در این فایل استاد عباس منش درباره اصلی صحبت می کند که درک و اجرای آن، کلید خوشبختی در دنیا و آخرت است و استفاده از آن آنقدر چرخ زندگی شما را روان می کند که احساس می کنی روی دوش خداوند نشسته ای.
به اندازه ای که بتوانی آگاهی های این فایل را درک و اجرا کنی،
- به همان اندازه آسان می شوی برای آسانی ها (فسنیسره للیسری)
- به همان اندازه، نگرانی از آینده از زندگی شما حذف می شود. خواه یک ساعت آینده، یک روز آینده یا سالهای آینده؛
- به همان اندازه، خداوند مدیر و مدبر زندگی شما می شود و به نیازهای شما پاسخ می دهد
- به همان اندازه، خداوند برای شما همه چیز می شود و شما را در بهترین زمان، در بهترین مکان قرار می دهد و با بهترین رخ دادها، هم مدار می کند.
آگاهی های این فایل را با جان دل بشنوید، کلیدهای این فایل را یادداشت برداری کنید و برای اجرای آنها در زندگی متعهد شوید اگر می خواهید خدوند برنامه ریز زندگی شما باشد. خداوند به عنوان نیرویی که صاحب قدرت بی نهایت و صاحب بخشندگی بی حساب است؛ از رگ گردن به شما نزدیک تر است؛ دید وسیعی به تمامیت مسیر زندگی شما دارد؛ همه چیز را می داند؛ برای هر چیز راهکار دارد و هدایت شما را به عهده گرفته است اما به شرط…
سپس در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود را در موارد زیر بنویسید:
تجربیاتی را به یاد بیاورید که به جای تکیه بر عقل انسانی خود یا دیگران، تسلیم هدایت خداوند شدی، هدایت ها را دنبال کردی و به آرامش رسیدی. سپس دیدی که راهکارها حتی از جایی که فکرش را نمیکردی آمد، درها باز شد و نیازهایت به موقع و حتی بهتر از انتظار تو، پاسخ داده شد.
تجربیاتی را به یاد بیاور که به جای تسلیم هدایت های خداوند بودن، به عقل خودت یا دیگران تکیه کردی، به دنبال راهکار خواستن از همه بودی به جز خداوندی که راهکار تمام مسائل را می داند. سپس دیدی که چقدر زندگی سخت شد و اوضاع پیچیده شد.
مقایسه این دو نوع از تجربیات، به شما کمک می کند تا ضرورت تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند را بهتر درک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری تسلیم بودن در برابر خداوند382MB59 دقیقه
- فایل صوتی تسلیم بودن در برابر خداوند57MB59 دقیقه
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت استاد عباس منش عزیزم. بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزانی که در این مکان مقدس حاضرند…
«تسلیم بودن در برابر خداوند» به اعتقاد من، همه چیزه!
انسان به طور ذاتی میل عجیبی به کنترل کردن همه چیز داره. وقتی برای رسیدن به یه هدف برنامه ریزی می کنه، میخواد همه مسیر براش مشخص باشه. وقتی مشکلی براش پیش میاد، خواب و خوراک ازش گرفته میشه فقط به این دلیل که نمیدونه چطور میتونه اون مشکل رو حل کنه و وقتی اقدام به انجام یه کار مهم می کنه، میخواد که صفر تا صد اون کار زیر نظارت خودش باشه و اصلا براش قابل قبول نیست که می تونه از قدرت لایزال خداوند هم استفاده کنه.
نمونه این آدم که همیشه در مقابل سپردن کارها به خداوند مقاومت داره منم. واقعا همیشه و حتی همین الان که سعی می کنم کمی بهتر از آموزه های استاد عباس منش استفاده کنم، برام خیلی سخته که در مسائل مختلفی زندگی تسلیم باشم! البته تا دلتون بخواد نتیجه مثبت این تسلیم بودن رو دیدما! اما امان از ذهن آدمی که هیچ موقع رهاش نمی کنه.
امروز داشتم در دوره فایل های دانلودی فایل «چگونه به دیگران کمک کنیم» استاد رو می دیدم. توی این فایل استاد گفتن اگه قوانین رو بشناسیم، زندگیمون خیلی طبیعی غرق در نعمت و ثروت خواهد بود و اگه این قوانین رو نشناسیم و منطبق با اون ها عمل نکنیم، غم ها و رنج ها به سراغمون میان. این غم و رنج ها میان تا بهمون بگن از مسیر درست خارج شدیم. دقیقا مثل گرسنگی که میاد تا بگه الان وقتشه بدنمونو در مسیر درست قرار بدیم و غذا بخوریم.
واقعا شکل منطقی زندگی اینه که همه چی به صورت عادی و در کمال راحتی و آرامش ایجاد بشه. من نباید اصلا ذره ای برای هیچ چیزی در زندگی نگران باشم. وقتی نگرانم یعنی تسلیم نیستم و وقتی تسلیم نیستم یعنی مسائل زندگی رو دارم با سرعت بسیاری به سمت خودم جذب می کنم.
تسلیم بودن یعنی اجازه بدی که نعمت های زندگی به دنبال تو بیان. هیچ چیزی رو توی زندگیت اونقدر بزرگ نکنی که از خداوند بزرگتر بشه و کل ذهنت رو پر کنه. تسلیم بودن همون مثال استاده که میگن بشین روی کلک و بذار جریان رودخونه تورو به دریا برسونه.
هر روز باید با خودم تکرار کنم تا یادم نره. همه چیز به این برمیگرده که چقدر می تونم در مقابل خداوند بزرگ و بلند مرتبه تسلیم باشم و زندگی خودم رو به اون بسپارم و هر اتفاقی که افتاد لبخند بزنم و بگم: الخیر فی ما وقع…
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی،شاد و سالم و پیروز و سربلند باشید.
خدانگهدار
1403/6/29
21:07
و خدایی که در این نزدیکی است…
عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت استاد بزرگوارم، استاد عباس منش دوست داشتنی من، بانو شایسته رفیق و همراه و همه عزیزانی که در این مکان مقدس خداوند دستشون رو گرفته و با قرار دادنشون در مسیر هدایت، به اون ها منت گذاشته…
استاد جانم، قصد داشتم در این کامنت کمی در مورد حال و احوال این روزهای خودم صحبت کنم و ردپایی بذارم تا بعدها به من یادآوری کنه که چطور و از چه مسیری حرکت کردم…
سابقه آشنایی من با شما بیشتر از 10 ساله. 10 سال پیش بود که پیش از 20 سالگی من با کلام شما آشنا شدم و آن چنان برای من این کلام شما دلنشین بود (که الان متوجه میشم دلنشینی کلام شما برای همه ما کار خداوندیه که قول داده اگه به اون دل بدیم، عزت مارو روزافزون می کنه. (من کان یرید العزه؟ فان العزه لله جمیعا)) که با وجود این که جز معنای ظاهری کلام شما چیزی نمیفهمیدم و بسیار هم پیش اومد که از مسیر خارج شدم و دنبال اساتید دیگه رفتم، اما هیچ وقت شما از زندگی من خارج نشدید و هیچوقت نبود که نسبت به کارکرد قانون و تاثیر باورها در زندگی بی باور بشم.
تلورانس زیادی داشتم. قطعا درک من از مفهوم باورها اصلا اون چیزی که باید نبوده وگرنه الان من باید خیلی در جایگاه متفاوتی میبودم. اما همین درک هم همونطور که شما فرمودید در یک روند تکاملی ایجاد میشه و میتونم بگم خداوند به من منت گذاشته و در گذر زمان داره درک و جدیت من رو نسبت به اجرای قانون بیشتر و بیشتر می کنه.
به طوری که میتونم بگم در مرداد ماه 1403 (ماه گذشته) جدی ترین حالتم رو نسبت به اجرای قانون تجربه کردم و انصافا در زمینه های مختلف تاثیرش رو هم دیدم. به عنوان مثال برای موضوع ازدواج به شکل هدایتی و با کمک خداوند تصمیم جدی خودم رو گرفتم و برنامهریزی مشخص رو براش انجام دادم. اقدام برای خرید ماشین کردم و همینطور بالاترین درامدی که در کل زندگیم داشتم رو خداوند برای من ایجاد کرد. همیشه یه جورایی به بچههایی که درامدهای بالای 50 میلیون تومان داشتن غبطه میخوردم اما در ماه گذشته به لطف خداوند بزرگ تجربش کردم و مدار من رو گسترش داد و ان شا الله این گسترش مدار باعث تجربه اعداد بسیار بالاتر خواهد شد. در ماه گذشته کسب و کار من رشد خیلی خوبی داشت و خداوند به شکل واضح نام من رو در حیطه کاری خودم که مشاوره تحصیلی هست پر آوازه تر کرد.
یعنی به شکلی خیلی واضح میدیدم که خداوند داره من رو به سمت خواسته هام هل میده! یعنی حتی از هدایت هم بالاتر بود. انگار داشت من رو مجبور می کرد که یه سری اتفاقات رو انجام بدم. تازه اونم به خاطر یه کوچولو جدیت بیشتر من بود. اگه قرار بود واقعا خیلی جدی باشم چطور میشد خدا میدونه.
و چیزی که اشتیاق من رو خیلی به ادامه مسیر بیشتر میکنه اینه که به قول شما قانون تصاعدی عمل میکنه. هیچوقت رشد در جهان هستی به صورت خطی نیست. هرچقدر که بیشتر رشد کنم روند رشد سریع تر و بیشتر میشه و درک همین موضوع میتونه کله منو منفجر کنه! بیخود نیست که انیشتین بزرگ گفته: تصاعد، هشتمین شگفتی بزرگ جهان هستی است…
اما استاد عزیزم، شیطان هرگز بیکار نمیشینه! اون همین الانم داره نجوا میکنه و سعی می کنه من رو از مسیر خارج کنه. این شیطان ذهن همواره فعال خواهد بود. درسته صداش خیلی خیلی ضعیفتر از گذشته است. اما قطع نشده. به قول شما رفته و پشت اون سنگرهای عقب پنهان شده و منتظره که نیروهای من در این سنگر کم بشه و با همه قدرت مجددا حمله کنه. من باید همیشه حواسم به تقویت نیروهای خودم در مقابله با شیطان ذهن باشه. و هم از لحاظ کمیت و هم کیفیت تقویتشون کنم.
استاد چقدر این روزها احساس نزدیکی بیشتری بهتون دارم و چقدر بیشتر تحسینتون میکنم که مسیری رو رفتید که پیامبران در زمانه خودشون رفتند. و خداوند شمارو عزیز کرد چنانکه پیامبرانش رو عزیز کرد.
علاقه من به شما ورای کلمات و عباراته. من با قلبم به شما متصلم و از خداوند برای شما هر آن چیزی رو میخوام که به مقربان درگاهش عطا کرده.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.
خدانگهدار
1403/6/4
14:41
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس که به تعبیر زیبای یکی از دوستان غار حرای ماست برای تغییراتی که باید در ذهن و زندگیمون ایجاد کنیم.
به نظر من فایل «تسلیم بودن در برابر خداوند« خودش یه دوره آموزشیه. از بس نکته های مختلفی رو از توی این فایل پیدا می کنم، هر بار میام و در مورد یک موضوع که توی این فایل خداوند بر زبان استاد عباس منش جاری کرده صحبت می کنم. نکاتی که هر کدومش برای سعادت دنیا و آخرت من الزامیه…
استاد توی این فایل در مورد یک موضوع بسیار مهم دیگه در مورد «آماده شدن برای دستیابی به هدف» صحبت کردن که برای من خیلی جالب بود.
استاد گفتن یه زمانی میشه که ما سعی می کنیم برای رسیدن به اهدافمون، از قانون درست استفاده کنیم. یعنی نه وابسته ایم و نه احساس خوبمونو فراموش می کنیم. سعی می کنیم در هر حالتی احساس خوبی داشته باشیم اما باز هم اون خواسته رخ نمیده. در این شرایط باید ببینیم که آیا ما آماده رسیدن به اون هدف هستیم یا نه.
و در ادامه مثالی رو در مورد رابطه عاطفی می زنن و میگن مثلا من میخوام با یه دختر ازدواج کنم. سعی می کنم احساس وابستگی نداشته باشم و به جریان هدایت اعتماد کنم. اما باز هم اون ازدواج به تعویق میفته.
در این شرایط من باید ببینم آیا از نظر شخصیتی و رفتاری، مناسب این فرد برای ازدواج هستم یا نه. و سعی کنم ایرادات و اشکالاتی که برای ازدواج دارم رو یکی یکی بهبود بدم.
این موضوع برای رسیدن به هر هدفی صدق می کنه و کاملا درسته. من برای رسیدن به هر هدفی علاوه بر این که باید روی ذهنم کار کنم و سعی کنم از قانون به درستی استفاده کنم، باید ببینم شخصیت من برای رسیدن به این هدف چه تغییراتی باید بکنه. و در صورت عدم تغییر شخصیت، این خودش یه ترمز برای رسیدن به موفقیت من خواهد بود.
این چیزیه که استاد به زیبایی در این فایل بهش اشاره کردن. و دوست داشتم بهش توجه کنم و در موردش بنویسم.
از استاد عباس منش عزیزم برای انتشار این آگاهی های فوق العاده سپاسگزارم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند باشید.
خدانگهدار
1403/5/28
21:44
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم،بانو شایسته زیبا و همه عزیزانی که کامنت من رو میخونن…
وقتی دقیق تر به فایل های استاد عباس منش گوش میدم، زمانی که صحبت در مورد هدایت خداوند و سپردن مسیر به دست اون صحبت می کنن، همیشه حرف از طی کردن مرحله به مرحله قدم ها در اثر هدایت توسط خداوند زده میشه.
یعنی این طور درک می کنم که هدایت خداوند به این شکل نیست که یه بمبی منفجر بشه یا یه کیسه طلا از آسمون به زمین بیفته. بلکه خیلی طبیعی و در طی روند زندگی و بر اساس همون شکلی که تا الان پیش می رفتیم، انجام میشه. در همون مسیره.
درک این موضوع خیلی به نظر من تکامل میخواد. من که خودم تا سالیان زیاد با این که این فایل هارو بارها و بارها گوش داده بودم اما نمی فهمیدم. حتی همین الانشم می تونم بگم به خوبی نمی فهمم. اما به اندازه اپسیلون از قبل بهتر شدم که خودش از نظر من پیشرفت بزرگیه و خدارو به خاطرش شاکرم.
این روند هدایت رو به صورت کامل میشه در گذران زندگی احساس کرد. اصلا چی شد که من بهتر حرف های استاد رو در مورد هدایت مرحله به مرحله خدا درک کردم؟ دلیلش اتفاقی بود که برام افتاد و البته الانم داره می افته. و خیلی قشنگ و واضح می تونم درک کنم که هر قسمت از این اتفاق تیکه ای از پازل خداونده که داره به درستی سر جاش چیده میشه. (البته به این خاطر می تونم بهتر درک کنم که فایل های استاد رو سعی کردم بهتر از قبل گوش بدم.)
اصلا انگار خداوند اولین هدایت رو بهت میکنه تا ببینه چند مرده حلاجی؟! آیا مردش هستی و قدم به دل ناشناخته ها میذاری یا نه، می چسبی به همون شرایطی که داری و حاضر نمیشی از دایره امنت بیرون بری. و منتظری که یه روزی یه منجی بیاد و تورو از اون شرایط بیرون کنه.
هدایتی که در اون لحظه بهت میگه انجام بدی اصلا چیز سختی نیست. به راحتی می تونی از پسش بربیای و فقط باید کمی شجاع باشی. کمی پات رو از اون دایره امنت بیرون بذاری. اصلا قرار نیست یه کار خیلی بزرگ و خاص انجام بدی. نه! فقط کمی فراتر از چیزی که هستی برو تا به خداوند بگی که بهش ایمان داری و حاضری برای رسیدن به موفقیت بها بدی.
وقتی این قدم رو در مورد موضوع ازدواج انجام دادم. (که البته اون هم یه جورایی انگار خداوند هلم داد. دقیقا مثل همون فایل استاد با نام «جزو کدام دسته هستید؟» و دسته سوم بودم که تا کارد به بیخ استخونم نرسید حرکت نکردم. اما قشنگ می تونستم متوجه بشم که اگه این موقعا حرکت نکنم دیگه کار بیخ پیدا می کنه و مثل اون معتاد باید گوشه جوی آب بمیرم و حسرت اون چیزی که می خواستم رو داشته باشم.)
بعد که به لطف خدا و با کمک اون تونستم از این قدم گذر کنم، انگار یکی یکی دارن مراحل باز میشن. خداوند ایده ها و شرایطی رو برای من مهیا می کنه که تا پیش از اون برای من قفل بود. این خیلی برام ارزش داره. چرا که کاملا می تونم بفهمم خداوند داره کارهای من رو انجام میده و من رو در مسیر درست هدایت و حمایت می کنه.
خواستم بگم الان بهتر از قبل فایل های استاد در مورد هدایت الهی و تسلیم بودن در برابر اون رو درک می کنم. البته که درک الان من قطره از دریا هم نیست. اما از خودش می خوام که در این مسیر دست منو بگیره و منو حتی در درک هدایت خودش، هدایت کنه.
و چقدر خوب که من استاد رو دارم. استاد جزو سپاسگزاری های هر روزه منن. مردی که فارغ از هرگونه چاپلوسی و اغراق، الگوی درجه یک توحید و تسلیم در برابر پروردگارن…
خیلی دوستتون دارم استاد عباس منش. شما تاثیرگذار ترین آدم در زندگی من هستید.
برای شما، بانو شایسته و همه عزیزانی که کامنت من رو مطالعه کردن، آرزوی بهترین اتفاقات رو از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی دارم.
خدانگهدار
1403/5/27
21:41
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…
واقعا حس و حال من دقیقا اون حالیه که می تونم بگم پر حرفم ولی هیچی نمی تونم بگم!
چقدر این فایل عالی بود. چقدر کلمه به کلمه اش نکته داشت… چقدر میشه فهمید که این کلمات از زبان انسانی به نام «سیدحسین عباس منش» جاری نشده! بلکه از زبان نیرویی میاد که در هر لحظه حاکم بر جهان هستیه. و داره مدیریتش میکنه. و زیر و بالاش رو میدونه و قول داده که در هر لحظه با بندگان صحبت کنه. از طریق الهامات بهشون بگه که چی درسته و چی غلط…
و وقتی بنده درجه یکی مثل استاد عباس منش که در تمام لحظات زندگیش سعی کرده با ایمان و باور آموزههای الهی رو اجرا کنه، بر کلامش جاری میشه و حرف هایی زده میشه که به طرز عجیبی با قوانین جهان هستی مطابقت می کنه. حرف هایی که مثل قرآن اگه هزار سال دیگه هم شنیده بشن، تازگی و جذابیت دارن…
و چقدر ذهن من مقاومت داره برای شنیدن این حرف ها. برای باور کردنش. مدت زیادی که کم و بیش فایل های استاد رو دنبال کردم و با این آموزه ها آشنا بودم، اما در هر زمان فرسنگ ها با این آموزه ها فاصله داشتم. در زبان مثل طوطی کلمات استاد رو بیان کردم ولی در باطن افسار بندگی شیطان بر گردنم بود…
از بچگی همیشه می خواستم همه چیو خودم انجام بدم… تسلیم بودن برام واژه نامانوسی بود. اعتماد به آدم ها هم برام سخت بود. چه برسه به خدایی که نمی دیدمش… از بچگی وقتی فوتبال بازی می کردم،پدر و مادرم می گفتن تو میخوای به جای همه بدوی… بعد از یک ساعت بازی کردن، تمام هیکل من مثل لبو سرخ شده بود و مثل آبشار عرق می ریختم، در حالی که بقیه کاملا اوکی بودن و هیج فشاری هم بهشون نیومده بود.
برام سخت بود که بپذیرم کار تیمی کردن رو! میخواستم هم خودم دروازه بان باشم، هم دفاع، هم هافبک و هم مهاجم! و این روحیه در من بود و بود و بود و با من رشد کرد. و الان هم هست. و داره خودشو در قالب عدم اعتماد به خداوند نشون میده.
به واسطه درخواست هدایت از خداوند برای رخ دادن اتفاق بزرگی در یک زمینه خاص برای خودم،در تاریخ 10 شهریور 1401 خداوند من رو در مسیری قرار داد که بتونم یه سری شرایط رو برای تحقق یک هدف رقم بزنم.
همه چیز رو خدا داشت درست می کرد اما من به خاطر عدم اعتمادم بهش هی اومدم وسط و فکر کردم من باید کاری کنم! و به خودم تکیه کردم. این شد که بعد از 2 سال از اون داستان هنوز که هنوزه اتفاقی نیفتاده و باز خدایی که همیشه مراقب منه و با وجود همه بی معرفتی هام حواسش بهم هست، دوباره تلنگری بهم زد که در مسیر درست حرکت کنم و این بار میخوام همه چیو بسپارم به خودش…
یک نوع مهاجرتی پیش رومه که همیشه ترسی در موردش توی وجودم بوده. اما الان که خدا به طور واضح داره منو هدایت می کنه میخوام دیگه بهش اعتماد کنم. میخوام بسپارم که اون برام همه چیو رقم بزنه. البته که ترس های زیادی هست و نجواهای شیطان هم کار خودشو می کنه، ولی من میخوام بسپارم به خدای خودم. برم توی دل ترس ها… هر چه بادا باد. به قول نیچه هر آن چه مرا نکشد قوی ترم خواهد ساخت…
اگه خداوند به استاد الهام کرد که اون موقع شب به دل یک ساختمان متروکه وارد بشه و استاد به این الهام عمل کرد و پا روی ترس هاش گذاشت، من هم می تونم این کارو انجام بدم. تازه الهام من خیلی واضح تر و کار من خیلی ساده تره. اگه میخوام شاگرد خلفی باشم، باید پا جای پای استاد خودم بذارم.
البته که این فایل پر از نکته است و میشه ساعت ها در مورد نکاتش صحبت کرد. اما دوست داشتم منم تعهدی رو برای پذیرش الهامات خداوند و عدم مقاومت در موردش بنویسم و با همه وجودم سعی کنم که با تکیه به نیروی خداوند، ترس هارو از خودم دور کنم.
خدانگهدار
1403/5/22
18:28
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…
واقعا حس و حال من دقیقا اون حالیه که می تونم بگم پر حرفم ولی هیچی نمی تونم بگم!
چقدر این فایل عالی بود. چقدر کلمه به کلمه اش نکته داشت… چقدر میشه فهمید که این کلمات از زبان انسانی به نام «سیدحسین عباس منش» جاری نشده! بلکه از زبان نیرویی میاد که در هر لحظه حاکم بر جهان هستیه. و داره مدیریتش میکنه. و زیر و بالاش رو میدونه و قول داده که در هر لحظه با بندگان صحبت کنه. از طریق الهامات بهشون بگه که چی درسته و چی غلط…
و وقتی بنده درجه یکی مثل استاد عباس منش که در تمام لحظات زندگیش سعی کرده با ایمان و باور آموزههای الهی رو اجرا کنه، بر کلامش جاری میشه و حرف هایی زده میشه که به طرز عجیبی با قوانین جهان هستی مطابقت می کنه. حرف هایی که مثل قرآن اگه هزار سال دیگه هم شنیده بشن، تازگی و جذابیت دارن…
و چقدر ذهن من مقاومت داره برای شنیدن این حرف ها. برای باور کردنش. مدت زیادی که کم و بیش فایل های استاد رو دنبال کردم و با این آموزه ها آشنا بودم، اما در هر زمان فرسنگ ها با این آموزه ها فاصله داشتم. در زبان مثل طوطی کلمات استاد رو بیان کردم ولی در باطن افسار بندگی شیطان بر گردنم بود…
از بچگی همیشه می خواستم همه چیو خودم انجام بدم… تسلیم بودن برام واژه نامانوسی بود. اعتماد به آدم ها هم برام سخت بود. چه برسه به خدایی که نمی دیدمش… از بچگی وقتی فوتبال بازی می کردم،پدر و مادرم می گفتن تو میخوای به جای همه بدوی… بعد از یک ساعت بازی کردن، تمام هیکل من مثل لبو سرخ شده بود و مثل آبشار عرق می ریختم، در حالی که بقیه کاملا اوکی بودن و هیج فشاری هم بهشون نیومده بود.
برام سخت بود که بپذیرم کار تیمی کردن رو! میخواستم هم خودم دروازه بان باشم، هم دفاع، هم هافبک و هم مهاجم! و این روحیه در من بود و بود و بود و با من رشد کرد. و الان هم هست. و داره خودشو در قالب عدم اعتماد به خداوند نشون میده.
به واسطه درخواست هدایت از خداوند برای رخ دادن اتفاق بزرگی در یک زمینه خاص برای خودم،در تاریخ 10 شهریور 1401 خداوند من رو در مسیری قرار داد که بتونم یه سری شرایط رو برای تحقق یک هدف رقم بزنم.
همه چیز رو خدا داشت درست می کرد اما من به خاطر عدم اعتمادم بهش هی اومدم وسط و فکر کردم من باید کاری کنم! و به خودم تکیه کردم. این شد که بعد از 2 سال از اون داستان هنوز که هنوزه اتفاقی نیفتاده و باز خدایی که همیشه مراقب منه و با وجود همه بی معرفتی هام حواسش بهم هست، دوباره تلنگری بهم زد که در مسیر درست حرکت کنم و این بار میخوام همه چیو بسپارم به خودش…
یک نوع مهاجرتی پیش رومه که همیشه ترسی در موردش توی وجودم بوده. اما الان که خدا به طور واضح داره منو هدایت می کنه میخوام دیگه بهش اعتماد کنم. میخوام بسپارم که اون برام همه چیو رقم بزنه. البته که ترس های زیادی هست و نجواهای شیطان هم کار خودشو می کنه، ولی من میخوام بسپارم به خدای خودم. برم توی دل ترس ها… هر چه بادا باد. به قول نیچه هر آن چه مرا نکشد قوی ترم خواهد ساخت…
اگه خداوند به استاد الهام کرد که اون موقع شب به دل یک ساختمان متروکه وارد بشه و استاد به این الهام عمل کرد و پا روی ترس هاش گذاشت، من هم می تونم این کارو انجام بدم. تازه الهام من خیلی واضح تر و کار من خیلی ساده تره. اگه میخوام شاگرد خلفی باشم، باید پا جای پای استاد خودم بذارم.
البته که این فایل پر از نکته است و میشه ساعت ها در مورد نکاتش صحبت کرد. اما دوست داشتم منم تعهدی رو برای پذیرش الهامات خداوند و عدم مقاومت در موردش بنویسم و با همه وجودم سعی کنم که با تکیه به نیروی خداوند، ترس هارو از خودم دور کنم.
استاد عزیزم، با دنیایی از عشق برای شما و مریم بانوی دوست داشتنی آرزوی هر آنچه میخواهید رو دارم. در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.
خدانگهدار
1403/5/22
18:28