تسلیم بودن در برابر خداوند

در این فایل استاد عباس منش درباره اصلی صحبت می کند که درک و اجرای آن، کلید خوشبختی در دنیا و آخرت است و استفاده از آن آنقدر چرخ زندگی شما را روان می کند که احساس می کنی روی دوش خداوند نشسته ای. 

به اندازه ای که بتوانی آگاهی های این فایل را درک و اجرا کنی، 

  • به همان اندازه آسان می شوی برای آسانی ها (فسنیسره للیسری)
  • به همان اندازه، نگرانی از آینده از زندگی شما حذف می شود. خواه یک ساعت آینده، یک روز آینده یا سالهای آینده؛
  • به همان اندازه، خداوند مدیر و مدبر زندگی شما می شود و به نیازهای شما پاسخ می دهد
  • به همان اندازه، خداوند برای شما همه چیز می شود و شما را در بهترین زمان، در بهترین مکان قرار می دهد و با بهترین رخ دادها، هم مدار می کند.

آگاهی های این فایل را با جان دل بشنوید، کلیدهای این فایل را یادداشت برداری کنید و برای اجرای آنها در زندگی متعهد شوید اگر می خواهید خدوند برنامه ریز زندگی شما باشد. خداوند به عنوان نیرویی که صاحب قدرت بی نهایت و صاحب بخشندگی بی حساب است؛ از رگ گردن به شما نزدیک تر است؛ دید وسیعی به تمامیت مسیر زندگی شما دارد؛ همه چیز را می داند؛ برای هر چیز راهکار دارد و هدایت شما را به عهده گرفته است اما به شرط…

سپس در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود را در موارد زیر بنویسید:

تجربیاتی را به یاد بیاورید که به جای تکیه بر عقل انسانی خود یا دیگران، تسلیم هدایت خداوند شدی، هدایت ها را دنبال کردی و به آرامش رسیدی. سپس دیدی که راهکارها حتی از جایی که فکرش را نمیکردی آمد، درها باز شد و نیازهایت به موقع و حتی بهتر از انتظار تو، پاسخ داده شد.

تجربیاتی را به یاد بیاور که به جای تسلیم هدایت های خداوند بودن، به عقل خودت یا دیگران تکیه کردی، به دنبال راهکار خواستن از همه بودی به جز خداوندی که راهکار تمام مسائل را می داند. سپس دیدی که چقدر زندگی سخت شد و اوضاع پیچیده شد.

مقایسه این دو نوع از تجربیات، به شما کمک می کند تا ضرورت تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند را بهتر درک کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری تسلیم بودن در برابر خداوند
    382MB
    59 دقیقه
  • فایل صوتی تسلیم بودن در برابر خداوند
    57MB
    59 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

831 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی میرفخررجایی» در این صفحه: 2
  1. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    به نام تنها فرمانروا که حضور داره و از طریق استاد عزیزم داره با ما صحبت می‌کنه

    سلام به همه ی عزیزان و دستان خدا در این سایت الهی

    واقعا صلوات و درود بر مسببش سید حسین عباس منش

    قبل از اینکه بنویسم

    باشگاه بودم برق نبود تمرینمو انجام دادم دو سه روزیه که موقع تمرین به این فایل گوش میدم بارها شده سر تمرین اشک ریختم ناخودآگاه میخواستم با پیشونی روی زمین بیفتم

    رفتم رختکن چون برق نبود احمد جان سرکارگر باشگاه رو صدا کردم گفتم کمدم رو نمیتونی باز کنی گفت برو دوشتو بگیر انشالله باز میشه رفتم دوش گرفتم اومدن بیرون برق اومد الله جانم کارش دقیقه

    نشستم تو ماشین کولر رو روشن کردم با آرامش حرکت کردم به سمت مغازه دیدم کولر خیلی سرد نیست قشنگ شنیدیم که گفت الان سرما میخوری تازه از حموم اومدی بزار یکم بگذره بعد سردش میکنم،تسلیم شدم گذاشتم کارشو بکنه رسیدم دم مغازه سرد شد،

    اییییینقدر حواسش بهم هست عزیییییزم

    خداروشکر

    استاد لطفا این فایلو بزارین همیشه سر در سایتتون باشه

    استاد اصلا نمی‌دونم درسته یا نه اما کلا همه ی بحثارو جمع کنید فقط بچسبید به همین موضوع،

    به خدا وقتی من غرق این آگاهیی ها هستم خود به خود سرم میاد پایین خود به خود آرامش کل وجودمو میگیره خود به خود خیالم راحت میشه

    و نتیجش چی میشه؟؟ همه چی میشه به خدا عزت احترام سربلندی پول حساب بانکی آرامش آسایش عشق

    از خدا می‌خوام استاد خدا به نفست به صدات برکت بده گرمی بده حرارت بده شور بده و همیشه تا وقتی هستم این صدای توحید رو از حنجره ی پاک و منحصر به فردی که خودش خلق کرده بشنوم و در مسیر درست قرار بگیرم

    اغرار میکنم اعتراف میکنم که هر کجا تسلیم بودم و حتی به شوخی حتی به شوخی گفتم امید به خدا درست میشه توکل به خدا انشاالله خوب میشه همه چیز عالی شده همه چیز عالی پیش رفته

    استاد خوشحالم که از یک شرایط احساسی از یک شرایطی که هم به خدا قبول داشت هم یه جورایی براش بگیر نگیر داشت از یک شرایط پرستش مذهبی طور

    هدایتم کرد به سایت شما

    که اول منطقی باورش کنم منطقی بهم بفهمونه

    خدایی که می‌پرستی خدایی هست که قدرت همه چیز در دستان اوست و هرررررررر چی رو بخوام بهم میده کافیه ایمان داشته باشم ایمان یعنی چی؟! یعنی نگران نباشم یعنی نترسم آرام باشم

    منطقی اومد بهم یاد که هر چییییی تو زندگیت برات اتفاق افتاده خودت خلقش کردی و لاغیر

    اومد منطقی بهم یاد داد که حتی وقتی میگی من فلان غذارو دلم میخواد من دقیقا فلان غذارو بهت میدم

    وقتی میگی من فلان چیز رو می‌خوام دقیقا فلان چیز رو بهت میدم و حتی خیلی وقت ها بهترشو بهت میدم

    اومد منطقی بهم یاد داد که بابااااااا من هستم من واقعیم من حضور دارم چه تو بخوای چه تو نخوای من هستم من وظیفمه هدایتت کنم نمیتونه چیزی جز این باشه

    هرچی رو بگی و احساسش کنی چه از نظرت خوب باشه که از نظرت بد باشه اصلا خوبو بدی وجود نداره هر چیییی رو بهش توجه کنی و احساسش کنی من مثل یک غول چراغ جادویی که توی فیلم ها دیدی میگم چشم بفرمایید مال شما

    اومد منطقی بهم یاد داد که وقتی یه اتفاقی میفته برات که دوستش نداری اگر توجهتو از روش برداری و بزاری رو چیزی که بهت احساس بهتری میده نتیجه صد در صد به نفعت میشه

    اومد بهم منطقی یاد داد که اگر شرایط مالیت اون چیزی نیست که میخوای چون اصلا نخواستیش تو مخالفشو همیشه ازم خواستی منم گفتم چششششم بهت میدم و بعدشم یادم داد خب حالا اگه میخوای ثروت داشته باشی باید مثل دوره روانشناسی ثروت یک فکر کنی

    اومد منطقی بهم یاد داد که اگر میخوای همیشه چرخ زندگیت بچرخه باید مثل دوره ی 12 قدم فکر کنی رفتار کنی و عمل کنی

    آره من منطقی اینارو دیدم و حسش کردم و تجربشون کردم

    اما هنوز یه جای کار می‌لنگید

    چون دیگه فکر کردم خودم خالق زندگیم هستم اومدم گفتم خب اگه فلان چیزو می‌خوام حتما هم از این راه می‌خوام ،کو ،چرا پس مشتری نیومد؟!چرا پس پول نمیاد تا من برم باهاش خونه بخرم ماشین بخرم برم مسافرت ؟ چرا نمیاد چرا نمیاد چرا نمیاد؟!

    بعد یه هو یه نفر از در میاد تو به اندازه تمام روز هایی که فروش نداشتی ازت خرید میکنه،

    بعد میگه دیدی اینقدر نگران بودی من یه همچین برنامه ای برات داشتم ،و باز هم من شرمندش میشم تو این مواقع

    اما خیلییییییییییییی نسبت به قبلم بهتر شدم حداقل سعی میکنم بهش اعتماد کنم اما وقتی کلیت زندگیمو نگاه میکنم میبینم که باز هم من دارم براش خطو نشون میکشم انگار من خدام نه اون،

    اما به لطف هدایت همیشگیش که بر لبهای استاد عزیزم جاری میشه

    از فایل توحید عملی 10 شروع شد

    به خودم اومدم

    یکی یکی گفتم من برا چی دارم این کارو میکنم براچی دارم اون کارو میکنم؟!

    و آتو آشغالا داشت یکی یکی میومد بالا

    ،

    من وقتی بچه بودم همیشه رزمی کار هارو که می‌دیدم لذت میبردم از آرامششون از اعتماد به نفسشون از فرم صورتشون فرم گردنشون بدنشون فرم مشت هاشون ،

    همیشه دلم میخواست اگر کسی به من زور گفت یا به کس دیگه ای بتونم از خودم دفاع کنم همیشه اینو دوست داشتم و هرکس رو می‌دیدم اینجوری تو دلم تحسینش میکردم یا دوست داشتم باهاش دوست بشم،

    وقتی این گوشی هایی که میشد توش فیلم ببینی اومد دستم یه فیلم از یه مبارزه کیک بوکس نمی‌دونم از کجا اما برام بولوتوس شده بود و من عاشق مشت زدن این فایتره بودم ،حتی سر دستشویی هم تو ذهنم مشت میزدم،

    این قضیه مال 15 سال پیشه،

    هدایتم کرد قدم به قدم ،من اصلا بلد نبودم چطوری من فقط میخواستم که این توانایی رو تو وجودم داشته باشم ،

    رسیدم بهش

    فراتر از اون چیزی که میخواستم

    به یک ماشین آدم کشی تبدیل شدم ،اما درونم هرگز بهم اجازه نداد خارج از باشگاه از تواناییم استفاده کنم

    و اینقدر از درون پر شدم که اصلا فراموش شد اون خواسته ها

    اینقدر مرتبه ی منو بالابرد که تو مسابقه ی بهترین بهترین های بوکس ایران وقتی که آمادگیم شاید 30 درصد بود وقتی بهم زنگ زدن که لباساتو بردار بیا سالن مسابقه ،گفتم چشم ارباب برو بریم این همونی بود که من میخواستم اما خیلی ها شاید نمی‌خواستن اما بدون کوچکترین تلاشی تو زمینو زمانو بهم ریختگی تا من تو اون مسابقه بازی کنم،

    تسلیم شدم رفتم سالن فقط داشتم لحظه ی پایانی رو می‌دیدم که حریفمو ناک اوت کردم و داد میزنم و برنده میشم و همه ی همشهری هام خوشحال میشن من اینو دیدم اما چطورشو نمیدونستم اما تو بالای رینگ مشت می‌زدی من که آمادگی نداشتم ،اما تو زدی خوبم زدی تو تیر انداختی خوبم انداختی حریفی که سنگین وزن بود یه وزن بالاتر از من بود دستاش مثل آهن بود اما تو به نرمی از پا درش آوردی راند سوم ناک اوتش کردی و تمام صحنه هایی که فقط یک ساعت قبلش تجسم کردم رو برام رقم زدی،

    بازی حرفه ای میخواستم اما نمیدونستم چطور فقط از عمق وجودم میخواستم و خودمو لایقش میدونستم و بازهم برام انجامش دادی ،

    بعدش آسیب هام اذیتم کرد

    صد درصد اینم هدایت تو بوده ،من دیگه یاد گرفته بودم که تسلیم باشم و غر نزنم بگم باشه اگر این راهشه که من بیشتر لذت ببرم باشه،

    غر نزدم فقط گفت دیگه فعلا تمرین نکن ،مرحله ی اول درمانو هدایتم کرد وقتی که وااااقعا عاجز شده بودم و خیلی خوب جواب داد بدون عمل بدون دارو فقط با یک حرکت اصلاحی،

    اما هنوز مسائلی تو جسمم هستن که اذیت کنندس،ولی باز هم حالم خوبه تسلیمم من نمی‌دونم حتما این راهشه به وقتش ایناهم خوب میشن ،

    بعد از فایل های توحید عملی

    خیلی با خودم فکر کردم خیلی به نتایجم فکر کردم خیلی به کارایی که با قانون تونسته بودم انجام بدم فکر کردم

    و یه دلیلی بود توی ذهنم که من داشتم با هر ضربو زوری با این آسیب های جسمی ادامش میدادم تنها دلیلش هم رو کم کنی و شهرت و موفقیت و ثروت بود،

    آره من یکی از دلایلی که داشتم این مسیرو ادامه میدادم چون فکر میکردم که فقط از همین طریق میتونم ثروتمند بشم،موفق بشم،

    ولی وقتی دلیل اتفاقات رو فهمیدم و دیدم اصلا ثروتمند شدن هیییچ ربطی به هیچ عامل بیرونی نداره،

    وقتی نظر دیگران برام کمرنگ تر شد و لذت بردن خودم از زندگیم خیلی خیلی اولویت بیشتری برام پیدا کرد،

    با اینکه من عااااااشق مبارزم عاشق اون احساس انگیزه ای هستم که برای مبارزاتمم دارم عاشق مشت زدنم و توش عاااالی هستم عاشق تمرین کردن هستم و مطمئنم صد در صد به هرچی که تو ذهنم دارم میرسم ،

    اما استپ کردم،

    روح من یک صداهای دیگه ای از درونش میومد ،

    همه چی رو استپ کردم تا دلایل انجام این کارو از اول بررسی کنم

    حس کردم باورهام درست نیست توی این مسیر دلایل اشتباهه،

    طعم شهرته طعم دوست داشته شدنه به خاطر حرفه ای بودنم به خاطر مبارزات عالی که دارم و صد البته به خاطر اخلاق و شخصیتم رو چشیده بودم،

    نمیگم اینها بد بودن ،یا شهرت چیز بدیه،در نهایت من باید این رو پذیرا باشم که تو این مسیر لاجرم شهرت به دنبال آدم میاد،

    اما واااااقعا من دوست داشتم برای خودم تمرین کنم برای خودم مبارزه کنم نه برای شهرت نه برای اینکه به بقیه بگم من از همه بهترم،

    آموزش مشت زدن هم همینطور واقعا چیزی نبود که من از درون میخواستمش

    همه چی رو استپ کردم تا اگر هم دوباره مبارزه کردم واقعا با دلایل و انگیزه های شخصی خودم مبارزه کنم نه برای اینکه بقیه به به و چه چه کنن یا برای اینکه بقیه رو راضی کنم،

    اما خدارو شکر

    این دو ساله که تمام تمرکز و توجهم توی همین فضای بوکس بود واقعا هدایت خدا بود و چقدر من تو این مدت از همه لحاظ رشد کردم هم لحاظ شخصیتی هم از لحاظ فنی ،اعتباری،اعتماد به نفسی ،اعتماد به توانایی هام برای پول ساختن،

    میتونم بگم هدایت شدم تا خودمو باور کنم تا توانایی هامو باور کنم

    چون قبلش یه اتفاقاتی افتاده بود که باعث شد خودمو به خودم ثابت کنم،

    و خداوند هدایتم کرد راهشو نشونم داد و به جایی منو رسوند که باااااور کردم که اولن من لایق بهترین هام دوما اگر تمام این اتفاقات افتاد پس من هرررر کار دیگه ای رو تو این دنیا میتونم انجام بدم،

    ،

    تو این سالها هنر های رزمی خیلی به من کمک کرد که تو بقیه ی جنبه های زندگیم مثل درس ارتباطات و … موفق تر عمل کنم،

    خیلی از کارهایی که برای بقیه استرس زا یا ترس آور بود یا نگران کننده بود من راحت انجام میدادم،

    خیلی از درون منو این هنرهای رزمی قوی کرد،یه جورایی شخصیت منو ساخت ،

    ارتباط با خداوند و نماز خوندن و قرآن خوندن هم خیلی خیلی به من کمک کرد با اینکه شاید با دید مذهبی بود مقداریش اما من واقعا حضور خدارو تو زندگیم حس میکردم،

    همین قدرت های درونی باعث شده بود که من هر کاری رو شروع میکردم توکل میکردم به خدا وبا انگیزه و امید ادامه میدادم و بهترین نتیجه هارو میگرفتم،

    یعنی واقعا اگر کسی حتی قانون رو هم ندونه و فقط بتونه یه ارتباط معنوی و قوی از درون با خدای خودش داشته باشه بتونه معنی ایمان رو متوجه بشه واقعا همه چیز براش شدنیه و آسون میشه،

    البته در مورد ثروت واقعا هرچقدر هم معنوی باشی اما باورهای نامناسبی درمورد ثروت داشته باشی هیچ اتفاقی برات نمی افته فقط در حد بخور نمیر خدا روزیتو میده که یه عمری بگذرونی

    اما وقتی قانونو بفهمی و درک کنی واقعا جای پات سفت میشه و با قدرت بدون هیچ شکو تردیدی در جامعه ای که 99/9 درصد انسان ها گمراه هستن،و ممکنه با کلامشون شک کنی ،دیگه شکی باقی نمیونه،و مطمئنی که خودت خالق زندگیت هستی

    اتفاقی که الان برای خودم افتاده،

    و واقعا از استاد ممنونم که روزی به این فکر افتاد که کارکرد جهان رو بفهمه و درک کنه،

    ،

    همون روز من حداقل اومدم سعی کردم که کمی تسلیم بشم رها کردم آروم شدم

    و هدایت شدم،

    قدم ها یکی یکی بهم گفته شد چون وااااقعا استاک شده بودم گیر کرده بودم که چیکار کنم قدم بعدیم چیه،

    فقط چیزایی که به ذهنم میومد رو پاشدم انجام دادم تا از اون حال بدی و سردرگمی و فکر های بیهوده بیرون بیام،

    و آروم آروم هدایت شدن،

    من عاشق رهبری هستم و این رو تو تمام مراحل زندگیم وقتی بررسی کردم دیدم وااااقعا از عمق وجودم عاشقشم و تو این لحظه با شجاعت و اعتماد به نفسی که از هنرهای رزمی گرفتم،واقعا حس میکنم آمادشم،

    ولی چطورشو واقعا نمیدونستم و الان هم نیمدونم،

    قبلن بارها تو موقعیت های مختلف تحربش کردم و عالی عمل کردم

    وسپردم به خودش،

    الان خدا به طرز معجزه آسایی یه مغازه بهم داده تو شهر خودم با تمام وسایل داخلش توی همون کار هنری پدرم که دوستش دارم که اونم با تجسم تو مدت زمان کوتاه برام خلق شد،من اصلا نمیدونستم چطور،فقط بهش فکر کردم وخودمو لایقش دوسنتم و دوست داشتم داشته باشمش و شد،خیلییییی راحت هم شد،برا بحث فروش و درآمدش حرف های اطرافیان و ذهنم میخواستن منو نگران کنن اما خداوند پاسخ ایمان رو میده و درآمد ماه اولم به اندازه ی درآمد کل سال قبل و 12 برابر اجاره مغازم شد،این قدرت خدای من و کنترل ذهنه

    و دارم یاد میگیرم که وقتی تو مسیر حرکت میکنی مسائل همیشه هستن ،کار من چیه،وقتی به یه تضادی بر میخورم بیام تمرکز کنم رو خواستم رو لحظه ی پایانی و فقط ازش تو همون لحظه لذت ببرم کاری به چگونگیش نداشته باشم،

    و واقعا دلیل اون خواسته برای خودم باشه ،

    اینو تازه دارم از استاد یاد میگیرم و دارم بهش عمل میکنم،

    اما انگار قطعه های پازل با این فایل ها دارن تکمیل میشن

    اون هم تسلیم بودنه در برابر خداونده و اجازه بده اون که داره از بالا همه چی رو میبینه از بهترین راه و مسیر تو رو به خواستت برسونه

    و باز هم با گوش دادن به این فایل باز هم متوجه شدم که هنوز هم دارم خیلی جاها برای خدا پلن میریزم،

    بهش میگم می‌خوام حتما اینطوری بشه اونطوری بشه،

    نمیام به خودم بگم بابا اونو میخوای که مثلا باهاش چیکار کنی؟! خب بیا اون کاره رو بنویس،بیا اونو تجسم کن،بعد ببین که خدا چطوری سوپرایزت میکنه،

    بعد ذهنم اومد بهم گفت که خب پس تمرین ستاره قطبی رو که هر روز باید اتفاقات رو برای خودت رقم بزنی میخوای چیکار کنی؟!

    اینم ایدش اومد،

    من از این به بعد دلیل اون اتفاقی که می‌خوام برام رخ بده رو مینویسم،

    مثلا اگر می‌خوام فلان اتفاق بیفته که فلان احساس رو تجربه کنم،

    من دیگه نمیام بگم که خدایا این اتفاقو برام رقم بزن تا من این احساس رو تجربه کنم،

    می‌خوام بیام بنویسم که خدایا من می‌خوام این احساس رو این شادی رو این لذت رو این عشق رو تجربه کنم تو سوپرایزم کن،میخوام ببینم تو چیکار می‌کنی برام ،و بعد بیام مهر تاییدی بزنم بر هدایت خداوند که ببین علی تو این احساس رو میخواستی تجربه کنی تو این غذا یا هدیه یا هرچی رو میخواستی تجربه کنی،خداوند اینطوری بهت داد،

    تو پول میخواستی که مثلا باهاش بری فلان چیزو بخری ،ببین اینطوری پولشو برات رسوند،شاید سری بعدی یه جور دیگه ای که تو اصلا به عقلت هم نرسیده باشه برات برسونه،

    ( همین الان 5 میلیون به حسابم واریز شد)

    و این رو هم بگم که خیلی مواقع من میترسم که کارها رو به خدا بسپرم چون فکر میکنم ممکنه این چیزی که الان دارم و ازم بگیره ،و این هم فکر احمقانه ایه،

    خب بابا این چیزی که تو الان داری رو برای چی میخوای داشته باشی؟! غیر از اینه که لذت ببری ازش؟! غیر از اینه که آرامش داشته باشی؟!

    اگر 1 درصد هم این چیزی که الان داری رو ازت بگیره خب تو می‌دونی که قراره بهترشو بهت بده،

    و این فکر باز منو به حس تسلیم بودن می‌رسونه و به حس اعتماد به خداوند،

    به اندازه ای که بتونیم بهش اعتماد کنیم میتونیم از زندگیمون لذت ببریم،

    باید تا میتونیم این فایلو‌ گوش بدیم تا میتونیم داستان حضرت خضر و موسی رو به یاد بیاریم،

    داستان ابراهیم،داستان مادر موسی،

    این خواسته در من شکل گرفته که من دوست دارم واقعا صدای خدارو بشنوم،چون خداوند همیشه داره با ما حرف میزنه،اما ما حواسمون نیست،

    و من می‌خوام یاد بگیرم صدای خدارو بشنوم بهش عمل کنم و نتیجشو ببینم و تایید کنم و مطمئنم خودش هدایتم می‌کنه به صورت تکاملی تو این موضوع هم قوی بشم،

    استاد واقعا ازتون ممنونم،

    واقعا شجاعت و اعتماد به یک نیروی برتری میخواد بیاین در مورد این مسائل با این قدرت صحبت کنین،که صد البته این جرعت و این خود باوری و اعتماد به نفس از عمل کردن و تجربه کردن به دست اومده و از تو قدرت کلام شما این معلومه کاملا که شما شکی تو این حرفهایی که دارین میزنید ندارید،

    و من ندیدم تا حالا کسی با این قدرت و تاثیر گذاری در مورد خداوند و توحید صحبت کنه،

    اجرتون با رب العالمین،

    عاشقتونم،

    از همه دوستان توحیدی هم که در این سایت دارم واقعا ممنونم،اشک ها میریزم پای کامنت بچه ها،

    انشاالله همتون سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  2. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    سلام نفیس عزیز درود بر تو

    باورت میشه خودم این کامنتو نوشتم همین دیروز نوشتم،

    بعد الان دوباره نکته هایی که نوشتی رو انگار برای بار اول داشتم میخوندم،

    یعنی اینقدر این موضوع فراره ،

    و باید همیشه همیشه همیشه به خودمون یاد آوری کنیم،وگر نه خیلی زود دوباره می‌شینیم برای خدا راه تعیین میکنیم،

    نفیس جان برات آرزوی درک هر چه بهتر از قانون و نعمت روز افزون از خداوند برات خواستارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: