داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 2

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار مرضیه عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:

خدای من عجب بوی عطری این سایت رو گرفته. الله اکبر،همه منتظر برای اومدن فایل جدید‌. همه منتظر جواب سوالشون هستن واقعا چی شد و چطور شد که استاد عباسمنش اینقدر راحت مهاجرت کرد به امریکا

استاد یادتونه اینجا وقتی ماه رمضان یا ماه محرم میشد،خیلی هامون بیشتر حواسمون بود کمتر غیبت کنیم،کمتر دروغ بگیم و…چون این ماه ها رو معنوی میدونستیم،اما استاد از وقتی که قدمی برداشتم برای بودن در این سایت،هر لحظه ی من داره اینجوری پیش میره،درستکار باشم،قضاوت نکنم،شکرگزار باشم،لذت ببرم،شاد باشم و…این سایت برای من هر لحظه ش ماه رمضان،ماه محرمه که دارم سعی میکنم حقیقت ذات درونم رو بیدار کنم تا ضمیرناخودآگاهم پر بشه از عطر خداوند،الله اکبر

الله اکبر استاد دیوانه شدم،من تووی این داستان فقط و فقط خدا رو دیدم،بعد شما میگی،اینارو میگی که ما ایمانمون بیشتر بشه،باورهامون تقویت بشه،بابا استاد تک تک کلماتمون تا مغز استخونم رفت،دیوانه شدم،قدم به قدم معجزه‌،معجزاتی که به قدر تبدیل شدن عصای حضرت موسی به اژدهها شگفت انگیزه،باور نکردنیه،اما من با سلول به سلول بدنم باورش دارم،خدایا شکرت

خدایا شکرت منو به جایی هدایت کردی،که ادمهاش بوی تورو میدن،صحبتهاشون،نگاهشون،ایمانشون فقط و فقط بوی تورو میدن‌،الله اکبر

خدای من بعضی از اطرافیانم نگرانن،من عارف بشم و از عشق خداوند دیوانه بشم،استاد بگو چجور این عشق به خداوند رو کنترل کردی که داری طبیعی زندگی میکنی،هر روز یه کشش عجیبی درونم اتفاق میوفته که بزنم به کوه و بیابون برم،برمو برم و با خدای خودم عاشقی کنم الله اکبر الله اکبر

ادامه ی داستان هدایت الهی به سمت مهاجرت به امریکا

خدای من تو چقدر عظیمی که اینقدر دقیق داری کارها رو انجام میدی،بدون ذره ایی خطا،آخه تو چقدر بزرگی،استاد میره ماشین بگیره کارتی که تا اون روز فعال بود،غیر فعال میشه،نه ماشینی هست،نه پولی،نه سایتی،نه خونه ایی،اما استاد میگه که لین موقع ست که باید ذهنمون رو کنترل کنیم،استاد این اگه ایمان حضرت ابراهیم نیست‌،واقعا پس چیه؟

بخدا دیوانه شدم،اون تصویری خانم مریم شایسته تووی ذهنش میبینه،همه ی پلهای پشت سر رو توو ایران خراب میکنی و با ایمان میوفتی توو جاده و سایت میره توو هوا،میفهمین که دیگه باید مهاجرت کنین‌،بعد اونهمه اتفاق تازه خانم شایسته میگه که خدا داره میگه دارید میرید،ماشین نمیخواید الله اکبر،مگه انسانی میتونه با ذهن منطقیش همچین داستانی رو که مثه افسانه هاست بنویسه،جز اینکه این داستان کارگردانش فقط میتونه خدا باشه.

استاد میدونی توو این سایت دنبال چی هستم،دنبال اینم که ببینم شما داری چجوری فکر خدا رو میخونی،من دنبال اون تفکر قانونمندتم‌،که جهان برات کن فیکون شده،استاد بخدا فهمیدم ماشین بنز و خیلی چیزهای دیگه برای من حاشیه ست،من بنز رو میخوام چون میخوام به خدا برسم،من آبشار نیاگارا رو میخوام،چون میخوام با نیاگارا آزادی و رها بودن ذاتمو درک کنم الله اکبر الله اکبر

خدایا چنان جنبشی درونم راه انداختی که احساس میکنم الان میتونم کوهی رو جابجا کنم،الله اکبر

استاد واقعا هنوز جایگاهمو پیدا نکردم،از بچگی همیشه توو ذهنم خودمو میدیدم که با کوله پشتی دارم شهر به شهر میرم،این مدت همش خودمو دارم بر فراز کوهی میبینم که دارم خدارو فریاد میزنم،شکرش میکنم،همین الان که دارم مینویسم این صحنه تووی ذهنم تداعی شده،من اینجوری حالم بی نهایت خوبه،خدایا شکرت

استاد یادتونه تووی لایو شماره سیزده قبل از این بیماری گفتی که حستون گفته برید واشنگتن سیتی پاسپورتها تمدید کنید‌،بعد این بیماری اومد و همه جا تعطیل شد،بی نهایت مشتاقم هدایت خداوند رو در این مورد هم بشنوم

خدایا دوست دارم هدایت هاتو تووی زندگی خودمم درک کنم،کلامتو بفهممم،نشونه هاتو پیگیری کنم،کمکم کن کمکم کن

دو روز مونده به وقت سفارت،اونهمه اتفاق به ظاهر بد،استاد تازه میگه بریم دیزنی دلند عشق و حال،الان موقعی که باید ذهنمون رو کنترل کنیم،بابا بخدا این خیلی حرفه،خدایا به منم اون ایمانی رو بده که استاد عباسمنش بهت داره،بیشتر از اونم میشه،بیشتر،میخوام با تموم وجودم میخوام

و جمله ایی طلایی از استاد عباسمنش: اونی که پاداش بزرگ میخواد باید بتونه این موقع ها ذهنشو کنترل کنه.

خدای من،این مرد چه کارهای بزرگی کرده،بچه ی دو سالش فوت میشه دو ساعت بعد میخنده میگه مال خوده خدا بوده،بردش،خونه زندگیش رو تووی بندرعباس میبخشه،دست خالی میره تهران،همه ی چیزاشو چه میبخشه،چه میفروشه میوفته توو جاده،پروژه های با درآمد ماهی سی،چهل میلیارد رو کنسل میکنه،سایتش میره توو هوا،اما این مرد با هر اتفاق ایمانش قوی تر و قوی تر میشه،واقعا صادقانه به خودم میگم،آیا من جسارت این کارها رو دارم؟؟واقعا نمیدونم،نمیدونم خدایا شکرت

و روز موعود رسید میرن سفارت،مریم جانم توو قسمت ۲۸ سفر به دور امریکا توو همین سفارت بود گفتی حست بهت گفت یه زمانی انتخاب کردی تووی ایران به دنیا بیای،حالا هم انتخاب میکنی بری امریکا زندگی کنی و شما حرف قلبتون رو پذیرفتی و پای کانتر رفتی،بخدا بخدا اینقدر توو عمق ماجراتون هستم،همش احساس میکنم اون لحظات منم پیشتون بودم،به نوعی تماشاگر بودم که شما میرفتید جلو و من پشت سرتون داشتم تماشا میکردم قدم به قدم ماجرای مهاجرتتون رو،الله اکبر

و اون روز شما با خانمی مصاحبه میکنید که با اینکه ایرانی نیست‌،اما فارسی حرف میزنه و به شما میگه دوست دارم شما برید امریکا‌،استاد بخدا این کلام خدا بودا از زبان اون خانم،گفت دوست دارم شما برید امریکا،الله اکبر

و یکی از کاربران سایت پیگیر میشه،برا شما خونه میگیره،و به شما میگه بیاید میامی فلوریدا،قدم به قدم دستان خدا،کارها رو دارند براحتترین شکل ممکن انجام میدن،و این چیزا برای کسی اتفاق میوفته که به خدا ایمان داره،این ایمان با سلول به سلول بدنش آمیخته شده،خدایا میشه منم به این ایمان برسم؟؟بخدا بخدا حس درونم گفت البته که میشه،الله اکبر،خدایا با تموم وجودم میخوام،میخوام هر آنچه که منو به تو نزدیکتر میکنه،هدایتم کن

و با پروازی با کیفیت،خالی مهاجرت کردید به امریکا

و دستی دیگر از دستان خداوند،آقای افسر که به صورت معجزه،خودش میره میگرده برگه ی انگلیسی پیدا میکنه،خودش پرش میکنه‌،مهره شیش ماهه میزنه،چمدونها رو نمیگرده،استاد بخدا دیوانه شدم،من میخوام از چشم شما به قوانین نگاه کنم،بهاش هر چی باشه،با تموم وجودم آماده ام که بپردازم،خدایا هدایتم کن

و بعد از یک ماه خیلی اتفاقی تووی پیتزایی متوجه میشید که جام جهانی کشتیه توو لس آنجلس،اونم با پنج هزار کیلومتر،الله اکبر،استاد با تموم وجودم کلمه به کلمه حرفاتون رو باور دارم،اما درکش اونقدر سخته که دلم میخواد تووی سکوتی عمیق فرو برم و ساعتها فکر کنم.الله اکبر

هماهنکی ساعت حرکت با ساعت شروع مسابقه،یکیه،هماهنگی باز کردن درب با سوت شروع مسابقه یکیه،و توو دل این همزمانی ها آرزوی خانم مریم شایسته مستجاب میشه دیدن معماری این ورزشگاه،الله اکبر

استاد واقعا فکر میکنم اگه بخوام توو عمقش برم که خدا برای شما چه کرده و داره میکنه،ممکنه به معنای واقعی دیوانه بشم،اونقدر درونم پر شده از عشق به خدا که واقعا کنترلش سخته،الله اکبر هدایتم کن

و استاد شماره ایی رو اسکرین کرده،که الان مصادف شده با بیلبوردی که دیده،و باز هم خداوند دستی از دستانش چون خانم وکیل رو میزاره سر راهه استاد که به راحتی کارها رو انجام بده و مدارک رو میفرسته درب خونه و استاد عزیزم،خانم مریم شایسته و مایک عزیز اقامت امریکا رو میگیرن.الله اکبر

خدای من این اتفاقات برای کسانی اتفاق میوفته که به غیب ایمان دارند و باور دارند هر مسیر سخت،مسیر اشتباهیه،خدایا شکرت

و خداوند میتونه به همین شکل هدایتمون کنه برای هر چیز دیگه ایی

خدایا شکرت بابت هدایت استاد عباسمنش به امریکا

خدایا شکرت بابت بهترین کشور دنیا چون امریکا

خدایا شکرت بابت بهترین ایالت کشور امریکا چون فلوریدا

خدایا شکرت بابت هوای معتدل و همیشه بارونیه ایالت فلوریدا

خدایا شکرت بابت طبیعت بینظیر امریکا

و خداوند هر لحظه پاسخ میدهد به خواسته های ما،خواسته هایی که ما روشون تمرکز میکنیم،ایمان داریم که خداوند پاسخ میده و پاسخ میدهد،خدایا شکرت

استاد وقتی خداوند بهتون گفت برید پیش آقای تات و شما رفتی و چه تجربه هایی به دست آوردی،الان یه لحظه فکر کردم گفتم خداوند استاد رو هدایت کرد تووی خود امریکا تا تجربه کنه،و اطلاعاتی رو بهش میده که خیلی از امریکایی ها نمیدونند اینم چون استاد اون کنجکاویی مقدسی که انیشتین گفته رو تووی زندگیش عملی کرده،اما ما نیومده به امریکا داریم اطلاعات بدست میاریم،واقعا این خودش حکمتی داره،درسته ما بعد از شما بیدار شدیم و داریم آگاه میشیم،اما قدم به قدم که شما دارید پیش میرید راه رو دارید برای ما هموارتر و هموارتر میکنید و به اندازه ایی که باور داشته باشیم،خداوند هدایتمون میکنه.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    637MB
    55 دقیقه
  • فایل صوتی داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 2
    22MB
    55 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

702 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Blue moon» در این صفحه: 1
  1. -
    Blue moon گفته:
    مدت عضویت: 2003 روز

    به نام خداوند بخشند مهربان

    سلام استاد عزیزم 🙋🏻‍♀️

    سلام خانم شایسته ی عزیز🤗

    سلام دوستان همراه با سایت😃

    اول از همه سپاسگزار پروردگارم هستم که در مسیر تماشای این فایل قرار دارم

    و در ادامه سپاسگزار دستی از دست های قدرتمند پروردگارم “استاد توانمندم” هستم برای قرار دادن این فایل بینهایت هدایتگر، حداقل برای من!

    ساعت 6 عصر وقتی از خواب بیدار شدم اولین کاری که کردم چک کردن سایت بود و وقتی متوجه شدم فایل جدید روی سایت قرار گرفته همون لحظه دانلودش کردم

    وقتی متن فایل رو خوندم دوست داشتم این بار زود کامنت بزارم که کامنت من بره زیر فایل و وقتی تعداد کامنت هارو دیدم خیلی به عجله کردن افتادم

    اما یه چیزی از درون بهم میگفت “چه خبرته؟ چرا انقد هول شدی؟ مگه برای اینکه کامنتت به عنوان متن فایل انتخاب شه میخوای کامنت بزاری؟ که چی بشه؟ ”

    بهم میگفت”ملیکا هر چقدر هم که لایک و امتیاز بگیری و اگه کامنتت به عنوان متن همه فایل ها انتخاب بشه اما تو رو خودت کار نکنی و این نوشته هات فقط تظاهر باشن تو هیچوقت، هیچوققققت ، هیچوقققت موفق نمیشی! ”

    صدارو شنیدم اما هنوز نجواهای ذهنم قدرتمند بودن فایل رو پلی کردم و نشستم پای صحبت های استاد و برنامم همین بود، نوشتن یه کامنت خفن!

    اما یه جاش یه تلنگری بهم وارد کرد

    “یکی از بچهای سایت بهم زنگ زد و گفت استاد من با اگاهی های سایت به این نتایج رسیدم و الان توی فلوریدای امریکا هستم”

    وقتی این متن رو شنیدم دوباره یه چیزی از درون بهم گفت “دوست داری چند سال دیگه توهم به این نتایج رسیده باشی یا اینکه هنوز

    تو همین وضعیت در حال گذاشتن کامنت های خفن فقط برای جلب توجه و گرفتن لایک سبز باشی؟ ”

    و اونجا بود که تموم شد

    البته تموم که نشد نجواها همین الانم هستن اما عین یه قطره رنگ سیاه تو یه سطل رنگ سفید

    دیگه نمیخوام کامنتی که میزارم حتما لایک سبز بگیره یا اینکه به عنوان متن فایل انتخاب بشه

    فقط میخوام منو آگاه کنه

    میخوام منو بالا ببره ، برای خودم

    این شرکه که من محتاج باشم به لایک یک انسان

    این شرکه بت کنم استادم رو و بپرستمش و محتاج باشم به تایید اون

    این شرکه که کامنتی بنویسم فقط برای اینکه بقیه دوسش داشته باشن

    و من نمیخوام شرک کنم!

    و الان که میخوام این کامنت رو بنویسم من کنار میکشم و اجازه میدم خداوند براتون کامنت بزاره

    اجازه میدم اون هدایت کنه و من اطاعت!

    اجازه میدم اون بگه و من تایپ کنم 🙃

    فایل رو گوش کردم تا وسطاش رسیده بودم اما حسم در هر لحظه بدتر میشد

    یه حسی که بهم میگفت

    تو عقب موندی!

    تو نمیتونی!

    تو کجا استاد کجا!

    بهم میگفت :

    خاک تو سرت کنم 3 ماهه تو سایت فعالیت نداشتی!

    دیگ بدبخت شدی اصن نمیتونی بیای بالا!

    این هدایتا که واس تو اتفاق نمیوفته عباس منش یه انسان خاصیه!

    فایلو قطع کردم، اینجور نمیشد نمیدونم اسم این حس رو چی باید میزاشتم

    حسادت؟

    یا کم بود عزت نفس؟

    شایدم هردو!

    ناتوانی تو تمام سلول هام فریاد میزد و این منو دیوانه میکرد

    بلند شدم رفتم جلوی آیینه نشستم و با صدای بلند با خودم صحبت کردم :

    “ملیکا جونم چته؟ چی شده؟ چرا ارامش نداری؟ چرا حس ناتوانی میکنی؟

    چرا این فایل به جای اینکه خوشحالت کنه داره

    ناامیدت میکنه؟ ”

    و جوابش یه کلمه بود ‌‌”من باور نداشتم” من خدارو با اون همه قدرت باور نداشتم

    و چون باور نداشتم این حرفا برام تلخ بودن

    دلیلش رو فهمیده بودم، حالا باید ذهنم رو قانع میکردم

    ” ملیکا تو میدونی همه ی انسان ها به یک اندازه به خدا نزدیکن و میدونی که تو ام دقیقا به اندازه ی استاد پیش خدا عزیزی

    خدایی که برای استاد خدایی کرده برای توام میتونه بکنه

    اما این تویی که سد راهش شدی”

    اشکهام دونه دونه از چشمام میریخت و کم کم اوج گرفت

    با گریه ادامه میدادم با خودم حرف میزدم با خدای خودم حرف میزدم گریه میکردم اما از روی عشق دوست داشتم بلند شم و خدایی رو که تو این چند ثانیه حس حضورش کنارم 100 برابر شده بود رو در آغوش بگیرم و بعد سرم رو روی پاهاش بزارم و اون منو نوازش کنه

    اما اون خدا یک انسان نبود!

    بلکه میلیاردها انسان بود و این جهان و من و همه چیز!

    حس حسادت کم کم از دلم بیرون رفت و تماما عشق شدم، تماما باور شدم ، تماماگوش شدم برای شندین اتفاقات خوبی که برای یک انسان افتاده!

    یک انسان از جنس من

    یک انسان با تمام ویژگی هایی که من دارم

    عقل

    قلب

    حس

    خدای درون

    همرووووو دارم همشو!

    و بعد دوباره برگشتم تا اجازه بدم این بار با حس خوب نکات رو یاد بگیرم…

    _

    میبینن خدا چقدر قشنگ میچینه‌؟

    به قل نوید محمد زاده” به چینش خدا ایمان داشته باش”

    اول که یه دشمنی انگیزه ی مهاجرت کردن رو شروع میکنه

    و وقتی استاد وقت سفارت میگیره دیگه کارتش قطع میشه که مبادا استاد خرج اضافه ای بکنه چون دیگ قراره بره ،

    موندگار نیست!

    فکرشو بکنید روابط ایران و تاجیکسان تا لحظه ای که استاد میخواست ماشین بگیره خوب بود😶 بعد وقتی استاد میخواد ماشین بگیره تقققق کارتا قطع میشن

    میشه شانسی باشه؟!

    چه خوشگل همزمانش کرده؟

    انگار میخواد به استاد بگه” بابا تو دیگه رفتنی ای من بهت قولشو دادم، ماشین میخوای چیکار؟”

    کارتارو قطع میکنه که مبادا پول استاد هدر بره برای اجاره ی ماشینی که قرار نیست استفاده بشه

    و وقتی استاد عزیزمون یکم ناامید برمیگرده خونه و به مریم جونمون میگه “نه پول داربم نه ماشین” مریم جون قصمون به جای اینکه از زمین زمان گله کنه و به استاد غر بزنه که هیچی حالیت نیست و چرا دفترو جمع کردی و هزار تا حرف دیگه که هم خودش و هم استاد و ناراحت تر کنه ، میاد با قلبی اکنده از الهامات الهی به استاد میگه” ماشینو میخوایم چیکار؟ خدا داره بهمون میگه بزن بریم امریکا”

    مگه میشه عزیز دل استاد نشه؟

    چقدر خوبه ادما تو اینجور موقعیتا به جای اینکه بگن دیگه ته خطیم و ناامید شن بگن

    نه این اتفاق به ظاهر بد اومده تا یجوری که نمیدونم چجوری و فقط خدا میدونه بهمون کمک کنه

    و بعدش هم که با ایمانی که از قلب این خانواده فوران میکنه منطق رو فراموش میکنن و میرن پاریس فقط بخاطر یه وقت سفارت و بدون اینکه انگلیسی بلد باشن با اینکه میدوننن اگ نتونن ارتبات برقرار کنن نمیشه کاری کرد

    اما خدا ایمان رو بی جواب نمیزاره!

    اتفاقا اونجا زنی حضور داشت که فارسی بلده و اتفاقا کارهای استاد رو انقدر زود و بدون درخواست مدرک انجام میده!

    استاد من حس میکنم اون جمله ی خانم که گفتن “من دوست دارم شمارو بفرسم به امریکا” دقییقا پیام خدا بود به شما

    و بعدش هم ویزایی که انقدر در باره ی سخت بودنش حرف میزنن تو دو دقیقه رسید دستتون 😍

    پرواز آسون و با هزینه ی کم باور نکردنی

    خوشبرخوردیه مامور تو خاک امریکا، با اینکه تا دو دقیقه ی پیش با یه اروپایی بد برخورد کرد و از قضا شما ایرانیم هستین اما برخلاف باور های ما، با یه ایرانی اینهمههههه خوش برخوردی کرد و حتی فرمم پر کردو و حتی براتون الکی اسم یه هتلم میزنه چرا؟🧐

    چون خدا حرفشو از زبان اون خانم بهتون رسوند “من دوست دارم شمارو بفرسم امریکا”🙃

    از قضا مدته 6 ماهه براتون زد تا بتونید به راحتی کارهای اقامتو انجام بدین چرا؟چون خدا بهتون گفته “من دوست دارم شمارو بفرسم امریکا” ❤️

    اتفاقا میاد میگه چمدوناشون و بازرسی نکن چراا این اعتمادو میکنه؟ چوننن خدا میخوااااد دلش نرم شه براتوننن چون اصن خودش خداس 😭

    و بعد دوست عزیزمون زنگ میزنه و میگه بیاید فلو ریدا “چون خدا دوست داره شما رو بفرسته به بهترین جای امریکا “❤️

    و بعد عین پادشاها وارد امریکا میشید

    یه شب تو پیتزا فروشی با صدای اخبار بهتون میفهمونه که تو لس انجلس کشتیه برید ببینید و از قضا دقیقا سر موقع بهتون میگه و شمام که پذیرای هدایت، با جان و دل قبول میکنید همون موقع راه میوفتید و وقتی میرسید بازم اون حسه بهتون میگه اول بپرس ساعت چند برگزار میشه بعد برو هتل

    و تا میرید تو سالن میبیند همون موقع شروع شده! اینا اتفاقی نیستاااا!!!!!!!! 😭

    وبعدش میفهمیم کشتی بهونه بوده!

    خدا میخوسته استا بفهمه که این اقامت همیشگی نیست و اونارو دقیقا سر موقع میفرسته لس انجلس

    استاد اتفاقی عکسرو میبینه و زنگ میزنه

    و اتفاقی اون خانم وقت داشت

    وهمه ی کارهارو جور میکنن و تموم! 😲😭😭

    استاد دیگه اقامت دائم امریکارو گرفتن به راحتی ❤️

    چرا ما نگران میشیم؟

    چرا قصه میخوریم؟

    چرا زندگیرو نمیسپریم به خودش؟

    وضیفه ی ما اینه که فقططط بدونیم چی میخوایم و ایمان داشته باشیم و در مقابل خدا تسلیم باشیم

    چرا مقاومت میکنیم؟

    چرا حسش نمیکنیم؟

    چرا میترسیم؟

    ببینننننن ببین چقدر ریز بینانه چیده هنه چیزو از چی میترسیم وقتی همچین نیرویی هوامونو داره؟

    انقدر از بعد ظهر هی اشک از عشق خدا ریختم 😭 اصن یه حالی دارم ❤️

    این حسو دوس دارم

    این فایل باعث شد حس نزدیک یودنم به خدا 100 برابر بشه

    دست توانمند خدا مممنووووونم ازتت❤️

    خدا جون مرسییییییی😍

    به خدا میسپارمتون 🙋🏻‍♀️

    حس خوبی دارم

    رو براهم امروز

    با تو میسازم من

    زندگیمو هرروز

    در کنار تو خدایا غیر ممکن سادست

    واسه پر زدن برای تو دلم آمادست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: