تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/08/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-08-08 08:57:552024-08-08 09:05:31تسلیم بودن در برابر خداوندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدا
اومدم یکم باهات صحبت کنم
میدونی از وقتی طعم شیرین با تو بودن طعم شیرین توحیدت زیر زبونم رفت
من شدم ی دختری ک خودشو به هر اب و اتیشی زد ک تو احساس بد نمونه
الان بعد از 2سال فهمیدنت درک کردنت
دلیل تموم چالش های زندگی رو فهمیدم
چالشهایی ک باهاشون رودررو بودم و یا جدیدا هستم
الان فهمیدم!
دیدگاه اشتباهم نسبت به تو
میدونی من چقدر دنبال درک بیشتر قوانینتم؟
میدونی من هرروز دارم زور میزنم ک بیشتر بفهمم تورو
نمیدونم چقدر خوب عمل کردم فقط میدونم که بدون تو هرگز
با تو تو هرجایی میتونم برم اما اینقدری وابستتم ک اگه روزی یکم احساس دوربودن از تورو کنم تو عروسی هم ک باشم بهم حال نمیده
میدونی من متوجه یک موضوع شدم
تو اینقدری منو دوست داری ک هرگز منو رها نمیکنی
تو اینقدر عاشق منی ک با تموم روزهایی ک سرت داد زدم منو در آغوش گرمت میگیری
میدونی میخام دورت بگردم
میخام همیشه لمست کنم
میخام همیسه اشکام طعمش شیرین باشه
میخام به خودم اموزش بدم که تو توی زندگی من ی اتفاق یا ی ثروت نیستی
تو تک تک لحظات و ثانیه های منی
میخام با تو بودن رو بیشتر بفهمم
بخدا قسم الان اثلا برام مهم نیست ک هم سنام بهم میگن تو دیوونه شدی یا اینجوری نباش
بهم میگن افسرده ای مگه ک اینقدر دنبال تنهایی هستی؟
بخدا قسم شیرین ترین لحظات زندگیم زمانیه ک درمورد تو کنجکاوی میکنم و میگردم
درونم رو میگردم قران رو میگردم
من چه میدونستم ک چه دیدگاهی باعث میشه ک تو رو از خودم دور ببینم و اما الان میبینم ک پیدا کردم
میخام تا اخر عمر همینجوری باشم
میخام تاآخر عمر بگردم ببینم چجوری میتونم احساس بهتری نسبت به خودم و تو داشته باشم
من هرگز ازت دست برنمیدارم
واضح میگم دنبال نتیجه هستم و تا زمانی ک نتیجه نگیرم و زندگیم رو تغییر ندم هرگز دست برنمیدارم
هرچند میدونم ک شیطان نمیذاره همیشه سپاسگزارت باشم
ولی میدونم من میدونم که میتونم با تو پرواز کنم و شیطان میبینه ک چقدر خداوندگار من مهربان ک پرقدرته
من نیازمندتم
من فقیرم بهت
کمکمکن ….
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و دوستان عزیزم تو این خونه دوست داشتنی
خداروشاکرم که این فایل رو سایت قرار گرفت آخه شنیده بودم استاد عزیزم لایو گذاشتن و منم از اونجایی که اینستا نیستم منتظر دیدن و شنیدن شیرینی این فایل ارزشمند تو این خونه الهی ام بودم ، خداروشاکرم .
استاد عزیزم من چی بگم از درسی که هرروز تو گوشم گوشزد میکنین،
درسی که هرروز خدای من از طریق وجود ارزشمند شما بهم میگه
که سمیه امیدوار باش ، دستت تو دست خدا باشه ساکت باش تا بشنوی راه درست رو
تو آرامش محض این صدای زیبای خداوند زندگی میکنم، دلم آرومه و شادم و هرروز بهتر از روز دیگه زندگی میکنم.
چقدر منیت های من کنار رفته و اعتبار همه زندگیم به خدا برمیگرده ، حتی کارهایی که فکر میکردم استعداد درونی من از بچگی بوده زیر سوال رفته که بدون هدایت و حمایت های لحظه ایی خداوند میتونسته به نقص و نقصان بیفته و کارایی لازم رو نداشته باشه.
منم مثل داستان استاد عزیزم هدایت شدم به این مسیر از دل تاریکیها و شکست های بی اساس روزگار.
اون جاهایی که فکر میکردم کل آدمهای اطرافم نمیزارن من قشنگ زندگی کنم درحالیکه خودم خالق همه اون شرایط بودم .
من شاید خیلی از نظر جسمی زندگیم تهدید نشد ولی از نظر ر.وحی تهدیدهایی بالای داشتم و دوباره برگشتم تا سالم تر و شادتر زندگی کنم ( خداروشاکرم که میتونم با نیروی فکر و تمرکز بر نکات مثبت و کشیدن نکات مثبت از دل ناخواسته ها ،دلم شادیهای بیشتر رو زندگی کنه چیزی که قبلا مثل یه افسانه بود که خودت خالق شرایط زندگیت باشی
این فایل استاد و دو فایلهای توحیدی آخر، میشه تلنگر اساسی روزانه من برای اینکه بفهمم چطور قدرت و اعتبار رو به خداوند بدم و ناخدای کشتی زندگی ام باشه تا به راحت ترین و ساده ترین روش زندگیم جلو بره و آرامش رو به معنای واقعی زندگی کنم و آزاد و رها باشم .
اینجا قول میدم که بیشتر به خداوند اعتماد کنم و تنها خدارو پرستیدن و تنها از او یاری خواستن ذکر و عمل هر لحظه من باشه.
خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی هدایت کن
خداروهزاران بار شاکرم و از استاد عزیزم سپاسگزارم
در پناه خداوند ، ناب ترین هارو تجربه کنید
به نام الله وهابی که بسیار بخشنده است و از بخشیدن هرگز خسته نمیشود
او که تنها رب جهان است تنها قدرت مطلق جهان
این فایل رو همون روزی که اومد تو سایت دانلود کردم اما تا امروز گوش نداده بودم میدونم چرا چون در مدارش نبودم شنیدن این حرفها لیاقت میخواد اون روزها در این مدار نبودم
الان که دارم تایپ میکنم چشمام پر از اشکه و قلبم سرشار از عشق به الله وهاب و یکتا
میخوام بگم با گوشت و پوست و استخونم میفهمیدم این حرفهارو
هرجا تو زندگیم تسلیم خدا شدم از منجلاب منو کشید بیرون و هرجا روی قدرت آدمها حساب کردم با صورت خوردم زمین
هرجا توکل کردم کارها به بهترین شکل پیش رفت هرجا گفتم خودممیتونم گند زدم به همه چیز
من سال نودو هشت عروسی گرفتم میخوام بگم وقتی تصمیم گرفتیم عروسی بگیریم حتی هزارتومان همسرم پول نداشت من از سال نود و هفت اومده بودم تو مسیر قانون جذب و این چیزها
و خیلی رو خودم کار میکردم وقتی به همسرم اصرار کردم عروسی بگیر گفت من هیچی پول ندارم بابا چجوری گفتم نمیدونم چجوری ولی میدونم ما قدم برداریم خدا پول میده هدایت میکنه بیا ما رسما اعلام کنیم که در فلان تاریخ میخواهیم عروسی بگیریم باقیش با خدا
اولا بگم پدر شوهرم فوت کرده بود و هنوز سالگردش نشده بود
کلا چهار ماه از فوتش گذشته بود و من گفتم من زنده رو عذاب میدید که سال کسی رو که فوت کرده میخواید رد کنید
و اینکه تو این مرحله آروم شدم و گفتم خدایا کمکم کن که بپذیرن قبل سالگردش برامن عروسی بگیرن و وقتی همسرم پذیرفت غول اصلی مادر شوهرم بود ولی من رفتم با توکل به خدا اعلام کردم بهشون و به راحتی پذیرفت بدون حتی اینکه یک بار بگه صبر کنید سال بابا تموم شه گفت عیبی نداره شروع کنید کارتون رو انجام بدید
حالا بگم پول ما بدون یه قرون پول رفتیم تالار دیدن و آتلیه دیدن و آرایشگاه دیدن بعد دو هفته پنجاه میلیون تومان به حساب همسرم ریخته شد
این پول دوسال بود باید ریخته میشد ولی نریخته بودن براش و دقیقا اون زمانی که باید می اومد به دستش رسید
و چقدر خوشحال شدم که توکل کردم و گفتم پول دست خداست و خداهم پول رو داد به ما
وام ازدواج همسرم اون زمان سی میلیون بود به راحتی بهش دادن بدون هیچ اذیت و بدون هیچ معطلی (البته ما اون زمان وام گرفتیم و اولین و آخرین وامی که برداشتیم وام ازدواج بود)الان بهترین شرایط وام رو به ما میگن و من و همسرم میگیم نه خدا هست نیاز به وام نیست
اون زمان تو این درجه از آگاهی نبودیم
به هرحال ما مرداد نود و هشت عروسی گرفتم
یه نکته ی زیبا بگم
همه میگفتن سال دیگه بگیر اینجوری بهتره اون موقع شرایط بهتره اونموقع وضع مالی بهتره و من همه ش میگفتم نه یه حسی داره بهم میگه باید همین امسال عروسی بگیرم و من عااااااااااشق عروسی گرفتن بودم
دوستای قشنگم استاد جانم مریم جونم
میدونید دیگه سال نود و هشت از بهمن به بعد بیماری اومد و تا دوسال هیچ عروسی برگزار نمیشد حتی مهمونی هم تو ایران اجازه نداشتی بگیری انقدر همه وحشت داشتن
و زمانی که این اتفاق افتاد به همسرم گفتم وای ببین خدا چجوری هدایتمون کرد ببین من اگه عروسی نمیگرفتم همیشه تو دلم میموند ببین چجوری هدایت شدیم
در صورتی که ما خونمونم آماده نبود و بعد از عروسی دوباره تا دوماه و نیم با مادر شوهرم زندگی کردیم چون خونه خودمون مستاجر بود و بلند نمیشد و منم دوست نداشتم برم مستاجری خونمونم اطراف تهران بود همسرم میگفت ن من سی سال بهترین جای تهران زندگی کردم حالا بیام سی کیلومتر دورتر از تهران باشم
منم همراهیش کردم رفتیم تو تهران خونه دیدیم اما وقتی خودش دید که با صد میلیون پول خونه پنجاه متری نشونمون میدن
من تنها کاری که میکردم هرروز مینوشتم خدایا ممنونم ازت که داریم تو خونه ای عالی که بزرگه دوتا اتاق داره تازه ساخته و عالیه زندگی میکنیم همسرم زمینی داشتن که تو شریف آبادبوده و خودش ساخته بود این خونه رو ولی دوست نداشت اینجا زندگی کنه که نود و یک متره و به بهترین شکل خودش ساخته بود خونه رو
ولی بعدش همسرم گفت ببین بیخیال بریم خونه خودمون اینجوری سال به سال اثاث کشی نمیکنیم صاحب خونه بالاسرمون نیست منم گفتم آفرین ببین به جای پول اجاره میریم سفر زیبایی های خدارو میبینیم تفریح میکنیم آرامشم داریم الان شش ساله به لطف خدا که هدایتمون کرد تو خونمون زندگی میکنیم هوای اینجا تمیز عالی
تازه اینجا گاهی از جلوی خونمون یه عالمه گوسفند رد میشه یهو میبینی دوتا اسب واستادن غذا میخورن و خیلی بالاحاله دیگه و تو این شش سال به لطف خدا به هدایت خدا با همسرم کیش و دیدیم قشم و دیدیم اصفهان و دیدیم همدان و دیدیم شیرازو دیدیم چندین بار مشهد رفتیم چندین بار شمال شهرهای مختلفش رفتیم و کلی دیدنی های تهران رو دیدیم با بهترین امکانات بهترین هتل ها بهترین تفریح ها ثروتمندانه وای تمام سفرهامونم هتل هاش هدایتی بود ای بابا بگذریم
خیلی طولانی شد
دلم میخواد یک روز یک ویدیو ضبط کنم از تمام اتفاقاتی که افتاده حرف بزنم تو پیام نمیگنجه
اینو فقط گفتم برای اینکه ایمان خودم قوی شه ایمان عزیزای دلم قوی شه
و به استاد جانم بگم که حرفهاتون یقینن درسته
خدا هدایت میکند و ما بهتره عمل کنیم
خدایا دوستت دارم عاشقتم مهربان ترینم تو قدرتمندترین رب جهانی تو مدیر و مدبر جهانی تو بهترین پیام رسانی تو و تو و تو خدایا تو فقط تو
دوستت دارم الله وهابم
به قول امیر رادان که میخونه
خدارو دوست دارم امتحاناشو دوست دارم خودمو دوست دارم حتی اشتباهامو دوست دارم شغلمو دوست دارم موزیکو دوست دارم یه نردبون گذاشتم به خدا یه بوس دادم
الهی شکر این موزیک حسمو عالی میکنه
استاد جون مریم جون عاشقتونم عاشقتونم و شمارو از نزدیک خواهم دید به زودی به زودی به زودی
به نام خدا
سلام بر فرحناز عزیزم
خدایا شکرت برای وجودت
.
من امروز هدایت شدم به این فایل رویایی استاد و هدایت شدم به خوندن کامنت شما
چقدر از هدایت زیبای خداوند گفته بودی عزبزم ممنون و سپاسگزارم
اما می خواستم مطلبی را بگم
من هم خیلی وقته دارم روی زندگی کردن در خونه ی رویایی خودم کار می کنم و مطمئنم خداوند در بهترین زمان ممکن من را به بهترین مکان ممکن هدایت می فرماید.
من 20 سال هست که ازدواج کردم ولی هنوز در خونه ی اجاره ای هستم و من این را نمی خواهم
چی را می خواهم . زندگی کردن در خونه ی رویایی خودم را می خواهم.
از دیشب مصمم تر دارم روی این خواسته کار می کنم و می دونم
باید تسلیم خداوند باشم
باید هدایت خداوند را بپذیریم
فقط روی خودش حساب کنم
فقط روی باورهای خودم کار کنم
شرک را کمتر کنم
من انسان هستم و کامل نیستم
وووووو…………
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
سلام رهای عزیزم خدارو صد هزار بار شکر برای حضورتون
قطعا خواست خدا همینه تمرکز و توجه به خواسته هامون من سالهای سال بود که تو رویاهام بدون هیچ تردیدی زندگی رویاییم رو تجسم میکردم پس قطعا میشه به هرآنچه که بخواهیم برسیم خداوند صد در صد برای شما زیبایی هارو خواسته که هدایتتون کرده منتظر خبرهای زیبا از شما هستم منزل رویایی تون رو به دست میارید عزیزدلم
بنام الله یکتا
بنام خداوندی که یگانه خالق جهان هستی است یگانه راه گشا و یگانه هدایتگر ماست
سلام بر استاد عباسمنش عزیز ، خانم شایسته نازنین و تمام همفرکانسی های توحیدی ام
خدایا این تو هستی که سمیعی ، بصیری ، دانایی ، توانایی ، آگاه به گذشته حال و آینده منی ، آگاه به ظاهر و باطن منی پس خودت دستم رو بگیر و چراغ راهم رو برام روشن کن و همون طور که موسی میگه :
فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ [24]
موسى براى[گوسفندان] آن دو آب کشید؛ سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! به هر خیر و نیکى که تو بر من فرو فرستى نیازمندم.»
به هر آنچه که از تو بمن برسه محتاج و فقیرم
خدایا هزاران بار در مسیر زندگی افت و خیزان اومدم ، با عقل خودم که درکی از جهان نداشته جلو رفتم و خوردم به سنگ ، رسیدم به کویر و در نهایت عجز رو بسوی تو اوردم و برای من از جاییکه فکر نمیکردم راه باز کردی ، از جاییکه فکر نمیکردم بمن خیر و برکت و روزی دادی
خدایا به اندازه تک تک ذرات موجود در جهان هستی سپاسگزار تو هستم و سر به آستان مقدس تو دارم
زمانیکه درگیر در فقر و جهل بسر میبردم و درگیر تنش های زندگی مشترک بودم در اون زمان که پسرم رو باردار شدم و بواسطه شرایط نامساعد بارها تصمیم گرفتم که فرزندم رو سقط کنم و نشد و گفتم خدایا نجاتم بده از این حال و اوضاع و ناامیدی ، فرزندی پسر بمن عطا کردی سلامت زیبا مهربان که در عالم کودکی یار من شد نعمتی بمن دادی هدیه ای بمن دادی که شاهکار خلقت بود برای من ، فرزندی که بواسطه اون برای من نور امیدی ایجاد کردی خدایا این فرزند فقط و فقط هدیه تو بود بمن ، فرزندی که با دیدن اون هر روز شکرگذار تو بودم برای منی که در اون شرایطم کر و کور بودم به دیدن نعمتهای فراوانی که داشتم و فقط یک بهانه برای شکرگذاری داشتم و اون هم وجود پسرم بود و تا به امروز هر روز شکرگذار نعمتت بودم
زمانیکه بنابر فرکانس پایین و عدم آگاهی از قوانین جهان مجبور به تحمل شرایطی شدم که درگیر افراد ناآگاهی شدم که برای تخلیه خودشون دست به تهمت و افترا و شایعه پراکنی کردن و منی که باید در اون محیط میموندم تا یاد بگیرم که بلند شم دست بسوی تو باید دراز کنم ، شرایطی که بمن فهمموند از آدمها نباید بت بسازم در اوج اون همه هجمه ها سجده کردم به درگاهت و گفتم خدایا نمیدونم چیکار باید کنم ، چطوری باید از این شرایط سخت رها شم منو نجات بده و تو بیاری من اومدی و به سرعت از اون شرایط نجات پیدا کردم و تو به مرور بیگناه بودن منو ثابت کردی
وقتی بجای رعایت قانون تکامل پام رو گذاشته بودم روی گاز و با عقل خودم داشتم جلو میرفتم ی دفعه بخودم اومدم و دیدم که غرق در بدهی و پولهای نزول هستم ، هر طور فکر میکردم نمیدونستم چطوری باید پرداخت کنم ، چطوری باید به صفر برسم و خواستم از تو که خالق عالمی خالق جهانی که راه رو باز کنی و تو چه زیبا چه آسون چه عزتمندانه کم کم بارم رو سبک کردی
و زمانی رسید که بواسطه درخواستم از خدا برای تغییر داشت کم کم مدار منو عوض میکرد با فایلهای استاد عرشیانفر آشنا شدم یکسال همراه ایشان بودم و بعد از آماده شدن با شما و 12 قدم آشنا شدم و همزمان با شروع دوره و آشنایی با خدای قدرتمند وتوانمندم تغییرات هم اومد ارتباط با خدای جهان ،آرامش ، سلامتی ، پرداخت بدهی ها ، روون شدن چرخ زندگی و هزاران نعمت دیگه
هزاران بار منو خدایا هدایت کردی که قاصرم از گفتن تموم اونها ، خدایا من جز تو یار و پشتیبانی ندارم منو هدایت کن تا همیشه در مسیر درست باشم ، تا همیشه سر به آستان تو داشته باشم و دور باشم از شرک
همونطور که آتیش رو بر ابراهیم گلستان کردی ، نیل رو برای موسی شکافتی ، منو یاری کن در میان تمام مشکلاتم تا ذره ای نخوام شرک داشته باشم و مسیر منو باز کن بسمت نعمت و سلامتی و شادی و فراوانی که این تو هستی که منبع خیر و برکتی و من جز تو که فرمانروای قدرتمند جهان و کیهان هستی یاری رسانی ندارم و من تنها ترا میپرستم و تنها از تو یاری میخوام
در پناه الله یکتا باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﻦ ﻧﺰﺩﻳﻜﻢ ، ﺩﻋﺎﻱ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ; ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻋﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ ، ﺗﺎ ﺭﺍﻩ ﻳﺎﺑﻨﺪ .(١٨6) بقره
سلام به استاد عباسمنش جانم و مریم خانم شایسته مهربون . سلام به دوستان عزیزم خواندن کامنتشون در ثابت قدم بودن من بسیار مؤثره
میخوام رد پایی از یه نتیجه بنویسم . میخوام جای پام محکم بشه برای رسیدن به قله. خدا واقعا به من نزدیکه . از خودم به خودم نزدیکتره . وقتی خواسته ای دارم و اجابت میکنه مثل این میمونه که اون آشپزی ماهره و من درخواست غذا بهش دادم. کل روز رو اون کار کرده از توانایی های خارق العاده اش استفاده کرده تا شب برام اون غذا رو آماده کرده . زحمتی که من باید بکشم اینه بلند بشم برم سر میز قاشق چنگال بردارم و نهایت 10 دقیقه ای نوش جان کنم و بگم سپاسگزارم . فقط تنها کارم اینه باور داشته باشم خوش قوله غذا رو حتما میپزه و من باید صبر کنم همه مواد و مهارت ها با هم به خوبی ترکیب بشن . وقتی هم آماده شد بهانه نیارم . اه و پیف نکنم . دو دو تا چهار تا نکنم . فقط بخورم لذت ببرم و تشکر کنم .
من از این خداوند قهار درخواست سیستم کامپیوتر هیولا کرده بودم . وقتی درخواست کردم تو ذهنم دور از دسترس نبود . حقیقتش یه مقداری نه کامل داشتم اماااااا طبق یه باور جدید در 12 قدم گفتم من نمیخام پس اندازم صفر بشه میخام تا این مبلغ تو حسابم داشته باشم بعد هزینه کنم. ، اینجاست که ذهن میگه : ااا کاشکی یه چیز بهتر میخواستم :) . دلم میخواست راحت پولش جور بشه من زحمتی نکشم .تایم بیشتر از الانم کار نکنم …. از بشکن زدن واسش راحتتر بود . من از هیچ کدوم خانواده نخواستم . فقط همسرم اطلاع داشت اما منتظر اون نبودم . اونقدر مطمئن بودم پولش میرسه که گفتم بزار قدم های سمت خودم بردارم . یه سیستم 100 میلیونی میخواستم .80 میلیون داشتم . استاد گفتن 3 برابر هزینه باید تو حسابت باشه راستش واسه ذهن من باورپذیر نبود من گفتم 150 میلیون تو حسابم باشه من میخرم . تکاملم طی میکنم نتیجه میگیرم برای خواسته های بعدی میتونم 3 برابر کنم . خط قرمز های بدون قرض و وام و هم اینکه پول از خودم باشه از کسی درخواست نکنم هم سر جاش بود . رفتم سراغ تحقیقات با حس خوب . با این دید که میدونم داره میرسه حالا چی بخرم ؟ از کی بخرم ؟ چه مشخصاتی با چه کیفیتی ؟ … اتفاقی که دیشب افتاد خداوند رزاق از طریق دستان پر مهر مادرم دقیقا دو سکه تمام آزادی به ارزش 80 میلیون بهم هدیه داد . راستش خیلی ذوق زده در حد مرگ نشدم . جدیدا بیشتر ذوق دارم ببینم از چه راهی میرسه . انگاری بازی معماست . یه فیلم معمایی هیجانی که میدونی آخرش خوش و خرم تموم میشه ولی از چه راهی نمیدونی، الله اعلم … مادرم یه عالمه وقته شاید یکسالیه میخواست در حد 20 30 تومن هدیه بده . فقط میگفت ولی به تصمیم قطعی نمیرسید. برام این هم زمانی یه نشونه از پروردگار بود . مسیر خوشبختی و هدایت خداوند باید راحت طی بشه اگر ما ترمزی نداشته باشیم .
دیشب قرآن رو باز کردم و این قرآن دوباره برام معجزه کرد . دقیقا یه خلاصه از اتفاقات روزم همراه با پندهای ناب :آیه 8 تا 27 الاسراء ، در مورد عجول نبودن (حس کردم واسه خرید سیستم میگفت ) در مورد چجوری با پدر مادرت رفتار کن (عجب قرابت معنایی در زمان مناسب) ، آیه معروف سایت (کلا نمد هولاء و هولاء)
خدایا من چجوری شکرت کنم که سزاوار تو باشه . خدایا هر آنچه در زندگیمه تو دادی و از آن توه . من بندگی تو رو میکنم و تو تنها یاور من هستی . عاشقتم . بوس .
به نام خدای مهربان. هدایتگرم به سمت نعمت بیشتر به روشی اسان تر ولذت بخش تر
سلام ودرود من رااز شهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید
خانم ساره عزیز. بی نهایت تحسینتون میکنم به خاطر توحیدی که درعمل نشون دادید وممنونم که این حس خوب ونتیجه رابا ما به اشتراک گذاشتید.
چقدر از خوندن کامنت شما لذت بروم وجواب سوالاتم رادریافت کردم
دوست همفرکانسی من. از اینکه به خداوند توکل کردید ودرخواست دادید وصدور بودید بی نهایت تحسینتون میکنم. پاسخ متوکلین همیشه بهترین هاست
خدارو بی نهایت سپاسگزارم که هرلحظه هدایتمون میکنه به سمت بهترین ها. به روشی اسان ولذت بخش تر
منتظر دستاوردهای بیشتر شما هستم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 2 شهریور رو با عشق مینویسم
الان که دارم مینویسم اشک تو چشمام جمع شده و یه لبخند خاصی رو لبم اومده نمیدونم از خوشحالی گریه کنم یا بخندم
بی نهایت از خدا سپاسگزاری میکنم
داره جواب میده
تکرار باورایی که هر لحظه دارم تکرار میکنم و بهشون توجه میکنم و احساس لیاقت و ارزشمندی داشتنشون رو دارم
از وقتی خدا تاکید کرد، که باید هر روز آگاهانه تکرار کنی باورای قدرتمند رو ، شروع کردم، نمیدونم دو هفته شد یا نه
قبلش فقط داشتم با خدا حرف میزدم و فکر میکردم اگر با خدا حرف بزنم همه چی درست میشه ، باورام قوی میشه و هر چی تلاش میکردم انگار خیلی پیش نمیرفتم ولی بعد که خدا بهم گفت باید در کنار حرف زدن با من ،باوراتم قدرتمند کنی و خودت باید تلاش کنی
شروع کردم به گوش دادن به باورهای قدرتمند کننده و با هر بار گوش دادن از صمیم قلبم سعی میکردم و سعی میکنم که احساسمم خوب باشه
تو این دو هفته با نشانه هایی که دریافت کردم از خدا ، بهم گفت :
من نمیتونم برای تو کاری انجام بدم و یک شبه باوراتو تغییر بدم ، چون این قانون من هست
که باید تکاملت طی بشه و تا وقتی خودت قدم برنداشتی من نمیتونم کمکی بهت بکنم ،من هر لحظه هدایتت میکنم و هرجایی که باید بری ،یا هر کاری باید انجام بدی رو بهت میگم، به بی نهایت طریق
و تو باید خودت بخوای و قدم برداری تا قدمای بعدی رو بهت بگم و باید خودت مسئول تمام زندگیت باشی و خودت باید بگردی دنبال الگو و خودت تلاش کنی، آگاهانه کنترل کنی ورودی های ذهنت رو تا منم کمکت کنم و با قدم هایی که برمیداری و حرکت میکنی محدودیت هات برداشته بشه
حتی تو تغییر باورهات هم تا زمانی که قدم برنداری نمیتونم کمکی بهت بکنم ، هرچقدر هم با من حرف بزنی ، در کنارش باید توجه و تمرکزت به تک تک رفتارات باشه تا اینکه پیدا کنی باورای غلط رو و منم کمکت میکنم تا در پیدا کردن و قوی کردنشون یکی یکی پله هارو طی کنی
مثل الان که بهت گفتم و مثل یه برق روشن شد که تو اشتباهت این بود که تمام مسئولیت کارت رو بر عهده بگیری حتی فروش
و اونموقع هست که من به کمکت میام تا هر لحظه آسون و آسون تر بشه
الان که دارم مینویسم 14:6 هست و نشستم رو سکوی جمعه بازار پل طبیعت ، وقتی دیروز با گوش دادن به این فایل و تاکید خدا که به یادم آورد ، دارم مسیرو اشتباه میرم ،و بهم فهموند که طیبه تمام مسئولیت کارت رو خودت برعهده بگیر و نذار مادرت تنها بیاد برای فروش نقاشیات
به جای اینکه بشینی خونه و نقاشی بکشی و مادرت بیاد و وسیله هارو بفروشه ،خودت جوری تنظیم کن که اونجا کارایی رو انجام بدی که نیازی به رنگ و چیزای دیگه نداشته باشه
میتونی طراحی کنی تو اون ساعاتی که برای فروش نقاشیات رفتی و یا حتی میتونی تمرین خط تحریری انجام بدی
اگر هم از این به بعد مادرت اومد ، باید خودت هم بیای و مسئولیتش رو برعهده بگیری
تا قدم های بعدی بهت گفته بشه
اینجوریه که کارت درست میشه و میتونی تغییر بدی مدارت رو
وقتی استاد عباس منش تو قسمتی از فایل میگفت که باید خودت مسئولیت تمام کارهات رو برعهده بگیری و درمورد کارش توضیح میداد ،اصلا نمیدونم چی شد که این موضوع جلو چشمم اومد ،البته که کار خدا بود و فهمیدم که من یک ماهه ، اشتباه تصمیم گرفتم و میخواستم به دست فروشی نقاشیام نرم و هی از خدا مشتری برای نقاشی دیواری میخواستم
و طبیعتا معلوم بود که چرا نمیشد
به این دلیل که من هنوز در مداری که دستفروشی نقاشیام بود به تثبیت نرسونده بودم درآمدم رو و دوست داشتم با سرعت روی پله مدار بالاتر که سفارش گرفتن نقاشی دیواری بود برسم
که صد در صد برای نقاشی دیواری اگر سفارشی میگرفتم ممکنه یه سفارش 10 میلیونی بشه و من هنوز درآمدم حدود 1 میلیون بود از فروش نقاشی در ماه
با اینکه این فایل رو بارها تو این چند روز ، از وقتی تو سایت گذاشتین گوش میدادم و فکر میکردم ، ولی الان متوجه این موضوع شدم و حتی هر بار متوجه یه چیز جدید میشم
که تو رد پاهام در این فایل نوشتم
این یه نشونه هست که هر بار داره درکم عمیق تر میشه
من الان فهمیدم که باید خودم مسئولیت تمام کارهام رو برعهده بگیرم
قبلا این حرف رو از فایلای دیگه استاد شنیده بودما، ولی هر بار یه جور بهم گفته میشد و الان یه جور دیگه
استاد که میگفت باید یه سری درسارو بگیری الان میفهمم که چرا این مدت که تصمیم گرفتم دیگه دست فروشی نقاشیام نیام و شروع کنم به تبلیغ نقاشیام و پیج اینستاگرامی که جدید باز کردم و خواستم سفارش نقاشی دیواری بگیرم ، هرچی تلاش میکردم ،میرفتم کارمو تبلیغ میکردم پیش نمیرفت
هی میگفتم خدا من که دارم تلاش میکنم چیکار باید بکنم که نکردم تو بگو
حتی کسی نمیومد فالو کنه یا سفارش بده که من تبلیغ کارمو بهشون داده بودم
الان متوجه میشم که باید این درس رو میگرفتم که تمام صفر تا صد مسئولیت کارم به عهده خودمه ، نه مادرم و نه هیچ کس دیگه
و اولین عاملِ پیش نرفتنش که تکرار باورهام بود که باید آگاهانه هر روز شروع میکردم والان فکر کنم دو هفته شده که شروع کردم و الان دومین اشتباهمم خدا بهم گفت که همیشه حواست باشه که مسئولیت تمام کارهات با خودت هست و بس
در ادامه صحبتای استاد عباس منش تو این فایل میگفت که وقتی موقعی که تو یه خواسته ای داری و جواب نمیده
به این دلیله که باید یه عالمه درس رو باید بگیری
و یه سری چیزارو باید یاد بگیری
من باید یاد میگرفتم که نباید با کسی شریک میشدم
من باید یاد میگرفتم نباید هزینه تبلیغات میدادم
باید یاد میگرفتم که بفهمم تو بیزینسمون داره چه اتفاقایی میفته ، نگم من فقط دارم کارای اجرا رو انجام میدم
اگر میخوای موفق باشی این اشتباهاتی که کردی رو نباید دفه های بعد بکنی
یعنی میخوام بگم اگر یه موقعی یه سری نتایج خوب نمیگیریم نه به این دلیله که خدا نمیخواد ،به این دلیله که ما داریم مسیر رو اشتباه میریم
و اتفاقا اون سری نتایج خوبی که نمیگیریم کمک میکنه که بفهمیم اشتباهاتمون کجاست
باعث میشه که فکر کنیم
کی ما فکر میکنیم ؟
موقعی که اتفاق بدی برامون پیش میاد
اینارو که شنیدم فکر کردم و خدا مثل برق آورد جلوی چشمم که باید مسئولیت تمام کارتو به عهده بگیری
انگار باید من این درس رو میگرفتم تا این اتفاقایی که الان برام افتاد و اشک و لبخند باهم اومد و نمیدونستم بخندم یا گریه کنم ، رو درک کنم که چرا این مدت پیش نمیرفتم
حتی پول کلاس رنگ روغنم هم با اینکه مادرم میرفت هر هفته جمعه بازار و تقریبا پولش جور میشد ولی آخر ماه من باز میگفتم باید شهریه کلاسمو بدم
نگو من باید خودم میرفتم برای فروش نقاشیام تا خدا بهم عطا کنه دو برابر و چندین برابرش رو
من شب رو تا ساعت 4 نخوابیدم و بارها نجوای ذهنم میخواست بهم بگه، نگه دار فردا رنگ کن خوابت میاد، بخواب
الان 4 تا آینه دستی کار کردی و 2 تا زیر لیوانی بذار نصفه بمونن فردا نبر پل طبیعت از کجا معلوم فروش برن یا نه
و کلی حرف دیگه میگفت که نگرانم کنه
سریع اون نرده بانی که دیدم و دو تا دست هی داشت پله هارو میذاشت و اون فرد از پله ها به راحتی و ساده و طبیعی بالا میرفت رو به یادم آوردم که نوشته بود به خدا اعتماد کنی خدا همینجور برات پله میذاره ، تو فقط حرکت کن
و به ذهنم گفتم هرچی میخوای بگو ، وقتی ندارم به حرفات توجه کنم
خدایی که برای همه پله میذاره فردا صد در صد برای منم پله میذاره ،خودش میبینه الان شبه و خوابم میاد و نخوابیدم
پس خودشم پاداش این تلاشمو میده و پاداشش مشتریایی هست که فردا میفرسته تا از من خرید کنن
پس بشین سرجات و سکوت کن
و من تا 4 صبح کار کردم و 6 تا کار جدید رنگ کردم تا صبح برم برای فروش
گفتم خدای من از این جدیدا هم ازم بخریا ،شبو کلی زحمت کشیدم
وقتی کارم تموم شد و خوابیدم صبح بیدار شدم و رفتم پل طبیعت تا من برم برسم اونجا ساعت 1 شد
هی نجوای ذهنم میگفت دیر رسیدی الان کم میفروشی هی منم سعی کردم کنترل کنم
گفتم ساکت باش ،خدا انقدر قویه که میتونه کارامو یه جا ازم خرید کنه تو یه لحظه ،فقط من باید باور و ایمانم رو بهش قوی کنم
وقتی رفتم نشستم و مشتریا رو خدا پشت سرهم فرستاد خیلی خوشحال بودم
همه اش به این فکر بودم که باید این درس رو یاد میگرفتم که مسئولیت کارمو به عهده بگیرم تا خدا کمکم کنه و مشتری بشه برام
این قسمت رو ظهر وقتی تو پل طبیعت بودم نوشتم :
من که الان نشستم اینجا یه مشتری اومد یه پسر بچه حدود 6 ساله یا 5 ساله بود با باباش ، انقدر باباش خوب و با احترام و بچه گانه با پسرش صحبت میکرد که فقط خداروشکر کردم که انسان های با ادب و با احترامی که با عشق با بچه هاشون صحبت میکنن رو میبینم
بعد همین که اومد سریع گفت پسرم چی میخوای برات بخرم ،گفت پسرونه چی داری بهم بدی ، گفتم چیز زیادی ندارم دوچرخه و دو تا جاکلیدیه
بعد یه آینه دستی بزرگ رو سریع برداشت و گفت برای آبجیت آینه میخریم و سریع پولشو کارت به کارت کرد و رفت
انقدر زیبا با پسرش حرف میزد که به خودم گفتم اینجوری خوب حرف زدن رو یاد بگیر و با احترام حرف بزن چه با بچه ، چه با همه انسان ها
وقتی رفتن ، من فقط اشک تو چشمام جمع شد و گفتم داره جواب میده تکرار باورا
و مسئولیت پذیری
بعدش یه خانم اومد و خرید کرد باز برای پسرشون چیزی میخواستن که زیاد نداشتم و یه کش خریدن و باقی پولشونو نگرفتن
یاد اون باوری که تکرار میکردم افتادم
که با صدای خودم ضبط کردم و گفتم که مشتری ها حاضرن بیشتر از پولی که برای کارام گذاشتم پرداخت کنن
هفته پیش یه نفر از مادرم آینه دستی خریده بود و 50 اضافه پرداخت کرده بود و گفته بود که ارزش این نقاشی بیشتر از ایناست
و اینا یه نشونه هست که طیبه تکرار باورا داره جواب میده
خدایا شکرت
اینجا انقدر آب و هواش خوب و خنک و هوای ملایمی داره که نشستم دارم کیف میکنم و لذت میبرم از این همه زیبایی های خدا
وقتی من پولایی که مشتریا دادن رو شمردم نزدیک 600 شد گفتم خدا من نمیدونم فررا کلاس رنگ روغن دارم و باید 1500 به شهریه کلاسم برای یک ماه به استادم بدم
من از اینجا رفتم 1500 باید به حسابم باشه
اینو گفتم و هی داشتم به فایلایی که تو اینستاگرام از استاد عباس منش بود رو گوش میدادم
هی پشت سرهم مشتری اومد و پول کلاسم جور شد در عرض چند ساعت تا حالا تو روز انقدر فروش نداشتم تو روز چیه
در عرض 3 ساعت یک میلیون و 178
و باقی پولشو که 1500 بشه تو حسابم داشتم و من فردا هزینه شهریه کلاسمو به راحتی و سادگی میبرم به استادم بدم و خدا بازهم به راحتی شهریه این ماهم رو بهم عطا کرد
وقتی خدا هر ماه میتونه انقدر دقیق وحساب شده برای من برسونه پس میتونه بیشتر از این رو هم عطا کنه
خیلی خوشحال بودم و مدام میگفتم ،پس باید درسامو میگرفتم تا تو به تلاشم عطا کنی و قول دادم که تلاشمو بیشتر کنم و خودم مسئولیت صفر تا صد کارامو به عهده بگیرم
وقتی دیدم پول کلاس جور شد گفتم خدا پر رو شدم همه نقاشیامو یه جا ازم بخر
وای یعنی یه صدایی عین صدای خودم که میدونم خداست بهم گفت که طیبه یادت باشه درسته که من میتونم یک جا ازت بخرم ولی زمانی ازت میخرم که دیگه رو دور تند سرعت قرار گرفتی که ببینم داری نتایجت رو به ثبات میرسونی و سعی نداری یه دفه ای بیشتر از مدارت بفروشی
پس تکاملت رو در یادت بیار و تو حرکت کن، نگران نباش منی که الان پولی که نیاز داشتی رو جور کردم برات بدون که انقدر دارم و انقدر فراوان هست که به وقتش میدم بهت
یاد حرفای استاد عباس منش میفتم که تو یه فایل میگفت شما تمرکزتو بذار روی تغییر شخصیتت ، به وقتش همه چیز داده میشود
وقتی میگم به وقتش داده میشود اون لحن صدای استاد که داده میود رو میکشید قشنگ تو گوشم میشنوم
و به خودم میگمطیبه عجله نکن به وقتش داده میشود تو فقط تلاش کن تا اصل رو رعایت کنی و به قوانین عمل کنی و قدم برداری و در مسیر لذت ببری ،به وقتش داده میشود
همه چیز به وقتش داده میشود
تو فقط آروم باش و در مسیرت با لذت ادامه بده
ظهر وقتی میومدم جمعه بازار ،یه استوری دیدم از کسی که داشت در مورد آیه ای از قرآن میگفت
میگفت نمیدونم شاید حکمتی داره من اینو استوریش کردم
وقتی آیه رو خوند و من یکم فکر کردم گفتم خدا تو وکیل و کار ساز منی
سوره غافر آیه 44
فَسَتَذۡکُرُونَ مَآ أَقُولُ لَکُمۡۚ وَأُفَوِّضُ أَمۡرِیٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ
پس به زودى گفتارم را متذکر مى شوید و من کار خود به خدا وامى گذارم، که او کاملا بر احوال بندگان بیناست
میگفت تو کاراتون خدا رو وکیل خودتون قرار بدین
یاد موضوع شکایتم از تابلویی که تو نمایشگاه پاره اش کردن افتادم که خدا بارها بهم گفت من وکیل توام
بعد یهویی یه فایلی از استاد عباس منش دیدم
میگفت قدرتمند ترین فرمانروای کائنات در اختیار شماست ،خدا در اختیار شماست و داره فقط و فقط بازخورد میده به باورای شما
اگر درک کنید این موضوع رو چقدر اعتماد بنفستون بالا میره
صبح هم این فایل رو شنیدم که کلید ثروت و رسیدن به خواسته ها استاد میگفت
اینکه تو ذهن شما رسیدن به یک خواسته ای منطقی باشه ،این کلیده
اگر قابل باور باشه خودت دیگه ادامه میدی و حرکت میکنی
یکم فکر کردم گفتم آره اوایل شروعم و اومدن تو این مسیر سخت بود باورش و حرکت نمیکردم ولی رفته رفته که تمریناتو انجام دادم متوجه شدم که داره باورم میشه و من از این متوجه شدم که دارم حرکت میکنم
بعد من هی به اون استوری که از سوره غافر گذاشته بود و درمورد خدا میگفت ، فکر میکردم و یه حدیثی گذاشته بود که
قالَ اَمیرُالمُؤمِنین علیه السلام: اَوْحَى اللّه ُ اِلى داوُودَ: یا داوُودُ! تُریدُ وَ اُریدُ وَ لایَکُونُ اِلاّ ما اُریدُ ، فَاِنَ اَسْلَمْتَ لِما اُریدُ اَعْطَیْتُکَ ما تُریدُ وَ اِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِما اُریدُ اَتْعَبْتُکَ فیما تُریدُ وَ لا یَکُونُ اِلاّ ما اُریدُ. [توحید صدوق، ص 337.]
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خداوند متعال به حضرت داود علیه السلاموحى فرمود: اى داود! تو مى خواهى، من هم مى خواهم ، ولى جز آنچه من مى خواهم نمى شود. پس اگر تسلیم آنچه من مى خواهم بشوى، آنچه را هم تو مى خواهى عطایت مى کنم. امّا اگر تسلیم آنچه من مى خواهم نشوى، در آنچه خودت مى خواهى تو را به رنج مى افکنم و جز آنچه هم که من بخواهم نخواهد شد.
وقتی تو اتوبوس شهرکمون بودم گفتم بذار ببینم چیه این حدیث درست بخونمش
وقتی خوندم تازه متوجه شدم و این رو با جملات دیگه حتی استاد عباس منش بارها گفته بود که اگر سعی کنی تسلیم خدا باشی و بگی تو بگو و هرچی تو بگی خیره و یاد خرید خونه اش افتادم که استاد میگفت گفتم اگر بشه خوشحال میشم و اگر نشه باز هم خوشحال میشم و خیری درش بوده و بعد که استاد رها کرده اون خونه رو به راحتی خریده
با اینکه دوست داشته اون خونه رو بگیره ولی رها شده و خدا بهش عطا کرده
حتی ت گو این فایل هم استاد گفت میخوام ملک بگیرم و گفتم که اگر خوب باشه و خدا بگه همه رو میخرم اگر نخواد و نشونه بده نخر هیچکدومو نمیخرم
همینجور داشتم میخوندم یه لحظه تو دلم یه جرقه ای زد باز درمورد همون خواسته همیشگیم که باعث شد من تو این مسیر آگاهی قدم بذارم که حس میکنم هنوز وابستگی دارم بهش و البته که خیلی رهاتر شدم تو این تقریبا 10 ماه
بلد من گفتم خدا اگر اینجوریه من نمیخوامش تو کمکم کن که رها بشم از این خواسته و بگم هرچی تو بگی
قصد پشت خواسته مو میدونی و درسته من اون خواسته رو میخوام ولی هرچی تو بگی
اینو گفتم و کمک خواستم و گفتم اجازه میدم بهت که هدایتم کنی هرچی لازمه بهم بگی و یادم بدی
سرمو برگردوندم بیرونو نگاه کنم از اتوبوس که نشسته بودم پشت پنجره
دیدم یه ماشین رد شد دقیقا همون شماره که هی برام تکرار میشه و نشونه خداست دو بار تو پلاکش تکرار شده بود و حرف اول اسمم بود ط و قشنگ نشونه بود برای من که آفرین که داری نسبت به اون خواسته ات سعی میکنی بگذری و بگی نمیخوامش
من دوباره این حدیث رو تو اتوبوس خوندم و گریه کردم و خندیدم ،نمیدونستم بخندم یا گریه کنم خیلی سپاسگزاری کردم تا برسم خونه فقط میخندیدم
وقتی رسیدم خونه داشتم میگفتم مگه نمیگی تو در همه چیز هستی ، پس وقتی هستی
عشقت رو هر لحظه بهم عطا میکنی
پس من اون خواسته ام رو که هی ازت میخواستمش چرا باید دیگه بخوامش ،من که دارمت من که هر لحظه دارم باهات زندگی میکنم ،من که هر لحظه دارم عشق دریافت میکنم از تو من دارمش در اصل من تو رو دارم چرا باید هی بگم من اون خواسته رو میخوام
من دیگه دارمت و دیگه اون خواسته رو نمیخوام
دلم میخواد همین لحظه رها بشم و نخوامش از صمیم قلبم
من تورو میخوام و تویی که در اون خواسته هست و من وقتی تو رو دارم پس اونم دارم
نیازی به گفتن خواسته ام نیست
خدای ماچ ماچی من خیلی باحالی بینهایت ازت سپاسگزارم که بهم کمک میکنی تا بگذرم از هر آنچه که باید بگذرم
وقتی نزدیک غروب داشتم از پل طبیعت برمیگشتم یه ایده ای خدا بهم داد و اون این بود که رو سر همه دیدم یه چیزی مثل برگ هست که بافته شده و همه جا دخترا رو موهاشون زده بودن گیره سر رو
گفتم خب منم میتونم ببافم و اونارم کنار نقاشیام بفروشم ،چون منم بلدم قلاب بافی رو از دو نفر پرسیدم چند خریدین گفت 70 تمن
علاقه مند شدم تا کاموا بخرم و منم ببافم و از هفته بعد ببرم و بفروشم
ممنونم و سپاسگزارم از خدا که هر لحظه بهم ایده های جدید میده و بی کهایت ممنونم ازش
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت رو از خدا میخوام
دمتگرم طیبه چقدر لذت بردم از ردپایی که گذاشتی انشالله که درمسیر موفقیتت میدرخشی
بازم دمتگرم خیلی لذت بردم
چقدر خوب بود اونجا که گفتی پدر با پسرش خوب حرف میزد منم خیلی این اخلاقی که مودب حرف بزنیم رو دوست دارم
چقدر عالی بود اونجا که شحریه ماه بعدیت جور شد کلی لذت بردم
چقدر عالی بود اونجا که خواستی کاموا بخری یه دسته دیگه به کارت اضافه کنی
درکل چه کامنت زیبایی گذاشتی کلی درس گرفتم ازش
ه نام خدا که به شدت کافیست
به شرط بندگی وپاکی دل وایمان
سلام خدمت استاد عزیزم وبانو شایسته مهربان وتمام عاشقان این مسیر توحیدی
تسلیم بودن
چقدر زیبا یاد گرفتم از شما استاد عزیزم که هر روز صبح که از خواب بیدار میشم به خدا میگم خدایا من هیچی از خودم ندارم هرانچه دارم ازان توست و هر روز وقتی تمرین ستاره قطبی ام را انجام میدم بهش میگم خدایا من بدون تو هیچی نیستم من اگر هدایت والهامات ونشانه های تو در زندگی ام نباشد از پس هیچی برنمیام خدایا من بدون علم واگاهی و مسیری که تو میدانی مرا هدایت میکنی و به من نشانه میدهی هیچی نمیدانم وچیزی ندارم از خودم هر انچه هست ونیست از قدرت ووجود توست من که چیزی از خودم ندارم من چیزی جز عقلم ومنطقم چیزی ندارم که تمام این عقل ومنطقم هم همش چیزی جز تجربیات و باورهای اشتباهم نیست خدایا من اگر تو نباشی و لحظه ای مرا به حال خودم رهایم کنی گم میشوم خدایا لحظه ای مرا به حال خودم رها نکن
خدایا من نمیدانم وتومی دانی من نمیفهمم وتو میفهمی من عاجزم و توقادری وتوانا من ناتوانم من بدون تو هیچی نیستم
وچقدر زیبا هر روز یاد گرفتم از شما استاد عزیزم
که داستان حضرت موسی را به خودم یاد اور بشم
وهر روز بهش میگم
خدایا من به خودم ظلم کردم خدایا من تسلیمم در برابر امر تو خدایا من عاجزم وفقیرم به هر خیری که از تو برسه بهم ووارد مسیر زندگی ام کنی خدایا اگر لحظه ای مرا به حال خودم رها کنی نمیتوانم هیچ کنترلی بر زندگی ام ندارم تو مدبری تو قادری تو میدانی تو بی نهایت وکامل در همه چیز هستی خدایا من ضعیفم ونا توان در درگاه تو خدایا من هیچی نیستم وتو همه چیز هستی برای من
خدایا یاری ام کن بندگی کنم خدایا هدایتم کن به مسیر کسانی که به انها نعمت دادی نه کسانی که به انها خشم وغضب کردی نه گمراهان خدایا یاری ام کن تا روحم هر لحظه بزرگ تر باشد و هماهنگ بشه با ذهنم تا بتوانم الهامت ونشانه های تو را دریافت کنم خدایا یاری ام کن تا بپذیرم هیچی نیستم در برابر تو خدایا کمکم کن تا بنده خوبی باشم یاری ام کن تا بپذیرم کار من بندگی برای توست کار من خدایی نیست من ناتوانم در کنترل همه چیز اما تو توانایی و کنترل همه چیز دردستان توست تمام جهان تحت سیطره ومدیریت توست خدایا من قدرتی جز خلق زندگی خودم ندارم که اینم تو بهم دادی اما اگر به تو تکیه نکنم روی تو حساب نکنم و تورا نخوانم از پسش برنمیام خدایا کمکم کن بپذیرم وقتی فقط بتوانم بندگی ات را کنم تو هم ارباب خوبی هستی برای من و همه کار ها رو برای من انجام میدی وقتی بندگی کنم و در برابر تو متواضع باشم وسرم پایین باشه وفقط هر انچه امد بگم چشم وفقط انجامش بدم تو هم برایم همه کارها رو انجام میدی و همه چیز میشی برای من همه چیز میشی همه کس را
خدا روشکر که هر روز فایل های توحید عملی بیشتر میشه ودر مسیرش قرار دارم از شما هم ممنونم استاد عزیزم به خاطر این فایل زیبا و فوق العاده سپاسگزارم از شما و خدا رو سپاسگزارم
تسلیم بودن یعنی من هیچی نمیدونم ودیگران هم هیچی نمیدون فقط خداوند میداند
تسلیم بودن یعنی بپذیرم تنها قدرت که تمام جهان را خلق کرده ومدیریت میکند رب است
تسلیم بودن یعنی تنها تو را میپرستم وتنها از تو یاری میجویم
تسلیم بودن یعنی رهایی در و غرق بودن در قدرت خداوند
تسلیم بودن یعنی فرزندی که بالای درخت گیر کرده و نمیتونه بیاد پایین و میپذیره که تواناییش رو نداره که خودش حل کنه و صدا میزنه کمک کمک پدرش میاد ومیگه بپر من میگیرمت تسلیم بودن یعنی رها بشه و بپره
تسلیم بودن یعنی خدایا تو میدانی ومن نمیدانم
تسلیم بودن یعنی هدایت را دریافت کردی بگی چشم و تمام وعمل کنی
تسلیم بودن یعنی اعتماد یعنی یقین به خداوند
تسلیم بودن یعنی حساب کردن تنها روی قدرت خداوند ولا غیر
تسلیم بودن اگر واما شاید چرا و چطور ازکجا کی نداره
تسلیم بودن یعنی تجسم کنم وباور کنم هر لحظه خداوند اغوشش را باز کرده و میگه بپر تنها کاری که باید بکنم بپرم اون من رو میگیره و به من عشق میورزه ومرا دوست داره
تسلیم بودن یعنی گوش کردن به حرفش و ندا و نجوایی که در درونم هر لحظه درحال هدایت من است
ممنونم استاد که یه تمرین دیگه بهم دادید که انجام بدم و چقدر در مورد خواسته داشتن وسپردن به خداوند که مسیر را مشخص نکنم و فقط هدف را مشخص کنم و بگم به چه دلیلی این رو میخوام و اون مسیر ها رو بهم بگه که بهتره فکر میکردم که این فایل ضبط شد خیلی حس خوبی دارم که همیشه بهم جواب ها رو سریع و واضح میگه خدا رو شکر میکنم که جواب سوالم رو گرفتم خیلی واضح و مشخص و امروز میخوام همین جا بنویسم و خواسته هام رو بگم از خواسته ای که به تازگی در مسیرش قرار گرفتم که هم برای خودم واضح تر بشه هدف و دلیل این خواسته هم رد پایی بمونه
خواسته من ماجراجویی است و سفر کردن به تمام دنیا خواسته ام این است که تمام زندگی ام در سفر باشم و طبیعت و فضاهای جدید را تجربه کنم دوست دارم فرهنگ های مختلف را ببینم با انها اشنا بشم دوست دارم از تمام انچه خداوند در زمین خلق کرده دیدن کنم و بیشتر خودم را درک کنم بیشتر خداوند را بشناسم دوست دارم طبیعت های مختلف را ببینم شرایط اب و هوایی مختلف را تجربه کنم خودم را بیشتر تجربه کنم
و دلایلش هم این است
چون سفر کردن و ماجراجویی با درون من هماهنگ است مرا به ارامش بیشتر می رساند چون درک بیشتر و فهم بیشتری از خداوند را در درونم بیدار میکند چون وقتی در سفر هستم در طبیعت هستم ازش لذت میبرم با هر شرایط و هر موقعیتی چون بیشتر زمانم را در زندگی ام در سفر بودم بیشترین هزینه ای که تا حالا در زندگی ام شده برای سفر بوده هیچ وقت به سفر نه نگفتم هیچ وقت به طبیعت گردی و رفتن به جاهای زیبا نه نگفتم هر کجا بوده و به هر طریقی بوده رفتم هیچ وقت به کوهنوردی به پیاده روی به ورزش به دیدن مکان ها ی جدید و نو و تازه نه نگفتم به کویر رفتن به جنگل به دریا به هر چیزی که مربوط به طبیعت است نه نگفتم چون ازش ارامش خاصی میگیرم چون بهش علاقه زیادی دارم میدونی با درونم خیلی هماهنگه خیلی باهاش ارتباط میگیرم و ازش لذت میبرم
و از اونجایی که تصمیم گرفتم که علاقه ام با کارم با تفریحم با لذتم با رابطه ام خانواده ام با ثروت و همه چیز در یک مسیر باشه و یقین دارم علاقه ام ماجراجوییست و ارزش بسیار زیادی داره برام دوست دارم و خواسته ام اینه در این مسیر حرکت کنم
ولی واقعا اقرار میکنم که نمیدونم کدوم مسیر بهتره واین اگاهی رو ندارم من نمیدونم وفقط خدا میدونه همین جا ازش میخوام هدایتم کنه به بهترین مسیر و نشانه ها رو بهم بده چون واقعا این مثالی که گفتید استاد خیلی عالی بود اینکه درسته من خواسته دارم اما اگر خودم رو توی یه جنگل فرض کنم که تنها هستم و هدف من ورسیدن به خواسته ام از مسیری به بیرون از جنگل باشه و خداوند از اون بالا داره من رو میبینه واشراف کامل داره به همه چیز تمام جنگل رو تمام دره ها وابشارها تمام درختان وتمام موانع وراه ها ی باز وصاف ودرست رو از اون جایی که من هستم تا رسیدن به بیرون جنگل وهدف رو داره میبینه من خودم چه جوری با دست خالی میتونم اون مسیر بهتره و اسونه رو برم که راحت و اسون و با حوصله از مسیر جنگل و زیبایی لذت ببرم و برم و به هدفم برسم اگر بخوام روی خودم و عقل خودم حساب کنم واقعا باید دست و پا بزنم و با سختی و بدبختی معلوم نیست از کدوم را اونم شاید برسم به هدف
ولی کار درست اینه که من اعتماد کنم من یقین داشته باشم من باور کنم که خدا اون بالا مثل اب خوردن نقشه رو میخونه قشنگ میگه الام برو چپ حالا مستقیم برو الان بپیچ به راست و همین جوری من رو هدایت میکنه قدم به قدم تا برسم به راحتی با لذت به هدف و تنها کاری که من باید بکنم اینه که هدایتش رو دریافت کنم و تسلیم باشم و بگم چشم و برم باید بپذیرم که من نمیدونم و اون فقط میدونه مسیر هموار از کدوم طرفه واقعا و من فقط میتونم در مسیری که اون میگه قدم ها رو دونه به دونه بردارم تا برسم
خدایا من خواسته ام را بارها و بارها گفتم و دلایلش رو هم گفتم خودت از مسیر درست و هموار من رو برسون خدایا من طاقت و جون اینو ندارم که دست و پای الکی بزنم و هی بیشتر فرو برم خدایا من توانایی اینو ندارم که هی برم باز نگاه کنم برگشتم سر جای اولم خدایا تم میدانی و من نمیدانم خودت بهم بگو منم میگم چشم مپل این چند قدمی که همین ابتدای راه بهم گفتی و همه چیز خیلی راحت و عالی پیش رفت تویی که من رو تا اینجا اوردی بقیه راه هم میبری من روی دوش تو سوار میشم و تو من رو میبری انجایی که باید من خودم را به جریان نعمت و هدایت تو میسپارم و پارو نمیزنم خودت روان و ارام من رو به خواسته میرسونی با لذت با لذت با لذت
خدایا من مطمنم تو هر لحظه داری من رو هدایت میکنی و بارها و بارها این اتفاق افتاده که ازت پرسیدم و جواب رو دادی و من عمل کردم و هزاران بار شده که فهمیدم خیر این هدایتی که به من کردی چی بود
مثلا داشتم تو خیابون میرفتم بعد یهو خوردم به ترافیک بعد باد زودتر میرسیدم به مقصد همین که خوردم به ترافکی ازت پرسیدم الان چیکار کنم بعد همون لحظه یه دکوچه بهم نشون دادی گفتی برو تو اون کوچه ولی واقعا من نمیدونستم و بلدش نبودم این کوچه کجا میره اصلا من رو میرسونه یا نه اما گوش کردم و رفتم بعد به مقصدم که رسیدم کارم انجام دادم اومدم بیرون بعد که راه افتادم و رفتم فهمیدم نزدیک ترین راه همون کوچه بود بعد تازه من رفتم همه کارهام انجام دادم و برگشتم اون خیابون هنوز ترافیک بود و اگر من میخواستم وایسم معلوم نبود چه اتفاقی میوفته ولی گوش کردم و پیچیدم تو کوچه حالا این مثال که خیلی برام اتفاق افتاده اما حتی توی مسایل مهم تر زندگی ام هم اینکار رو کردی و هدایتم کردی و گوش کردم و تمام خیرش رو فهمیدم و بهم نشون دادی پس بازهم میشه و همیشه داره این سیکل خوب توی زندگیم انجام میشه
درخواست میدم خداوند قطعا پاسخ میدهد و من پاسخ را دریافت میکنم و عمل میکنم اونوقت نتیجه اش درست درمیاد
وقتی هدایت میخوای هدایتت میکنه بعد من باید تسلیم باشم وبگم چشم انجامش بدم این میشه درست این نتیجه هم من رو راضی میکنه هم خداوند راضی میشه دیگه همین برا همه چیز بسه و همین سیکل هی تکرار میشه تو زندگی
و چقدر زیباست درک این موضوع که اگر چیزی به تعویق می افتد این حتما ه خیری درونش هست کمی نگاه کنم به درون خودم متوجه میشوم هنوز اماده دریافتش نشدم چقدر قشنگ مثال زدید استاد عزیزم و این مثال توی ذهنم از فایل روابط تو ذهنم نشسته بود اگر من خواسته رابطه عاشقانه با یه فرد مناسب و خوشبختی و لذت از رابطه ام هستم من باید ببینم اول خودم مناسب شدم چقدر روی خودم کار کردم چقدز روی وابستگی ام روی هماهنگی روح و ذهنم روی تغیر زاویه دیدم به هر چیزی کار کردم اگر من ادم مناسبی هستم من درخت تنومد خودم شدم که ریشه هام تو دل زمین باشه و میوهام رشد کرده باشه که هیچ طوفانی هم نتونه من رو از زمین بلند کنه
مگر چیزی هست جز اینکه جهان ایینه تمام نمای درون من است چقدر ارزش مندی درونی دارم برای خودم چقدر خودم را لایق میدونم برای هر چیزی چقدر عزت نفس دارم چقدر قدرتمند شدم انقدری که خواسته دارم روی خودم کار کردم روی باورهام روی باور توحیدی ام کار کردم
هممون این تجربه رو کردیم فکر کنم من تجربه اش کردم و با گوشت و پوست و استخونم ازش درس گرفتم و همیشه از خدا میخوام ازش استفاده کنم که دوبار یه اشتباهی رو تکرار نکنم
هی گفتم رابطه رابطه خواسته رابطه داشتم بعد خدا شاهده با راحتترین حالت ممکن که خودمم باورم نمیشد رفتم تو رابطه چی شد هیچی جواد موند با یه رابطه و یه عالمه باور اشتباه اونم چه جوادی جوادی که هنوز درخت که هیچی نهال هم نبود پر از بی ارزشی درونی پر از تخریب پر از کمبود پر از عدم عزت نفس پر از دیدن حس خوب در طرف مقابل پر از بی هدفی پر از اقدام و حرکت در مسیر رسیدن دیگران به خواسته هاشون پر از احساس بی لیاقتی درونی بعد نتیجه چی شد هیچی بعداز یه عالمه تخریب و تضعیف بیشتر و از بین رفتن همون اندازه از ارزش درونی که تاز ه داشت بار ور میشد تازه داشت جون میگرفت اون عزن نفسی که هنوز نهال نو پایی بود همش با خاک یکسان شد بله وقتی تموم شد رابطه به خودم گفتم برو خدارو شکر کن که الان و اینجای زندگیت به این تضاد ها خوردی و همون موقع بود که گفتم پسر خوب تا وقتی نهالی هست باد که هیچی فوت هم بکنن از بین میری برو یه درخت تنومند بشو که ارزش داره عزت نفس داره که تن به هر چیزی نمیده کمبود نداره رشد کرده میوه داده ریشه داره تو زمین هر چی خواستی خودت باید اماده دریافتش باشی اول یه نگاه به خودت بنداز رابطه میخوای نگاه کن ببین چقدر داری تو روز ذهنت رو کنترل میکنی چقدر با خودت در صلحی ببین نقش خدا قدرت خدا کجای زندگیته حالا نه فقط رابطه هر چی ببین انقدر سالم و درست و قوی شدی که یه چیزی رو بخوای که بیشتر لذت ببری یا نه همین جوری هوا
اره داستان اینه من باید در درونم رشد کنم تا بیرون من تغیر کنه هیچی غیر از این نیست درونم باید توحید باشه تا اون بیرون هر اتفاقی افتاد من بگم خیره این درستش هست و نترسم و ادامه بدم این درستشه اگر بهترین ادم و اوکی ترین ادم با من وارد رابطه بشه اما من خودم با خودم هماهنگ نباشم صرفا فقط از خودم و وجود خودم لذت نبرم خودمو ارزشمند ندونم من تضمین میکنم با گارانتی مادام العمر که همون ادم اوکی با من نات اوکی میشه حالا کار ندارم با دیگران چه جوریه اما این عامل بیرونی نیست که بتونه من و درون من رو تغیر بده یا چیزی رو عوض کنه این منم که باید درونم ر و درست کنم و هماهنگ کنم و جهان اون چیزی که با من هماهنگ هست رو میاره من خواستم اینه یه درخت تنومند با تنه قطور داشته باشم با ریشه های زیاد با میوه های زیاد یکی دیگه هم بیاد همین اندازه قدرتمند که کنار هم لذت ببریم نه اون محتاج منه نه من محتاج اون زندگیمون بکنیم و لذت ببریم مگر قراره چقدر این دنیای مادی طول بکشه و من اینجا باشم پس تنها باشم لذت میبرم کسی هم خواست باشه اگر لذت میبریم و من اماده ام براش باشه و اگرنه چه فرقی میکنه وقتی قراره لذت ببری فقط مهم اینه خدا هست منم هستم همه چیز هم در زمان و مکان مناسب خودش اتفاق میوفته و انجام میشه
خدایا تنها تورا میپرستم و از تو یاری میجویم هدایتم کن به مسیر کسانی که به انها نعمت دادی نه کسانی که به انها خشم و غضب کردی و نه گمراهان
استاد عزیزم ازت سپاسگزارم دوستت دارم و عاشقتم ممنونم که با هم همگی در این مسیر قدم بر میداریم و حرکت میکنیم
امیدوارم یه روز تو امریکا ببینمتون از نزدیک
برای هممون از خداوند بهترین ها رو میخوام چون لیاقتش رو داریم
شاد و سالم و سعادتمند و موفق و خوشبخت باشید
لحظه لحظه زندگیتون پر از حس خداوند و درونی هماهنگ با فرکانس بی نهایت رب العالمین باشه
دوستتون دارم یا حق
به نام خداوند بخشنده مهربان .
سلام بر استاد عباسمنش عزیز و بانو شایسته نازنین
مدرک ارشدم را گرفتم و در به در به دنبال کار در حوزه ای که تخصص داشتم بودم .حتی به تغییر پست سازمانی اداری ،کار در مراکز خصوصی و ….می اندیشیدم .
با پیگیری های فراوان و کار کردن بر احساس لیاقت پست سازمانی بهتر پیشنهاد شد خوشحال و خندان بودم .البته این پیشنهاد کاری من را از نظر آزادی زمانی و مکانی و حتی بعضی از آزادی های فردی محدود می کرد یعنی تایم کاری نزدیک به دو برابر ،محدود بودن در یک فضای بسته ،الزامات دست و پا گیر سخت تر ،دور بودن مدت زمان بیشتر از خونه و سه فرزندم ،افزایش حجم کاری در محل کار و در منزل و….
مدتها فکرمی کردم ونمی دانستم چه کنم .آن را نشانه ای جهت پیشرفت مالی می پنداشتم وبرایم سخت بود نه بگم چون راه پیشرفت مالی و رشد را فقط از این کانال می دانستم .راه های دیگر را هم طی این مدت امتحان کرده بودم که به در بسته می خوردم .
خوب تصمیم خودم را گرفتم و سختی کشیدن را جهت رسیدن به هدف طبیعی دانستم و قبول کردم .سلسله مراحل اداری پیش می رفت ،روزهایی که آماده می شدم شرایط جسمی برایم نامساعد شد .
چون روی دوره 12قدم هم کار می کردم آن را نشانه خوبی نیافتم و پس از این که مزایا و محدودیت های این کار را نوشتم و نشانه ها ا هم در نظر گرفتم تصمیم به انصراف دادم .خیلی مقاومت داشتم چون اون پست رادوست داشتم ولی وقتی ریز شدم که چرا دوست دارم و به قول استاد عزیز از خودم سوال پرسیدم دیدم ریشه در احساس ارزشمندی من داره .پس معطل نکردم و نه محکم گفتم .از طرف اداره خیلی تحت فشار بودم که شما قول دادی ،ما براتون نامه زدیم ،با رئیس مصاحبه کردین ،ماروی شما حساب کردیم و…
با قاطعیت نه گفتم .
از فردای آن روز دیگه آرام بودم و به خدا گفتم که من سمت خودم را انجام دادم ،دیکه از دست و پازدن های بی نتیجه خسته شدم من آرام می نشینم و تسلیم هستم .من به هر خیری از جانب تو فقیرم .
این شعر را با خودم زمزمه می کردم
باید پارو نزد وا داد باید دل را به دریا داد
خودش می بردن هر جا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همون جاست.
خلاصه بی خیال شده بودم .یکی دو روز روز اتفاقی در یکی از گروه های اداری درخواستی را دیدم که یک فرصت جدید بود برای کاری در حوزه تخصصی من که مورد علاقه من بود و کاملا اتفاقی من به این درخواست برخورد کردم .خیلی خوشحال شدم .همون کاری بود که من دوست دارمش .به نوعی میشه گفت راه میانبر ،راحت ،اسون برای رسیدن به خواسته ام هست و البته با رعایت آزادی مکانی و زمانی .از این بهتر نمی شد .خداوند منو از مسیر جاده آسفالت به خواسته ام هدایت نمود .
برای این مسیر نیاز بود یه آزمون بدم .هرچی دنبال کتاب منبع برا آزمون کشتم پیدا نکردم .باز به خدا سپردم .دیدم تو همون گروه یک بنده خدایی کتابها را خونده . خلاصشو به شکل ویس فرستاده .منم همون ویس ها را گوش می دادم . کمتر از یک ماه پیش آزمون دادم و نتیجه هفته پیش اومد و من قبول شده بودم در آزمون .مرحله بعدی مصاحبه هست و نهایت یک دوره توانمند سازی.
میدونم که در مصاحبه هم قبولم به یاری خداوند مهربانم.
این روندی که من در اون هستم کاملا جریان هدایت را با تمام وجودم درک می کنم .
من همیشه در زندگی باورم این بود که باید خیلی تلاش کنم و سختی بکشم .من انسان تلاشگری هستم .من تلاش می کنم وسختی به جان می خرم و بعد به نتیجه می رسم . .این باور تلاش و سختی کشیدن برای پیشرفت با کمک آموزه های شما و خصوصا دوره احساس لیاقت کم کم تغییر شکل داد که بسه سختی کشیدن .دیگه باید همه چیز به راحتی و آسانی به دست بیاد و اگر جز این باشه یعنی مسیر اشتباهه.
خیلی واضح قدم های بعدی را نمی دونم ولی نشانه ها و آرامش قلبی ام مسیر پیش روزا تایید می کنند .کار من اینه که تو این فاصله زمانی روی خودم کار کنم .مهارتهامو افزایش بدم ،خود باوری ام را بیشتر کنم و از همه مهمتر از این سایت و آموزه های ناب آن عقب نیافتم که راه و مسیر درست از این جا استارت می خوره .
خدارا شکر همیشه موضوع هدایت و کلمه
( یومنون بالغیب)برایم معنا کردنش در زندگی و درک آگاهی آن خیلی سخت بود ولی طی مراحل تکامل و زمان آرام آرام این آگاهی ها را بر قلب و جانم می نشاند و از نور آنها روشنی بر زندگی ام می تابد .
بنام تویی که داننده ای
آگاه کننده ای
و توووو همه ی منیییی همه ی هرآنچه دارم…..
من هیچی نمیدونم
من چیزی بلد نیستم
اما یع چیزو خیلی خوب میدونم
تورو دارم ،،،،اره تورو دارم
امتیاز همه ی موفقیت ها و حال خوش الانم برای توعه ماله توعه
وای استااااااد ،،،،،چه جنسی توی این حرفاست ،،،،،مینویسم با اشک مینویسم ،،،اشک شوق ،اشک شادی
من کی به اینجا رسیدم ،،،،چی شدددددد؟؟؟؟
چشمامو که بازکردم وقتی به پشت سرم نگاه میکنم ،،،،میبینم راه زیادی اومدم تا الله بشناسم و هنوز انگار یه آگاهی من خیلییییی کمه خیلییییی…..
استاد عزیززززم ،،،جنس حرفات ،،،خدایی
جنس حرفات تماممممم ملکول به ملکول بدن منووو به جنبش میندازه تا از خدااا بگمممم…..
اصلااااا میخوام اون بگه هرقدم چه کنم
اصلا دلم میخواد بدون اجازش آب نخورم….
دلم میخواد اون باشع و من الان که دارم مینویسم اشکام مجال نمیده ……
وقتی داستانای هدایتو میگید شاید اگه قبلا بود میگفتم
مگهههه میشه؟؟؟؟
مگههه داریمممممم؟؟؟؟؟
اما الان تعجب نمیکنم چون تک به تک زندگیم پر شده از هدایت…..
از وقتی میگم خدایاااااا من اجازه میدم من میخوام که هدایتم کنی….
بگو چکار کنم ،،،کدوم راه بهتره
کدوم دوست بهتره
کدوم غذا بهتره
اصلاااااا من میخواممممم صاحب اختیارم تو باشی
من میخوام توووو بگی منم بگم چشم
اره قبول دارم قبلا بهت خیلی سخت چشم میگفتم ،،،،گاهی اوقاتم نمیگفتم ،،،پامو مبکردم توی یع کفش تا بگممممم نههههه
فقططططط اون آدم
فقططططط اون کشور
فقطططط اون راه
غافل از اینکع یکی پشت تمام این ماجرا هاست کهههه میخواد
آسون
راحت
ساده
و حتی از میونبر تورو برسونه توووو چکار داریییییییی کدوم راه……
این روزا خوب میتونم حرفتو درک کنم استاد که وقتی تسلیمی
چرخ دننده هاا نرمه
دیگه گاری زندگی زنگ زده نیست
دیگه زمین سنگلاخ نیست
توی یع مسیرم و فقطططططط دارم لذت میبرم….
راه و مسیرو میرم
اولین قدمو میرم
باقی راهوووو اون الله نشون میده
این روزا مدارک مهاجرتمو دارم آماده میکنم یک ماه پیش یع مدرک از اداره میخواستم بگیرم و قبلش همکارام میگفتن بعید میدونیم بدن هاااا
امااا ته دلم یه صدای بود
مگههه بعم اعتماد نداری.؟؟؟؟
همون کاری بکن که بهت گفتم باقیش با من
خلاصه صبح شد و رفتم اداره،،،اون اداره ام برای شهر دیگع ای هست و تمام اون آدماااا ،غریبه هستن و من کسی نمیشناختم…..
خلاصه صبح خیلی زود رفتم کسی نبود ،،،،اما در یه اتاق باز بود،،،،
یهووووو قبلم ندا داد ،،،برو تو اون اتاق ،،،
عقلم گفت نه بابا اون یع کارمند سادس اون که مهر نداره و نمیتونه بهت بده…
اما ندااا قوی تر بود،،،،
وارد اتاق شدم ،،،،یه اقای مهربون با یه چهره مهربون….
بهش گفتم من میخوام اینارو مهر کنم اتاق رئیس نیست…
یهو با مهربونی گفت بیااا من کارتو راه میندازم ،،،،،اصلا حس گفت که کارتو راه بندازم…..
بخدااا قسم تک تک کلمه هایی که میگفت انگار حرفای خدا بودن …..
برگع هارو دادم بعد فامیلی منو پرسید و گفت عهههه همشهری هستیم خانم سالاروند ،،،،،،هروقت هرکاری داشتی بگوووو
مهر و زد و نصف مدارکم تکمیل شد….
منتظر موندم تا رئیس بیاد ،،،،رفتم پیش منشی ازش خواستم گفت بعید میدونم بهتون مدرک گواهی اشتغال بده ،،،،
رفتم دمه در که برم بیرون ،،،،قلبم گفت نههههه برگرد برو درخواست کن از رئیس من پشتتم ،،،،،،
رفتم درخواست کردم هرررررررچیزی که میخواستم با عزت و احترام تقدیمم کردن…..
حالاااا شماااا بگید
حالاااا تو بگو عقل من
کیییییییییییی
کدوم نیرووووووو
کدوم قدرت
میتونه انقدر قشنگگگگگگ بچینه
چقدر باید طول بکشه
چقدر بایدددد دوندگی میکردم
تا اینا انجام بشههههه
تووو کردی
همشو تو کردی
تو قلب همه رو برای من نرم میکنی
اره تووووو
تو وهاب
تو بخشنده
تو نور چشمای من
همه رو تو کردی…….
باقی راه باقی مسیر زندگی من
دست توعههههه
آدمشو
مکانشو تو بگووووو
تو برام انتخاب کن………:)))))
خدایااااشکرت
شکر که هستی
شکر
درود بر عشق
درود بر آرامش
درود بر صمیمیت
درود بر آگاهی و درک
تا پیش از 40 سالگی فکر میکردم توان هر کاری از موفق شدن و دور بودن از هر گونه آسیب و زیان رو دارم
پس از 40 سالگی به یکباره خودم رو در حد صفر یافتم
کوه نگرانی و سرگردانی بر سرم خراب شد چون از لحاظ درآمدی به هیچ رسیده بودم و این اتفاق زمانی افتاد که در اوج هزینه بودم
اون روزانه ناامید و درمونده بودم و به این حقیقت رسیدم که خودم ناتوان و ضعیف هستم
چاره ای جز پناه آوردن به خدا نبود
خدایی که به محض صدا کردنش پاسخم رو داد
دستمو گرفت
منو در آغوش کشید
ارومم کرد و گفت من باهاتم
1400 روز از عضو شدنم در سایت استاد عباسمنش میگدشت ولی هیچ مراجعه ای پس از عضو شدن نداشتم
دوباره به سایت اومدم و دهنم و اعتقاذم رو قوی کردم
فکر و ایده اومد تو سرم
یه ملکی رو که داشتم رو فروختم و باهاش سرمایه گذاری کردم
مغازه رو راه اندازی کردم
و همون روزا یادداشتی رو در سایت نوشتم
اعتقادم اینه که بدون یاری خدا هیچی نیستم و طبق فرموده های استاد هر موفقیت و ایده ای رو باید مدیون خدا باشیم
امروز یه معجزه رخ داد که باز برام یادآوری شد که که اگه در پناه خدا نباشیم ضررها خواهیم کرد و حتی نابود میشیم
شلواری که پوشیده بوذم رو کمی تنگ دیدم از کار که به خونه برگشتم دو جیب بغل رو خالی کردم و چون هیچ وقت جیب پشت چیزی نمیذارم رو نگاه نکردم
چون ساکن امارات هستم صندوق هایی هست واسه لباسهای که که مورد نیاز نیست و یا لباسهایی برای اهدا به نیازمندان
لحظه ای که خواستم شلوار رو تو صندوق بندازم دیدم کلی پول ریخت رو زمین
وحشت زده شدم
یاذم افتاد در مغازه 14500درهم یا به ارز امروز240 میلیون در مغازه باید به حسابدار میدادم چون وقت نکردم برم پیش حسابدار در جیبم گذاشته بودم
اگه همون لحظه پولها رو زمین نمیریخت من اصلا متوجه نمیشد و کاملا فراموش میکردم پولها رو کجا گذاشتم و اگه حتی تا فردا متوجه نمیشدم دیگه نمیتونستم موفق به پیدا کردن پول بشم چون صندوق رو خالی میکردن
الان 7 ساعت میگذره و همچنان در شک هستم و شکر گدار خدا هستم
تنها و تنها کمک خدا بود
خدایا افتخار میکنم به بندگیت