تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/08/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-08-08 08:57:552024-08-08 09:05:31تسلیم بودن در برابر خداوندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خدایا من به هر خیری که از طرف تو به من برسد محتاجم
سلام و درود بر استاد عباسمنش عزیز
صبح روز جمعه بمحض اینکه خواستم وارد سایت بشوم با پیام:
challenges.cloudflare.com را لغو کنید
روبرو شدم و این علامت قرمز رنگ مانع ورود من به سایت میشد و هرچقدر تلاش کردم موفق به ورود نشدم و از آنجائیکه من هرروز بایستی به سایت سر بزنم و از آگاهیهای اون بهرهمند بشوم ابتدا احساسم بد شد از اینکه امروز که روز تعطیل است و فرصت مناسبی هست برای بودن در سایت را به این شکل از دست دادم
ابتدا شروع کردم به سرچ کردن خطای مذکور در اینترنت ولی راهحلی بدست نیاوردم،
به یکی از همکارانم که در زمینه کامپیوتر تخصص دارد هم پیام دادم که باهاش تماس بگیرم ولی جواب نداد
بعد یاد صحبتهای استاد افتادم که میفرمودند هروقت به چالشی برمیخوردند یا کاری برای ایشان بسختی پیش میرفت، اون کار را رها میکردند و بسراغ تفریح و خوشگذرانی میرفتند و بهیاد یکی از قسمتهای سریال سفربه دور آمریکا افتادم که استاد قصد داشتند پله ورودی آر وی را عوض کنند و وقتی نصب شد برعکس کار میکرد ولی کار را رها کردند و به دنبال تفریح و خوشگذرانی رفته و فردا صبح با هدایت خداوند شروع کرده و یکنفر که در این کار تخصص داشت به کمک ایشان آمده و براحتی کار نصب پله ورودی را انجام دادند
من هم گفتم حالا که با لبتاپ نمیشه به سایت وارد شوم با گوشی موبایلم وارد میشوم و شروع کردم به خواندن کامنتها
وقتی دیدم که با موبایلم توانستم وارد سایت بشوم فهمیدم که مشکل از مرورگر من میباشد و بالاخره میتوانم با هدایت خداوند مشکل را حل کنم
بعدازظهر همکارم با من تماس گرفت و مشکل را برای او مطرح کردم ولی او هم متوجه ایراد کار نشد و راهنماییهای وی کارساز نشد
من هم دیدم که کار بسختی در حال انجام شدن است بخداوند گفتم خدایا من به این خواسته چسبیدهام و برای همین این کار به این سختی و دشواری در حال پیش رفتن است که الهامی دریافت کردم که میگفت تو رها کن و فعلا از مرورگرهای دیگر استفاده کن تا من بموقع بهت بگم چکار کنی
من هم رها کردم و بسراغ مرورگر دیگری رفتم و براحتی وارد سایت شدم
در آخر شب که میخواستم کامپیوتر را خاموش کنم یک حسی بهم گفت به فلان شخص زنگ بزن اون میتونه براحتی کمک کرده و این مشکل را حل کنه و من یک پیام دادم و بلافاصله بهم زنگ زد و مشکل را گفته و از پشت تلفن با چندگزینه که انجام دادم این مشکل حل شد و مجدد توانستم با همان مرورگر همیشگی وارد سایت بشوم
این یک یادآوری بود برای من که هروقت رها کردم و کارها را بدستان توانمند خداوند سپردم او براحتی برای من کارها را به سرانجام خواهد رساند
سلام و هزاران سلام به استاد عزیزم
استاد توحیدی چقدر تحسینتون میکنم استاد
چقدر شکرگزارم برای وجودتون
برای این مسیر برای این مدار برای این اگاهی ها
خدایا شکرت:)
امروز توسط عزیزدلم هدایت شدم به این فایل و نشستم با عشق دو ساعت پای این اگاهی ها
و خااصه برداری و نوت برداری از حرفای شما
فقط میتونم بگم استاد جقدر ما نااگاهیم
خودمو میگم….
چقدر فکز میکنیم حالیمونه
چقدر فکز میکنیم همه چیو میدونیم
خدایاااااا خداااااای بزرگم
امروز باهام حرف زدی اونم چه حرفایی
گفتی قبل از اینکه به چالش های بزرگتری بخوری
اینقد از پیش خودت تصمیم نگیر
گفتی خودتو بسپر به من
گفتی تسلیم باش
کفتی از مریم یاد بگیر چطور تسلیم شد و موسی وسپرد به دست اب
گفتی از عباسمنش یاد بگیر چطور ایمقد به من وصل شد
گفتی از ابراهیم یاد بگیر که او موحد بود و مشرک نبود
تو گفته ها داشتی با من
ان منم که باید گوش بسپرم و وحی منزلی بدونم و تلاش کنم تا بتونم به تووصل بشم
به قول استاد
چه زمانی به فکز میوفتیم تا ازش کمک بخوایم و ازش هدایت بخوایم ؟!؟؟
زمانی کع به مشکلی خوردیم
یا هر کاری کردیم جواب نداده
یا اتفاقی برامون پیش میاد که از توانایی ما خارجه و اون موقع است که بهش میگیم
هدایتمون کن که چیکار کنیم
یادمه توی یه فایلی بود که استاده جان گفتن:
چرا از همون اولش ازش هدایت نخوایم که
بعدش بریم دورامونو بزنیم
همه کاراروبکنیم
بعد به فکر این بیوفتیم که ما هیچی نمیدونیم
واقعا دارم به این موضوع فکر میکنم
چه کوخی دزون ماست
با چه افکاری میریم جلو
با چه باوری
همون اول ازش هدایت نمیخوایم
بعدش که همه کارامونوکردیم و همه دورامونو زدیم
برمیگردیم به خودش میگیم
کمکمون کن بگو چیکار کنیم
نمیگمادم یه دنده ای هستم یا خیلی لجبازم
اما از وقتی که فهمیدم باید تسلیم باشم
تلاش میکنم بتونم ذره ای تسلیم باشم اونم اگه درکش کنم
یه داستانی میگم از خودم وقتی که تسلیم بودنمو نشوندادم ونتیجش چقدز شیرین بود :::/:::
(حدود سه سال پیش میشه که من توی دفتری کار میکردم و در واقع یه جورایی شریک تجاری مدیر دفتر بوذم
و توی تمام داستانای اداریش منو و امضاهای من بود و خب دفتر هم مربوط به بازارهای مالی میشد
یه مدتی توی این بازارها فعال بودم و کار میکردم
خداروشکر به اندازه ای که فعالیت داشتم
رشد خوبی هم کردم
چند ماه بعد از فعالیت با اون اقا
حس عجیبی بهم گفت برو بهش بگو من دیگه نمیخوام باهات کار کنم
از اون حسایی بود که استاد میگه خیلی قویه
جوری که دست خودم نبود
صبح بیداز میشدم باهام حزف میزد
شب میخواستم بخوابم بازم باهام حرف میزد
طوری که یه جاهایی اعصابموخورد میکزد و میگفتک خدایاااا خب اگه بگم نمیخوام کار کنم
چطوری دیگه درامدداشته باشم
و هزارتا منطق داشتم برای اینکه از اون کار نیام بیرون…..
یه روز صبح یود داشتم پیاده روی میکزدم تا دفتز
معمولا هر روز صبح ساعت 6 بیداز میشدم تا 7 پیاده برسم دفتر تا باز کنم دفترو
چون گفتم هم شریک تجاری محسوب میشدم
هم مشاور اونجا
و اسمم هم توی لیست هییت مدیره بود
همون روز بود که داشتم راه میرفتم اشوبی توی دلم افتاد و هیچوقت یادم نمیره اون احساسو
یه طور عیجبی بودم بهم ریخته بودم
کفتم خدایا چیکار کنم
کفت استفاء
گفتم خدایااااا پوووول چییییی
گفت بهت میدم
گفتم خدایااااا پشت سرم چی حزف میزنند
گفت به توربطی نداره
گفتم خدایاااا مامان و بابام چیمیگن بهم
گفت اونشم به توربطی نداره
گفتم خدایاااا میخوام باورت کنم
گفت هر چی میگم گوش کن ایمانتو نشونبده
گفتم چششششم
وقتی رسیذم دفتر یه حس ارامش وصف ناپذیری داشتم
درو باز کردم هنوز هیچکس نرسیده بود
رفتم توی اتاقم پشت میزم نشستم
سرموگزاشتم رو میز و بهش گفتم خدایا به امید خودت میرم جلو
دفتزمو باز کردم داشتم مینوشتم که اون اقا اومد
براش داستان وتعریف کردم و گفتم دیگه میخوام روی پای خودمبایستم و دوس دارم تنها کار کنم
ایشون هم موافقت کزد و الا نیوورد
اومدم بیرون از دفتر هر آن جیزی که لازم بود و گزاشتم و وسایل خودمو جمع کردم اومدم بیرون
چند ماه بعدش دقیق خاطرم نیست چند ماه
خبر رسید که اون اقارو گرفتن
چون حجم عظیمی اژ پولهای مردم دستش بوده وبالا کشیده و به مردم نداده
از اونجایی که من برای ایشون کار میکردم پولی دستش نداشتم
وقتی این موضوع وفهمیدم
سجذه شکر رفتم و گفتم الله واکبر
ببین تو چیزیو میدونستی که من هرگز بهش فکر هم نمیکزدم
تایمی که من ایشون کار میکزدم روی سرش قسم میخوردن چون بس که کارش درست بود
بعدش بنده خدا کم اورد و دیگه نتونست پولای مردمو بده
حزف از چندین میلیارد پول بود
یه روزی از همینروزا بود که باهامتماس گرفته بودن که خانم کردی شما هم پاتونگیره
چون جز هییت مدیره هستین
منم گفتم هر کاری که نکردینبرین بکنید
چون من مدت هاستنیستم
و به خدا گفتم خدایا توخودت منو کشوندی بیرون
توهدایتم کزدی
از اینجا به بعدشم تو هدایتم میکنی
من هیچی نیستم
در مقابلت
هدایت اولش قشنگ نبود چون من بیکار میشدم دیگه درامد نداشتم بالاخره یه درصدی برای اون اقا کاز میکردم و بهم ماهانه درامد میداد
اولش قشنگ نبود و با هزارتا ترس باید میزاشتمش کنار اما حسم قوی تر از اون ترسها بود
و به من وعده فزونی و ثروت داد
چند هفته اول منتظر این بودم ببینم حکمتش چی بوده خیلی کنجکاو شده بودم
چرا بهم گفت بیام بیرون
اما اولش نفهمیدم
دقیقا بعد از چند ماه بود که فهمیدم داستان از چه قرار بوده
و چه حکمتی داشته
الان که حرف میزنم از این داستان دقیقا سه ساله داره میگذره
و معلوم نبود اگه ادامه میدادم
چه بلایی سرم میومد
وقتی این فایل ودیدم عجیب بهم گفته شد بیام بنویسم و به خودم یاداوری کنم که چه اتفاقایی برات افتاده
و ایمانم قوی تر بشه
خدایا تنها تورا میپزستم و
تنها از تو یاری میجوییم
من و به راه راست هدایت کن
راه انانی که بهشون نعمت داده ای
نه انانی که غضب کرده ای و نه گمراهان
عاشششقتم استاده جان
عاششششقتم خدای بزرگم
دوستون دارم بچه هاااا:)
سلام آقای عباسمنش،من حدودا سه سال میشه که با برنامه های شما آشنا شدم و چقدررر به زندگیم کمک کرده از همه نظر…من روند سه ساله ی شمارو دنبال کردم،از تغییر سبک زندگیتون تا تناسب اندام و… البته تا جایی که خودتون نشون دادید که قطعا بخش کوچیکی از زندگی شمارو ما میتونیم ببینیم..
اما چیزی که اخیرا متوجه ش شدم و میخواستم بهتون بگم اینه که؛ جنس صحبت های شما با قبل خییییلی فرق کرده.. اون اشتیاقی که قبلا داشتید انگار که دیگه نیست! طوری که قبلا درباره ی رسیدن به خواسته ها صحبت میکردید خیلی پر شور تر بود.. یکی از جملاتی که داخل این لایو گفتید این بود که؛ شما یه خواسته ای داری و میخوای با رسیدن بهش خوشحال بشی، اما شاید خدا، خوشحالی بزرگتر و بهتری رو بهت بده و برات در نظر گرفته باشه! این با جمله های همیشگیتون که میگفتید:خدا یه سیستمه و هیچی برای ما نمیخواد و این ما هستیم که میخوایم و خدا تایید میکنه، خدا فقط تایید میکنه و… ، تناقض داره!
و داخل یکی دیگه از فایل هاتون برای مهاجرت گفتید که رفتید داخل یه دفتر مهاجرتی و اون شخصی بهتون گفت؛ آمریکاااااا که دیگه اصلا نمیشه! و شما هم گفتید که یه اخلاقی دارید که هرکسی بگه این دیگه غوووول آخره، من میخوام همون غول آخرو داشته باشم( یه همچین چیزی). اما تو فایل های دیگه حتی اینجا گفتید که:اصرار نکنید روی یه خواسته! اما من مطمعنم این اصرار شما برای موفقیت بوده که شمارو اینقدر موفق و خوشبخت کرده … اما احساس میکنم الان که همه چیز دارید( از نظر مالی و فیزیکی، به قول خودتون احساس خوب رو هم که با راننده تاکسی بودن داشتید)، کمی از اون شور و اشتیاقتون کم شده.. و جنس حرفاتون متفاوت شده…
سلام خانم دهقانی عزیز همسفر محترمم ؛ هر چند مخاطب سوال شما خود استاد بودند و نه کاربران سایت اما از سر شب یه حسی به من میگه براتون بنویسم ، چون که یک زمانی خودم این حالت های شما روتجربه کردم ببینید خواهر گلم حرفهای استاد عباسمتش تناقضی ندارند ( این رو اینجا اضافه کنم که به شخصه هرگز کسی رو بت نمیکنم و احدی جز خدا رو عاری از خطا نمیدونم ) ولی ببینید بسته به موقعیت کلام و مسیر یک صحبت، نوع حرف زدن ها ممکنه گاهی متناقض به نظر برسند کلیت صحبت های آقای عباسمنش که باعث سوال شما شده یا کلا قانون جذب اینکه که شما بسته به مدار و قدرت باورت هر هدفی رو طلب کن ولی بهش وابسته نباش یعنی تو ببین یک خواسته رو برای چه میخواید و چرا میخوایدش و چه احساسی پشت داشتن و رسیدن به اون خواسته هاست که شما میخواید تجربش کنید خوب مشخصش کن و اون احساس رو بخواه ولی دست کائنات( خدا ) رو باز بزارید برا ی تحقق خواسته تون چه بسا اون آرزو ، هدف ، خواسته یا هر چیز که در ذهن شماست از طریقی کاملا متفاوت به شما برسه مثلا از طریق فردی متفاوت از اون که در ذهن شماست یا شغل یا موقعیت یا …. و این تسلیم بودنه .
سالهاست که دقیق شدم چه در زندگی خودم و چه در زندگی دیگران میبینم چه آرزوهایی که داشتم و دیگران داشتد ولی خدا خیلی کاملتر و بزرگتر و بهترشو عطا کرده شاد و سربلند باشید
سلام دوست عزیزم سارا
سارا جان ممنونم از کامنتی که نوشتی خواستم یاد آوری کنم که من جایی نشنیدم که استاد بگه خدا برای ما نمیخواد خداوند خیر مطلقه و اون از ما خیلی بیشتر دوست داره که ما خوشبخت بشیم چون هر چقدر ما خوشبختی رو تو زندگیمون داشته باشیم بیشتر به خدا نزدیکتر میشیم و اینکه ما خالق زندگی خود هستیم ما چطور میتونیم زندگی خودمون و خلق کنیم با موندن در احساس خوب وقتی ما حال خوبی داشته باشیم به طبع در مسیر راستی قرار گرفتیم و سمت خودمون و خوب انجام میدم و بقیه کارا رو میسپاریم به خدا اون خوب بلد خدایی خودش و پس نتیجه میگیریم که خدا برای ما همه چیز میخواد ولی ما در مسیر کدوم چیز هستیم همون و خدا برای ما فراهم میکنه منظور استاد اینکه خدا خیلی بهتر از ما میتونه پازل زندگیمون و بچینه مثلاً استاد خواسته شون پرداخت بدهی بوده ولی وقتی استاد در مسیر درستی بوده خداوند هزاران برابر بهش داده چون خداوند قادر مطلق وقتی تو کار خدایی انجام میدید و در مسیر راستی قرار میگیری خداوند خدایی میکنه برات اگه دقت کرده باشید استاد گفتند من با خانواده نخود آبپز میکرده و میخورده یعنی حتی اون روغنم نرفته از کسی بگیره و بگه وقتی حقوق گرفتم بهت میدم هر چی داشته با همون مدارا کرده این حرکت استاد برای من دانشجو یه درس میتونه باشه اینکه فقط به خدا دل ببندیم آیا ما و من هم همین طور هستیم اگه بگم آره دروغ گفتم
جمله دوم استاد وقتی که طرف گفته آمریکا نمیشه استاد از این جمله یه اهرمی درست کرده برای پیشرفت و انگیزه ای شده و اینکه چون با قانون آگاهی داشته با خیال راحت گفته اگه میگه نمیشه من میگم میشه و اجراش میکنم و رفته چون قانون و میدونستم که خییییلی ها نمیدونن سپاس از کامنتی که نوشتی تا من هم نظر خودمو بگم عاشقانه دوستون دارم و بهترینها رو از درگاه خداوند متعال خواهانم چون لایق بهترینها هستید هر کجا که هستید در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید…
یا حق
بنام خداوند بخشنده مهربان که هرچه دارم از اوست..
دوست عزیز با درود خدمت شما
پیشنهاد میکنم فایل دلیل سرقت پیکان دنده آرژانتینی استاد رو از تو سایت پیدا کنید و ببینید متوجه منظور استاد میشید
یه پیشنهاد دیگه اینکه زیاد به فرعیات اهمیت ندید اصل رو بچسبید.
براتون آرزوی موفقیت روز افزون را از رب العالمین خواستارم
سلام
من فکر میکنم وقتی استاد میگن به خواسته ها نچسبید بخاطر اینه که هر چه خواسته ما و نحوه تحقق اون با جزئیات بیشتری باشه در واقع بحای اینکه ما هدف را در نظر بگیریم چگونگی رسیدن به هدف رو مدنظر میگیریم و این یعنی استرس و … پس ما هر لحظه ممکنه بیشتر از اون هدف دور بشیم چون به اون هدف چسبیدیم و زمان و نحوه تحقق اون هدف رو میخایم به سبک خودمون رقم بزنیم و این اشتباهه.
سلام دوست عزیز, من یه جایی هم تو گذشته این توضیح رو دادم، اینکه از چه تریبونی در مورد یه موضوع صحبت میشه خیلی مهم هسته. ما وقتی داریم برای شکافتن یه موضوع یه مثالی میزنیم اون مثال برای توضیح اون جنبه از موضوع مورد بحث هستش و نمیشه به موضوعات دیگه تعمیم داد. متاسفانه در تفسیر آیات و احادیث هم این اشکال بزرگ وجود داره که مفسرین دین میان در مورد همین آیات مثل، مثلا حجاب که در یه مکان و زمان خاص در مورد یه موضوعی خاص نازل و یا گفته شده به صورت یک اصل کلی تفسیر میکنن و به همه چی تعمیم میدن.
در مورد همیندموضوعی که میگید استاد میگن با رسیدن به هدف نمیشه خوشحال شد و به احساس خوب رسید بلکه با احساس خوب و خوشحالی هست که میشه به هدف رسید.
و در مورد دومی مصمم بودن برای رسین به هدف با چسبیدن به هدف فرق داره. و اینکه هدف استاد امریکا نبوده بلکه رفتن به کشوری بوده که احساس آزادی همه جانبه داشته باشه . نمیدونم یه چی گفتم که آگاهی آن رو باهاتون به اشتراک بزارم براتون آرزوی موفقیت دارم
سلام دوست عزیزم، من هم مثل شما تقریبا 1 یا 2 ساله که به سخنان استاد عباسمنش گوش میکنم و طی این سال ها سعی کردم که صحبت هایی که ایشون میکنن رو درک کنم نه اینکه فقط بشنوم … خیلی فرق داره که یک حرفی رو بشنوی … یا اینکه بعد از شنیدن اونقدر تامل و تفکر کنی و بعد در زندگی در عمل به درک واقعی برسی من سعی کردم توی این یکی دوسال به درک واقعی برسم البته با امتحان کردن و تفکر کردن …
و چیزی که درک کردم احساس اطمینان و آرامشی هست که توی این فایل استاد داره ازش تعریف میکنه
چسبیدن به خواسته گاها احساس کمبود و احساس ترس و نگرانی رو به آدم میده اما واقعا هیچ چیز فوق العاده تر از احساس رهایی نیست …
زمانی که شما به رهایی و احساس متکی بودن به نیرویی که اسمش الله هست میرسی کارها سریع تر … بهتر … راحت تر … و عالی تر انجام میشه …
و سخن شما رو تایید میکنم بابت اینکه بله استاد با قبل خیلیییی فرق کرده من از صدای استاد آرامش رو دریافت میکنم، رهایی رو دریافت میکنم اون پختگی روح رو حس میکنم و امیدوارم که بتونیم ماهم به این حالت برسیم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 30 مرداد رو با عشق مینویسم
خودت با باور هات زندگیت رو رقم میزنی
من دیروز واقعا نمیدونستم چی بگم ،بگم معجزه ،بگم همزمانی ولی چرا میشه گفت
عدالت و قانون ثابت خدا
وقتی تو رد پام نوشتم که رفتم تا تو بانک شهر حساب باز کنم، یادم رفت این موضوع رو بنویسم ،امروز بهم یادآوری شد تا بنویسمش ، وقتی داشتم فرم پر میکردم ، گفتم عدد کارتم حتما 74 داره
یه جورایی مطمئن بودم که داره
چون عدد 74 عددیه که بین من و خداست و انقدر برام به شکلای مختلف تکرار میشه و نشونه میده بهم که هر وقت ازش درخواستی دارم بیشتر وقتا با عدد 74 نشونه رو تایید میکنه
وقتی دیدم پیامک بانک اومده شماره سپرده ام 74 داشت خندیدم گفتم آره این منم که با افکار و باور هام زندگیمو رقم میزنم
بعد گفتم وقتی کارتمو دادن دستم صد در صد 74 داره
وقتی یک ساعت بعدش رفتم تا کارتمو از شهر نت بگیرم ، سریع نگاه کردم به شماره کارتم دیدم 74 نداره گفتم نه امکان نداره من اطمینان داشتم که داره
و یهویی چشمم به شماره شبا افتاد 74 داشت و یه اطلاعات دیگه اش هم ..74 داشت
من تو خیابون مثل دیوونه ها داشتم میخندیدم
میگفتم ببین طیبه وقتی این تکرار عدد که باور داری به تکرارش ، هر روز هم خدا به شیوه های مختلف نشونت میده ، پس اگر سعیتو بکنی و باور های دیگه ات رو هم هر روز ادامه دار و مستمر تکرار کنی ،صد در صد رخ میدن
و مثل این عدد که حتی تو شماره شناسنامه ام هم هست و فقط تکرار میشه
و حتی تو گواهینامه رانندگیم هم هست و تکرار شده
پس این برای تو یه نشونه هست که باور داشته باشی که اگر با یه جهاد اکبر هر روز رو سعی کنی تا رفتارهایی رو داشته باشی که لایق باشی برای عشق
لایق باشی برای ثروت
لایق باشی برای سلامتی و آرامش و شادی و ….
باید از این به بعد، سعی کنی کارایی انجام بدی که لیاقتتو نشون بدی که لایق دریافتشون هستی
این روزا من وقتی ظرف میشورم و آشپزخونه مونو مرتب میکنم یا اتاق پر از رنگ و نقاشیمو تمیز میکنم بارها و بارها میگم ،من لایق ثروتم و این لیاقت رو با انجام دادن عملی کارهایی که در راستای خواسته ام هست رو ،نشون میدم
امروز صبح بیدار شدم و چند تا ظرف، مامانم گذاشته بود رو ظرف شویی وقتی دیدمش گفتم من لایق ثروت هستم یه لحظه گفتم بذار برم بعد میام میشورم
انگار خدا قشنگ داشت باهام صحبت میکرد میگفت وقتی میگی لایق ثروتم پس باید تا دیدی حتی یه لیوان تو ظرف شوییه سریع بشوری و بری اتاقت و کارای نقاشیتو ادامه بدی
برای لایق بودن باید نشون بدی که لایقی
و من سریع چند تا ظرفو شستم و رفتم سر کارنقاشیم
بعد که کارت بانک رو گرفتم خیلی خوشحال بودم که کارت بانکیم همون عددی رو بین عدداش داشت که من میخواستم
حتی یادمه فکر کنم سال 1400 بود
داداشم گفت طیبه ،گواهینامه رانندگیت رو بیار و میخوام ماشین ثبتنام کنم آخه تو خوش شانسی و هرچی ثبتنام میکنی سریع به اسمت در میاد
من از بچگی طبق گفته دیگران همه اش فکر میکردم خوش شانسم که هر جا مسابقه شرکت میکنم برنده میشم
ولی وقتی آگاه شدم دیدم نه ، باوری بود که قدرتمند بود و من انقدر باورم عمیق بود که میگفتم من خوش شانسم و هر جا ثبتنام کنم اسمم در میاد
یا دوبار تو فاصله کم بین روز پدر و مادر از جاهای مختلف اسمم برای سفر مشهد تو بهترین هتل رر اومد و خانوادگی رفتیم
اون روز داداشم گفت ثبتنام میکنم ،اسمت در میاد من میدونم تو خوش شانسی
حتی اطرافیانمم به این باور رسیده بودن که من خوش شانسم
نگو اصلا به شانس ربطی نداشت
به باور عمیق و فرکانسی که ارسال میکردن مربوط بود
بعد داداشم اسممو برای قرعه کشی ماشین ایران خودرو نوشت اسم خودشم نوشت
بعد چند روز دید اولین نفر ماشین به اسم من در اومده بین 3500 نفری که اسم نوشتن به اسم من در اومده که بین چند نفر محدود بود اسم من و به اسم خودش دوباره در نیومده
من اونموقع خیلی خوشحال بودم و از نا آگاهی میگفتم خوش شانسم و کیف میکردم
ولی الان که آگاهم دارم درک میکنم که به هرچی باور عمیق داشته باشی ،بگی موجود باش موجود میشه
یادمه یه مسابقه اینستاگرامی بود و نقاشی ارسال کرده بودم و تعداد لایک بیشتر برای هر پست 3 میلیون میدادن
من اون روزا خیلی به پیجای مختلف نقاشیمو فرستادم تا لایک کنن ، و انقدر برای دریافت پول مسابقه تلاش میکردم و مطمئن بودم ، که هر روز هم میگفتم من لیاقت این پولو دارم و با پول مسابقه که دریافت میکنم یه گوشی میخرم
یهویی یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت برای خواسته تون صد در صد اطمینان داشته باشید که بهش میرسید
الان که فکر میکنم خواسته هایی که صد در صد اطمینان داشتم به راحتی بهشون رسیدم
که الان همون گوشی دستمه و دارم باهاش رد پامو میذارم
یادمه اون سال فکر کنم سال 1400 بود شهریور ماه ،من مطمئن بودم که اون مبلغ مسابقه رو دریافت میکنم
و 3 تا اثر فرستادم و دو تا اثر نقاشیم لایک بالایی داشت و 6 میلیون واریز کردن به حسابم و من رفتم گوشی خریدم
الان که دارم فکر میکنم من برای خرید گوشی و برنده شدن تو اون مسابقه تمام تلاشمو کردم و مطمئن بودم صد در صد که دارمش
یاد حرف استاد عباس منش میفتم که میگفت برای هدفت تلاش کن هرچی که لازمه انجام بدی قدم بردار مطمئن باش که بهت داده میشه
وقتی مرور میکنم وقتایی رو که من به این شکل با تلاش و با باور قوی به خواسته هام رسیدم ،به خودم میگم طیبه تو میتونی برای خواسته های دیگه ات هم همین کارارو انجام بدی
مثلا
در خواست تو فروش نقاشیاته ،فروش تابلوهایی که خدا بهت الهام کرد ، یا خریدن مداد رنگی فابر کاستل 60 رنگ و خریدن رنگ روغن و بوم و قلمو و دفتر بوم و خودکار رنگی برای دوره خودکار رنگی و رفتن به کلاس رنگروغن طبیعت و عشق و شادی و سلامتی و آرامش و خیلی چیزای دیگه
پس باید تلاش کنی تا باوراتو قدرتمند کنی و هر روز برای خودت بگی و الگوهارو به یادت بیاری و مهم تر اینکه کارهایی انجام بدی که لایقش بشی
لایق دریافتش
مثل اون سالا که ، با اینکه از قانون هیچ اطلاعی نداشتی ولی تلاش کردی و هی تو چند روز به پیجای مختلف پیام میدادی و درخواست میکردی تا نقاشیتو لایک کنن و این تلاش تو باعث شد برنده بشی و 6 میلیون بهت واریز کنن
استاد عباس منش که میگفت عین قانون جاذبه هست
یه چیزی رو بندازی زمین باید بیفته زمین
و وقتی روی باورهات کار میکنی باید نتیجه رو ببینی
پس من با عشق این مسیر رو ادامه میدم
پس برای بقیه خواسته هاتم باید تلاش کنی طیبه
تمرکز داشته باشی و برای مهارت نقاشیت زمان بذاری و پیشرفت کنی تا به خواسته هات برسی
چقدر من خوشحالم از اینکه خدا هر لحظه کمکم میکنه
امروز 30 مرداد ماه رد پای من با کلی عشق هست
امروز از صبح تا غروب نشستم پای تمرین رنگ روغنم
جالبتر اینکه من از وقتی وارد این سایت پر از آگاهی شدم دیگه هیچی مثل قبل نیست
چرا ؟؟؟
چون من هر وقت میشینم پای نقاشی و ساعت ها میگذره بر خلاف قبل ، الان وقتی کارم تموم میشه بدنم بسیار آرام و سبک هست و انگار ورزش کردم خیلی خیلی آرام واقعا نمیشه توصیفش کنم
یه معجزه اش هم این بوده که بدنم خود به خود خودشو ترمیم کرده
استخوان کتفم همیشه درد داشت و حتی قسمت پشت گردنم که انقدر گردنمو خم کرده بودم درد میکرد و یه برآمدگی از ستون فقراتم دیده میشد و یه وقتایی شدید درد میکرد و چون زیاد نقاشی کشیده بودم درد میکرد و بهم گفته بودن باید ورزش کنی تا بیفته جای خودش ،استخوان کتف چپت
نا گفته نماند که مچ دستم هم همیشه درد داشت وقتی داشتم نقاشی کارای ریز انجام میدادم و مانع از ادامه دادن در مسیر نقاشی شد و من 7 سال متوقف شدم به خاطر درد دستم
که الان که فکر میکنم دستم درد نمیکرد
این افکارم بود که انقدر قدرت گرفته بود که به صورت درد در مچ دستم ،کتفم و استخوان پشت گردنم شده بود و باور غلط و مخربی که داشتم و از همه شنیده بودم که اگر زیاد کار کنی و نقاشی بکشی بدنت درد میکنه استخوان هات تغییر شکل میدن و کلی باورهای غلط دیگه
من تو این یکسال که شروع کردم از سایت پر از آگاهی عباس منش ، رفته رفته که تصمیم گرفتم مثل استاد عباس منش با خدا حرف زدم
موقع نقاشی هی میشنیدم که صاف بشین من انجام میدم نقاشیتو ،تو کمرتو صاف کن و باقی کارارو به من بسپر
بارها شده بود خم میشدم و میشنیدم یه صدایی میگفت صاف بشین من برات انجام میدم نقاشیتو
و من هی به این صدا چشم میگفتم و سعی میکردم صاف بشینم
تا این که این چند ماه رو متوجه شدم نشستن من موقع نقاشی کشیدن کاملا متفاوت تر از قبل شده و من صاف میشینم و با خدا صحبت میکنم و به فایلای استاد یا به صدای ضبط شده خودم گوش میدم و خدا نقاشیامو رنگ میکنه
این یعنی چی ؟؟؟ این یعنی معجزه عمل کردن به قوانین خاص و ناب خدا
و استخوان کتف من به طرز عجیبی صاف شده
همه اش کار خداست
من دو سه روزه که با اون فایلی که خدا هدایتم کرد و دیدم و یه دکتر خارجی میگفت که بدن ما قدرت اینو داره که ترمیم کنه خودش رو ،
هر روز سعی میکنم به خودم تکرار کنم
حتی میگفت بدن اینجوریه که حتی بدون دخالت ما خودش خودش رو ترمیم میکنه
این خبر بسیار خوبی برای من بود و این بود که انگار یه راز خیلی بزرگ رو متوجه شدم و الان که دارم مینویسم میبینم که آره درسته
بدن من بدون ورزش کردن ترمیم کرده خودشو ، استخوان کتف و مچ دستم و ستون فقرات پشت گردنم دیگه خوب خوب شدن
حتی یادمه تا نقاشی میکشیدم چشمم درد میکرد و انگار میخواست از جاش کنده بشه
الان هیچ اثری از اینا نیست و کاملا سلامتم و بی نهایت خدا رو سپاسگزارم
و حدیدا برای قدرتمند کردن این باور محدودم که هر بار به طور تکرار شونده به یه قسمت از اعضای بدنم فکر میکردم و وقتی دردی حس میکردم سریع میترسیدم و هزاران فکر میومد سراغم
تا اینکه خدا در 5 روز متوالی یه فایل الگوهای تکرار شونده قسمت 5 رو بهم نشون داد و هی گفت گوش بده و بعد متوجه این باور شدم و الان چند روره که دارم به صدایی که ضبط کردم از خودم و باور قدرتمند کننده اش رو نوشتم
دارم با عشق گوش میدم هر روز
من قبلا به دیوار تکیه میدادم استخوان کتفم میخورد به دیوار و عین میخ انگار میزدن به بدنم و درد میکرد
چند روز پیش وایساده بودم و تکیه داده بودم به دیوار متوجه شدم که کمر من و کتفم کاملا چسبیده به دیوار و دیگه مثل قبل نیست و راحت میتونم تکیه بدم
و وقتی دقت کردم دیدم که صاف شده
واقعا برای کسی که قوانین رو ندونه بخوای بگی باورش نمیشه که حتی من تو این یکسال درست و حسابی ورزش نکردم که هیچ ،حتی دو سه برابر هم بیشتر از قبل دارم کار میکنم
بیشتر از قبل برای افزایش مهارتم در نقاشی دارم تلاش میکنم و براش زمان میذارم و تمرین میکنم
حتی پیاده رویم بیشتر از قبل شده و چیزای سنگینی که قبلا بلند میکردم و سریع مچ دستم درد میکرد ،الان دیگه قوی شده و خیلی راحت میتونم وسیله سنگین بردارم
تو این 10 ماهی که تو این سایت پر از عشق هستم ، تنها کاری که کردم موقع کار با خدا صحبت کردم و سعی کردم تمرکزمو به خدا و یاد خدا بدم تا کارامو انجام بده
خیلی خوشحالم ،البته این حس رو هم دارم و خدا بهم فهمونده این روزا ، که برای اینکه لایق سلامتی باشم باید در عمل نشون بدم به خدا که ورزش کنم روزانه حداقل 5 دقیقه و اگر بتونم بیشترش کنم
و یا اینکه تغذیه ام رو اصلاح کنم که خداروشکر میکنم چند ماه شد فکر کنم از سال جدید من دیگه کیک و پفک و چیپس وآبمیوه و خوراکی های کارخانه ای نمیخورم
حتی اگر کسی کنارم چیپس یا پفک و یا بیسگوییت کاکائویی بخوره دلم نمیخواد و دهنم آب نمیفته
دیگه میلم به غذاهای مضر از بین رفته
و همه این ها تغییراتی هست که امروز متوجهش شدم که خودش یه دستاورد خیلی بزرگه برای 10 ماهی که از آموزه های استاد دارم استفاده میکنم و از فایلای رایگان گوش میدم
حتی خدا بهم فهموند که برای اینکه لایق عشق باشم باید چیز هایی که در راستای خواسته ام هست رو عملا انجام بدم
تا بهم داده بشن
چقدر خوشحالم که هر بار درکم از موضوعات بیشتر و بیشتر میشه
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
سلام استاد مهربانم که چون پیامبری هستی ک پیام الهی برامون میاری
الله محافظتون باشه ک جهان به شما خیلی نیاز داره
استاد جانم لایو تسلیم رو من رو سایت دیدم
و بارها و بارها و بارها گوش دادم و نکته بردای کردم
عجب فایلی بود.و عجیب به جانم نشست
منو شگفت زده کرد.هدایتهایش رو شنیدم.دریافت کردم.و شروع کردم ب اجرایی کردنش.و درست در زمانی بود ک انگار این فایل رو برای من گذاشته بودین.
استادجانم من هر روز و هر روز در شکرگزاری های مکتوب روزانه ام از وجود پر برکت شما و سایت پرنور الهی تون سپاسگزار خالقم هستم.
هر چه بیشتر از حضورم در سایت میگذره
بیشتر و بهتر و آسانتر آگاهیها رو دریافت میکنم و اثرات فوق العاده ای میبینم
استاد جانم چقد قشنگ توو این فایل تسلیم رو روان و آسان بیان کردین.شما فوق العاده هستین در این که آگاهی ها رو چه قشنگ تزریق میکنین در رگهامون.
من با جان دل مشتاقم دوره شکرگزاری تون آماده بشه و سریع تهیه کنم چون بی نهایت بهش نیاز دارم.
استادجانم با گوش دادن فایل تسلیم بقدری سیر آگاهی های ناب سرازیر جانم شده نمیدونم چجوری بیانش کنم نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم
نمیدونم از کجای تاثیراتی ک توو زندگیم گذاشتین شروع کنم.
نمیدونم چجوری بگم از وقتی باهاتون اشنا شدم چرخ زندگیم چقد روانتر شده
استاد جانم شما گفتین اگر یه آدمی هستی ک میخوای کنترل همه چی رو بدست بگیری خیلی زندگی سختی داری
دقیقا اینو برای من گفتین.من آدم سختگیری بودم ک میخواستم همه چی منظم و دقیق و عالی و تحت کنترلم باشه.و حتی نمیدونستم این یه مشکل هست ک مشکلاتی رو داره برام درست میکنه.اما با آگاهی های سایت شما.با شرکت در دوره لیاقت.من تونستم خیلی چیزارو یاد بگیرم
خیلی چیزا رو بهبود بدم
و الان دارم میفهمم چقد سخت زندگی میکردم.چقد مشکلات داشتم ولی با اشنایی با آگاهی هایی ک بهمون آموزش دادین چقد چرخ زندگیم روون تر شده
الحمدلله رب العالمین بابت وجودتون.خیلی تایم کم دارم واسه کامنت نوشتن ولی هربار ک میام بنویسم نمیدونم از کدوم تاثیراتی ک توو زندگیم داشتین بنویسم.
امروز میخام از تاثیرات این فایل تسلیم بنویسم که یه نقشه ی مسیر یاب الهی رو من از آگاهی های این فایل آموختم و نقشه رو برای خودم مرسوم کردمو بخودم عهد بستم مو ب مو اجراییش کنم
که یه شب ساعت سه و پنجاه و سه دقیقه دم دمای صبح بود که خداوند بیدارم کرد
گفت برو دفترتو بیار
هر چی گفتم بنویس.منم چون قرص کولداکس سرماخوردگی خورده بودم خیلی گیج بودم در حالیکه پلک هام میفتاد با همون گیجی اون گفت و من نوشتم.اون گفت و من نوشتم
گفت لطیف تو ک اهدافت اینقد قشنگه تو ک میخای ب آگاهی برسی یادت نره صیقلی شدن ریاضت می طلبد.
قدم ب قدم خودم بهت میگم.نوشتم خدایا قدم اولت رو برداشتم دومی چیه من هیچی نمیدونم؟گفت آزاد و رها باش.اینقد دست و پا نزن.خودم میرسونمت.
انگار یکی پرسید خب چی میخای؟نوشتم میخوام به خضوع و خشوع خودت برسم.
همه اینا رو با خطی خرچنگ قورباغه نوشتم در حالت خواب و بیداری که آخراش دیگه خط خطی شده بود و خوابم رفته بود.
صبح ک بیدار شدم یه حس فوق العاده داشتم.انگار خداوند یه نقشه بهم داده و گفته اینجوری برو تا منو ببینی
سریع قلم کاغذو برداشتم و نوشتم ک چیکار کنم و از کجا شروع کنم
و این شد نقشه ی مسیر یاب من از طرف خداوند.وبدست شما. طبق فایل تسلیم…
1-در طول روز حواست به منِ ذهنی و منِ واقعیت باشه
2-اجازه بده خداوند هدایتت کنه و تو تسلیم حقیقی باش
3-منتظر معجزه نباش همین قدم به قدم های کوچک .ریز ریز.مسیر داره برات هموار میشه.باید قدمهای کوچیکو ببینی و شکرگزار باشی تا مسیر تکاملت طی بشه
4-استاد جانم
چقد قشنگ گفتی آاااااقا من باید بپذیرم که هیچی حالیم نیس
این جمله تون به جانم نشست
من باید ب این درجه برسم تا هدایتها رو دریافت کنم
5-مدارت که بالا رفت.فرکانس عالی شدی سیگنالهای هدایتی خداوند رو راحت تر دریافت میکنی
6-نشانه ی تسلیم اینه ک قلبت آرامه و حالت اتکا و اعتماد داری
7-نشانه ی هدایت اینه که سوالی در ذهنت پیش نمیاد.شکی به دلت راه نمیده.یجورایی قلبت تاییدیه رو میده
8-خب کی ب اینا میرسی
درجه ب درجه به تناسب بالاتر رفتن مدار و درجه ی تکاملت این مسیرها روانتر . راحت تر دریافت میکنی
(توو پرانتز بگم که من از هر فایل استاد فقط ب اندازه ی مدارخودم .اندازه ی فرکانسی خودم میتونم نتیجه و هدایت و نشانه دریافت کنم.و خیلی هایی ک مدار بالاتری دارن نتایج بزرگتری میگیرن)
9-تمرین در این مسیر.تکرار جملات تاکیدی ک خودم بهش نیاز دارم. و درخواست کردن از خداوند.طلب کمک کردن از خودش
10- و دیدن نتایج ها حتی نتایج های بسیار کوچیک خیلی کمکت میکنه لطیف
عاشقتونم
بازم میام با بقیه ی نتایج ها و تاثیراتی ک از آگاهی های استادجانم گرفتم
بنام یگانه گوهر حیات
سلام خدمت استاد گرامی که لطف کفایتش شمال حال بسیاری از جمله بنده شده و عوامل ارزشمند راه حقیقت و دوستان بزرگوار
سپاس فراوان
لطفتان مستدام و طریقتان برقرار
از ذره به دریا
انرژی باشعور حکمت فرهیخته
برای چون تویی باید سربه خاک نهاد و درودها از خالص ترین نیات وجودی فرستاد
سپاسگزارم بخاطر
این روزی خاص …
جریان آگاهی در این مدار از خلقتت
آرامش رو به رشد
ایمان رو به خلوص
هدایت های بی دریغ
سلامتی روز افزون
آمرزش گران و بهای کوچک
موفقیتهای سنگین و دلایل سبک
قدردانی اندک (من) و سخاوت بسیار(شما)
و، و، و…
مجیدا
مرا در مشیت خود قرار ده و ثابت قدم دار
و
از عیوبم بگذر
همین فراموشکاری
همین ستمگری
همین نادانی
همین ناسپاسی
همین ولع مادیات
همین عشق قدرت
همین عطش ستایش شدن
…
رفیعا
ای برتر از هر پندار و گمان
آری اگر احساس خطر کنم طریقم با زمانی که احساس امنیت دارم تفاوت دارد
از درگاه وسیعت از دولت وحیدت امیدی است جز اکرام و نیکی ؟…
ای صاحب اندیشه
ای عنصر نیکی
شکر اندک از بنده و اجابت بسیار از شما
با اینهمه
اشرف مخلوقاتت شدم
سپاسگزارم
بازهم
سپاس
و باز هم …
چه شکری فرستم که اندر پی ش نیاید به سویم شکرانه ای
…
کنم شکر پیوسته با صد امید که بینم نویدی ز روز وعید
حبیبا
.
بیادم بیاور
که
معرفت بی منطق
و
منطق بی معرفت
سعادتی ندارد
.
بیادم بیاور
که
چیزی از تو جدا نیست
.
بیادم بیاور
که
میزان عدالت کیست
.
بیادم بیاور
که
برتری از آن ذات پاک توست
.
بیادم بیاور
که
دنیا فانیست و آخرت باقیست
بیادم بیاور
که
تو حکیمی و مردمان بیمارانند
.
بیادم بیاور
که
بیاد بیاورم
سپاس
سپاس
…
و شما دوستان
وعده ما اولین سلام باد صبا
دستان پرمهر معبود همدم و همراهتان
دوستدارتان ذره
سلام استاد عزیزم عاشقتم سلام بر خانم شایسته عزیز مهربان. دوست داشتنی
استاد باورت نمیشه این فایل رو 2 3 باری گوش کردم و همش داشتم فکر میکنم من چطور تسلیم تر باشم
همین ایده ک برم روی پشت بوم خونه بخوابم هم خدا بهم گفت ب تضاد خوردم و خدا گفت این کار رو بکن انجامش دادم پر از خیر بود برام و برای من مناسب بود
و شب قبل خواب داشتم نعمت هام رو مینوشتم ک از ی جایی ب بعدش دیگه خدا واسه نوشت داشتم نعمت هام رو مینوشتم ی سری وسایل خریده بودم برای راحت بودن با دوره قانون سلامتی مثل دستگاه همبر. تابه چدنی و گاز ذغالی چرخ گوشت و اینها رو گذاشته بودم تو خونه ک مثلا راحت باشم اما استفاده ایی نمیکردم ازشون خلاصه دیشب ک داشتم اینها را مینوشتم ب خدا میگفتم خدایا من این ها رو خریدم چطور ازش پول بسازم تو شغل فعلی ام هم ب تضاد خوردم و و باعث شد ک فکر کنم و چقدر هم این تضاد خوب بود
خلاصه خدا برام نوشت این کار رو بکن چون تو ساندویچی کار میکنم همبر زدن رو یاد گرفتم ک چجوری هست و اینها و خلاصه بهم گفت اینکار رو بکن گوشت بگیر و خالص همبرگر درست کن و بفروش آماده چیزی ک خودم هم ب تضاد خورده بودم و دوست داشتم ی نفر این کار رو کرده باشه. ک البته هم هست ورق همبر آماده اما واقعا من اعتمادی نداشتم ک گوشت خالص باشه و ادویه و دوست داشتم ب سبک قانون سلامتی باشه ک خدا بهم گفت خودت انجامش بده اینها ب خدا میدونم ک باورتون میشه بهم گفت این کار رو بکن این اونجا اون و فلان این رو داری و فردا این کار رو بکن و ایم شکلی باهام حرف زد واسم نوشت خودم هم بعد اون نوشتم ک اون نجواهای شیطانی نخوان منو منصرف کنن و قشنگ احساس کردم ک همش دارن در مورد نشدن ها نمیشه وووو این ها پچ پچ میکرد و ی نکته ایی متوجه شدم این بود ک میخواست واقعا من رو منصرف کنه
همون صبح ک بیدار شدم نشونه گذاشتم و گفتم خدایا اگه این ایده الهام از طرف توست این نشونه را میذارم اگر مادرم خواست ک خونه بره بیرون ب این معنی هست ک باید انجامش بدم
خلاصه سپاس گذاری هام رو نوشتم و اومدم پایین و دیدم بله مادرم میخواد بره خونه مامانش و این هم لطف خدا بود ک شرایط رو جوری فراهم کرد ک من ماشین پدرم را بردارم و ببرم مادرم را این هم هدیه ایی از طرف خدا دیدم ک بهم لطف کرده و ماشین هم بهم داده ک برای خرید اذیت نشم برداشتم و رفتم گوشت بگیرم و ی پسر تقریبا هم سن خودم ک این هم هدایت بود رفتم پیشش و گوشت گرفتم با قلم ک این ایده هم تو مسیر بهم الهام شد ک قلم بگیرم و روغنش رو ک شما گفتین توی دوره سلامتی تهیه کنم و بفروشمش ک این ایده هم لطف خدای مهربونم بود و شما استاد عزیزم ک این آگاهی ها را در اختیار ما گذاشتید بسیار سپاس گذارم
بله خلاصه ماشین ک خدا بهم داد و همون موقع درست کردن همبر هم
خدایا عاشقتم ک مشتری هم بهم گفتی ب کی بگم بهم گفت ب فلانی بگو این محصول رو داری موقع درست کردن همبر ها و گفتم چشم
همبر ها را چندین تا زدم و سعی میکنم تکاملم را رعایت کنم و کیفیت را الویت کارم این ایده ام قرار بدم و دوره لیاقت هم واقعا بسیار تاثیر گذار بود برام و این جمله شما ک در مورد عمل کردن ب ایده ها گفتید
خدا میدونه تو سر شما ها تک تکتون چقدر ایده های میلیون دلاری اومده ک هرگز اجرا نشده هرگز اجرا نشده چرا دنبالش نرفتی
اون خدایی ک ب تو الهام کرده ب همه داشته الهام میکرده اون ی فرستنده ک داره میفرسته حالا اینکه چقدر ما گیرنده هامون قویه برمیگرده ب ما اینکه ما چقدر گیرنده هامون قوی چقدر میشنویم
اینکه میشنویم و عمل میکنیم این دیگه برمیگرده ما ب احساس لیاقت ب احساس خود ارزشمندی
همون موقع ک این فایل رو شنیدم 2 تا ایده داشتم و تو ذهنم بود اما جرات نمیکردم ی نیم قدم هم براش بردارم
خداوند چقدر مهربونه اون موقع تقریبا 2 ماه پیش فکر میکنم سیگار میکشیدم و توی همون سیگار خودم ب تضاد برخورد کردم و مثل اون شیر آبی ک داشتید استاد اون قسمت 10 بود فکر کنم آره ک داشتید پنجره ها را مینشستیم و خانم شایسته خشک میکرد اون سرشیر رو معرفی کردید من هم توی اون سیگار کشیدنه ب تضاد خوردم و ایده ایی ب ذهنم رسید ک آقا ب شرکت سیگار بگم این اندازه و اینجوری سیگار تولید کنه ووو اون ایده ایی ک داشتم یعنی این خداوند چقدر مهربونه من اون زمان ک سیگار میکشیدم فکر میکردم خدا نگاه هم بهم نمیکنه این خدا چقدر رحمان و رحیم است ک باز هم ایم ایده را بهم گفت اما من اجراش نکردم
اما این را جدی میگیرم نشونه گذاشتم و درست بود قلبم را محکم کرد خداوند و نشونه بعدی هم تو خونه ک بودم رفتم توی برنامه موسیقی گوشی و گفتم خدایا ی نشونه ی دیگه هم بدم بده و معمولا این کار رو میکنم و چشمام رو میبندم و دست میکشم روی صفحه گوشی ک فایل ها بیاد بالا و همین جوری میاد زدم روش و دیدم فایل انگیزشی 4 واسم اومد تموم شد 2 بار گوش دادم گفتم خدایا نشونه بعدی فایل فراوانی رو آورد ک توی پرادایس صحبت میکنید و اول آروی را نشون دادین و فایل بعدی هم توحید عملی بود فکر کنم درمورد رئیس جمهور شدن ترامپ توضیح دادین ک واقعا چقدر باور های قدرتمند کننده و توحیدی توی اون فایل گفتین و بی نهایت سپاس گذارم استاد خودتون میدونید میفهمید از این فرکانس از این عشقی ک ب شما دارم لذت میبرم از این لبخندی ک روی لبت هست استاد خانم شایسته هر کسی ک داره میخونه خداوند خیلی مهربونه و عاشقانه دوست داره همه پیشرفت کنیم و باز هم داشتم میرفتم سر کار استاد یهو دیدم ی پلاستیک روی حیاط هست دقت کردم دیدم این ک پلاستیک های همبر هست ک خریدم و ب پدرم گفتم کجا بوده و فلان گفت تو ماشین بود ی لحظه هنگ کردم گفتم من ک همه رو برداشتم کلا ی پلاستیک بود آیت از کجا اومده خلاصه دیدم بله خدا برام معجزه کرده ی پلاستیک دیگه هم رایگان بهم داد اگه این معجزه نیست پس چیه خدایا عاشقتم و بهد دوباره دیدم ک پدرم ی پلاستیک نسبتا زیاد چربی های مرغ و پوست و اینها از آشپزخونه آورده (جایی ک کار میکنه)و پرسیدم چجوری و اینها گفت اینها اضافه بود توی یخچال من آوردم میخوای گفتم آره آیت خیلی عالیه واسه روغن خلاصه گفت ک باشه پس من میشورم و آماده میکنم تا شب بیای خودت درسش کنی
چقدر این اشک لذت بخشه خدایا شکرت
من ی قدم برداشتم و اینجوری واسم درست کردی
چن وقتی بود دوست داشتم اینجوری گریه کنم واقعا لذت بخشه این اشک عاجزانه منه خدایا شکرت از تمام این نعمت هایی ک بهم دادهایی از هر آنچه ک بهم دادهایی از خطرات از ضررهایی ک جلو گیری کردی برام بینهایت سپاس گذارم خدای من
ای فرمانروای کل کیهان تنها تو را میفرستم و تنها از تو یاری میجویم خودت هدایتم کن ب راه راست براه کسانی ک ب آنها نعمت دادهایی
عاشق همتونم دوستتون دارم
امید وارم این احساس الان من رو همگی همگی مخصوصا خودم باز هم تجربه کنم و سپاس گذار خداوند بشم
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و تمام دوستان سایت.
چند وقته که از خدا هدایت میخوام و مدام میگم و مینویسم . این فایل رو چند بار گوش دادم و احساس خوبی بهم داد ولی اونچه میخواستم رو ازش دریافت نکردم . تا اینکه امشب ایمیلم رو باز کردم و چند پیام که از پروفایل دوستان بود برام ارسال شده بود . زدم روی نام اقا ابراهیم عزیز در پاسخ به کامنت خانم سعیده در جواب کامنت خانم فاطمه. چند بار کامنت خانم فاطمه و خانم سعیده را خوندم ، الله اکبر فقط اشک ریختم . تازه درک کردم که روش کارم اشتباهه ، خدا خیلی من رو هدایت و تو شرایط و کارهای مختلف کمکم کرده و دقیقاً زمانیکه از اون کار هیچی نمیدونستم و روی عقل خودم حساب نکردم . ولی این بار فرق میکرد من هر روز و هر روز هدایت میخواستم بابت خواسته هام و احساس عالیی داشتم تا امشب بطور اتفاقی وارد کامنت های این فایل شدم و خوندن کامنت دوستان ، ضربان قلبم رو میشنیدم و بی اختیار اشک میریختم ، دیدم خدا بجای هدایت من در مورد کار یا خواسته خاصی شاه کلید رو بهم داد که تا ابد راحت باشم و به هر چیزی میخوام برسم.
شاه کلید این بود( تسلیم بودن در برایر خدا) من هدایت میخواستم من دنبال الهامات خدا بودم ولی تسلیم نبودم ، خدا به من گفت تسلیم باش محرم باش هدایت رو دریافت میکنی . من هر زمان احساس عالی دارم و میفهمم به خدا نزدیک هستم میرم حمام و زیر دوش گوشم رو میگیرم و با خدا حرف میزنم صدام توی سرم میپیچه و خیلی حس خوبی داره ( این رو از دوره ١٢ قدم و تجسم استاد زیر اب یاد گرفتم) زیر دوش اشک میریختم و حرف میزدم و خوشحال از اینکه خدا به درخواستم پاسخ داد و هدایت شدم به اصل و تسلیم بودن. از ابراهیم عزیز ، خانم سعیده عزیز و خانم فاطمه که همه دستی بودن برای این درک و این احساس عالی سپاسگزارم.
استاد بابت این فایل بینظیر سپاسگزارم
خدا یا شکرت برای هدایت من در هر لحظه و هر کاری
خدایا من اجازه میدهم من رو هدایت کنی
شاد و سلامت باشید
به نام خدا
من گمت کرده بودم.
هنوزم فقط کورسویی از دور میبینم.
اما نمیدونم چرا انقدر رسیدن بهت بنظرم سخت بود و دور،
تویی که از رگ گردن به من نزدیک تر بودی.
من نمیدونم چی شد که همه چیز رو توی ذهنم پیچیده کردم. فکر میکردم باید طور خاصی باشم که خدا هدایتم کنه. سیستمی بودن خدا رو از دوره 12 قدم شنیده بودم و بخاطر همون حس میکردم یه طور سختیه، یا مثلا چون خدا هر دو جهت رو کمک میکنه سخته بفهمم کدوم هدایته و..
که الان فهمیدم! کلیدش حس آرامشه. خدا خودش گفته من برای بندگانم کافی هستم.. چرا من فکر میکنم چیز سخت و پیچیده ایه؟
من تو ذهنم فکر میکردم فقط این که از خدا بخوای هدایت کنه برای هدایت شدنت کافی نیست.
اما اگه بخوای، و ایمان و توکل بهش داشته باشی و تسلیممم باشی، در یک کلام حس آرامش داشته باشی، استارت هدایت رو زدی و درمدارش قرار میگیری.
وای بچه هااا
همین الان میخواستم بدونم اون ایه به عربی چی میشد که ما به همه کمک میکنیم و حتی فارسیشم یادم نبود، بعد یه چیز دیگه رو سرچ کردم که دیدم توی کتاب دینی دوازدهم بوده، حس کردم این ایه هم بوده و کتاب دینی دوازدهم رو سرچ کردم؛ ده بخش بود، همینطوری زدم رو بخش ششم و دقیقااااااااا این ایه در صفحات اولش بودددددد!
کُـلا ًّ نُـمِـد هٰـؤُالاء ِ و هٰـؤُالاء
اینم از هدایت ملیکا:) دیگه چجوری نشون بدم حواسم بهت هست؟
دیروز پریروز خیلی اتفاقی به کرِم شکلاتی فکر کرده بودم و طعمش رو حس کرده بودم و دلم میخواست، ما هیییییییییچ وقتتت از سالهااای دوررر همچین چیزی نمیخریدیم برای خونه. بعد داداشم رفته بود چیزای مختلف خریده بود. اومدم دیدم ته کیسه ش دوتا کرم شکلاته! باور نکردنی بود برای من اینقدر سریع اجابت شد یه خواسته ام که اصلا زیاد اهمیت نداده بودم بهش. ولی چون برام باورپذیر بود اتفاق افتاد!
از همین چیزای کوچیک شروع میشه.
الهی شکرت.
هیچ حسی هیییییچ حسی قشنگتر از این نیست که حس کنی هدایت شده و حمایت شده ای و خدا زندگیت رو میگردونه به هزار روش چیزای خفن رو برات میاره همزمانی بهت میده. حس میکنی عزیزشده و حمایت شده هستی. هیچی قشنگتر از حمایت شدن و عشق رو حس کردن از برترین و زیباترین وجود در هستی نیست.
الهی شکر
شکر که دوباره حس کردم اون حسی که باید رو
شکر که دوباره بهم گفتی فقط باهام حرف بزن، فقط عشق من رو در زندگیت در تمام چیزایی که خلق کردم حس کن. فقط عشقبازی کن و به عرش میرسی! اصلا چه عرشی والاتر از حس عشقبازی با خدا؟
بنام خداوند قانونمند،سلام بر استاد عزیزم ،سلام برمریم جان،وسلام به همه دوستان عزیزم
هربار که استاد فایلی رو روی سایت میگذاره ،باخودم میگم این فایل خییییییییلی عالیه،رودست نداره،و چقدر عجیب که هماهنگ با سوالهایی که توذهنمه،انگار استاد میدونه میخواستم چی بپرسم،؟
بعد دوباره یه فایله دیگه میاد که من همینطور مبهوت میشم،،،،خدایااااااا!!!!
آخه چطوررری ؟اینقدر دقیق اشاره میکنه استاد ،به سوالاتی… الله اکبر
شما بی شک استاد عزیزم ،بنده منتخب خداوند هستید،شاید بارها و بارها ما صدای خدا را در قلبمون شنیده باشیم لی هر بار شک میکنیم که نکنه این صدا صدای خداوند نباشه،چطور میشه ،که ندای خداوند را به وضوح بشنوی،والبته بتونی روی نجوای شیطان پا بگذاری،وحرکت کنی و نتیجه را ببینی،،وایتکه خداوند مرحله به مرحله راه رو نشون میده،کل مسیر را اول نمیبینی،باید که جمله جان شوی. تا لایق جانان شوی…..
البته من هنوز اون قدر قوی نشدم،وهنوز به اون مرتبه ای نرسیدم که صدای خدا را به وضوح بشنوم ولی دارم ،قدم به قدم پشت سر استاد حرکت میکنم
اینو باور دارم ،که قطعا این را درسته،چون یه شبی،وقتی که زندگیم به بن بست رسیده بود،و از همه چیز و همه کس خسته شده بودم،نشستم روبه قبله ،و از ته دلم با تمام وجودم شروع کردم به گریه کردن،همون که استاد گفت،اولین قدم عجزه،با تمام وجود،گقتم خدااااامن بریدم
من نمیتونم،قدرتشو ندارم،راه رو بلد نیستم،زورم نمیرسه
یه کاری بکن ،یه کاری بکن ،بهش میگفتم خدایا تورا خداااا کمکم کن
یادم نیست ،چفدر وقت گریه کردم،ولی یه صدایی ته قلبم گفت،نگران نباش،البته این صدا چنان آرومم کرد،که تمام وجودم آرامش گرفت،فردا وقتی داشتم جارو میکردم،پسرم برام یه فایل صوتی گذاشت،گفت مامان آرامش میگیری گوش کن،ویه صدایی قوی ،پر از معنویت میگفت،حالتو خوب کن
تا اتفاقهای خوب بیافته،احساستو خوب کن
اینقدر این صدا ملکوتی بود،که دوست نداشتم هیچ وقت حرفهایش تموم بشه،بعد گشتم ببینم این آدم کیه،دیگه چی گفته،که رسیدم به اینکه اون آدم استاد عباسمنشه،بنده خوب خداااااا
خییلی چیزها گفته ،خیییلی راهها رفته،وخیییلی نتیجه گرفته،خدایا با کدام زبان میتونم شکر بگم ،بخاطر لطفی که به من داشتی،من رو تو جمع خوبان راه دادی،معبودم سپاسگذارم،ایاک نعبدوایاک نستعین
خدایا راه را نشانم بدم ،قلبم را پاکیزه کن ،تا صدایت را هر لحظه بشنوم،و به امرت،عمل کنم
ممنونم اول از خداوند بزرگ…..ممنونم از شما استاد عزیزم ،ممنونم از مریم جان زیبا،و همییییهدوستان عزیزم
در پناه حق باشید