تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 14
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/08/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-08-08 08:57:552024-08-08 09:05:31تسلیم بودن در برابر خداوندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
اشنایی من با استاد سر یه ارتباط اشتباه شروع شد,قبلش با قانون جذب و اینا اشنا شده بودم و نشسته بودم خصوصیات فردی ک میخواستم را وارد زندگیم بشه را نوشتم و اون فرد به طرز عجیبی با من اشنا شد و انقدررر شبیه چیزی بود ک نوشته بودم و میخواستم که فکر میکردم باید همینو تا همیشه نگهش دارم و با این دیدگاه رابطه هر روز متشنج تر میشد میخواستم بهم بزنم این افکار نمیزاشت حتی خود طرف نمیزاشت ,میخواستم بمونم هیچ چیزی درست بشو نبود تا اینکه یه روز که مامانم و بابام رفته بودن روستامون و من صبح ک بیدار شدم حسم بهم گفت برم کوه!کوه زیاد رفته بودم ولی اون اولین باری بود انقدر حسش سنگین و قاطع بود ک باید میرفتم,دقیقا وقتی گفتید حسم بهم گفت نرو یا برو یه ضررب یاد این خاطرم افتادم, رفتم تنهایی کوه و خیلیم برام غریب بود ولی رفتم ,میدونستم دلیلی داره ولی دلیلش را نفهمیدم,تو راه برگشت یه دختری تنها داشت اواز میخوند بهش گفتم چه صدای قشنگی وسر صحبت باز شد و رسید به اینکه چرا تنها اومدی گفتم نیاز داشتم به تنهایی و بعد شروع کرد از رابطش با کسی گفت که هشششتتتت سااااال اونو تو جهنم تردید قرار داده و نمیزاشته رابطشونو تموم کنه و میگفت همش تو تردید مونده بودم یه بار داشت رانندگی میکرد ماشین داشت چپ میشد و میگفت یهو همه چیز رو سرم خراب شد و دیگه بهم زدم, حتی با اینکه هشت سال براش اون تردید طول کشید,اون روز اون دختر منو رسوند خونه و اون پتک سنگین تو سرم خورد ک اگ بخوای کتکارو از جهان بخوری تا هشششتتتت سال میتونی همینطور از جهان بخوری و عمرت بره حالا میخوای چیکار کنی؟؟ با همه ی اون تفکرات اشتباهو عذاب وجدانی ک بهش داشتم رابطه تموم شد, نمیزاشت, خیلی تلاش کرد همه چیز سرپا بشه ولی چنان خدا قدرتی در من به وجود اورد که هیچ رفتاری ازون نتونست رو من اثر بگذاره و همشم مقصر رو شما میدونست استاد ,بعد از اون خیییییلی لیزری رو خودم کار کردمو وضعیت کار و مالی و یک طبقه خونه با وسایل کاامل و ماشین و مهمتر از همه اعتماد به نفسم را بدست اوردم
بعد تقریبا یکسال و نیم اینا فکر کنم زمستون پارسال بود دیدمش,هیچ فرقی نکرده بود ,هنوز همون ادم بلاتکلیف بود. ادم بدهکاری ک با هزارتا وام ماشین شاسی بلند چینی خریده بود,بالای یک و نیم میلیارد بدهی, با هزارجور قرض میرفت سفر خارجی تا بزاره تو اینستاگرامش و من قبلا محو و مات این زندگی تو خالی بودم یعنی بهتر بگم نمیدونستم پشت پرده را و فقط ویترینو می دیدم و اگه خدا قدرت بهم نداده بود من عمرا میتونستم با اون نجواها کنار بیام,انقدر عذاب وجدان بهم میداد,وعده های بیخود و بی سر وته ,یادم نیست چه روزی به عجز رسیدم ولی میدونم چطور قدم به قدم همه چیو تغییر داد برام, خداوند خیلی مهربون بوده باهام حتی نزاشته کتک خورمم ملس بشه سریعا حالیم میکرد که فرمونو بتابون!!!
بخدا که این شخصیت قوی ای ک ازم ساخته با ارزشترین نعمته ,شاید اوایل بگیم فقط پول و پول ولی اون عزت نفس ,اون قاطع بودن,نترس بودن ,اینها خیلی بزرگتر از چیزای دیگست مخصوصا برای ما دخترها ,اعتبار و احترام, بعضی وقتا مشتری بازاری زنگم میزنه فکر میکنه چهل سالمه بخاطر کارم بعد که منو میبینه هی فقط میپرسه چجوری انقدر کار بلدی و جوونی ,پول خودش میاد ولی اول ما باید قوی باشیم,هنوزم باید خیلی قوی تر اینا باشم که مثل بید نلرزم ,چقدر اون تضادو دوست داشتم خدایا شکررررررتتتتتت,بقول استادجانم اون تضادها باعث شد یه عالمه درسها تو ذهنم حکاکی بشه
بعد این فایل گفتم بزار یک دفترچه بردارم و همشو بنویسم ,اصلا روزانه از هدایت استفاده کنم و بنویسم تا یادم نره ,جدیدا که دارم رو دوره مودت کار میکنم و جلسه اول روی اگاهی های ذهن و روح صحبت میشه تازه فهمیدم که چقدرررر خداوند بهمون نزدیکه و باید بریم روی فرکانسش تا دریافت کنیم,باید با حس خوب روی فرکانس روح تنظیم باشیم
من بعضی وقتا پررو بازی در میارم و بدون مپ یه ادرس جدیدی رو میرم که وسط کار خودمم خندم میگیره و میگم بابا تو دیگ چقد پررویی و وقتی میرسم به مقصد یه حس شادی و اطمینان و شجاعت خاصی رو بهم میده.
شاید بعد بازم بنویسم
شاد باشید
به نام خدای زیبا ،مهربون ودوست داشتنی .سلام به نابترین استاد دنیا ،مریم عزیزم ودوستان هم فرکانسی ام. استاد جانم شاید روزهای اولی که تو مدار این آگاهی ها قرار گرفته بودم از این هم زمانی ها سوپرایز می شدم ولی الان دیگه قدرت بی نهایت خدای مهربون رو با تک تک سلولهام لمس می کنم ،چند شب پیش وقتی می خواستم بخوابم هدایتی بالای گوشیم از لایو زنده شما مطلع شدم ،استاد جان تو می گفتی وقلبم تک تک کلماتت رو تصدیق می کرد واشک شوق وآگاهی از چشمانم سرازیر شد .خدای من چقدر تشنه ی این آگاهی هابودم تو این مرحله ی زندگی ام انگار خدا داشت با کلام شما قلبم رو آروم می کرد ومی گفت آزاده تسلیم باش ،درسته هنوز نتونستی رابطه ای رو که تو رو راضی کنه خلق کنی ولی تو مسیر تکاملیت خیلی چیز ها درونت درست شده ،اصلا یه آدم دیگه ای شده ،خدا گونه تر شدی ،اگه همون اول خواسته ت محقق میشد الان تو درو دیوار بودی ،چون تو این 4 ساله خیلی ترمز تو وجودت شناسایی کردی وبرطرفشون کردی ،سپاسگزار خدای مهربونم که با هدایت انسانها وشرایط به سمت من ،چه بهبودهایی تو شخصیتم ایجاد شد ،عجب مسیریه،عجب تعهدی می خواد به هیچ وجه نمیشه قوانین رو دور زد .بارها وبارها قلبم چیزهایی رو بهم می گفت ونشونه هایی رو می دیدم که عقلم از تجزیه وتحلیلش ناتوان بود ولی قلبم تاییدش می کرد واینکه خدا بارها بهم می گفت تو حکمت این اتفاقات رو نمی دونی وفقط باید اعتماد کنی به جریان هدایت ومنم می گفتم چشم خدا جونم.اگه بخوام از لحظه لحظه هدایت هایی که شدم ومواقعی که تسلیم شدم بگم دفترها پر میشه ،وقتی رو عقل خودم حساب کردم رفتم تو درو دیوار ومسیر سنگلاخی شد ووقتی روی هدایت حساب کردم خدا منو رو شونه هاش سوار کرد وتو مسیر لذت بخش سوت زنان پیش رفتم .خدا رو هزاران مرتبه شکر بابت این آگاهی های ناب واین مسیر بهشتی ،استاد عزیزم عاشقانه دوستتون دارم و روزی که شاگردان متعهدت رو از نزدیک ملاقات کنی به همه ی ما افتخار می کنید چون هم خودت خیلی به خودت سخت گرفتی وعالی عمل کردی وهم شاگردات با اختلاف خیلی لول بالاتر از اکثریت جامعه هستند .همه اینها لطف پرودگار یکتاست.
خیلی عالی بود.در طول شنیدن فایل عجیب احساسات مختلف اومدن و رفتن. مثل اینکه منو برق گرفته بود هنوزم اثرات ش هست. باید برم ده بار دیگه گوشش کنم تا هضم بشه. این خوراک گرانبهای روحم. باید به تک تک سلولهای بدن برسونمش این انرژی، این آگاهی این خالص بودن. اصلا این که نمیدونم چیه ولی عجیب میخامش.
دیروز حس فایل گوش کردن نداشتم. فکر میکردم سیرابم. تا عصر که بعد ار کند و کاو ذهنم به این رسیدم که من مغرور شدم، از نتایج کوچک. اندازه ذهنم اونقدر محدوده که میگفت بسه چقدر میخای گوش کنی، نتایج اومد دیگه، بیشترش رو میخای چیکاار. الان میفهمم اون دامی بوده که ذهنم برام پهن کرده بود. از دیشب تصمیم گرفتم صبح برم عقل کل و کلمه غرور رو سرچ کنم. صبح گوشی بدست، قبل از اینکه سایت رو باز کنم، صدایی در قلبم گفت، وقتی رفتی به سایت ببین اگه فایل جدید اومده بود اونو دان کن. در حالیکه من به خاطر ذهن محدوم معمولا از نت شبانه که ارزونتره برای دانلود فایلا استفاده میکنم و در طول روز اگه به سایت سر بزنم، در حد خوندن کامنت و توضیحات جلسات و عقل کل هست.
خلاصه دلو به دریا زدم و دانلودش کردم.
ذهنم گفت: مگه به تو هم الهام میشه.
الهام برای بقیست کسایی که هر روز کامنتاشو نو میخونی و اشک میریزی. تو که فرسنگها فاصله داری. دانلودش کردی خب ولی بنظر میاد این اونچیزی که دنبال ی نیست. بیا بر عقل کل.
ولی من دلم به اون الهام خوش بود. حسم گفت بر گوش بده بعد اگه جواب نگرفتی بعدش برو هر جا خاستی
دیدم تقریبا یک ساعته. نجوا اومد: تو میخای یک ساعت صرف این کنی، آخرشم معلوم نیست چیه. برو تو 5 دقیقه جوابتو ازجای دیگه سایت پیدا میکنی. اما من الهاممو بیشتر دوست داشتم.
و فایلو شروع کردم.
شنیدن فایل و این الهامی که بهم شدو این حرفای استاد که جواب سوالات اینروزای من بودن. دیگه کم مونده بود قالب تهی کنم. از شوقِ حس کردن خداوند کنارم. چی بگم… نمیتونم حق مطلبو ادا کنم
خدایا من تسلیمم
سلام و درودی دیگر
سلام و صبح بخیر عزیزای دلممم
سلام به روز جمعه که قراره یک روز عالی باشه برامون
سلام خدای مهربونم بازم چشمامو باز کردم و تو اومدی تو ذهنم که تورو دارم واای که چه قوت قلبی
من قبلاً این حس رو نسبت به آدمها داشتم شرک داشتم صبحها بیدار میشدم اگه با اطرافیانم یا رابطم مشکل داشت میترسیدم که وای کسی رو ندارم
چقدرررر من ترس از دست دادن آدمهارو داشتم البته که هنوز هم خیلی جای کار دارم ولی من یه رازی رو فهمیدم من یه عشقی رو چشیدم فهمیدم که من خدا دارم که از همه قدرتمندتره از همه موندنی تره جای پام سفت شد دلم قرص شد وقتی همه میرن. دیگه نمیترسم وای که چقدرررر ضعیف بودم و الان خداروشکر یه درجه بهتر شدم یه درجه.ولی همین یه درجه دیوانم کرده .یه امیدی یه ذوقی دارم که اعظم نترس و غمگین نباش عزیز دلم تو خدا داری.اون هیچوقت رهات نمیکنه نترس
خدایا چجوری شکرت رو به جا بیارم
خداجونم امروزم رو هم به دست خودت میسپارم امروز سعی میکنم تسلیم باشم در مقابلت.خدایا امروز هر چه پیش آید خوش آید
الخیر فی ماوقع
امروز تسلیم خودتم هر اتفاقی افتاد با جون و دل میپذیرم
خدایا همه چیمو به خودت میسپارم و آروم میشم
خدایا تضادی که توی زندگیم دارم رو به خودت میسپارم
خدایا پول و ثروت بغیرالحسابم رو به خودت میسپارم هر زمان و هر جوری که تو میخای به دستم میرسونیش
خدایا هدیه ها و فراوانی هایی که برام کنار گذاشتی رو هر زمان و از هر روشی که خودت خاستی به دستم برسون
خداجونم من امروز فقط منتظر توام. چون همه چی رو به خودت سپردم و تو شاهکار میکنی
خدایا من نمیدونم چجوری و نمیتونم عاجزم ولی تو میدونی تو میتونی پس با خودت دیگه
خدایا من امروز منتظر شنیدن هدایتهاتم برای انجام هررر کاری از کوچک تا بزرگ
قلبم رو باز کن برای دریافت الهاماتت
خدایااااااا کارو بارم رو به تو میسپارم .من کارمو دوسدارم عشقمه و تمام تلاشمو میکنم درست انجامش بدم ولی دیگه بقیش با من نیست با خودته خدایا کار رو درست انجام دادن با من پر کردن سالنم با تو
چقدررر آدم سبک میشه وقتی به تو میسپاره
دوستای عزیزم امیدوارم پایان امروز بیام و بنویسم از کارایی که خدا برام انجام داده
خدایا من تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میخواهم مرا به راه رهایی هدایت کن به راه راست هدایت کن به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای و نه گمراهان
چه حس و حال عالی . وای که ما چقدررر فراموشکاریم همین چند روز پیش متوجه شدم صبح به محض بیدار شدن و کامنت خوندن حس و حالت عالی میشه و روزت رو عالی شروع میکنی ولی باز فراموش کرده بودم
یعنی اینقدر لمسش کردم که با خودم گفتم ای استاد زرنگگ واسه همینه صبحها بیدار که میشی اول کامنت میخونی عه منم فهمیدم پس از این پس میدونم چیکار کنم .ولی چقد راحت آدم فراموش میکنه .ولی خب بازم امروز این کارو کردم و باز گرفتم مطلب رو . خدارو صدهزار مرتبه شکر
از این پس من میدونم و این کامنت ها .خخخخ
خدایا شکرت و سپاسگزارم
استاد جانم و دوستان نابم عاشقتونم
در پناه خدای بزرگ و نزدیک باشید
به نام خداوند بخشنده مهربان .
سلام بر استاد عباسمنش عزیز و بانو شایسته نازنین
مدرک ارشدم را گرفتم و در به در به دنبال کار در حوزه ای که تخصص داشتم بودم .حتی به تغییر پست سازمانی اداری ،کار در مراکز خصوصی و ….می اندیشیدم .
با پیگیری های فراوان و کار کردن بر احساس لیاقت پست سازمانی بهتر پیشنهاد شد خوشحال و خندان بودم .البته این پیشنهاد کاری من را از نظر آزادی زمانی و مکانی و حتی بعضی از آزادی های فردی محدود می کرد یعنی تایم کاری نزدیک به دو برابر ،محدود بودن در یک فضای بسته ،الزامات دست و پا گیر سخت تر ،دور بودن مدت زمان بیشتر از خونه و سه فرزندم ،افزایش حجم کاری در محل کار و در منزل و….
مدتها فکرمی کردم ونمی دانستم چه کنم .آن را نشانه ای جهت پیشرفت مالی می پنداشتم وبرایم سخت بود نه بگم چون راه پیشرفت مالی و رشد را فقط از این کانال می دانستم .راه های دیگر را هم طی این مدت امتحان کرده بودم که به در بسته می خوردم .
خوب تصمیم خودم را گرفتم و سختی کشیدن را جهت رسیدن به هدف طبیعی دانستم و قبول کردم .سلسله مراحل اداری پیش می رفت ،روزهایی که آماده می شدم شرایط جسمی برایم نامساعد شد .
چون روی دوره 12قدم هم کار می کردم آن را نشانه خوبی نیافتم و پس از این که مزایا و محدودیت های این کار را نوشتم و نشانه ها ا هم در نظر گرفتم تصمیم به انصراف دادم .خیلی مقاومت داشتم چون اون پست رادوست داشتم ولی وقتی ریز شدم که چرا دوست دارم و به قول استاد عزیز از خودم سوال پرسیدم دیدم ریشه در احساس ارزشمندی من داره .پس معطل نکردم و نه محکم گفتم .از طرف اداره خیلی تحت فشار بودم که شما قول دادی ،ما براتون نامه زدیم ،با رئیس مصاحبه کردین ،ماروی شما حساب کردیم و…
با قاطعیت نه گفتم .
از فردای آن روز دیگه آرام بودم و به خدا گفتم که من سمت خودم را انجام دادم ،دیکه از دست و پازدن های بی نتیجه خسته شدم من آرام می نشینم و تسلیم هستم .من به هر خیری از جانب تو فقیرم .
این شعر را با خودم زمزمه می کردم
باید پارو نزد وا داد باید دل را به دریا داد
خودش می بردن هر جا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همون جاست.
خلاصه بی خیال شده بودم .یکی دو روز روز اتفاقی در یکی از گروه های اداری درخواستی را دیدم که یک فرصت جدید بود برای کاری در حوزه تخصصی من که مورد علاقه من بود و کاملا اتفاقی من به این درخواست برخورد کردم .خیلی خوشحال شدم .همون کاری بود که من دوست دارمش .به نوعی میشه گفت راه میانبر ،راحت ،اسون برای رسیدن به خواسته ام هست و البته با رعایت آزادی مکانی و زمانی .از این بهتر نمی شد .خداوند منو از مسیر جاده آسفالت به خواسته ام هدایت نمود .
برای این مسیر نیاز بود یه آزمون بدم .هرچی دنبال کتاب منبع برا آزمون کشتم پیدا نکردم .باز به خدا سپردم .دیدم تو همون گروه یک بنده خدایی کتابها را خونده . خلاصشو به شکل ویس فرستاده .منم همون ویس ها را گوش می دادم . کمتر از یک ماه پیش آزمون دادم و نتیجه هفته پیش اومد و من قبول شده بودم در آزمون .مرحله بعدی مصاحبه هست و نهایت یک دوره توانمند سازی.
میدونم که در مصاحبه هم قبولم به یاری خداوند مهربانم.
این روندی که من در اون هستم کاملا جریان هدایت را با تمام وجودم درک می کنم .
من همیشه در زندگی باورم این بود که باید خیلی تلاش کنم و سختی بکشم .من انسان تلاشگری هستم .من تلاش می کنم وسختی به جان می خرم و بعد به نتیجه می رسم . .این باور تلاش و سختی کشیدن برای پیشرفت با کمک آموزه های شما و خصوصا دوره احساس لیاقت کم کم تغییر شکل داد که بسه سختی کشیدن .دیگه باید همه چیز به راحتی و آسانی به دست بیاد و اگر جز این باشه یعنی مسیر اشتباهه.
خیلی واضح قدم های بعدی را نمی دونم ولی نشانه ها و آرامش قلبی ام مسیر پیش روزا تایید می کنند .کار من اینه که تو این فاصله زمانی روی خودم کار کنم .مهارتهامو افزایش بدم ،خود باوری ام را بیشتر کنم و از همه مهمتر از این سایت و آموزه های ناب آن عقب نیافتم که راه و مسیر درست از این جا استارت می خوره .
خدارا شکر همیشه موضوع هدایت و کلمه
( یومنون بالغیب)برایم معنا کردنش در زندگی و درک آگاهی آن خیلی سخت بود ولی طی مراحل تکامل و زمان آرام آرام این آگاهی ها را بر قلب و جانم می نشاند و از نور آنها روشنی بر زندگی ام می تابد .
باسلام خدمت همه ی اعضای این خونواده
استاد عزیز و مریم جان
امروز در تاریخ 19مرداد هدایت شدم به برجای گذاشتن این ردپا باشد
که قلبی را نرم کند
دلی را آرام سازد
و امیدی را زنده کند
استاد نمیدونم چطور تشکر کنم بابت این فایل بینظیر من چندین روزه که درگیر مسئله هدایت هستم
مدت زمان زیادی هست که مدام این مسئله برایم تکرار میشود درست مثل شما که میگین مسئله خاشع بودن و فروتن بودن داره مدام بهتون آلارم داده میشه
من مدام درگیر مسئله هدایت هستم
خدا دائما فرمان صادر میکنه که این بار کارت رو به من بسپار خسته نشدی انقدر تلاش کردی بزار من اینبار جای تو مسیر رو برم تو فقط بشین رو دوش من و استراحت کن بزار من ببرمت به اونجایی که میخوای
تو دیگه پاهات زخمی شدی
آنقدر که مدام دویدی و زمین خوردی
دیگه نمیخام اذیت شی
لطفاً دست بکش
اینها دقیقا مکالماتی هس که دایما برام تکرار میشه
آنقدر واضح و شفاف که گاهی حس میکنم دیوانه شدم
باخودم میگفتم توهم زدی
نمیتونستم درموردش باکسی حرف بزنم
آخه این حس واین نوع از هدایت برای خودمم بیگانه بود وعجیب
دیروز وقتی وارد سایت شدم وقتی دیدم فایل جدید گذاشتین درست وقتی که قرار بود فایل جلسه 6قدم اول دوازده قدم رو گوش بدم ولی خدا امر کرد که فقط این فایل رو گوش بده جواب سوالات تو توی این فایل نه جلسه شیش
ومن مطیعانه فایل رو دانلود کردم و پلی شد
چقدر زیبا مسئله هدایت رو برایم موشکافانه شرح دادید
چقدر باهرلحظه شنیدن حرفهاتون آروم و اروم تر شدم
به اون قسمت از فایل که گفتید اون دونفر با حرفهای شما به گریه افتادن دیدم که خود به خود اشکهام جاری شد
خودم دیدم که باهرقطره اشک چطور ناآرامی ها از وجودم پرکشید
دیدم که چطور ذره ذره حس شکی که داشتم به یقینی استوار نسبت به هدایت الله تبدیل شد
و من هم فایل رو متوقف کردم
انگار نیرویی من رو وادار کرد که من هم این بار کار رابه خدای خودم بسپارم و در قدم اول احساس عجز کنم
احساس عجز
احساس عجز
و نمیدونم چی شد که دیدم سرسجاده نشستم
و دارم باخدای خودم عهد میبندم
خدایا تو میدانی و من نمیدانم
تو میتوانی. ومن نمیتوانم
اهدنا الصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم
غیر المغضوب علیهم
ولاالضالین
اهمین جملات کافی بود تا سبک شوم
انگار. یک نفر باری رو از روی دوشم برداشت
انگار مجرای تنفسی ام باز شد
حس کردم دستی را که نشست روی شانه ام و گفت دیگر نگران نباش
حس کردم
حســــش کــــردم
من حس کردم انرژی ای را که
محکم و بی پروا من را در آغوش کشید
واااااااای
حالا میفهمم چقدر تشنه ی این آغوش امن بودم
حالا میفهمم چقدر تنها بودم
حالا میفهمم چقدر دلم یک مأمن و تکیه گاه میخواست
حالا میفهمم چقدر سردم بود
حالامیفهمم تکیه گاه داشتن چه طعمی دارد
انگار پنجره ی قلبم رو باز کردم و خورشید سخاوتمندانه نورش را به کلبه ی تاریک قلبم تاباند
دیدم که کلبه قلبم چطور روشن شد
دیدم که چطور گرم شد
من دیدم
به خداوندی خدا سوگند دیدم
من خدا رو دیدم
من خودِ خودِ خودِ خُـدا را دیدم
دلم میخواهد دراین آغوش امن برای مدتی طولانی به خوابی عمیق فرو روم
حالا میفهمم چقدر خسته بودم
چقدر خسته بودم
چقدر خستــه
دلم میخواهد هیچوقت دیگر ازین آغوش فاصله نگیرم
نمیدونم چطور وصف کنم این حس وصل رو
نمیدونم باکدوم کلمات بیام بگم که حال دلم الان چطوریه
نمیدونم واقعا نمیدونم
استاد ممنونم ازت که دوباره من رو وصل کردی به معشوقم
استاد از اعماق وجودم از خدای خودم میخوام که
همین لحظه از زمان هرکجا که هستی چنان قلبت سرشار از آرامش و عشق شود که تا این لحظه حسش نکرده بودی
در پناه حق باشید.
سلام به استاد عزیز وگرامی
خدا رو شکر که امروز صبح که ازخواب بلند شدم وبه این فایل هدایت شدم .دقیقا حال وروز این روزهای من بود .چند وقت بود که درگیر مصرف مواد مخدر شده بودم و روز به روز حال وروزم بدتر میشد تا اینکه 10 روز پیش با توکل به خدا قطع مصرف کردم وبه دنبال راهی برای تغییر شخصیت خود هستم .تسلیم بودن در برابر خداوند اون چیزی بود که من دنبالش هستم وباید به اون عمل کنم واز نشانه ها وهدایت های خداوند در مسیر رشدوتحول فردی خود بهره گیرم.
انشاا… که همه ما بتوانیم تسلیم خدا باشیم وبه هدایت هایی که در زندگیمان سر راهمان قرار میگیرد عمل کنیم چون به قول استاد خداوند دائما در حال هدایت ما میباشد .مهم اینکه ما اجازه بدیم هدایت بشیم وتسلیم باشیم وبه شهودوهدایت ها اعتماد کنیم.تا دچار غرور نشویم واگر در زندگی به جایی میرسیم به خود مغرور نشویم وهمیشه تسلیم خدا واماده دریافت هدایت برای انجام قدم بعدی باشیم.
باتشکر از شما استاد عزیزودرود فراوان به شما همراهان سایت استاد عباس منش
چقدر زیباست این فایل …چقدر حرفات مثل معجزه بر قلبم نازل شد.ماشالله به این آگاهی.من مدتهاست که خواسته ای دارم و زندگیم رو قفل کردم روی اون و مدام بهش فک میکنم و مسیییییرررر رسیدن به اون رو تعیین کردم و میگم از این راه ،از این راه باید به خواسته ام برسم.
حتی مدت زیادی از سایت فاصله گرفتم ،نه به دلیل اینکه به این مسیر شک دارم .به خاطر اینکه مدتیه حال و حوصله ی هیچ چیز رو ندارم چون تقریبا ناامید شدم و کم انگیزه.
این فایل برای منه …من در جنگلی انبوه گم شدم و فقط سو سوی خورشید رو گاه گاهی میبینم .حتی تعیین کردم که حتما از چه راهی برم اما خدا از هلیکوپتر صدام میزنه .اون مسیر رو رها کن حالا که به مرحله ی عجز رسیدی من، راه …نشانت دهم …
من پا شدم نماز صبح خوندم و از خداوند معذرت خواستم و گفتم خدایا تو هدایت کن …من زندگیم رو میکنم خودت از راهی که میخوای منو به خواسته ام برسون.میدونم خواستم خیلی بزرگ نیس و تو قدرت داری که منو از راهی که خودت میدونی منو به اون برسونی.من دیگه اصراری ندارم .و حتی مسیولیت رسیدن به این مسیله رو به عهده ی تو میسپارم .چونکه تو بهتر میدونی و از همه بیشتر قدرت داری.تو خالق هستی و تو مدیر جهان هستی …….
منو هدایت کن .بخدا آروم شدم استاد .مدتها پیش باید تسلیم میشدم و به خدا میسپردم این مسیله رو .خیلی خوشحالم و احساس راحتی میکنم .احساس میکنم سبک هستم .آن شالله به زودی نتیجه ی این رهایی و توکل مشخص شه و بیام براتون بنویسم.ایمان دارم در همین صفحه نتیجه ی رهایی رو بنویسم.عاشقتونم .
وقتی امشب هدایت شدم سمت خوندن کامنت ها تصمیم گرفتم یکی از تجارب خودم رو بگم…
من 18 سالمه و از بچگی همیشه به من گفته شده بود اگر از خدا یک خواسته ای داری باید با فلان امام و ….. صحبت کنی از اون بخواهی تا به خدا بگه تا تو رو به خواسته ت برسونه!
منطق اون ادم ها هم این بود که امامان ما پاک هستند و اگر خواستمون رو از طریق اونها به خدا بگیم فقط اجابت میشه!!!!
تا اینکه من ظرف ذهنم اماده ی دریافت اگاهی های بزرگ تر شد و درک کردمممم که چرا من انقد خودم رو لایق نمیدونم که واسطه قرار ندم و خودم با خدای خودم صحبت کنم!!!
دیگه نگم یا امام فلان…… مستقیما بگم خدای من.
از خودش بخوام و روی خودش حساب باز کنم!!!!
از بعد از اون اگاهی من به خدا نزدیک تر شدم انگار!
احساسی دارم که خداوند رفیق منه!
ساعت ها میشینم صحبت میکنم
از هممممممه چیز بهش میگم و بعد حتی از طرف خداوند هم مهر تایید میزنم روی تک تک خواسته هام!
بهش میگم تو منو به این دنیا اوردی که به گسترش جهانت کمک کنم قطعااااااااااا میدونم که در این مسیر از من حمایت میکنی!!
من با هزاران بنده ی توام ارتباط بگیرم که اون هم باز از برنامه های تو برای من هست
باز هم به سوی خودت برمیگردم!
چون من به تو وصلم پروردگار!!!!!
چون من از جنس توام و روح تو در من دمیده!!!
من فقط از تو یاری میجویم و از تو کمک میخواهم!!!
بارها خودم رو در برابرش توی موقعیت های حساس زندگیم که ذهن خودم قفل بوده تسلیم کردممم.
و خدای حامییییی
خدای هدایتگر
خدای همراه منننننن به طریقی من رو اروم کرده!
اتفاقی افتاده که با زبون بی زبونی گفته من کنارتم!!!
بارها با خودم میگم من دختر خدام!
من دختر خدااام !
خدای من این کائنات این جهان
مثل پدرم که خیرخواه و دلسوز منه، کنار منه!
من باید خودم رو بهش بسپارررم و فقط روی خدای درونم حساب کنممممممم نه هیچ چیز و هیچکس دیگه!!
که فقط در این صورته که من ارامش و خوشبحتی رو در هر لحظه تجربه میکنم
خدایا شکرت️
سلام ب استاد و دوستان عزیزم
وای خدای من باورم نمیشه من این کامنتو دارم ساعت یک رب به چهار صبح مینویسم من ساعت 12 شب قبل از خواب داشتم با خدا صحبت میکردم و کمک میخواستم هدایت میخاستم.اومدم تو سایت فایل هدایتمو دیدم یکم جون گرفتم ولی همچنان کامل حس ارامشی ک بایدو نگرفتم خوابیدم دو ساعت بعد انگار یکی بیدارم کرد ک قطعا خدا بود .من همونجوری خوابالو داشتم با خدا درباره اینکه خدایا تسلیمم تو بگو چیکار کنم تو هدایتم کن من به هرخیری ک از تو ب من برسه نیازمندم و…تو همین حین بود ک دوباره وارد سایت شدم و وقتی این فایلو دیدم واقعا قلبم اروم گرفت انگار ک خود خدا کارو زندگیشو ول کرده ک به حرف من گوش بده و دیدم ک خداوند ب محض تسلیم شدن هدایت میکنه
و این فایل انقدر زیبا انقدر معنوی و این قدر مناسب حال من بود ک زبونم قاصره از گفتنش
خدایا شکرت ک صدامو شنیدی عجزو ناتوانیم رو دیدی و حرفایی رو از زبون یکی از بهترین دستات بهم زدی ک در مناسب ترین زمان باید میشنیدم
واقعا شکرت خدا
استاد واقعا ممنونم ازت
خدایا دستم رو همواره تو دستت نگه دار هدایتم کن من خودمو به تو میسپارم به تو ک اگاه ترینی قوی ترینی عادل ترینی عاقل ترینی و بلد همه راههای جهانی خدایا فقط به تو توکل میکنم خداوندا زندگی منو شفا بده منو هدایت کن به بهترین راحت ترین لذت بخش ترین و معنوی ترین و ارام بخش ترین مسیرها