دیدگاه زیبا و تأثیرگزار مرضیه عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:
خدای من عجب بوی عطری این سایت رو گرفته. الله اکبر،همه منتظر برای اومدن فایل جدید. همه منتظر جواب سوالشون هستن واقعا چی شد و چطور شد که استاد عباسمنش اینقدر راحت مهاجرت کرد به امریکا
استاد یادتونه اینجا وقتی ماه رمضان یا ماه محرم میشد،خیلی هامون بیشتر حواسمون بود کمتر غیبت کنیم،کمتر دروغ بگیم و…چون این ماه ها رو معنوی میدونستیم،اما استاد از وقتی که قدمی برداشتم برای بودن در این سایت،هر لحظه ی من داره اینجوری پیش میره،درستکار باشم،قضاوت نکنم،شکرگزار باشم،لذت ببرم،شاد باشم و…این سایت برای من هر لحظه ش ماه رمضان،ماه محرمه که دارم سعی میکنم حقیقت ذات درونم رو بیدار کنم تا ضمیرناخودآگاهم پر بشه از عطر خداوند،الله اکبر
الله اکبر استاد دیوانه شدم،من تووی این داستان فقط و فقط خدا رو دیدم،بعد شما میگی،اینارو میگی که ما ایمانمون بیشتر بشه،باورهامون تقویت بشه،بابا استاد تک تک کلماتمون تا مغز استخونم رفت،دیوانه شدم،قدم به قدم معجزه،معجزاتی که به قدر تبدیل شدن عصای حضرت موسی به اژدهها شگفت انگیزه،باور نکردنیه،اما من با سلول به سلول بدنم باورش دارم،خدایا شکرت
خدایا شکرت منو به جایی هدایت کردی،که ادمهاش بوی تورو میدن،صحبتهاشون،نگاهشون،ایمانشون فقط و فقط بوی تورو میدن،الله اکبر
خدای من بعضی از اطرافیانم نگرانن،من عارف بشم و از عشق خداوند دیوانه بشم،استاد بگو چجور این عشق به خداوند رو کنترل کردی که داری طبیعی زندگی میکنی،هر روز یه کشش عجیبی درونم اتفاق میوفته که بزنم به کوه و بیابون برم،برمو برم و با خدای خودم عاشقی کنم الله اکبر الله اکبر
ادامه ی داستان هدایت الهی به سمت مهاجرت به امریکا
خدای من تو چقدر عظیمی که اینقدر دقیق داری کارها رو انجام میدی،بدون ذره ایی خطا،آخه تو چقدر بزرگی،استاد میره ماشین بگیره کارتی که تا اون روز فعال بود،غیر فعال میشه،نه ماشینی هست،نه پولی،نه سایتی،نه خونه ایی،اما استاد میگه که لین موقع ست که باید ذهنمون رو کنترل کنیم،استاد این اگه ایمان حضرت ابراهیم نیست،واقعا پس چیه؟
بخدا دیوانه شدم،اون تصویری خانم مریم شایسته تووی ذهنش میبینه،همه ی پلهای پشت سر رو توو ایران خراب میکنی و با ایمان میوفتی توو جاده و سایت میره توو هوا،میفهمین که دیگه باید مهاجرت کنین،بعد اونهمه اتفاق تازه خانم شایسته میگه که خدا داره میگه دارید میرید،ماشین نمیخواید الله اکبر،مگه انسانی میتونه با ذهن منطقیش همچین داستانی رو که مثه افسانه هاست بنویسه،جز اینکه این داستان کارگردانش فقط میتونه خدا باشه.
استاد میدونی توو این سایت دنبال چی هستم،دنبال اینم که ببینم شما داری چجوری فکر خدا رو میخونی،من دنبال اون تفکر قانونمندتم،که جهان برات کن فیکون شده،استاد بخدا فهمیدم ماشین بنز و خیلی چیزهای دیگه برای من حاشیه ست،من بنز رو میخوام چون میخوام به خدا برسم،من آبشار نیاگارا رو میخوام،چون میخوام با نیاگارا آزادی و رها بودن ذاتمو درک کنم الله اکبر الله اکبر
خدایا چنان جنبشی درونم راه انداختی که احساس میکنم الان میتونم کوهی رو جابجا کنم،الله اکبر
استاد واقعا هنوز جایگاهمو پیدا نکردم،از بچگی همیشه توو ذهنم خودمو میدیدم که با کوله پشتی دارم شهر به شهر میرم،این مدت همش خودمو دارم بر فراز کوهی میبینم که دارم خدارو فریاد میزنم،شکرش میکنم،همین الان که دارم مینویسم این صحنه تووی ذهنم تداعی شده،من اینجوری حالم بی نهایت خوبه،خدایا شکرت
استاد یادتونه تووی لایو شماره سیزده قبل از این بیماری گفتی که حستون گفته برید واشنگتن سیتی پاسپورتها تمدید کنید،بعد این بیماری اومد و همه جا تعطیل شد،بی نهایت مشتاقم هدایت خداوند رو در این مورد هم بشنوم
خدایا دوست دارم هدایت هاتو تووی زندگی خودمم درک کنم،کلامتو بفهممم،نشونه هاتو پیگیری کنم،کمکم کن کمکم کن
دو روز مونده به وقت سفارت،اونهمه اتفاق به ظاهر بد،استاد تازه میگه بریم دیزنی دلند عشق و حال،الان موقعی که باید ذهنمون رو کنترل کنیم،بابا بخدا این خیلی حرفه،خدایا به منم اون ایمانی رو بده که استاد عباسمنش بهت داره،بیشتر از اونم میشه،بیشتر،میخوام با تموم وجودم میخوام
و جمله ایی طلایی از استاد عباسمنش: اونی که پاداش بزرگ میخواد باید بتونه این موقع ها ذهنشو کنترل کنه.
خدای من،این مرد چه کارهای بزرگی کرده،بچه ی دو سالش فوت میشه دو ساعت بعد میخنده میگه مال خوده خدا بوده،بردش،خونه زندگیش رو تووی بندرعباس میبخشه،دست خالی میره تهران،همه ی چیزاشو چه میبخشه،چه میفروشه میوفته توو جاده،پروژه های با درآمد ماهی سی،چهل میلیارد رو کنسل میکنه،سایتش میره توو هوا،اما این مرد با هر اتفاق ایمانش قوی تر و قوی تر میشه،واقعا صادقانه به خودم میگم،آیا من جسارت این کارها رو دارم؟؟واقعا نمیدونم،نمیدونم خدایا شکرت
و روز موعود رسید میرن سفارت،مریم جانم توو قسمت ۲۸ سفر به دور امریکا توو همین سفارت بود گفتی حست بهت گفت یه زمانی انتخاب کردی تووی ایران به دنیا بیای،حالا هم انتخاب میکنی بری امریکا زندگی کنی و شما حرف قلبتون رو پذیرفتی و پای کانتر رفتی،بخدا بخدا اینقدر توو عمق ماجراتون هستم،همش احساس میکنم اون لحظات منم پیشتون بودم،به نوعی تماشاگر بودم که شما میرفتید جلو و من پشت سرتون داشتم تماشا میکردم قدم به قدم ماجرای مهاجرتتون رو،الله اکبر
و اون روز شما با خانمی مصاحبه میکنید که با اینکه ایرانی نیست،اما فارسی حرف میزنه و به شما میگه دوست دارم شما برید امریکا،استاد بخدا این کلام خدا بودا از زبان اون خانم،گفت دوست دارم شما برید امریکا،الله اکبر
و یکی از کاربران سایت پیگیر میشه،برا شما خونه میگیره،و به شما میگه بیاید میامی فلوریدا،قدم به قدم دستان خدا،کارها رو دارند براحتترین شکل ممکن انجام میدن،و این چیزا برای کسی اتفاق میوفته که به خدا ایمان داره،این ایمان با سلول به سلول بدنش آمیخته شده،خدایا میشه منم به این ایمان برسم؟؟بخدا بخدا حس درونم گفت البته که میشه،الله اکبر،خدایا با تموم وجودم میخوام،میخوام هر آنچه که منو به تو نزدیکتر میکنه،هدایتم کن
و با پروازی با کیفیت،خالی مهاجرت کردید به امریکا
و دستی دیگر از دستان خداوند،آقای افسر که به صورت معجزه،خودش میره میگرده برگه ی انگلیسی پیدا میکنه،خودش پرش میکنه،مهره شیش ماهه میزنه،چمدونها رو نمیگرده،استاد بخدا دیوانه شدم،من میخوام از چشم شما به قوانین نگاه کنم،بهاش هر چی باشه،با تموم وجودم آماده ام که بپردازم،خدایا هدایتم کن
و بعد از یک ماه خیلی اتفاقی تووی پیتزایی متوجه میشید که جام جهانی کشتیه توو لس آنجلس،اونم با پنج هزار کیلومتر،الله اکبر،استاد با تموم وجودم کلمه به کلمه حرفاتون رو باور دارم،اما درکش اونقدر سخته که دلم میخواد تووی سکوتی عمیق فرو برم و ساعتها فکر کنم.الله اکبر
هماهنکی ساعت حرکت با ساعت شروع مسابقه،یکیه،هماهنگی باز کردن درب با سوت شروع مسابقه یکیه،و توو دل این همزمانی ها آرزوی خانم مریم شایسته مستجاب میشه دیدن معماری این ورزشگاه،الله اکبر
استاد واقعا فکر میکنم اگه بخوام توو عمقش برم که خدا برای شما چه کرده و داره میکنه،ممکنه به معنای واقعی دیوانه بشم،اونقدر درونم پر شده از عشق به خدا که واقعا کنترلش سخته،الله اکبر هدایتم کن
و استاد شماره ایی رو اسکرین کرده،که الان مصادف شده با بیلبوردی که دیده،و باز هم خداوند دستی از دستانش چون خانم وکیل رو میزاره سر راهه استاد که به راحتی کارها رو انجام بده و مدارک رو میفرسته درب خونه و استاد عزیزم،خانم مریم شایسته و مایک عزیز اقامت امریکا رو میگیرن.الله اکبر
خدای من این اتفاقات برای کسانی اتفاق میوفته که به غیب ایمان دارند و باور دارند هر مسیر سخت،مسیر اشتباهیه،خدایا شکرت
و خداوند میتونه به همین شکل هدایتمون کنه برای هر چیز دیگه ایی
خدایا شکرت بابت هدایت استاد عباسمنش به امریکا
خدایا شکرت بابت بهترین کشور دنیا چون امریکا
خدایا شکرت بابت بهترین ایالت کشور امریکا چون فلوریدا
خدایا شکرت بابت هوای معتدل و همیشه بارونیه ایالت فلوریدا
خدایا شکرت بابت طبیعت بینظیر امریکا
و خداوند هر لحظه پاسخ میدهد به خواسته های ما،خواسته هایی که ما روشون تمرکز میکنیم،ایمان داریم که خداوند پاسخ میده و پاسخ میدهد،خدایا شکرت
استاد وقتی خداوند بهتون گفت برید پیش آقای تات و شما رفتی و چه تجربه هایی به دست آوردی،الان یه لحظه فکر کردم گفتم خداوند استاد رو هدایت کرد تووی خود امریکا تا تجربه کنه،و اطلاعاتی رو بهش میده که خیلی از امریکایی ها نمیدونند اینم چون استاد اون کنجکاویی مقدسی که انیشتین گفته رو تووی زندگیش عملی کرده،اما ما نیومده به امریکا داریم اطلاعات بدست میاریم،واقعا این خودش حکمتی داره،درسته ما بعد از شما بیدار شدیم و داریم آگاه میشیم،اما قدم به قدم که شما دارید پیش میرید راه رو دارید برای ما هموارتر و هموارتر میکنید و به اندازه ایی که باور داشته باشیم،خداوند هدایتمون میکنه.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD637MB55 دقیقه
- فایل صوتی داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 222MB55 دقیقه
به نام خداوند غفور رحیم
سلام سلامی پر از انرژی به استاد عزیز خانم شایسته مهربان و دوستان عزیز
خدای هدایت گر عزیزم که من رو به این اگاهیی ها هدایت کرد و کمکم کرد قدرتش و معرفتش رو دوباره یادم بیارم و حالم عمیقا خوب بشه
دوروز پیش به تضادی برخورد کرده بودم سرم پر بود از نجوا
اگاهانه اومدم تو سایت و سعی کردم توجه ام رو بزارم روی مواردی که میخوام وارد زندگیم بشه
خب خدارو شکر خدای عزیزم گفت بزن رو نشانه من منم زدمو اومدم اینجا
اولا که اروم اروم شدم ایمانم شعله ور شد و ترس ها ضعیف تر یادم اومد که اون خدایی که زندگی من رو انقدر بهبود داده از این به بعد هم همون خداست که همه چیز رو برام اسان قرار میده انقدر شیرین و راحت که فکرشم نکنم به شرط اینکه اجازه بدم بهش اجازه بدم که فرمون زندگیمو بگیره دستش مثل هر بار تسلیم بودنم که انقدر خوشگل انجام داده بود که فکرشم نمیکردم
به قول استاد اگر بخوام از هدایت هام بگم نمیدونم کی تموم بشه انقدر زیاده که …..
میدونی من هر چی بیشتر فایل میبینم بیشتر به حرف های استاد گوش میدم و فکر میکنم حس میکنم هرچی با خدا رفیق تر هر چیی عاشق تر هر چی متوکل تر هر چقدر توحیدی تر باشی و روی خدا بیشتر حساب کنی در مواردی که چیزی دیده نمیشه ایده ای نداری راه رو بلد نیستی نمیدونی باید چیکار کنی اونجا باید دستتو بزاری تو دست الله حرفشو گوش بدی نشانه هاشو ببینی شکر گذار و متوکل باشی از اون کمک بخوای نه غیر اون زیاده خواه باشی و روی قدرتش حساب کنی اره خدا بیشتر خوشش میاد اره باید بیشتر بهش اجازه بدم مثل یوسف بدوم به سمت در اون درارو باز میکنه اره به همین سادگی عاشقتم خدا مرسی
بزار در رابطه با هدایت ثروت بگم که در رابطه با همین موضوع هم قبل این فایل یه مقدار نگران بودم موضوع ثروت موضوع مشتری
یخورده سخته نوشتنش یعنی تو کامنت نمیشه کامل به جزئیات پرداخت ولی سعی میکنم هم یاد خودم بیارم هم خوب به اشتراک بزارمش
چند سال پیش که من من دانشگاه قبول شدم
رشته نرم افزار خب عملا هیچی پول نداشتم سال 95 یک ملیون تومن هم از خودم نداشتم
دنبال کار بودم که مخارج دانشجوییمو در بیارم
گشتم دنبال یه فروشگاه که فروشندگی کنم خب خیلی هدایتی یه مغازه پیدا شد که قبول کنه به صورت پاره وقت پیشش کار کنم میدونید هر چی بیشتر میگذشت من میفهمیدم که من به کسب کار شخصی و بیزینس بیشتر علاقه دارم صاحب کارم کلا مغازه رو داد دست من بچرخونم خب این باعث شد خیلی تجربه من بیشتر بشه در خرید پلرچه تولید و فروش یواش یواش با دیدن قیمت مناسب مغازه های اونجا و با دیدن الگو هایی که فروشنده بودن و مغازه اجاره کرده بودن و موفق شده بودند خواسته مغازه دار شدن در من شکل گرفت یلنی یجورایی این هارو خدا نشون من میداد چون من میل شدیدی به پیشرف داشتم و دائم با خدا حرف میزدم و ازش میخواستم که کمکم کنه تا کمک خرج خانواده بشم مادرم اون موقع سر کار میرفت و خرج خونه میداد این موضوع رو مخم بود بعد از دوسال کارگری به مادرم گفتم نمیخواد بری سر کار من مغازه میزنم یه مقدار پول جمع کرده بودم یه مقدارم مادرم داد گفت منم سهم میزارم تو میخوا به من کمک کنی خلاصه خدا مقداری پول برام جور کرد و یسری ادم دورم جمع کرد خود خدا مثلا یکی از همسایه ها که سن زیادی داشت گفت محمد بیا زنگ بزنم با صحب مغازه ها ببینم کدوم مستاجر میخواد خالی کنه تو بگیر مغازه رو بدون اینکه من درخواست انچنانی بکنم افتاده بود دنبال کارام صاحب مغازه اومد با مبلغ مناسبی برام مغازه رو قرار داد بست زفتم با مبلغ کمی جنس خریدم کلی هم اشتباه داشتم در خرید جنس ولی یه ذوق و یه اعتمادی به مسیرم و یه امید و حسابی روی خدا باز کرده بودم که الان نتیجشو براتون میگم یه سری ادم اومدن با پیشنهاد خودشون به صورت امانی و چکی بهم جنس دادن البته الن کامل دسته چک رو از کسب کارم حذف کردم با هدایت خدای مهربانم به اموزه های استاد عباسمنش
خب اون موقع خیلی چون ریسک نمیکردم و حس خوبی داشتم همه چیز به نفعم پیش میرفت
اقا یسری ادم اومدن بهم قفسه دا ن یسری مانکن و خدا همه چیز رو محیا کرد مدتی کاسبی کردم و سود روی سود میومد
من طی اون دوسال کارگری توجه کرده بودم که یسری از همسایه ها مشتری هایی دارند که شرکت و ارگان ها هستند که میان و از اونها به صورت عمده به صورت نقدی خرید میکنند
قبلا در ذهنم گفته بودم که چقدر خوب این خواسته در من شکل گرفته بود گفته بودم خدا چقدر خوب میشه ما هم از این مشتری ها داشته باشیم البته اون موقع برای صاحب کارم کار میکردم در کت شلوار فروشی خب یه روز که در مغازه خودم ایستاده بودم بعد از سه ما از افتتاح مغازه ام یه پیر مردی داشت رد میشد من با لبخند گفتم پدر جان خوش اومدی تشریف بیار مدل های من رو هم ببین با لبخند و روی خوش گفت بله حتما اومد تو مغازه دست گذاشت روی یه کاپشن و گفت چه دوخت تمیزی چه محصول با کیفیتی این رو میتونی پونصد تا دونه ازش به من بدی خب من تک فروش بودم با تعجب بهش نگاه کردم یه مکث کردم گفتم بله من تولید کننده ام فقط باید بهم زمان بدید تا بدوزم براتون اصلا اون حرف هارو خدا جاری میکرد بر زبانم گفت قیمت گفتم اجازه بدید تا صبح قیمتشو رو اون تعداد اعلام کنم خدمتت گفت پس من جایی نمیرم بر میگردم خونه گفتم چشم برید خیالتون راحت
همون موقع رفتم پیش یکی از همکارام که سن بالایی داره و سی چهل سال تجربه کار هم سن پدرم هستش
گفتم اقا سعید یه نفر اومد پیشم این کاپشنو عمده خواست گفت ولش کن در دسر داره و پولتو نمیدن کار تولید میکنی خراب از اب در میاد
به قول استاد دیدم داره چرت و پرت میگه گفتم اقا یا علی اصلا تو خوبی خخخخخ
فردا پا شدم رفتم پیش همون تولید کننده که کاپشنو خریده بودم ازش باهاش صحبت کردم گفتم این کار باید این قیمت برام بزنی این خ مات گلدوزی چاپ اینجور چیزارم انجام بدی گفت اوکی
زنگ زدم به مشتری مشتری هم از ارگان بزرگی بود خیلی شناخته شده نجوا ها میومد که چرا باید از تو بخرن وقتی این همه ادم تولید کننده … هست چرا از تو یه الف بچه که نوزده سالته (موضوع برای چهار سال پیشه) سال 98 منم اون موقع با قوانین الهی اشنا نبودم ولی تو ذهنم جواب های خوبی میدادم به خودم میگفتم خدا خدا داره این کار هارو برام امجام میده روزی منه اره خلاصه زنگ زدم مشتری گفتم اوکیه قربان بیست روزه تحویل میدم گفت دوتا نمونه بفرستید رییسمون ببینه خلاصه از جاهای دیگه تولید کننده های قدیمی و شناخته شده هم نمونه اورده بودند ولی خدا کار هارو انجام داد و مشتری
پیش پرداخت داد بدون هیچ ضمانتی چند ده ملیون که اون موقع مبلغ قابل توجهی بود داد به من و گفت برو کار رو انجام بده خلاصه انجام دادیم تحویل دادیم تصفیه کردیم اون موقع اون پول خیلی کمکم کرد دوباره با اون پول جنس ریختم تو مغازه چندی گذشت منتظر شب عید بودیم شب عید سال 98 اولین شب عید کاریم بود که برای خودم کار میکردم کلی چک کشیده بودم ( الان به لطف خدا چک حذف شده از کسب کارم )
صد ملیون چک یهو پندمیک شد اول برج دوازده اون مسئله اومد و اعلام کردند مغازه ها طعطیل خب من موندمو صد ملیون چک ولی حالم خوب بود گاهی حالم بد میشد ولی امید داشتم به همون خدایی که اون مشتری هارو اورد ه بودو اون همه کمکم کرده بود اون موقع با استاد اشنا نبودم ولی یه کلیپ یک ساعته از قانون جذب داشتم هی اونو نگاه میکردم و کتاب چهار اثر هم گی گاهی میخوندم تو همون طعطیلات اقا بعد تعطیلات اومدیم و من تو مغازم خیلی جنس داشتم به اندازه ای که میشد یه مغازه دیگه بزنی باهاش اقا یهو همسایمون خالی کرد چند نفر هم میخواستن اون مغازه رو منم پول نداشتم دوستم گفت بیا من پول میدم این مغازه رو اجاره کن منم گفتم باشه ولی فعلا نمیتونم برگردونم بهت گفت اوکی مغازه رو گرفتم یه نفر فروشنده هم به صورت جادویی هدایتی اومد پیشم کارکنه یهو تلفنم زنگ خورد همون مشتری عمده بود گفت اقای مردان نژاد دو هزار تا پیراهن شلوار میخوام میتونی تولید کنی گفتم بله تمام وجودم داشت سپاسگذاری میکرد حالا هیچ ایده ای نداشتم که چجوری پارچه بخرم خیاط از کجا بیارم به همین فروشنده ای که تازه استخدام کرده بودم گفتم خیاط پیراهن میخوام گفت بیا این شماره خیاط پیراهن من موندم همینجوری اره الله اینجوری کا ر انجام میده
و خیلی هدایتی خیاط شلوار دوز پیدا شد و هدایتی کلی مشتری دیگه بهم خورد و من شدم تولید کننده لباس های اداری و لباس کار و.. به لطف خدا اره گاهی وقتا یادم میره که خدا چقدر کار برام نباید بی معرفتی کنم باید یاد خودم بیارم و به خودم بگم چقدر کار برام انجام داده و به همین شکل میتونه هر چیز دیگه ای که بخوام رو بهم بده به شرط این که روند رو یادم نره در مسیر بمونم روی خودم روی ذهنم کار کنم و یکتا پرست و موحد باشم خدا جونم خیلی جاها دستمو گرفتی ممنونتم عاشقتم
استاد عزیز مرسی که بعث شدی انقدر در خودم کنکاشت کنم و به یادم بیارم روند رو روند هدایتی و متوکل بودن الهی شکر
به نام خدای مهربان و هدایتگرم
سلام عرض ادب اقا اسدی گل خیلی ارادت دارم دوست عزیز
سلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته نازنین و دوستان گل که کامنت رو میخونن
اقا اصلا یه طوری احاطه شدم با معجزه همزمانی و هدایت الله کهدنمیدونم چطور راجبس حرف بزنم تک تک سلولام سپاسگذار خدای مهربانم هستند خیلی احساس خوبی دارم پشتم گرمه گرم بخدا به وجود و حضور نیروی کمک کننده ی خدا
چرا میگم همزمانی اقا اسدی من این کتمنتی که شما حوابش رو دادی یک ماه پیش نوشتم از لحاظ مالی به شدت نیاز پول داشتم چون دسته چک ندارم و دارم نقدی کار میکنم و کاملا توکلم به الله هستش که کار هارو جلو ببره خب اون مشتری که صحبت کردم در کامنت قبلی اون پیر مرد که مسئول خرید اون شرکت بود سه سال از من خرید کرد و باز نشست شد و کاملا با من رفیق شده من رو تحسین میکنه و حتی الان که حدود دوسال هست دیگ از من خرید نکرده برای شرکت گاهی به من زنگ میزنه و حالن رو میپرسه و از من به عنوان یک مشتری کاملا رضایت داره مسئول خرید جدید شرکت پارسال به من درخواست خرید داد و سر قیمت و یکسری توقعات بیجا معاملمون نشد
تمسال تو این چند روز که تقریبا تایم خریدشون هست چند بار به ذهنم رسید که بهش زنگ بزنم و بگم از ما خرید نمیکنی ؟؟ نمیخوای قیمت هامو جنس هامو ببینی به سریع به خودم گفتم محمد اون مشری رو کی اورد تو زندگیت و مشتری های عمده دیگه رو خب جواب مشخصه خدا به صورت جادویی اورد تو زندگیم
گفتم خب اوکی عزت نفست رو حفظ کن و زنگ نزن بهش اون شمارتو داره اگر بخواد خرید کنه زنگ میزنه و با شرایطی که تو تعین میکنی ازت خرید میکنه
و نه تنها اون بلکه خدا بینهایت مشتری بهتر از اون داره البته که خرید این مشتری برای من مبلغ خوبیه (دو سه میلیارد )
ولی روزی رسان خداست بزار اون کار هارو انجام بده برات
اقا من معمولا ساعت یازده میام در مغازه یه روز دو سه هفته پیش ساعت ده اومدم و یک اقایی اومد تو مغازه گفت لباس میخوام برای شرکتمون
من هم گفتم که در زمینه پوشاک از لباس کار تا کت و شلوار من همه چیز تولید میکنم در بالا ترین سطح کیفی نمونه کار هامو نشون دادم بهش
و گفت خدارو شکر عجب کسی رو پیدا کردم
گفتم در خدمتم
اقا صورت خرید این بند خدا 9/000/000/000تومان هستش
من فقط میتونم بگم خدایا شکرت
ببینید کسایی که دارید کامنت منو میخونید من جایی دارم کاسبی میکنم فروشگاه من در جایی هستش که هیچ ربطی به عمده فروشی نداره و مراکز خرید لباس های ادای جای دیگه هستش و من فقط این رو یک هدایت الهی از طرف خدا میدونم که این ادم هارو برای اجابت دعای من به سمت من میفرسته
و جالبه اینم بگم من طی این چند ماه خیلی با خدا حرف زدم خیلی گفتم خدایا فقط تویی که ادم هارو وارد زندگی من میکنی ادم ها میتونه یک دختر برای رابطه عاشقانه باشه میتونه دوستان خوب باشه میتونه مشتری های فوق العاده باشه ولی خدا جون تویی که این کار میکنی من ایمان دارم و من هیچ کاری به جز درخواست از از دستم بر نمیاد این فرمون تو بشین من خسته ام من خوابم میاد من راه رو بلد نیستم من اینجارو نمیشناسم تو خدایی تو روزی رسانی تو ربی تو پادشاهی من بندتم وظیفم بندگیه تو درست کن مان تا اخر عمرم به همه میگم میگم که من چیزی نمیدونستم تو کردی تو ساختی تو خدا جونم خداجونم عاشقتم
این نکته رو بگم من چند روز پیش توی یسری پیج های املاک ملک هایی دیدم با قیمت های هزار میلیارد ششصد میلیارد و …
به خودم گفتم میبینی دیگه میلیارد عادیه در صورتی که چند ملیون بیشتر تو حسابم نبود دیروز که رفتم هولدینگ پیش این حاجی که داره از من نه میلیارد خرید میکنه یه قرار داد نشونم داد که ششصد میلیارد خرید کرده بود و الانم که داره نه میلیارد از من خرید میکنه پرداختش براش کار اسونیه من هم با این که تو حسابم پول انچنانی نیست طوری برخورد کردم که برای من هم عادیه ولی به شدت در درون بابت این مبلغ از خدا تشکر کردم
خلاصه که چنان روزی رسان روزی رساند که صد عاقل در ان حیران بماند شکر
اقا اسدی خیلی مخلصم داداش ممنون بابت حس خوبی که بهم دادی اره من همچنان و تا اخر عمرم بجز اون نیروی الله ری هیچ چیز دیگه ای حساب نمیکنم چون همه چیز اونه اون خدا الله رب
اونه که من رو هدایت کرده تا با ادم حسابی هایی مثل استاد عباس منش مثل خانم شایسته مثل شما دوست خوب همنشین باشم از شما ها ورودی بگیرم خواسته هام در بالا ترین استاندارد شکل بگیره با دیدن زندگی استاد شکر شکر خدا واقعا خدا برای من بالا ترین حد لذت از زندگی رو میخواد که من رو اورده اینجا تا ظرفم بزرگ بشه چون برای کار های بزرگ باید ادم بزرگی بشم شکر شکر
مرسی اقا اسدی در پناه الله شاد سلامت ثروت مند باشی ارزوی موفقیت دارم برات رفیق
من هم دوستت دارم
استاد خوبم عاشقتم شکر گذار خدا ام برای وجودت
مرسی خانم شایسته نازنین
الهی شکر