داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 2 - صفحه 25

702 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیرمحمد رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1774 روز

    سلام استاد من امیرمحمدرضایی هستم کلاس دوم دبستان من ۷سال ونیم من اااااااشق فایلاتون هستم

    الآن شبهست ومامی خوایم بخابیم درپناه الاه یک تاشادسلامتباشید 😊😊😊☺😀😁

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 1823 روز

    سلام وقت بخیر

    فرمودین کالیفرنیا به دلیل کمک های بی جا گدا پرور هست

    آقای عباس منش شما این رو با چشم خودتون دیدین یا شنیدین

    تو یکی از کتاب های آمازون نوشته ۹۵% مردم آمریکا تجارت نوسان دارن

    امکان نداره آمریکا گدا داشته باشه مگر اینکه فرد ناتوانی شدید یا برای اینکه کسی شک نکنه خودشو به گدائی زده برای جاسوسی و کارهای تروریستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 2128 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر نازنین استادم،عشقم،معلم زندگی ام

    استادی ک آشنایی باهاش هم هدایت الهی برام بود

    منم هدایت شدم

    ی زمانی ک اوضاع زندگی ام سخت بود ازش هدایت خواستم و شما رو بهم معرفی کرد از طریق یکی از دستاش

    الانم شاکر و سپاسگزارم بی نهایت ب خاطر هدایتم

    خیلی خیلی خوشحالم ک با شما آشنا شدم🤗😇

    دارم از زندگی ام لذت میبرم

    خوش باش ک هرکه راز داند

    داند ک خوشی خوشی کشاند

    شیرین چو شکر تو باش شاکر

    شاکر هر دم شکر ستاند

    ارادتمند🙋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    ئاوات مصطفی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2765 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربان

    سلام استاد و دوستان گرامی

    فردا قراره یک سفر کوله گردی رو که چندین ساله می خوام انجام بدهم به امید خداوند متعال و هدایتگر شروع کنم.

    امروز داشتم وسایل سفر رو آماده می کردم که دیدم کپسول گاز خالیه و رفتم پرش کنم. چند روز قبل ه خواستم پرش کنم ولی یه تبدیل داشت که اونو با خودم همراه نداشتم و نشده. امروز تبدیلشم برداشتم و رفتم تا پرش کنم. با دو چرخه در هوای نسبتا گرم ! ولی حقیقتش من داشتم همینجوری واسه خودم فایل گوش می دادم و اوضاع بیرون خیلی برام مهم نبود. نزدیک خونمون دو مغازه گاز پرکنی هست که وقتی رسیدم بسته بودند.رفت اون سر شهر و دیدم اونجا هم بسته بود. دقیقا من ۶ مغازه گاز پرکنی رو سر زدم که همشون بسته بودند. درسته که اگر باز بودن

    کارم راه می افتاد ولی حقیقتش اصلا ناراحت نشدم، همین جوری داشتم واسه خودم دوچرخه سواری می کردم و فایلهای عزت نفس رو گوش میدادم و لذت میبردم. ته دلم یه چیزی گفت باید یه مغازه ای این موقع روز باشه که گاز پر بکنه و از این حرفا که وقتی سرم رو سمت راست چرخوندم دیدم یک کانکسی هست که چندین ماشین جلوش وایستادن و خیلی هم خوب مشخص نیست ولی چشمم به یک کپسول گاز افتاد و گفتم خودشه!! یعنی نمی دونید چقدر خوشحال شدم و چقدر خدا رو شکر کردمو چقدر ممنون این هدایت شدم. درسته که کارم راه افتاد ولی درسی که من از این حرکت کوچیک گرفتم اینه که سعی کنم اگه اتفاقات بیرونی به میل من هم نبودند در درون امیدوار و شاد بمانم! سعی کنم ورودی هام رو کنترل کنم . حال دلم رو خوب نگاه دارم و ایمان داشته باشم اگه افکار و گفتار و کردارم در یک مسیر زیبا و همسو باشند،۱۰۰% اتفاقات عالی و زیبا برایم رخ خواهد داد.

    خداوند هدایتگر رو بابت این هدایت و درس زیبا شاکرم.

    حالا همین جوری که داشتم واسه خودم راه می رفتم و اتفاقات رو با صدای خودم ضبط می کردم به یکی از دوستانم برخوردم که اونم باید داستان خودش رو برام تعریف می کرد. و خوندنش خالی از لطف و هدایت نیست.

    قبلا با ایشون در اداره پست همکار بودیم. ایشون نامه رسان بودند. آدم صادق و زحمت کشی بود.منظورم از صادق اینه که همیشه کار خودش رو انجام میدادو مثه بقیه نبود.آدم سر به زیر و محجوبی بود.من که از اداره استعفا دادم ایشون هم ۳ ماه بعد من اومدند بیرون. چند وقت بود که یه سری تضاد در کارش براش پیش امده بود و با هم حرف می زدیم. منم بهش می گفتم خودت بهتر می دونی ولی این کاری که الان داری انجام می دی هم زحمت و استرس زیادی داره و هم دستمزدش بسیار کمه. خودش هم اینو احساس می کرد. چون قراردادی بودند دستمزدشون به تعداد مرسوله هایی که پخش می کردند کم و زیاد میشد. ایش.ون تعریف کردند که ۲ ماه بعد اینکه رفتی از اداره پیش حسابدار اداره رفتم و گفتم من فردا ساعت ۱۰میام و واسیلم رو تحویل می دم و دیگه اداره نمیام.! خلاصه شبش اون حسابدار رفته بود و براش هزار دلیل اورده بود که بهتره دوباره فکر کنی کار به این خوبی گیرت نمیاد آدم باید صبور باشه تا به یه جایی برسه بهش وعده وعید هم داده بودند ولی ایشون مرغش یه پا داشت و گفت فوق یه ماه دیگه تحمل می کنه و بعدش نمیاد.

    اینو هم اضافه کنم شغل نامه رسانی برای ایشون خیلی استرس داشت. مثلا با هم که می رفتیم کوهنوردی عصرش که بر میگشتیم این دوستم و بقیه باید میرفتند و مرسولاتی که جمعه رسیده بود رو باز می کردند!! و اغلب هم بار بسیار زیادی براشون می اومد. یعنی به جای اینکه استراحت کنند باید می رفتند و با یه حجم کار زیاد همون شبش سر می رکدند. خلاصه همیشه استرس داشتند و الان هم اونایی که اونجا هستند دارند چون نیرو خیلی کمه و بهشون نیرو نمی دهند در نتیجه به کارمنداشون فشار میاد و کارمندا هم به افراد قراردادی و نامه رسان فشار می آوردند.

    خلاصه یک ماه گذشت و ایشون گفت پسر عمه اشون که همکار نامه رسانش بود یکی رو به جای اون پیدا می کنه!

    و دوستم از اونجا میاد بیرون ! هنوز از اونجا خلاص نشده بود که یکی رئیس یکی از شرکتهایی که کارتخوان و دستگاههای سیار پرداخت رو سرویس می کنند باهاش تماس می گیره و می گه یه طرحی اومده که قراره استخدامی داشته باشیم و اون دوستم میره و فوری استخدام میشه!

    و جالب اینجاست چون قبلا پستچی بوده تموم سوراخ سنبه های شهرمون رو مثه کف دستش بلده و همون تضاد قبلی در کار قبلیش اینجا براش به شکل یک مزیت عالی جبران میشه! و جالبتر اینکه اون مقدار کار که همکارانش در شرکت سرویس کارتخوان در ۱ ماه انجام میدهند ایشون در ۱۵ روز انجام میدهند. خوشد رئیس خودشه . می گه ساعت ۱۰ از خواب بیدار میشم. فوری کارهام رو انجام میدم. اونایی که باید بهشون برسم رو فوری سر می زنم. اضافه کاری رو چون همیشه جلوتر از بقیه هستم ،واسم واریز می کنند. حقوق ثابت ۳۵۰۰ در ماه دارند. به اضافه هزینه ایاب ذهاب. پنجشبه و جمعه تعطیل هستند. به مناسبت اعیاد مذهبی بهشون عیدانه می دهند. انواع بیمه تکمیلی رو واسشون واریز می کنند. از همه جالبتر اینه که دفتر شرکتشون در یک شهرستان دیگه است و رئیس اون دفتر خیلی از کار ایشون در طی این چند ماه راضی هستند.ایشون تقلایی نمی کنند و واقعا دارند سوت می زنند و لذت می برند. دوست عزیزم واقعا آدم شکرگزاریه و همیشه سعی می کنه از کوچکترین چیزها لذت ببره برای همین این اتفاقات زیبا براش رخ میدهد. خودش هم می گفت مطمئنم اینجا هم نمی مونم و قراره خیلی بالاتر برم. جالب اینه که ایشون رو امروز دیدم و داستان هدایت و تضادهایی که براش پیش اومده بود رو برام تعریف کرد.

    خلاصه من درس گرفتم و فهمیدم کههمیشه باید امیدوار موند . باید ایمان داشت. ایمانی که گاهی چون یک شمع در طوفان میماند ولی خاموش نمیشود بعد همین شمع کوچک به یک اتشفشان تبدیل میشود اگه امید داشته باشم و ادامه دهم. همین چند وقت پیش برام تضاد بزرگی پیش اومد که نزدیک بود خودم رو ببازم. حتی در دفتر خاطراتم هم نوشتم که بماند یادگاری…. و الان که دارم می نویسم شکر خدا اوضاع بهتر شده و قراره خیلی بهتر هم بشه ! به امید خدا ادامه می دهم. ورودی هام رو کنترل می کنم.تمرکزم را بر داشته هایم می گذارم و شکرگزار باقی خواهم ماند. خدایا هزاران بار شکرت به خاطر این حس به خاطر این هدایتها بی پایان به خاطر معجزاتت به خاطر لطفت به خاطر این سایت و استاد و دوستان عزیز خدایا شکرت به خاطر قوانین بدون تغییرت که افکار و احساسات ما زندگیمون رو میسازه. پس شاد و متوکل باقی خواهم ماند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مهدی جعفرابادی گفته:
    مدت عضویت: 2160 روز

    زمانی که در باره هدایت شدن انسان ها می شنوم یه حس فوق العاده ای دارم غیر قابل توصیف لطفا باز هم در باره داستان های هدایتتون ویدیو بذارین و اینکه مدت ها بود دنبال داستان کامل مهاجرت شما بودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    امیرمحمد رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1774 روز

    سلام عباسمنش من امیرمحمدرضایی هستم کلاس دوم دبستان هستم می خوام درموردخودمهرفبزنم من به شماعلاقه دارم من فایلاتونودوستدارم 🌹من خخخخیلیشماردوستدارم🌹😍😍😍😍😍😍😍من خییییییییلیسفر به دراِمریکاردستدارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    سهیل احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2293 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز

    چه قصه شیرینی برای مهاجرت. ایشالله قصه مهاجرت همه از جمله خودم به شیرینیه قصه شما باشه. و چه جاده و ماشین باحالی. انشاالله با لامبورگینی این جاده رو برید بیاید. یکی از بهترین و پرانرژی ترین فایلهاتون با فاصله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    آقای خالق خلاق😊 گفته:
    مدت عضویت: 2710 روز

    به نام پروردگار هدایت گر

    سلام استاد خوبم

    چی بگم استاد از این فایل که هر چی بگم به خدا کمه!

    استاد عباسمنش عزیز میتونم به جرات بگم این همه فایل که از شما گوش دادم و دیدم ، این همه توی این 3 الی 4 سال که در مسیر قوانین قرار گرفتم فایل انگیزشی دیدم و شنیدم ، استاد این دو ساعت یه چیز دیگست. استاد چقدر باورهام تکون خورد. چقدر خدا رو بیشتر باور کردم. میدونید استاد جان تا به حال اینقدر نگاه من نسبت به وکالت و سرپرستی خداوند نسبت به بندش روشن نشده بود. این آیه رو بارها و بارها و هر روز خونده بودم و بهش فکر کردم ولی الان تو وجود شما درکش کردم:

    سوره بقره آیه 257 / الله ولی الذین آمنو یخرجهم من الظلمات الی نور ( خداوند سرپرست کسانیست که ایمان آورده اند و آنان را از تاریکیها به سمت روشنایی به در میبرد ).

    استاد من تازه دوره ثروت یک رو تهیه کردم و تا جلسه 5 با شما پیش رفتم. این فایل به من خیلی انگیزه داد تا ادامه بدم ، از چیزی نترسم ، دو دو تا چهار تا کردن های هر لحظه ذهن ام رو کنار بگذارم و فرمون رو بدم به دست خود خدا به شرط ایمان و عمل. ایمانی که ترس و نگرانی رو میبره ، غم و میبره ، شرک رو میبره و تنها خودش کافی کافی کافیه. استاد از این فایل میشه کتاب نوشت.

    استاد داستان زندگی شما توی این فایل برای من نمونه واضح و عینی این آیه هست:

    سوره بقره آیه 256 / (در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به روشنی آشکار شده است پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به یقین به دستاویزی استوار که در آن گسستی نیست چنگ زده و خداوند شنوای داناست.)

    ایمان و یکتاپرستی چه کارهایی که نمیکنه برای یک مومن!

    استاد چه کرد این فایلت با من.

    شما راست میگید که اگر کسی صداقت شما رو باور نداشته باشه این تجربیات شما رو دروغی بیش نمی دونه. چون مثل افسانه هاست مثل داستانهای باور نکردنی. ولی برای من و ما فرق داره ما ایمانمون قویتر میشه و به خودمون میگیم این قانونه و ما هم میتونیم مثل شما تجربش کنیم. قبلا که شما در مورد هدایت خداوند میگفتید به خودم میگفتم خدایا میشه من هم یه روز به این درجه ای که استاد رسیدند برسم تا بتونم صدای هدایتت رو بشنوم! استاد الان درک کردم نیاز نیست به درجه خاصی برسیم چون هدایت خدا همیشه بوده و هست. برای ههمون هست. این منم که فرمون رو میدم دست نجواها و ترس ها. تازه خود شما هم اولش چند ساعتی یا لحظاتی در مواقع سختی و اتفاقات به ظاهر بد درگیر نجواها و ترس ها میشید ولی در آخر فرمون رو از هر کس و هر چیز و هر اتفاق ناگواری میگیرید و میدید دست خدا.

    این که در بعضی موارد شما هم در همون لحظه مواجهه با اتفاقات به ظاهر ناگوار یا بد ، دچار احساس بد میشید و طول میکشه که کنترل ذهنتون رو به دست بگیرید برام خیلی آموزنده است چون من همیشه در این مواقع خودم رو میبازم و به خاطر اینکه در همون لحظات اولیه احساسم بد میشه خودم رو سرزنش میکنم و دیگر این فرصت رو به خودم نمی دهم که به مسیر درست برگردم. این درس بزرگی بود برام چون به اشتباه فکر میکردم اگر از همون اول کنترل احساسم رو از دست داده ام پس باید منتظر اتفاقات بد باشم! حالا میدونم که اینطور نیست و هنر در این هست که بتونی در بدترین مواقع و در بدترین حالی که هستی توکل کنی و به سرپرستیش تن بدی و بری دیزنی لند عشق و حال.

    استاد عزیز این فایل رو بارها و بارها نگاه میکنم و میشنوم چون خیلی درس و انگیزه داشت برام.

    سپاسگزارم از خداوند که هدایتم کرده اینجا باشم.

    سپاسگزارم از شما و تیم شما.

    در پناه خداوند شاد و پیروز و سربلند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    بهمن جمعی گفته:
    مدت عضویت: 3033 روز

    سلام استاد خدا قوت من داشتم برای چندمین بار این فایل رو می دیدم که حسم گفت بیام و اینجا تشکر ویژه کنم بابت ضبط این فایل، با اینکه همه فایلهاتون یه دنیا درس داره برامون ولی به جرات میخوام بگم این فایلتون تاثیر سازنده عمیق داشت و خیلی فوق العاده بود و خواهشا از این فایلها برامون بزارید. من یه معجزه بعد دیدن این فایل برام اتفاق افتاد که انشالله کارش تموم شه مییام و اینجا کامل در موردش مینویسم . این فایلها در عمل استفاده از قانون رو به ما اموزش میده و موجب میشه کلام خدا رو بهتر بشنویم. و یه ویرایش بزنم استاد بازم لطفا از این خاطره هاتون که یه دنیا برامون درس داره و چون جزئی از الهامات شروع راهتون بوده برامون تعریف کنید چون ما هر چی تو زندگی شنیدم از بدبختی هایی بوده که در گذشته به سر پدر و یا مادر و خواهر وبرادرو دایی و عمو و بالاخره کل اطرافیانمون اومده و برای درک و فهم بهتر آموزشهاتون به این درسهایی که در زندگی باهاشون برخورد کردید نیاز داریم تا ایمانمون و فهم و درک مون قویتر بشه .

    خیلی دوست دارم استاد و همیشه خداوند رو به خاطر وجود پربرکت شما سپاسگزاری میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: