو از بین این همه کامنت خوندم ، عالی بود حس و حالت ، خدا رو شکر میکنم که همچین روز عالی رو گذروندی با عزیزانت سوار بر شانه های خداوند ، حست عالی بود واقعن دوس داشتم و درک کردم .

      میدونی من علاقه زیادی به شمال کشور دارم و دوس دارم شروع مهاجرتم به شمال باشه و واقعا لذت میبرم از زیبایی های اونجا

      بیصبرانه منتظرم که خداوند منو هدایت کنه به این بهشت زیبا و سرسبز و دوسداشتنی ولی نمیدونم چطوری میخواد این کار رو بکنه …به خودش میسپارم.

      چند وقته همش در مورد شمال و دریا و رامسر وخونه های زیباش تو دل جنگل میبینم و میشنوم مثل این کامنت شما .

      تو اینستا کلی دوستای شمالی منو فالو کردن و همش دارم زیبایی هاشو میبینم و لذت میبرم 🤗😍🤗.

      میدونم به زودی بهش میرسم به لطف الله .

      خدا رو شکر میکنم .

      از این کامنت زیبای شما لذت بردم . براتون بهترینها رو آرزو میکنم .

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
      مدت عضویت: 2266 روز

      خدای من

      انگار داشتم یه رمان مهیج می خوندم

      از همون رمان هایی که در دوران نوجوانی می خوندم و نویسنده جزبه جز شرح داده بود همه چی رو، از محیط، از هوا، از حس و حال از همه چی، اینقدر که غرق داستان می شدم، از خوشی هاشون می خندیدم و با غصه هاش گریه می کردم…

      از همون رمان هایی که اینقدر برام هیجان انگیز بود که تا صبح بیدار می موندم تا تموم کنم…اینقدر که موقع خواب نمی تونستم بهش فکر نکنم…

      عالی بود

      عالی به تمام معنا

      چقدر لحظات خوب رو بیان کرده بودید. تمرکز روی خواسته ها در این نوشته موج می زد: سفر، سرسبزی، شادی، پیدا شدن گمشده، رانندگی، عدم وابستگی(به همسر و نبود ایشون و در عین حال لذت بردن خودتون) هوای بی نظیر و خدایی…هرچی بگم کم گفتم، چقدر این نوشته ارزشمنده…

      انگار خودم رفتم شمال و برگشتم، متشکرم که وقت گذاشتید و اینقدر عالی توصیف کردید…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    سانیا رهبری گفته:
    مدت عضویت: 3221 روز

    سلام به استاد جونی خودم و همه ی عزیزانم

    استاد شما داری با ما چه میکنی ؟؟

    اون از فایل ضبط شده تلفنی شما با مدیر فنی که کن فیکون کرد ، اینم از فایل داستان هدایت الهی که هر کلمه و نگاهش هدایتی بود ، البته ناگفته نماند که هر کدوم از فایلای کوتاهی هم که گذاشته بودید کم از این دوتا نداشتند .

    استاد به گمانم مدارم داره ارتقاء پیدا میکنه که من یه طور دیگه میشنوم و میبینم ، انگار که اولین باره با شما آشنا شدم و با چنان ذوقی فایلها رو گوش میکنم و نگاهتون می کنم که حد نداره .

    استاد باورت نمیشه ذهنم قفل کرده رو حرفی که درباره قرآن و محمد زدید ، نه تنها قفل ذهنی ، کلا یه قفل تماما جسمی هم کردم گفتم ….. خدای من این دیگه چی بود ؟؟ این چه آگاهی سنگینی بود ؟؟ چرا من تا الان بهش نرسیده بودم ؟؟

    بهش فکر میکنم نه میتونم بگم بغضم ، نه میتونم بگم خنده ام … یه حس خیلی عجیبی ام که خودمم هنگ این رفتارم

    استاد این حد از هماهنگی درونتون که تو ریزترین موضوع هدایت میشید رو تازه دارم به اندازه خودم درک میکنم ، وای که چقدر جا داره برای درک بیشتر !!!

    تازه دارم میفهمم اینکه بهم گفته شد این آگاهی حد و انتهایی نداره یعنی چی ؟؟ البته اینو همیشه به خودم میگم که به اندازه ظرفیت خودم درک می کنم نه به اندازه ای که هست .

    استاد با چنان ذوق و شوقی حقیقت هدایت شدنت رو تعریف میکنی و به تصویر میکشی که خودم رو تو لحظه به لحظه سفر و زندگی کنارتون میدیدم ، میخوام بگم با مرور حقایق هدایت شدنت نه تنها ایمان و توکلم رو به هدایت شدنم قوی تر میکنی بلکه به تجسم و دیدن خواسته هام تو ذهنم هم کمک میکنی.

    استاد عزیزم فوق العاده ای ، از همین فاصله دور محکم تو آغوش میگیرم و عشق تقدیمت میکنم 😍😍😍😍 عاشقتم 🌹🌹🌹

    رها بودن و تسلیم محض الهامات شدن تو جزئی ترین رفتار و عملتون کاملا هویداست

    وقتی از آزادی صحبت میکردین ، روحم به پرواز در اومد . با جدیتی که تو چهرتون با حرف زدن از خواسته ها دیدم ، بیشتر باور کردم که شجاع ترینید . حتی حرف زدن از خواسته ها هم خیلی شجاعت میخواد چه برسه به عمل کردن و قدم برداشتن !!

    استاد جانم با تمام وجودم شجاعت و شهامتت را ، توکل و تسلیم بودنت ، استواری و صبوریت را ، ایمانت و آرامشت را تحسین و تمجید میکنم .

    عزیز دلتون خانم شایسته عزیز هم نور چشم ماست ، الهی‌ که از بودن در کنار هم از بیشترین و بهترین لذت بهره مند بشید .

    من با یه بار دیدن فایل این نکته ها رو دریافت کردم ، مطمئنم با هر بار دیدن و درک جدیدم میام و کامنت میزارم .

    این فایلها رو نمیشه هیچ قیمتی براش تعیین کرد واقعا ارزشمندند، خیلی خیلی سپاس گزارم که به الهامات توجه می کنید و این سبک فایل آماده می کنید .

    من عاشقتم فراوان 😍😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    عباس عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 3434 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان و خانواده صمیمی مون

    نمیدونم از کجا شروع کنم مثل تمام اتفاقاتی که خداوند هداایت میکنه شروع میکنم و از حس و حالم نسبت به این دو تا فایلی که استاد آماده کردن

    الله اکبر به این هدایت ،هدایت شدم به درک بیشتر مسئله هدایت ، هدایت شدم که خداوند وعده خودش رو عملی کنه ‌‌که سپاسگزار باشید تا بر شما بیافزایم، سبحان الله به خدایی که در همه چیز شناور و جاری هستش

    توی آگاهی هایی که دریافت میکردم همیشه این حس بهم تلنگر میزد که مسئله هدایت خیلی گسترده و عمیق هستش و کلید تمام مسائل در اون نهفته …

    چقدر خوشبختم که خداوند من رو هدایت کرد به این مسیر جمع و خانواده به سید حسین عباسمنش به این انسان شریف الحمد لله، حمد ستایش مخصوص خداوند فرمانروای عالمیان است

    چقدراین حالم و احساسم رو دوس دارم، چقدر زیباست که داستان این فایل دو ساعته، از یک هدایت بطری شوینده شروع و به صورت تصاعدی بمبارانی از آگاهی ، باور ، احساس و اشک شوق دریافت و از همه مهم تر حضور خداوند رو در تک تک داستان ها و جملات استاد عزیزمون احساس کردم

    چه لحظاتی ناب تر و زیباتر از لحاظ احساس درونی، که وقتی به نقطه عطف هر داستان میرسیدم اشک ایمان سرازیر و در خداوند غرق میشدم ، هست؟

    استاد توی فایل هم صحبت هاش از نشونه های کوچک شروع و نشانه های بزرگ ختم می شد (تکامل)، الان میفهمم که هر لحظه خداوند هدایت میکنه یعنی چه ، الان میفهمم که خدایا ما را به راه راست هدایت کن به راه کسانی که به آنها از مواهب و نعمت های عطا کردی یعنی چه ! اینکه کسانی که خداوند آنها را هدایت می‌ کند رستگاران واقعی آنها هستند هدایت شدگان واقعی آنها هستند، باز هم ” الیس الله بکاف عبده ” این سوال و تلنگر خدا به ما یاد آوری شد و چقدر زیباست این تکیه کردن و درک این #تکیه کردن به او# … و خدا میداند که چه آگاهی هایی در ناخود آگاهمان تبدیل به باور هایی تازه جوانه زده از دل خاک تا تبدیل به نهال و درختچه و درخت باور شود و یا به قول استاد کاشی های سیاهی (باورهای مخرب یا ترمز ها) که یک رنگ سفید پاشیده شده و تازه به رنگ خاکستری در آمده تا بیشتر از طریق چنین داستان هایی این کاشی ها رو هر چه بهتر به رنگ سفید تبدیل کنیم (باور های قدرتمند تثبیت شده)

    خداروشکر میکنم که نشانه هاش رو داره بهم میده هدایتم میکنه توی تک تک لحظه هام و با تمام پوست گوشت استخوانم و روحم احساس میکنم و من رو در همه زمینه ها گسترش میده

    زبانم قاصر هستش از بیان احساس درونی فقط از خداوند بزرگ این نیروی بیکران ، اول و آخر همه چیز و همه کس، اول #هدایت# به مسیر درست و زیبا و گسترش دهنده و سعادت ، ثروت شادی در دنیا و آخرت میخوام برای هممون (همه کسانی که در مسیر هستن)، دوسِتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3770 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته ی بی نظیر، الان ساعت 2 بامداد جمعه هست، این فایل را صوتی شنیدم، اولش که گفتید بسم الله الرحمن الرحیم ، اونقدر لحن گفتنتان تاثیر گذار بود که ناخودآگاه اشکم جاری شد.توی کلامتان یک حالتی هست، اون رحمانیت الله را درک کرده اید، رحیم بودنش را درک کرده اید.جای جای این فایل هدایت الله است.چقدر هدایت و چقدر ایمان.از همون جنس ایمانی که شما از بندرعباس به تهران آمدید باز هم طوری که خودتان را به الله سپرده اید، همون که میگین من اتفاقات را خلق میکنم.خدای من … آرزومه که اینجوری مهاجرت کنم.ببینم منم میتونم اینطوری خودمو بهش بسپارم و نترسم.فقط میتونم سپاسگذاری کنم بخاطر نعمت بوجود آمدن این سایت.وقتی میگین الله اکبر، درکش کرده اید.این کلمات همینطوری گفته نمیشه ، توش پر از انعکاس تواضع و خشوع شما نسبت به رب تان هست.ممنون که هستید.الهی همیشه سلامت باشید.در پناهش…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    محمد ایروانی گفته:
    مدت عضویت: 2319 روز

    به نام الله یکتا…

    چه زیباست مسیری که خداوند روشن گر اون باشه و ما با تمام وجود لذت ببریم ازش…

    اعتراف میکنم اون موقع که در دوره سفرنامه خیلی کوتاه اشاره کردین به ماجرا مهاجرتتون به آمریکا نجوا ها اومد به ذهنم که استاد از طریق ویزای سرمایه گذاری اقدام کرده و برا همین اینقدر راحت کارهاش انجام شده چون ویزای سرمایه گذاری رو همه کشور ها راحت و با احترام میدن…

    این نجوا و باور غلط با من بود تا امشب که این فایل رو گوش کردم و اشک ریختم و هربار که گفتید الله اکبر چهار ستون بدنم لرزید و زمزمه کردم سبحان ربی العظیم و بحمده…

    من خیلی کم نظر گذاشتم تا الان توی سایت و هر موقع که قلبم بهم بگه وقتشه و حرفی داشته باشه نظر گذاشتم…

    الانم حرف دارم برا گفتن و امیدوارم که نظرم رو بخونی استاد برام مهمه که بخونی و انرژی بگیری که حرفات اثر داره و داره آدم ها رو هدایت می‌کنه به سمت الله و هدایت گر واقعی خداونده که من رو و این خانواده رو با شما آشنا کرده…

    من یک سالو نیمه که با شما آشنا شدم و درامدم الان که دارم این نظر رو می‌نویسم نسبت به قبل آشنایی با شما ۱۱ونیم برابر شده…و به لطف خداوند داره بیشتر و بیشتر میشه…

    با همه وجودم حس میکنم که خوبه آدم ظرف وجودش رو بزرگ کنه همراه با عددش

    استاد خدا میدونه داستان امشب شما منو یاد داستان این یک سال و نیم زندگی خودم میندازه…

    یک سال و نیم پیش کارشناسی ارشد رو تو یکی از بهترین دانشگاه های کشور تموم کردم و برگشتم خونه…

    یه آدم ناامید از همه چی و بی هدف که فقط نفس می‌کشیدم و زندگی برام معنی نداشت…

    از طریقی دوستی با شما آشنا شدم و دوره سفرنامه رو شروع کردم…

    هر شب یک فایل گوش میدادم و اون اوایل ذهنم به شدت مقاومت داشت و نجواها میومد سراغم که عباس منش یه آدم سودجو و پست هست که میخواد محصولات گرونش رو بفروشه و این حرفا همش دروغه…

    خیلی از این نجواها میومد سراغم و هربار به الله یکتا پناه بردم و از خودش خواستم که اگه واقعا مسیر شما درسته و شما صداقت دارید نشونه ها رو بهم نشون بده…

    نشونه ها اتفاق افتاد و من هر روز بهتر از دیروز و بیشتر از دیروز هدایت الله رو دریافت میکردم….

    کم کم نوبت خدمت رفتنم شد که ماجراش رو پارسال توی نظرات دوره سفرنامه نوشتم…

    خیلی معجزه آسا خدمتم افتاد بهترین جا توی شهر خودم چون از الله خواستم نه از بنده هاش…

    چند ماهی خدمت کردم و یادم اومد از بچگی میخواستم که خدمت نکنم و یه جوری معاف بشم…یهو دلم خواست برای معافیت اقدام کنم وسط خدمت…

    نجواها اومد سراغم که حالا که الله کاری کرده که خدمتت تو شهر خودت باشه و به این اسونی باشه اگه بخوای معاف بشی ناشکری نعمت هاشو کردی…

    پناه بردم به الله از شر شیطان و از ته قلبم به خدا گفتم خدایا سپاس گذار این نعمتی هستم که من دادی و نعمت عالی هستش…و به لطف خودت من بیشتر و بیشتر میخوام و حالا که بهم نشون دادی قدرتت رو میخوام که باز هم نشونم بدی و این بار میخوام معاف بشم و بقیه خدمت رو انجام ندم…

    برای معافیت اقدام کردم (معافیت افت فشار خون در اثر ایستادن خیلی طولانی مدت یا فشار کاری زیاد)

    نامه درخواست رو نوشتم و بردم نیرو انسانی پادگان و سرگرد مسیول راحت امضا کرد و گفت برو دکتر…

    دکتر شهر خودمون گفت که معاف نمیشی چون خدمتت توی شهره و زیر کولر هستی و داری کار اداری انجام میدی دلیلی نداره که معافت کنن اونا به شرایط خدمت نگاه میکنن و اگه شرایط خدمتت خوب باشه معاف نمیشی…

    اون تیکه که تو فایل داشتین میگفتین اون وکیله تو تهران بهتون گفت آمریکا محاله و این حرفا یاد حرف این دکتر تو زندگی خودم افتادم…

    تصمیم گرفتم حرف دکتر رو باور نکنم و به الله اعتماد کنم…درخواست معافیت رو فرستادم برا مرکز استانمون…مرکز استان برا بررسی بیشتر درخواست رو فرستاد تهران و من باید میرفتم کمیسیون تهران…

    من برا اولین بار تو زندگیم دام رو تو شهر تهران گذاشتم

    وقتی ماجرای اون قوطی که معجزه آسا از گاراژ اومده تو خیابون رو گفتین یاد اتفاقاتی که برا اولین بار تو تهران تجربه کردم میفتادم که انشالا در فرصتی که قلبم بهم بگه اونا رو هم می‌نویسم..‌.

    خلاصه کمیسیون تهران منو معاف کرد…

    من برگشتم شهرمون و نامه معافیت رو بردم نیرو انسانی…سرگرد گفت تو کی برا معافیت اقدام کردی؟گفتم نامه رو آوردم خودتون امضا کردین…

    گفت من؟گفت الان اینقدر سرباز کمه که محاله من اجازه میدادم می‌رفتی حداقل چند ماه میپیچوندمت بعد می‌فرستادمت…حتما نفهمیدم و یهو امضا کردم…این قسمت منو یاد اون خانم میندازه که تو سفارت پاریس برا شما محیا شده بود تا فارسی حرف بزنه و ویزاتون رو یک روزه اماده بشه…سرگرد هم درخواست منو ندیده امضا کرده بود بدون اینکه بفهمه من میخوام برم برا معافیت…

    دو روز بعد از فراغت از خدمت تلفنی زدم به یکی از دوستان دانشگاه که احوالش رو بپرسم و اون گفت که مصاحبه ای در حال انجام هست برای استخدام در رشته تحصیلی من…

    من چند روز بعد مهاجرت کردم و در مصاحبه شرکت کردم من قبول شدم و اومدم سرکار…

    اون تیکه که داشتین میگفتین چه بلایی سر سایتتون آوردن منو یاد این قسمت انداخت که: چند ماه بعد رییسم بهم گفت که بعد از مصاحبه تماس گرفته با استادم در دانشگاه و استادم توصیه کرده که منو جذب نکنن و آدم خوبی نیستم…اما رییسم گفت مصاحبت خوب بود و یه حسی تو دلم گفت که قبولت کنم و الان به شدت راضی ام که قبولت کردم و کارت فوق العاده عالیه…

    خونه ای دادن اینجا بهم ویلایی کاملا مبله و مجهز و بسیار عالی در منطقه ای سرسبز و زیبا…دوستانی پیدا کردم که ایده های که در ذهنم دارم رو میتونم باهاشون اجرا کنم و بارها و بارها از این نقطه ای که هستم بالاتر برم…

    و تمام این اتفاقات خوب رو با شما استاد عزیز شریکم…

    خدا نگهدارت باشه و انشاالله روز به روز انگیزه بیشتری برای گفتن زیباهای زندگیت داشته باشی…

    از این ماجراهای زیبا بیشتر بگو و ایمانمون رو قوی کن…

    عضو کوچک این خانواده بزرگ محمد ایروانی😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 91 رای:
  10. -
    شهرزاد عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2755 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به عزیزای دلم من از بچه های ۱۲قدم هستم بهتره بگم ما یعنی من و جنین در رحمم

    من ۲۷ سالمه و اولین تجربه ی بارداریم هست

    میخام باورهایی که از بارداریم الهام گرفتم رو بنویسم

    باور سلامتی:بدن من بسیار آگاه و قوی هست طوریکه نه تنها از خودش بلکه از یک بدن دیگه مراقبت میکنه و اونو تغذیه میکنه طوری که هنوز پزشکان در تعجبن که چطور بدن این کار رو انجام میده رحمی که هر ماه تخریب میشه خونه ای امن برای جنین میشه

    از شروع بارداری بدن برای محافظت آماده میشه و از همون بدو شروع بارداری در سینه مادر تغییراتی ایجاد میشه تا شیر تولید بکنه کاری که تا به الان انجام نداده _ روزی و غذا آماده میشه برای ۹ ماه بعد رایگانه رایگان در نهایت پاستوریزه و مقوی بودن و تقویت سیستم ایمنی نوزاد ، غذا و روزی کودکم از ۹ ماه قبل درحال آماده شدنه این خدای بی همتا و روزی رسان هست که وقتی هنوز نیومدی به این دنیا داره برات تدارک میبینه

    یک سلول در طی ۹ ماه تبدیل به یک بدن کامل میشه فقط یک سلول

    در سه ماهه سوم در رحم انقباضاتی رخ میده که برای زایمان آماده بشه که به جنین بگه نباید به اینجا عادت کنی نباید به اینجا وابسته بشی باید حرکت کنی

    شما میدونین جنین در رحم در یک کیسه آب هست یعنی نفس نمیکشه؟یعنی مثل آبشش

    عمل میکنه؟

    یک سلول تبدیل به میلیادها سلول میشه براحتی بدون اینکه من مادر یا خود جنین کاری بکنه خدا همه رو هدایت میکنه من مادر چکاری برای آفرینش فرزندم کردم چکاری میتونستم بکنم هیچی هیچ فقط خداست که قادر به اینکاره که سلول ها رو هدایت کنه کجا دست بشه کجا چشم بشه کجا قلب بشه

    و بعد از تولد چطور از بچه مراقبت میشه بچه ای که قادر به انجام هیچ کاری نیست خدا عشقی رو در قلب مادر و پدر ایجاد میکنه که با عشق تمام کارهاشو میکنن

    این داستان همه ی ماست

    سوالم اینه که خدایی که اینقدر راحت ما رو ساخت اینقدر راحت روزی داد نمیتونه الانم به همین راحتی روزی بده ؟خدایی که یک سلول رو تبدیل به انسان کرد نمیتونه پول های منو همینطوری رشد بده؟

    در بدن من دو قلب وجود داره در بدن من دو روح وجود داره

    دخترم” هستی ” انشاالله تا یکهفته یا چند روز دیگه بدنیا میاد اینارو نوشتم تا فراموش نکنم به این معجزه ای که براحتی در بدنم رخ داد به این قدرت وعظمتی که از خدا در بدنم دیدم الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      عباس عزیزی گفته:
      مدت عضویت: 3434 روز

      سلام خانم عباسی عزیز

      خداوند رو سپاسگزارم که از طریق شما اشک ایمان رو از چشمانم سرازیر کرد و تلنگری دوباره و هدایت و آگاهی دیگر …

      امیدوارم شما و کوچولوی نازنینتون در پناه الله و رب سالم سلامت و شاد باشید و قدم فرزندتون برای شما و خانواده تان پُر از برکت، روزی و حال خوب در لحظه لحظه تون به وجود بیاره

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      نداء عرب گفته:
      مدت عضویت: 2297 روز

      سلام شهرزاد خانم ،مادر بعد از این

      چقدر از خوندن دیدگاه فوق العاده تون حالم بهتر و بهتر شد

      خیلی زیبا و روون خدا رو توصیف کردین که بحق هم درسته ، امیدوار هستم که به سلامتی هستی خانم نازنین رو وارد این کنید و اون چقدر خوشبخته که مادر آگاهی مثل شما داره که از قبل موجبات هستی باشی اون رو تو این سایت و خانواده فراهم آورده

      در پناه خدا شاد و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
      مدت عضویت: 2266 روز

      شهرزاد عزیزم مبارک باشه ورود فرشته ی خداییت

      مبارکت باشه در آغوش کشیدن هستی لطیف و نازت رو

      مبارکت باشه شروع روزهای جدید و زندگی سه نفره تون

      مبارکت باشه احساس مادر شدنت

      مبارکت باشه عشقی که داری تجربه می کنی، عشقی که هرکی مادر شده نتونسته وصف کنه، چون قابل وصف نیست، فقط یک مادر میتونه بفهمتش…

      گوارای وجودت گریه ها و خنده های نوزاد دلبندت

      گوارای وجودت لذت لباس پوشوندنش، شیر دادنش، بازی کردنش در آغوش کشیدنش، بوسیدن، بوییدنش. نوازش کردنش….

      نوزاد اینقدر روح خدایی داره، اینقدر حسش عالی، که توی فضا پخشه اون روح و حس و حال. توی محیطی که نوزاد هست، نور خدا و حضور خدا پر رنگتره، همه حالشون خوبه…

      خوش و خوش تر باشید….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: