تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/08/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-08-08 08:57:552024-08-08 09:05:31تسلیم بودن در برابر خداوندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم ومریم جانم گلم
إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ
ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ
صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ
خدای بی نهایت خوبم
تنها ترا میپرستم وتنها از تو یاری میخوام منو به راه راست به راه اونایی که نعمت داده ای هدایت کن
اولین مهترین باور اینکه
درک کردن جهان
جهان چه جوریه؟ وچه جوری عمل میکنه؟
جهان یک پروردگاری داره یه ربی داره (رب به معنای خالق جهان)که کل جهان رو مدیریت میکنه
اگه من این باور رو داشته باشم،اون خدایی که جهان رو خلق کرده در تمام ابعاد از من آگاه تر و بی نهایت مدیر ومدبر وبهتر از من میدونه
اون وقت هستش که من میتونم تسلیم محض اون باشیم.
تسلیم حقیقی نشونه س اینه که احساس آرومی دارم
ونگران نیستم و اجازه میدم که خدا کارش رو انجام بده
من خیلی خواسته ها دارم .اگه به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم دلیلش اینکه باید یکسری چیزها یاد بگیریم واگه میخوایم موفق بشیم باید این اشتباهات رو تکرار نکنیم ومدام از خدا طلب هدایت بخوایم و تسلیم باشیم واون وقته که رشد وپیشرفت میکنیم.
هدایت ودرک هدایت هم تکاملی هستش
اگه خواسته ای داریم.
باید چرایی اون خواسته رو بنویسم.
راهها رسیدن به خواسته یا افراد مشخصی رو تعیین نمیکنیم .
بلکه با ایمان و آرامش وحرکت که خدا خودش با بی نهایت راهها منو به هدفم میروسنه..
واین یعنی توحید وتوحید یعنی ثروت وعشق وآرامش ونعمت و….
خدایا من دوست دارم آزادی مالی وزمانی ومکانی داشته باشم
خدایا من دوست دارم بی نهایت ثروت رو به آسانی خلق کنم و فروش مغازه ام هرروز بیشتر وبیشتر بشه
خدایا من دوست دارم منو هدایت کنی به مشتری زیاد وخودت برام تبلیغ کنی ومشتری ها درجه یک وثروتمند بفرستی.
خدایا من دلم یه بچه میخواد که ثمره عشقمون باشه
واز دیدنش لذت ببرم واز عظمت وقدرت خداوند
خدایا من نمیدونم فقط با توکل برتو دلم آرام هست
الهی همه دوستان توحیدی این سایت به آرامش وتسلیم خدا برسیم
عاااشقتونممممم
در پناه الله یکتا
به نام الله
سلام.
این فایلِ جدید توحیدی نشست روی قلبم.
من در جریانِ این لایو نبودم اصلا، چون اینستاگرام ندارم.
ولی خوشحالم که سایت هست و پوشش دهنده ی همه ی فایلهای استاد جان.
سپاس گزارم که در مدارش بودم و شنیدم این صحبت های ارزشمند رو.
استاد جان بی نهایت سپاس گزارم.
هم از شما، هم استاد عرشیانفر.
1-هدایت، قدم به قدمه.
2-تسلیم= به عجز برسی
3-نشانه ی تسلیم احساس آرامشه.
4-من کنترل کننده ی همه ی شرایط نیستم، باید بپذیرم.
5-وقتی تو مدار هدایتم، مقاومتی ندارم و خیلی اسان و با تایید قلبی کاری که بهش هدایت شدم رو انجام میدم. ترسها و تردیدهام کنار میره و سریع و ساده انجامش میدم.
6-هدایت خیلی آشکاره و دلیلش رو متوجه میشم گاهی هم پنهانه برام.
7-هر خواسته ای داری، بگو چرا میخواهیش، جوابها کمک میکنه بفهمم چرا میخوام و خواسته ی نهایی رو بخوام از خدا که بهم آرامش میده.
8-آزادی، آرامش، شادی، خواسته های من هستن. لطفا منو اماده کن برای رسیدن به خواسته هام.
9- هدایت، کاری به عقل و منطق نداره. هدایت شهودیه و از منبع میاد و کامل و صحیحه. ذهن و منطق و عقل از وجود جسمانی و محدود من میاد و خطا داره.
بسیار لذت بردم، بسیار بسیار…
از ساعت 9 دارم تلاش میکنم برای خوابوندنِ حافظ، الان خوابید…
قبلش به خدا گفتم خودت بخوابونش، و خوابوندش، به همین شیرینی و آسانی.
دارم یاد میگیرم زودتر یادم بیوفته از خدا بخوام کارهامو انجام بده، ساده و آسان.
الهی شکر.
تو این یه ساعت این فایل رو یه بار گوش کردم.
و گفتم عاجزم از خوابوندنِ حافظ، خودت بخوابونش.
10-تسلیم، کُدِ آسان شدن بر آسانی هاست.
صبح پاسخ سعیده جانم (رضایی) برام رو خوندم.
اولش با این آیه شروع شده بود:
11-ایاک نعبد و ایاک نستعین، اهدنا الصراط المستقیم
و استاد هم دقیقا همین آیه رو خوندن تو این فایل.
نشانه ی جذابیه برام، الهی شکر.
کم کم احساس میکنم یه سری اگاهی ها تازه دارن نشست میکنن تو ذهن و قلبم و بهتر میفهمم منظور چیه و من چطوری باید بشنومم و بفهممش.
—————————‐———————–
مثال های تسلیم شدنم یعنی کنار کشیدن و سپردن به خدا و احساسِ عجز و ناتوانی و کنار گذاشتنِ غرور و منیّتم، و بعدش آسان شدنم بر آسانی ها:
1- دوران بارداری، یه سونوگرافی میگفت پشت گردن جنین ضخیمه و یعنی مشکل کروموزومی داره…
مُردم و زنده شدم، تا تسلیم شدم، اون شب رو یادمه، قبلش قلبم داشت میترکید ولی به محض تسلیم اروم شدم، انگار نه انگار داشتم قبلش جلز ولز میکردم، و پاسخ ازمایش ژنتیک چی بود؟
مشخصه، صحیح و سلامت بودنِ کروموزون های حافظ جانم.
خدایا شکرت.
2- مامانم کرونای شدیدی گرفت، خیلی شدید، انقدر که ترسیدم از دستش بدم…
ترکیدم و بعد تسلیم شدم…
مامانم شفا گرفت الحمدالله.
3- برای خرید جهیزیه هم از نظر مالی هم زمانی تحت فشار بودم، من و مامانم سپردیم به خدا…
همه چی عالی جلو رفت، هم مالی حل شد عالی، هم با کمک عزیزانم رفتیم خرید کردیم عالی.
4- برای خوابوندن حافظ جان تسلیم میشم، خدا خودش میخوابوندش عالی.
5- وقتی حافظ بیداره و من کار واجبی دارم، حافظ رو میسپرم به خدا، میگم خدایا خودت مراقبش باش تا من برم کارم رو انجام بدم و بیام.
و چقدر زیبا مراقبِ حافظه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
6- تو دو ماه اول زایمان خیلی فشار روم بود، بیشتر ذهنی و بعدش جسمی …
بارها تسلیم شدم و اشک ریختم و رها کردم و رها شدم و اروم شدم.
الحمدالله که گذر کردم و چیزهایی رو یاد گرفتم.
و بینهایت بار که هدایت شدم و جلو رفتم و حسابی لذت بردم تو زندگیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا تو بی نظیری، مرسی که هستی.
بسم الله
سلام و عشق و ارادت خدمت شما رفیق قشنگم، همسایه نزدیکم
از روی کامنت قشنگ و کاملت متوجه محتویات فایل شدم قبل از اینکه نگاهش کنم.
عالی جمع بندی و دسته بندی کردی.
خدا حفظ کنه مادر عزیزت رو.
یادم میاد دو سال پیش که متوجه بیماری پیشرفته پدرم شدم که توی همه بدنش متاستاز هم شده بود، نه خودمو باختم و نه شکایتی کردم.
من و مادرم و خواهرم یکصدا و یکدل بر این باور بوده و هستیم که که حالش خوب میشه و شد.
یادمه یک روز مدارک پزشکی پدرم رو برداشتم و بردم تهران پیش دکتری که می گفتن یکی از درجه یک های درمان این بیماریه و با یک جریان هدایتی تونستم ازش نوبت بگیرم.
با مترو همراه ترانه رفتم و توی اون شلوغی مطب دکتر ترانه هم روی شونه ام خوابش برد و بچه بغل رفتم تو اتاق دکتر.
ایشون هم طبق تجربیات پزشکیشون خیلی رک و شفاف گفتن اوضاع اصلا خوب نیست و تا جایی که بدن به داروها مقاومت داشته باشه جلو میریم و بعدش هم کار تمامه.
یادمه وقتی از مطب دکتر اومدم بیرون ترانه رو بردم پارک و با هم سیب زمینی خوردیم و عکس گرفتیم.
نه یک لحظه غم و ترس به دلم راه پیدا کرد و نه یک قطره اشک ریختم.
فقط و فقط امیدی در دلم جاری بود که راهی پیدا میشه و همینطور هم شد.
پدرم با روحیه و شادابی مخصوص خودش به مغازه رفتنش ادامه داد و داروهاش اثر کردن. بیماریش خاموش شده و به لطف خدا اوضاعش رو به بهبوده و هیچ تغییری در زندگی روزمره اش ایجاد نشده. مثل یک آدم عادی و سالم.
موقعیتی که دکتر دقیقا برعکسش رو برامون متصور شده بود.
الهی شکر…
برای تغییر دیدگاه و آرامشی که از آموزشهای استاد دریافت کردیم و به عمق جانمون نفوذ کرده و اینجور جاها خودش رو نشون میده.
باور می کنم که میگی خوابیدن حافظ جان رو سپردی به خدا و خدا برات راحت و سریع خوابوندش.
دیشب تو رختخواب خوابیده بودم و خیلی سختم بود از جام پاشم آب بخورم. چون خوابم برام از همه چی مهمتره.
ولی دلم گفت پاشو آب بخور هرچقدرم سختت باشه.
پاشدم آب خوردم. دلم دوباره گفت یک لیوان دیگه هم بخور بدنت به آب بیشتری نیاز داره.
و من گفتم چشم و دوباره خوردم.
بعد با خودم گفتم آره هدایت و تسلیمش بودن همینه.
که حتی واسه آب خوردن هم گوشاتو تیز کنی و بشنوی خدای درونت چی بهت میگه.
مثل همون زمانی که اوایل بارداریم بود و حس کردم عفونتی تو بدنم هست.
یه روز که اصلا حواسم نبود و فکرم جای دیگه بود انگار که دنیا ساکت و خاموش شد و یک صدای بلند و واضح توی گوشم چندبار گفت: مرزنجوش، مرزنجوش، مرزنجوش
من فقط اسم مرزنجوش رو شنیده بودم و اصلا نمی دونستم چیه و چه خواصی داره.
سرچ کردم و دیدم اصلا گیاه مرزنجوش یه داروخانه کامله که مهمترین خاصیتش درمان عفونت رحم هست.
ذهنم گفت بارداری، یه وقت تو سه ماهه اول برات مضر نباشه،
دوباره سرچ کردم خواص مرزنجوش برای خانم باردار
دیدم اصلا اصلش برای تقویت رحم و درمان عفونت در بارداریه.
از بین 35 خاصیتی که داشت مهمترینش همین تقویت رحم بود.
و من بدون اینکه بدونم به سمتش هدایت شده بودم.
همون لحظه زنگ زدم به ابراهیم گفتم کجایی گفت تو بازارم. گفتم برو عطاری واسم مرزنجوش بگیر با خودت بیار.
جالبه از اون صدا پرسیدم چطور بخورمش؟
جواب داد دمنوش درست کن یک روز درمیون بخور.
استفاده کردم و قشنگ علایمی دیدم که نشون میداد عفونتی وجود داشته که رفع شده. حسش کردم.
بله رفیق جان اینه جریان هدایت. خوشحالم که تجربه اش کردم و برات خوشحالم که تجربه اش کردی.
اینم بگم من خیلی بهت نزدیکم. کوی نگارستان شهرک وحدت(سرحدآباد) تا اندیشه 10 دقیقه فاصله داره.
مطمئنم به زودی بصورت معجزه واری همدیگه رو می بینیم و در آغوش هم کلی خدا رو شکر می کنیم. با اشک و لبخند…
بهت افتخار می کنم مادر نمونه، دوست قشنگم…
خدا حفظتون کنه
سلام به روی ماه بهشتی سمانه جان.
دختر خیلی وقته می خواهم برات بنویسم یعنی همون موقع که این کامنت را گذاشتی گفتم پاسخ بنویسم نشد، احتمالا الان وقت درستش است چون ما در زمان مناسب در مکان درست هستیم.
عزیزم بسیار نرم و روان نوشتی ، با نکته سنجی نوشتی و دقیق. مثال های ملموس و نزدیک ذهن . یعنی هر کی بخواهد فایل را ندیده آگاهی هاش را بگیرد کافیه کامنت شما را بخواند.
یک نکته ای تو یکی از کامنت های آقا احسان مقدم بود خالی از لطف نیست اگر اینجا برات بگذارم ، خودشون را بررسی کرده بودن و متوجه شده بودن که روش و ساختار یادگیری شون بر اساس تفکر تعمقو آهسته و آرام جلو رفتن است و اگر روش دیگر دوستان عمل کنند براشون جواب نمی دهد ، یعنی مثلاً چندین فایل در روز بشنوند، از دوره های مختلف همزمان استفاده کنند ، دایم هندزفری تو گوششون باشد …..
منم تازه دارد یواش یواش روش خودم را متوجه میشوم اینکه با خوندن خیلی خوب ارتباط می گیرم ، حتی بهتر از نوشتن انگار حالت تکرار درس ها از طریق خوندن بهتر به دلم میشینه تا اینکه خودم بنویسم . چون کلا نوشتن مختصر و مفید و نکته ای را دوست دارم. و چون هر نویسنده ای با زاویه دید و مثال های خودش نوشته ، تنوعی از ایده ها ی مختلف را دارم که همشون یک موضوع را توضیح میدهند، بسط میدهد و برای روحیه تنوع دوستم خیلی خوبه.
کامنت سعیده جان رضایی را هم که براتون نوشته بودند را خوندم. انشالله در بهترین زمان همدیگر را ببنید و در آغوش بکشید . یعنی حتی تجسم کردنش هم لبخند خوشی را روی لبم می گذارد ، چه برسد به وقتی که بنویسی برامون همو دیدید. یادش به خیر چقدر منتظر دیدن عکس حافظ توی پروفایلت بودم . اون موقع اسمش قند عسل بود و ماچ انگشتی براش می فرستادم اما الان از طرف من یک ماچ ابدارش کن.
لحظاتی خوش و لذت بخش، غرق شادی و آرامش باشی.
739
به نام خداوند هدایتگرم.
سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار.
فایل بسیار عالی بود خسته نباشید. همه ی مطالب فایل یک طرف زمانی که قضیه منفجر شدن تانکر را گفتید یک طرف . هر بار تو هر فایلی اینو میشنوم به شدت گریه میکنم و حالت تسلیم بودن به درگاه خدا و بزرگواری او را درک میکنم.
استاد جان چقدر خوب میشه که آدم به هدایت ها گوش کنه. لحظه به لحظه عمل کنه. قدم به قدم راه بره تا به مقصد برسه. چجور بین اون همه ادم شما نری سرکار، یا چجور باشه سر یه خودکار اون شخص از اونجا دور بشه و زنده بمونه. خدا اینطوری محافظت میکنه و اون بهترین هدایتگر هست.
خب از حالا تصمیم میگیرم نیت پشت هر خواسته ای را به خدا بگم و با اعتماد به نشونها و هدایتش قدم در راه بذارم، اما اما قبل از این باید بارها مطمئن بشم و باور کنم که خدایی وجود داره ربی که قدرت برتر هست از هر نظر از من بهتر هست وجود داره از لحاظ بینایی شنوایی دانایی قدرت مدیر و مدبر بودن برنامه ریز بودن و …..
خدایا با عجز و ناتوانی و به حالت تسلیم به درگاهت روی آورده ام پس هدایت کن مرا که تو بهترین هدایتگرانی و مرا در معرض دریافت آگاهی های بیشتر و درک و عمل به انها قرار بده. خدایا شکرت
سلام بر حسین عزیز
و مریم جان و همه دوستان
حسین جان ازت بسیار متشکرم که یکی تمرکز هات توی این مسیر توحید و دور شدن از شرک های مختلف چه مذهبی چه چشم نظر و امامزاده های مختلف شما گذاشتی کنار و گفتی خدا بیخیال این چرت و پرت ها بشید
بچسبید بهش فراموشش کردید قدرتی بزرگ و مهربان و در خدمت شما
توی کارتون علاالدین ، چراغ جادو که میگفت قربان خواسته شما چیه
وای خدای من فکر میکردم این ها فقط توی کارتون هاس در حالی که واقعا برای من بودش خدای بزرگ با این همه عظمتش خودشو در اختیار ما گذاشته که بگو لامصب چی میخوایی
دمش گرم واقعا
تلاش میکنم که بشناسمش اون خدابی که توی ذهنم ضعیفه دارم اون وافعی رو جایگزینش میکنم
سعی میکنم توکل رو یاد بدم به ذهنم و یاد بدم بهش که نهایت استفاده رو از قدرت بزرگ الله بگیرم و این پتانسیل بسیار در جه یکی رو استفاده کنم
امیدوارم بتونم بشناسمت ای خدا ای خدا امیدوارم بشناسمت
کمکم کن بتونم اون خدای کوچک و بدون قدرت داخل ذهنمو بشکنم و بتونم تو رو جایگزینش کنم و ازت میخوام درخدمت من باشی و هر روز بیشتر به من خدمات بدی
دمت گرم یا رب العالمین
سلام به استاد عزیز و مریم شایسته عزیز
سلام دوستان
انا علینا الهدا
ما وظیفه میدانیم که همه. را هدایت کنیم
استاد این بخش از صحبت های شما کاملا منو برد تو زمانی که هیچی نداشتم
بدهکار بودم برا اجاره خونم
ولی این اتفاقات خوب زمانی برام افتاد که تسلیم خدا شدم
از خدا فقط هدایت خواستم
امروز صبح در پاسخ به یکی از دوستان در کامنتی گفتم
من زمانی که از عقل خودم استفاده میکردم فقط جز اذیت و ازار برای خودم هیچی نبود برام
من وقتی تسلیم خدا شدم و گفتم خدایا من به اراده خودم نیستم
من هدفمند هستم
من میخام تو هدایتم کنی
و فقط بهم گفت اگر هدف داری بیا از هدف های کوچک شروع کن
من میومدم مسافت های طولانی رو هدف میزاشتم و طی یک تایم برسم به مقصد و درست زودتر از اون هدف ها میرسیدم به مقصد بعد به خودم میگفتم ببین ببین تو خیلی زودتر رسیدی پس خدا داره هدایت میکنه
و زمانی که بیکار بودم بدهکار بودم ولی ایمان داشتم خدا هدایت میکنه و این اتفاق افتاد به صورت هدایت خدا من کارگری کردم و کارگری تا الان شدم مدیر شرکت خودم
بهترین مدیریت رو خدا برام انجام میدهد
من فقط در کنار دستان خداوند کار میکنم و لذت میبرم
والان بعد از سه سال تسلیم بودن در برابر خدا
درآمدی بیش از آنچه که خودم فکرش را نمیکنم رو بدست آوردم درآمدی 289میلیونی
این از لحاظ درآمدی هست
از لحاظ روابط هر چی بگم کم گفتم
از لحاظ سلامتی
از لحاظ ثروت
از لحاظ آسانی همه کارها و همه اون چیزهایی که در زندگی همه هست من همه را هدایتی دریافت میکنم
استاد وقتی از خواسته ها داشتین میگفتیم ترمز هایی را برخورد کردم که من دارم
اون ترمزی که من خواسته هارو همش به خدا میگم
واین که درخواست رو میکنم ولی اجازه هدایت رو ندادم
باید این و بگم که خدایا من این شرایط و میخام تو بگو از چه مسیری بروم
حالا شرایطی که دوست دارم رو بنویسم الباقی رو خدا هدایت میکند
شاید اون شرایط نباید از این مسیری که من درآن هستم و خوب خلق میکنم و پیش میرود این نباشد
شاید باید مسیر جدیدتری را بروم
یا اینکه از شرایط دیگر یا در مکانی دیگر فعالیت کنم تا به خواسته هام برسم تا الان تکامل را خوب پیش رفتم چون خودم دارم میفهمم از هیچی رسیدم به اینجا
از این پس هم خدا بهم میگه چکار کنم
خدایا من تسلیم هدایت های تو هستم تو دانا و توانا بر هر کار هستی
من تسلیم تو هستم تو منو هدایت کن
استاد ممنونم که من آگاه کردی از مسیرم
خدایا شکر که من لایق این آگاهی های عالی هستم
سلام به استاد عزیزم شکر بر وجوتون استاد من تو کار پوشاک هستم و درامدم اونی نبود ک راضیم کنه چند وقتی بود گفتم خدایا خودت هدایتم کن چطور درامدمو زیاد کنم تو اوج بی پولی بودم یکی از اقوام از من لباس خواست ب صورت عمده ک اون موقع مبلغش برای من زیاد بود با ی مقدار پولی که داشتم طمع کردم واسش سفارش دادم خودمم ی مقدار خونه داشتم بهش دادم و قرار شد س روز بعد بهم بده باور کنبودم اجازه نداد نقد بگیرم گفتم این نخره دیگه موندن اما طرف دیگه منو نشاخت شش ماه بعد بدون هیچ عذرخواهی و با بدهکار کردنم لباسها رو داده بود دست همسایه مون ن خودمونم که بریم بگیریم زنگم نی زدم جواب نمیداد چون فامیل بود می دونست نمی تونم بخاطر مادرش کاری کنم خلاصه هی بهش حرف میزدم جوابتو از خدا بگیری حلالت نمیکنم خلاصه خیلی ناراحت شدم دوستم برام حرف زد خیلی ارام شدم و بهم همش ایمان بخدا رو گوشزد کردبکه کجاها به دادم رسیده این ایمانه
بعد مدتی ارام شدم و مونده بودم الان اینهمه لباس چند میلیونی رو چطور بفروشم منی ک فروش حضوری ندارم ،یهو دوستم تو دایرکت ایسنتام اومد نیستی ،گفتم جریان اینجوریه این فامیلمون این کار روکرده و بخاطر مادرش نمی تونیم حرکتی انجام بدیم گفت نگران نباش من کمکت می کنم همه رو بفروشی بیا این سالن که کلی خانم اونجاست و من هم میام خودم همه رو می فروشم خلاصه من به پشتوانه حضورش و کمکش رفتم اون سالن و دیدم عه خودش امروز نیامده منم با کلی خجالت و حال بد که در موردم چی می گین نگن دستفروشه نگن بهار کارش ب کجا رسیده چون قبلن اینجا درس میدادم ب همین خانمها چون همه منو می شناختن خلاصه رفتم بساط پهن کردم خانمها اومدن کمکم گفتن خدا بزرگه فروش میرن و گفتم چاره ای نیست خدایا خودت کمکم کن و همونجا تونستم کلی بفروشم انگار. یباری از غرور شرمندگی خجالت حرف مردم اونجا جا کذاشته شد دفعات بعد لباس بردم و هر بار کلی سود کردم دیدم خدایا من تمرین اگهی دوره عزت نفس واسم راحت بود تمرین اکهی بازرگانی من اینه لباس ببرم باشگاه که خیلی حرف مردم اونجا واسم مهمه هر بار ی مقدار بهتر می شدم ب نسبتی که بهتر میشدم فروشمم بیشتر میشد طوری که تو این سه سال فروش این مقدار سود نکرده بودم واقعا الان می دونم وقتی مشکلی پیش میاد نزاری تو حس بد زیاد بمونی سریع تسلیم شی چطور خداوند هدایتت می کنه خدا با دوستام منو اروم کرد تا بتونم هدایتشو ببینم حالت عادی عمرن جسارت داشتم چند میلیون جنس بخرم میگفتم اگه موند رو دستم چی
ولی توفیق اجباری شد که لباس ببرم اونم چند میلیون و هر بار فروش بره هر بار توکلم بیشتر شه هر بار حسم به کارم بهتر شه هر بار تمرین عزت نفس کنم کلی لباس مونده بود گفتم خدایا چند باره اینا رو سالن میبرم نمی خرنشون اینهمه لباسو چیکار کنم یهو دیدم تو گروه دوستان ی دورهمی کافه بود با شصت نفر خانم ی حسی گفت شرکت کن ،دیدم جا نیست یهو حسم گفت ب سمیرا زنگ بزن شاید کاری از دستش بر امد همونی که سری اول منو ب سالن دعوت کرد و دیدم تو ده دقیقه واسم جا باز کرد رفتم اونجا خیلی خجالت کشیدم تو اینهمه زن باکلاس و قرتی پرتی و شیک من چطور لباس در بیارم ،حالم یه لحظه بد شد احساس بدبختی و شرمندگی کردم بعد گفتم همون خدایی ک منو اینجا اورد خودشم اینا رو می فروشه یهو یکی از دوستام اونجا بود گفت بهار پانچ می خوام گفتم دارم رفتم ساکمو اوردم و تو یه چشم ب هم زدن غیر دو کیفم همه لباسها فروش رفت یعنی اگه چند برابر این مقدار اورده بودم فروش می رفت بعدش واقعا هنگ بودم
وچون رو دوره لیاقت خوب کار نکردم همش تو یه حسرت بودم کاش همشون رو آورده بودم با صدای بلند داشتم با دوستم حرف می زدم یهو گفت تو مدارت اینقدر فروش بوده تو تکاملت اینقدر بوده چرا ناشکری چرا لطف خدا رو نمی بینی می تونستی اینهمه نفروشی و دیدم راست میگه شرمنده خدا شدم بد جور شب برگشتم دو ساعتی رو باورهام کار کردم و صد البته رو لیاقت چون نزاشتم شیرینی لطف خدا رو بچشم با رفتن تو حسرت با توجه منفی
ممنونم استاد ک هستی ممنون از دوره روانشناسی ثروت و لیاقت بی نظیرت چون همزمان رو اینام دارم کار میکنم سال 97 که با شما اشنا شدم خیلی نتایج مالی بزرگ گرفتم از دوره هاتون ولی متاسفانه کم کم رها کردم و ب صورت چراغ خاموش درامدمم بشدت افت کرد چون فکر کردم همیشه نتایج هست حتی اگه کار نکنم رو خودم ولی مجدد شروعش کردم با جدیت ️️️
سلام خدمت استاد عزیزم جناب عباس منش
و همچنین خواهر مهربان مون خانم شایسته عزیز
خیلی تشکر و قدر دانی دارم از این مجموعه بسیار خدایی (البته من سبک خودم حرف میزنم )
میخوام اولین نفری باشم که نظرم رو درباره این فایل ثبت میکنم
مدتی هست که دنبال یک سری مطالبی توی سایت هستم که با شنیدنشون واقعا اون احساسی که دنبالش هستم رو پیدا کنم یه حسی بهم گفت که همین الان وارد سایت بشم
من راننده ماشین سنگین هستم
سریع به ندای قلبم گوش کردم و زدم کنار و وارد سایت شدم و دیدم که این فایل جدید بارگذاری شده
و میخوام با تمام وجود فقط این فایل رو گوش بدم و میدونم اون چیزی که دنبالش هستم رو توی این فایل پیدا میکنم
الهی که شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
پاینده باشین
در پناه خدا آرزوی بازم بهترین چیزها رو برای شما دارم
به نام خدایی که مرا انسان آفرید ،سلام بر استاد پر از انرژی مثبت عباسمنش عزیز ذهن راه رفتن به درون را بسته است.
هرگاه به درون خود بروی، بارها و بارها لایههایی از ذهن را پیدا میکنی:
بخشهایی از افکار، آرزوها، نقشهها، چیزی از آینده و یا چیزهایی از گذشته.
و به یاد داشته باش:
آینده چیزی جز فرافکنی از گذشته نیست.
آینده بازهم درخواستی از گذشته است. که قدری تغییر یافته و بهتر شده است.
در گذشته شاید و غم داشتهای، دردها و لذت ها و گلها و خارها،
آیندهات چیزی جز گلها نیست که خارها را برداشتهای و فقط لذت و لذت و لذت ,
دردها را رها کردهای!
تو فقط گذشتهات را مرتب و پاکسازی میکنی و احساس خوب و زیبایی داری و آن را به آینده فرافکنی میکنی.
زمانی که بدانی چگونه از گذشته بیرون بیایی، آینده بطور خودکار ناپدید میشود
وقتی در درون گذشتهای نباشد،
آیندهای هم نمیتواند باشد.
گذشته تولید آینده میکند.
گذشته مادر آینده است،
آن زهدان است.
وقتی که گذشته و آیندهای نباشد،
آنوقت آنچه که هست، هست.
آنگاه هرآنچه که باشد، هست!
آنگاه ناگهان در ابدیت هستی.
ذهن اصیل این است:
بدون جرقهای از فکر،
بدون ابری در دیده،
بدون گردوخاکی در اطراف،
فقط فضای خالص
سلام و درود خدمت تمام همسفرانم و همچنین استاد عزیز ؛ که دستی از خداوند بزرگ در زندگی من بودند،
خدارو شاهد میگیرم امروز که از صبح بیدار شدم تا الان که اتفاقی این فایل رو باز کردم توی کارگاهم و حین کار، همزمان توی قلبم در مورد آینده ام و هدایت و ارتقای شغلی و درآمدیم مشغول حرف زدن با خدا بودم و با توجه به اینکه فقط مقدار خیلی کمی از پروسه راه رو میتونم بچینم نهایتا با یادآوری گذشته و انبوهی از مدد هایی که خداوند رحمان در زندگیم به من رساند و پیش آمد های خوبی که البته معنی خوب بودن بعضی از اون اتفاقات رو سالها بعد درک کردم ؛ این بار هم قلبا تمام سعی خودم رو کردم تا تسلیم خدا باشم .
دوستان خوبم ؛ زندگی من یک پیچ در پیچ عجیب بوده و کتابی پر از دستاورد ها و ناکامی هاست و تا الان سالهای سال عمرم رو توی این چند سال بارها واکاوی کردم و میبینم هر وقت استرس رو پیشاپیش تصمیماتم آوردم و تصمیماتم رو با ترس همراه کرده م جز ناکامی یا آسیب بهم نرسیده و هر وقت رها بودم اتفاقا به مسیر ها و افراد با صلاحیت هدایت شدم کاری که ابدا از دست خودم و با ذهن منطقی و استدال گرا ممکن نمیشد. و خداوند من رو در زمان درست در مکان درست قرار میداد ووحتی اتفاق یا ملاقات با شخصی که سالها قبل از یک مساله برام پیش اومده بود رو سالها بعد میفهمیدم که پیش زمینه ای بود برای فلان اتفاق دیگر و حکمتش رو بعدها به لطف خدا درک کردم . حرف دل بسیار و مجال من اندک.
حرفهام رو با دو بیت شعر بی نظیر از مولانای بزرگ به پایان میبرم :
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر — آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر / هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر — رنج از پی رنج آید / زنجیر پی زنجیر.
شاد و سرلبند باشد
به نام خدای مهربان
سلام به روی ماه استاد جانم
سلام به دوستان الهی من
خدایا شکرت به خاطر شروع یک روز عالی دیگه و آگاهی های ناب دیگه
استاد جان من لایوتون رو همون موقع دیدم و چقدر ذوق کردم و تا آخرش نگا کردم و لذت بردم
تسلیم بودن در مقابل خداوند
چه موضوع آرامش بخشی خدایا شکرت.به اندازه ای که در مقابل خداوند تسلیمی به همون اندازه زندگی روان میشه .خدایا هر پیشرفتی و به هر جایی که رسیدم کار خودت بوده و اینو همیشه باید به خودمون یادآوری کنیم
آره استاد جان ما میچسبیم به خاسته ها و تصمیم هم میگیریم که چجوری به اون خاسته برسیم خدایا کمکم کن تسلیم باشم در مقابل خودت .
خدایا کمکم کن که تنها تو را بپرستم و تنها از تو یاری بخواهم
خدای بزرگم من امروزم رو هم به دست تو میسپارم و منتظر بهترینها از طرف تو هستم .
خدایا کمکم کن رها باشم و همه چیزم رو به دست تو بسپارم ای که مرا خوانده ای . راه نشانم بده
هر اتفاقی هر ذوقی هر خبر خوبی هر رشد و پیشرفتی که واسم اتفاق میوفته این تلنگر باید پشتش باشه که میدونی اینا کار همون خداییه که باهاش در میون گذاشتی و ازش خاستی
خدا جونم چقدر قشنگه فرمون رو بدیم دست خودت و بریم اون پشت ماشین استراحت کنیم و وقتی به مقصد رسیدیم خودت خبرمون کنی
خدایا اتفاقات دیروز که برام افتاد همشون کارخودت بود .اینکه کارم رو درست انجام دادم اینکه همه شاگردهام ازم راضی باشند و اینقدر حس خوب بهم بدن کار تو بود من میدونم چون بارها و بارها ازت خاستم که خودت آدمهارو دورم جمع کن و همون دیروز که شاگرد جدید برام فرستادی همون لحظه با تمام وجودم شکرت کردم
خدایا تو وهاب منی و من همه چیزم رو به دست تو میسپارم و از تو میخام
اون لذت رها کردن و رها زندگی کردن و شناور بودن و هدایتی بودن رو به هممون بچشون که میدونم چقدرررر لذت بخش و آرامبخش میشه زندگی
خدایا عاشقتم شکر وجودت .اینکه من هر روز صبح زندگیم رو به تو میسپارم و همه چیمو از تو میخام و تا با تو حرف نزنم روزم رو شروع نمیکنم چه نعمت بزرگیه
ای کسی که صدای منو میشنوی و نامه های منو میخونی و جوابمو میدی امروز هم خودت برام بهترینها رو رقم بزن .بهترین خبرها بهترین اتفاقات و احساسات .نابترین آگاهی ها که همین فایل اول صبحی گویای اونه .خدایا بهترین هدیه هارو خودت برام بفرست .چون اینجا بهترین دفتر شکرگزاری منه همینجا هم تمرین ستاره قطبیم رو هم مینویسم
خدای وهابم من امروز منتظر دریافت ثروتم و رزق و روزی ام هستم اگر رزق و روزی ام در آسمانهاست بر من ببار و اگر در زیر زمینه خودت برام استخراجش کن
خدایا قلبم رو باز کن برای گرفتن هدایتها و نشانه هات و بهم قدرت و قوت بده برای انجام دادن اونها
خدایاااا شکرت کرورررر کرورررر شکرت بخاطر این آگاهی اول صبحی و این هدیه ناب
وقتی که اول صبح با همچین هدیه و آگاهی شروع میشه و لبخند روی لب آدم میاره دیگه امروز چه شود؟
استاد جانم عاشقتمممممم
در پناه خدا باشید