تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)

831 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 707 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 21 مرداد رو باعشق مینویسم

    دوست دارم قبل شروع بازم بگم

    به نام نامی الله

    الله یکتای من

    ماچ ماچی من

    تمام من

    عشق دل من

    بینظیر من

    دوست داشتنی من

    هر آنچه خوبی و زیبایی هست که از اوست و …

    هرچی از ماچ ماچی بودنش بنویسم کمه و بی نهایت ازش سپاسگزارم

    چشمام پر اشک شد نوشتم ، تا حالا انقدر حس عمیقی از عشق نداشتم ، از مهر ماه پارسال که این حس عشق هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه و همه اش کار خداست که داره هدایتم میکنه و بیشتر عاشقم میکنه

    قربانت بشم من خدای قشنگم

    الان نمیدونستم چی بنویسم ،گفتم خدا یادم نیست ،نصف شب قبل اذان صبح درمورد چی باهات صحبت کردم میشه یادم بیاری

    دو سه لحظه دیگه قشنگ اون صحبتا و حرفامونو مثل یه فیلم به یادم آورد چقدر این خدا باحال وعظیمه

    یادمه استاد عباس منش میگفت که خدا میتونه یه چیزی رو به یادت بیاره یا از یادت ببره که هرچقدرم فکرشو بکنی نتونی پیدا کنی که میخواستی چیکار کنی یا چی بگی

    همه کارارو خودش انجام میده

    صبح قبل اذان من اومدم تا باخدا حرف بزنم

    بهش گفتم خدا چی بگم ؟

    بازم حس کردم باید درمورد چراهایی که باید درمورد یه خواسته ام که دلیل اصلی تغییرم و شروع این مسیر بود رو بازم سوال کنم و چرا بگم و هی چراشو بپرسم

    گفتم خدا دلم میخواد ازش بگذرم ،دلم میخواد رها بشم حتی اگر ذره ای باز هم دروجودم شرک یا وابستگی هست

    بازم سر رسیدمو که توش تمریناتو انجام میدم باز کردم و نوشتم نوشتم و گریه کردم نوشتم و کمک خواستم نوشتم و از اینکه بعد از گذشت یکسال رهاتر شدم نسبت به خواسته ام سپاسگزاری کردم

    نوشتم و از اینکه خدا خواسته مو ،کاری کرد تا تبدیل بشه به یه عشق الهی که هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه این عشق

    عشقی که هر لحظه حس میکنی همه جا داریش ،هرجا میری با یه لبخند رضایت به لبت میشینه

    که نشونه اینه که طیبه رب تو همراهته ، که باهام صحبت میکنه راه رو نشونم میده و کلی زیبایی ها و نعمت ها و ثروت دیگه

    که هرچقدر سپاسگزارش باشم بازم کمه

    این حس خوبم با خدارو بزرگترین دستاورد این یکسالم میدونم که هر لحظه بیشتر دارمش

    من با خدا صحبت کردم و نوشتم و اعلام میکنم و کردم که عاجزم ،کمکم کنه

    هیچی نمیدونم ،خودش هست که میدونه و آگاهه و میدونه تو چی ضعف دارم که قویم کنه

    وقتی نمازمو خوندم و خوابیدم 4 صبح بود

    خدا بدون اینکه من چیزی بگم قشنگ منو ساعت 8 بیدار کرد و امروز قرار بود برم تجریش سر ورکشاپ رایگانی که برای هنرمندا گذاشته بودن تو پاساژ

    یه تجربه جدید بود برام اصلا فکرشم نمیکردم امروز رو که من تجربه اش کردم در اصل خواسته خود خودم بوده که به حقیقت پیوسته

    تا وقتی که من داشتم تو اون مکان با استادای دیگه طراحی میکردم یهویی یاد خواسته ام افتادم

    چند روز پیش و دو هفته پیش بود که استاد رنگ روغنم رفته بود روسیه و از دانشجوهای اونجا که گروهی داشتن از مدل زنده طراحی و رنگ روغن کار میکردن عکس گذاشته بود تو استوریاش و من نگاه میکردم

    پیش خودم گفتم چه خوب کاش منم میتونستم تو همچین مکانی حضور داشته باشم و یه طرح و مدل زنده بذارن و منم تو جمع اونا باشم و منم کار کنم

    حتی بعدش من رفتم پینترست رو گشتم تا عکسایی که درمورد طراحی و کار هنرمندا به صورت دسته جمعی بود دانلود کردم و میخواستم به گروه کلاس رنگ روغنمون بفرستم ولی هی فراموش میکردم و نفرستادم

    نمیدونم دلیل فراموش کردنم چی بوده که نفرستادم ولی به یه دوستم فرستادم و بهش گفتم آدم دلش میخواد مثل اینا کار کنه

    اونموقع وقتی این درخواستو کردم اصلا به فکر رخ دادنش نبودم

    حتی فکرشم نمیکردم که یه هفته بعدش رخ بده

    تا اینکه شنبه یعنی دیروز تو کلاس استادم گفت ورکشاپ رایگانه از طراحی مدل زنده

    و من باز هم متوجه نشدم که خواسته ام بوده که رخ داده

    امروز که حاضر شدم تا برم تجریش

    یه حسی بهم گفت برگه توقف بی جا مانع کسب هست رو بردار و ببر بده به مدیر ساختمونتون که ازت خواسته بود به داداشت بگی با خوشنویسی بنویسه

    پیش خودم گفتم این وقت صبح مدیر ساختمون یه وقت میخوابه

    نزدیک 9 بود وقتی با آسانسور رفتم پایین دیدم مدیر ساختمونمونه بهش گفتم برگه رو برم بیارم گفت نه شب برگشتی میاری

    به خودم گفتم ببین خدا بهت گفتا بردار ،ولی تو با ذهن منطقیت گفتی این وقت صبح خوابه

    در صورتی که مدیر ساختمونمون همیشه سحر خیزه

    بعد که رفتم سر کلاسم انقدر سریع قطار مترو میومد تا پامو میذاشتم به ایستکاه سریع قطار میومد وقتی رسیدم تجریش ،تاحالا صبح اون ساعت نرفته بودم خیلی جالب بود و دیدنی و آب و هواش متفاوت بود

    همیشه حدود ساعت 1 ظهر میرسیدم تجریش اینبار صبح رفتم خیلی خوب بود

    وقتی رسیدم پاساژ دیدم همکلاسیم با استاد طراحی کلاس ،داره میره سمت غذا خوری دوییدم و باهم رفتیم داخل غذا خوری ،انتهای سالنش یه در چوبی بود که بشکه های چوبی خیلی بزرگ و زیبا کنارش بود که وقتی رفتیم تو یه سالن خیلی خیلی بزرگ که وسطش یه میز بود که طرح مدل زنده رو چیده بودن

    یه فرش قرمز قدیمی خوشگل و دیگ مسی و گوچه و پیاز و سیب زمینی و یه علاالدین چراغ نفتی والور سبز رنگ گذاشته بودن و خیلی خیلی زیبا چیده مانش رو انجام داده بودن

    وقتی ما رفتیم نهایت 5 نفری بودن که دیدم میگن استادن و فقط ما هنرجو بودیم ، اولش فکر کردیم فقط برای استادا گذاشتن این ورکشاپو ولی گفتن میتونید بشینید و کار کنید

    وقتی نشستیم کم کم استادا اومدن و سریع شروع به کار کردن

    خیلی حس خوبی داشتم از اینکه تونستم در چنین مکانی حضور داشته باشم و یاد بگیرم

    من داشتم طراحی میکردم دیدم همه دارن رنگ میکنن کاراشونو، اولش ذهنم خواست عجولم کنه که سریع رنگ رو شروع کنم ولی کنترلش کردم به کمک خدا

    گفتم ببین هر کس میدونه کی زمان شروع به کاره تو با هیچ کس رقابتی نداری و با خودت باید هر لحظه مقایسه کنی خودت رو

    آروم نشستم و کار کردم و طراحیشو درست انجام دادم ولی آخرش والور جا نشد

    خندیدم گفتم اشکالی نداره یه بارم میکشم یه طرح دیگه اینبار از نزدیک

    چون قرارشون بر این بود که هر کس با زاویه دید خودش میتونه کار کنه مثلا فقط یه تیکه فرش با والور یا دیگ مسی و والور و بکشه سلیقه ها متفاوته

    وقتی که توجهم رو از روی استادای دیگه برداشتم و روی خودم متمرکز شدم گفتم ببین درسته همه استادن ولی تو هم لیاقت دریافت جایزه سکه تمام طلا رو داری و تو هم میتونی یه روزی مثل این استادا استاد بشی که البته هرچقدر آدم کار کنه بازم جا برای یادگیری هست

    و البته همه نقاشیا و کارایی که میکنم خدا داره انجام میده نه من و بی ناایت ازش سپاسگزارم که یادم میاره که من هیچی نیستم و منی وجود نداره و همه خداست

    به خودم گفتم تو هم میتونی با تمرین تو این 54 هفته پیشرفت کنی پس خیلی راحت باش و تمرکز کن روی یادگیری

    و خیلی آروم شدم با این نگاه و تغییر نگاهی که حس خوب بهم داد و فقط روی کار خودم تمرکز داشتم و البته کارای استادای دیگه رو میدیدم و تحسینشون میکردم

    که تلاش کردن و به اینجا رسیدن

    اواسط کار با همکلاسیم صحبت میکردیم یهویی خواسته ام مثل فیلم اومد جلو چشمم بهش گفتم وای ببین من دقیقا دو هفته پیش وقتی استوریای استاد رو که از روسیه گذاشته بود دیدم گفتم کاش منم بتونم اینجوری کار کنم

    و الان دارم کار میکنم چقدر خوب گفتم و شد

    همکلاسیمم گفت چقدر خوب گفتی و الان داری کار میکنی تو همچین مکانی

    اونجا بود که متوجه شدم از وقتی شروع کردم باورای احساس لیاقت و ارزشمندی رو تکرار میکنم جدیدا در مکان های جدید با افراد جدید تر ارتباط برقرار میکنم

    اینکه تو اون لحظه بودم و داشتم تجربه اش میکردم خدارو بی نهایت سپاسگزاری میکنم

    الان که دارم مینویسم رد پامو 2:58 نصف شب روز 22 مرداده که با عشق رد پای 21 مرداد رو مینویسم

    خیلی حس امروز فوق العاده بود خیلی زیبا بود همه چیز

    وقتی فهمیدم خواسته ام به طبیعی ترین شکل ممکن و ساده و واقعا خیلی خیلی ساده ،خیلی ساده چجوری بگم اصلا فکرشم نمیکردم تو همچین مکانی باشم که با استادا و هنرجوها بشینم و نقاشی بکشم و یاد بگیرم

    یعنی واژه ای برای ساده تر از ساده خیلی بینهایت ساده نمیتونم پیدا کنم

    این لحظه که داشتم مینوشتم بهم گفته شد چرا ساده تر از ساده

    این آیه هست طیبه

    آیه 86 سوره یس

    و خیلی از آیات دیگه که ساده تر از ساده اش این جمله هست

    إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیۡـًٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ

    فرمان نافذ او چون ارادۀ خلقت چیزى کند به محض اینکه گوید: «موجود باش» بلا فاصله موجود خواهد شد

    موجود باش بلافاصله موجود میشود

    چقدر من این آیه رو دوست دارم

    الان خدا بهم این آیه رو یادآور کرد که ساده تر از ساده که نمیدونی چجوری توصیفش کنی همینه

    بگی موجود باش موجود میشه

    اوایل ورودم به سایت بارها این آیه برای من نشونه میومد برای چند تا خواسته ام

    الان بعد 10 ماه تازه یکم درک میکنم این آیه رو

    امروز قشنگ درکش کردم

    بگی موجود باش بلافاصله موجود میشه

    اما شرط موجود شدنش باوریه که به خدا داری نه دعا یا خواسته ای که داری یا زبانی میگی

    اصل باورت هست و بس که بدونی هرچی بخوای خدا بهم بی چون و چرا عطا میکنه

    من وقتی خواسته مو گفتم رهای رها بودم ، وقتی هم میگفتم یعنی میشه منم تو همچین جمعی باشم و به خودم میگفتم چرا نشه تو لیاقتشو داری تو ارزشمندی

    و تکرار این حس های ناب قوی ، و رخ دادنش نشونه هست برام که از وقتی شروع کردم به تکرار باورهای قوی و ساختنشون و کنترل آگاهانه ذهنم

    این نشون میده که داره جواب میده پس بیشتر تلاش کنم برای تکرار این باورهای ناب خدا

    باورهای احساس لیاقت و ارزشمندی و سایر باورهایی که باید قوی بشن به کمک خدا

    قبلا وقتی میگفتم من لیاقتشو دارم و یا ارزشمندم یا لیاقت عشق رو دارم یه نجوایی میگفت تو لیاقت نداری و مقاومت میکرد ولی الان هر روز که دارم با احساس خوب تکرار میکنم جملاتی که با صدای خودم با لبخند و حس خوب ضبط کردم

    انگار خلع سلاح شده و دیگه داره خاموش میشه و هر بار که میگم من لیاقت چیزی رو دارم ، یه تاییدی میشنوم از درونم که تو لایقشی تو ارزشمندی

    و خداست که داره کمکم میکنه هرلحظه

    از ساعت 10:30 تا 6:30 بعد از ظهر کلا 8 ساعت من نشستم و تا جایی که شد کار کردم روی نقاشی رنگ روغن مدل زنده ام

    استاد طراحی و رنگ روغنی که قبلا هنرجوی استادم بود و الان استاد شده و کنار استادم داره تدریس میکنه ،ازم پرسید

    طیبه تاحالا مدل زنده کار کرده بودی؟؟

    گفتم نه اولین بار بود با رنگ روغن

    گفت برای بار اولت خوبه

    استادمم خیلی خوشحال بود میگفت بعد 54 هفته که یک سال و دوماه بعد میشه خیلی پیشرفت میکنید

    گفت برای کار اولت خیلی خوب شده و ازم پرسید طیبه هفته بعدم میای

    انقدر ذوق داشتم که گفتم حتما میام ،البته اگر خدا بخواد میام

    وقتی داشتیم کار میکردیم استادم چند باری اومد و گفت که نمیدونید بچه ها چقدر خوشحالم کردید تو این ورکشاپ‌شرکت کردید از کلاسمون که 20 نفر بودیم سه نفرمون رفته بودیم

    هی داشت سپاسگزاری میکرد که داریم تلاش میکنیم تا یاد بگیریم گفت وقتی میبینم تلاش میکنید خوشحال میشم

    امروز استادم تاکید کرد که تو خونه هم یه مدل زنده کار کنیم و جدا از ورکشاپ تمرین جدا داشته باشیم ،گفت تمریناته که باعث پیشرفتتون میشه

    عین تمرینات عمل به قوانین خدا ،که استاد عباس منش میگفت تا عمل نکنید قدم بعدی بهتون گفته نمیشه

    یادمه اوایل ورودم به سایت چون یکسال هم بود که من با کتابای مختلف و مدرسایی که تمرین میدادن برای رفع خجالت و ارتباط برقرار کردن تمریناتشونو انجام میدادم خیلی سختم بود

    یه تمرین این بود ،تو خیابون راه برو و مثل بچه ها کیف کن و یا درخت رو بغل کن و بگو دوستت دارم

    یا با آدما سر صحبت رو باز کن

    وای چقدر انجام اینا برای من سخت بود

    الان خداروشکر خیلی خیلی محدودیتام رفته

    اگر تمریناتو انجام نمیدادم خدا قدم بعدی رو بهم نمیگفت

    تا تمرینات شکرگزاری و حس خوب و توجه به نکات مثبت همه و خوب بودن و حرف زدن با خدا و … رو انجام ندم تغییر حس نمیکنم

    من امروز متوجه شدم داره مدارم تغییر میکنه

    و باید پر قدرت تر از قبل ادامه بدم

    امروز صبح خدا هدایتم کرد به شیوه تنفس مرد یخی ویم هوف قبلا دیده بودم شیوه تنفسش رو و اوایل شروعم به آگاهی از قفسه سینه نفس میکشیدم و شکمی نفس نمیکشیدم و سعی داشتم‌یاد بگیرم ،رفته رفته خدا کمکم کرد و شکمی نفس کشیدنو یاد گرفتم

    بعد ها متوجه شدم من الان دارم شکمی تنفس میکنم

    امروز دوباره این رو بهم یادآور کرد که هر روز این تمرینش رو 10 دقیقه انجام بدم

    امروز خدا بازم یهویی بهم گفت بغلم کن ،اینبار تو مترو

    تو مترو نشسته بودم که شنیدم بغلم کن ،خندم گرفت گفتم اینجا خودمو بغل کنم ،یعنی در اصل تو رو باید بغل کنم خدا

    و دستامو کمی نزدیک هم کردم ، خیلی هم حالت بغل رو نگرفتم تو مترو ولی میدونم که باید بدون توجه از جمع قشنگ و محکم خودمو بغل میکردم ،چون خدا بهم گفت بغلم کن و خیلی حس خوبی داشتم این دومین باری بود که میشنیدم بغلم کن

    حس میکنم هیچ فاصله ای بینمون نیست من خدام ،خدا منه

    هر دومون یکی هستیم

    قبلا درسته اینو فهمیده بودم ولی هیچ وقت، نه درکش میکردم و نه احساسش میکردم ولی این روزا قشنگ احساسش میکنم که هر دومون یدونه ایم

    الان که دارم مینویسم اذان صبح گفت 3:50

    اینجا که مولانا میگه

    در دو چشم من نشین ای آن که از من من تری

    تا قمر را وانمایم کز قمر روشن تری

    اندرآ در باغ تا ناموس گلشن بشکند

    ز آنک از صد باغ و گلشن خوشتر و گلشن تری

    عشقه خدا عشقه

    براتون بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مریم مهدوی فر گفته:
      مدت عضویت: 916 روز

      [تأکد أنّ الله سیختار الأصلح لقلبک وإن خانتک إختیاراتک!

      مطمئن باش که خدا چیزی که به صلاح

      قلبت باشه رو برات انتخاب می‌کنه، حتی اگه تصمیم و انتخاب خودت بهت خیانت کنه]

      سلام به طیبه جانم ،بهت افتخار می کنم آفرین خودت هنر زیبای دستان خداوند هستی والان خودت هنر می آفرینی ای جانم چقدر از رشدوپیشرفتت خوشحالم گلم چه لذتی داره این سحر بیداری هایت ومناجات هایت با عشق بی همتا خدای مهربان مان، نهایت آرامش …

      موفقیت های روزافزون وتلاش باعشق ولذت در هنر زیبایت را صمیمانه وخالصانه تبریک می گویم ودستانت را به رسم ادب می بوسم که چنین هنرمندانه خداوند خلق کرده عزیزم ،ایمان دارم دراین مسیر زیبا کنار استاد هنرمندوبی نظیرمان وخدای یکتا یمان چه دنیای زیباتری خلق کنیم وچه رشد وپیشرفت هایی صورت بگیرد توسط تک تک مان، الهی آمین .

      سلام به مادر برسونید عزیزدلم ومن شاهد رشد وپیشرفت های عالی تر تو باشم جانم ،بدرخش هرلحظه وهرروز زیر سایه حکیمانه خداوند که برایمان کافیست…..موفق باشی گلم.

      در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، دوستتون دارم وعاشقتونم.

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      متشکرم متشکرم متشکرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 707 روز

        به نام ربّ

        سلام مریم جان

        سپاسگزارم از این همه انرژی خاص و نابی که برای من به صورت نوشته ارسال کردی

        و سپاسگزارم که به مادرم هم سلام رسوندی ،چشم حتما بزرگیتو میرسونم

        وقتی اول نوشته تو خوندم به فکر رفتم

        گفتم خدای من منظورت از این جمله چیه؟

        دقیقا داشتم به حرفای همین فایل استاد عباس منش گوش میدادم

        اون قسمتش که میگفت تسلیم باش بذار هرجایی که خدا خواست ببره تو رو حتی اینم بگو که اگر بهتر از خواسته من هم هست که برای من بهتره اونو به من عطا کن

        همینجوری داشتم گوش میدادم که یه لحظه گوشیمو گرفتم دستم و اومدم سایت تا ببینم کی پاسخ برام نوشته ،چون قبلش صبح که بیدار شدم ایمیلشو دیدم باز نکردم

        انگار زمانش الان بود که من گوش بدم و به این قسمت برسه تا بعد حرفای شمارو بخونم

        اینجا که نوشتین

        [تأکد أنّ الله سیختار الأصلح لقلبک وإن خانتک إختیاراتک!

        مطمئن باش که خدا چیزی که به صلاح

        قلبت باشه رو برات انتخاب می‌کنه، حتی اگه تصمیم و انتخاب خودت بهت خیانت کنه]

        فکر کردم گفتم خدایا چی میخوای بهم بگی

        نمیدونستم تو رد پام چی نوشتم رفتم مجدد خوندم رد پامو

        متوجه شدم که باید سعی و تلاشمو بکنم تو همه خواسته هام تا بگم حتی اگر بهتر از اینم هست به من بهترینشو عطا کن و سعی کنم که رها بشم از خواسته هام

        و نگم حتما اینو میخوام

        هرچی فکر کردم از این جمله آخرتون چیزی متوجه نشدم ولی میدونم که خدا کمکم میکنه تا درکش کنم

        چون هیچ نوشته ای یا هیچ چیزی بدون اجازه خدا انجام نمیشه

        حتما یه دلیلی داشته که بهتون گفته شده تا برای من بنویسید

        خیلی خیلی سپاسگزارم ازتون

        بی نهایت ممنونم به خاطر نوشته ها و توجهتون به رد پایی که نوشتم

        چند دقیقا وقفه افتاد که نتونستن برای دیدگاه شما پاسخی بنویسم

        بعد چند دقیقه دقیقا هم وقتی داشتم به این قسمت از فایل گوش میدادم که استاد عباس منش میگفت که

        بگم من تسلیمم و اگر قراره من این وسط کاری رو روی خودم انجام بدم که من آماده بشم برای اون شرایطم بهم بگو من چه کاری انجام بدم

        وقتی این حرفو میگفت من دقیقا به این خواسته ام فکر میکردم و حرفی که شما بهم گفتین

        دقیقا که این حرفارو شنیدم یه ماشین رد شد که عددی روی پلاکش بود که دقیقا مربوط میشد به خواسته من از خدا ،اونحا بود که متوجه شدم که باید تسلیم تر بشم

        و از خدا درخواست کنم که کمکم کنه تا رها کنم و بگذرم از خواسته ام

        نمیدونم چجوری میشه ولی تو این یکسالی که رهاترم کرده نسبت به اون خواسته ، پس صد در صد از این به بعد هم میتونه کاری کنه که اون یه ذره که نتونستم رها کنم و تسلیم خدا باشم ،به کل رها بشم

        میدونم که خدا کمکم میکنه و بی نهایت ازش سپاسگزاری میکنم

        و خوشحالم از اینکه شما پیامی برام گذاشتین تا من متوجه بشم که کامل در اون خواسته ام نشستم که فکر کنم و چراهایی رو بپرسم و به جواب برسم و سعی کنم که تمام تلاشمو بکنم تا در عمل به خدا نشون بدم که میخوام که بسپرم به خدا

        براتون بی نهایت شادی و سلامتی و عشق و ثروت و بی نهایت زیبایی از خدا براتون میخوام

        وای خدای من ، الان که نوشته هامو گذاشتم براتون و دوباره رفتم پیامتونو خوندم اولشو تازه متوجه شدم جمله ای که نوشتین رو

        مطمئن باش که خدا چیزی که به صلاح

        قلبت باشه رو برات انتخاب می‌کنه، حتی اگه تصمیم و انتخاب خودت بهت خیانت کنه]

        دقیقا من دو سه روزی بود داشتم به یه چیزی درمورد خودسته ام فکر میکردم و یه حرفایی در درونم به خودم میگفتم الان با این حرف که تازه متوجهش شدم و چند دقیقه قبلش خدا دقیقا اون عددی رو بهم نشونه داد که مربوط به خواسته ام بود ،فهمیدم که خدا میخواد بهم بگه که کافیه تسلیم باشی

        سعیتو بکن دیشب سعی کردی تا قدمی برای تسلیم بودن بیشتر برداری و از یه سری چیزا خواستی بگذری تا لایق خواسته ات بشی

        حتی من دو روزه تقریبا همه اش حواستم هست که به خودم یادآوری میکنم که طیبه یادت باشه که تا لایق خواسته ات نباشی ،خواسته ات بهت داده نمیشه

        وای خدای من خدای من تازه داره حرفای این چند روزم با خودم یادم میاد حتی صبح که دیدم ایمیل اومده پایخی برای دیدگاهم دارم داشتم درمورد همون خواسته ام به خودم میگفتم که طیبه برای اون خواسته ات باید لایقش بشی چه کارایی باید انجام بدی ؟؟؟؟

        و جوابمو دادم و گفتم مثلا شخصیتت تغییر کنه و حتی روزانه ورزش کنی و برای اهدافت تلاش کنی ،حتی برای همه شون وقت بذاری و بهاشونو پرداخت کنی

        باید سعی کنی لایقش بشی

        حتی اینو درک کردم که با این نوشته تون خدا بهم گفت که نگران نباش و گذشته رو دیگه یادآوری نکن در این لحظه باش و ببین من چیکار میکنم و بخواه که رو شونه های من بشینی

        وای یعنی سپاسگزارشم که این جمله ای که شما نوشتین رو بهم فهموند منظورش چیه

        الان بانکم و نشستم نوبتم بشه تا افتتاح حساب کنم برای مسابقه دیوار نگاری شهر تهران ، چقدر خوشحالم که همه چی داره طبق خواسته من رخ میده و به نفع من هست

        بی نهایت از خدا سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1019 روز

    سلام خدمت استاد و همه دوستان

    من چند روز پیش که دوره کشف قوانین کار میکردم یه حسی بهم گفت که داخل فایل ها قبل از بروزرسانی فایلی درباره الهام و هدایت خدا بوده

    نمی‌دونم واقعا چنین فایلی بوده یا نه یه حسی یهویی بهم گفت که برو ببینش و ازش استفاده کن چندتا از فایل های دوره قبل از بروزرسانی داشتم ولی فایلی ندیدم برای همین گفتم اشکالی نداره خودم بدنبالش میرم از عقل کل فایل های رایگان موضوع رو درک میکنم و ازش استفاده میکنم از عقل کل چندتا مطلب خوندم که باید به قلبت گوش کنی قلب تو هرچی بگه حرف خداست و اگه بخوای ببینی واقعا خدا اون حرف میزنه یا نجوا شیطانه به احساست نگاه کن اگه همراه با آرامش بود از طرف خداست و خیلی مطالب دیگه

    بعد از اون از خدا خواستم که هدایتم کنه و مطالب بهتر و بیشتری بشنوم و بیشتر استفاده کنم

    داشتم فایل ذهنیت قدرتمند کننده در برابر محدود کننده را می‌دیدم که پایین اون فایل قسمت بعدی توحید عملی قسمت 11 بود من اون فایل گوش نداده بودم با ذوق رفتم گوش دادم و یه احساسی داشتم که اصلا نمیتونم توصیف کنم خیلی خوشحال بودم خیلی آرامش داشتم اصلا فقط اشک میریختم

    فایل فوق العاده ای حتما گوش بدین و من حالمو همونجا توصیف کردم و کامنت گذاشتم

    بعد از اون فایل که دیگه بیشتر داشتم رو الهامات خدا کار میکردم موضوعی برام پیش اومد که اونم داخل همون فایل کامنت کردم ولی اینجا کپی میکنم که دوستان بیشتری بخونن و ایمان بیارن وقتی که واقعا تسلیم میشی واقعا قلبت باز می‌کنی که هدایت دریافت کنی خدا انجامش میده

    سلام

    من دیروز تقریبا همین ساعت ها بود هدایت شدم به این فایل گوش دادم خیلی روم تاثیر گذاشت خیلی حس خوبی داشتم

    امشب با همسرم بحثمون شد چون من هنوز دارم روی روابطم کار میکنم خیلی نتایج بزرگی از همین رابطمم گرفتم ولی هنوز جای کار داره و باید بیشتر وقت بزارم تا باورهامون پیدا کنم و روابطم بهبود ببخشم

    امشب بحثمون شد و من یه لحظه حالم خیلی گرفته شد فقط اشک میریختم میگفتم خدایا من می‌دونم تو هدایتم می‌کنی می‌دونم این مسیری که درک کردم این خدای جدیدی که شناختم درسته می‌دونم این راه روش استاد که یادگرفتم اصل که درک کردم درسته نتیجه گرفتم ولی دیگه نمی‌خوام حتی اگه درسته نمی‌خوام ادامه بدم حالم خیلی بد شده بود من معمولا لحظه اول هرچقدم بهم بریزم خیلی خوب میتونم احساسمو کنترل کنم و خیلی نگذشته یه راه براش پیدا میکنم و خودمو آروم میکنم اما تو لحظه فقط تکرار میکردم من می‌دونم این راه درسته می‌دونم هدایتم می‌کنی ولی خسته شدم دیگه اصلا نمی‌خوام ادامه بدم هرچقد هم درست بعد رفتم داخل اینستاگرام

    من اینستاگرامم دلیت اکانت زدم بخاطر چیزایی که درک کردم فقط یه پیج کاری دارم که دارم روش کار میکنم و ازش ثروت بسازم و باورهامو درست کنم و ثروت بسازم

    وارد همون اکانتم شدم تو هشتگ های غمگین دنبال یه عکس غمگین بودم که حالمو توصیف کنه که نمی‌دونم اصلا چرا این کارو کردم ولی فقط داشتم دنبال یه عکس برای توصیف حال بدم می‌گشتم

    همش داخل اون هشتگ فیلم بود یه عکس اون وسط بودم متنش نمیدیدم چشام پر از اشک بود زدم روش باورتون نمیشه خدا هدایتم کرد خدا واضح باهام حرف زد خدا واضح واضح جوابمو داد آرومم کرد تا حالا به این واضحی با خدا ارتباط نگرفته بودم حالم یجوری بود روی اون عکس نوشته بود « غم دل همیشگی نیست خدا هست غم مخور » می‌دونی من میدونستم هرچی غم هم دارم بخاطر باورامه ولی اون لحظه بخاطر حال بدم میگفتم نمیخام درستش کنم

    با اینکه خدا واضح داشت باهام حرف میزد گفتم ن خدایا ن نمیخام خدایا نمیخام دیگه

    زدم عکس بعدی ب همون خدا نمی‌دونم چجوری بگم باورم نمیشد خودم عکس بعدی نوشته بود « گاهی خدا نا امیدت می‌کنه چون به چیز اشتباهی دل بستی »

    زدم عکس بعد هی اشک میریختم قشنگ هدایت خدا و حرفشو می‌دیدم اشک میریختم نمی‌دونم باورتون میشه یا ن عکس بعدی این بود « اینو همیشه یادت باشه پیش خدا ناممکنی وجود نداره»

    عکس بعد «خدا جای تمام کسانی که دوستت ندارند دوستت دارد »

    عکس بعد «تا اینجا رو تنها نیومدی از این ب بعد هم تنها نیستی »

    عکس بعد «خدا درستش می‌کنه »

    عکس بعد « خدا تورو میبینه»

    همین الان که دارم می‌نویسم خودم خیلی حالم دگرگون شده سر این عکس که خدا تورو میبینه دیگه تسلیم شدم دیگه انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود دیگه خدا خیلی آرومم کرده بود دیگه خیلی خیلی آرامش داشتم خیلی حالم خوب شد همه اون اتفاق از یاد بردم

    تازه فهمیدم منی که دارم دو سه روزه رو الهام کار میکنم سعی میکنم شرک نورزم تو همین رابطه دارم شرک میورزم خدا ن تنها آرومم کرده بلکه به ترمز بهم نشون داد بهم نشون داد تو که داری رو خودت کار می‌کنی خیلی جاها داری شرک میورزی

    اصلا فکر کردم شاید این اتفاق افتاده ترمزم پیدا کنم ایمانم قوی تر شه بیشتر هدایت خدا باور کنم بیشتر رو خودم کار کنم شرک پیدا کنم و حواسم بهش باشه و اینجا بود که با تموم وجود حس کردم که خدایا هرچی از تو به من برسه خیره

    میخواستم این حال خوبم باهاتون به اشتراک بزارم که بگم حتما رو الهام و هدایت الهی کار کنید دربارش فایل گوش بدین تقویتش کنید خدا به همه ما نزدیکه خدا واضح با همه ما حرف میزنه خدا هر لحظه هدایتمون می‌کنه اگه باور کنیم اگه باور داشته باشم اگه خودمونو لایق بدونیم

    میخواستم بگم که حواستون به رابطه هاتون باشه شرک نورزیم حواسمون باشه حال خوبمون به آدما گره نزنیم

    حواسمون باشه نخواییم کاری کنیم که بقیه اذیت نشن حالشون خوب باشه من اینجوریم من فکر میکردم اگه به میل دیگران عمل کنم باعث میشم ناراحت نشن من قدرت به خودم داده بودم

    من فکر میکردم که الان اگه فلان کار نکنم اون آدم تنهام بزاره مادر پدر هرکی شریک عاطفی من حال خوبم به آدما گره زدم من تو ذهنم بهشون قدرت داده بودم من شرک میورزیدم

    من اونجوری که میگفتم عمل نکرده بودم

    من یادم رفته بود که هم من خدارو دارم هم همه ی آدمای زندگیم اون خدارو دارن

    یادم رفته بود هم من شرایط خودم خلق میکنم هم همه آدمای دنیا

    من یادم رفته بود خدا به همه ما به یک اندازه نزدیکه

    یادم رفته بود امیدم فقط به خدا باشه فقط به خودش تکیه کنم فقط دستم تو دست خودش باشه

    من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

    تا الان فقط این جمله رو می‌نوشتم و حس خوبی داشتم ولی امشب با تمام وجودم حسش کردم

    واقعا معجزه کرد

    من به دستان خدا خیره شدممم معجزه کرد

    من از امشب می‌خوام بیشتر حواسم به خدا به رفتارم به حرفام باشه بیشتر حواسم باشه فقط به خدا اعتماد کنم و امیدم فقط به خودش باشه فقط از خودش بخوام مسیر بهم بگه

    حواسم باشه من هرچی دارم بخاطر خداست و خداست که همه اینارو به من داده همین ادمایی که دارمو خدا تو زندگیم گذاشته هرچی که هست از آن خداوند هست و من به کوچکترین خیری که از خدا بهم برسه محتاجم

    خدایا ازت سپاسگذارم خدایا همین الانم می‌خوام خودت به مسیر درست هدایتم کنی و مسیر بهم بگی

    من به خدا اعتماد دارم

    in God we trust

    این عجیب ترین تجربه من از هدایت خدا بود واقعا ایمانم خیلی قوی تر کرد

    ولی خیلی جاها دیگه هدایت شدم خیلی جاها

    همین قسمت سایت که منو به سمت نشانه ام هدایت کن همیشه منو درست هدایت کرده و اصل مطلب بهم گفته

    اتفاقا بعد اون قضیه داشتم برای خواهرم تعریف میکردم که روی این قضیه کار کنه قلبش باز کنه برای هدایت ها و بعد با خودم گفتم خدایا حالا یه نشونه دیگه برام بفرست

    روی هدایت به سمت نشانه ام زدم و منو برد به فایلی که ظاهرش ربطی به سوال من نداشت ولی وقتی فایل پلی کردم استاد همون اوایل فایل بهم گفت که تو خودت که قانون بلدی به بقیه میگی چرا خودت بیشتر عمل نمیکنی جای اینکه نتایج هی به بقیه بگی خودتم استفاده کن تمرکز بیشتر بزار روی خودت بقیه از تو الگو خواهند گرفت حرفارو استاد میزد نه به این صورت ولی من این پیام خیلی واضح از طرف خدا دونستم و سعی میکنم که همیشه به نشونه ها عمل کنم و ایمانم قوی تر کنم

    من کلا آدم ارومیم میتونم زود حالمو خوب کنم ولی از وقتی که آگاهانه دارم روی این موضوع تمرکز میکنم خیلی نشونه های واضح تری میبینم نشونه ای که یه امید قلبی بهم میده و خیالمو راحت میکنه

    هروقت که از خواب بیدار میشم میگم خدایا امروز تو هدایتم کن

    من هیچی نمی‌دونم من در برابر تو هیچم من تا به امروز هرچه دارم از هدایت و لطف تو بوده

    اصلا داستان هدایتم به سایت و فایل های استاد هم هدایت خدا بوده جوری که خودم نفهمیدم

    من تو همون سن بچگی که هنوز اصلا قانون نمی‌دونستم نگاه به اطرافم که میکردم همش با خودم میگفتم این خدایی که خانوادم میگن اینقد بهش ایمان دارن اینقد من الان حس خوبی بهش دارم اینقد که میگن عادله پس عدالتش کو ؟؟چرا من نمی‌بینم ؟ من خدارو قبول دارم ولی این عدالتی که میگن اصلا وجود نداره همش این سوال تو ذهنم تکرار میشد چرا یکی فقیره یکی ثروتمند یکی آرامش داره یکی ن و خیلی چیزا که خودتون تو دنیای امروز می‌بینید بعدها داخل فایل های دیگه صدای استاد شنیدم نمی‌دونستم اسم ایشون چیه یادم نمیاد چجوری ولی اسمشون متوجه شدم کم کم با سایت آشنا شدم اصلا یادم نیست چجوری ولی بعد از مدتی که من فقط حرف های استاد گوش میدادم بدون اینکه خودم متوجه بشم همه مشکلاتم حل شده بود مشکلاتی که الان باورم نمیشه چجوری اصلا ؟

    الان که بیشتر درک میکنم و درکم نسبت به اون موقع خیلی بیشتر شده میفهمم عدالت یعنی چی ؟با خدایی آشنا شدم که خیلی با اون خدا فرق داره

    خدایی که عدالت کاملا رعایت کرده خدایی که خیلی دوسش دارم خیلی بهم امید میده

    خدایی که همینجور برای همه موضوع ها کوچیکترین موضوع ها قانون داره برای زندگی ما هم قانون داره خدایی که درخواست همه رو اجابت می‌کنه خدایی که به همه به یک اندازه نعمت داده و هرکس به قوانین عمل کنه می‌تونه از این نعمت ها بهرمند بشه هیچ شانسی وجود نداره هیچ اتفاقی بودنی وجود نداره قانون دقیق داره عمل می‌کنه

    و این قانون ها جوریه که اگه بهش عمل کنی زندگی تو سرشار از آرامش میشه سرشار از ثروت سرشار از حال خوب سرشار از نعمت های نامحدود

    امروز که نتایج بزرگتری گرفتم ایمانم قوی تر شده می‌خوام بیشتر سعی کنم که امیدم فقط به خدا باشه فقط به خودش تکیه کنم شرک هارو تو وجودم پیدا کنم

    کی بهتر از خدا که پرودگار جهانه که منو خالق زندگی خودم آفریده که همیشه برای من برعکس اون چیزایی که سال ها تو ذهنم کرده بودند خوشبختی ثروت سلامتی و نعمت بیشتر میخواد و مسیر هایی رو بهم میگه که تهش خوشبختی حس و حال بهتره

    خدایا خیلی ازت سپاسگزارم که منو خالق زندگی خودم آفریدی

    ازت سپاسگزارم که قوانینت ثابته

    ازت سپاسگزارم که هروقت بخوام هدایتم می‌کنی

    ازت سپاسگزارم بخاطر حال خوبی که الان دارم

    این اطمینان دارم که اگه دستم تو دست خدا باشه از پس همه چیز بر میام و هیچ کاری نیست که نتونم انجام بدم چیزی نیست که نتونم خلقش کنم

    فقط باید طبق قانون عمل کنم و بدونم که صاحب همه این سیستم و این قانون ها خداست و تمام قدرت به خودش بدم و تو مسیر عمل به قوانین هم از خودش کمک و هدایت بخوام

    استاد اگه کامنت منو میخونید هم از شما هم از مریم جان خیلی خیلی سپاسگزارم شما هم دستان خداوند هستین که خدا شمارو به ما بخشیده من در تمام جنبه ها زندگیم خیلی تغییر کرده خیلی ازتون سپاسگزارم

    خدایا ازت سپاسگزارم

    من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    صغری خاوری گفته:
    مدت عضویت: 554 روز

    سلام استاد عزیزم وخانم شایسته عزیز.درباره هدایت شدن میخوام بنویسم البته ک خداهمیشه همراه من بوده ولی چیزی ک دقیق و واضح یادمه.ی چندسالی بودطلاق گرفته بودم باسه تا بچه اومدیم ازخونه بیرون وماحتی ی دست لباس باخودمون نیاوردیم الان ک فکرمیکنم مو ب تنم سیخ میشه میگم من باچ دل وجراتی توفصل پاییزتوابان ماه با3تابچه قدونیم قد اومدم ازخونه بیرون وبجز یدونه انگشترولباسای تنمون هیچی نداشتیم حتی نمیتونستم کارکنم چون دستم شکسته بوداستادباورتون نمیشه ماچهارنفر توی زیرزمین سیمانی رو کارتن توفصل سرمابدون بخاری میخابیدیم بعدک مردم میدیدن برامون لوازم دسته دوم دادن ولی هرکی میپرسیدچکارمیکنی درجواب میگفتم نمیدونم خدابزرگه خودش میرسونه هیچی نداشتم ن برای خوردن ونه برای پوشیدن.یادمه ی آگهی دیدم ک ی بنده خدای نوشته بودفروش لوازم منزل بدلیل مهاجرت من زنگ زدم وقرارگذاشتم برا بازدید ک دخترم پرسیدمامان ماکه پول نداریم چطوری میخای بخری گفتم خداخودش میرسونه خلاصه رفتیم دیدیم ولوازم واجب رو خریدیم قرارشد من 3ذوزدیگه پول نقدبدم بعدوسایل بیارن.این درحالی بود من هیچ پولی از کسی طلب نبودم طبق معمول 3روزدیگه شد.من پولی نداشتم دخترم چون درجریان بودهمش می‌پرسید مامان پول جورشد؟ومن میگفتم نگران نباش جورمیشه.یادمه آخرین باری ک این جوابو دادم گریه کرد و گفت همش میگی خدابزرگه خدابزرگه پس اون خدایی ک میگی کجاس الان ما پول نیاز داریم.دلم خیلی میسوخت ولی چاره ای نداشتم از طرفی ته دلم خیلی امیدوارند ک خدامیرسونه رفتم ب اون اقاگفتم ک وسایل تو بفروش چون من پولم جور نشده اقاگفتم خواهرم وسایل ببرپولشو هفته بعدبده خودش آورد برام.کل وسایل شده بود یک میلیون و هفتصد.غروب همون روز رفتم خرید کنم چون یکی از آشناها برام 200تومن قرضی قراربود واریزکنه.من رفتم موجودی گرفتم عددی ک دیدم باورم نشد2میلیون تو حسابم بود شاخ درآوردم آمدم ب دخترم نشان دادم اونم ازخوشحالی گریه کردوگفت مامان شما واقعا درست میگفتی خدابزرگه و میرسونه.بعداز چندروز ک اون آشنا رو دیدم بهش گفتم ایشون گفتن اشکال نداره بعدی‌بعدبرام کار کن بجاش.ومن از اون ببعد هرجا دچار چالش مالی میشم ب خودم میگم خداخودش میرسونه و واقعا هم میرسونه.استاد الان 8سال از اون ماجراگذشته ومن ی کارگاه خیاطی دارم وچندنفرکارگر.ومن هرروز ک کلید میندازم درو باز میکنم میگم خدایا اینا همش از فضل و رحمت خودته وگرنه من با3تا بچه قدو نیم قد.خیلی میخاستم کاری انجام بدم شکم مون سیر میکردم.خدایاشکرت ک همیشه همراهم بودی و هستی.ویک نکته دیگه این که 3ساله باشما استادعزیزاشناشدم و فقط 6ماهه عضو سایت شدم وتابحال نتونستم دوره ای تهیه کنم ولی 2شب پیش ک نشانه خواستم جلسه 5 دوره 12قدم آمد برام مطمئنم ب زودی انجام میشه برام چون تو تحویل سال نو هم ی حسی بهم گفت دوره 12قدم بگیرچون دوره قرآنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 920 روز

    به نام خدای خوبم خدای که صدامو میشنوه خدای سمیع و بصیر خدای غفور رو رحیم به نام اون خدایی که به ما همه چیز داده اما ما بیشتر اونا رو نمی‌بینیم که شکرش را بجا بیاوریم خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    سلام به استاد جان استاد عباس منش عزیزم استاد مریم بانوی مهربان بهشت اون پردایس زیبا

    سلام به دوستان همفرکانسم

    استاد عزیزم و دوستان گلم امروز اومدم اینجا بگم از موقعی که این فایل رو گوش دادم و معنی تسلیم شدن رو فهمیدم و از ته قلبم درکش کردم اومدم بگم چقدر حالم خوبه چقدر آرامش سراسر وجودمو گرفته چقدر کارهام به راحتی انجام میشه چقدر در آمدم خوب شده خدایا شکرت سپاسگزارتم

    تسلیم شدن یعنی رهایی

    تسلیم شدن یعنی آرامش

    تسلیم شدن یعنی من هیچم من نمیدونم

    تسلیم شدن یعنی خودتو به قدرت عظیمی بسپاری

    خدایا من تسلیمم خدایا از موقعی به تو وصل شدم و با قدرتت قدرت گرفتم زندگیم روان شده تو خونه همش کنارمی

    استاد عزیزم از زمانی این فایل رو گوش دادم کبری دیگه شدم اون کبری مرد

    احساس میکنم ایمانم بالا رفته مدارم بالا رفته توکلم بالا رفته شخصیتم تغییر کرده افکار و باورهام درست شده در مسیر درست هستم

    بهتر میتونم ذهنمو کنترل کنم و همش زیر لب میگم خدایا من تسلیمم تو به من بگو کجا برم و چکار کنم همش با خودم میگم‌اونم در طول روز خدایا قدرت و ربوبیتتوباور کردم میدونموقدرت انجام دادن تمام کارها و تمام مسائل و کسب و کارمو از فروشندگی تا خرید میتونی انجام بدی و بهش می‌سپارم

    خدایا تو برام قشنگ درست کن که تو قدرته مطلقی

    خدایا به من قدرت بده که بتونم برم خرید کنم برای مغازه ام

    خدایا به من قدرت بده که بتونم ذهنمو کنترل کنم و فقط زیباییها رو ببینه

    خدابا ممنونتم ای خدای خوبم

    استاد عزیزم ممنونم چراغ راه من در زندگی شدی اینا همه رو مدیون آموزشهای شما هستم خدایا شکرت که هر لحظه هدایتم میکنی تا بدین وسیله ایمان و توکلم و بهت نشون بدم خدایا شکرت سپاسگزارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    ملیکا گفته:
    مدت عضویت: 2320 روز

    به نام خدا

    این فایل واقعا عالی بود

    میخوام تمرینش رو انجام بدم

    دوران کنکور بر خلاف تمام گفته های اطرافیانم عمل کردم و چیزی که قلبم میگفت رو با تمام وجود بهش ایمان داشتم؛ و همه چیز در درست ترین جای ممکن چیده شد!

    بعد از اون، خیلی منطقی شد عملکردم. یعنی روی حرف این و اون، میگفتم اره دیگه شدنی نیست.. اره دیگه.. دست فلانیه.. دست بقیه است اوضاع و کاریشم نمیشه کرد.. اره سخته و من توش موفق نمیشم چون کلی ادم نشدن…

    و خب با همچین دیدگاهی رفتم جلو و خیلی اوضاع به هم ریخت و شکست خوردم در تحصیلم.

    اما دوباره برگشتم، و یه نمود خیلی واضح از هدایت رو یه روز دیدم.

    یه روزی امتحان میانترم داشتم، و یکی از سخت ترین درسامون بود، شایدم سخت ترینش!

    و من اصلا نخونده بودم در طول ترم

    یکی دو شب قبل امتحان تازه شروعش کردم

    از سه فصل، یک فصلشو اصلا نخوندم.

    از خدا خواستم که خدایا، اگه نشد حذف میکنم درسو، ولی لطفا کمک کن که حذف نکنم. خدایا بهم یه سوالی رو یاد بده که توی امتحان بیاد. منم واقعا میخونم تا درک کنم مطالبو.

    و فرداش، نیم ساعت قبل امتحان رسیدم دانشگاه، من همیشه میرفتم سمت کتابخونه اما اینبار به طور خودجوش اومدم دانشکده خودمون. وسط راه بودم، گفتم دیگه نمیصرفه برم کتابخونه، رفتم دانشکده. توی راه پله ها با یکی از همکلاسیام سلام علیک کردم که اصلا زیاد صمیمی نیستیم. بهش گفتم فصل سه رو خوندی؟ گفت اره و.. گفتم من اصلا نخوندم، چیا داره؟ گفت بیا بهت یاد بدم…

    و اصلی ترین نکاتشو بهم گفت و برام حل کرد

    دقیقااا همونی که برام مثال زد و کامل یادش گرفتم اومد توی امتحان:))))))))

    اصلا هنوزم باورم نمیشه. درحالی که کلی مطلب سخت تر از اون هم وجود داشت!..

    که همه اونا رو بیشتر خونده بودیم.

    این یکی از مواردی بود که ایمانم و حفظ کردم و سعی کردم نترسم از امتحان و تا لحظه اخر تلاش کنم و گوش بدم به هدایت.

    کلا توی درس خوندن اگه با صبر و حوصله بخونی و هدایتی بری جلو و تمرینایی که بهشون هدایت میشی رو هم حل کنی نتیجه هاشو به چشم دیدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    زهراجان گفته:
    مدت عضویت: 584 روز

    بنام رب هستی

    امروز عصر توی اتوبوس این فایل رو گوش دادم

    وای که باورم نمیشه

    چقدر شیرین بود برام

    وقتی رسیدم خونه

    قبل از اینکه نمازم رو بخونم مادرم گفتن که دستنبد طلاشون گم شده و میدونن که تو خونه اس ولی پیداش نمیکنن

    تو دلم گفتم خدایا تو به من بگو کجاس من میخوام به چیزی که بهم میگی و بهم الهام میشه گوش بدم

    من تسلیم تو هستم تو میدونی

    همون لحظه تصویر کشوی مادرم اومد تو ذهنم و همه این اتفاق ها در یه ثانیه اتفاق افتاده

    نمازم که تموم شد رفتم سراغ کشو باز کردم گشتم با اینکه هنوز تردید داشتم که واقعا اون تصویر الکی اومد تو ذهنم یا واقعی تو همین فکر بودم که چشمم خورد به دستنبد باورم نمیشد مبهوت بودم و از ته ته قلبم خوشحال که واقعا خدا بهم جواب داد خدا راهنماییم کرد

    بهم گفت صدات رو میشنوم و پاسخ داد به سوالم وای که چه حس نابی هست

    دستنبد رو اوردم به مادرم دادم باورشون نمیشد که تو کشو بود گفتن من زیاد این کشو رو گشتم ولی دستنبدی‌ داخلش نبود بهشون گفتم من که یه حسی بهم گفت اینجاست و بود

    چقدر پروردگار مهربانانه و با عشق در هر مسئله ایی شنونده حرف های ماست

    وقتی که ازش درخواست میکنم به زیبایی سریع و پاسخ میده حتی این مسائل جزئی که بفهمونه به ما حواسم بهت هست میبینمت وقتی تسلیم منی وقتی فقط از من میخوای بهت میدم

    عاشقتم معبود من که من هر آنچه که دارم و هستم از آن توست

    متشکرم استاد عزیزم با اگاهی هایی که با عشق در اختیار من قرار میدهید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    سهند گفته:
    مدت عضویت: 634 روز

    درود و عشق بر سلاطین….

    خدا قووت بر یاران…

    پسر چقدر عالییییی بود این فایل آگاهیی…

    چقدر هدایتی و به موقع بود…

    این روزا من بدجور توی بزنگاه درک هدایتم…

    یک بزنگاه هایی هست توی مسیر رسیدن به خواسته ها که آدم همین که از آیندش خبر نداره و نمیدونه لحظات بعدی چطور میتونه تورو به خواستت برسونه یا چطور سدی بشه برای نرسیدن به خواسته ات…

    که به قولی میگن خدایا داده ات نعمته و نداده ات حکمت…

    ما زمانی میتونیم به حکمت رخداد های پیش آمده در مسیر رسیدن به خواسته به درک عالی برسیم که بتونیم اول توکل کنیم بعد پا در مسیر بزاریم بعد ایمان داشته باشیم ایمان یعنی باور قلبی به خداوند…

    بعد اعتماد داشته باشیم به خدا که خدایی که گذشته رو ساپورت کرده میتونه آینده رو هم با قدرتش پوشش بده…

    به هر حال مرد عمل میخواد توی این مسیر پا گذاشتن

    توی مسیر ناشاناخته ایی که از یه ثانیه بعدشم خبر نداری…

    توی مسیری که غربت داره تنهایی داره درد داره فشار داره حرف داره غصه داره ترس داره بتک داره

    هرجور بچاییی که فک کنی توی این مسیر چاییده میشی قشنگ میندازدت بالا پایین دوتا پشتک واروو میزنه که عیارتو بسنجه…

    البته بستگی داره چقدر توی زندگیت تضاد دیده باشی یعنی بدبختی کشیده باشی…

    چقدر آماده دریافت و درک باور های توحیدی باشی…

    هرچقدر آماده تر باشی… همونقدر حرف های استاد رو باور میکنی و هرچقدر حرف های استاد رو قبول کنی همونقدر برات مسیر هموار میشه و سوت زنان و آروم و قدم به قدم عالی پیش میره دیگه پشتک واروو نمیخوری و به راحتی هدایتی مسیر رو پیش میگیری…

    بعضیا هنوز داغن هنوز درد رو حس نکردن هنوز فکر میکنن طبیعیه فقیر باشن هنوز فکر میکنن بدبختی کار خداست که سرشون نازل شده…

    تا زمانی که داغ باشی نمیفهمی از کجا داری میخوری…

    یکم که فشار زیاد شد یکم دیگه به نتونستن رسیدی یه به قولی به غلط کردن راضی شدی به سیم آخر و از عمق مافوق وجودت میگی خدایا کمک…

    اون وقته هدایت میاد اون وقته که نجات پیدا میکنی… و مسیر برات هموار میشه…

    البته بازم میگم بسگی به میزان عیار درونی خودت داره که کجای کاری…

    آه ک من چقدر درد کشیدم آه که چقدر سوختم آه که میدونستم مسیرم اشتباس ولی باز تکرارش میکردم …

    آه که بعد از کلی زد و خورد فهمیدم کجای کارم …

    ولی بازم هر موقع ماهی رو از آب بگیری تازس..

    و میشه از نو شروع کرد و تکاملتو طی کرد و از نو ساخت …

    اول باوراتو بساز…

    بعد باقیشو بسپار به خدا…

    ببین چطور سفارش میدی و به راحتی رسوندن پیک پیتزا حتی راحتر دریافت میکنی…

    آه که خوشبحال دوستانی سر زمان مناسب و مکان مناسب بیدار بشن و پا در مسیر آگاهی بزارن و حرکت کنن و ادامه بدن…

    و برن طعم هدایت رو بچشن دیوانه بشن از دیدن معجزه های خداوند…

    استاد دوست دارم و عاشقتم زمانی که میری توی عمق بحث راجب قوانین و با آگاهی که انگار از عرش خدا منتقل میکنی به سمت ما دیوانمون میکنی…

    که به قول شاعر که میگه

    عقل و هوش و دین نگردد جمع با دیوانگی

    خانه پردازست چون سیل فنا دیوانگی

    ابر را خورشید تابان زود می پاشد ز هم

    کی شود پوشیده در زیر قبا دیوانگی؟

    من عاشقتم دیوانه کننده دیوانگان این دیوانه کده

    خدارو بی نهایت سپاس گزارم که دست خدایی برای دیوانه کردنمون

    شکر وجودت

    دیوونه همتون سهند (:

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1158 روز

    سلام و درود فراوان به استاد عزیزم مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.

    تسلیم واژه ی بسیار پرمعنا و پرمفهوم و در عمل کمی سخت ولی در نهایت شیرین هستش!

    تسلیم یعنی پذیرش، رهایی، آزادی، آرامش!

    کسی که تمام اتفاقات زندگیشو ‌بی کمو و کاست میپذیره و خودشو از بند هر اسارتی رها و آزاد میکنه، در نهایت با آرامش به روند زندگیش ادامه میده .

    گفتم بند و اسارت! واقعاً کسی که تسلیم نباشه با گفتگوهای ذهنی و عملکردهای منفی و ناجالبش که منجر به اتفاقات ناجالبی میشه، گویی همیشه در اسارت عقل و ذهنشه و از اونجایی که عقل و ذهن ما محدوده، به هر کاری دست بزنیم و از هر راهی که وارد بشیم باز کم میاریم و نیاز به نیروی قدرتمند کننده ای داریم. کسی که فراتر از ذهن محدود ما ،راههای بی‌نهایتی در نظر داشته باشه .

    کی این نیرو به ما ،کمک و یاری میرسونه و ما رو مورد هدایت خودش که مسیر درست الهی هستش قرار میده ؟! زمانی که من تسلیمش باشم و با یقین و ایمانی صد، باورش داشته باشم.

    ترس و نگرانی‌های ما با تسلیم بودن از بین میرن کسی که تسلیمه، دیگه استرس و اضطراب نداره .

    کسی که تسلیمه، پذیرای هر اتفاقی که بیفته هستش .آدمایی که تسلیمن، همیشه صبور و متوکل هستن.

    کسی که تسلیمه به اندازه ی سهم و نقش خودش حرکت میکنه و بقیشو با امید فراوان ،به خدا میسپاره .کسی که تسلیمه در لحظه زندگی میکنه و با داشته‌هایی که داره ،همیشه سپاسگزار و از زندگی لذت بیشتری میبره.

    کسی که تسلیم باشه در مقابل اتفاقات ناجالب و ناخوشایند مقاومتی نداره و این تضادها رو به چشم درس و تجربه نگاه میکنه و باور داره که این تضادها برای رشدش اومدن.

    کسی که تسلیم باشه خودشو به در و دیوار نمیز‌نه . مید‌ونه هر اتفاقی که افتاده حتماً به مصلحتشه و حتماً خیریتی داره . همه ی این احساسات خوب رو زمانی داریم که به خداوند بزرگ و قدرتمند ایمان داشته باشیم و باور داشته باشیم که خداوند بهتر از ما و بیشتر از ما ،میداند و هر آنچه که برامون پیش میاد حتماً حکمتی درش هس .میدونیم که خدا برای ما بهترین رو میخواد.

    ما با خدایی سر و کار داریم که اگر تمام امورات زندگیمونو تو همه ی زمینه‌ها به خودش بسپاریم ما رو به بهترین مسیرها هدایت میکنه.

    کسی که تسلیم باشه دست از تقلا کردن و زور زدن و حرص و طمع برمید‌اره و سعی میکنه آزادانه و خیلی رها زندگی کنه.

    آرامشی که ما دنبالش هستیم فقط در همین تسلیم شدن معنا پیدا میکنه .کاش بتونیم در تمام لحظات زندگیمون با برخورد هر تضادی به خودمون یادآوری کنیم که با پذیرش اتفاقات و با آروم بودن و درست تصمیم گرفتن و حرکت کردن تسلیم بودن خودمونو به خداوند نشون بدیم. هرچند خیلی جاها نیازی نیس کاری هم، انجام بدیم. فقط باید رها کنیم و اجازه بدیم خداوند در وقت و زمان مناسب خودش به بهترین شکل ممکن برامون حلش کنه.

    البته که تسلیم بودن و به معنا و مفهوم واقعیش رسیدن، خیلی سخته و نیاز به روند تکاملش داره. ما میتونیم با دیدن تجارب کوچیکمون تو این زمینه و اینکه در طول روز با تمرین کردنش به خودمون یادآوری کنیم که میشه خیلی راحت بدون هیچ تلاشی و با خیالی آسوده به خدای قدرتمندمون تکیه کنیم.

    هر باری که این تجربه رو کسب می‌کنیم باورمون به تسلیم بودن بیشتر میشه.

    15 سال پیش با معنا و مفهوم رها کردن و سپردن به خدا که همین معنی تسلیم شدن رو میده آشنا شدم خیلی جالبه تا الان فکر میکردم خیلی جاها تونستم خودم رو تسلیم کنم و رها زندگی کنم اما حالا که مروری به زندگیم داشتم و اینکه تو این سالهای اخیر از استاد عزیز آگاهی‌هایی که بدست اووردم و با نتایجی که تو زندگیم دارم می‌بینم متوجه شدم هیچ درک درستی از تسلیم نداشتم. فک میکردم رها کردمو و سپردم به خدا ! در حالی که تو همه ی زمینه‌ها برای تغییراتی که دلم میخاست یا خواسته هایی که داشتم ، خیلی تقلا کردم و به شدت زور زدم و به نتیجه دلخواهم نرسیدم.

    جالب‌تر از اون که فک می‌کردم تسلیم شدن یعنی اینکه دنبال خواسته ی خودت باشی در حالی که الان درک کردم تسلیم شدن به معنای اینه که تو حتی به خواسته ی خودتم فکر نکنی، انقد خدا رو باور داشته باشی که اجازه بدی خودش هر آنچه که میخواد رو برات مقدر کنه.

    اتفاقا چون تو زمینه‌های مختلف به نتایجی که دلم میخواست نرسیدم امسال رو عهد کردم که واقعاً خودمو تسلیم کنم .

    به خودم گفتم این همه سال دوندگی کردی، حرف زدی، غر زدی، تهدید کردی ،تلاش بیش از اندازه کردی، خودتو اذیت کردی ،به جسمت آسیب زدی، از خیلی از خوشی ها و لذت‌هات گذشتی به امید اینکه یه روزی به اون چیزایی که میخوای برسی و نرسیدی.

    میشه امسالو متفاوت عمل کنی و سعی کنی سکوت کنی از هیچکس و هیچ چیزی توقع نکنی .تمام تمرکزتو روی خودت بذاری؟! حتی از خواسته‌هاتم زیاد صحبت نکنی ! تو عوامل بیرونی دنبال خواسته‌هات نگردی ؟

    سعی کنی از داشته‌هات لذت بیشتری ببری !

    جدی جدی خودتو به خدا بسپار و باور داشته باش که خدا به هر راه و روشی که خودش مید‌ونه تو رو هدایت میکنه .

    حتی از خودم درخواست کردم، میشه لطف کنی اصلاً به اینکه چطور و چه جور میخواد اتفاقات جفت و جور بشه فکر نکنی ؟!

    میشه تمرین کنی تا یاد بگیری فقط برای امروزت زندگی کنی و از اتفاقات روزمره لذت ببری؟!

    ناهید جون میشه به مقصد فکر نکنی و سعی کنی از مسیر لذت ببری ؟

    ببینم می‌تونی توجه و تمرکز بیشتری روی نقاط مثبت همسرت یا دیگران بذاری ؟!

    میشه هرجا ترسیدی! هرجا حس نگرانی بهت دست داد ! همون لحظه چشاتو ببندی و بگی خدایا خودمو به تو میسپارم ! خدایا خودت هدایتم کن !خدایا خودت مسیرو بهم نشون بده ! خودت کمکم کن که درست تصمیم بگیرم ! درست حرف بزنم !درست حرکت کنم! واقعاً میشه؟!!!!!!!

    هر چقدر آگاهی‌هامون بیشتر میشه بهتر متوجه میشیم که همه ی افکار و باورهای ما زنجیره وار به هم مرتبط هستن. به قول استاد عزیزمون ،قوانین تو همه ی زمینه‌ها به یک شکل عمل میکنه.

    حالا که فکرشو میکنم می‌بینم به خاطر تسلیم نبودنم چ خسارتها و آسیبهای زیادی به جسم و روح خودم و حتی به دیگران بخصوص به همسرم وارد کردم. خیلی جاها آگاهانه این کارو کردم چون فک میکردم خدای عقلم و هر کاری که من انجام مید‌م درسته! چ‌ خودخواهی‌های که نداشتم! چ جاهایی که خودمو بالاتر از خدا میدیدم و فک میکردم یکه و تنهامیتونم هر چیزیو بدست بیارم و به جنگ و مبارزه هر چیزی میرفتم و فک میکردم جنگیدن یعنی بدست اووردن . در حالیکه ، حالا متوجه شدم رها شدن و بی‌خیال بودن و اعتماد به خدا و قوانینش داشتن، بیشتر بهم کمک میکنه البته نه به این معنا که سهم و نقش خودمو یادم بره .

    منظورم اینه خارج از سهم و نقش خودم کاری نکنم این یعنی احترام به شخصیت و غرور خودم!

    به دوست داشتن وعشق ورزیدن به خودم !

    و بالا بردن عزت نفس و بالا بردن حس خود ارزشمندی خودم و تقویت احساس لیاقت در وجودم.

    پس با تسلیم بودنم لطف بزرگی در حق خودم می‌تونم داشته باشم.

    تو زندگیم خیلی لقمه رو دور سرم چرخوندم در حالی که میتونستم خیلی راحت، لقمه رو تو دهنم بزارم.

    به همین جهت تمرین اصلی و اساسی من، امسال این بوده که واقعاً خودمو تسلیم خداوند بکنم .پیش میاد لحظاتی که سر موضوعی تو هر زمینه‌ای ،لحظاتی و شاید ساعاتی به هم بریزم و طبق عادتهای قبل، توی ذهنم و حتی گاهی تو کلامم شکوه و شکایت کنم و باز چرااااها، تو ذهنم بیاد. اما خدا رو شکر سریع به خودم یادآوری میکنم که اگه به این روند ادامه بدم جایگاه خوبی نخواهم داشت و اتفاقات خوبی هم، رخ نخواهد داد .پس خیلی زود به قول استاد عزیز، به خشوع برمیگردم و باز به خودم یادآوری می‌کنم ناهید اعتماد کن. ناهید صبر کن. ناهید احساسه تو ،خوب نگهدار. ناهید به تجارب قبلت نگاه کن. ناهید متفاوت عمل کن. ناهید سکوت کن. ایمان داشته باش. اون چیزایی که تو میخوای حتی بهترش پیش میاد. و بعد با اطمینان و خیالی راحت و قلبی پر از امید و ذهنی آروم نسبت به اون قضیه بی تفاوت میشم .

    چن مورد هستش که در تسلیم نبودن ما خیلی زود بهمون آلارم میده . یکی جاهایی که ترس یا نگرانی سراغمون میاد.

    جاهایی که فک میکنیم به آخر راه رسیدیم و کاملاً ناامیدهستیم .

    جاهایی که یه دفعه تشنج میشه و قدرت تصمیم گیری نداریم.

    جاهایی که به نظر کم میاریم و یاس و ناامیدی وجودمونو می‌گیره.

    جاهایی که بر سر دوراهی موندیم یا شک و تردید به انجام یا انجام ندادن کاری داریم.

    جاهایی که بخاطر وابستگی‌هامون بخصوص نسبت به عزیزانمون به انجام کاری، عاجز و ناتوانیم.

    حتی وقتایی که از مرگ و مردن میترسیم ،میشه اینجور وقتا تسلیم بود و به این گفتگوهای ذهنی خاتمه بخشید .بیایم تسلیم باشیم و با تسلیم بودن ذهنمون رو کنترل و آروم کنیم. به نظر من ،حتی با تسلیم بودن نیازی نیست به نتیجه هم فکر کرد. چون باور داریم که بهترین اتفاق ممکن، در زمان مناسب اتفاق خواهد افتاد. پس نیازی نیست ذهنمونو درگیرش بکنیم و لحظاتمونو از دست بدیم . هرچقد کمتر به نتیجه فکر کنیم در واقع داریم ایمانمونو به خدا نشون میدیم .

    اینجور بگم: به میزانی که به خداوند ایمان داریم کمتر فکر آینده رو می‌کنیم.

    پس بیایم با تسلیم بودنمون لطف بزرگی در حق خودمون کنیم و زندگیمون بیشتر لذت ببریم وقتی تسلیم باشیم دنبال چراها و اماهای زندگیمون نمی‌گردیم.

    وقت و زمان بیشتری برای لذت بردن داریم و بیشتر در فرکانس مثبت قرار داریم و وقتی که در فرکانس مثبت باشیم اتفاقات قشنگ‌تر و بهتری رو تجربه می‌کنیم و در نهایت زودتر به خواسته‌هامون میرسیم. تا حالا به این موضوع دقت نکرده بودم ،که خودم عامل دور کردن خواسته‌هام بودم. جای تاسف داره! منتهی برای اینکه به احساس بد نرم و اینکه خودمو سرزنش نکنم، میگم بازم خدا رو شکر که حداقل الان متوجه شدم و دارم سعی میکنم افکار و باورهامو تغییر بدم. بیشتر ایمان خودمو به خدا نشون بدم و با تسلیم بودنم بیشتر به خودم ثابت کنم که من توانایی و قدرت انجام هر کاری رو ندارم .

    اجازه بدم خداوند تو زندگیم حضور داشته باشه و انجام خیلی از کارها رو به دوش خداوند بزارم. بنابراین تسلیم لحظه‌ها میشم .سعی میکنم دست از مقاومت بردارم .اتفاقات زندگیمو بیشتر بپذیرم .

    چون باور دارم با تسلیم شدنم به آرامش و آسودگی بیشتری میر‌سم .

    با مقاومت کردن، وقتم، تلف و هدر میره .

    حتی خیلی جاها نیروی جسمیم اذیت میشه .

    بنابراین با تسلیم بودنم عزت نفس خودمو بالا میبرم.

    «تسلیم یعنی قبول و درک وقعیت‌ها» !

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    محسن گفته:
    مدت عضویت: 2030 روز

    سلام به استاد عباسمنش و دوستان هم فرکانس.

    استاد، انشاالله خدا شما رو برای ما حفظ کنه تا بیشتر با قوانین کیهانی آشنا بشیم.

    من زیاد توفیق کامنت خوندن و‌کامنت نوشتن ندارم.

    من بسیار زیاد از خداوند طلب کمک میکنم،چون در گذشته از آدما طلب کمک می کردم و جز خار و ذلیل کردن خودم،هیچی برام نداشت.

    یادمه چند سال پیش می خواستم تو منطقه گلمکان مشهد زمین بخرم و با خودم گفتم باید از یه کسی که اینجا ملک داره مشورت بگیرم که اینجا برای سرمایه گزاری خوب هست یا نه.دست بر قضا داماد داییم اونجا چند ماه قبل فهمیدم که اونجا باغ خریده،باهاش مشورت کردم ‌‌گفت اینجا پیشرفت خودشو کرده و برا سرمایه گزاری خوب نیست و منم بی خیال خرید اونجا شدم،و زمین های گلمکان یکسال بعد یک ونیم برابر رشد کرد.بعد با خودم گفتم اینم نتیجه مشورت گرفتن از آدم‌ها….

    خلاصه از اون تاریخ ب بعد تصمیم گرفتم با آدم‌ها مشورت نکنم و با فقط با خداوند مشورت کنم و فقط از خداوند درخواست کمک کنم،فقط از خداوند درخواست هدایت کنم.

    در حال حاضر هم بشدت توی نا خواسته هام گیر کردم،و دارم کاری رو انجام میدم که اصلا دوسش ندارم و فقط رو حساب نیاز داشتن به درآمدش دارم این کارو انجام میدم.

    الان در شرایطی هستم که روزی صد بار میگم خدایا کمکم کن،خدایا هدایتم کن،خدا مسیرم رو بهم نشون بده،میگم خدایا تو از درون من اطلاع داری و خواسته ی منو میدونی.

    تو این شرایط باز بشدت منتظر الهام و هدایت شدن از طرف خداوند هستم و نمی تونم الهامات رو دریافت کنم،هر چقدر هم که تمرکز میکنم ولی متاسفانه گوش شنوا برای شنیدن الهامات خداوند ندارم.

    از طرفی امید به هدایت شدن از جانب خداوند هستم.

    دوتا شغل هم بهم پیشنهاد شده که یکی از این شغل ها تقریبا با معیار های من که آزادی؛ مالی، زمانی و مکانی هست سازگاری داره،اما همسرم مخالفت میکنه و با خودم میگم شاید این مخالفت همسرم همون هدایتی باشه که منتظرشم،چون استاد میگن هدایت همیشه از نظر منِ انسان بر وفق مراد نیست و شاید برای ما ناخوشایند باشه ولی در نهایت به نفع ما هست.

    از خدا می خوام بهم کمک کنه تا از این گمراهی در بیام و در مسیر خودم قرار بگیرم و کاری رو انجام بدم که بهش علاقه دارم و ازش لذت ببرم.

    در ضمن دارم تمام تلاشمو انجام میدم تا روی نا خواسته هام تمرکز نکنم و از مسیر زندگیم لذت ببرم.

    راستی اینم بگم که چقدر کامنت نوشتن خوبه،تمام حرفایی که تو دلت هست رو میگی و یه جورایی سبک شدم.

    ممنون از استاد عباس منش که این لایو رو برگزار کردن تا این آگاهی های ناب و نایاب به ما داده بشه و چراغ راهی برای گمراهان باشه.

    خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 1008 روز

    به نام خدایی که لحظه به لحظه هدایتم میکند،و در زمان درست آنچه راکه باید بدانم درمسیرمن قرار میدهد که آگاهم کند

    استاد عزیزم نمیدونم چطور وباچه کلماتی از شما برای این فایل تشکر کنم

    فایلی که به نظر من هیچ قیمتی نمیشه روش گذاشت

    بینهایت تاثیر گذار بود

    چن روز بود گیر کرده بودم،درگیر شرک شده بودم اما دلم میخواست خودمو گول بزنم وبگم نه من خدارو باور دارم من به کس دیگه دل نبستم امابسته بودم

    وقتی حرفاتونو گوش دادم استاد احساس کردم تک تک سول های توذهنم داره راجبه خدا وتوحید پاسخ داده

    میشه

    احساس رهایی داشتم استاد نمیتونستم خودمو کنترل کنم این شما نبودین که حرف میزدین این خود خدا بود انقد قشنگ داش از زبان شما منو آروم میکرد

    انگار حرفای شما داش روح منو نوازش میکرد

    چقدر نیاز داشتم به این حرفا

    تک تک سلولهای بدنم اینا صحبتهارو دریافت میکرد و لذت می‌برد

    چقد قشنگ خدادرهارو برامن باز کرد

    استاد عزیزم مدتها بود که چنتا سوال توذهنم بود

    به خدا قسم حرفای شما جواب تک تک سوالهای من بود

    خدایا من عاشقتم توچقد هوامو داری ومن غافلم

    چقد فراموشکارم واعتبار کارهایی که برام کردیو میدم به بقیه

    من شرمنده تم الله مهربانم

    هدایتم کن که من درمقابل توناتوانم

    فراموش کردم که که توبه من عزت دادی که درمسیر خواسته هام هستم وبهترینم ازنظر بقیه درحوضه ی مورد علاقه م واین احترام ومحبتی که از بقیه به من میرسه لطف توهست وبقیه هیچکارن

    همیشه وقتی روحودم

    روخودم حساب کردم همه چی نابود شده

    ووقتی به توسپردم ازبینهایت طریق کمکم کردی ومن ممنونم

    زمانی که باهمسرم زندگی میکردم وبینهایت زندگی بهم سخت میگذشت و بهم میگفتن باید تحمل کنی چاره ای نداری چون بچه داری

    ومنی که نمیدونستم قانون رو ویه عالمه ترس تودلم بود وبی خبر از خدایی حتی در اون لحظه که من ازش یادم نبود اون داشتم نگاهم میکرد وشاهد کارام بود وهوامو داشت

    فقط همنقد بگم که اونقد فشار زندگی روزیاد بود که به عجز وناتوانی رسیده بودم

    ووقتی نماز میخوندم

    میگفتم خدایا من هیچی نمیدونم توبرامن تصمیم بگیر منو نجات بده

    خدای من شاهده جوری برنامه هاروبرام چید که به‌راحتی ازاون زندگی جداشدم والان هیچ اثری از آدم درزندگی من نیس

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: