دیدگاه زیبا و تأثیرگذار مرجان عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
بخشی از تجربیات مرجان عزیز از دوره شیوه حل مسائل زندگی
سلام به استاد بی نظیرم و خانم شایسته ی عزیز و دوستان خوبم
شاید هیچ کسی توی زندگیش به اندازه ی من، مشاور عوض نکرده باشه و هزینه برای جلسات مشاوره و مربی شخصی نداده باشه.
باید به اندازه ی من برای مشاور پول داشته باشید تا درک کنید که دوره شیوه حل مسائل، چقدددر ارزشمنده.
منی که سالها از برخورد با مسائلم وحشت داشتم و با برخورد با هر مسئله ای، اولین راهکارم این بود که:
به سرعت خودم رو به مشاور برسونم، چون فکر میکردم که فقط یه مشاورِ خوب میتونه در حل مسئله م کمکم کنه، و در آخر هم با انجام راهکارهای اون مشاورینِ گرامی، نه تنها مسئله م حل نمیشد، بلکه سخت تر و پیچیده تر هم میشد،
حالا با گذروندنِ فقط دو جلسه از دوره ی جادویی شیوه حلِ مسائل زندگی، توی فقط نوزده روز، به نتایجی رسیدم که هنوز در ناباوری هستم،
من هنوز در جلسه ی دوم هستم و ناباورانه، اتفاقاتی رو برای خودم خلق کردم و دارم خلق میکنم و مسائلی رو توی همین چند روز حل کردم که سالها از روبه رو شدن باهاشون وحشت داشتم.
استاد من دنیایی کتاب خوندم برای اینکه مدیریتِ زمانم رو یاد بگیرم.
دنیایی کتاب خوندم برای روابطم، برای ترتیب بچه هام و چقدد در دورهای مختلف شرکت کردم. فکر کنم اگه اغراق نکنم، هر چی دوره توی ایران بوده رو یا حضوری یا به صورت سی دی و آنلاین، شرکت کردم.
ولی نه تنها دستاوردی نداشتم، بلکه بعد از پایانِ اون دوره ها، احساس سرشکستگی بیشتر میکردم،
چون توی جلسات همه چیز به نظر خوب میومد ولی وقتی وارد زندگی واقعی میشدم، هیچ کدوم از اون حرفهای قشنگ، کاربردی نبود!!!!!!
و من میموندمو یه عالمه جزوه های به درد نخوری که فقط توی همون چند جلسه، جالب بودن و یه دنیا جلسات مشاوره ی پرهزینه.
تازه اون مشاور میگفت که اگه میخوای نتیجه بگیری، باید یک سال هر دوهفته ای یه بار بیای و مرتب باشه جلساتت،
حالا حساب کنید جلسه ای پونصد هزار تومن که در سال میشه بیست و چند جلسه و یه عالمه صرف زمان و انرژی و در آخرش هم تقریبا هیچ تغییری ایجاد نمی شد.
اما اینجا توی دوره شیوه حل مسائل، فقط توی دو جلسه اول، فقط توی دو جلسه و فقط توی دو جلسه، انقلابی در زندگیم ایجاد شده که هنوز در یه ناباوری غریبم،
انگار وارد یه دنیای جادویی شدم. روز اول گفتین که باید باور کنم که همه ی مسائل راهکار های ساده و قابل اجرا دارن،
و گفتید که باید باور کنی که تو میتونی مسائلت رو به راحتی حل کنی.
روز اول میخواستم گریه شم که آخه مگه ساختنه باور به این راحتیاست استاااااد!!!!!
ولی وقتی ادامه دادم و تمریناتی رو انجام دادم که برای نحوه ساختن این باور داده شده، رو انجام دادم، ذهنیتم عوض شد.
الان فقط میتونم بگم این مرجان با مرجانِ قبل از شروعِ دوره ی جادویی شیوه ی حل مسائل زندگی، زمین تا آسمون فرق کرده،
واااقعا وقتی فکر میکنم، فقط ذوق میکنم که خدااای من اینهمه تغییر فقط توی چند روز. آخه مگه میشه!!
استاد اتفاقاتی توی زندگیم افتاده و داره میوفته و قدمایی برداشتم که مدتها به تعویق افتاده بود
و درهایی داره برام باز میشه که نمی دونم چی بگم و میدونم دلیلش اینه که من واااقعا به احساس خوب رسیدم
هر روز دارم روی ابرها راه میرم و این احساس خوب، همونجوری که قانون میگه احساس خوب بیشتر رو بهم میده،
وااای استاد من فهمیدم جواب هر مسئله در خودشه و دیدم مسائلی که سالها مثله توپ های بِتنی به پام بسته شده بودن و قدرت حرکت رو ازم گرفته بودن، چطور با عمل به این دوره با چه راه حل های ساده ای حل شدند.
بارها و بارها اشک شوق ریختم که: خدااای من، جوابِ این مسئله به همین سادگی بود و پیش خودم بود اما من همه جا میرفتم و از آدمهای مثلا متخصص در مشاوره کمک میخواستم تا کمکم کنن مسائلی رو حل کنم که فکر میکردم اینقدددر پیچیده شدن،(مثله یه کَلاف کاموا که میدی دست افراد مختلفی که بَلد نیستن و هر بار بدتر میشه و بیشتر توی هم گِره میخوره) ( آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم) که قابل حل نیستن،
و حالا با کمک شما که این دوره ی جادویی رو آماده کردین و اون سوالهای خودشناسی معجزه وار رو در جلسه دو طراحی کردین، که من فکر کردن به اونا و جواب به اونا هر بار من رو اسون میکنن برای لذتهاوشادیها،
به راحتی دارم دونه دونه مسائلم رو مثله اب خوردن حل میکنم و چه غوغایی شده در من:
از عزت نفسِ بیشتر
و لذت بیشتر و احساس آرامش،
استاد من همیشه وحشت داشتم که خدتی نکرده مسئله ای پیش بیاد،چون میدونستم نه تنها حل نمیشه، بلکه من از حلش عاجزم و این قدرتی رو ازم گرفته بود که توان حرکت نداشتم، فقط دعا میکردم که کارامو درست انجام بدم و مسئله پیش نیاد.
دعا می کردم که مادر کاملی باشم که یه وقت خدای نکرده مسئله ای پیش نیاد.
و اگر پیش میومد، زندگی من به یه کابوسِ واقعی تبدیل میشد چون نه خودم میتونستم حلش کنم و نه مشاوره ی خوبی بود که کمکم کنه!!!
ولی حالا چنان ذوق میکنم وقتی میدونم میتونم مسائلم رو حل کنم. اول بگم که نود درصد ترسهام از مسائل محو شدن و و این برام باورنکردنیه و لذت بخش.
بعدشم عزت نفسی پیدا کردم و کلی انگیزه و اشتیاق فراوان برای ساختنه یه زندگی جدید گرفتم.
زندگی که من میخوام و انتخابهایی که من میخوام. بدونه هیچ ملاحظه و ترسی. بدونه هیچ کویری،
چقد اینجوری خوبه که بتونی آزادانه انتخاب کنی لحظه به لحظه ی زندگیت رو بدونه هیچ کویری، و هر جایی و هر جوری که دلت میخواد زندگی کنی.
چون میدونی این تویی که داری اتفاقات رو میسازی و میتونی هر چی رو که دلت خواست بسازی و اگر مسئله ای هم پیش اومد، حلش میکنی و پیش میری و رشد هم می کنی
الان که میدونم مسائل چقددر شیرینن و باعث میشن من هر روز بیشتر رشد کنم،
و هر چقدر که مسائلم رو حل میکنم، ماهیت اونا از رفع یک مشکل تغییر می کنه به راهکاری برای رسیدن به شرایط عالی تر، چنان ذوق دارم برای حل تک تک مسائل!
چون میدونم موهبت هاشون و برکتهاشون بیشتر از اون چیزی هستش که الان فکرشو بکنم.
ای کاش میتونستم ،،، خیییلی،،،، رو جوری بگم که خیییییییییلی به نظر بیاد. فقط میتونم بگم خیییییییییییییلی سپاسگزارم برای آگاهی ها و تمرینات دوره شیوه حل مسائل زندگی و همه ی دورهاتون
مرسی برای بودنتون و مرسی از مریم جان عزیز برای اینهمه عشقی که به شما و به ما میدن و با این دقت و صبوری توی این دوره، تمرینات رو برامون توضیح میدن.
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره شیوه حل مسائل زندگی
مطالعه نتایج دانشجویان دوره شیوه حل مسائل زندگی
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD337MB25 دقیقه
- فایل صوتی نتایج دانشجویان دوره شیوه حل مسائل زندگی | قسمت 124MB25 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره هود
وَلَوۡ شَآءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ ٱلنَّاسَ أُمَّهࣰ وَٰحِدَهࣰۖ وَلَا یَزَالُونَ مُخۡتَلِفِینَ(١١٨)
و اگر پروردگارت مىخواست، همۀ مردم را یک امّت قرار مىداد؛ ولى آنها همواره مختلفند
=============================
سلام به استاد عباس منش عزیزم و استاد شایسته مهربانم و همه عزیزانم در این خانواده بزرگ توحیدی
استاد تورو خدا بلاک نکنی آنقدر کامنت میزارم.
امروز این سومین کامنتیه که من میزارم. آقا بخدا تقصیر خودتونه. آنقدر این آموزش ها جواب میده بخدا نمیدونم چی بگم. از صبح به لطف الله بی همتا همینجوری داره اتفاقات محشر می افته. همینجوری نشستم رو شونه خدا و خدا داره من رو می بره.
دله آدمهایی رو نرم کرده که نگو. اصلا باور کردنی نیست.
یه همسایه داریم تو ساختمونمون که حسابی با همه سرشاخه. همیشه به همه میپره و خلاصه همه باهاش مشکل دارن. باورتون نمیشه الان برام غذا آورده میگه براتون درست کردم. بفرمایید میل کنید.
اصلا چهار شاخ بریدم.
خدایا داری چیکار میکنی؟ یعنی اینقدر زندگی آسون بودو من داشتم دستور پا میزدم برای هیچی ؟؟ من چرا آنقدر تو دیوار بودم.
تو این چند روز که استارت زدم اگه بدونی چه چیزایی رو خدا برام ردیف کرده.
الان داشتم کامنت سعیده خواهر عزیزم رو میخوندم. چقدر زیبا خدا به وسیله سعیده من رو هدایت کرد.
اگه کامنت قبلی من رو خونده باشید خداوند من رو هدایت کرد برای مصاحبه شغلی به یه شرکت بی نظیر. وقتی داشتم کامنت سعیده جان رو میخوندم متوجه شدم یه جای راه رو دارم اشتباه میرم. من دنبال مشخصات خاصی برای شغل مورد نظرم نیستم. من دنبال یه شرکت خاصم. یعنی میگم خدایا من اینارو میخوام تو اون شرکت خاص.
اما خدا هدایتم کرد بازم ، سنگ تموم گذاشت برام، و نشستم تمام چیزهایی که از شغلم میخوام رو ریز به ریز نوشتم و گفتم خدایا منم مثل ابراهیم تسلیم پروردگار جهانیانم. من بنده توام و تو هم پروردگار و ولی و سرپرست منی. من که به قول سعیده یه مگس نمیتونم خلق کنم .تو میتونی. تو زورت میرسه. زحمتش رو بکش و برام ردیفش کن.
حالا با خیال راحت دارم تو مسیر درست قدم بر میدارم.
امروز روزه بودم ،وقتی داشتم افطار میکردم یکم حالم میزون نبود. رفتم نمازم رو خوندم و از خدا خواستم یه راه نجاتی برای بیرون اومدن از این حال بد بهم نشون بده.
باورتون شاید نشه شاید یک ساعت هم نشد که همسایه اومدو غذا رو داد.
خدایا من رو ببخش که اینهمه مدت ازت دور بودم .اینهمه مدت به خودم ظلم میکردم.
خدایا تسلیم توام و تو میتونی هدایتم کنی. به من قدرت درک هدایت هات رو بده.
===============================
سوره انعام
إِنَّ ٱللَّهَ فَالِقُ ٱلۡحَبِّ وَٱلنَّوَىٰۖ یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَمُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتِ مِنَ ٱلۡحَیِّۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَ(٩۵)
خداوند، شکافندۀ دانه و هسته است؛ زنده را از مرده خارج مىسازد، و مرده را از زنده بیرون مىآورد؛ این است خداى شما! پس چگونه از حقّ منحرف مىشوید؟!
==============================
استاد عزیزم ازت ممنونم که این فضای توحیدی رو برای ما ایجاد کردی و دست خداوند شدی در زندگی ما.
خدایا شکرت.
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره نساء
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءࣲ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرࣱ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا(۵٩)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را! و هر گاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
========================
به نام خداوند جان
الهی به امید تو
سلام دوباره به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته مهربان و تمام خانواده عزیزم .
امروز صبح ساعت 4 که برای نماز بیدار شده بودم خداوند هدایتم کرد و یه کامنت نوشتم. چقدرم چسبید. خداروشکر
توش نوشتم که امروز میخوام برم برای مصاحبه به یه شرکتی.
وقتی داشتم از خونه راه می افتادم یه ماشینی سوار شدم که یه عزیزی رانندش بود. همین که سوار شدم گفت شما بچه فلان جایی. گفتم بله و همین باعث شد کلی آشنایی بین ما ایجاد بشه و شد دست خدا تو زندگیم که روزم رو ساخت. من رو برد جلوی در همون شرکتی که میخواستم برم پیادم کرد و کلی هم انرژی مثبت بهم داد.
چقدددددر چسبید.
وقتی رفتم داخل نگهبانی نگهبان بلند شد و فرم استخدام رو به من داد و کلی نوشتم. همون لحظه من رو بردن پیش یکی از بهترین بنده های خدا که تا به حال دیده بودم. چقدر محترم و توانمند بود.
ازم چندتا سوال تخصصی پرسید و تاجایی که میتونستم و علمش رو داشتم پاسخ دادم.
اون لحظه آنقدر از من خوشش اومد که گفت من شمارو میخوام و حتما با شما هماهنگ میشم.
اما تو دل من چیز دیگه ای بود .
همش میگفتم خدایا تو بودیا. تو جوابارو دادی. تو دل اون بندت رو برای من نرم کردی . تو چقدر مهربونی. کلی تو دلم شکرگزاری کردم . بعد مستقیم رفتم یکی از ادارات اون مسئول که من رو میشناخت تا منو دید یهو گفت کجایی برادر که الان داشتم درباره شما حرف میزدم. رفتم تو اتاقش دیدم یه خانومی نشسته. گفت این خانوم فلان کسب و کار رو دارن و نیاز به یه مدیر بازرگانی دارن و من هم شمارو معرفی کردم.
گفتم خدایا تو چطوری برنامه ریزی کردی که من همون لحظه که اون خانوم اونجا بود و اتفاقا به یه مدیر بازرگانی نیاز داشت منو رسوندی اونجا و هم زمانی اتفاق افتاد و کلی باهاش صحبت کردم.
واقعا خدا داشت از زبون من حرف میزد . چه ایده های بهم الهام شد. چقدر لذت بردم.
گفتم خدایا من تازه تصمیم گرفتم و تسلیم تو شدم. آنقدر بزرگ و مهربونی که در این مدت کم اینهمه موقعیت عالی رو به سمت من سرازیر کردی. خدایا شکرت.
من چقدر گمراه بودم که اینهمه سال فکر میکردم من خودم باید زجر بکشم و بدوام . در صورتی که خداوندی دارم بی نهایت مهربون و کار درست که با ساده ترین راه ها من رو به خواسته هام میرسونه.
خدایا من رو ببخش.
از اداره که اومدم بیرون گفتم یه فایل بزارم تو گوشم و قدم بزنم تا خونه. امروز روزه بودم و یکم گشنگی و تشنگی بهم فشار آورده بود. به خدا گفتم خدایا هدایتم کن. گفت باشه بورو اون ور خیابون. گفتم خوب اینور راحت ترم اما خدا گفت بورو.
همین که رفتم اون ور خیابون یهو یه پژو بوق زد و وایستاد.
رفتم نزدیک دیدم یکی از دوستان قدیمی من هست که سالهاست ندیده بودنش.
اصلا موندم. خدایا تو اینو از کجا پیدا کردی و آوردی. بهش گفتم کجا میری گفت خونت کجاست. گفتم فلان جا.
گفت چه جالب منم مسیرم همون وریه.دیگه نمیدونستم چی بگم. گفتم خدایا شکرت. من چقدر گمراه بودم تا حالا.
اینهمه معجزه فقط در نصف روز من اتفاق افتاده . نمیدونم چی بگم. وقتی به خداوند ایمان بیاری و تسلیم خدا باشی و تو دلت قدرت رو دست خداوند بدی همه چیز درست میشه. اونم از ساده ترین راه . اونم از راحت ترین روش ها که به ذهنتم نمیرسه.
کی فکرش رو میکرد که اون شخص اون تایم اونجا باشه و من رو تا خونه برسونه.
خدایا من نوکرتم. خدایا من رو تو این مسیر ثابت قدم نگه دار. خدایا من رو هدایت کن به مسیر های که آسون بشم برای اسونی ها.
استاد عزیز ازت ممنونم که این فضای توحیدی رو درست کردی تا ما هر روز بتونیم توش زندگی کنیم واقعا و ورودی های رو به ذهنمون بدیم که هیچ جای دنیا پیدا نمیشه.
مرسی که دست خدا شدی تو زندگیمون.
خدایا شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره قصص
إِنَّ ٱلَّذِی فَرَضَ عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّکَ إِلَىٰ مَعَادࣲۚ قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ مَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ وَمَنۡ هُوَ فِی ضَلَٰلࣲ مُّبِینࣲ(٨۵)
آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت بازمىگرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر مىداند چه کسى هدایت آورده، و چه کسى در گمراهى آشکار است!»
============================
به نام خداوند جان
الهی به امید تو
سلام به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته مهربان و همه دوستان عزیزم در این سایت توحیدی
الان که دارم این کامنت رو مینویسم ساعت 4.37 دقیقه صبحه و نمیدونید چه حالی دارم
از خدا خواستم که من رو هدایت کنه و قرآن رو باز کردم و این آیه بی نظیر اومد.
واقعا نمیدونید که چه حالی دارم.
تو این مدت از راه خداوند و توحید دور شده بودم و جهان با شدت هر چه تمام تر مشتهای سنگینی رو به من زد که تقریبا زندگیم از هم پاشید اما به لطف خداوند دوباره هدایت شدم و چند روزی هست که دوباره خدای خودم رو پیدا کردم و با لطف الله بی نهایت مهربان دارم دوباره در مسیر درست قدم بر میدارم و همین دو سه روز که دارم دوباره درست حرکت میکنم دارم حال خوب و اتفاقات خوب رو تجربه میکنم.
منی که تا هیچ چند روز قبل آنقدر دور شده بودم از مسیر توحید که همسرم ول کرده بود و رفته بود خونه پدرش، کارم ور از دست داده بودم و کاملا سر در گم بودم تو این دریای بی کران حالا دارم میبینم که همین دیروز از من برای فعالیت در یک شرکت بزرگ دعوت به همکاری شده و کم کم داره همه چیز رو به بهبود میره
اما این بار با خودت عهد بستم که از این به بعد فقط در مسیر درست قدم بردارم و به هیچ وجه تحت هیچ شرایطی این مسیر رو گم نکنم و به قول استاد حتی برای عبور از خیابون از خداوند هدایت بخوام.
واقعا نمیدونم چی بگم . وقتی قرآن رو باز کردم خداوند گفت تو را به جایگاه باز میگردانیم. دیگه هدایت از این بیشتر.
تو تو مسیری که بهش هدایت شدی بمون، طرف خودتو انجام بده الباقیشو رو بسپار به خدا. خدا کارشو خوب بلده.
فقط توکل کن به خدا، قدرت رو از انسانها بگیر و به خدا بده و دیگه نگران هیچی نباش. خدا کارشو خوب بلده. نگران طرف خدا نباش.
خدا نه هیچ وقت خوابش می بره ، نه فراموش میکنه. خدا کارشو به بهترین حالت انجام میده.
تو این چند روز تمرکز کردم روی کامنت های سایت مخصوصاً کامنت های سعیده عزیزم.
چقدر کامنت های این فرشته خدا عالیه. چقدر من رو با کامنت هاش هدایت کرده. چقدر داره قانون رو یادآوری میکنه که بنده من تو برای رسیدن به خوشبختی و سعادت فقط یک راه داری اونم مسیر توحیده. اونم توکل به خداست و اجازه دادن به خدا برای اینکه هدایتت کنه.
و من تصمیم گرفتم فرمون رو بدم دست خدا.
بشینم رو شونه های خدا و اجازه بدم خداوند من رو به مسیر های درست هدایت کنه. خدا میدونه چقدر زندگیم عالی خواهد شد، چقدر همه چیز برام آسون خواهد شد.
استاد یه جورایی این کامنت برای من هم نشونه امروزم بود و هم رد پای من که جواد یادت نره امروز کجایی، یادت نره که وقتی از مسیر خداوند دور شدی چه اتفاقاتی برات افتاد، چقدر سختی کشیدی، چقدر زندگیت برات سخت شد.
میدونم خیلی زود با خواندن این کامنت ها در آینده ایمانم به خداوند بیشتر میشه. میدونم چند وقت دیگه وقتی به این کامنت برگردم چقدر سپاسگزار تر میشم که خدا هیچ وقت منو تنها نداشت. خداوند بود من نبودم، خدا میخواست من رو هدایت کنه ، من نمیخواستم.
من به خودم ظلم کردم.
اما حالا خداوند دوباره دست به کار شده و داره من رو هدایت میکنه تا آسون بشم برای اسونی ها.
امروز نشونه من دوره شیوه حل مسائل زندگی بود ، امروز خداوند به من با توضیحاتی که استاد تو این فایل دادن گفت راه حل تمام مسائلت که الان تو زندگیت داری جلوی جشمته، تو جشماتو بستی، اما تو تو مدار دیدن اون راه حل ها نیستی.
تو باید مدارتو ببری بالا. تو باید جاتو عوض کنی. تو باید فرکانس رادیوتو عوض کنی تا بتونی بشنوی و ببینی راه حل تمام مسائلت رو.
خدایا شکرت میکنم که امروز بازم تو بزرگی کردی و دست منو گرفتی و هدایتم کردی به این سایت توحیدی و یاد آوری کردی که آقا جواد تو نیستی وگرنه در رحمت خدا همیشه بازه، خدا همیشه بنده هاش رو هدایت میکنه، اما به شرط اینکه تو هم خدا رو اکسپت کنی. تو هم باور کنی که خداوند میتونه تو بدترین شرایط هم تو رو به بهترین راه حل ها که اگه تمام جهان هم دور هم جمع بشن نمیتونن راهنماییت کنن هدایت کنه.
و من چقدر گمراه بودم
و چقدر به خودم ظلم کردم.
خدایا منو ببخش.
الان که دارم این کامنت رو مینویسم پای سجاده نشستم و از خدا خواستم تا هدایتم کنه تا بنویسم تا هم سپاسگزاری من از خداوند باشه و هم اینکه رد پایی باشه برام که بدونم در آینده به کجا ها میرسم.
از شما استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان ممنونم که این خونه توحیدی رو برای امثال من راه اندازی کردید تا توش فارغ از تمام جهان و دغدغه ها بتونیم با خوندن کامنت های زیبای این خانواده توحیدی و با دیدن فایل های صحبت های بی نظیر استادم در مسیر درست باقی بمونیم.
اینجا میخوام یه چیزی رو بگم به همه دوستانم. من خیلی عالی داشتم در مسیر درست قدم برمیداشتم. هر روز کامنت های زیادی رو میخونم. هر روز تمرین ستاره قطبیم رو انجام میدادم، هر روز روی خودم کار میکردم و نتایج خوبی میگرفتم، اما شیطان من رو گمراه کرد و تمرکز من از روی مسیر درست برداشته شد و تمرکزم رفت روی شبکه های اجتماعی، دوستانی که در مدار من نبودن و اون لحظه بود که مشکلات ظاهر شدن، اتفاقات ناجور شروع شد و من انگار چشم هام بسته بود و نمیدیدم که دارم مسیر اشتباه رو میرم.
آنقدر پیش رفتم که جهان با پتک زد تو سرم و دیر متوجه شدم. اما همین که متوجه شدم که دارم مسیر اشتباه رو میرم و به مسیر برگشتم دوباره دارم میبینم که خداوند مهربان با آغوش باز من رو پذیرفت و هدایتم کردم. دیدم که خداوند با آغوش باز منتظر بود من برگردم تا برام همه چیز رو درست کنه.
خدایا من نوکرتم. من شرمندم که تورو گم کردم. کوچیکی من رو ببخش.
اما قول میدم دیگه از این مسیر دور نشم. قول میدم دیگه چشم ازت برندارم . قول میدم تسلیم تو باشم.
میدونم به مو میرسه اما پاره نمیشه . میدونم درس هام رو یاد میگیرم و تو هدایتم میکنی و میرم جلو.
یاد اون آیه افتادم که خداوند به حضرت ابراهیم گفت تسلیم باش و ابراهیم گفت تسلیم پروردگار جهانیان شدم.
خدایا تسلیم توام. خدایا من زورم نمیرسه. من بنده توام و تو ولی و سرپرست منی. خدایا خودم میسپارم دست تو. تو هر کاری بگی و هدایتم کنی من انجام میدم. تو بگو من انجام میدم.
قربونت برم استاد که آنقدر عالی و روان همه چیزو برامون توضیح میدید.
انشاالله شاگرد خوبی باشم براتون.
براتون از خدای بزرگ ثروت و نعمت و برکت و سلامتی و خوشبختی در هر دو جهان رو درخواست میکنم.
خدایا شکرت.