داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 1 - صفحه 27
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-74.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-08-26 12:00:062023-12-21 07:12:52داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته
استاد واقعا سپاس گزارم به خاطر این داستان زیبایی که تعریف کردید
و این قسمت از روز شمار تحول زندگی همزمان شد با فایلی که روز قبلش رو یوتوب دیدم
خب من یکسری از دختر های هم سن خودم رو که ولاگ میگیرن دوست دارم البته همرو نگاه نمیکنم
سه نفر هستن که انرژی بسیار خوبی ازشون میگیرم ( البته واقعا انرژیش با سریال های سایت قابل مقایسه نیست ) خب اخه همه که مثل استاد و مریم جون عادت ندارن یا این عادت رو نساختن که فقط رو نکات مثبت تمرکز کنن و این رو اشتراک بدن اگه یه سرشون درد کنه هم دوست دارن تو ویدیو راجبش حرف بزنن
و خب این هایی که من دنبال میکنم انصافا خیلی انرژیشون بهتر از بقیه است اما
داشتمویدیو جدید یکی از همین دختر هارو میدیدمکه نوشته بود : مهاجرت تو یک هفته !!!!
سر مسائلی چالش بر انگیز فکر کنم مجبور شده بود بره کانادا و به قدری تنش و استرس رو توی پروسه مهاجرت تجربه کرده بود که وقتی رسیده بوده کانادا با اینکه خوشحال بوده اما از نظر جسمی تا سه روز حال خوبی نداشته
خب حس اینکه مهاجرت کرده بود رو دوست داشتم خودش هم خیلی خیلی راضی بود و میگفت از کودکی ارزوش این بوده اما
درسته که تو مدت زمان کوتاهی این اتفاقی براش افتاد که حس میکنم اینم باز خیلی خوبه
ولی سراسر فشار و استرس رو تجربه کرده بود
طوری که من اخرش که رسیده انگار نفسم جا اومد
ولی حالا همین ادم که باز مثال خوبش هست
بماندافرادی که گیر یه مدرک زبان هستنچند ساله واسه مهاجرت تا استاد که حتی بلد نبوده محاوره رو صحبت کنه
و اما داستان شما استاد !!!!
من اصلا با قسمت به قسمتش اشکم اومد…..
قلبم سراسر ذوق شد ….
چقدر توحید زیباست
چقدر جهان برای یک انسان توحیدی زیباست
چقدر زمانی که به خدا اعتمادمیکنیم به ما رحمت و نعمت میده
اصلا کی این داستان رو میتونه باور کنه !!!!
کی انقدر راحت مهاجرت کرده !
کی انقدر لذت برده از مسیر مهاجرت کردنش
کی انقدر جسارت داشته واسه عمل به چیزی که الهام میشه بهش که هرچیز که داشته رو بده بره بدون اینکه خبری باشه…
واقعا سخته بخوابم مقایسه کنم با دیگران چون انقدری تفاوت داره که ادم فکر میکنه این داستان رویا و خوابه اما خب حقیقت زندگی استاده
و چقدر از بچه های سایت از این حقیقت الگو گرفتن و به راحتی مهاجرت کردن !!!
توی اون فایل کلاب هوس که راجب مهاجرت بود چقدر من لذت بردم و باورهام تغییر کرد
همه فکر میکنن اصلا امریکا نمیشه رفت
یعنی خیلیا میرن کانادا چون نمیتونن برن امریکا وگرنه کشور مورد علاقشون نیست
مثل خوده من که اصلا کانادارو دوست ندارم
استاد من همیشه با خودم فکر میکردم اینکه از خدا بخوام اندازه شما ازادی مالی داشته باشم واسه 20 سال یا 10 سال بعدمه اما دیشب که اینارو گوش کردن یهو به دلم افتاد از خدا درخواست کنمو بگم
چون یه باور محدود کننده من اینکه تو ایران میتونم ثروت مند بشم اما اگه مهاجرت کنم به اون صورت ازادی مالی ندارم
خدایا منم دلم میخواد اندازه استاد
نعمت داشته باشم و تو یه کشور دیگه ام انقدر با ازادی کامل زندگی کنم
اصلا الگو به این خوبی دارم چرا نشه
فقط کافیه اندازه شما ایمان و عمل داشته باشم
شکر گزار خدام به خاطر این فایل توحیدی بی نظیر
شکرت خدا
استاد شما مرزهای عملکرد رو شکستید و زندگی رو به قدری راحت و اسان نشان ما دادید که داریم باور میکنیم میشه واقعا سپاس گزارتونم با همه وجودم
سلام
این خدایی که این کارها رو برام انجام داده این کارم برام انجام میده
خدا همه رو داره هدایت میکنه من ففط باید اجازه بدم کارش رو انجام بده.
تو آزمایشگاه تشخیص طبی میخواستم برم سرکار ولی ترمز رشته غیر مرتبط و اندام ظریف و کوچک و سبزه بودنم رو داشتم که اینها که منطی شد راه باز شد ولی به دو روز نشده از اونجا اومدم بیرون چون ترمز ترس از بیماری و مرگ و نگران جای حوابم بودم.
فکر نمیکردم تو شهرمون مرکز تحفیفات باشه ولی هدایت شدم و یک مدت اونجا کار کردم.
سلامتیم رو هدایت شدم.
دوستای حوب و استاد عباسمنش رو هدایت شدم.
موسسات رو هدایت شدم
جاهای زیبا رو هدایت شدم
ارتباطات خوب با خانواده ام رو هدایت شدم
حرید دوره زیان و دوره های استاد رو هدایت شدم.
سلام ووقت بخیر به همه دوستان عباس منشی گلم و استاد عزیزم و همینطور همسر نازنیشون.امشب بعد دیدن این دو قسمت هدایت الهی دیدم الله اکبر چنان غرق و مورد وتوجه ام قرار گرفت ک فقط دوست داشتم گوش بدم وبازم بشنوم داستان و چی چیشد. اصلا هیچ چیز دیگه نمیشنیدم در حد کی بعد از گوش دادن دوست داشتم بیام و نظرمو بنویسم و بگم حس و حالم انگار ک ی چیز مجبورم کنه چون من زیاد اهل نوشتن نیستن .الله اکبر فوقالعاده بود
استاد جان واقعاا این موقعه هاا ک این همه ایمانتون به خدا قووی و با دیدن کوچیکترین نشانه ها ک خیلی از ما ب راحتی از بینشون رد میشم و شما اون جزعی از هدایت میدونید و انجام میدین و کلی بعدش این همه اتفاق های قشنگ قشنگ میافته و باعث میشه کارهاتون براتون اسون تر بشه و لذت ببرید واقعاا بگم اینجااا بهتون حسودیم میشه .البته بنظر من رمز موفقیتتون توی همین ایمانتون ب خدا و دیدن و انجام کوچکترین نشانه هاست ک باعث میشه موفق تر از بقیه انسان یا حتی میتونم بگم از همه انسان دیگه در همین .امید وارم منم بتوانم در این حد از ایمانی ک شما ب خدای یکتا دارین منم بتوانم داشته باشه و اینطوری نعمت های خداوند در سر راه زندگیم قرار بگیره ولذت ببرم از زندگی.استاد عزیزم بی نهایت بخاطر این فایل ارزشمند و تاثیر گزاری ک زحمت کشیدین و برای ما اماده کردین ممنون و سپاسگزارم.امید وارم هرکجا هستن شاد و سالم وموفق و در پناه خدای یکتا باشین.
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
خداروشکر بابت روز 123ام روزشمار و این سفر
و این فایل هدایت که به قول یکی از دوستان عزیز که کامنتشو داشتم میخوندم ،اصن این دوتا فایل هدایت یه پل زده ازما به خدا ،
الان تو یه فضاییم که دوتا باند روشنه با صدای خیلی بلند که حرف میزنم صدای خودمو به زور میشنوم ،ولی این فایل انقد فوق العادس ،انقد هدایت الهی شیرینه و صحبت های استاد به جا ومیشینه به جایی که باید بشینه که نگو ،خدایا چی بگم ؟؟؟من یه عادتی دارم ،یعنی فک کنم جزو اصول مطالعس صددرصد که با تمرکز و جای خلوت باید مطالعه کرد و من هم ادمیم که محیط خیلی باید خلوت باشه تا تمرکز کنم ،ولی باورتون نمیشه الان تو این فضا و با این صدای بلند انقد این فایل داشت داد میزد و انقد با تمرکز زوم بودم برا خوندن کامنت های دوستان زیر این فایل که اصن انگار نه انگار که این صدای خیلی بلند هست و اصن تعجب کردم از خودم که تو این محیط انقد تونستم خوب تمرکز کنم و بیخیال کامنت خوندن نشم ،والانم نجوا اومد که خب بابا کلی کامنت هم خوندی دیگه با این صدا که الآنم هنگام نوشتن کامنت هست چطوری میخوای کامنت بنویسی ؟؟؟ بیخیال شو و حالا بعداً ،ولی حسم گف بنویسم ،دلم نیومد کامنت نزارم و گفتم هدایت میکنه حتی در این محیط پرسروصدا به تعهد روزانم به خوبی عمل کنم و کامنت بزارم و الآنم انگشتان فقط تو دارن مینویسن تو این محیط پرسروصدا و انگار که خلوته و صدایی نیست ، خدایا صدهزار مرتبه شکرت ،استادی دارم که هدایت براش فرق نمیکنه چه بزرگ در حد مهاجرت چه در حد غل خوردن یه مایع شوینده و قادره از چند اتفاق ساده با عمل به الهاماتش همچین معجونی درست کنه که به جون و دل ما بشینه و کلام ناب تورو بشنویم ازش ، و چقدر از این اتفاق ها افتاده تو زندگی ما و هرروز داره میوفته ولی ما فقط منتظریم که به اتفاق بزرگ بیفته و بعد بگیم که هدایت شدیم ،درحالی که وقتی احساسمون خوبه و تسلیم خداوندیم و با خودمون در صلحیم و اعتماد داریم به رب مهربانمان ، در واقع حتی در جزیی ترین مساله ها هم داریم هدایت میشیم و تمام رفتارها و اعمالمون به شکل جادویی درسته ، حتی برای لباس پوشیدن هم هدایت میشیم ،و بزرگتر و بزرگتر ،اما شیطان همیشه آمادس که از یاد ببره و بزاره پای هزارتا چیز و قربون خدا برم که برای شنیدن صداش که در سکوت داره فریاد میزنه در ما باید که توانست با کمک گرفتن ازش آرام بود و اعتماد کرد و هدایت خواست و در کانال احساس خوب و آرامش قرار گرفت و بعد هدایتشو دریافت کرد و در این کانال هم نویزهایی که از طرف شیطان فرستاده میشه رو آگاهانه نادیده گرفت و به سمت الله مهربان که نور آسمانها و زمین است رفت ، و چه ایمانی الله اکبر چه ایمانی ، مگر خراب کردن پل های پشت سر کاره هرکسیه؟؟؟اونهم در حالی که همه دارن بهت میگن دیوانه و هزارتا حرف راجب غیر منطقی بودن این تصمیم بهت میزنن ،اما استاد عزیز ما گوش جان سپرده به صدایی که برگی بدون اذنش به زمین نمی افته و کر و کوره نسبت به تمام حرفها و قضاوت ها و همه و همه ،و این نیرو داره شجاعت و جسارت و ایمان استاد رو به مانندابراهیم محک میزنع و یه ابراهیم دیگه ظهور میکنه در زمان ما که قادره با ایمان به این نیرو تمام پل های پشت سرشو خراب کنه و به حسی اعتماد کنه که هنوز قدم بعدیم بهش نگفته ،اما اون باور داره که گفته خواهد شد در زمان مناسب و تحت حمایت این نیروست و شجاعت و جسارت و باور و ایمان به این نیرو تعیین میکنه که چقدر حمایت این نیرو رو خواهیم داشت .و الله اکبر که هدایت در این داستان داره در ثانیه عمل میکنه ، و دقیق تر از هر برنامه ای ، و چقدر از این هدایت ها من دارم تو زندگیم و چقدر همه ی ما داریم که بخواین ازشون بنویسیم ، حتی در همین یک هفته پیش که گذشت چقدر من هدایت شدم که اومدم و تو کامنتام تو سایت نوشتم ، از خدا میخوام واقعا ازاون ایمانی به ما عطا کنه از فضلش که اینطوری گوش به هدایتش بسپاریم ،تا کر و کور باشیم به غیر از هدایت هاش و چقدر حس خوبیه که وقتی به این فکر میکنم که نیرویی ورای من ،نیرویی آگاه به همه چیز ،نیرویی آگاه به گذشته و آینده و آگاه به صلاح من ،داره هر لحظه عاشقانه هدایتم میکنه به شرطی که من اجازه دهم با ایمان و توکل و تسلیم بودنم در برابر هدایت هاش و الهاماتش .خدایا صدهزار مرتبه شکرت که کمکم کردی تا بنویسم این کامنت و در این سروصدا که هنوزم هست و عمل کنم به تعهدم و دوس دارم بازم برم گوش کنم فایل و چندین بار نه یک بار .
خدایا کمکمان کن تا ایمانی ابراهیمی بسازیم تا در هر شرایطی سرسپرده و تسلیم تو باشیم ،
الهی آمین .
سلام به همگی من حسم گفت که بیام و دوباره مرور کنم با خودم که من هم هدایت میشم
من هم از این جهان جدا نیافتادم
منهم خدای خودم رو دارم و دارم هدایت میشم
از اون زمانی که یاد گرفتم بشینم
سر خودم رو نگه دارم
چهار دست و پا راه برم و بایستم
غذا بجوم
قورت بدم حتی
یا هر کار معمولی دیگه ای که الان دارم با بدنم میکنم
اگر این هدایته نبود
اگر اون ایده ها نبود که مثلن به سرم بزنه این غذا رو تو باید بخوری
اول با دست امتحان میکردم کلی کر و کثیف میکردم
بعد یاد گرفتم با قاشق بهتره
اینا رو بیخیال شم
چون دهنم میگه اینارو مامان بابات یادت دادن
یه بازی ای من و خدا داریم خیلی باحاله
هر وقت یه چیزی رو گم میکنم یا یادم رفته کجا گزاشتم
یکم دنبالش که میگردم
یکم منطورم نهایتا یک دقیقه ست
بعد میگم خدایا تو بهم بگو کجاست
تو برام پیداش کن
دد نود درصد مواقع یا همون موقع بعدش یا چند دقیقه بعدش یهو یه جای بیربط انگار میاد تو سرم و من میدم اونجا رو میبینم و دقیقاااا گمشده م همونجاست
تا به الان واقعا نشده من به خدا بگم تو برام پیدا کن و پیدا نشده باشه
بعد استاد من همش به این فکر میکردم سهم من دقیقا چیه؟
اینکه همش میگن سهم خدا و سهم تو دقیقاچیه
کلماتو میفعمیدم ولی مفهوم نه
بعد خیلی جالبه یهو یه موصوعی تو این فایل زنگ خورد برام
سهم من اینه که توکل کنم
باورش کنم که اون برام انجام میده
همونطوری که خدای به اون بزرگی و با این عظمت یه شیشه پاک کن خیلی ساده رو اورد سمت شما
و بعد باعث شد یک فایلی صبط بشه که من مطمئنم هزاران نفر از دانشجوهاتون مثال شما رو زدن و مهاحرت کردن و میکنن
همونطوری که یه هندزفری ساده ی من گم شده بود گفتم خدایا تو بگو کجاست
همون موقع یه چیزی انگار تو سرم پیچید گفت بین تختت و پشتی و تشکت رو دیدی؟
و من همون لحظه رفتم دیدم و همونجا بود
همونطوری که مسیر هدایت من رو طوری چید که من سال چهارم دبستانم افت تحصیلی کردم با اینکه قبلش همش نمراتم 20 بود و همیشه معدل 20 داشتم
اون افت تحصیلی من باعث شد معلم کل اون کلاس تغییر بکنه
و اون معلم باعث شد من بیافتم تو یک مسیر بهتر
بعد خدا کمکم کرد از 1000 نفر آزمون دهنده جزو 300 نفر اول باشم تازه اونم قسمت رزروها
بعد اومدم مرحله مصاحبه هیچی نمیدونستم 3 تا سوال پرسیدن ازم همه رو غلط جواب دادم و فقط میخندیدم و خوشحال بودم بابا من تونستم بین 300 نفر باشم حداقل حتی اگر جزو 20 نفر آخر بودم
مصاحبه کننده بگه تو چه قدر قشنگ میخندی و میخوام بیشتر خندان ببینمت
و میرم دفتر میگن تو قبول شدی! همین الان ثبت نام کن
من با لبخنر واقعا تونستم اون سال ها یکی از بهترین مدارس و سخت گیر ترین مدارس رو قبول بشم
اون باعث شد مقطع دبیرستانمم طوری برنامه ریزی بشه که برخورد کنم با یک دوستی و من رو معرفی کنه به یک استاد عزیزی
و هی ادامه بدم ادامه بدم تا برسمدانشگاه و طوری هدایت شم که شخصی که همیشه تصور میکردم بیاد تو زندگیم
و شغلی رو داشته باشم که همیشه آرزوش رو داشتم
حتی الان خیلی بهتر از تصورمه همه چیز
تو تک به تک این قدم ها هدایت خدا بوده
وگرنه الان به یکی بگم من باید میرفتم یکی از سختگیر ترین مدارس رشته ی ریاضی بخونم تا یاد بگیرم من برای راصی کردن کسی نیومد تو این دنیا
و همش برم اون کارایی رو بکنم که خودم انتخاب میکنم و خودم ازشون راضیم
یا حتی هدایت هایی خیلی کوچیکتر
مثل یکسال پیش حدودا میخواستم یوتیوبم رشد کنه اینستام رشد کنه
مشتری های فهمیده تر و فوقالعاده تری داشته باشم
و الان هدایت شدم خداروشکر
الان دارمشون این یکسال پیش برای من آرزو بود
که کارم اون چیزی باشه که میخوام
خودم رئیس خودم باشم
مشتری داشته باشم
ازش بتونم حداقل احتیاجات زندگیم رو در بیارم
و الان شده
یا حتی هدایت عزیز دلم به سمتم توی بهترین زمان ممکن
و به اون شیوه ای که الان میفهمم من اینطوری میخواستم
در صورتی که خواستم قبلن کاملا برعکس بود و فکر میکردم اون مدلی دوست دارم
یا هر بار هر ایده ای که برای تک به تک مشتریهام به سرم میزنه و تک به تکشون شگفت زده میشن از کارم
بهم میگن تو خیلی استعداد زیادی داری قدرشو بدون
ولی واقعن اینطوری نیست
همش هدایته
من کار خاصی نمیکنم
یا همین گوشی ای که الان دستمه
آرزوم بود داشته باشم
داشتم خودم براش پول پس انداز میکردم و خریده شد برام
بدون اینکه من ریالی خرج کنم
حتی مدل لباسایی که میخواستم
مدل تغییر طرز فکرم در مورد یک موصوعی که حس بهتری نسبت بهش بگیرم
همه اینا رو هدایت شدم به سمتش
منم تمام زندگیم بر پایه هدایت بوده
اگه بر پایه تصمیمات خودم بود اللن اصلا نمیتونستم سرمو صاف نگه دارم بدون اینکه گردنم بیافته!
الان نمیتونستم بشینم
راه برم
همه ی ادمها دارن این هدایته رو
استاد چون وقتی شما در مورد هدایت هاتون حرف میزدین من به شخصه بهتون حسودیم میشد
میگفتم بیا اینجام خدا این شخصو هدایت کرده و من رو نه
ولی من حتی قبل از آشنا شدنم با قانون هم کلی خواسته داشتم که به سمتش هدایت شدم حتی با اینکه نمیدونستم قانونو
کل زندگی منم مثل شما بر پایه هدایت ها بوده
هممون بودیم فقط یکم کمتر و بیشتر داره
بنام خدای هدایت گر من
خدایی که مرا هم او هدایتم میکند و من واقعا لایق دریافت هدایتها و الهامات الهی هستم.
این فایل های زیبای (داستانی درباره هدایت الهی یک و دو رو)، من و خانمم امروز صبح – روز پنج شنبه تاریخ 30 آذر 1402 که مصادف است با 21 دسامبر 2023 میلادی – هدایت شدیم به گوش کردن شان و تامل نمودن درباره این فایل ها و توضیحات آنها. این واقعا برای من و خانم من هدایت و راهنمایی خدای هدایت گر ما بوده و هست. خدایا! واقعا سپاس گذارت هستیم.
ما هم به معنای کلمه به تِه تِه تِه تِه خط از همه نوع نگاه در زنده گی خودمون رسیدهایم. فقط و فقط یک راه برای ما باقی مانده و آن هم همین عمل نمودن به هدایت های الهی است. خدایا!
من هم دراین روزها این دعای موسی پیامبر را زیاد ورد زبانم می کنم.
فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ﴿٢۴﴾
پس[موسی]، گوسفندهای شان را [به جهت کمک کردن به آن دو] آب داد، سپس، به سوی سایه برگشت و گفت: پروردگارا! به آنچه از خیر بر من نازل میکنی، من نیازمندم.(24).
خدایا! من واقعا نمیدانم! تو می دانی! خدایا! من واقعا نمیتوانم و تو می توانی! خدایا! من تسلیم هستم. خدایا! من سر سپرده تو هستم. من هیچ چیزی را نمی دانم و تو دانا هستی و تو همه چیز را می دانی!
هر گاه که تسلیمم در کار گه تقدیر
آرامترم از آهو، بیباکتر از شیرم
هرگاه که میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید و زنجیر پی زنجیر
خدایا! هدایتم کن!
وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (12) ابراهیم.
و چرا ما بر خدا توکل نکنیم در صورتی که خدا ما را به راه راستمان هدایت فرموده؟ و البته (در راه اطاعت و رضای خدا) بر آزار و ستمهای شما صبر خواهیم کرد، و ارباب توکل باید (در همه حال خوش و ناخوش) تنها بر خدا توکل کنند.
این گفتگوی معنوی موسی پیامبر با خداوند و این هم پاسخ خداوند به موسی پیامبر:
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿٢۵﴾.
گفت: پروردگارا! سینه ام را [برای تحمل این وظیفه سنگین]، گشاده گردان (25).
وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿٢۶﴾.
و کارم را برای من آسان ساز (26).
وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی ﴿٢٧﴾.
و گِرِهی را [که مانع روان سخن گفتن من است]، از زبانم بگشای (27).
یَفْقَهُوا قَوْلِی ﴿٢٨﴾.
تا سخنم را بفهمند (28).
وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی ﴿٢٩﴾.
و از خانوادهام دستیاری برایم قرار ده (29).
هَارُونَ أَخِی ﴿٣٠﴾.
هارون، برادرم را (30).
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ﴿٣١﴾.
پشتم را به او محکم کن (31).
وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی ﴿٣٢﴾.
واو را در کارم شریک گردان (32).
کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا ﴿٣٣﴾.
تا تو را [در میان مشرکان از داشتن شریک]، بسیار و فراوان تنزیه کنیم (33).
وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا ﴿٣۴﴾.
وبسیار به یادت باشیم (34).
إِنَّکَ کُنْتَ بِنَا بَصِیرًا ﴿٣۵﴾.
بی تردید تو به ما بینایی (35).
قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَىٰ ﴿٣۶﴾.
خدا فرمود: ای موسی! به یقین خواستهات به تو عطا شد (36).
خدایا! تو کارهای مرا آسان کن! من می خواهم مهاجرت کنم و مهاجرت مرا خودت برای من آسان کن!
وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿٢۶﴾.
و کارم را برای من آسان ساز (26).
نمی خواهم از موارد نا مناسب حرفی بزنم. متمرکز میشوم روی خودم، روی خواسته معنوی مهاجرتم و روی خدایم و روی هدایت های خدای هدایت گرم:
تا دو هفته دیگر اجازه خروجی ما از تهران به مشهد ایران میاید. ویزای پنج ساله استرالیای ما چهار ماه قبل آمده است. و حالا شرایط بیرون شدن مان از ایران قطعی شده است. اول گفتند چون شما یک و نیم سال است که غیر قانونی توی ایران ماندهایید سازمان ملل کارهای خروجی گرفتن شمارو انجام میدهد ولی خود سازمان تماس گرفت و گفت فقط بیلط شما با ماست و باید خروجی خودتون را، چون شما اتباع هستید، از ایران خودتان بگیرید و کاری عملا از دست ما بر نمی آید.
ما هم گفتیم خوب است. ما میگیریم. مانه! خدای ما برای ما خروجی ما را رو می گیرد. چون ما نه پولی داریم، نه پارتی داریم، نه کسی را می شناسیم، نه از قوانین خبری داریم، نه هم تا به حال به ادارات دولتی ایران رفتهایم. ما که تنهای تنها هستیم. همین اطرافیانی که در اطراف ما هستند، همه شان با هم تصمیم گرفتند که به ما ضربه بزنند و دل شان می ترکد از این که ما به خارج میرویم.
من کاری به این افراد، به حرفهای شان به زخم زبان های شان ندارم.
من توکل نموده ام به خدوند. خداوندی که مسوول هدایت من است. مگر روزی که ایمیل آمد و مرا به انترویوی با سفارت استرالیا خواستند من پارتی داشتم و کسی را می شناختم؟
خداوند بود که از بین 16 خانواده، مرا و خانواده مرا برای انترویوی خواست و بقیه راحت رد شدند.
برای بایومتریک به تهران در اواسط ماه اردیبهشت امسال رفتیم، در سایت وقتی برای بایومتریک یا بیومتریک، وقت می گرفتیم نوشته بود هر نفر 30 یورو هزینهاش است. خوب 120 یورو را جور کرده بودیم، وقتی رفتیم و نوبت ما رسید، اون خانومه برای ما گفت از هر نفر 41 یورو است. با خودم و با خانمم گفتیم که حالا درست شد؟ خدایا! این وقت گرفتن رو به بین، این 120 یوروی مارور ببین و این 164 یوروی این ها رو ببین؟ من از کجا این باقی مانده رو پیدا کنم؟ بعد به اون خانومه گفتم ببخشید ما پول نداریم و پول ما کم است؟ اون خانوم گفت اسناد و ایمیل هایی که به شما اومده را می شه من ببینم؟ خوبی کار این بود که من همه اون ایمیل های سند شده به خودم از طرف سفارت استرالیا رو پرینت گرفته بودم و این هم هدایت الهی بود؛ بعد گفتم بله؟ من دقیقا نمی دونستم کدوم رو این خانم میخواهد و همش رو برایش دادم و او هم خودش همون مورد نظر رو پیدا کرد و دیدم با خودکار سرخ روی همون نوشت 200. دیگر گفت به نوبت بشینید.
نوبت ما رسید رفتیم یکی یکی بیومتریک شدیم و تمام شد. موقع بیرون شدن از همون جا، دوباره خانمم گفت پول ندادیم؟ من برگشتیم و گفتم خانوم ما تمومیم؟ نباید پولی بدهیم؟ گفت نه! از ویزای شما و از شما پولی نمیگیریم؟ خدایا! شکرت. من چه دانستم ترا حکمت چی بود؟
این فشرده یکی از اتفاقات و هدایات الهی برای من بود.
از آزمایشات مان، از رفتن مان به تهران و…
حالا هم خروجی ما رو خود خداوند میگیرد. استرالیا چند نوع ویزا دارند. بهترین نوع آن ویزای 200 است که دولت موظف است برای دارنده گان این نوع ویزا همه نوع امکانات را فراهم سازد. از منو از خانواده من این نوع ویزا است. حتی برای افرادی که در افغانستان برای نیروهای استرالیایی و دولت استرالیا کار نموده اند نیز این ویزا داده نمی شود ولی برای من خداوند این ویزا رو داده است. ویزای که پول بلیط مارو دولت قرار است بدهد. و داده است. تقریبا 400 میلیون تومان میشود. من یک میلیون تومان نداشتم و ندارم.
حالا هم میگذاریم به خداوند. به خدایی که تا کنون کارهای مرا درست کرده حالا هم همان خداوند درست میکند و نیازی نیست که من نگرانیی خاصی دراین زمینه داشته باشم. با همه وجود می گذارم به خداوند و اجازه می دهم که خداوند کارهای مرا انجام بدهد.
ایاک نعبد و ایاک نستعین. (تنها تورا میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم).
خدایا! مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت دادهای، هدایتم کن!
خدایا! مرا به سمت بهترین افراد و بهترین افراد را به سمت من، هدایتم کن!
خدایا! کمکم کن تا دراین مسیر خوب خودت، ثابت قدم بمانم و ثابت قدم باشم!
خدایا! آسان کن بر من آسانیها را و مرا در مدار آسانیها، زیباییها و خوبیها قرارم بده!
خدایا! هدایتم کن!
این روزها همه شدند که چطور پول جریمه خودتون میدهید؟ همه حرف میزنند؟ ما میگیم مگر پول بلیط را ما دادیم که حالا غصه بخوریم که پول جریمه مارو کی میدهد؟ همان خدایی که برای ما راحت راحت پول بلیط را ما داد، حالا هم همان خدا و همان رب العالمین به راحتی و به خوبی خروجی ما رو می گیرد و ما مهاجرت میکنیم. چون من باور دارم که
من با مهاجرت کردن خودم از درون بزرگ میشوم. من با مهاجرت کردن خودم، پا روی ترسهایم میگذارم و رشد میکنم. من با مهاجرتم، ایمان و شجاعتم را به خداوند و به جهان هستی نشان میدهم و خداوند هم از شجاعان حمایت میکند و به شجاعان پاسخ میدهد. من با مهاجرت کردنم جهانم را بهتر و عالی تر تجربهاش میکنم. در آرامش کاملی زندگی خواهم کرد. رابطهام با خدایم عالی خواهد شد. عزت نفس، اعتماد به نفس و خودباوریام در حالی که من مهاجرت کنم، در من و در درون من، تقویت خواهند شد. زیباییهای این جهان زیبا را زیاد و زیاد خواهم دید، از داشتههای زیادی در زندگیم بر خودار خواهم شد، ایمانم به تواناییهایم قوی خواهد شد، سپاس گذارتر خواهم شد، حالم و احساساتم خوب خواهند شد. من با مهاجرت کردنم، برای جهان مفید واقع میشوم. مهاجرت کردنم سبب رشد و گسترش جهان هستی میشود. من با مهاجرت کردنم، به انسانهای زیادی کمک میکنم، به آنها خیر میرسانم و سبب به حرکت درآمدن چرخهای ثروت جهان هستی و رشد آن میشوم. مهاجرت کردن، یعنی قدم گذاشتن درمسیر خداوند و مسیر پیامبران. من با مهاجرت کردنم فردی خوب، مهربان، صادق و درستکاری میشوم. مهاجرت، احساس لیاقتم را تقویت میکند و به من، ایمان و جرئت حرکت کردن در دل ناشناختههایم را میدهد. و من لایق مهاجرت راحت، آسان، طبیعی، بدیهی و لذت بخش هستم.
وَمَنْ یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَسَعَهً ۚ وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا 100
و هر کس در راه خدا (از وطن خویش) هجرت کند در زمین برای آسایش و گشایش امورش جایگاه بسیار خواهد یافت، و هر گاه کسی از خانه خویش برای هجرت به سوی خدا و رسول بیرون آید و در سفر، مرگ وی فرا رسد اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته آمرزنده و مهربان است.
و در ادامه این آیه میخواهم این باور را نیز یادآوری نمایم که من: من در راه خداوند مهاجرت میکنم، و
من، با مهاجرت کردنم هنگام مرگ خودم، حسرت هیچ چیزی را نمیخورم. آن وقت است که میگویم: من شاد زندگی کردهام و حالا هم آمادهام که با عشق به خودم و به خدای مهربان خودم، ادامه این زندگی زیبایم را در دنیای دیگر با لذت و با ایمان قوی، ادامهاش دهم وخوب زندگی کنم. چون من دراین دنیا مهاجرت کردهام و ایمانم را به خدایم نشان دادهام. و اینهم برکت مهاجرت کردن و رسیدنم به نعمت ثروت است. من اینها را میخواهم و باور دارم که همه اینها از راه مهاجرت و نشان دادن ایمانم به خدایم بدستم میآیند.
این موارد، سبب شدهاند که من این خواستهام به وضوح بشناسم و آنرا با همه وجودم فریاد بزنم و از خدایم رسیدن به آنرا بخواهم. و من در کنار این موارد، گفتم که به تضادهای زیادی نیز برخورد کردهام و حالا شور و شوق من برای رسیدنم به خواسته مهاجرتم خیلی خیلی بالاست. حتی این را هم میتوانم بگویم که: درست است که در این مدت از لحاظ موارد مالی سخت در تنگنا قرار گرفتهام ولی خواسته مهاجرت بازهم برای من در زندگیام خیلی خیلی اولویت دارد. چون میدانم مهاجرت، بزرگم میکند و مرا به خدایم میرساند و ایمانم را قوی میکند و به من شجاعت عمل کردن، اقدام کردن و قدم گذاشتن در دل نا شناختهها را میدهد.
چون میدانم این مهاجرت کردن جقپر برای من مفید است و چقدر برای من سبب رشد من و همه خانواده من میشود. و من چقدر به هدایت های خداوند عمل خواهم نمود و چقدر ایمان من به خدایم نسبت به این که او با من هست و مرا هدایتم میکند قوی شده و بازهم قوی قوی خواهد شد.
خدایا! خودت درست کن و خروجی مرا خودت بگیر!
من خودم را می سپارم به خداوند.
خدایا! سپاس گذارتم.
سپاسگزارم دوست عزیز
من در شرایط دقیقا مشابه شما هستم ، و اقدام به مهاجرت، بعد از مدتی کار کردن امروز ناتوان وناامید شده بودم، خیلی با خدا صحبت کردم گفتم خدایا این مسیر رو به امید تو شروع کزدم، شخصیتم بزرگتر شد، امروز اگر کمکم نکنی از گمراهان میشم، نور امیدی بده، هدایتی بفرست، نمخام بی ایمان و گمراه بشم، میخام تو مسیر توحید بمانم میخام ایمانم به تو قوی بشه
و هدایت شدم به کمنت الهی و توحیدی شما،سپاسگذارم از کمنتتان ایمان مره قوی ساخت و کمکم کرد ادامه بتم،خداوند یاری میکنه
شاید تا الان مهاجرت کرده باشین، بهترین ها رو در کشور جدید زندگی جدید برایتان خواهانم
سلام دوست عزیز من
امیدوارم همیشه موفق باشید.
بله! من امروز 3 اسفند ماه 1402 برای شما از شهر نیوکاسل استرالیا پاسخ می دهم و این کامنت کوتاه رو برای شما می نویسم. هم فرکانسی عزیز من، من مهاجرت کرده ام. من در زندگی خودم، موفقیت بزرگی بدست آوردم و حالا هم از خدای متعال و هدایت گر خودم، بی نهایت سپاس گذار و ممنون اش هستم. چون این مسیر معنوی و الهی مهاجرت برای من، همش خیر و نیکی و خوبی و لذت و عشق و سپاس گذاری از خداوند بوده و هست. چون به معنای واقعی کلمه هر چه دارم، همه آن از آن خدای من و لطف او و رحمت اوست.
امیدوار م شما هم مهاجرت کنید. حالا که من نیم نگاهی به گذشته دو و نیم ساله خودم می کنم، می بینم حتی همان مواردی که در آن زمان برای من سختی بودند، می بینم همه آنها نعمت الهی بودند و همان سختی ها مرا و ایمان مرا به خودم و به خدای بزگوار خودم قوی کرد و عزمم را جزم تر کرد برای اینکه بگویم می شود و من باید حرکت کنم؟
و دیدم شد.
سپاس گذارتان هستم.
من خوب روی باورها و ترمزهای خودم کار کردم و عملی نمودن تمرین های جلسات دو و سه دوره بروزرسانی کشف قوانین زندگی راه مهاجرت مرا خیلی خیلی هموار کرد.
ممنونم.
موفق باشید و در پناه رب العالمین شاد زندگی کنید و به زودی انشالله شما هم مهاجرت کنید.
تشکر.
سلام آقای جلیل احمد
من کامنتهای شما رو تا حدودی دنبال میکنم و برای خودم فعالش کرده ام
واقعا از صمیم قلبم بهت تبریک میگویم که توانستی مهاجرت کنی
تقریبا سه یا چهار روزه که میخواهم کامنت شما رو بخونم ولی شرایط برام مهیا نمی شد و میدانم که حتمادر فرکانس دریافتش نبودم
چقد امروز صبح حالم و احساسم با خواندن این کامنت خوب شد و احساس میکنم که فرکانس من روی نعمت و لذت شادی و خداوند تنظیم شد
از اتفاقات زیبای زندگیت بعد از مهاجرت به استرالیا برام بنویس
امیدوارم همیشه سالم و سلامت و ثروتمند باشی
سلام امیدوارم که عالی باشید
واقعا کامنت شمارو به صورت خیلی هدایتی از سرچ ها پیدا کردم،و واقعا خداروشکر میکنم،چون چندوقتی بود که ایده مهاجرت به سرم زده بود…
من از 17 سالگی به استاد اشنا شدم تا به الان که 20 سالمه،نتایج فوق العاده ای گرفتم و الان حس کردم که دلم میخواد جاهای بزرگتری رو تجربه کنم…
ایده مهاجرت از این طریق رو میخواستم امتحان کنم و احساس میکنم کامنت شما یه نشونه بزرگ برام بود…
امیدوارم که به زودی خداوند مهربانم دستان خودش رو برام بفرسته تا تو این مسیر کمکم کنه…چون هیچی از نحوه اپلای کردن در این مورد نمیدونم….
از کامنتتون خیلی لذت بردم و تحسینتون کردم…امیدوارم هرجایی که هستید شاد و سلامت در پناه الهی باشید.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام میکنم به دوستان عزیزم و استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز.
امشب شب یلداست و من دارم این فایل بی نظیر رو که درباره هدایت خداونده مطالعه میکنم. چقدر جذابه. دمتون گرم استاد.
بریم سراغ اصل مطلب:
الهی هدایتم کن تا بهترین تمرکزم رو روی این فایل بزارم و بتونم آگاهی های اون رو درک کنم.
همیشه هدایت های خداوند از راه مختلفی به ما میرسه. معمولا دید ما از هدایت شدن توسط خداوند اینه که الان خداوند میاد یا یکی از فریته هاشو میفرسته تا مارو هدایت کنن و دقیق بهمون بکن که خوب حالا این کارو کن بعد این کارو این نتیجه رو که دیدی بورو سراغ اون یکی کار و ….. . اما تو واقعیت این طور نیست. تو وقتی قدم اول رو برداری و تو مسیر درست قرار بگیری خدا تورو به روش های که خودش فقط میدونه هدایت میکنه. اصلا هم براش مهم نیست مسیرت درسته یا غلط، چون اصلا خدا احساس نداره. میگه اینو میخوام ؟؟؟ چشششم حتما. تو بخواه من میدم. خداوند همیشه کارها و به ساده ترین روش ها انجام میده. اصلا نیازی نیست فکر کنی ولی الان اینو میخوام باید برم کوه بکنم. نه . خداوند بنای این جهان رو برپایه راحتی بنا کرده . مثلاً همین بارون، وقتی میخواد بارون بیاد اصلا نیازی نیست کاری از سمت ما انجام بشه. خدا خودش همه چیرو طوری میچینه که بهترین اتفاق ها از ساده ترین روش ها بیفته. یا مثلاً فکر کن تو مجبور بودی برای رشد گیاهان مثلاً یه تمرکزی یا کاری بکنی. میدونی چقدر سخت بود ؟؟؟ اما خدایی بی نهایت بزرگ و رزاق طوری برنامه ریزی کرده و قانون گذاشته که از ساده ترین راه ها بدون کوچکترین دخالت ما داره همه چیز روال خودش رو انجام میده و پیش میره. اصلا میدونی چیه اگه کاری سخته یعنی یخ جای کار داره میلنگه. مگه میشه تو جهانی که همه چیز بر مبنای سادگی و راحتی بنا شده مثلاً من سخت پول دربیارم؟؟؟ اگه دارم سخت پول در میارم یعنی یه جای کارو دارم اشتباه میرم، داری اشتباه میزنی داداش!!! همه چیز تو این جهان آنقدر سادست که وقتی مثل استاد تو مدار درست باشی اون چیزی که فکر میکنی جون نداره خودش قل میخوره میاد تو پارکینگ که اهاااای بیا منو ببر با خودت. اما!!!!! اما کسی اینو درک میکنه که تو مدار درست و در زمان درست و در جای درست باشه. اینه که میگم فرق میکنه. اخ اخ استاد چی گفت. هدایت های خداوند همیشه داره تکرار میشه، هر لحظه داریم از راه های متفاوت هدایت میشیم به سمت چیزی که میخوایم. اما متأسفانه ما فراموش کاریم. یادمون میره هزاران بار خداوند بی نهایت مهربان هدایتمون کرد و مارو از خیلی چیزا که یه سودمون نبوده دور کرده یا هزاران بار مارو به مسیرهایی هدایت کرده که اصلا فکر نمیکردیم بدردمون بخوره اما آنقدر توش بزرگ شدیم و سود کردیم که نمیشه به زبون اورد. اما انسان فراموش کاره. آنقدر باید تمرین کنیم تا همیشه مثل استاد یادمون بمونه که مسیر درست چیه و براش باید چیکار کنیم. چقدر جالب بود ، استاد گفتن من روی شونه های خدا میشینم و خداوند من رو این ور اون ور میبره . چقدر باور قوی هست که تو هر چیزی همه چیزو بسپار به خدا و اون وقت خداوند هر جا که بخوای میبرتت، تازه رو شونه هاشو میزاره و میبرتت، حتی نمیخواد راه بری. دیگه چی میخوای اخه؟؟؟ یه چیزی استاد گفتن که من فکر میکنم تفاوت استاد با انسانهای دیگست. اونم اینه که استاد باور داره خداوند همیشه داره هدایت میکنه انسانهارو. باور. متوجه میشی؟؟ نه یه حرف ، نه فقط تو کلام. باور داره. اینه که مهمه. و هر روز و هر لحظه خداوند هدایتشون میکنه . وقتی ایشون به نشونه ها باور دارن و هیچ نشونه ای رو الکی و اتفاق نمیدونن این میشه که هدایت میشن. قلب ما همیشه داره با ما صحبت میکنه که چیکار باید انجام بدی ، که کجا باید بری، چیکار باید بکنی، فقط باید باور کنی و اون کارو انجام بدی. همین. ما باید اجازه بدیم که خداوند کارو هدایت کنه! وقتی اولین بار این کلمه رو از استاد شنیدم گفتم چقدر مسخره. خدا از ما اجازه نمیخواد که. هدایت مثلاً ، اون وقت بیاد از ما اجازه بگیره؟؟ چرا؟؟؟ اما وقتی قانون رو یاد گرفتم و متوجه شدم که ما تنها خالق هر چیزی هستیم که داریم تو زندگیمون تجربه میکنیم فهمیدم که بله خداوند اختیار تام به ما داده، یعنی هر چیزی رو داده دست خودمون. حتی هدایت کردنمون رو. بابا دیگه چقدر اختیار بهمون دادی خدا!!! دمت گرم. من هم همینجا قول میدم که به خداوند اجازه بدم هدایتم کنه به مسیرهایی که در هر دو جهان برای من عزت و سربلندی و ثروت و خوشبختی به همراه داشته باشه. خدا تو همه چیز مارو هدایت میکنه. تو ایده های کاری، تو روابط، تو سلامتی و تو هر چیزی که ما بخواهیم و اجازه بدیم. خوب حالا چطوری باید به خداوند اجازه بدیم هدایتمون کنه؟؟؟ با ایمان داشتن به خدا. وقتی به خداوند ایمان داشته باشی باور داری که همیشه میتونی روش حساب کنی و خداوند هم با توجه به قانون تمرکز هدایتت میکنه به سمت اتفاق های مشابه که بیشتر بهت ثابت کنه داری درست فکر میکنی. ما فقط باید سمت خودمون رو انجام بدیم و الباقی کارو بسپاریم به خدا. خیلی وقتا اتفاقاتی میافته که به ظاهر به سود ما نیست اما انجامش میدیم و به خداوند اعتماد میکنیم و اون وقته که میبینیم که این هدایت از سمت خداوند بوده و همه چیز بران عالی میشه. شاید اصلا ایده خاصی درباره مشکلت نداشته باشی اما وقتی به خداوند اعتماد کنی و باور کنی و قدم اول رو برداری اتفاقات محشر رو تجربه میکنی. وقتی راه حلی بهت الهام شد و خواستی هدایت بشی و خداوند هدایتت کرد باید پر قدرت قدم برداری. ذهن همیشه میخواد از ما حمایت کنه و به خاطر همین همیشه جلوی تغییر مقاومت میکنه. اما ما باید پر قدرت در مسیر درست قدم برداریم و به اون مسیری که خداوند هدایتمون کرده قدم برداریم و اون وقت خداوند بهت میگه قدم بعدی چی هست، باید چیکار کنی، کجا بری، مثل استاد که خداوند وقتی آرزویی در دلشون جوونه زد هدایتشون کرد که کسب و کارت رو جمع کن و استاد بدون هیچ مقاومتی این کار رو انجام داد. چون در مدار درست بود. زندگی ما همش هدایته. همش راهنمایی خداونده به مسیری که روش تمرکز کردی. تمرکز مهمترین عامله . الهی شکرت.
ممنونم از استاد با عشق خودم که آنقدر زیبا قوانین خداوند رو به ما یادآوری میکنن و دست خداوند هستند در زندگی ما.
ممنونم که با من همراه بودید.
خدانگهدار
استاد عزیزم سلام، خانم شایسته ی دوست داشتنی من سلام، دوست عزیزی که از عمرت داری بها میدی و کامنت میخونی و آگاهانه ورودی خوب به وجود ارزشمندت هدیه میدی سلام، استاد جونم چقدر زیبا و در عین حال به ساده ترین شکل ممکن برامون از هدایت گفتی، و ما باز فراموش میکنیم، قربونت برم استاد جانم که میگی من ساختم، من مورد رحمت خداوند قرار گرفتن رو برا خودم ساختم، چقدر این جمله بوی توحید و آزادی میده، چقدر منو رها میکنه از باج دادن با هر بهونه و دلیلی، چقدر فرکانس رو با سلول سلول وجودتون زندگی کردین و باورش دارین، من عاشق اون قسمتیم که که گفتین هیچ کس، هیچ تاثیری توی زندگی ما نداره، و هر کاری کنه به نفع ماست، آخه بلا گردونتون بشم من، چقدر با منش و زندگیتون همراستا هستین شما، آخه چقدر حرف و عملتون یکی هست، یا اونجا که گفتین دو جور نگاه به قرآن داریم، خداوند به محمد الهام کرد یا محمد از خداوند شنید، درست مثل خان رحمت الهی که از کلام شما به قلب بیکرانه ی ما جاری میشه ولی هر کدوم از ما، صرفا به اندازه ی ظرف درک و مدارمون میتونیم برداشت کنیم، و خبر خوب اینه که با مدیریت کانون توجهمون، ظرفمونم بزرگ و بزرگ تر میشه، من عاشق اونجام که گفتین شوینده اومده بیرون میگه منو با خودت ببر، استاد جان جانانم، جونم براتون بگه، الان که دارم مینویسم، روبه روی من تابلوی زیبای خونمونه، که عین هدایته، روزی که دیدیمش، انگاری منو صدا زد، تصویر یه خونه ی روستایی با چندتا گوسفند و درختان بلند و درختانی فوق العاده زیبا، قیمت این تابلو اون موقع که برا اولین بار دیدمش، دو میلیون بود، به خونوادم میگفتم یه تابلو دیدم عجیب به دلم نشسته، ولی همه میگفتن برو بابا، اونقدر خریدش غیر ممکن به نظر می رسید که شبیه یه آرزوی دست نایافتنی بود، باورتون میشه استاد، اون مغازه تو اون پاساژ کلا جمع کرد، سه سال گذشت، و ما تصمیم گرفتیم بریم خونه ی خونمون، خونه رو تو یکی از بهترین نقاط شهر کرایه کردیم، و جونم براتون بگه ما یه شماره فقط از اون آقا داشتیم، سنگ مفت گنجشک مفت، زنگ زدیم، اون آقای محترم گفت چند تا از تابلوها رو دارم و خونست، خونه ی اون آقا کجاست، دقیقا توی برج بالای همون پاساژ، گفت حضوری بیاین ببینید تابلویی که شما میخواید هست یا نه، من تابلوها رو میارم فروشگاه یکی از دوستان، به خداوندی خدا از دور که داشتیم میرفتیم سمت فروشگاه، با یه دنیا ذوق به همسری جان گفتم عشقم بخدا هست، بخدا همینه!! بعد 3 سال، با دو برابر قیمت اون موقع، با عشق اومد و تک تابلوی خونمون شد، خونه ی ما فقط یه سمتش کاغذ دیواری داره، و اصلا انگار این قاب به طرز عجیبی ست شده با این کاغذ دیواری، چند روز پیش همسایه کناری طبقه ی خودمون رو دیدیم گفت من اول خونه ی شرقی رو پسند کردم ولی لحظه ی 90 تصمیم گرفتم واحد غربی رو بگیرم، بماند که پارکت اتاقشون رو گفتن دو رنگه و این درحالیه که میز تحریر و کتابخونه ی ما، که دو سال پیش خریداری شده دقیقا همرنگه پارکت اتاقمونه، ما برا اتاقمون ساعت سفید گرفته بودیم، دقیقا یه دیزاین عالی شده اتاق، بدون برنامه ی قبلی، پرده ی حریر سفید اتاق و صندلی میز مطالعه و ساعت و کتابخونه ی دیواری همه با هم ست شدن، خدای من بماند که چقدر ما هدایتی هدایت شدیم به این خونه، استاد جانم تک تک وسایل خونه ی ما همینجوری اومدن و مهمون خونه ی ساده و دوست داشتنی ما شدن، بخدا برا مبلمون همه میخندیدن میگفتن نمیشه، شما نمیتونین این مبل رو بخرید ولی من باز صداشو شنیدم که داره میگه منو با خودت ببر، آه خدای من، اون موقع ما توان مالی مون به اندازه ی خرید مبلی با یک سوم قیمت مبل عزیز منم نبود، ولی استاد هر بار میرفتیم سمت شاندیز، از جلو فروشگاه که رد میشدیم من میگفتم سلام مبل قشنگم، بزودی میام دنبالت، باورتون میشه استاد، ما اون مبل رو خریدیم، نه تنها به راحتی که نقد، چون از وقتی با شما آشنا شدیم، قسط و چک برامون شد خط قرمز، استاد جونم، اشک شوق تو چشام جاری شده و من دارم با عشق مینویسم، و براستی که چقدر جنس انسان فراموش کاره، خونواده ی همسرم خیلی تلاش کردن که بین من و همسرم تو همون ماه های اول زندگیمون جدایی ایجاد کنن، حتی سر جدایی ما تو سال اول شرط بستن، ولی استاااد بخدا که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، هر بارم که بین ما جدلی شد، به مو رسید اما هیچ وقت پاره نشد، و نه تنها عشق بینمون رو نتونستن بهم بزنن، که رابطمون هر روز توحیدی تر و قشنگ تر شد، بعد سه سال اومدیم خونه ی خودمون، مایی که از زیر صفر شروع کردیم امروز خونمون تو بهترین نقطه ی شهر قرار گرفته و استاد میدونین رو دیوار خونمون چی نصب کردیم، In God We trust، خداوند هر لحظه هدایتمون کرد، و امروز شدیم الگوی بقیه، زندگیمون بوی عشق میده و توحید و حساب کردن روی فقط و فقط خدا، استاد وقتی فهمیدیم که وام خط قرمز هست، با اینکه وام ازدواج داشتیم، به محض اینکه معادل همون وام پول اومد انتخاب کردیم که به جای خرید وسایل بریم و وام رو تسویه کنیم، بقیه گفتن پشیمون میشین ولی ما نه تنها پشیمون نیستیم که یاد گرفتیم بیشتر و بیشتر بهش اعتماد کنیم، تازه داریم یاد می گیریم قلبمون رو باز کنیم و به خدا اعتماد کنیم، و اجازه بدیم که خدا هدایتمون کنه، هر بار از مدار جدیدتری! انگار یه نقاطی برامون هر بار روشن میشه که قبلاً اصلا نمی دیدیمشون نه اینکه نبوده، نه، من نمیدیدم! استاد جانم تازه الان میفهمم که اگه توجه و تمرکزم رو از روی رفتارهای خونواده ی همسرم باز هم بیشتر بر می داشتم و قلبمومیسپردم به جریان سپاسگزاری، چقدر بیشتر پتانسیل دریافت هدایت رو در خودم ایجاد می کردم، دیشب به عزیزم میگفتم وقتی برمیگردم عقب رو نگاه میکنم، میبینم که باز جا داشته بهتر عمل کنم، چقدر جا داشته که باج ندم، چقدر جا داشته که قدرت رو از آدما بگیرم و بدم دست رب خودم، دست تنها فرمانروای هستی، استاد جانم دوس دارم تو این لحظه صدای قلبمو بشنوم، صدایی قلبی که هربار بهش اعتماد کردم، جز خیر تو زندگیم جاری نکرد، استاد جان جانان من، همون اول فایل یه باور قدرتمندکننده ی ارزشمندگفتین که برا خودم لازمه هزاران هزار بار تکرارش کنم، همون خدایی که ما رو از زیر صفر به اینجا رسونده، عزتی بی مثال و نعمتی سرشار بخشیده به ما، خیلی کارهای دیگه هم می تونه برامون انجام بده، استاد عزیزم سپاسگزارم برای جاری کردن عشق، خانم شایسته ی نازنینم سپاسگزارم برای یادآوری جریان هدایت و روز شمار تحول، از خودم سپاسگزارم برا آگاهانه نوشتنم و متعهد شدن بیشتر برا نوشتن و رد پا به جا گذاشتن و با قدرت ادامه دادن و بسیط تر شدن شخصیتم و الگو شدن برا هزاران هزار انسانی که شاید یک جمله از کامنتم به قلبشون بشینه و بشه نقطه ی عطف زندگیشون..
استاد جان جانانم خیلی دوستون دارم، خانم شایسته ی نازنینم با قلبم تحسینتون میکنم، و در پایان به قلبم گفته شد از کلام ملاصدرا بنویسم:
…
مهربون خدای من، من به هر خیری که از سمت تو به من برسه محتاجم، خدایا تو به من بگو، من تسلیمم، تو به قلبم الهام کن، تو بهم جرأت و جسارت تغییر رو عنایت کن، تو بهم تاج بندگی خودت رو هدیه بده، خدای خوب من، تو قلب من رو آروم کن، با حضور خودت، با تجربه ی بودنم در لحظه لحظه ی زندگی، با لذت بودن با تمام وجود در لحظه ی حال، آمییین…
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم
سلام خداجونم
سلام استاد عزیزم ومریم جونم
سلام دوستان ارزشمندم
سلام به هدایت الهی که هر لحظه در زندگیام جاری است
خدایا سپاسسسسسگزارم
خدایا چه کنم که فراموش کارم
استاد بینهایت ازتون سپاسگزارم
امروز با کلی ذوق از خواب بیدار شدم مثله هرروز ی که هستم امروزم ذوق بیدار شدن داشتم و تو خواب هم داشتم کنترل ذهن میکردم که صبح قلبم گفت طبق عادت بروبه سایت خواستم کامنت جلسه 15احساس لیاقت رو بخونم که دیدم فایل 123 اومده کلی ذوق کردم گفتم خدا داره منو به یه آگاهی بزرگ هدایت میکنه
خدا داره همه جوره منو ساپورت میکنه شخصیت منو همه جوره داره رشد میده
رزق و برکت خدا در زندگیام جاری و روان شده
خدایا شکرت
استاد دقیقا از لحظه شروع فایل اشکام سرازیر بود تا آلانی که دارم مینویسم که باز هم هدایت خداست داره بهم الهام میکنه
خدایا آنچه که تو از درونم میدانی و من نمیدانم بگو تا بنویسم
یا الله
خدایا همه کاره تویی
من روی تو حساب باز کرده ام
چه کنم انسانم و فراموش کار
خودت مرا ببخش و بیامرز
مرا از بندگان توحیدی آن قرار بده چون تکه ای ارزشمند از وجود پاک توهستم
استاد بخدا که هر لحظه خدا داره هدایتم میکنه
منم که باید بیاد بیاورم که همه کاره خداست
با خدا باش و پادشاهی کن
استاد عزیزم صبح که خواستم قهوه بخورم بسلامتی قانون سلامتی
شکر گذاری کردم و دست به کار قهوه شدم قبلش دوتا مرغ تو خونه آپارتمانی دارم که هر کدوم پنج تا جوجه خوشگل که رزق خداست در زندگیم آب و دونه دادم و اومدم سمت قهوه ساز قشنگم و داشتم شکر گذاری میکردم بابت داشته هام و با خدا صحبت کردن و گفتم خدایا این مرغ و جوجه ها هم به یه مکان باز تر و آزادتر نیاز دارن ولی الان تو کارتن هستن تو خونه خودت منو به یه جایی که خودت میدانی بهترین مکان هست هدایتمون کن ازت مهاجرت میخوام ولی خودم هیچ ایده ای ندارم
انگار یه چیزی دست و پام رو بسته و جرات بیرون رفتن از منطقه امنم رو ندارم . الله و اکبرررر
در حال گفتگو با خدا بودم و هدایت شدن به سایت
و این فایل زیبا که گل از گلم شکفته شد
الله و اکبرررر
استاد نمیدونی چطور دارم اشک میریزم
اشکی که از روح خداست داره روحم رو جلا میده
الله و اکبرررر
استاد به یاد آوردن نوشتن چقدر به من کمک میکنه
چقدر خوبه که تعهد دادن و هر هدایت رو ثبت کردن که اگه فراموش کاری با خواندن و دیدن نوشته هات بیاد بیاورید و با ایمان و امید وتوکل بیشتر به مسیرت ادامه بدی
خدایا شکرت
استاد عاشقتم که اینقدر واضح شدین بر الهامات الهی و صدای خدا در قلب پاک ومهربونت
خدای من چه میکنی با دل من
خدایا تو به یک اندازه به تمام ما بنده هات نزدیکی
هر لحظه با ما صحبت میکنی از طریق نشانهها و الهامات و شهود قلبی
بخوانیدمراتا اجابت کنم شما را
الله و اکبرررر
استاد داستان هدایت های خدا رو که دارم بیاد میاورم و فراموش کرده بودم رو بگم
استاد از روزی که در سریالهای سفر به دور آمریکا گفتی دوره احساس لیاقت داره اماده میشه
من همون لحظه بخدا گفتم من این دوره رو از تو میخوام باید این دوره من پابه پای استاد بشم نمیدونم چطور تو خدایی و باید بهم بگی
استاد دوتا فایل یک دو آزموده بود و من هنوز نتوانسته بودم دوره رو بخرم و هر لحظه از میخواستم یاری ام کند .
پول تو حساب نداشتم و نمیخواستم که حتی از همسرم هم پول بگیرم گفتم سپردم بخدا خودش بهم میگه
یه جفت گوشواره داشتم که دوباره بردم بفروشم که خودش اجازه فروش نمیداد و پولی میخواستم رو خودش برام معجزه آسا جور میکرد و موفق به فروش نمیشدم الله و اکبرررر
تا اینکه هدایت شدم و اومدم هم پیاده روی کردم و هم سپاسگزاری بابت همه چی که میدیدم رفتم خیابون ورسیدم به طلا فروشی ها بردم قیمت کردم از یکیشون و دقیقا اندازه پول دوره بود رسیده بود به 6/500 مقداری هم تو کارتم پول بود .
طلا فروشی اول برام قیمت کرد گفتم میخوا بفروشم گفت که خرید نداریم امروز واین که شما کاغذ خرید نداری ما نمیتوانیم بخریم ازتون گفتم چکار کنم خدا از زبونش گفت مگه اینکه ببری یه طلا فروشی آشنا تون باشه
منم یکی بود که آشنا بود رفتم پیش اون خلاصه قیمت دادو گفتم خب میخوا بفروشمش گفت که فعلا خرید ها باز نشده تا چند ساعت دیگه گفتم باشه اونم گفت شما ه کارت بده هر لحظه خرید باز شد پولو براتون میزنم. ولی بهم گفت ممکنه این قیمتی که گفتم بالا یا پایین بشه .گفتم باشه اومدم بیرون از مغازه.
با پولی که تو کارتم بود خواستم کفش بگیرم
اومدم مغازه کفش فروشی دیدم بسته بود
پاساژ جفتش که خدا خودش هدایتم کرد یه فروشنده که قبلا یه جایی دیگه مغازه چرم فروشیش بود اومده بود تو پاساژ جفت کفش فروشی
منم برادرم بهم گفته بود یهکمر بند چرم برام درست کن
وقتی این فروشنده رو دیدم که رفت وارد پاساژ شد کنجکاو شدم دیدم اره مغازش اومده اینجا همون لحظه گفتم این خواست خداست که من مدتیه میرم مغازه قبلش ولی بسته است الان اومده اینجا و من دیدمش .
رفتم تو مغازه و چرم برا کمربند گرفتم با چیزهای دیگه ای که لازم کمربند بود و اومدم بیرون که مغزه کفش فروشی باز شده بود رفتم اونجام یه سر زدم و کفشی که میخواستم بیشتر از پولی بود که الان تو کارت داشتم گفتم خب بعد میام میگیرم اومدم پیاده روی به سمت خونه ولی احساس آرامش درونی داشتم .
بعد از نیم ساعتی پیاده روی که رسیدم سر کوچه تقریبا نزدیک ظهر بود 11/5بود دیگه که پیامک واریز پول طلا برام اومد
یا الله
پولی که واریز شد کمتر از اون قسمتی بود که طلا فروشی گفته بود ولی با پولی که تو کارت باقی مونده بود دقیقا میشد پول تهیه دوره
یعنی استاد نمیدونم چطور بگم نجوا های ذهن اومد ولی با سرعت خفشون کردم گفتم ببین درسته قیمتشون کمتر شده ولی تو پول دوره رو میخواستی رفیق جونت برات جورش کرده مهم اینه که میخوای یه آگاهی بیشتری یاد بگیری یعنی احساس میکردم خدا داشت باهام صحبت میکردم آرامم میکرد و دلگرمی بهم میداد
الله و اکبرررر
با خوشحالی اومدم خونه و رفتن در سایت همانا و خرید دوره بینظیر احساس لیاقت همانا ووارد شدن به دریایی از علم و آگاهی های ناب الهی همانا
خدایا شکرت
استاد برای تهیه دوره های قانون آفرینش هم دقیقا خداوند هر بار هدایتی برام دوره رو تهیه میکنه بخدا که همه کاره خداست
من به خدا اعتماد دارم
من بخدا ایمان دارم
خداوند. هر لحظه در قلب من حائله ومن را هدایت میکند
خدایا شکرت که همواره مرا در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت قرار داده ای
خداجووووووونم سپاسسسسسگزارم
و کلی هدایت الله در زندگیم بوده و با فکر کردن به یاد می آورم که کارش حرف نداره
من انسانم و فراموش کار
خدایا هر لحظه بیادم بیار که همه کاره تویی
من خدایان رو از تو میخوام چون قدرت در دستان توست تو علم همه چیزها رو داری
خدایا شکرت
زندگی ام سر شار از لطف و نور و رحمت و برکت و رزق پروردگارم شده الهی شکرت
همین که هستم و نفس میکشم من ارزشمندم
همین که هدایت شدم به این سایت یه کتاب میشه نوشت الله و اکبرررر
خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلاااااااااااام خدمت استاد عباسمنش عزیز، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم؛ هر لحظه و هر حال بینهایت سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و به این سایت هدایت کرده، و چقدر خوشحالم که در این بخش سفرنامه فعالم و هر روز دارم رو خودم و رو آگاهی هام کار میکنم
بینهایت سپاسگذار دوست عزیزم هستم با نوشتن این کامنت فوق العادشون که شده توضیحات متن این قسمت و چه آگاهی های نابی نصیب من شده
من امروز صبح بیدار شدم؛ رفتم پیاده روی، بعد پیاده روی خواسته های 1403 خودمو با حس و حال فوق العاده عالی نوشتم، بعدش رفتم سراغ سپاسگذاری از داشته هام و تمرین ستاره قطبی و بعد یه تمرین برای خودم درست کردم، رفتم مبایعه نامه املاک چاپ کردم و تو اون مبایعه نامه، ملک ها، زمین، آپارتمان، ویلا و باغی که دوست دارم رو با جزئیات در قسمت مشخصات ملک مینویسم و مشخصات خودمو به عنوان خریدار مینویسم و چون مبایعه نامه نوشتن بلدم؛ مو به موی موارد قانونی مبایعه نامه رو مینوسم وبه عنوان خریدار امضا میکنم؛ امروز یک واحد در یکی از بزرگترین و زیباترین برج در شهر ساحلی سرخرود خریداری کردم در طبقه 20 و 70 درصد کل پول رو نقد پرداخت کردم و 30 درصد دیگه رو نگه داشتم که روز دفترخونه پرداخت کنم و به عنوان خریدار امضا زدم بعدش خواستم برم دوش بگیرم برم به کارام برسم که یه حسی بهم گفت برو تو سایت شاید فایل جدید اومده باشه، گفتم ساعت 9 هست: باید برم بیرون سراغ کارام، گفت مگه کاری مهم تر اینم داری؟ گفتم چشم و دفترمو برداشتم و سایتو باز کردم دیدم قسمت 123 سفرنامه اومد و من فایلو باز کردم و شروع کردم به چشیدن این آگاهی ها و چقدر خدارو شکر کردم که به الهاماتم گوش دادم و این آگاهی هارو کسب کردم؛ وقتی فایلو میدیدم داشتم فکر میکردم به الهاماتی که انجام دادم و به خواسته هایی که رسیدم و از الان قلبمو سعی میکنم باز تر کنم تا در همه موارد بتونم الهامات رو دریافت کنم و مثل استاد بشینم رو دوش خداوند و از تک تک لحظات زندگیم لذت ببرم؛ راستش من همین الان در برهه ایی هستم که میتونم بگم عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد این جمله رو دیروز خواستم تو قسمت قبل سفرنامه بنویسم اما ننوشتم و امروز همین جمله از زبان استاد جاری شده و من پر قدرت تر و مستحکم تر دارم رو خودم کار میکنم تا بار دیگر مثل قبل بعد تضادی که برام به وجود اومده و خواسته هام واضح شده من به خواسته های الانم برسم و خدا میدونه چه سیل عظیمی از نعمت و ثروت قراره وارد زندگیم بشه چون منننن خیلی مصمم تر از قبلم، خیلی آگاهی هام بیشتره، خیلی درک بهتری از قوانین دارم آرامش قلبی فوق العاده ایی دارم از اون زمان هایی که من تو حال خوب بودم و معجزات شگفت انگیز تری برام رقم خورد
درس امروز من هدایت بوده و من از امروز خیلی خیلی به اتفاقات زندگی حواسمو جمع میکنم تا هر لحظه از هدایت خداوند بهره مند بشم تا از تک تک لحظات زندگیم لذت ببرم
خدایا با تموم وجودم و با تک تک سلول های بدنم سپاسگذارتم؛ حال امروزم فوق العادست و من احساس شورو شعف فوق العاده ایی دارم؛ عاشق تک تک اعضای این سایت هستم