داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 2 - صفحه 38

702 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1614 روز

    سلام به استاد عزیزم و به همه دوستان هم فرکانسی

    استاد ما هم عاشقتونیم، عاشق این فایلایی که میذارین، این آگاهی های نابی که بهمون میدین

    خداروشکر که در مدار دریافت این آگاهیهاهستم، خداروشکر که استاد دوباره این فایل رو به عنوان “روزشمار تحول زندگی من” رو سایت گذاشت و دوباره و دوباره تونستیم این آگاهیهای ارزشمند رو بشنویم و دریافت کنیم.

    واقعا طلایی بود این فایل، این داستان، دونه دونه جمله هایی که استاد میگه، به قول محمد امین حسینی عزیز که تو کامنتش نوشته بود، وقتی داشتم این فایلو میدیدم، به خدا نمیدونستم داد بزنم، باشم دور خودم بچرخم، باشم بدوم، اصلا یه چیزی…

    هرکدوممون به نوعی تو یه داستانی نیاز به این ایمان و توکل و توحید داریم، یکی دنبال کار میگرده، یکی میخواد مهاجرت کنه، یکی مهاجرت کرده میخواد اقامت دائم بگیره، یکی میخواد وارد یه رابطه بشه یا خارج بشه از یه رابطه ی نادلخواه… تو همه ی اینا ذهن همش میخواد ما رو سمت عوامل بیرونی سوق بده، برای کار باید دَمِ فلانی رو ببینی یا فلان جا آشنا داشته باشی، برای مهاجرت باید وایسی تا فلان قانون مثلا عوض بشه، یا پدرمادرم یا همسرم رضایت نمیده و پس منم نمیتونم نمیشه، و هزاران عامل بیرونی دیگه…

    خدا بهمون کمک کنه و تو این مسیر و این فرکانس مثبت هلمون بده که بتونیم به موقع ذهنمون رو کنترل کنیم و به هیچ عامل بیرونی بها و اعتبار ندیم، همه چیز دست خودمونه و خدا، و حتی خود خدا هم چیزی از قبل تعیین شده برای ما نمیخواد، تو هر مسیری که باشیم تو همون مسیر هدایتمون میکنه. کلاً نُمد، هؤلاء و هؤلاء من عاشق این آیه م

    خدایا شکرت برای این فایل

    خدایا شکرت بعد از مدتها توفیق داشتم رو فایلهای دانلودی هم کامنت بذارم

    استاد نازنین و مریم جان عزیز دل و دوستای عزیزم دوستون دارم یه عالمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    رها گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    بنام خدای محقق کننده خواسته هایم بزیبایی و عزت و آسانی

    خدایا ممنون و سپاسگزارم من رو دوباره هدایت کردی به این اگاهی ناب

    این اگاهی ها بی نظیرن

    هر یک رویدادش یک دنیاا اگاهی ودرس هست

    منقلب میشم با شنیدنشون

    حدود یک ونیم ماه پیش هم هدایت شدم

    اونروز پاسخ پررنگی برایم داشت در واقع من پاسخی رو که دوست داشتم از این اگاهی ها برداشت کردم

    و

    امروز دوباره اینجا هستم و میفهمم که این فایل پاسخ دیگری برای من داشته

    و چه حس عجیبی دارم

    این فایل ترکیبی از دو مقوله هست

    شدن و نشدن

    و تمام درسهاش تو مبحث “نشدنش” پنهان شده

    اینکه جاهایی بر وفق مراد پیش نرفته

    جاهایی خلاف انتظارت رویدادهای رخ دادن

    جاهایی که دقیقا همونجا ها نیاز به کنترل ذهن داره

    چیزیکه تفاوت انسانها رو معلوم میکنه

    مدتهاست هر تجربه ای دارم رو بدنبال رد پای قانون هستم

    چه ارتعاشی داشتم؟

    چه فرکانسی ارسال کردم؟

    چه باوری بوده؟

    گاهی پیداشون میکنم و. گاهی نه

    بااین فایل فهمیدم که اصلا لازم نیست خودم رو در همون ابتدای امر به پیداکردن پاسخ این سوالها ملزم کنم

    مهمترین چیز در ابتدا

    کنتـــــــــــــرل ذهنه

    خداایاااا

    عجب داستانی شده کنترل ذهن

    .

    راستش خودم رو جای استاد گذاشتم

    تو موقعیت غیر فعال شدن کارت

    تو موقعیت غیر فعال شدن سایت

    شاید از بیرون به ماجرا نگاه کنم بگم همش راه حل داره طوری نیستکه

    اما اگه وسط ماجرا باشم حتما درگیر میشم

    و نمیدونم چقدر طول میکشه تا کنترل ذهن کنم

    مثلا در تضادهای ریز و درشتم

    هم کنترل ذهن دارم هم لابلای اون نجواهااای اون از خدا بیخبر هم میاد

    داستانی درست میشه

    خدااایــــــــاااا خودت خوب میدونی چه میشه دیگه!

    ــــ

    استاد عزیزم

    قطعا برای ما خیلی میتونه اموزنده باشه که از این دست تجربه هاا رو از شما بشنویم

    چون این کنترل ذهنه که مارو رشد میده

    و حتی همین الان هم که زندگی با کیفیتی دارید اگر تجاربی دارید که نیاز به کنترل ذهنه برای ما بگید تا ما درک بیشتری از این مقوله پیدا کنیم

    ـــــ

    سپاسگزارم

    خدایا شکرت ممنون و قدر دانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    هاشم داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1367 روز

    به نام خداوند بخشنده هدایتگرم

    عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم

    روز شمار زندگی من روز 124

    دونه به دونه جملات استاد در رابطه با هدایت رو باید خوب درک کرد من باید خودمو تو اون موقعیت قرار بدم و خودمو سبک سنگین کنم و به خودم بگم و از خودم بپرسم که اگه من جای استاد بودم چکار میکردم و این رو هم می‌دونم که استاد تکاملو طی کرده که به این حد از شناخت خداوند رسیده و چقدر رو ایمانش کار کرده استاد الان خاطرات و میگه ولی تجسم کن تو اون شرایط تو یه کشور دیگه که هیچ کس و جز خدا اونجا نداری بتونی ذهنتو از ناخواسته ها برداری و بری برای خودت تفریح کنی چقدر باید من روی خودم کار کنم که این ایمان و باور و در خودم بسازم و وقتی اتفاق ناخوشایندی برام رخ میده بتونم ذهنمو کنترل کنم منی که برای یه چیز پیش پا افتاده ذهنمو درگیر میکنم خیییییلی باید روی کنترل ذهنم کار کنم و می‌دونم که استاد هم از اول اینطور نبوده آروم آروم پیش رفته و تا به این حد از ایمان رسیده که تو بدترین شرایط میتونه ذهنشو کنترل کنه و توجه شو از ناخواسته ها برداره و شاد باشه و از زمان حالش لذت ببره این چطور می‌تونه اتفاق بیفته مگه غیر از اینه که استاد تو کنترل ذهنش استمرار داشته ادامه داده تمرین کرده و شده جزئی از وجودش و ابن می‌تونه برای من یه الگوی فوق‌العاده ای باشه و از صحبتهای استاد من به این نتیجه رسیدم که وقتی من تو مسیر درست قرار میگیرم و این و با حال خوبم می‌دونم که مسیری که دارم میرم درسته و هر اتفاقی برام رخ میده رو به فال نیک بگیرم و به خودم بگم که این هدایت خداوند من میتونم به این حد از درک جهان برسم وقتی که دائما و در هر لحظه دارم روی خودم و تغییر شخصیتم کار میکنم اتفاقات و با قبل و بعد خودم قیاس میکنم و متوجه میشم که این اتفاق از تغییر من بوجود اومده و در مسیر من قرار گرفته و چرا قبلاً این اتفاقات رخ نمی‌داد خیلی باید تفکر کرد به این نوع از هدایت خداوند که همه چیز در زمان مناسبش و در مکان مناسبش اتفاق میوفته خیلی باید دقیق روی کنترل ذهن تمرکز داشته باشیم و هر چرت و پرتی رو گوش نکنیم نبینیم و در رابطش حرفی نزنیم من خودمو میگم خیلی باید تمرین کنم و می‌دونم که اگه کنترل ذهن و خوب انجامش بدم منم میتونم یه زندگی ایده آل برای خودم بسازم به شرط اینکه مثل استاد فکر کنم و عمل کنم و سراپا گوش باشم و از حرفای استاد اون چیزی رو که برای من می‌تونه خوب باشه رو درک کنم و تو زندگیم احراش کنم من باید تمرکزم و روی یکتا پرستی بزارم و شناخت توحید من به این باور رسیدم که تمام این اتفاقات خوب استاد فقط می‌تونه روی شناخت خداوند و یکتا پرستی از نوع بسیار مرقوبش باشه طوری که خودت و رازی کرده باشی از شناخت کامل خداوند و یکتا پرستی توحید شاه کلید موفقیت برای همه ماست و پیامبران برای اشاعه یکتاپرستی پا به این جهان گذاشتن یعنی شغل اصلی شون شناخت خداوند به مردم زمان خودشون بوده و با این استدلال من باید روی شناخت خداوند و تقویت ایمانم نسبت به خداوند تمرکز کنم تا خوشبختی و سلامتی و ثروت به دنبال من را میوفته و وارد زندگیم میشه من باید روی ایمانم کار کنم و قویترش کنم تا مشمول هدایت قرار بگیرم تا ظرف وجودم افزایش پیدا کنه وقتی که من روی ایمانم کار کنم ترس دیگه برای من معنایی نداره و سد راه ورود خوشبختی ترس می‌تونه باشه و وقتی ایمان قوی باشه ترس خود به خود از بین رفتنیه رد پای من در روز 124ام از روز شمارم ….

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1031 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به عزیزانم

    و روزشمار 124ام

    وداستان هدایت الهی

    داستانی که حتی بزرگترین و ماهرترین کارگردانان جهان هم عاجزند ازساختنش و اگر کل دنیا دست به دست هم تلاش میکرد که این هم زمانی ها اتفاق بیفته امکان نداشت به این دقت میلی متری و میلی ثانیه ای و دقیقه ای رخ بده ، خدایا من به فیلم های علمی تخیلی علاقه دارم و قبلا می‌دیدم و باور میکردم و میگفتم خب احتمالا در آینده میشه یا علم پیشرفت می‌کنه و …. ولی آخه این خیلی دیگه تخیلیه ،داستان این هدایتو اگه به ذهن یه فیلمنامه نویس می‌رسید می‌دونی چقدر فروش میکرد؟؟؟ اما در عین حرفای استاد هرچند داستان این هدایت خیلی باورنکردنیه اما من با تمام قلبم کلمات استاد رو و صداقت کلمات رو دریافتم ، عجب ،پسر هدایت هرلحظس ها ،فالهمها فجورها تقوی ها ، واقعا همینه ها ، هدایت برای موسی و ابراهیم نبوده فقط ،برا محمد و عیسی و یوسف و اینا نبوده ها ، هدایت و حمایت من رو برخودش واجب کرده در هر لحظه ،اما ایمان نیاز به فاکتورهایی داره ، نیاز به خاموش کردن ذهن و بی‌توجهی به تجربیات قبلی و درخواست هدایت و تسلیم در لحظه ، ایمان یه فاکتوری نیاز داره به نام شجاعت در اخذ تصمیمات مهم و اساسی ، ایمان به یک فاکتوری نیاز داره به نام باور به غیب و وعده ی الهی ، ایمان به فاکتوری نیاز داره به نام خودشناسی ،که بی تردید انسان وقتی خواسته هاشو بشناسه و روحیشو بدونه که به دنبال چه چیزی هست ،بتونه پاره‌ای پشت سرشو خراب کنه ، استاد همه ی اینهارو درعمل نشون داده و لایق تمام نعمت هاییست که در زندگیش جاریه ، وقتی من به خودباوری رسیدم ، وقتی من ،وقتی من باورکردم که تعیین کننده ی لحظه به لحظم خودم هستم و من خلق میکنم و فرکانس مشخص فلان نتیجه مشخص و رقم میزنع و حمایت پروردگار با کسیه که میخواد رشد کنه ،وقتی دقیقا می‌دونم از زندگی چی می‌خوام و چه چیزی در چه بعدی از زندگی رو می‌خوام تجربه کنم ، و وقتی باورم اینه که خداوند بیشتر از من خواهان رشده منه ،وقتی باورم شد که چه توانایی هایی در وجودم به امانت گذاشته و همانند خالقم قدرت خلق دارم و جهان مسخره اراده ی منه ، وقتی باورم اینه که دستی بالاتر از دست الله نیست و همه ی قدرت های جهانی در مقابل او خار و ذلیلند ، اونوقته که قلبم بازه برای دریافت الهامات و شیندن صدای درونم که با من صحبت می‌کنه ،و قصه اینجوری اتفاق میفته که وقتی وکیل مهاجرتی درباره ی مهاجرت لقمه رو دور سرش میپیچونه ،همون لحظه استاد قلبش بهش میگه این چرت و پرتی داره میگه بیا من بهت میگم و استاد به حرفش گوووووش میده حرررررکت می‌کنه و نادیده میگیره هر حرف و نشدنیو بقیه چیزا رو ، چون چیزی که باید می‌شنیده و بهش آرامش میداد شنیده ، و در راستاش حرکت کرده ، و خدا بهش میگه بزن به دل جاده تا ببینی که چی میخوای و خواستت چیه و دوسه بار تجربه سفر اروپا و دیدن جاهای مختلف و واضح تر شدن خواسته ی استاد ،اون تصویر رو به مریم جان عزیز الهام می‌کنه که بارو بندیل و ببندید و کاراتونو انجام بدید که این سفر حالا حالا ها برگشت نداره و بازهم ایمان ،بازهم شهود و اعتماد به این نیرو ،بازهم خراب کردن پل های پشت سر و البته یک سیر تکاملی طی شده از بندرعباس و اتفاقاتش تا تهران و ماجراهاش ‌‌وبرایاین ایمان تکامل طی شده واقعا و هیچکدوم از این داستان‌هایی که استاد تعریف کرد و گوش دادنش براما لذت بخش بود ،فک نکنم کسی الکی الکی اتفاقات به این شکل براش رقم بخوره ،اونم نه یه مسأله ساده ،مهاجررررت هرچند با خدا همه چی آسونه و اون ابزار پیچیده ای برا رقم زدن خواسته های بزرگ ما نیاز نداره ،ولی من عقبه رو که نگا میکنم همش ردپای تعهد و اراده استاد در مسیر کشف قوانین و اشتیاق سوزانشو در عمل به این قوانین میبینم ، عقبه رو که نگاه میکنم ردپای کلی باور قدرتمند کننده و توحیدی رو میبینم و ردپای استمرار در مسیر و مداومت رو میبینم ، ردپای عشقی که به کارش و اهدافش داشت ،ردپای تمرین برای پاک زندگی کردن و مومن زیستن ، ردپای مدام درجهت خواسته ها با ایمان حرکت کردن و همه ی اینها عقبه ای قدم به قدم برا استاد ساخته که می‌تونه بعد از مشخص شدن خواسته و دریافت الهام از جانب خداوند ، تمام پروژه ها رو کنسل کنه ،تمام کارمندارو ترخیص کنه و تمام دفاترو جمع کنه و با یه تصویر الهامی به مریم جان تیرخلاص و بزنه و تمام پل های پشت سرو خراب کنه ،بله الکی نیست این تصمیمات و حرکت ها و فکرشم برا ما شاید گنده باشه ،اما برا این آدم راحته ،چون یک بار هم از بندرعباس به تهران این کارو انجام داده و پاش وایساده و دیده که به غیر از فرکانس هاش چیزی تاثیر گذار نیست ،هزاران هزار الهامات دریافت کرده و دیده که زمانی که به الهامات عمل کرده ،الهاماتی که عین انداختن بچه تو دریا غیر منطقی بوده ،اما با عمل به اونها دیده که چه نتایجی رقم خورده ، براش از یقین هم فراتر رفته این قانون که خودش داره رقم میزنع اتفاقات و همه ی زندگی نوع نگرش و افکارش به اتفاقاته و همین باعث میشه که دست به خاک بزنه و طلا بشه ، ملک هایی که میخره انفجاری رشد کنن و سرمایه گذاریاش عالی جواب بدن ، همه ی اینها حاصل ممارست و ساختن تکاملیه باورهاست و ریشه هارو ساخته و عالیم ساخته که الان حاصلش میشه مهاجرت به آمریکا و یکی از آسانترین مهاجرت های تاریخ ایالات متحده ، برا خدا که آمریکا با ایران فرقی نداره ،برا اون فرکانس مهمه و کانون توجه من و تصویری که در ذهنم هست ، حاصل اون همه شجاعت و حرکت و پرداخت بها نباید این داستان های تخیلی باشه ؟؟؟ بایدم در نهایت عزت و احترام وارد خاک بهترین کشور دنیا بشی ،چون لیاقتتو ساختی ،چون حرکت کردی و همواره ذهنتو درظاهرا بدترین شرایط ممکن کنترل کردی و طبق قانون باید پاداش بگیری و اینجوری از اروپا تا آمریکا و افسر آمریکایی دلشونو خدا برات نرم کنه ، چون بابا ایمان داری ،مشتی چون حرکت کردی و بخاطر فقط یک تصویر و نشانه کل زندگیتو پروندشو تو ایران بستی ، خب بایدم در زمان مناسب و مکان مناسب باشی و زمانیکه که رسیدی سفارت اون خانومه که فارسی بلده اونجا باشه ،اون مگه الکی اونجا بوده ؟؟؟نه اون مامور بوده از جانب الله تا کاره کسی و انجام بده که قدم به قدمش رو با قدرت و ایمان برداشته ، خب بایدم تو‌دودیقه ویزا بگیری ، تک به تک داستان استاد فقط هدایت هارو گفتی ولی خب این همه تو ایمان نشون دادی و شجاعت داشتی و حرکت کردی با قدرت ،خب بایدم با کمتر از نصف قیمت بلیط در راحت ترین و دنج ترین حالت ممکن از پروازت تا آمریکا لذت ببری ، این همه دم از توحید زدی و این همه با تمام وجودت بندگی کردی ، خب بایدم افسر آمریکایی بدو بدو به همه جا سربزنه تا برات فرم پیدا کنه و چمدوناتو نگرده و خوش آمد بهت بگه و اونجا که گفتی ،افسره گفت به آمریکا خوش اومدی ،چه حسی داشتم الله اکبر ، و نرسیده دستی از دستان خدا منتظرته درحالی که خونه شیک رزرو کرده و ازتون خواهش می‌کنه که کارهاتونو تو آمریکا چند روز اول انجام بده ، خب این بذرهارو خودت کاشتی عزیزه دلم ، و حالا شما خیالت راحته به خیال اینکه اومدی و تموم شد اما خداوند اگاهه و ول نکرده شمارو ، و الله اکبر هدایت به فست فودی و دیدن همون شبکه ای که اعلام مسابقه می‌کنه در زمانی که میتونی برسی به مسابقه و به خاطر علاقه به کشتی این همه مسیرو تصمیم بگیری که بکوب رانندگی کنی ، 5000هزارکیلومتر بکوب!!!!!!واقعا چی پشت این داستان و رابطه مخلوق با خالقه؟؟؟چه جنس ایمان و باور باعث میشه یه انسان انقد صدایی که باید بشنوه رو می‌شنوه و هدایت و الهام و نشونه ای که باید دریافت کنه دریافت می‌کنه ؟؟؟

    و بری و دقیقا زمانی برسی که داور سوت بزنه و ببینی بازی و تصمیم بگیری چند روز بمونی اونجا و هدایت هدایت هدایت ،دیدن عکس و بازهم در زمان مناسب در مکان مناسب ، و خدایی که تو فرودگاه بدون زدن هیچ حرفی مهر 6ماهه برات زده ، و چیده برات ، خدایا شکرت ،باید هم برات اتفاق بیفته این داستانهای علمی تخیلی ،چون خودتو اول به خودت و بعد به خدای خودت ثابت کردی ،نوش جانت و نوش جان همه ی ما این معجونی که برامون خداوند با هدایت شما درست کرد و گوارای وجود روح های ما این جنس باور به هدایت و نشانه ها و یکتاپرستی .

    خداوندا از این جنس ایمان و باور به همه ی ما عطا کن و مارا در مسیر تکامل خود در ساختن این باورهای توحیدی و قدرتمند کننده واین جنس از باور و ایمان یاریمان کن که غیر از تو یار و یاوری نداریم و تنها تورا میپرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم ،

    به ما قدرت اجرای توحید درعمل

    به ما قدرت سپاس گذاری بیشتر

    وقدرت تحسین وزیبایی ها و تایید عظمتت رو در هر لحظه عطا کن و وجودمان را از هر ناپاکی و ناخالصی پاک گردان و مارو خودت به خودت نزدیکتر کن ، الهی آمین

    در پناه رب هدایتگر تسلیم امر او باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2197 روز

    قسمت 124

    روز شمار تحول زندگی من فصل 5

    داستان این قسمت هدایت است

    سلام به استاد عزیزم و سلام به خانم شایسته ی نازنین خدایااا شکرت که شما عزیزان رو دارمم خدایااا شکرت

    سلام به دوستان نازنینم ..

    خدایااا من حمایت تو را با خودم همراه می کنم برای اینکه قلم دستم بشی برای نوشتن و صحبت کردن و زبان و کلامم تا ترا با خودم همراه کنم

    خدایاا شکرت که امروز هم قدرت کامیابی بخش خداوند به تک تک ثانیه های امروزم خیر و برکت و شادی و شادمانی بخشیده تا بتوانم تعهد م از فصل اول و فصل پنجم در این قسمت را بلطف خدای وهاب و بخشنده. و مهربان و هدایتگرم انجام بدم خدایااا صد هزار مرتبه شکر گذارم برای این توفیق الهی که پله ی موفقیت رو هم در این دو فصل بالا آمدم خدایااا ممنون سپاسگذارم .

    و از اینکه لحظه به لحظه در مدار. ارتعاش و فرکانس هدایت های الهی و نشونه ها و شهود الهی برای رسیدن به اهداف و نیازها و خواسته هایم هستم ممنون و سپاسگذارم خدایاا شکرت

    اول از همه آگاهی هایی که از این قسمت بعد از چند سال دریافت کردم رو می نویسم و میدانم که طولانی می شود

    خب آگاهی های امروزم ..

    اینکه از میان این همه انسان های اطرافم و خانواده و آشنایانم فقط من برگزیده شدم تا در این سایت الهی ورود پیدا کنم و از سال 97 تا به الان مثل سریش به این مسیر توحیدی استاد عباسمنش عزیزم چسبیدم و برای هر موضوعی و برای هر آگاهی مدام در اینجا سایت نوردی می کنم تا در مدار آگاهی بیشتری باشم این یعنی هدایت

    اینکه تمام افراد و اطرافیانم و دوست و آشنایان منو مسخره می کنند و این موهبت نصیب من شده تا در این مسیر الهی هدایت شوم تا این مسیر توحیدی رو درک کنم . این یعنی هدایت

    اینکه برای خودم وقت میزارم و برای وجودم ارزش قایل شدم و روی خودم سرمایه گذاری کردم و روی افکارم کار می کنم از تمام اطرافیانم فاصله گرفتم و تغییر کردم و مبحث فرکانس رو درک کردم و فهمیدم و تمام آنها به نحوی از من فاصله گرفتند حالا چه آگاهانه که جسارت بخرج دادم و چه ناآگاهانه که از طرف جهان هستی این لطف در حقم شده این یعنی هدایت

    قبلنا اگر این جدایی ها پیش میومد خیلی ناراحت می شدم و احساس تنهایی می کردم و فکر می کردم حتما من یک کاری کردم که از دور برم پراکنده شدند ولی الان فهمیدم که آنها از طرز تفکر من خوششان نمی آید چون مثل آنها وقتم رو برای مسایل بیهوده تلف نمی کنم . چون پای صحبت ها و غیبت هاشون نمی شینم . چون مثل اونها صحبت های سیاسی نمی کنم . چون مثل اونها تا نیمه شب همراشون وقتم پای سریال های بیخودی نمی گذرانم و صبح هم خسته و کوفته دیر وقت از خواب بلند نمیشم .. چون من کلا برنامه های زندگیم با آنها متفاوت هستش .. برای وقتم ارزش قایل هستم چون من دانشجوی این سایت هستم و باید مدام روی خودم کار کنم و مواظب ورودی هام باشم .. چون از بدنه ی جامعه و اطرافیانم جدا شدم … بله برای همینه که همیشه با اطرافیانم و نزدیکانم و دخترم در روابط در تضاد هستیم .. چون من یک جور دیگه ای فکر می کنم و آنها مدام در حال مسخره کردن مسیر من هستند این یعنی هدایت به مسیر درست

    هر چند موفقیت های من هنوز در نظر آنها چشم گیر نیست ولی مطمعن هستم که مسیرم درست و عالی هستش و حتما به آن نتایج بزرگ هم می رسم چون خودم می دانم که چگونه از پایه کوبیده شدم و دوباره دارم خودم رو از نو می سازم و بنوعی تافته ی جدا بافته از تمام این وابستگی ها شدم اینها یعنی هدایت

    یک جمله ای رو در یک فیلمی دیدم که خیلی برام جالب بود اینکه آدم های موفق همیشه تنها هستند این جمله واقعا درسته و من باور دارم حتی اگر دور یک میز نشسته باشیم بخاطر اینکه اعمال و رفتار من با آنها متفاوت شده میز گرد رو ترک می کنند و یکی یکی از دورم دور می شوند و منو تنها میزارند و بعد میبینی در یک جای دیگه دور هم خودشان با هم جمع شدند و پشت سرم پچ پچ می کنند .. . البته نمی خوام قضاوت کنم ولی انگار آنها می ترسند که من واقعا موفق بشم ولی از یک طرف مسخره می کنند و از یک طرف دیگه نگران هستند که مبادا من به همین آسونی ها موفق بشم و پله های ترقی رو بزودی بالا برم و این مبحث حسادت در اطرافیانم موج میزند .. بله آنها همانند فیلمی از گذشته ی خودم من هستند… ولی من یاد گرفتم که حسادت چه آتش خانمان سوزی است مانند ذغال داغی است که اگر بخوام بسمت کسی پرتاب کنم اول خودم می سوزم . یاد گرفتم به هر آنچه که توجه کنم از آن جنس توجه بنوعی وارد تجربه ی زندگیم می شود .. یاد گرفتم که تشویق و تحسین کنم و روی باورهام و روی خودم کار کنم و خودم رو بشناسم و بسازم و باز سازی کنم و بهبود ببخشم این یعنی هدایت

    اینکه دیگه از تضادهایی واهمه ای ندارم و یاد گرفتم با تضادهایم دوست باشم و درک شون کنم و آگاه شوم و به چشم یک نشونه از طرف خداوندم به آنها نگاه کنم که می خواهند منو بسمت جلو هل بدهند این یعنی هدایت

    اینکه از استادم یاد گرفتم همیشه قدران و شاکر خداوندم باشم و برای کوچکترین داشته هام قدرشناسی کنم و سپاسگذار باشم این یعنی هدایت

    از استادم یاد گرفتم که به زیبایی ها و نکات زیبا توجه کنم و مدام بدنبال این باشم که چشم و گوش هایم رو بسمت زیبایی ها و خوبی ها جلب کنم چون فهمیدم که احساس خوب یعنی اتفاق ها و نتایج خوب و این هدایت بود که برایم این گونه رقم زد ..

    اینکه حرف ها و گفتگوهای ذهنی که مدام در کله ام نجوا به پا می کنند و جنجال می کنند و بعدش می فهمم که اینهایی که توی کله ام با من صحبت می کنند اینا من نیستم من فقط یک نظاره گر هستم

    قبلنا فکر می کردم که اینها من هستم و کلی خسته می شدم و امیدم رو از دست می دادم و انگیزه ای برای ادامه ی زندگیم نداشتم و انرژی من تغذیه ی این نجواها می شد ولی الان خیلی خوب فهمیدم که چطوری خودمو از این نجواها ی ذهنی و ناجالب خلاص کنم و غمگین و خسته نباشم و احساس شکسته شدن رو از خودم دور کنم و احساس دلسردی رو به گرما تبدیل کنم به احساس خوب قلبی و آرامش و آسودگی برسم و این بزرگترین موهبت الهی است که به آن هدایت شدم و این همان قدرتی است که خداوند به ما وعده اش رو داده بود خدایاا کمکم کن که عملگرا باشم و این تغییرات رو بتونم در خودم بوجود بیارم و درسم رو خوب فهمیده باشم . ای یعنی هدایت

    اینکه با دیدن فایل ها ی استادم و خواندن کامنت های دوستانم و نتایج و تجربیات خوب دوستان عزیزم که سخاوتمندانه در این سایت عزیزمون رد پای بجای می گذارند تا نور و چراغی برای مسیرم باشند و حرف های دلسوزانه ی استاد عزیزم رو می شنویم و به اعماق قلب و روح مون نفوذ می کند یعنی هدایت

    اینکه یاد گرفتم به کم قانع نباشم و وهابیت خداوند رو بشناسم و همیشه در حال حرکت و تکاپو باشم و همیشه در حال تغییر تحول برای رشد و پیشرفت و گسترش جهان باشم . و به کمتر از بهترین رضایت ندهم .. و از اینکه به یک منبع نورانی متصل هستم و می توانم به هر آنچه که اراده کنم برسم و چراغ قلبم به نور و عشق الهی گرم باشد یعنی هدایت

    اینکه یاد گرفتم خودم می توانم مواظب سلامتی خودم باشم و بدنم بزرگ ترین داروخانه ی شفا بخش جهان را با خود دارد و من به هیچ دارویی نیازم ندارم و اینکه هر اتفاقی برایم بیوفته مسعولیت آن با خودم هست و خداوند این توانایی رو در من گذاشته که فرمان زندگیم رو توسط افکارم بسمت بهبودی بچرخانم تا در مسیر درست و جاده های هموار حرکت کنم خدایا شکرت برای این هدایت های الهی که در وجودم گذاشتی ..

    البته درسته گاهی خسته شدم و بارها دلسرد شدم و بارها بریدم و بارها توقف کردم و بارها انگیزه ام رو از دست دادم و بارها ترس و دلهره و نگرانی به سراغم آمده و بارها انتظار دست یاری از طرف خداوند رو داشتم و بارها اشک ها ریختم و بارها فشار بهم اومد و بارها مورد حمله ی های بیرحمانه ی نجواهای ذهنم قرار گرفتم ووووووولی پناه من این سایت بود و با دیدن فایل های استاد عباسمنش عزیزم حالم خوب شد البته یواش یواش بهتر شدم و با دیدن چهره ی استادم قلبم گرم و نرم شد و بهم انگیزه داد و بارها دستان پر مهر استادم رو گرفتم و بلند شدم و حرکت کردم و بارها نشونه ها منو بردند بسمت آن فایلی که مورد نیازم بود … بارها و بارها اشک هایم با دیدن این فایل ها تبدیل به خنده و شادی شد با دیدن همین فایل های دانلودی هدایا و سریال های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت و و با همین صحبت های توحیدی و الهی استاد عزیزم و با شنیدن صدای گرم و صمیمی و زیبای استاد عزیزم و صدای پر مهر و محبت خانم شایسته ی نازنینم خواندن کامنت های دوستان عزیزم این یعنی هدایت

    با همین آیه های قرآنی که استادم به بهترین و روان ترین و شیواترین شکل برایم توضیح داد و با همین قوانین جهان هستی که باید قوانینش رو می آموختم و بازی این قوانین و جهان هستی رو درک می کردم و و پاسخ هزاران سوال که منو از غول و زنجیرهای باورهای مخرب مذهبی و باورهای محدود کننده آزاد و رها کرد ..استاد قشنگم این ها یعنی هدایت

    قدم به قدم هدایت شدم و به این درک رسیدم که همه چیز در این جهان هدایت است حتی قِل خوردن یک بطری مخصوص نظافت که زیر پای چرخ ماشین استاد افتاده بود و مسیر قدم به قدم پاهای استاد که از جهتی حرکت کند که آن بطری شیشه ای رو ببیند .. بله اینها همش هدایت است

    شرایط و اوضاع و موقعیت ها و فرصت ها افراد انسان ها و اشیاء و آب و هوا و آب ها و ماه و ستارگان و خورشید و کهکشان ها و موقعیت های جغرافیایی و قطره های آب و باران و برف و باد و مه و خورشید و فلک در کارند … همه ی زیبایی ها ی طبیعت و گل و گیاهان و زنبور عسل … پول و ثروت و طلا و جواهر و سنگ ها ی قیمتی و کوه ها و شنزارهای کویر ها و ساحل ها و دریاها و نعمت ها و مواد غذایی و کشاورزان و روابط ها و حتی این قلم دستم و دفترهایم انگشتانم که روی دکمه های گوشی موبایلم و این نفس کشیدن و کارهای روزانه و هزاران هزار نعمت هایی که آگاهانه و یا نا آگاهانه مریی و یا نا مریی و بطور مستقیم و یا غیر مستقیم در زندگی مون جریان دارد یعنی هدایت هدایت هدایت

    همین که صبح راس ساعت دلبخواهم بیدار می شوم .. اینکه خداوند منو در آغوش گرم و نرم خودش محافظت می کند اینکه هر روز هدفمند بیدار می شوم و روزم رو به امید خدا شروع می کنم و امیدوارتر از از همیشه تلاش می کنم .. و اینکه هر روز صبح به امید دیدن این سایت چشم هامو باز می کنم و توی فضای روحانی سیر می کنم و صدای نازنین استادمو می شنوم وبهم سپاسگذار بودن رو یاد داد یعنی هدایت

    اینکه خداوند علینا الهدی است و گفته وظیفه ی ماست که شما رو هدایت کنیم دیگر جایی برای توضیح نمی ماند

    خدایااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم

    سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 903 روز

    دروداستادبی نظیرم ومریم نازنینم

    وهمه دوستان عالیم

    خداروشکربابت وجوداستاد

    چقدراین فایل رودوست دارم که ادامه فایل قبلی است ولبریزازنکته های طلایی …

    بله استادجان باورم می شودازهمون فایل دانلودی اول که روی سایت طلایی تان است تاآخرین فایل،

    دوره های 12قدم ،کشف قوانین زندگی و……باشمازندگی کردم،اشک ریختم ،به تک تک صحبت هایتان باجون ودل گوش دادم ازبندرعباس باشماآمدم تابه امروزکه دراینجاهستم درکاخ معنوی که خداوندبرایم به ودیعه گذاشته وهرروزدرحیاط دلنشین آن زیرسقف آسمان زیبایش اشکم جاری می شودزبانم ازشکرگزاری لبریزمی شود ،برایم تازگی داردهرروزوهرلحظه بودن دراینجا ،این ثمره همان شروع خواندن کتابهایتان بودوتغییرات من وشروع معجزات…..

    داستان آمدن شمابه آمریکانمودبارزهمان ایمان وتوکل است که ازشماآموختم واتفاقاتی که برایتان پیش می آیدوشمامحیط راعوض می کنیدومی رویدتاتمرکزداشته باشیدروی زیبایی ها،این همان پرورش ذهن است وبرای من اینهاوتمام مواردی که فرمودیدهمان کلیدهایی هستندبرای بازشدن هردری ودرواقع هرمسئله ای و آرام آرام ثابت شدن این نکته طلایی تان که احساس خوب مساوی بااتفاقات خوب ودرواقع عالی ومعجزاتی که یک به یک مثل گل شکفته شددرشخصیت وزندگیم وبوی عطرناب آن درتمام وجودوزندگیم جاری شدچون تمام وجودم شده لبریزازخداوندواوهم چه زیباوورویایی جواب ایمان وتوکلم رامی دهد.

    این روزهاتمرکزمان روی کسب وکاردومی است که درهمین کاخ خداونددرذهنمان انداخته وهمه چیزرابه خودش سپرده ایم چون خودش صاحب کاراست وباهدایت هایش به جلومی رویم وهرچه پیش آیدخوش است وخیر.

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1536 روز

    سلام خدمت استاد و دوستان عزیز

    روز شمار تحول زندگی من قسمت 124

    این قسمت استاد در مورد کنترل ذهن صحبت میکنه که کسی که در شرایط سخت ذهنش رو کنترل میکنه و احساسش رو خوب نگه میداره هدایت میشه. استاد در این فایل میگه که همه شرایط و اتفاقات بیرونی بر خلاف خواسته های من بود از اینکه ماشین نداشتم کارت بانکی پرید سایت به مشکل خورد دفتر و خونه و همه امکانات که تو ایران داشتم رو رها کردم و همه پل های پشت سرم رو خراب کردم و الان در خارج از کشور هستم و ماشین پول هم نیست حالا باید چی کار کنم؟ بشینم غصه بخورم و اجازه بدم نجواهای شیطان منحرفم کنن یا اینکه ذهنم رو کنترل کنم و توجهم رو بگذارم روی زیبایی ها؟ اینجا دیدم استاد توکل کرد به خداوند و گفت وظیفه من در این مرحله این هست که ذهنم و کنترل کنم و برم شهر بازی لذت ببریم و شادی کنیم و توجهمون رو بگذاریم روی زیبایی ها و احساسمون رو خوب نگه داریم و بعد هدایت میشیم و میریم سفارت. یعنی کسی که میتونه ذهنش رو کنترل کنه هدایت میشه. و بعد درها باز شد سفارت یک فردی میاد که فارسی بلده و میگه میخوام بفرستمتون آمریکا و بعد تو آمریکا انقدر اون افراد خوب با شما برخورد میکنن و دوستی پیدا میشه و میاد استقبالتون و مثل پادشاه همه چیز رو از قبل برات فراهم میکنه و بعد داخل آمریکا طی چند هفته چند ماه تمام کارهای اقامتیتون انجام میشه و تمام. چرا این هدایت ها اتفاق می افته، چون استاد باور داره که خداوند هدایت میکنه. چون استاد باور داره شرایط رو خودش خلق میکنه. چون استاد باور داره که اگر در شرایط سخت ذهنش رو کنترل کنه و راهی برای احساس خوب پیدا کنه پاداش ها رو دریافت میکنه و هدایت میشه به سمت راه حل. حالا من با خودم چند چند هستم؟ من مدتی پیش به یک مسئله ای تو کسب و کارم برخورد کردم و کاملا بر عکس عمل کردم احساس عجز و ناتوانی کردم و احساسم رو بد کردم و راهی برای احساس خوب پیدا نکردم و به همین دلیل تصمیماتی گرفتم که منجر به بدتر شدن اوضاع کرد. و فهمیدم که باید در شرایط سخت ذهنم رو کنترل کنم و احساسم رو خوب نگه دارم و خیریت اتفاقات رو ببینم که اگر میتونستم این کار رو انجام بدم شرایط خیلی بهتر پیش میرفت هرچند که به خودم اومدم و احساسم رو خوب کردم و مسئله کاریم هم راه کارها و ایده هایی برای بهتر شدنش بهم داده شد و اجراشون کردم ولی دیر عمل کردنم زنگی هست برام که باید زود تر ذهنم رو کنترل کنم. و همین الانم اگر بتونم باز بهتر ذهنم رو کنترل کنم این مسئله کاری میتونه باز هم بهتر بهتر من رو به سمت راه حل های عالی تر هدایت کنه. به شرط اینکه خیریتش رو ببینم. به شرط اینکه احساسم رو خوب نگه دارم و بگم خدایی که من و کسب و کارم رو تا اینجای کار رسونده بقیه کارها رو هم برام انجام میده. بقیه مسائل رو هم هدایت میکنه که حل شوند.

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش و همه دوستان عزیزم

    با تموم وجودم و با تک تک سلول های بدنم سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده

    استاد عزیزم با تموم وجودم سپاسگذارتونم که این آگاهی های ناب رو در اختیار ما قرار میدین

    راستش من الان در شرایط کاریم در موقعیتی هستم مثل پریدن سایت، خداروشکر تونستم به خوبی ذهنمو کنترل کنم و تو احساس بد نرفتم و گفتم قطعا خیری توش هست چون تو مراحل قبلی کاریم من هر وقت به همچین شرایطی میرسیدم( بن بست طور) و ازش میگذشتم رشد فوق العاده ایی داشتم و مرور خاطرات کردم و خداروهزار بار شکر اینجام و تونستم ذهنمو کنترل کنم و تو احساس بد نرم و میگفتم و میگم قطعا خیریتی توش هست و من قراره رشد داشته باشم، البته که به یه سری جواب ها رسیدم ولی هنوز نتونستم که از این شرایط بگذرم؛ اما تقلا کردم، که زودتر از این مسیر خارج شم، آخه ذهنم زرنگه، میاد میگه تموم شرایط رو ما خودمون به وجود میاریم قطعا مسیرو داری اشتباه میری که تو همچین شرایطی هستی، خیلی سعی کردم زودتر حلش کنم ولی نشد، هنوزم حل نشده؛ دقیقا امروزم رفتم بیرون که حل کنم این قضیه رو( تو این چند ماه کار هر روزه منه که صبح میرم بیرون که این شرایط رو حل کنم) امروز 8 صبح رفتم بیرون گفتم امروز تا یه حدی حلش میکنم این قضیه رو ولی نشد: یه حسی بهم گفت تقلاتو کردی؟ به این درو اون در زدی؟ تموم شد؟ اگر تموم شد یکم آروم بگیر، باید آروم بگیری که جواب بهت داده بشه، رفتم ساحل پیاده روی یه ساعت، الانم اومدم خونه، رو مبل خونه دم پنجره نشستم و دارم کامنت مینویسم، منطق میگه پاشو این قضیه رو زودتر حلش کن، ولی قلبم میگه بشین خونه؛ فقط آروم بگیر و من تصمیم گرفتم پامو از خونه بیرون نذارم تا این شرایطو تو همین خونه برطرف کنم و مطمعنم الان که سپردم به خوده خدا خودش برام حلش میکنه، من الان فقط وظیفم اینه طرف خودمو با آرامش و آروم قرار انجام بدم تا بتونم صدای الله رو بشنوم، مثل الان که بهم گفت دست از تقلا بردار: برو بشین خونت، یک روز، 2 روز، 1 هفته، 1 ماه؛ هر چقدر که لازمه بشین خونه و الان ذهنم، حالم و احساسم در عالی ترین شرایط ممکنه، و میخام فقط رو خودم و رو سایت کار کنم : قطعا خداوند مثل دفعات قبل خودش به بهترین شکل ممکن کارارو انجام میده، من از همه لحاظ دارم خوب عمل میکنم، کار کردن رو خودم، رو سایت( بحث عزت نفس، توحید، عمل کردن، سپاسگذار بودن، ایمان داشتن به خداوند) اما اینو یادم رفت که کامل بسپارم به خدا و پارو نزنم( این پارو زدن رو با ایمانی که حرکت نیاره حرف مفته رو اشتباه گرفتم) الان فقط باید بسپرم به خدا و پارو نزنم ؛ همین( اینم هدایت من در شرایط فعلیم) و میام مینویسم که خدا چجوری شرایطو برام حلش کرد

    خدایا با تموم وجودم و با تک تک سلول های بدنم سپاسگذارتم بخاطر این آرامش قلبی که دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    حسین نیساری گفته:
    مدت عضویت: 804 روز

    با سلام خدمت استاد بی نظیرم و خانوم شایسته و تمام دوستان سایت الهی

    آقا بخدا،بخدا اعتماد کنید من امروز بیزنس جدیدم رو استارت زدم و بصورت کاملا معجزه آسا شروع به ویزیت محصول جدید کردم تا ساعت 11یه فاکتور هم نزده بودم و این در صورتی هست که من خودم سرپرست فروش شرکت پخش مواد غذایی بودم به 6تا نیرو و بار ماشینی می فروختم سرمو کردم بالا گفتم خدایا می خوام تا ظهر یه فاکتور بزنم یه دفعه جلو یه دکه زدم ترمز و رفتم خودمو معرفی کردم و محصول رو دادم بهشون نگاه کردن و گفتن یه کیلو قهوه برام بیار بعد اومدم تو ماشین کلی از خوشحالی فریاد زدم خدایا شکرت که چقد زود خواسته های مارو اجابت می کنی وقتی به تو تو توکل می کنیم من که بار ماشینی می فروختم الان با یک کیلو فروختن اینقد خوشحال شدم نیومدم بگم حالا یه کیلو چیه من 1000تا 1000تا بار می فروختم و تمرکز گذاشتم رو نکات مثبت گفتم اون روز هم که بار ماشینی فروختم روز اول که نشد از همین خرده ها رسیدم به عمده و می خوام بگم خدا جواب می دهد اگه ما در فرکانسش باشیم آقا خانم بذارید هدایت کند مارو الله یکتا که کارش رو خوب بلده این در صورتی هست که من از شهر خودم که شیراز هست مهاجرت کردم به یک شهرستان دیگه و داخل یه صنف دیگه رفتم که اصلا اطلاعی ازش ندارم ولی عیب نداره می شناسم و یاد می گیرم و رشد می کنم اعتماد کنیم به خدا

    یا الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سیده سعیده حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2957 روز

      سلام دوست عزیز

      شکر گزاری و خوشحالی شما از فروش یک کیلو قهوه برای من درس بزرگی داشت و نکته ای رو به یاد من آورد از آموزه های استاد که برای چیزهای کوچک به اندازه چیزهای بزرگی که تو زندگیمون داریم خوشحال و سپاسگزار باشیم.

      مثل الان من که شاکر خداوندم بعد از مدتها تونستم کامنت بزارم و خواسته منو که صبح توی تمرین ستاره قطبی نوشتم اجابت کرد

      الهی شکرت که سریع الاجابه هستی.

      الهی یاریم کن همیشه در این سایت فعال باشم .

      ممنونم از شما حسین آقا که باعث حرکت من شدین به اندازه یک کامنت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    فرزانه گفته:
    مدت عضویت: 1971 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام برنور و عشق و ایمان و معرفت الهی

    سلام بر توکل سلام بر تسلیم بودن بی چون و چرا در برابر پروردگار

    سلام بر خوشبینی بی حد و مرز

    سلام به جدی گرفتن الهامات و هدایت الهی.

    استاد نمیدونین که چه قدر چهره تون نورانی و بشاش بود موقع تعریف کردن این وقایع که هر کدومشون اگه توی زندگی من اتفاق بیفته در جا سکته میکنم.

    مرحبا به این قدرت کنترل ذهن. مرحبا بر شما که با وجود اون همه اتفاقات که هرکدومشون برای هرکسی توی زندگی بیفته از ترس قالب تهی می کند.

    شما عزیز کرده خدا نیستید. خدا شما رو پیدا نکرده بلکه شما خداوند رو پیدا کردین درک کردین و فکرش رو می خونین.

    شمایین که به جای گوش دادن به نجواهای شیطان به قلبتون رجوع می کنین و صدای خداوند رو می شنوید خداوندی که با قلب تک تک ما هرثانیه داره صحبت میکنه ولی کو گوش شنوا؟

    اینقدر در گیر نجواهای ذهنی ترس نگرانی و نومیدی شدیم که نمی شنویم ندای قلبمون رو.

    از خداوند میخوام چنین ایمانی مثل شما نصیبم کنه و تسلیمی مانند ابراهیم و آرامشی به قلبم بده تا هدایت هاش رو باور کنم درک کنم و به اونها عمل کنم.

    در پناه خداوند مهربان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: