تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

831 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیرحسین ترکمان گفته:
    مدت عضویت: 2068 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزم ، بزرگتر زندگی من

    و سلام به تمامی دوستان و همراهان سایت الهی و آرامشبخش عباس منش

    زمانی که در حال گوش دادن به این فایل زیبا بودم توی خیلی از قسمت های فایل که استاد از خودشون درباب هدایت شدنشون و تسلیم بودنشون مرور میکردن و میگفتن به یادم خودم می افتادم و روزهای گذشته خودم برام تدایی میشد

    روزهای که طبق عرف جامع جایگاه خوبی داشتم و دست آورد های چشم گیری بدست آورده بودم ، ولی جایی یک مورد حسابای خالی بود اون هم شکر گزاری و دونستن اینکه ، این‌نعمات از الطاف کیه !!!!!!

    این ناشکری به درجه ای از صفر و منفی صفر رسید انقدر به در و دیوار خودن رسید تا خودم رو بشناسم ، تا منبع ای رو بشناسم که هر آنچیز که بخواهم به دست بیارم پایدار ، ثابتو پایان ناپذیر

    آره با آموزش ها و فایل های استاد که از مهم ترینش آرامش در پرتو آگاهی بود هدایت شدم به قدرت یک جهان و هدایت ها استارت خورد ،تموم چالش ها و مسائل حل شد ، یکی پس از دیگری

    اگه یکی 4 سال پیش می اومد و میگفت این آینده توعه ، صد در صد با پوزخند من و برو عمو خودتو مسخره کن مواجه میشد

    ولی امروز که دارم به این بازه 4 سال که خودم رو تسلیم و رها کردم نگاه میکنم ، میبینم که آره شد تموم اون چیزای که میخواستم ، خفن ترش شد ، بزرگترش شد ، تمام اهداف اون روزا که برام آرزوی بزرگ بود رو دارم زندگی میکنم

    به قدرت و تجربه یک درخت تنومند رسیدم ، شاید بعضی وقتا بی حوصله بشم ، بی انرژی بشم یا حتی بی انگیزه

    ولی چیزی در من شکل گرفت که با قدرت یک دنیا من میتونم به هر هدفی برسم ، شاید امروز ذهنم یه قایق تفریحی رو نپذیره ولی یه جت اسکی رو میپذیره و مطمئنن قدم‌بعدی بتونه اون قایق باشه

    این هدف فقط در باب یک مثال بود ، آفکورس که باید قبل از مشخص کردن هر هدفی ، چراییش رو بدونیم و پیغامم این بود که بله با قدم به قدم هدایت شدن از صفر که هیچ از زیر صفر میشه به بلندای قله رسید

    آفکورس که امکان خسته شدن در مسیر هست

    آفکورس که بعضی وقتی ذهنمون بخواد بازدارنده عمل کنه

    ولی قسمت جالب داستان اینجاست که با تکرار مکررات میشود از خودمون یک گلادیاتور همیشه پیروز ساخت ، کسی که اگه دست به خاک بزنه طلا بشه

    میگه گر نگهدار من ، آن است که من میدانم

    شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

    خدایا تو بساز ، تو بسازی قشنگه

    استاد گاها درگذشته گلایه مند بودم که چرا مثلا یه فرد خفن خود ساخته اطرافم نیست برم باهاش گپ بزنم ، ازش کمک بگیرم ، راهنمایی بگیرم ، پای حرفاش بشینم و….

    ولس با وجود شما و راهنمایی های شما دستشو گذاشتی تو دستام

    الان در روز حداقل 100 ها بار اسمشو ، حسشو ، محبتشو رو تو طول روزم دارم

    از تو ممنونم که سبب شدی این جهان زیباتر بشه استاد ، آرزو و درخواست میکنم از خدایی که این رسالت و ماموریت رو به دوش شما گذاشت تا ابد و یک روز شما رو در کنار من و تمام عزیزانی که به دنبال خلق زندگی خودشون هستن سلامت و تندرست و ثروتمند حفظ کنه

    خداوند یار و نگهدار همگی باشد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
  2. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1720 روز

    سلام استاد عزیزم.

    خداروشکر میکنم ایقدر عالی در مسیر این صحبت های بینظیر قرار گرفتم.

    استاد بینهایت از شما سپاسگزارم بخاطر این سایت عالی و این آموزش های عالی که در سایت قرار میدهید.

    واقعا بی نظیر بود. واقعا بی نظیر بود. واقعا بی نظیر بود. خداروشکر.

    این فایل به تنهایی دقیقا مثل جلسه 15 ام دوره احساس لیاقت، میشه گفت در بر گیرنده کل قوانین و آموزش ها بود.

    از ایمان و توکل به خداوند و تسلیم بودن در برابر رب العالمین تا عمل کردن به الهامات.

    چند روز پیش بود هدایت شدم به سریال زندگی در بهشت قسمت 178 و در این قیمت شما در مورد عمل به الهامات صحبت کردید. این خیلی مهمه. خیلی مهمه.

    همین عمل به الهامات هست که باعث رشد ما می شود.

    2 سال پیش من علیرضا طاهرزاده تازه در ابتدای مسیر بودم داشتم یکی یکی قدم ها را طی میکردم واز همون ابتدایی که وارد این مسیر شدم به لطف رب العالمین نتایج مالی ام شروع به تغییر کرد.

    منی که ماهی 5 میلیون نهایت میتونستم هزینه کنم رسیدم به ماهانه 20 الی 30 میلیون.

    یه روزی شد میخواستم یه کاری بگیرم و به الهاماتم عمل نکردم.

    این تسلیم نبودم و عمل نکردم و طمع کردن باعث شد تا همین چند وقت پیش احساس گناه و احساس نالایقی نگذارد من رشد کنم.

    من اصلا انسانی نبودم که بتوانم بگویم به الهاماتم عمل میکردم.

    اما به لطف الله خیلی بهتر شدم. در حقیقت ایمانم برای عمل به آگاهی ها و الهامات خیلی بیشتر شده. و این از تسلیم بودن می آید. البته استاد واقعا نمیتونم بگم الان 1 هزارم چیزی که شما در قم بودید؛ هستم. چون واقعا اینطور به اون الهامات عمل نمیکنم.

    نمونه مشابه عمل کردنم به الهامات همین نیم ساعت پیش وبد. یه سری صحبت پیش اومد، احساس نازیبایی داشتم، اومدم اینجا بنویسم، ولی یهو حسم گفت الان ننویس.

    الان برو بخواب. الان برو توجهت را بذار روی چیزی که میخواهی. بنابراین بیخیال نوشتن شدم و تصمیم گرفتم برم و روی خودم کار کنم.

    برم و بخوابم. رفتم، توی اینستاگرام، توی پیج هایی که علاقه دارم و زیبایی ها را دیدم و تحسینشون کردم. ثروت را دیدم وتحسینش کردم. به لطف الله و هدایت رب العالمین نتیجه این شد که یه مشتری باهام تماس گرفت و کلا احساس مرا خوب کرد. چون این یک نشانه است از سمت رب العالمین.

    استاد این فایل پر از درس بود.

    مهمترین اون درس ها همین موضوع قصد ما از خواسته هامون هست.

    وقتی بر میگردم به خودم نگاه میکنم، فقط چند جا تونستم این جور باشم. یکی اش در زمانی بود که میخواستم ازدواج کنم. دلایلم برای ازدواج و اون انسانی که دوست داشتم را نوشتم. هدایت شدم به همون شخص با همون ویژگی ها.

    یکی اش برای سلامتی ام بود. دقیقا همانطوری که میخواستم با رعایت قانون سلامتی، به سلامتی جسمی رسیدم.

    یعنی من قصدم برای اون کار مشخص بود و خداوند خیلی زیبا عمل کرد. خیلی زیبا هدایتم کرد.

    والا من نمیتونم زیاد چیز دیگه ای بگم. فقط میدونم باید از این فایل چندتا درس بگیرم:

    1. خضوع و خشوع در برابر خداوند به این معناست که توکل کنی به نیرویی که خیلی کامل تر و بالاتر از تو است. اینجوری دیگه به هیچ عنوان نگران آینده نیستی. میدونی این مسیری که دارم میرم، قطعا خیره و قطعا من رشد میکنم. حتی اگر به ظاهر قرار باشه کاری به غیر از کار اصلی ام انجام بدهم.

    2. دلیل خواسته هام و مقصودم را بنویسم. مثلا من دلم میخواد پولدار بشم برای اینکه تمام جنبه های زندگی را تجربه کنم.

    3. اگر احساست بهت گفت کاری را بکن بی برو برگرد انجام بده. سعی کن مقاومت نداشته باشی، اینجوری قطعا به مقصودت می رسی.

    4. آرامش داشته باش و توکل کن به خدا. تو به خواسته ات قطعا میرسی.

    عاشقتونم استاد عزیزم. برای من اگر 10 روز این فایل را گوش بدهم و نکته برداری کنم شاید کم باشه.

    من میدونم که باید این موضوعات و این آگاهی ها را بهشون عمل کنم. نه اینکه فقط بشنوم.

    واقعا وقتی عمیق نگاه میکنم، نیازی نیست نگران آینده باشم. فقط باید توکل کنم و ایمان داشته باشم به این خدایی که رحمان و رحیم هست. به این خدایی که وهاب هست.

    اینجوری خداوند قطعا هدایتم میکنه.

    خداروشکر.

    عاشقتونم استاد. ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
  3. -
    حسین عبادی گفته:
    مدت عضویت: 1839 روز

    بنام خداونده بخشنده و مهربانم……

    وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» (ق، 16)

    و به یقین ما انسان را آفریدیم، و مى‏دانیم آنچه را که نفس او بدان اندیشه مى‏کند [چه چیزی نفس او را وسوسه می‌کند]، و ما بدو از رگ گردنش نزدیک‌تریم‏.

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو قشنگ قلب

    سلام به بچه های پاک و توحیدی این بهشت…

    از خداوند طلب هدایت و نور رحمت میکنم

    از خداوند میخوام که قلبم رو به سمت این اگاهیا باز کنه که با جان و دل و روحم این اگاهیارو در زندگیم عمل کنم الهی امین…

    خدایا ازت کمک میخوام برای نوشتن این کامنت بسم الله……

    یکی از نشونهایی که خدا باهام حرف زد و خیلی برام جالب بود این بود که پارسال بهم الهام کرد حسین ماشینت رو بفروش منم گفتم چشم پول زیتدی هم ندشتم که بخوام ماشین صفر بخرم باید ماشین رو میفروختم و بعدش یه ماشین دیگه ای میخریدم…….(یکی از هزار نشانه ها)

    به لطف الله تصمیم گرفتن به فروختن ماشین یک شب بردم در بنگاه بینهایت مشتری اومد براش و من قیمت رو اعلام کرده بودم و همه تخفیف میخواستن و من گفتم نه همون قیمتی که گفتم میفروشم …..

    شاید یه نیم ساعت تویه بازار ماشین بودم و بعدش اومدم خونه…

    و خیلیا زنگ میزدن از بنگاه ها که بیا ما ماشینت رو مخوایم ایقدر فروش نمیره و از این حرفاااا…

    گفتم باشه من قصد فروش ندارم دیگه …

    بعد از دو روز یکی از دوستانم اومد گفت ماشینت رو میخوام قولش رو به هیچکس نده من میخوامششش…

    گفتم توکل به خدا چشم…

    شبش اومد با خونمش و بچه هاش ماشین رودید خانومش گفت من همین ماشین رو میخوام…

    گفتم توکل به الله واس خودنوم همون قیمتی که مخواستم فروختمش به لطف الله…

    من رفتم مسافرت اصن تویه فروش ماشین دخیلم نشد به لطف رب فقد همیجور پول به حسابم میومد…

    این داستان فروش ماشین تمام شد….

    الله اکبر لعنت بر شیطان لعنت بر نجواهای ذهن…

    ما رفتیم که ماشین بخریم تا دوسه روز اول عالی بودیم هر چقدر روزها میگذشت و نجواها بلندتر میشدن….

    رفتم بیرون میدیدنم .ها پیاده ای …والا ماشین فروختم به لطف خدا …

    جواب ادمهااا

    نننننننننننننننننننننننننننننننننه مگه دیونه شدی ماشین فروختی حسیننننننننننننننن ماشین داره گیرون میشه چرا ایکارو کردی …

    میگفتم توکل به خدا اما بازم صدای نجواهااا بلند تر بود و من ترساهم بیشتر و من بی ایمان تر و من ترسو تر و هی داشتم اسم خدارو میوردم اما از قلبم نبود ارامش نداشتم

    خواب اروم نداشتم همش ترس و بی ایمانی وجودم رو گرفته بود….

    از فرداش رفتم تودیوار و سه تا برگ اچار پشت رو شماره تماس ورداشتم و زنگ میزدم به تک تکشوووون …(کل ایران)

    سر کار تو خونه و هر جایی که بودم…….

    یه روز خیلی اشوب بودم…

    همسرم مینا خانوم اومد بهم گفت

    حسسسسسسسسسسسسسسسسسین چرا ایقدر بی ایمان شدی تو…..

    نگاش کردم و اینجا بود که بغضم ترکید….

    و زدم توی پیشونیم…

    و توبه کردم و گفتم خدایااااااااااااااااااااااااا هر خیری که از تو به من برسه من فقیرممممممممممممممم

    من تسلیم تو هستم من تسلیم هستم رب من تسلیممممممممممممم……

    (این بعد از چند روز که داغون کرده بودم خودم رو با بی ایمانی و ترس اتفاق افتاد)

    بیخیال شدم و توکل کردم به خدااااااا….

    یه پنج شنبه شبی بود..

    گرفتم خوابیدم …

    صبح زود بیدار شدم طرفای ساعت هشت صب بود…

    گوشیم بالا سرم بود گفتم یه سر بزنم به دیوار …

    تا گوشیم رو باز کردم دیدم زد همون ماشینی که میخواستم با کارکرد کم تویه شهر خودمون ….

    گفتم الله اکبرررررررررررر خدایااااااااااااااااااااااااااااا نوکرتم دمت گرممممممممممممممم….

    سری بهش زنگ زدم ……و

    گفت بیا اره در جا رفتم و ماشین رو دیدم تا ساعت یک ظهر به لطف الله خریدمششششششششش….

    اینقدر گریه کردم و اینقدر از خدا معذرت خواهی کردم که نگو نپرسسسسسس…..

    خداوندا بیامورز گناهانم رو که نعمت هارو دگرگون سازد….

    خداوندا بیاموز گناهانم که اجابت دعها رو باز دارد…

    خداوند بیامورز ان گناهانم را که امید را قطع میکند…..

    استاد بینهایت ازت سپاس گزارم برای این مسیر زیبایی که به دستان تو توش قرار گرفتیم…

    خدایااااااااا شکرت بینهایت خدایا شکرت بینهایتتتت

    ما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللَّهَ رَمىٰ ۚ

    خدا جون من بدون تو هچیی نیستمممممممم

    در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشید….

    با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1272 روز

      بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

      «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَن یُکَفِّرَ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَىٰ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

      (ﺍﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ؛ ﺑﻪ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﻴﺪ، ﺗﻮﺑﻪ ﺍﻱ ﺧﺎﻟﺺ؛ ﺍﻣﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻣﺤﻮ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺧﻮﺍﺭ ﻧﻤﻰﻛﻨﺪ ، ﻧﻮﺭﺷﺎﻥ ﭘﻴﺸﺎﭘﻴﺶ ﺁﻧﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺭﺍﺳﺘﺸﺎﻥ ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﻨﺪ، ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ؛ ﻧﻮﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﻛﺎﻣﻞ ﻛﻦ ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎﻳﻲ (٨ تحریم)

      —————————————————————————

      سلام و درود به مهندس حسین جان عبادی بنده خوب و بینظیر خداوند.

      حسین کوکا میخوام جواب این کامنتت رو اینجا برات بنویسم. چون بازم کامنتت گزینه پاسخ نداشت.

      abasmanesh.com

      اول اینکه از این همه لطف و محبت و مهربانی و بزرگواری شما ممنونم حسین جان. واقعاً همیشه بهم لطف داری، چه توی کامنت های نورانیت که برام می‌فرستی و چه وقتایی که با هم تلفنی گفتگو میکنیم.

      همیشه فرکانست مثبته، همون حرفی که مسئول امور اداری بهت گفت، منم میگم، حسین جان خدا وکیلی هر وقت باهات حرف میزنم خیلی فرکانسم مثبت میشه.

      در مورد اجرا و کودکان سرطانی یه چیزایی رو بهم گفته بودی و حتی کلیپ برنامه تلویزیونی رو هم برام فرستادی. ولی نمیدونستم اینقدر چهره سرشناس و محبوبی هستی‌‌. الحمدلله رب العالمین. ولی من به شدت از شناخته شدن فراری ام. حتی در حد پیج اینستا و چندتا از دوستان که توی شهرمون یا بچه های بقیه پالایشگاه های عسلویه که می‌شناختند همونم برام آزار دهنده بود و نهایتاً اینستا رو تعطیل کردم.

      ماجرای برقکاری و نصب کولر و لباس کار شد، ضمن اینکه بینهایت تحسینت میکنم که اینقدر دست به ابزار و حرفه ای هستی ؛ یاد ماجرای خودم افتادم. چند روز پیش بود کولر خونه خازنش نیاز به تعویض داشت. با لباس کار مشغول کولر شدم. و بعدش خازن قدیمی رو باز کردم و رفتم نمونه اش رو خرید کنم با همون لباس کار رفتم. یه جایی توی یه خیابون شلوغ. یه بنده خدایی از کنارم رد شد یه جوری با احساس ترحم و دلسوزی بهم نگاه کرد، یه چی تو مایه های اینکه آخیش طفلکی جوون به این خوش‌تیپی کارگری می‌کنه. خنده ام گرفته بود. تو دلم گفتم حاجی اگه میدونستی من کجا کار میکنم اینجوری با ترحم نگاهم نمی‌کردی . وقتی نشستم توی ماشین گفتم من از کی اینقدر بیخیال شدم ، چرا نظر بقیه برام مهم نیست.

      البته موافق اینم نیستم که دائماً این مدلی باشم. ولی زمانی که درگیر کار میشم ، با لباس کار بخوام برم بیرون واقعاً نظر بقیه برام اهمیت خاصی نداره.

      (حسین میدونستی بهترین هدیه برای یه آدم فنی چیه ؟؟ یه جعبه ابزار حرفه ای، آی میچسبه)

      حسین خیلی عزت نفست رو تحسین میکنم. خیلی عالیه ، و همچنین خدا رو شکر میکنم که همسر بزرگوارت اینقدر باهات هم دل و هم مداره. خیلی تحسین برانگیزه. الحمدلله رب العالمین. الهی که همیشه حال دلت تون با توحید خوب و خوش باشه.

      بینهایت از کامنتت لذت بردم حسین جان ازت متشکرم.

      حسین جان ، انسان ارزشمند و بنده خوب خداوند، در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

      «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    احمد خدادادیان سردابی گفته:
    مدت عضویت: 646 روز

    به نام الله که بخشاینده و با رحمت است

    سلام خدمت استاد عزیز و گرامی

    سلام خدمت خانم شایسته بزرگوار و مهربان

    سلام خدمت خانواده توحیدی خودم

    خدایا سپاسگزارم بابت این فایل وتمام آگاهی های ناب که به من آموزش میدهی تا به کمال والاتر برسم تا بتوانم وجود تورو در تک تک سلولهای بدنم احساس کنم که بلکه بتوانم بهتر زندگی کنم وجهان را جای بهتری برای زندگی دیگران کنم با کمک ومددهای غیبیت ای فرمانروای کل کیهان

    استاد عزیز وقتی فایل یا صحبتی از الله مهربان توحید میشه من حالم دگرگون میشه نمی‌دونم این کلمات رو چه جور توصیف کنم نمی‌دونم چه بگم تا بتونم حق مطلب ادا بشه استاد عزیز همیشه از خداوند میخواستم که آیا کسی هست که فقط به تو توکل کنه واز تو کمک بخواد. به جای فلان امام و امامزاده وفلان کس وفلان مخلوقت همیشه دوست داشتم اگر حرفی زده میشه همیشه در مورد رب العالمین وهدایت هایش که پیامبر انش را در طول زندگی شان راهنمایی و هدایت کرده زده شود تا بلکه منم به خداوند نزدیک و نزدیک‌تر شوم تا اینه پاییز سال گذشته خداوند منو با شما وبسایت توحیدی شما آشنا کرد خداوند را بی‌نهایت سپاسگزارم بابت این هدایت که یکی از بهترین نعمتهای من در طول 36سال زندگانی من بوده است خدایا سپاسگزارم

    استاد در مورد سوال اول یک روز با فرزندانم نشسته بودم وجای شما خالی عصرانه می‌خوردیم اینو بگم من همیشه از ربوبیت واز رب العالمین وقدرت پروردگار و اینکه خداوند همیشه و همه جا با ما هست با فرزندانم صحبت میکنم .بله استاد داشتیم عصرانه می‌خوردیم که فرزند دخترم از من سوال کرد که آیا وجود خدا در این شیره خرما هست چون دخترم خیلی شیره خرما دوست داره ویک لحظه استاد قلبم باز شد و خداوند گفت بگو به فرزندانت که وجود من دار آنها است وتیکه از وجود من در شما وجود دارد وحتی در این شیره خرما هستم استاد این حالت که میگم قلبم باز شد دقیقاً وسط سینه من یه حالتی شد نمی‌دونم چه جوری تو ضیح بدم واقعاً نمیتونم بگم چه حالتی بود من فقط صدای خدا رو می‌شنیدم وبس وکلمات رو میگفتم چون من از خداوند همیشه برای تربیت بچه کمک میخوام

    ویک داستان واقعی و معجزه دیگر خداوند در مورد خودم که چند سال پیش وقتی سر یک پروژه کار میکردم از طبقه سوم یا چهارم بود که پرت شدم پایین ومن اون لحظه گفتم بازبان قلب که هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست وچشمامو بستم وشیطان هم در همون حالت منو رها نمیکرد وداشت می‌گفت که دیگه مردی تموم شد این دنیا برات وبه محض تموم شدن حرف شیطان خداوند خیلی با صدای قوی گفت حتی اسمم رو گفت که احمد سر تو بگیر بالا چون که با سر داشتم سقوط میکردم واین رد و بدل شدن کلمات شاید تو چند ثانیه بود که اگر من سرم رو بالا نمیگرفتم شاید دیگه پیش شما عزیزان دل نبودم وبا دو کتفم افتادم روی زمین و خداوند را تمام اون روز سپاسگزار بودم وتا لحظه مرگ سپاسگزارم ‍ودر خیلی از مسائل زندگی من که برای من حل کرد مسئله هایی که در عقل سر من نمی‌گنجید وخدارو سپاسگزارم بابت تمام راهنمایی ها و هدایت ها والهامات که در طول زندگی هدایت کرده و می‌کند تا لحظه ملاقاتش خدا رو بی نهایت سپاسگزارم از اینکه در کنار شما عزیزان هستم خداوند یار ونگهدارتان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
  5. -
    جواد بایرامی گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    الله اکبر

    خدایا شکرت برای مهربانی ، دقیق بودن ، منزه و سبحان بودن و هادی و هدایت گر بودن تو

    و الهی شکرت که در هر زمان هر آگاهی که لازم دارم رو برایم محیا می کنی

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و همه دوستان

    نمی دونم چطور این حسی که دارم رو در قالب کلمات بیان کنم و از شما استاد عزیزم تشکر کنم.

    خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط ایمان و اعتقاد و تسلیم بودن

    وسط تمرین و شکرگزاری و تجدید عهد و پیمان با خداوند ، به قلبم گفت که سایت رو با کنم .

    با دیدن اسم فایل جدید استاد ، بلافاصله قلبم من رو هدایت کرد به نوشتن کامنت و هنوز این فایل رو ندیده ، کلی آگاهی دریافت کردم و ایمانم قوی تر شد.

    الهی شکرت برای کلام نورانی خودت که بر قلب و زبان استاد جاری می کنه و همه ما لذت می بریم و گوش می کنیم و عمل می کنیم ، و به این شکل مسیر زندگیمون زیباتر ، راحت تر ، آسان تر و زیباتر میشه و واقعا هیچ انتهایی نداره.

    به قدری از دیدن عنوان این فایل شگفت زده شدم ، که فقط با نوشتن کامنت می تونم این احساس رو مکتوب کنم هم برای خودم و هم برای بقیه.

    امروز صبح با چندین فایل استاد در مورد هدایت ، تسلیم بودن ، توضیح فایل هادی عزیز در سایت ، تشریح شعر مادر موسی جو موسی را به نیل …. ، فایل جلسه 6 عزت نفس و چندین فایل دیگه که شخصی سازی کرده بودم روزم رو شروع کردم و نزدیک به 2 ساعت غرق در این آگاهی های بی نظیر شدم.

    مدتی بود که نجواهای ذهن قدرت رو به دست گرفته بودند و شدیدا به تقویت ایمان و توکل و توحید نیاز داشتم.

    و پناه آوردم به کلام توحیدی استاد در فایل ها و دوره های مختلف و شروع کردم به شخصی سازی فایل ها و گرفتن افسار ذهن .

    سعی کردم بیش از این ذهن جولان نده و با این فایل های صداش رو کمتر و کمتر کردم.

    و الان که در حال نوشتن و شکرگزاری و تجدید میثاق با خدای خودم بودم ، بعد از 3 صفحه مشق توحید و تمرکز بر داشته هام ، مثل رعد و برق این الهامم اومد که سایت رو باز کن …

    و متحیر شدم از این هم زمانی شگفت انگیز .

    الهی شکرت

    هر زمان که ما درها رو باز کنم ، تو نور و رحمت رو جاری می کنی

    هر زمان که مسئولیت هدایت شدنم رو بپذیرم و به تو اجازه بدم ، تو هدایتم می کنی.

    هر زمان که در حق خودم لطف و مهربانی کنم و خودم رو تسلیم تو کنم ، درها رو برام باز می کنی

    همه چیز بر می گرده به من

    به انتخاب من ، به باور من ، به اینکه آیا روی عقل و تجربه های خودم حساب باز کنم یا روی قدرت بی نهایت خداوند

    الله اکبر به این هم زمانی بی نظیر و حیرت انگیز الهی شکرت .

    غذای روحی مناسب و لذیذ و پاک و مطهر و شفابخش رو بر قلب استاد عزیزم جاری کردی و ما رو سیراب کردی

    هنوز فایل رو ندیدم این قدر قلبم باز شد و حالم عالی تر شد

    الهی شکرت

    امروز صبح بعد از سیراب شدن از آگاهی های الهیِ جاری در کلام استاد ، با خودم گفتم که جواد ، چت شده ؟؟!!

    مگه این همه رشد و بهبود و ارتقا شغلی و دستاوردها و مهارت های عالی رو نمی بینی؟؟

    درسته که عطش رشد و بهبود بهتر و حرکت ها و عمل کردن های بزرگ تر رو تو برنامه داری ،

    درسته که عشق به خلق ارزش و خلق زیبایی رو داری ،

    درسته که بی صبرانه دوست داری به خواسته هات برسی ،

    ولی باید تسلیم خداوند باشی و زمان و مکان و شرایط وقوع خواسته ها و خلق ارزش خودت و برنامه هات رو به خدا بسپاری.

    اون بهتر از تو مسیر رو می دونه

    باید فقط روی بهبود تمام عیار خودت تمرکز کنی و تو کار خدا دخالت نکنی

    باید رو شهامت و شجاعت و جسارت و حرکت و بیان خودت کار کنی ، نه اینکه کی ، چه زمان ، چه جوری ؛ به چه شکل ، از چه طریق !!! همه اینها فقط از دست خدا بر میاد و اگر بتونی ذهنت رو کنترل کنی و به تقسیم کارت با خداوند پایبند باشی و به خدا و قدرت بی نهایتش اعتماد کنی ، همه چیز بهترین شکل رقم می خوره.

    چرا روی حل مشکلات خودت و راهها کارها تمرکز می کنی ؟

    مگه یادت رفته جلسات تجسم رو که استاد گفت ، این قانون خداوندِ که وقتی به لحظه پایانی خواسته هات فکر می کنی و تجسمش می کنی و احساست خوب میشه ، خداوند مابقی کارها رو انجام میده ؟

    مگه یادت رفته که تو جلسه نهم و آخر کشف قوانین ، استاد بارها تاکید کرد که تنها راه رسیدن به خواسته ها ، احساس خوب و سپردن امود به خداوندِ ، پس چرا هنوز تمرکزت روی اینکه که از این روش فلان مشکلم باید حل بشه ، از طریق فلانی پول باید به حسابم واریز بشه ، چرا واریز نکرد ، چرا بدقولی کرد ؟

    این افکار فقط ایمانم رو ضعیف می کنه و عملا جریان هدایت رو دریافت نخواهم کرد.

    جمله ای که همین چند دقیقه پیش تو دفترت نوشتی رو یادت بیار ،

    باید باور کنم که یک قدرتی هست که کل این جهان رو خلق کرده ، مدیریتش می کنه ، تمام ذرات و موجودات و کیهان هدایت می کنه ، فرآیند های مهم و حیاتی بدن رو هدایت می کنه ، بدون اینکه من کاری انجام بدم ، و خیلی راحت می تونه من رو به سمت خواسته هام هدایت کنه

    به خدا هنوز تصویری که صبح جلوی خودم باز کردم که ایمانم به هدایت الله بیشتر بشه ، روی صفحه مانیتور دوم قرار داره.

    تصویری از کیهان ، با آیه 87 و 88 انبیا

    و (یاد آر حال) ذو النون (یعنی یونس) را هنگامی که (از میان قوم خود) غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمی‌افکنیم (تا آنکه به ظلمات دریا و شکم ماهی در شب تار گرفتار شد) آن گاه در آن ظلمتها فریاد کرد که خدایی به جز ذات یکتای تو نیست، تو (از شریک و هر عیب و آلایش) پاک و منزهی و من از ستمکاران بودم (که بر نفس خود ستم کردم).87

    ، پس ما دعای او را مستجاب کردیم و او را از گرداب غم نجات دادیم و اهل ایمان را هم این گونه نجات می دهیم. الأنبیاء – 88

    خدایا این من هستم که به خودم ظلم می کنم با بستن درهای رحمت تو

    خدایا این من هستم که به خودم ظلم می کنم با حساب باز کردن روی عقل ناقصم

    خدایا این من هستم که به خودم ظلم می کنم با اعتماد نداشتن به تو

    خدایا این من هستم که به خودم ظلم می کنم با بالا بردن نجوای شیطان و کم کردن ولوم تو که رب من هستی

    و الا تو خیر و نور و عشق و پاکی مطلق و بی نهایتی

    خدایا این من هستم که به خودم ظلم می کنم با ورودی های منفی و حواشی و چرت و پرتهای مختلف

    خدایا این من هستم که به خودم ظلم می کنم با کار نکردن روی باورهام

    خدایا این من هستم که به خودم ظلم می کنم با جهل و نادانی خودم

    یا رب العالیمن شکرگزارم ، با تمام قلبم برای این هم زمانی بی نظیر و هدیه ای که امروز به من عطا کردی

    استاد عزیزم بی نهایت متشکرم که این فایل رو مخصوص من تولید کردید و روی سایت قرار دادید

    هنوز نمی دونم چه آگاهی های نابی در این فایل وجود داره

    فقط عنوان فایل ، قلبم رو باز کرد و حال روحانی عجیبی رو تجربه کردم .

    استاد واقعا تنها نمونه ای هستید که به زیبا ترین شکل آگاهی خداوند در وجود شماست و هر لحظه به بی نظیرترین شکل هدایت می شوید به اقدامات درست و به موقع برای ما.

    الهی شکرت

    موفق و تندرست و بانشاط و خوشبخت باشید

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
  6. -
    غزل عطائی گفته:
    مدت عضویت: 2399 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان سلام میکنم به استاد عزیزم و دوستای بی‌نظیرم و هر کس که این کامنتو می‌خونه امیدوارم که حالتون عالی باشه..

    استاد عزیزم خیلی ازتون سپاسگزارم به خاطر مطالب ارزشمندی که از توحید مجدداً با اون اثرگذاری فوق العاده تون با ما به اشتراک گذاشتین. فایل‌های توحیدی شما خیلی ارزشمنده و خیلی اثرگذاره و باعث تغییر و تحول توی زندگی هر کسی میشه که مستمرا به حرف‌های شما گوش بده و اون‌ها رو توی زندگیش عملی کنه.

    تو این چند روزی که استاد جانمون این فایل ارزشمند توی این سایت الهی به اشتراک گذاشتن شروع کردم به خوندن کامنت‌ها و خیلی خوشحال شدم از نتایج قشنگ و دلپذیری که از دوستان ارزشمندم خوندم  علی‌الخصوص اون پیام‌هایی که درباره کسب و کار بودند و رشد و گشایش در اونها ایجاد شده بود ..

    بی‌نهایت تحسینتون می‌کنم به خاطر تمام اتفاقای مثبتی که توی زندگی همتون می‌افته از خدا می‌خوام که هر روز و هر روز و هر روز گشایش‌های بیشتری رو از طریق هدایت‌های قلبی به هممون الهام کنه.

    کامنتی که می‌خوام بنویسم درباره آگاهی که از طریق هدایت خداوند دریافت کردم و به درک بیشتر من برای فهم فراوانی کمک کرده وقتی که کامنت‌های دوستانم رو خوندم احساسم گفت که باید تمرینم رو اینجا بنویسم تا هم تعهد امروزمو برای تکرار آگاهیها انجام داده باشم و هم شاید به هر دوست عزیز دیگه ای به کارش بیاد که به این صفحه هدایت میشه

    بیاین درباره فراوانی با همدیگه صحبت کنیم.

    پول یه انرژیه انرژی هیچ وقت تموم نمی‌شه بیشترین چیزی که توی این جهان هست انرژیه انرژی هیچ وقت تموم نمی‌شه.

    همونطور که خیلی احمقانه است که بگیم اکسیژن کمه همونطور هم احمقانه است که بگیم (انرژی) پول کمه همونطور که خیلی احمقانه است که یک نفر با توجه به این همه قوانین بدون تغییر جهان رابطه خوبی نداشته باشه با دیگران همونطور هم خیلی احمقانه است که یک نفر ورودی مالی نداشته باشه(اینارو به خودم میگم تا باور کنم.) اصلاً مگه میشه؟ وقتی یه نفر رابطه‌اش با انرژی پول درست باشه ناخودآگاه پول و برکت میاد. اصلاً مگه میشه که نیاد ؟ پول باید همونطوری بیاد طوری که انقدر زیاد باشه که ندونی باهاش چیکار کنی.

    خیلی عجیب و احمقانه است که کسی رابطه‌اش با پول بد باشه پول خیلی خدمترسانی خوبیه!

    توی همه جهان و تا الان کلی کارهای خوب درست کرده و به آدم‌ها خیر رسونده .

    اجازه بدین که مثال بزنم ؛ از لباس‌های توی تنمون گرفته تا تمام لوازم و وسایلی که در اطرافمون وجود داره با پول خریده شده.

    اگر یک نگاه دقیقی به دور و اطرافمون بندازیم متوجه میشیم که بابت تمام چیزهایی که ما داریم در زندگیمون تجربه می‌کنیم پول یه کاری انجام داده حتی اگر ما یک چیزی رو هدیه گرفته باشیم بابت اون چیز پول پرداخت شده .

    اگر در خیابون قدم بزنیم یا در یک اتوبان همراه با ماشین در حال حرکت باشیم اگر دور و اطرافمون رو نگاه کنیم باز هم رد پای پول رو در جهان اطراف مشاهده می‌کنیم. حتی اگر یک جایی خیلی فقیرانه و حقیرانه باشه باز هم بابتش پول کارهای مختلفی انجام داده.

    مثلاً یک سرویس خیلی کوچیک و قدیمی رو در نظر بگیریم بابت تمام کاشی‌هایی که در اون سرویس استفاده شده پول پرداخت شده .

    بابت رنگی که روی کاشی‌ها زده شده پول پرداخت شده.

    بات طرح‌های مختلفی که روی همه کاشی‌ها  خلق شده پول پرداخت شده.

    بابت لوله‌های آبی که کار رو برای ما ساده‌تر کردن پول پرداخت شده .بابت کوره‌هایی که کاشی‌های لعاب‌دارو در خودشون پختن پول پرداخت شده .

    بابت چهارچوب و ساخت درب ورودی به سرویس ،پول پرداخت شده.

    پول از قدیم الایام تا حالا نقش حمایتگر و سخاوتمندی رو داشته و حتی اگر ما نبینیم که اون داره چیکار می‌کنه اون کارها رو تا حالا انجام داده و از این به بعد هم انجام میده.

    همیشه سوال من این بود که مرز بین سپاسگزاری از پول و نگاه توحیدی چیه روز پیش داشتم فکر می‌کردم یاد یکی از قدم‌های دوری بی‌نظیر 12 قدم افتادم که استاد در اونجا برامون توضیح دادن که همونطور که از خداوند بابت نعمت‌هایی که داده تشکر می‌کنیم برای بهبود رابطه با افراد هم بابت کارهایی که برامون انجام دادند باید از اون‌ها هم تشکر کنیم درسته که اون‌ها دستی از خدا هستند ولی ما باید سپاسگزار اون‌ها هم باشیم. خب پس باید به خاطر خدمات پول هم ازش تشکر کنیم. نه؟

    بیاین مثال اکسیژن رو از سر بگیریم

    یه آدم چطوری می‌تونه از اکسیژن استفاده نکنه؟  زمانی که جلوی بینی و دهنشو بگیره در غیر این صورت نمی‌شه چون بالاخره یه جوری اکسیژن بهش می‌رسه مگه اینکه بخواد خودکشی کنه.

    وگرنه اگر حتی یک لحظه دستشو از جلوی دهن و بینی برداره اکسیژن بهش می‌رسه و می‌تونه نفس بکشه .

    پول هم همینطوره و همین که میگن خیلی زیاده و دست به خاک بزنی باید طلا بشه، خیلی عادی و راحت اتفاق بیفته.

    اصلاً چرا سخت باشه دلیلی نداره . پول زیاده چرا بعضی‌ها انقدر احمقانه باور کردن که پول کمه؟  این باور کمبود خیلی عجیبه.

    ثروتمند شدن ساده‌ترین کار دنیاست چون تو با انرژی سر و کار داری .

    وقتی که طبق قوانین جهان پیش بری طبیعیه که پول و ثروت اکسیژن زیاااد وارد زندگیت بشن.

    اصلاً هدایت میشی به مسیرش دقیقاً مثل وقتی که آدم باید کار خیلی عجیبی انجام بده که دیگه اکسیژن نداشته باشه برای نفس کشیدن همونطور هم دیگه باید خیلی کار عجیبی کنی که ورودی مالی و ثروت توی زندگیت نیاد در حالت عادی.

    وقتی آدم مهارتی هم بلد نیست پول و ثروت وارد زندگی میشه حالا اگر  مهارت بلد باشه که دیگه باید چند برابر باشه مقدار ورودش.

    برای اومدن بیشتر پول و برکت آدم باید بتونه با عشق پول رو ببینه

    باید کارهایی که انجام داده رو ببینه باید تحسین کنه .

    وقتی این کارو نکنی چطور توقع داری رابطه ت با این انرژی که همیشه با نفرت دیدیش خوب باشه؟

    پول خیلی زیاده چون انرژیه. انرژی تموم نشدنیه هیچ وقت تموم نمی‌شه.

    انرژیِ برکت همیشه از قدیم الایام وجود داشته و تا ابد هم خواهد داشت وگرنه مگر پول چند ساله که اومده و ضرب شده؟ مگه تا قبل از این هیچ ثروتمندی وجود نداشت؟ خب داشت دیگه چون رابطه‌اش با انرژی پول و برکت خوب بوده و ثروت وارد زندگیش میشده.

    پول انصافاً خیلی خدمت رسانه همه رشد‌ها به خاطر پول بوده تا حالا این همه شهرها این همه آثار باستانی این همه اداره‌ها پارک‌ها خانه‌ها و … همه با پول ساخته شدن.

    پول خیلی قابل ستایشه خیلی توحیدیه تا الان خیلی باعث گسترش جهان شده .خیلی به آدم‌ها عشقو هدیه داده .

    به این فکر نکن که چه کسی داره این رفاقت رو تجربه می‌کنه به این فکر کن که پول داره چه کاری انجام میده ؟

    وقتی به آدم‌ها فکر می‌کنی ناخودآگاه حتی ذره کمی احساس حسادت رو تجربه می‌کنی که این احساس ما رو از مسیر اصلی دور می‌کنه .پس باسد به پولی که اینکارارو انجام داده فکر کنی.

    هرجا که پا می‌ذاری پول خدماتشو اونجا ارائه داده

    همه جا هست و هر جا هم که باشه خدمترسانی می‌کنه پول خیلی مهربان و سخاوتمند و خیلی به فکر رشده به همه می‌بخشه اصلاً امکان نداره کسی رو پیدا کنی که پول تا حالا بهش خدمت نکرده باشه از بدو تولد خدماتشو شروع میکنه تا آخرین روز زندگی حتی برای مرگ هم خدمتگزاری می‌کنه .

    چقدر این پول خوبه چقدر توحیدیه چقدر رفاقت باهاش دل بزرگ می‌خواد این فکر نکن که تحسین کنم تا نتیجه بگیرم به این فکر کن که این شخصیت چقدر اثرگذار و کاراست اینطوری خیلی حالت بهتر میشه و به مدارش نزدیک‌تر می‌شی و برکت بیشتری رو تجربه می‌کنی.

    طبیعیه که پول انقدر زیاد باشه توی زندگیت که تا هفت نسل بعد هم ازش استفاده کنن و تموم نشه.

    طبیعیه که یه آدم هیچ وقت نیازمند مسائل مالی نباشه .

    مگه ما به خاطر اکسیژن نیازمندیم؟ مگه میگیم حالا فردا چطوری نفس بکشم ؟ چون انقدر زیاد بوده همیشه، که هیچ وقت نگرانی نداشتیم ولی برای پول چون همه گفتن کمه ما یاد گرفتیم نگران باشیم و باور کردیم وگرنه اینطوری نیست و این یک باور کاملاً اشتباهه که میتونیم تغییرش بدیم.

    پول چون انرژیه انقدر زیاده که هیچ وقت تموم نمیشه . اکسیژن چون زیاد بوده ما هیچ وقت نگرانی نداشتیم چون می‌دونستیم از اول که اون یک انرژیه و همیشه هست و تموم نشدنیه.

    مگه میشه اصلاً انرژی کم باشه چیزی که از بین نمیره و به وجود نمیاد و همیشه بوده و هست و خواهد بود همین انرژیه همونطور که همه به ساده‌ترین روش ممکن از اکسیژن استفاده می‌کنن و اونو دارا هستند و نگران نیستن ، همونطور هم طبیعیه که کسی دچار فقر نشه و همه از وجود پول فراوان و برکت و نعمت و ثروت برخوردار باشن.

    ما انرژی‌های مختلفی داریم یکی از انواع انرژی‌ها هم انرژی خورشیدی که هیچ وقت تموم نمی‌شه.

    آیا ما به خاطر نگرانی از اینکه شاید فردا خورشید نباشه و زمین رو گرم نکنه شبی به خواب رفتیم؟

    آیا ما تا به حال به این فکر کردیم که چشم‌هامون رو تنگ کنیم برای دیدن چیزها تا کمتر از قوت اون استفاده کنیم به خاطر اینکه شاید فردا کور باشیم؟

    آیا ما تا به حال با خودمون فکر کردیم که نرو زیر آفتاب که آفتاب بگیری چون نور آفتاب کمه و تو اسراف کنی تموم میشه ؟

    پس چرا درباره پول که یه انرژیه انقدر ساده انگارانه و به اشتباه باور کردیم؟

    ما باید برای تجربه ی برکت و ثروت و پول بیشتر ، خودمون رو در فراوانی بیشتر پیدا کنیم .

    چون ما همین الان هم در فراوانی بینهایت هستیم . فقط چون نمیبینیمشون انگار رفتیم سرمونو کردیم تو یه پلاستیک که نتونیم نفس بکشیم و باور کردیم که اکسیژن کمه.

    ما برای تجربه ی ثروت بیشتر فقط باید رابطه مون رو با انرژی پول و برکت بهبود ببخشیم .

    من یه دوست عزیزی دارم که بعد از یه مدتی خیلی وضع مالیش خوب شد و هر بار که باهاش صحبت می‌کنم بهم میگه که این ماه افزایش حقوق داشتم، این ماه پاداشم بیشتر شد،  این ماه طلا خریدم، میگه انقدر زیاااد  ارد زندگیم میشه که من دیگه نمیدونم چیکار کنم. من از عید نوروز تاحالا چهار پنج بار همصحبت شدم باهاش یا دیدمش هربااار رفته بود چند تیکه طلا خریده بود بعد میگفت هی حسابمو صفر میکنم باز تا سرماه نرسیده میام میبینم حسابم بیشتر از قبل پره. دیگه شرکت حقوقشو چند تیکه میده‌

    هر بار میگه که غزل من انقدر دارم فراوانی رو تجربه می‌کنم که حد نداره و امیدوارم که همه هم بتونن به همین اندازه که من در حال حاضر در فراوانی هستم این تجربه بی‌نظیر رو تجربه کنن.

    من وقتی که فکر کردم متوجه شدم که این دوست عزیزم اول خودش رو در فراوانی پیدا کرده وقتی که ما عادت به دیدن فراوانی‌های اطرافمون داشته باشیم و مداوم اون‌ها رو تحسین میکنیم و باور می‌کنیم که فراوانی وجود داره و از اون وقتی درمدار دیدن فراوانیهای بیشتر استیبل شدیم ، فراوانی بیشتری رو هم تجربه می‌کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
    • -
      صحرا گفته:
      مدت عضویت: 1437 روز

      سلام غزلِ زیبا رو و زیبا سخن

      امیدوارم حال دلت عالی و تنت سلامت باشه

      واقعا خداحفظت کنه وجود ارزشمندت ،این خط فکری ریشه ای و زیبایی که داری چقدرررر داره تیشه بر ریشه باورهای مخربمون میزنه

      اصلا فراوانی همین وسیع شدن و درک بهترمون درباره پول و فراوانیه

      واقعا برای وارد شدن پول به زندگیمون نباید خودمونو محدود کنیم به داشتن شغل اینکه باشه عالیه ولی خدا از بینهایت طریق میتونه رزق وارد زندگیمون کنه

      همینکه با فرکانس پول هماهنگ بشیم از بینهایت طریق پول و ثروت وارد زندگیمون میشه من اینو به چشم دیدم و لمسش کردم

      نمیدونم چی بنویسم و‌ چطوری ازت تشکر کنم که اینقدر داری کمک میکنی به درک بهتر هممون

      لطفا بازم بنویس خیلی نگاه زیبا و متفاوتی داری

      منم تموم این خط فکری هایی که مینویسی تو ذهنم میاد ولی نتونستم جمع و جورش کنم و به این زیبایی بنویسم

      حتی درمورد دیدن فراوانی ها من همیشه فک میکنم درک فراوانی خیلی ریشه ای تر از اینه که فقط توجه کنیم به دیدن نمود های فراوانی

      و هدایت شدم به کامنت آقای حمید نارنجی ثانی که گفته بودن باور فراوانی ریشه در غیب داره و عمیقتر از اینه که بیایم فراوانی رو تحسین کنیم

      و بعد هدایت شدم به کامنت شما که خیلی عالی تر برام جا افتاد

      و مطمئنم بازم این درک ریشه ای خیلی گسترش پیدا میکنه تو این سایت

      و اینم خودش یک نوع فراونیه مطمئنم خود استاد هم کامنت ها رو بخونه میگه اصلا درکی که این بچه ها دارن من نداشتم

      واقعا خداروشکر میکنم که لیاقت هم نشینی با شما دوستان ارزشمند رو در این سایت الهی دارم

      برات بهترین های پروردگار رو آرزو میکنم زیباترین

      دست در کُل زن تا همه جزها آنِ تو باشد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      الهام رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 1462 روز

      سلام غزل عزیزم

      چنان در خواندن کامنت زیبات غرق شدم که وقتی مامان قشنگم امد و من به استقبالش رفتم دوباره سریع برگشتم تا کامنت زیبات رو بخونم این تجربه رو زمانی داشتم در سن نوجوانی که داشتم رمانی میخواندم و کاملا غرق اون شده بودم

      الان برام دوباره رخ داد این خط فکری رو عاشقشم

      عاشق اون جمله ات شدم که گفتی

      مگه ما میترسیم که زیاد بریم زیر نور خورشید میترسیم اسراف کنیم؟

      عالی بود

      و اون دوستت …

      میدونی اینا همه نشونه است اگه تو در مدار داشتن چنین دوستی هستی پس یه نشونه است که خودتم بتونی همچین فراوانی نعمتی رو تجربه کنی

      اگه من این کامنت رو خوندم و حسم خوب شد یه نشونه است که منم میتونم همچین فراوانی نعمتی رو توی زندگی ام تجربه کنم

      ممنونم بخاطر نوشتن کامنت فوق العاده زیبات ممنونم بخاطر داشتن چنین دوستی

      و سپاسگذارم بخاطر این طرز فکرت

      تو بی نظیری دختررررر

      سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2399 روز

        سلام به الهام قشنگم .

        دوست هنرمند خوشگلم . پروفایلتو که خوندم و دیدم دانشگاه هنر میخونی قند توی دلم آب شد .

        منم عاشق هنرم و نقاشی خوندم

        همیشه فکر میکردم که من دوست دارم کارهارو با دوتا دستم انجام بدم . نقاشی با یه دست انجام میشه . به خاطر همین همه چیزو تلفیق میکردم باهم که بتونم از دو دستم کار‌ بکشم .

        هی استادا میگفتن غزل ما نقاش هستیم این کار تو تو دسته ی صنایع دستیه . ولی من قلبمم پر میکشید همیشه ‌…

        این روزاام تا میخوام یه ایده ی هنریو اجرا کنم بیخیال رنگ میشم و همه چیزو میارم که باهم تلفیقشون کنم و یه چیز جدیدی بسازم . خیلی حال خوبیه .

        عزیز دلم خیلی تحسینت میکنم به خاطر تغییرات جذابی‌که تونستی ایجاد کنی. به خاطر مسیر هنریت . به خاطر پوشش آزادت . به خاطر بودنت در این مسیر زیبا .

        انشاالله همیشه و همیشه قلبت با کراهایی که انجام میدی شااد شاد شاد باشه و بدرخشی .

        میبوسمت از دوور دور با قلبی نزدیک

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سعیده آیت گفته:
      مدت عضویت: 1049 روز

      سلام دوست عزیز و توحیدیم

      چقدر برام جملاتت آشنا بود وباهر جمله ات یه لبخندی مینشست گوشه لبانم

      میدونی چیه

      شنبه پیش تو نشانه امروزم که مربوط به فایل توجه به داشته ها راه رسیدن به خواسته ها بود

      هدایت شدم به کامنت آیدا عزیز

      لینکش رو برات میزارم

      abasmanesh.com

      چند وقتیه دارم رو باورهای مخربم در مورد ثروت کار میکنم و این فایل هم در همین راستا برام اومد

      اولش که داشتم کامنت این دوست عزیز رو میخوندم یه مقاومتی تو ذهنم بود که ول کن خود عنوان فایل جواب سوالته ولی یه حسی گفت بخونش

      یه جایی آخرای کامنتشون نوشتن که خدا بهشون الهام کرده برا ساختن باور فراوانی به پولهایی که داری توجه کن

      اونم گفته کدوم پولها؟

      وخداوندم گفته به هرچی که دور وبرته نگا کنی شکلی از پول هستن

      مداد دفتر موبایل تخت یخچال و……

      اونم شروع کرده به انجام اینکار وبعد یه هفته پول خرید یه دوره رو ازیه راه جادویی خدا براش جور کرده

      خیلی از این ایده لذت بردم براشم کامنت گذاشتم و گفتم که منم سعی میکنم موقع استفاده از هر وسیله ای از خدا سپاسگزاری کنم بابتشون ولی تا به حال به شکل پول نگاشون نکردم

      خلاصه منم کنار کارهایی که داشتم میکردم اینم اضافه کردم و خیلیم بهم حس عالی میداد

      فک کن همه داشته هاتو شکل پول ببینی چقدر احساس فراوانی و لذت میده

      ته ذهنم به امید اینکه سر یه هفته منم جواب میگیرم کار میکردم

      ولی این شنبه شد و هیچ اتفاقی نیوفتاد گفتم باشه دیگه به چشم نتیجه اینکارو نمیکنم

      ولی جون حس خوبی بم میده ادامه میدم

      امروز داشتم تو ذهنم با خدا صحبت میکردم چرا من نتیجه نگرفتم ؟

      حس کردم خدا بم گفت چون اون ایده رو راه رسیدن به پول میدونستی نقش منو تو ذهنت کمرنگ کردی

      اومدم بگم بابا من همشو از جانب تو میدونستم و تو رو توداشتن این حس دخیل میدونستم

      که گفت میدونم چی میگی ولی قبول کن اولا اونکار رو به طمع نتیجه کردی دوما یکم اون خلوصت کم شده بود

      خندم گرفته بود راستی که همین بود

      وحالا که هدایت شدم به کامنت زیباتون دقیقا همون کارهای منو تو این چندروز نوشته بودین

      منم برا منطقی کردن یکی از باورای مخربم اینو میگفتم که پول مثله هواست واگه نیست مشکلی در من هست وهمش پول رو با اکسیژن براخودم منطقی میکردم

      امروز دقیقا صحبتهای شما کارای این چند وقت من بود

      مخصوصا اون جایی که گفتید اینکارو برا نتیجه انجام ندید گفتم خدایا چقدر این کامنت گفتگوهای خودم با خودم بود

      وحالا با توجه به کامنت دوستی که در پاسخ به شما نوشته بود همه اینا نشونه بوده برای دریافت ثروت

      منم نتیجه گرفتم حتما خداوند میخواسته بگه اینم یه نشونس برا ورود ثروت

      ممنونم دوست عزیزم از کامنت زیباتون واین هم مداری عجیب که تو جملاتتون بود

      امیدوارم در پناه الله مهربان به جایی برسیم که وسایل و امکانات زندگی برامون از بدیهیات بشه و مثل اکسیژن که بابت داشتنش هیچ وقت فکر نمیکنیم بابت داشتن هیچ چیزی تو دنیا فکرمون حتی یه درصدم درگیر نشه و تا خواستیم همه چی فراهم باشه

      تا بتونیم برسیم به اون رسالت واقعیمون یعنی رسیدن به خودش و نزدیک تر شدن ویکی شدن باهاش و مولد بودن وگسترش جهانش

      الهی آمین

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1637 روز

      غزل جان سلام

      امیدوارم که خوب و خوش و در بهترین اوضاع و شرایط باشی دوست من

      غزل جان، من هنوز کامنتت رو کامل نخوندم، ولی تا اینجایی که خوندم، دوست داشتم این آگاهی ها رو باهات به اشتراک بزارم…

      چند وقت پیش من به یکی از کامنتهای خیلی قدیمی سایت هدایت شدم که مربوط به یکی از دوستان بود، که الان خدارو شکر خیلی شرایطش عوض شده و خیلی در زمینه مالی پیشرفت کرده.

      راستش رو بخوای خود سوال رو دقیق یادم نیست، ولی جوابی که اون موقع توی ذهنم اومد رو خوب یادمه، چون ازش خوشم اومد و چند بار بعد از اون به خودم یادآوریش کردم.

      الانم که داشتم کامنت شما رو میخوندم، همون موضوع دوباره به ذهنم اومد.

      سوالی که اون دوستمون پرسیده بود یه چیزی توی این مایه ها بود که:

      من از وقتی که دارم از آگاهی های سایت استفاده میکنم، تغییرات زیادی تونستم توی کسب و کارم ایجاد کنم و ثروت زیادی ساختم، ولی با اینکه درآمد من الان چندین برابر قبل شده، ولی خب اون وسیله یا ملکی هم که من میخوام بخرم هم مرتبا قیمش داره افزایش پیدا میکنه…. این موضوع رو چطور باید برای خودم حل کنم.

      (بازم میگم خود سوال رو درست یادم نیست، هر چی هم گشتم توی کامنتها پیداش نکردم)

      اون لحظه جوابی که به ذهنم رسید این بود که:

      شما بیا اصلا کاری به مبلغ اون چیزی که میخوای بخری نداشته باش…

      به جاش، بیا با این نگاه پیش برو، که من میخوام فلان چیز رو تجربه کنم…

      مثلا بگو من میخوام داشتن فلان ماشین رو تجربه کنم…

      من میخوام زندگی کردن در فلان خونه رو تجربه کنم…

      من میخوام زمینی که دارم رو بتونم بسازم… (یعنی نگو که میخوام پول داشته باشم که زمینم رو بسازم… بگو میخوام زمینی که دارم رو بسازم)

      اینجوری، من دیگه کاری ندارم که اگه قیمت دلار تغییر کنه، ارزش درآمد من هم بالا و پایین میشه…

      یعنی فرکانسی که من ارسال میکنم، برای کسب یه شرایط یا تجربه زندگی در خونه ای با فلان شرایطه….

      یعنی من احساس میکنم اگر اون «تجربهه» و اون «احساسی» رو که زمانی که اون شرایط درخواستی رو داریم، مبنا قرار بدیم، شاید تمرکزمون از روی صفرهای حساب بانکیمون برداشته بشه….

      من حس میکنم باید تمرکزم رو از روی پول، به شکل اسکناس یا صفرهای حساب بانکیم، بردارم و رهاتر باشم نسبت به موضوع ثروت…

      من اون تجربه آزادی مالی رو میخوام…

      من نمیدونم به چه شکل دیگه ای ممکنه این تجربه وارد زندگیم بشه… ولی هرچی دارم جلوتر میرم، حس میکنم هرچقدر نسبت به یه موضوعی رهاتر باشم، سرعت ورودش به زندگیم بیشتره.

      نمونه اش همین پیدا کردن دوستای آگاهی مثل شما، که من فقط یک قدم برداشتم و جهان 999 قدم دیگه اش رو برداشت…

      البته قطعا یه سری کارها هم در این میون، حکم کاتالیزور رو دارن. مثلا همین چیزی که شما توی کامنتت نوشتی:

      توجه کردن به فراوانیها، نگاه مثبت داشتن به موضوع ثروت، تحسین ثروتمندان، دیدن ثروت در تمام وسایل و چیزهایی که اطرافمون هست…

      الان، بعد از اینکه توی یه زمان کوتاه، با چندین نفر از دوستان فوق العاده سایت آشنا شدم، با خودم فکر کردم که چقدر راحت این اتفاق افتاد.

      با اینکه من قبلش، به اون صورت راجع بهش فکر نکرده بودم…

      البته چون بین دوستان و اطرافیانم، فاصله فرکانسی ایجاد شده بود و دیگه به اون صورت رابطه ای با هم نداشتیم، گاهی پیش خودم میگفتم که کاش یه نفر از دور و بریام بود که باهاش راجع به قوانین صحبت میکردم، ولی حتی یادم نمیاد که به عنوان یه درخواست جدی از خدا خواسته باشم. یا اگر هم خواستم یادم نمیاد..

      ولی یادمه که یه بار به خودم گفتم حالا که اینقدر ارتباطم با دوستام کم شده، حتما قراره که دوستای جدیدی وارد زندگیم بشن. همین

      و بعد، الان یه دفعه با چند نفر از بهترین اعضای سایت آشنا شدم و حالا هر کلامی که بین ما رد و بدل میشه درباره تایید قوانینه. و واقعا مصدایق این آیه است که میفرماید:

      لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَهً وَعَشِیًّا ﴿مریم/62﴾

      در آنجا کلام لغو و بیهوده ای نمی شنوند، بلکه آنچه می شنوند فقط سلام و درود است؛ و در آنجا صبح و شام، رزقشان برای آنان است.

      بعضی از این صبحتها رو قبلا با هم داشتیم، ولی دوست داشتم اینجا بنویسمشون که هم خودم یادم بمونه، و هم شاید برای بقیه دوستان مفید باشه.

      فکر کنم یکی از چیزهایی که باعث شد من به این دوستان جدید هدایت بشم اینه که سعی کردم به اطرافیانم به صلح برسم.

      یعنی وقتی صحبت از کسی میشد، سعی میکردم نزارم ذهنم قضاوتی یا فکری از اون فکرهایی که قبلا راجع بهش میکردم رو مرور کنه… اگه ویژگی مثبتی ازش یادم میومد همون رو توی ذهنم تکرار میکردم، اگر نه، براش آرزوی سلامتی یا خوبی میکردم…

      شاید شروع تغییر فرکانس من در مورد دوستان و اطرافیانم از اینجا بوده…

      البته این کار رو به این قصد انجام ندادم که افراد بهتری وارد زندگیم بشن… من این کار رو انجام میدادم که به قوانین عمل کنم و در احساس خوب بمونم. و از اونجایی که جهان به قدمهای مثبت ما، فراتر از انتظار پاسخ میده، نه تنها با اونا به صلح رسیدم و رابطه ام با اطرافیانم اینقدر خوب شد، نه تنها در تمام این زمانها دیگه تمرکز من روی خوبی ها و زیباییها بود و طبیعتا احساس و حال بهتری رو تجربه کردم، بلکه الان خداوند سخاوتمندانه پاداش افزونی هم به داد و شما دوستان خوبم رو وارد زندگیم کرد:

      مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿160﴾

      هر کس کار نیکى بیاورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس کار بدى بیاورد جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود.

      حالا همین کار رو هم میشه درمورد ثروت انجام داد.

      یعنی بیام به جنبه های مختلفی از همون ثروتی که توی زندگیم هست نگاه کنم، تحسین و تاییدش کنم (همون کاری که شما توی کامنتت کردی). و در ادامه، شرایط و ویژگیهایی که دوست دارم تجربه کنم رو تجسم کنم، درخواست کنم و رها باشم نسبت به این موضوع.

      مثل این جمله توی کامنتت:

      مگه ما به خاطر اکسیژن نیازمندیم؟ مگه میگیم حالا فردا چطوری نفس بکشم؟ چون انقدر زیاد بوده همیشه، که هیچ وقت نگرانی نداشتیم ولی برای پول چون همه گفتن کمه ما یاد گرفتیم نگران باشیم و باور کردیم وگرنه اینطوری نیست و این یک باور کاملاً اشتباهه که میتونیم تغییرش بدیم.

      فکر میکنم این همون جاییه که رها بودن نسبت به اون موضوع رو تجربه میکنیم.

      در پایان هم، اینو بگم که

      نمیدونم چرا، ولی چند بار که کامنتهایی از شما درباره ثروت خوندم، همش یاد این کامنت که خییییییلی وقت پیش خونده بودمش میوفتادم.

      حالا لینکش رو اینجا میزارم. امیدوارم که برات مفید باشه.

      abasmanesh.com

      در پناه خدا، شاد و ثروتمند و تندرست باشی غزل قشنگم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2399 روز

        مهشید عزیزم سلام

        خوش اومدی به بهشتمون ایران، امیدوارم هدایت های ناب خداوند از راه برسن تا بهترین اتفاقارو در کنار توحیدیترین آدمها تجربه کنی و تجربیات دلخواهتو خلق کنی .

        مهشید جون من بعد از ظهر امروز کامنت بینظیرتو خوندم و الان فرصت نوشتن پیدا کردم . داشتم فکر میکردم که چقدر تفکراتمون مشترکه. اصلا همینه که خداوند مارو سر راه هم قرار داده .

        من خیلی از صحبتهات استفاده کردم . شما خیلی عااالی مسائلو باز میکنی و نوع نگاهت به مسائل خیلی ریزبینانه و جذابه . خیلی تحسینت میکنم دوست نازنینم و خداروشکر میکنم به خاطر این همصحبتی پر از آگاهی.

        مهشید چون چقدر خوب گفتی ….

        چقدر خوبه این درخواست اصلی رو گفتنه.

        من چند وقت پیش وقتی داشتم درباره شخصیت دونستن پول فکر میکردم اینطوری تصور کردم که انگار پول یه آدمه. یه آدم مثل عزیزمون .

        آیا من از اون آدم عزیز انتظار دارم که همیشه باشه تا من کارامو انجام بدم ؟ نه . اگر آره اشتباه میکنم .

        آیا من انتظار دارم اون آدم منو ببره سفر تا خوش بگذره بهم و بهترین خدماتو بهم بده همیشه ؟ نه ! اگر آره من اشتباه میکنم .

        آیا من انتظار دارم اون آدم همیشه کنارم باشه تا من خوشحال باشم ؟ نه ،

        اگر آررره من اشتباه میکنمممم !

        چون اون فقط یه شخصیته . هیچ قدرتی نداره .این منم که در خلق شرایطم قدرتمندم .

        اینا همه وابستگیه . وابستگی طبق قانون جهان مارو از تجربه ی اتفاقات دلخواهمون دور میکنه.

        علاوه بر این شرک هم هست . وقتی یه چیزیو مهم میدونیم ، قدرت خداوندو فراموش میکنیم و وقتی این اتفاق میفته از خواسته مون دور میشیم .

        مثل این میمونه که یه غول چراغ جادو داشته باشیم وقتی ازمون میخواد که خواسته مونو بگیم تا براورده کنه بهش یه چیز خیلی عادی رو نشون بدیم بگیم تو اونو به من بده من خودم به اون خواسته مهمه میرسم …

        خب چرا راه ساده ترو نریم ؟ همون چیزی که میخوایمو بهش بگیم .

        میدونی مهشید جون من فکر میکنم خیلی از ما آدما میخوایم قانونو دور بزنیم . سختمونه وقت بذاریم با خودمون و خدای درونمون به صلح برسیم و باهاش صمیمی شیم‌ تا از سر صمیمیت و قدرتمند دونستنش به خواسته های قشنگمونم برسیم، بهانه میاریم که نه ! فلان چیز مهمه. اونو داشته باشم حله.

        دیشب داشتم فکر میکردم که تو این دنیا هیچی به هیچی ربط نداره و تو میتونی به همه چیزای دلخواهت برسی . فقط اگر باورای درستی بسازی اون خواستهه تحقق پیدا میکنه.

        یعنی ما میتونیم تو همه جوانب زندگیمون به هررچیزی که میخوایم برسیم . مثل استاد جانمون .واقعا چرا هی گیر میدیم به عوامل بیرونی؟

        مهشید جون سپاسگزارم که دیدگاه قدرتمندتو باهام به اشتراک گذاشتی .

        چقدر خوبه همصحبتی درباره قوانین .

        خوشحالم به خاطر شما و همه دوستان متعهدِ عملگراایی که باهم در ارتباطیم .

        خیلی ممنونم ازت به خاطر لینک کامنت پر از اگاهی که باهام به اشتراک گذاشتی عزیزم .

        از راه دور اما با قلبی نزدیک نزدیک میبوسمت ..

        در پناه رب و صاحب اختیار جهان باشی .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 815 روز

      بنام خداوند جان ”

      سلام و درود بر دختر بهشتی زیبا و زیبا اندیش ”

      حالتون عالی و متعالی ” سلام بر فرکانس زیبای شما ‘

      مرسی که نوشتی و کلی لذت بردیم ‘

      من عاشق این صحبت ها هستم . و چقدر زیبا نوشتی ”

      از یک شخص ثروتمند پرسیدند چرا ثروتمندی ؟

      گفت عادت خوب ساختم اما بقیه نساختند

      به خودم ایمان داشتم اما بقیه نداشتند .

      تلاش کردم .اما بقیه تلاش نکردند .

      پشتکار داشتم اما بقیه نداشتند .

      متعهد شدم اما بقیه نشدند ”

      هزاران شاخه ی گل صورتی تقدیم به شما گل دختر ”

      امید به اینکه امروز و تمام روزهایت آغاز بهترین ها باشد ”

      جمعتون پایدار دوستان ”

      غزل ما بهترین غزل دنیا ”

      سلامتی بچه ها ”

      استاد ما استاد ”

      فرشته ی عاشق ‘ غزل

      خدایا ”

      دستمان خالیست .

      اما دلمون قرصه .چون تو هستی .به تو توکل میکنیم به قدرتت …

      به بودنت …

      که تنهایمان نمیگذاری …

      بیشتر از همیشه مراقبان باش ‘

      من چقدر خوشبختم که دوستانی همچو شما دارم .

      در پناه جان ، جانان باشی “

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      صابره صفری گفته:
      مدت عضویت: 1566 روز

      با عرض سلام خدمت بانو غزل خوش بین.

      چقدر دیدگاه شمارو تحسین کردم،فوق العاده عالی بود واقعا جواب خداوند به سوال چند هفته پیش ام که در مورد فروانی بود را گرفتم،تاهنوز اینقدر دقیق متوجه خدمت گذاری پول در زنده گی ام نشده بودم،از بدو تولد تا زمان مرگ،حتی بعد از مرگ هم جریان داره به مناسبت ختم خیرات های که صورت میگیره، واقعا پول چقدر فروان و خدمت گزار ما بوده ،صمیمانه از تمام پول های عزیزم تشکر میکنم ،که تا اکنون با من بودند و هستن و خواهند بود. دیدگاه فوق العاده عالی و بی نظیری بود،به موارد دلخواه اضافه کردم،وهمچنان کپی کردم تا هر بار بخونم و لذت ببریم ،به امیدی که تا اکنون فراوانی های خداوند رو تجربه کرده باشین، خدایا صدهزار مرتبه شکرت بخاطر این سایت الهی و گهربار.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 1028 روز

      سلام وروز بخیر وخداقوت ب شما عزیزم واقعاعالی بود من از خدا خواسته بودم ک منو هدایت کنه رو باور فراوانی بیشتر کارکنم وبرام باور پذیر تربشه ک ب کامنت شما هدایت شدم خداروشکر برا این مسیر زیبا واین هماهنگی خیلی سپاس گزارم واقعا قشنگ توضیح داده بودین ازکامنتتون نکته برداری کردم تو دفترم نوشتم بیشتر تمرکز کنم کنم و فکر کنم ب امید خدا هرروز فراوانی بیشتریو تجربه کنیم و دریافتش کنیم

      در پناه خداوند شادو سالم و سعادتمند باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2162 روز

    بـــنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمیــن

    سلام به استاد گرانقدرم که همیشه به موقع است،همیشه در بهترین زمان و مکان هستن، و همیشه بهترین خودش رو با بهترین آگاهی ها در اختیار من قرار داده،چون شما استاد عزیزم، یکی از هزاران دستِ ناب خداوند بر روی زمین، برای من شدی که بسیاری از سئوالات خودمو رو از زبان و کلام و رفتارهای شما دریافت کردم.(مثل همین فایل ارزشمند “تسلیم بودن در برابر خداوند”)

    باورتون میشه همین اوایل هفته بود که، به همسرم میگفتم دلم میخواد استاد یک لایوی، کلاب هاوسی چیزی بیاد.باورتون میشه چند روزه توی تمرین ستاره قطبی یه همچین سوالاتی از خدا پرسیدم و ازش خواستم بهم خودش بگه که چطور بهش اعتماد کنم، چطور درک کنم که الان خودشه و باید تسلیم باشم و فقط بگم چشم و انجامش بدم. ازش خواسته بودم تا خدا خودش بهم نشان بده حتی چطوری ازش باید بخوام و چطوره که به بعضی خواسته هام نرسیدم هنوز،چطور باید آماده بشم و چه چیزهایی رو باید در خودم بیفزایم تا الهامات رو واضح تر دریافت کنم و شاخک هام تیز بشه تا بیناتر و شنواتر بشم…و این چند روز اخیر کلی درخواست و سوال از خدا رو در خلوت های خودم داشتم و در سراسر این فایل در حیرت بودم که چطور خدا منو به جواب هام میرسونه و چقدر اجابت کننده است و میدونست از چه طریقی هم بهم برسونه که برام تاثیر گذارتر و قابل درک تر بشه.اصلا یک اشک شوق تو چشم هام بود و یک حس عجیبی از اطمینان که آره همیــنه. فهیمه همین فایل رو باید ببلعی و این فایل تمامش درخواست ها و پاسخ هایی برای تو هست. این فایل هـــمـــه اون چیزهایی که باید در خودت تقـــویــت کنی و حسابی درکـــش کـــنی و بعد هربار بیشتر و بیشتر در عــمــل اجـــراش کــنی. اونم با یــک روند تکاملـی. بدون عجله. باصبر و حرکت و ادامه دادن هر بار ایــــن جــریــان الهـامـات و هـدایــت رو بهــتر بشنـوم و درک کنـــم.

    خب منم فکر کنم یک داستان جالب از هدایت و تسلیم شدن در برابر خداوند و دنبال کردن نشانه ها رو برای تعریف کردن دارم.

    که اتـــفاقـا خیلی هم دلم میخواد بیشتر به یاد بیاورم، که همون خدایی که اینجوری ما رو به اون خواسته مون رسوند، پس بازهم برای هر خواسته دیگه ایی میتونه. فقــط باید چک کنــم گیرنده ی من دُرست هست برای دریافت سیگنال های همیشگی الله یکتا یا نــه…

    چقدر من بهش اعتماد دارم…

    چقدر من در موضوعات دیگه زندگی ام رها و تسلیمم تا اون منو هدایت کنه نه عقل و منطق و تجربیات گذشته ام و اون چیزی که من فکر میکنم درسته. آره من اعتماد ندارم من گاهی یادم میره که بابا عقل رو بزار کنار، وقتی خدا همه چی رو میدونه و اون خوب، میدونه تو رو چطور هدایت کنه پس دست و پای الکی نزن، پس تقلا نکن اون به وقتش تو رو به سمت خواسته هات میرسونه. به وقــتـش… و خدا هیچ وقت دیر نمیکنه…

    داستانی که یادم اومده مربوط میشه به بهمن 1400…

    یکم قبل تر از داستان رو باید بگم تا بتونم خودمو برسونم به خط اصلی داستان واقعی که برای من و همسرم در زندگی مون اتفاق افتاده.

    ما دیماه 1399 با همسرعزیزم، عزم مون رو جزم کردیم و از شهر و دیار خودمون کوچ کردیم.(که البته با دقت که نگاه میکنم در اون روزا هم هدایت های خدا و یکجاهایی رد تسلیم بودن هامون و در آرامش بودن هامون رو میتونم به یاد بیارم.)

    ما اسفند 1399 که اونم باز لطف و هدایت خدا بود تونستیم با یک مبلغ واقعا پایینی که برای پول رهن داشتیم یک جایی رو بصورت یکساله اجاره کنیم(در تهران) و دوتایی بعد چندین و چند هفته زیر یک سقف مشترک باشیم.(اینم توش هدایت خدا داره) اما داستانی که میخوام بگم مال بهــمن 1400 هست. طبق نشانه ها و مسائلی که ایجاد شد ما تصمیم گرفتیم زودتر از موعد خودمون از جایی که هستیم پاشیم. من سعی میکردم فارغ از حرف بقیه و املاکی ها در محله های مختلف دنبال خونه ایی مناسب با شرایط و بودجه مون باشم. یک روز که همسرم به سمت خانه داشت برمیگشت و فشار کار و مشتری ها و خستگی ها و کلافگی هایی که قطعا داشت، به من زنگ زد گفت: فهیمه میخوام اون ایده وام برای رهن خانه رو پیگیری کنیم بریم دنبالش.میگفت: ما اگر بخوایم بالای پنج میلیون هر ماه پولی رو پرداخت کنیم، خب اینجوری با پول رهن بالا داشتن، به جاش اجاره کمتر و مابقی رو برای پرداخت قسط پرداخت میکنیم که در آخر پول رهن برای خودمون میشه.من خیلی فکر کردم عزیزم بیا زنگ بزن به دایی ات(دایی من معلم بازنشسته و فرهنگی هستن.) ببین میتونن ضامن ما بشن. خلاصه با اینکه خیلی موقعیت های اینجوری رو پشت سر گذاشتیم و همسرمم خیلی روی این موضوع که دیگه اصلا وام و قرض نگیریم پایبند بوده و هست، اما اون روز نمیدونم بهش چی گذشت که به من زنگ زد و این درخواست رو کرد. خلاصه از من انکار از ایشون اصرار. و در آخر گفتم باشه زنگ میزنم. تا من زنگ زدم و البته جواب رد هم شنیدم چون دایی من گفتن چون جای دیگه ضامن هستن نمیتونن دوباره جایی ضامن بشن. تــــا گوشی رو قطع کردم، همسرم رسید خونه. گفت نمیخواد، بیخیال وام. گفتم من زنگ زدم. ازش با تعجب پرسیدم چی شد؟جریان چیه؟ دیدم انگار آروم شده و گفت تا اینجا اومدم فلان فایل استاد رو داشتم میشنیدم (فکر کنم فایلی مربوط به تسلیم شدن بود.) فهیمه من پشیمون کردم و گفتم اگـــر اون خدا مـــا رو تا اینجــا رسونــــده بقیـــه اش هـم خــودش درست میکنـــه.

    منم کلی خوشحال شدم و گفتم اینــــه، آره دقیقا درسته عزیزم. الان اینجور مواقع ما باید بتونیم ذهن مون رو کنترل کنیم. باید سعی کنیم خـیر بودن این اتفاق ها رو ببینیم. از اونجایی که دیگه بخاطر مواردی که پیش اومده بود دلش نمیخواست تو خونه باشیم. و گفت بیا بریم پیاده روی. منم که پایه، گفتم خب کجا بریم؟!… گفت نمیدونم میریم بیرون، هدایت میشیم. و وقتی هم داشتم حاضر میشدم به من تاکید کرد فـقـط میــریـم لـذت ببریــم و شـکـرگـزاری کنیم و پیاده روی کنیم. اصلا املاکی و بنگاهی جایی دیدیم نمیپرسیم. اصلا نمیخوام به خونه فکر کنیم. اصلا فقط میریم پیاده روی و لذت بردن و تمام…. منم گفتم باشه عزیزم. حاضر شدم و رفتیم بیرون از خونه. حالا نمیدونستیم کجا بریم. (اون موقع هنوز جای خاصی رو بلد نبودیم.) رسیدیم به ایستگاه اتوبوس و دیدیم اتوبوس داره میاد، همسرم گفت هر چی بود سوار میشیم ایستگاه آخرش پیاده میشیم و از اونجا بریم ببینیم کجا میریم.اتوبوس رسید و ما سوار شدیم و فقط ســعــی می کردیـــم چیزهای زیبای این شهر رو ببینیم. این همه خونه، این همه ماشین،فراوانی،….خلاصه رسیدیم به ایستگاه آخر فکر کنم محدوده میدان 17 شهریور بود یا مولوی یا شوش یادم نیست. خلاصه پیاده شدیم و به یک سمتی رفتیم تو پیاده رو، سر ظهر بود رفتیم توی سایه و پیاده روی کردیم. واووو من تا اون روز اینقدر سطح شهر رو ندیده بودم. چون اکثرا با مترو اینور اونور میرفتم و بیشتر زیرزمین رو دیده بودم.خخخ… خلاصه رفتیم و رفتیم رسیدم به یک خیابانی که ادم های عجیب و غریبی اونجا بودن. کلی معتاد…تا حالا تو عمرم همچین صحنه هایی ندیده بودم. اینقدر معتاد اونم کنار خیابون یا لبه جوی آب ندیده بودم.واقعا صحنه های دلخراشی بود و بلند گفتم خدایا اینجا کجاست، من هر طرف نگاه میکنم چیزی برای شکرگزاری و توجه به زیبایی پیدا نمیکنم. خدایا اینجا کجاست. شوهرم اسم خیابون رو گفت و گفت اینجا تهرانه.خخخ… منم با تعجب گفتم چرا اینا اینقدر تو خیابون راحت دارند کارهای ناشایست انجام میدن اینقدر راحت هستن. من زن هایی رو دیدم که سرنگ دستشون بود، کنار یک درخت و میخواستن تزریق کنن.اصلا چیزاهایی رو در همون چند دقیقه که رد شدیم دیدم که اصلا تا حالا ندیده بودم توی عمرم. خیلی تلاش کردم یک چیزی پیدا کنم. (اون دقایق یک اهرم رنج شدیدی از فقــر در ذهنم ایجاد شد فکر کنم.)حتی اینقدر توی جوی اب و آسفالت پیاده رو و خیابون آشغال بود که اصلا مونده بودم از چیـه اونجا شکرگزاری کنم واقعا احساس عجز کردم، که چرا من هیچی پیدا نمیکنم. اینا چرا اینجوری اند. یک عده فلج ذهنی. (کلی قانون احساس خوب= اتفاقات خوب توی ذهنم مرور میکرد، کلی میگفتم اگر میخوای به اینا کمک کنی به خودت کمک کن یکی از اینا نباشی، به خودت اینقدر کمک کن تا رشد کنی که در مدار دیدن این چیزا هم دیگه نباشی، اصلا در یک شهر یا کشوری بهتر باشی،…) یکهو به ذهنم اومد گفتم خداروشکر ما سالم هستیم. خداروشکر همسرم سالم و پاکه، خداروشکر که ما یادگرفتیم خالق زندگی مون باشیم نه مثل برگ، بادی به هر جهت. خداروشکر که ما با آگاهی هایی آشنا شدیم، خداروشکر که شکرگزاری کردن رو یاد گرفتیم، خداروشکر که همو داریم، خداروشکر همو دوست داریم،… خداروشکر که یک سقف بالاسرمون داریم و کنار هم هستیم، خلاصه یکی من یکی حسین عزیزم یکی من یکی اون همینجور موتور شکرگزاری مون روشن شد و تونستیم آگاهانه شکرگزاری کنیم از چیزهایی که در اون شرایط محیطی و ذهنی که داشتیم بگیم. اینقدر پیاده روی کردیم که واقعا سر ظهر هم گذشته بود و منم حسابی گرسنه شدم و توی مسیر یک مغازه دیدیم و یک چیزایی برای خوردن خریدیم. و باز هم به پیاده روی ادامه دادیم و از یک پُـل رد شدیم اون سمت…رفتیم و باز هم رفتیم اصلا دنیا عوض شد، اصلا تهران چند دقیقه پیش،رنگ و روش عوض شد. خیابان ها تمیز، کلی درخت های سرسبز، خانه های تمیز، از این کوچه به اون کوچه چپ و راست فقط میرفتیم و خونه ها و زیبایی ها رو میدیدم که چقدر تغییر کرد و به هم گفتیم این پاداش کنترل ذهن مون بود، این پاداش توجه به زیبایی ها بود، ببین خدا ما رو به محله ایی هدایت کرده اصلا انگار اینجا یکجای دیگه اس و به اونجایی که یکی دوساعت پیش دیدیم ربطی نداره. قانون رو هی مرور کردیم و گفتیم ببین قانون جواب میده، احساس خوب اتفاقات خوب….(فکر کنم بالای دو یا سه ساعت داشتیم پیاده روی میکردیم و دیگه داشت عصر میشد.) یک محله پر از پارک و خونه های تازه ساز و کوچه وخیابون های پهن و تمیز…گفتیم آره، بین این همه خونه یعنی جایی برای ما در این تهران به این بزرگی نیست قطعا که هست، فقط مـــا نمیدونیم کجاست و خدا خودش به موقع ما رو هدایت میکنه. خلاصه خیلی احساس خوبی پیدا کرده بودیم و حالمون با چندساعت قبل کلی متفاوت شده بود و کلی هم رها بودیم از موضوع خانه و رهن و پول و ….واقعا موفق شده بودیم.یک املاکی باز بود به حسین عزیزم گفتم بریم اونجا یک سووال بپرسیم، اینجا متراژ خانه ها برای رهن و اجاره در حد پول ما چی دارن. اصلا اینجا اسم محله اش کجاست و …من گفتم و همسرم گفت قرار شد امروز درباره خانه و پیگیری خانه حرف نزینم. من گفتم درسته اما ما الان حتی نمیدونیم کجا هستیم.(واقعا نمیدونستیم کجاییم.اینقدر چپ و راست رفتیم، اینقدر کوچه پس کوچه و خیابون رد کرده بودیم که واقعا نمیدونستیم کجا هستیم.) از اونجایی که من کنجکاوی ام گل کرده بود گفتم باشه خودم تنهایی میرم میپرسم و جلوتر یک پارکی بود گفت اونجا میشینم تا این چیزایی که گرفتیم رو بخوریم میخوای تو تنها برو. و منم تنهایی رفتم با اینکه برام سخت بود و کلی نجوا و ترس. چون برخورد بعضی از املاکی ها جالب نبود یا وقتی میپرسیدن چقدر پول رهن دارین یکجورایی خجالت میکشیدم و میترسیدم که این سوال رو بپرسن. اما رفتم داخل مغازه و خیلی آرام سوالاتی که باید میپرسیدم و اون آقا هم مودبانه به من جواب داد و بدون سوال کردن مبلغ رهن ما، گفت متراژ پایین و قیمت پایین در محله نمیدونم کجا (که بعد به همسرم گفتم گفت پشت همونجایی که کلی معتاد داشت رو گفته…)و به من گفت ما موردهامون همه تازه ساز و متراژ بالاست ما چیزی نداریم. تشکر کردم و اومدم بیرون. تو ذهنم گفتم خُب تو نداری دلیل نمیشه چیزی برای ما در جای خوب و مناسب پیدا نشه. خلاصه که اومدم پیش همسرم و مشغول خوردن شدیم و چند دقیقه بعد به ذهنم زد که توی نرم افزار نشانی مپی بزن ببین اینجا که هستیم اسم محله اش چیهف اصلا کجا هستیم، مترو و چیزی بهمون نزدیک هست آیا…خلاصه زد و در اسکیل بزرگ نقشه نشان داد ما در محله آهنگ هستیم. باز من چند دقیقه نگذشت که گفتم حسین اینجا منطقه چنده؟ بیا اسم همین جا رو توی دیوار سرچ کن. ببین چه جور خونه هایی میاد بالا. از من اصرار از ایشون انکار.(چون قرار بود به خونه و پیدا کردن خونه فکر نکنیم.) من فط گفتم یک سرچ کوچولو هست دیگه. نمیخوایم که دنبال خونه بگردیم، فقط چون اینجا جالبه ببینیم. خلاصه ایشون توی دیوار سرچ کرد و سه تا آگهی اومد بالا. دوتاش یکم قیمت هاش نسبت به بقیه عددش کمتر بود. گفتم بیا زنگ بزن.خلاصه هی من بگو و هی حسین اولش مقاومت و آخرش یکی از اون آگهی ها جواب داد و با چندبار اشغالی و خیلی با عجله و سریع یک آدرسی به ما داد و قطع کرد. ما مثل این مارکوپوولو ها به دنبال کشف اون محله و اون آدرس دوباره گفتیم پیاده میرویم. توی نشان زده بودیم پیاده حدود 20 دقیقه. و جالب هم اینجا بود که اون آقا کمتر از سه ساعت پیش آگهی رو روی دیوار گذاشته بود. ما به دنبال اون آدرس و پیدا نمیکردیم اون کوچه یا اون پلاک رو…دوباره سعی کردیم تماس بگیریم، باز اشغال بود.دیگه میخواستیم بیخیال آدرس بشیم.دوباره چندبار گرفتیم یکهو موفق شدیم و گفت فلان خیابان شمالی. بعد ما متوجه شدیم اصلا اونجا شمالی جنوبی داره و ما در جنوبی اون خیابون بودیم. دوباره لوکشین و آدرس و دوباره اکتشاف آدرس شروع شد. رسیدیم و اسم کوچه رو پیدا کردیم و من فقط ذوق زده برای این همه پارک و درخت،….به همسرم میگفتم درسته مبلغ این خونه به جیب ما نمیخوره اما یک محله دیگه رو داریم کشف میکنیم.رفتیم و پلاک هم پیدا کردیم و صاحبخونه ما رو دید و گفت طبقه دوم هست، در واحد بازه، پسرم بالاست برین ببینید…..دیگه اگر بخوام خلاصه کنم باید بگم خود بنده خدا برامون بدون اینکه ما حرفی بزنیم پول رهن رو کم کرد و فقط گفت قبل شما چندین نفر اومدن و مالک اصلی مادرم یعنی حاج خانم که طبقه ی همکف میشنن هستن و ایشون باید تایید بدن، اگر شما پسندید و خونه براتون مناسبه بریم تا به حاج خانم معرفی تون کنم.ما رفتیم اون حاج خانم گل رو دیدیم و کلی یاده مادربزرگ هامون در مشهد افتادیم و ایشون هم کلی خوشحال بود که ما زن و شوهری هستیم اهل مشهد.خلاصه همه چی دست به دست هم داد که تاشب (که اونجا هم باز یک کنترل ذهن دیگه میخواست) منتظر موندیم تا شماره کارت بفرستن و پول بیعانه به حساب شون واریز کنیم. باورتون میشه ما با بیعانه ایی به مبلغ 200 هزار تومن، چند روز بعدش سریع اسباب کشی کردیم و بعد پول کامل رهن و قولنامه نوشتیم. اصلا این خونه رو کاملا هدایتی پیدا کردیم. یعنی خدا هدایت مون کرد. هم ما رو هم اونا رو که اون موقع آگهی کنن. که اون موقع ما در محدوده ایی باشیم که به اسم اون محله روی دیوار برامون بیاد بالا و ما ببینیم. که خودشون برامون مبلغ رو کم کنن. که همه چیزهایی که نوشته بودیم و بیشتر از اون این خانه برامون داره. و چه همسایه ها و صاحبخونه های گلی،…واقعا این خانه رو با تسلیم شدن در برابر خداوند با کمک رساندن خودمون به احساس خوب و آرامش و امنیت پیدا کردیم. یعنی ما که عقل مون نمیرسید خداپیدا کرد خدا هدایت کرد. و اگر از تعداد شماره های منطقه بخوام بگم حدود 7 منطقه عدد منطقه ایی که ما در تهران خدا برامون خونه پیدا کرد رشد داشتیم. محله ایی آروم و پر از پارک و فضای سبز، محله ایی با دسترسی به مترو و بی آرتی و اتوبوس، محله ایی امن و تمیز،…خانه ایی با نورگیر عالی. اصلا هر چی بگم خدا شاهکار کرد برامون. ما فقط ولش کردیم و هی میگفتیم ما نمیدونیم، این همه خونه توی تهران هست ما داخل شهر تهران میخوایم نه حومه، ما دسترسی خوب میخوایم، ما با قرض و وام خونه نمیخوایم اینقدر داریم خداجون خودت پیدا کن، خودت ما رو به سمتش در زمان مناسب و مکان مناسب هدایت کن و ببینید خـــدا چطور ما رو در اون روزی که اصلا به فکر خانه پیدا کردن نبودیم،ما رو چطور هدایت کرد به محله و منطقه هایی که تا حالا اسمش رو هم نشنیده بودیم. خــدا چطور جواب بنده هایی که سیگنال های هدایت رو میگیرن و عمل میکنن پاداش میده و اینجوری در آخر شب که برگشتیم خونه سورپرایز شدیم و اشک شوق و سپاسگزاری ریختیم. الانم واقعا دوباره که اون روزا رو یادم میاد میگم آره اینه فهیمه اون روز دستاتون رو بردین بالا، از سر راه خدا خودتو رو کشیدین کنار؛ اجازه دادین خدا هدایت تون کنه، عجز و ناتوانی خودتون رو اعلام کردین، قدم برداشتین به الهامات و اون ایده های کوچولو عمل کردین. رفتین فقط لذت ببرین و سپاسگزاری کنین. رفتین که فقط سمت خودتون رو درست انجام بدین، رفتین که فقط بندگی کنین و تسلیم خدا شدین و خدا دست به کار شد و جوری برنامه ریزی کرد ادم ها و ایده های ذهن ما رو که شد اینجوری اینور دنیا یک خونه پیدا کرد براتون. آره این خانه رو خدا پیدا کرده برامون، تمام اعتبار و کردیتش به خداست. اصلا مگه ما این محله رو بلد بودیم، اصلا مگه ما طبق تجربه های قبلی املاکی رفتیم، مگه ما برای جور شدن پول مون تقلا و تلاش زیادی کردیم، همش رو خودش انجام داد، همه کارا رو خودش انجام داد. خودش شد یک اگهی دیواری که با سرچ ما بتونیم در اون مجدوده ایی که پیاده روی کردیم ببینیمش. خودش شد تخفیف و پول رهن خانه، خودش شد آدم های خوب و گل و نازنین و صاحب خانه مهربون و دوست داشتنی، خودش شد همه چیز به شرط رهایی، به شرط تسلیم، به شرط خالی کردن ذهن از نجواها، به شرط پاک کردن روح و طهارت قلب هامون از کینه و زشتی ها،…آره خدا به شرط بندگی ما و احساس خوب و آرامش ما برامون این خونه و این چیزا شد.

    من که میگم برای دقایقی هم که تسلیم خدا میشیم و از ته قلب ازش خواسته ات رو میخوای اون اجابت میکنه.

    من که میگم خدا یک کارایی میکنه که همه میان میگن چطوری، از کجا، مگه میشه مگه امکان داره.

    من که میگم این هدایت همیشگی هست ما هم باید همیشگی بهش جریان هدایت خودمون و سیم مون رو وصل کنیم تا سیگنالش رو دریافت کنیم. چشم و قلب مون باز کنیم تا ببینیم و بشنویم نشانه ها و هدایت هاشو…

    من تماما اعتبار این داستان و نتیجه این داستان رو میگم که خداست. با تمام قلب و روحــم میگم که خدا انجام داد و ما در عین عاجز بودن دست هامون رو برده بودیم بالا و فقط میخواستیم بندگی اش رو بکنیم و الحق اونم خوب خدایی کرد برامون. شاهکار کرد….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2159 روز

      به نام خدا

      سلام و درود بر فهیمه جان

      خیلی با و عالی داستان هدایت شما و همسرتون را از اپل تا آخر خوندم با لذت با لذت و با لذت

      خدا را صد هزار مرتبه شکر که به خونه ی جدید هدایت شدید

      الهی الحمدلله

      من هم خواسته زندگی کردن در بهترین ویلای شخصی خودم را از خداوند دارم

      و مطمینم در بهترین زمان من و همسرم و دخترم را به بهترین مکانی که فوق تصور من عاجز و حقیر در برابر بزرگی خودش هست هدایت می کند

      الان ساعت 3:04 صبح روز جمعه است

      و من به کامنت رویایی شما هدایت شدم

      وقتی دیدم در مورد هدایت خونه گفتید تا آخرش خوندم

      و مثال عالی و خوبی شدید برای من و ذهن نااگاهم

      داستان هدایت خداوند به سمت خلق خواسته هامون را اگر باور کنیم در دریافت خواسته قرار گرفته ایم

      من خیلی از خواسته هام را از هدایت های خداوند که گوش دادم خلق کرده ام

      و الان دلم را خودش قرص تر کرد برای دریافت خواسته ی فعلیم

      البته من این خواسته را روش کار کرده ام

      ولی امان از ترمزها که بسی زیاد از حد هستند

      و گاهی خیلی هاشون به قول استاد سیمان های محکمی هستند در ذهن ما

      دوست عزیزم ممنون که داستان هدایت خودت را برامون نوشتی

      امیدوارم خداوند بهترینها را بهت عطا کند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2162 روز

        سلام به شما دوست ارزشمندم

        سلام به شما رهای عزیز و دوست داشتنی

        چقدر سپاسگزارم از اینکه برام از وجود ارزشمندت ردپا گذاشتی، چقدر سپاسگزارم از اینکه نوشتم و نوشته ی منو تو خوندی. چقدر سپاسگزارم خوشحالم که به یاد آوردم و قطعا در اول و آخر خودم از اینکه این ماجرای هدایت گونه ی خدا رو در زندگی ام به یاد آوردم، ســـــود بـــــردم و باعث شد کلی اون ذهن نجواگرم،اون عقلی که با چهار تا تجربه و علم و دانش فکر کرده خیلی حالیشه،اون منطقی که گاها بلده راه رو برام دور و سخت کنه و اون همه ایی که در وجودم لازم داشت از فراموشی بیاد بیرون، چــقدر ســـود برد.

        چه جمعه پربرکتی شده امـــروز… منم امروز صبح کامنت خودمو خوندم واقعا یک حس تازه شدن و بغض شیرین بهم دست داد، از اون بغض هایی که فکر میکنی بغل خدایی و خدا گذاشتت روی شانه هات و حتی خودش تبدیل شد به کلماتی که اینطوری منو به یاد خودم بیاره. تا جلوش ســرخـم کنم و متواضعانه بهش بگم منو هرجا دلت میخواد ببر، من وا داد خودت منو ببــر که هر جا ببری ساحل همونجاست.

        رها جان خیلی اسم زیبایی داری عزیزم، واقعا بازم از صمیم قلبم سپاسگزارم ازت که برام نوشتی و من دیدم و تونستم بازم بنویسم و به یاد بیارم.

        واقعا تحسینت میکنم برای تمام خواسته هایی که خلق کردی، تحسین ات میکنم برای درک ترمزهات، پیدا کردن شون، تحسین ات میکنم که تــمام تمرکز و توجه ات به خواسته ها و باورهای قدرتمندکننده است نه محدودکننده ها، نه ترمزها،…

        عزیزم مادامی که ما در این جهان مادی هستیم هم گاز هست هم ترمز، پس هستن و ما هم قوی تر از اونا ادامه میدیم با تمرکز به اصل ها و راه حل ها…

        پیش بسوی اجـــرای توحیـد و توکـل در عـمــل

        پیش بسوی ساختن و بهبود مهمترین رابطه ما در زندگی مون

        برات از الله یکتا بهترین بهبودها را خواهانم.

        ارادتمندت فهیمه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Smaeil rostami گفته:
      مدت عضویت: 559 روز

      سلام و احترام ؛ چقدر با حوصله و انرژی مثبت نوشتید ؛ و برای من هم آشناست چنین اتفاقاتی بله کاملا حق با شماست و ما هر لحظه تحت حمایت و هدایت خداوندیم به شرط تسلیم و به شرط اینکه عهدمون رو که روز ازل با خدا بستیم که فقط بنده اون باشیم و شیطان و ( نجواهاش ) رو نپرستیم ؛ در پناه خدای مهربانی ها باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2162 روز

        سلام به شما دوست ارزشمندم

        سلام به شما اسماعیل رستمی عزیز

        از شما بسیار سپاسگزارم که برام نوشتید و از وجود ارزشمندتون ردپا گذاشتید و اون روزی که کامنت تون برام اومد و خوندم باعث شدین،دوباره کامنتم رو بخونم و کلی چیزها رو برای تمرین تسلیم شدن در برابر خداوند رو بهم یادآور شدین.

        اون روز دقیق نمیدونم چی شد براتون داشتم پاسخ مینوشتم ولی نشد بفرستم و اون روز تقلای اضافی نکردم تا اکنون که بازم از طرف دوستان عزیزمون نقطه آبی رنگ داشتم و منو سرشار کرده و کلی سورپرایز شدم و حالا ه دووباره کامنت تون رو خوندم یک پاسخ خوب براش دارم تا باهم مرور کنیم.

        اینجایی که نوشتین:

        ما هر لحظه تحت حمایت و هدایت خداوندیم به شرط تسلیم و به شرط اینکه…

        و حالا میخوام مثالی عملی از حمایت خدا اینجا بزارم که همین چند روز پیش افتاده و بیشتر درک کنیم.

        abasmanesh.com

        این کامنت کوتاه دوست عزیز رو بخونید. و سوال من اینه: آیا من ایشون رو حمایت کردم؟ اصلا من کی باشم که ایشون رو حمایت کنم؟!

        چیزهایی در پاسخ برای ایشون نوشتم و بنظرم اینجوری خدا میخواست بگه اینا حمایت های منه از تو بنده ی من، اینا هدایت های منه برای کسی که اجازه داده هدایت بشه، اینا پاداش تسلیم شدن در برابر خداست برای حتی یک لحظه…

        abasmanesh.com

        خدایا شکرت برای اینجا برای بهترین جای دنیا که هر ردپایی منو آسان میکنه برای آسانی ها…

        بازهم از شما سپاسگزارم و از الله یکتا بهترین بهبودها رو خواهانم

        ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          Smaeil rostami گفته:
          مدت عضویت: 559 روز

          سلام و سپاس دوباره ؛ بله کاملا حق با شماست یعنی اساسا بنا به همان وعده ای که خداوند برای هدایت انسان که اتفاقا اون هدایت رو هم بر خودش یک وظیفه نام گذاشته، انسان در هر لحظه ( که در مدار شنیدن و دیدن باشد ) میتواند هدایت را دریافت کند و رساندن هدایت شکل های مختلف دارد که از جمله اونها توسط گفتار یا نوشتار یا رفتار سایر افراد است و شما در اون مورد خاص وسیله ای بوده اید برای رساندن یک هدایت یا تقویت انگیزه در یکی دیگر از بنده گان خدا. از پروردگار مهربان براتون بهترین ها رو آرزو میکنم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2006 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    قال قد اوتیت سؤلک یا موسی

    .

    .

    سلام به همگی

    انقدر الان حالم عجیبه، هنوز این فایل رو نگاه نکردم فقط الان از روی کامنتهای بچه ها متوجه شدم تقریبا موضوع چیه و فایل یک لایو بوده بین استاد عباسمنش و استاد عرشیانفر.

    اما چنان سیل خروشانی یکهو در وجودم از هدایتهای الهی شکل گرفت که سرمست و حیران فقط دارم اشک می ریزم.

    وقتی کامنتها رو خوندم یک صدای بسیار واضح و بلند چندین و چند بار بهم گفت:

    درخواست کن، سعیده الان درخواست کن وقتشه

    گفتم چی درخواست کنم؟ من که چیزی تو ذهنم نبود که الان بخوام به خدا بگم اجابتم کنه.

    گفت: فقط بگو

    یکهو انگار که دروازه بزرگی باز شد و نور خیره کننده ای تمام تاریکیها رو محو کرد، ذهن و قلبمو روشن کرد و من انگار که از روی متن نوشته شده ای می خوندم گفتم، یا بهتره بگم مجبور به گفتن شدم:

    خدایا همزمان با تولد نوزادم منو به شغل و فعالیتی هدایت کن که توش بسیار رشد کنم. بسیار بسیار ثروت بسازم. خیلی سریع توش رشد کنم و هدایت بشم به آسان انجام دادنش و اشتباه نکردن. چون تو هدایتم می کنی

    صدا گفت چرا میگی با تولد نوزادم، تا اون موقع سه ماه مونده، بگو از همین فردا، بگو از همین الان، از این لحظه هدایتها شروع شد، تو اجابت شدی!

    همزمان که کورسوی نجواگری ذهنم داشت آخرین تلاشهاش رو میکرد که منطق تاریک و خلاف جهت بیاره، می گفت آخه کسی که تازه زایمان کرده که نمیتونه کار کنه، آخه چطوری؟ چه کاری؟

    ولی نور با صدای بلند گفت: اجابت شدی

    گفتم: کاری باشه که توش مثل الماس بدرخشم،

    گفت: تو همین الانشم الماس هستی

    گفتم می خوام الگوی جهان بشم،

    امید جهانیان بشم،

    جهان رو قبل از ترک کردنش به سمت خوبی تکون بدم و برم،

    همراه دخترانم و همسرم باشم و کنار هم کار کنیم،

    خیلی ساده،

    با ساعات کم، با لذت، با درآمد روزافزون و بسیار بالا،

    با رشد همه جانبه،

    می خوام در این کار یک موحد واقعی بشم. می خوام تو رو ببینم و بشناسم

    گفت: به تو داده شد. قد اوتیت سؤلک یا سعیده

    گفتم می خوام دیگه کار همسرم رو انجام ندم و حتی اونم بیاد با من کار کنه. اونم شاگرد استاد عباسمنش بشه

    اون نور در جواب بهم گفت:تو نمیتونی مدار کسی رو تغییر بدی

    گفتم می خوام خونه ای با این مشخصات بخرم و این مسافرتها رو برم، با این بزرگان معاشرت کنم و متخصص کار خودم بشم. می خوام سالم باشم و با خانواده ام خوش و تندرست زندگی کنیم.

    گفت به تو داده شد

    گفتم می خوام همسرم هم فرکانس من باشه و باهم حرکت کنیم.

    باز هم گفت دیگران رو رها کن. تو نمیتونی مدار کسی رو تغییر بدی

    بخدا به همین وضوح.

    انقدر الان قلبم شکفته شده که تا بحال تو زندگیم اینجوری تو سینه ام حسش نکرده بودم.

    همون صدا گفت حالا بنویس.

    گفتم ساعت 2:30 نصف شبه من هنوز نخوابیدم. هنوز که فایل رو گوش ندادم.

    گفت: فقط بنویس من به خوابت برکت میدم

    گفتم بذار تو جمع نگم یه وقت دیدی نشد، یا من مشرک شدم و انجامش ندادم. ضایع میشم جلوی جمع.

    گفت: بنویس، همین الان. فردا بهت فرصت میدم گوش بدی

    گفتم چشم….

    نمی دونم این چه طوفانی بود که به پا شد ولی کاری بود که بی اختیار انجامش دادم و تمام سلولهای بدنم هم خط ردیف شدن و میگن درسته. با نهایت آرامش و احساس خوب…

    نصر من الله و فتح قریب

    یا الله….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1905 روز

      سلام عزیزم، سلام سعیده جانم…

      کامنتت خیلی پرقدرته، اینو حس میکنم…

      هر چی تو خواستی، منم میخوام و میفرستم.

      چند روز پیش فاطمه جان هلالی برام کامنتی نوشت که یه شعله ی نورانی رو تو قلبم روشن کرد در زمینه ی شغل.

      همون شب نوشتم هر چیزی رو که میخواستم و رهاش کردم تا هدایت بیاد و قدم بذارم تو مسیرش ان شاالله.

      خدایی که میگه بخواه تا بهت بدم، خودش شاهد و ناظرِ شرایط من هست، لازم به توضیح نیست که من یه بچه کوچولوی 3/5 ماهه دارم و چطوری میشه با بچه داری و خانه داری یه شغل رو هم هندل کرد.

      خودش بلده چطوری هدایت کنه.

      چطوری چیدمان کنه.

      چطوری ایده بده.

      یادم میده موازی کاری رو.

      خودش سلطانِ زمان بندیِ دقیق و آن تایم هست.

      من چیکاره ام که اما و اگه و کِی بیارم وسط.

      وقتی میگم میسپرم به خدا، اگه و کِی معنی نداره.

      چی شد که الان داری کامنت مینویسی سمانه؟

      دقیقا حافظ جان رو خیلی آسون خوابوندم.

      وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ

      من که نه، خدا خوابوندش.

      داشتم فکر میکردم صد بار میگی سخت میخوابه، مقاومت میکنه برای خواب.

      بیا اصلاحش کن، بگو اسان و سریع میخوابه…

      میگفتم:

      حافظ رو که داشتم میخوابوندم روی پام، تو سایت بودم، وقتی خوابید ایمیلمو باز کردم و رسیدم به اینجا.

      به کامنتِ تو…

      آنچنان نور پرقدرتی از کامنتت دلبری میکنه برای چشم ها و قلبم که اجازه نداد بخونم و برم…

      اومدم که بگم کامنتت باعث شد دوباره یاداوری شه واسم منتظر چی هستی؟

      خب تو هم الان بخواه…

      خدای سعیده، همون خدای خودته.

      سرش شلوغ نمیشه، تو هم بگو، بخواه، زیاد بخواه، از خودش بخواه، نه بنده هاش، اعتماد کن…

      امروز به یادِ دورانِ جنینیِ حافظ افتادم و بی نهایت از خدا تشکر کردم برای سلامتیش، وجودِ شیرین و نازنینش.

      به خدا گفتم گاهی خسته میشم، اینو پای ناشکریم نذاری.

      من یه موهبت الهی رو دریافت کردم، تا ابد سپاس گزارم برای حافظِ مامان.

      نورِ صورتش، خنده ی قشنگش فداش بشم…

      این فایل توحید عملیِ 12 هست به نظرِ من.

      از خدا میخوام تسلیم بودن به درگاهش رو یادم بده، قدم به قدم، مثل بقیه چیزهایی که یادم میده.

      خداوند به خواب، زمان، انرژی، ثروت، سلامتی، حال خوب و …. برکت و فراوانی میده.

      خواستم و اجابتم کرده.

      به اندازه ی باورم اجابت شدم.

      ان شاالله باورم پر رنگ تر شه.

      امروز برای ملیحه جان ویس میفرستادم به یاد آوردم اوایل بچه داری چه ترس ها و مشکل ها و چالش هایی داشتم که الان ضعیفتر شدن یا برطرف شدن.

      خدایا ازت ممنونم.

      امروز دیجی کالا 6 تا دفتر شکرگزاری واسه خودم سفارش دادم.

      هدیه به سمانه ی نازنینم به پاسِ تلاش ها و استمرارش برای مسیر خودشناسی، برای بچه داری.

      برای اینکه سعی میکنه خودشو فراموش نکنه، مهربون باشه با خودش.

      مرسی که کامنت رو نوشتی.

      از هر کامنتت زیبایی های زیادی رو نوشِ جان میکنم.

      مثل اونجایی که نوشته بودی تشنه ات میشه و بلند میشی اب میخوری دو لیوان.

      خوشم اومد که هدایت رو میفهمی و انجامش میدی.

      هدایت شیرینیِ زندگیمه.

      از همون اوایل اشناییم با استاد در پیِ کاوشش بودم تا الان و هر لحظه.

      خدایا شکرت.

      سعیده جانم، الماسِ وجودت میدرخشه.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      خدایا مرسی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      زهرا کاسه ساز گفته:
      مدت عضویت: 1487 روز

      سلام به سعیده ی عزیزم که تازگیها باهات اشناشدم تواین بهشت

      کامنتهات رو دوست دارم بوی پختگی ورشد میده

      الان حسم گفت برات بنویسم دیدم موقع اذان مغربه

      همزمانیه قشنگیه دوستش دارم

      الله اکبر

      الله اکبر

      چی داریم دربرابر همین یه جمله بگیم؟؟؟

      چطورباید عظمتش رو درک کنیم به خودش قسم که نمیتونیم

      فراتراز تصورات ماست عظمتش رحمانیتش رحیم بودنش وهاب بودنش و رزاق بودنش

      یه قسمت ازکامنتت درمورد شغل بود

      به لطف الله وهدایتهای تمام نشدنیش توی کارگاهه کوچیکم مشغول معنویترین کارجهان یعنی پولدارشدن هستم به امیدخودش انشاءلله

      توهم میتونی خودش میگه جه جوری وازکجا و کی وچطور فقط گوش به زنگ نشانه هاباش

      کارکردن ادموبزرگ میکنه قوی میکنه

      چه درس هایی که با همین کسب وکارخودم نگرفتم از اموزه های استاد

      من تازه اول کارم بایه ایمان کوچولویی که داشتم ویه عالمه ترمز کارم روشروع کردم والان یکساله با یه عالمه بالاوپایین دارم ادامه میدم خودش میگه چیکارکن من اصلا بلد نبودم ونیستم

      منم همیشه ارزوم این بوده که همسرم بامن هم مسیربشه اوایل به دلیل مدارپایینم چقدر تلاش کردم فایلهار گوش کنه و ضربه هاشم خوردم و درسمو گرفتم

      ولی همیشه ازته قلبم میخوام که بیادتواین مسیر

      همسرم بینظیره خیلی ناخوداگاه طبق قانون عمل میکنه

      بسیار ارام مهربان خونسرد

      سرش توکارخودشه وبه هیچ کس کاری نداره

      بسیار به من کمک کرد تو راه اندازیه کسبوکارم ودستی ازدستان خداوندشدبرام

      خیلی جاها بهترازمن به قانون عمل میکنه رهاتر وتسلیمتر ازمنه

      اهل غروناله غیبت و شکایت وگله اصلا نیست

      ارامشش بینظیره واقعا ووابسته نیست

      ومثل همسر بینظیرشما بسیارشریف و انسان گونه عمل میکنه

      ولی این ذهن من همش میگه کاشکی فایل گوش کنه کاشکی عضوسایت شه

      ومن دیگه به این صدا اهمیت نمیدم وسکوت میکنم

      هرچقدر بیشتر روخودم تمرکز کردم رابطم باهاش بهتر شد

      امیدوارم یادم باشه که خدا اگه منو هدایت کرده مسعود روهم بلده هدایت کنه من نخوام خدایی کنم براش

      کامنتهات رودنبال میکنم دوست قشنگم برای اون نینی ناز تو وجودت ارزوی سلامتی میکنم وارزوی خوشی وشادی هرلحظه برای تو وخانواده ی قشنگت

      تحسینت میکنم عزیزکه خوب مینویسی

      هیچ ایده ایی برای کامنت نداشنم خودش گفتومنم نوشتم

      درپناه الله مهربان شاد وثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2006 روز

        به نام هدایت الله

        سلام زهرا جانم. چه همزمانی قشنگی! چه پاسخ زیبایی خدای نازنینم به احساس صبحم داد!

        الهی بی نهایت شکرت.

        صبح که بیدار شدم از نشونه ها کمک خواستم تا روزمو بسازم. به ستاره قطبی توسل کردم و نشانه امروزم.

        از قضا فایل جدید هم که اومده روی سایت.

        تمام نشانه ها و کنایه ها از دیروز تا الان در مورد کسب و کار و ثروت و طی تکامله. الله اکبر!

        الانم که کامنت قشنگ و پرمهر شما اومد دیگه اشکمو سرازیر کرد. چقدر این خدا کارش درسته. چقدر مهربانتنه و حکیمانه و کامل و واضح راهنمایی می کنه. جای هیچ شک و شبهه ای باقی نمی مونه.

        زهرا جانم بی نهایت برات خوشحالم که کسب و کاری داری که به چشم معنوی تر شدن بهش نگاه می کنی و خلق ثروت رو عبادت می دونی.

        این جمله هات غوغایی به پا کرد تو دلم:

        به لطف الله وهدایتهای تمام نشدنیش توی کارگاهه کوچیکم مشغول معنویترین کارجهان یعنی پولدارشدن هستم به امیدخودش انشاءلله

        توهم میتونی خودش میگه جه جوری وازکجا و کی وچطور فقط گوش به زنگ نشانه هاباش

        اینها دقیقا جملاتی بود که صبح در حال دوش گرفتن تو ذهنم تکرار می کردم.

        صبح حالم اومد که کمی بد بشه که با یک دوش و تکرار جملات مثبت در مورد هدایت الهی و قوانین ثابت جهان ذهنمو چنان آروم کردم که بعدش یه لشکر سرباز هدایت همینجوری ردیف اومدن رژه رفتن جلوی چشمام.

        نشانه روزانه ام هم گفتگوی حضوری استاد با آزاده خانم بود که در مورد کسب و کارش و مهاجرتش به امریکا صحبت می کرد.

        فایل جدید استاد هم در مورد آگاهیهای روانشناسی ثروت 1 بود و کامنت منتخب که از لیلای عزیز بود که از همون مغازه جگرکی چه ثروتی به زندگیشون وارد شده.

        الانم کامنت طلایی شما. اصلا دنیایی از لذته که ببینی کسی اومده دست خداوند برای کمک به تو شده که تابحال برات ننوشته بود و در مدار همدیگه قرار نداشتید ولی همین امروز اومده پیام خدا رو برات برسونه.

        خدا رو شکر بابت وجود شما دوست الهی من. قلبمو باز کردی با این مهر و محبتی که به زندگیم روانه کردی. خدا حفظت کنه. خدا بهت خیر کثیر عنایت کنه.

        یه موضوع مهم دیگه که در موردش صحبت ارزنده کردی همسر شریف و عزیزت بود. خدا مهرتون رو افزون کنه.

        دقیقا مشخصات آقامسعود رو که گفتی انگار خود ابراهیم رو داشتی توصیف می کردی. یک روح در دو بدن.

        وقتی ذهنم هی منو می برد به سمت درخواست برای تغییر مدار ابراهیم، منم دقیقا مثل شما به خودم گفتم اصلا واسه چی میخوای ابراهیم هم عضو سایت بشه و از این طریق هدایت بشه؟ تهش چی می خوای؟

        مگه نمی خوای خدا گونه عمل کنه و قوانین کیهانی رو باد بگیره؟ چرا روش تعیین می کنی؟

        مگه الانش که عباسمنشی نیست داره بد عمل میکنه؟ مگه همه باید از یک طریق هدایت بشن؟

        همین الانشم اینهمه صفت خوب داره و ناخودآگاه هم داره خیلی جاها درست رفتار و فکر میکنه و هم اینکه خیلی نامحسوس و بدون اینکه خودش بدونه داره از تو تاثیر می گیره. تو داری با تکاملت روی اون هم تاثیر می گذاری بدون اینکه تلاشی براش بکنی.

        پس دیگه چی می خوای؟ بگو الهی شکر و حواست به مدار خودت باشه. تمام.

        امروزم که شما اینا رو نوشتی دیگه انگار مهر تاییدی بود به تمام افکارم و دلم شادتر شد.

        خلاصه که عالی نوشتی و برات خیلی خوشحالم که در مسیر معنویت و رشد داری قدم های شایسته برمیداری.

        راستی یادمه توی سازمان انرژی اتمی که بودم به آقای دکتر کاسه ساز بود که کارمند اونجا بودن و برادرزاده حبیب الله کاسه ساز (کارگردان) بودن. نمی دونم با شما نسبتی دارن یا نه. به هرحال دنیا کوچیکه و همه مون به هم وصلیم. بسته به مداری که توش قرار داریم.

        خیلی خیلی خوشحالم کردی و بابتش ازت سپاسگزارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          زهرا کاسه ساز گفته:
          مدت عضویت: 1487 روز

          سلام به سعیده ی عزیزم

          ممنونم ازدعاهای قشنگت که بزرگیه قلبت رومیرسونه

          خیلی کامنتت به موقع بود برام ودرس داشت

          انشاءلله که خداکمکم کنه یادم بمونه همیشه

          سپاسگزارم برای تحسین های قشنگت

          عزیزم خیلی خوشحالم برات که اینقدر عالی روی خودت کارکردی که تویه روز این همه نشانه از طرف رب وهابمون دریافت کردی نشون میده که درمسیر درستی هستی

          واقعا کارخوبه خدا درست کنه بسپار به خودش ووارد ترس هات شو وجلو برو

          من هنوز اول راهم وباید کلی درس یادبگیرم بیشترباید شخصیتمو بزرگ کم تا کارم رو

          وای سعیده جان دوباره موقع اذان مغرب شد و من دارم کامنت مینوسم برای شما

          یعنی درواقع دوساعت پیش کامنتت روخوندم و اومدم بهت جواب بدم حسم گفت الان نه

          چنددقیقه پیش بهم گفت بنویس تاشروع کردم دوباره دیدم همزمان شدبا اذان مغرب

          الله اکبر

          الله اکبر

          همه بدنم مورمورشد

          عاشق این همزمانی هاهستم

          همش برام نشونست

          همزمانی های ساعت روی گوشیم مثل 19:19

          برام نشونست از طرف خدا که درسته ادامه بده من هواتو دارم

          دوست قشنگم که اینقدر خوش قلب ومهربونی برات ارزوی موفقیت میکنم در کسب وکارت

          بله اون اقای کاسه ساز درسازمان انرژی اتمی پسر عموی من هستند و حبیب الله کاسه ساز هم عموی نازنینم هستند که چندساله به رحمت خدا رفتند

          ممنونم ازت که منو یادعموم انداختی کسی که تمام تفریح های دوران کودکیم به واسطه ایشون بوده

          سپاسگزارتم دوست قشنگم

          برای تو و خودم وهمه بچه های سایت دعامیکنم که بتونیم باتعهد این مسیرو ادامه بدیم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام میکنم به استاد عباسمنش، خانم شایسته و همه دوستان عزیز تر از جانم در این سایت

    بینهایت سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهب هدایت کرده

    راستش این فایل خیلی به جان و دلم نشست وقتی صبح چشم بازکردم نگاش کردم؛ جالبه فایل قبلی ام در خصوص همین هدایت بوده(پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی) اصن مناسب شرایط حال حاظر من بوده، بعد این فایل که منو منقلب کرده و جالبه دیروز یکی از دوستای عزیز سایت با من تماس گرفت و داشت راجب هدایت های خداوند میگفت؛ داشت راجب رابطه خوب خودش و خدا میگفت؛ ایناها کی اومد؟ زمانی که بقول استاد من تموم راه هارو رفتم و به این نتیجه رسیدم باید وصل شم به اون انرژی منبع، باید تموم تمرکزمو بذارم رو خدا: اون وقتی که من به این درجه رسیدم؛ این فایل ها اومد، اون تماس گرفته شد.

    من تو‌ حوزه کاریم راستش رسیدم به درجه ایی که مسیرهای مختلفی رو امتحان کردم؛ و به هیچ نتیجه ایی نرسیدم، البته ناگفته نماند یه سری اتفاقات افتاد که یه موضوعاتی تو‌حوزه کسب و کار تو ذهنم حک شد.

    اما یادم رفت من زمانی که وارد سایت شدم، از خدا درخواست کردم و شرایط کاری و مالی از زمین تا آسمون تغییر کرد؛ بدون اینکه من کاری کنم

    یادم رفت، باز گیر کردم تو عوامل بیرونی، مسیرهای مختلفو امتحان کردم؛ اما هیچی نشد که نشد: گفتم خدایا من اشتباه کردم، هر چی تو گفتی، نا گفته نمونه ها مسیرهایی که امتحان کردم، به این دلیل بوده که حرف مفت نزنم، قدم بردارم، قدم بر داشتم؛ همین، این مسیرهارو به این دلیل رفتم که حرف مفت نزنم: باید برا خواسته ام حرکت کنم؛ ولی خب

    حالا راجب کارایی که رو عقلم‌حساب میکردم و بعد سپردم به خدا

    من سربازی نرفتم: همیشه ام گفتم من بدون اینکه برم سربازی کارت میگیرم؛ سال ها قبل ب عقلم رجوع کردم و خواستم بگم آره من اشنا کله گنده دارم، کارت معافی میگیرم؛ منو پدرم چندبار رفتیم تهران و چه مکافاتی کشیدیم؛ ماشینم خراب میشد، برا پدرم یه اتفاقی افتاد، خلاصه خیلی زور زدیم و نشد، بعد هر کیو میدیدم میگفتم میتونی کارت پایان خدمتمو کاری کنی؟ هر چقدر هزینه داشته باشه میدم ولی هیچ اتفاقی نیوفتاد

    تا اینکه امسال عید به خدا گفتم؛ خدایا خودت برام ردیف کن کارت خدمدتمو؛ تو دفتر اهدافمم نوشتم، داداش مریم هم، کارت معافی گرفت به مریم گفتم بهش بگو عکس کارتشو برام بفرسته میخام رو کارتش عکس خودمو بزنم، بذارو‌ دیوار جلو چشم، که اونا جدی نگرفتن؛ منم پیگیر نشدم

    تا اینکه جلسه یک عزت نفس؛ کارای عقب افتاده انجام دادن: دیدم چیزی به ذهنم نمیرسه، بعد یهو یادم اومد برم آخرین مدرک تحصیلیمو بگیرک، تو دفترم نوشتم که برم بگیرم: ولی برام سوال بود این آخه چرا اومد به ذهنم؟ برم بگیرم که چی بشه؟ من همیشه میخاستم برم سراغ کاری که مربوط به کارم باشه، حالا دوره ایی ببینم، آموزشی ببینم، تو کلم فقط این بود بابت شغلم: یه کاری انجام بدم، برا همین گفتم مدرک تحصیلی میخام چیکار؛ برا همین فقط تو دفترم نوشتم، پیگیر نشدم

    ایام محرم پدرم که میرفت مسجد، یه شب یکی از همساده هام که ارادت دارن نسبت به من بابامو دید و خبر منو گرفت و گفت سربازیشو چیکار کرد؟ بابا گفت هیچی؛ گفت بگو با من تماس بگیره؛ من براش ردیف کنم.

    این حرفو کسی میزنه که تو محل ما هر کی میخاس بره سربازیش میرفت سراغ این شخص؛ حتی 2 تا از پسر عموم ها رفتن پیشش و اون هیچ کاری نکرد، ولی میتونست، ولی خب نکرد؛ چراشو نمیدونم

    این شخص که برا هیچ کس هیچ قدمی بر نمیداشت برا بابام تماس گرفت، گفت من باهاش تماس بگیرم؛ بابام بهم گفت و من تماس گرفتم و شرایطو بهم گفت، دیدم مدارکی از من میخاد یکیش آخرین مدرک تحصیلی هست؛ و اونجا بود متوجه شدم چرا خدا پیگیر بودن مدرک تحصیلی رو به دلم انداخت و من جدی نگرفتم: فرداش رفتم دانشگاه و آخرین مدرکمو گرفتم

    چند روز بعد باهام تماس گرفت: گفت کپی شناسنامه، کارت ملی، عکس، عدم سوپیشینه و یه سری مدارک رو بگیرم و ببرم بهش تحویل بدم؛ من صبح زود پا شدم؛ یکی یکی کل مدارک رو جور کردم: رفتم عکاسی پرسیدم، دفتر الکترونیک قضایی کجاست؟دیدم آدرسی که بهم داد دقیقا روبه روی همون ستاده که من باید مدارک رو تحویل میدادم، رفتم برا عدم سو پیشینه بهم گفت جوابش چند روز دیگه میاد، منم باقی مدارک رو گرفتم وبردم

    رفتم پیش همسادم؛ باهم رفتیم منو معرفی کرد؛ گفت‌ کارشو راه بندازین این شخص با منه؛ مدارکو دیدن گفتم پس کو عدم سو پیشینه؟ گفتم رفتم تقاضا دادم ولی جوابش چند روز دیگه میاد؛ گفت خب مدارک باید کامل باشه، بعد یه برگه بهم دادن برای کمیسیون پزشکی باید میرفتم استان برای این کمیسیون، یک ساعت فاصله داشت؛ همسادمون گفت هر وقت تایم داشتی برواستان اینو بگیر، منم گفتم باشه، بعد دیدم وقت دارم همین الان میرم، رفتم به اون مرکز، دیدم میگه باید عدم سو پیشینه باشه، گفتم ای بابا من این همه راهو اومدم، کاش نمی اومدم، سوار ماشین شدم که برگردم دیدم برام پیامک اومد جواب استعلام شما آمادست؛ اگه بدونین من چه حالی داشتم، رفتم به نزدیک ترین کافی نت جواب استعلام رو گرفتم، دوباره رفتم به اوت مرکز ، جواب کمیسیون رو گرفتم و زنگ زدم برا همسادم؛ گفتم من استانم جواب کمیسیون و عدم سوپیشینه دستمه هستین من بیام؟ چون من تا میرفتم به اون شهر ساعت اداری به اتمام میرسید؛ گفت آره بیا من امروز کار دارم دیر تر میرم، منم رفتم مدارکو بدم همه تعجب کردم تو کی اینارو رفتی گرفتی؟

    خلاصه قراره من بدون اینکه برم سربازی؛ کارت پایان خدمت بگیرم؛ بزرگترین درسی که گرفتم؛ کاری که خدا ردیف میکنه، مسیرش راحته، حال میده مسیرش.

    این اتفاق تو داستان لاغریمم افتاد؛ من همیشه دوست داشتم به تناسب اندام برسم، خیلی ام زور زدم، سراغ اینو اون میرفتم، به مغزم اتکا خیلی کردم، باشگاه میرفتم، ورزش سنگین، رژیمای مزخرف هیچ اتفاقی نمی افتاد و اونقدر منفی خوردم مطمعن شدم من دیگه لاغر بشو نیستم

    تا اینکه سپردم به خودش و من هدایت شدم به قانون سلامتی: یعنی به راحت ترین ولذت بخش ترین شکل ممکن به تناسب و زیبایی اندام رسیدم، حال میکردم خدایی، گفتم لاغر شدن انقپر راحت بود من انقدر زجر میکشیدم: بعد به این نتیجه رسیدم درست ترین مسیر: راحت ترین مسیره.

    دوست دارم این اتفاق تو شرایط کاریم رقم بخوره؛ هدفمو به خدا گفتم، گفتم بقیش با خودت، من دیگه عقلم به جایی قد نمیده، دلم میخاد تو مسیر کسب و کارم و بیزنسم؛ مثل این داستان سربازی و رژیم باشه برام؛ از مسیرش لذت ببرم.

    من اول متمرکز بودم به خونه و ماشین و مسافرت و اینا؛ بهشون رسیدم دیدم نه اون چیزی که من میخام نیست، نه اینکه خوب نباشه ولی من یه چیزه فراترشو میخام

    دلم میخاد بدونم اومدم به این دنیا چکار کنم، دوس دارم از تک تک لحظات زندگیم لذت ببرم و اونم فقط با بودن تو مسیری که دلیل به این دنیا اومدنت اتفاق میوفته.

    گفتم خدایا من با عقل خودم خیلی کارا کردم ولی دلم آروم نگرفت، حالا میخام بسپرم به خودت، میخام رو موضوعی تمرکز کنم، رو موضوعی کار کنم که لذت ببرم: البته با خدا یکم واضح تر حرف زدم و اون چرا هارم دقیق بهش گفتم، همون موضوعی که استاد گفت چرا فلان خواسته رو داری و من چراهای بزرگترین خواسته الان زندگیمو به خدا گفتم

    میخام بدونم ماموریتم تو این دنیا چیه؟ چرا اومدم به این دنیا، دوست دارم از زندگیم لذت ببرم و اونم زمانی اتفاق میوفته که به جواب سوالم برسم و برم به اون مسیر، مسیری که از همون ابتداش تو دلت قرصه، میدونی این راه درسته، و حال میده و آسونه وبا عقل کسی جور در نمیاد؛ مگه ممکنه؟ مثل همین قانون سلامتی؛ از روز اول میدونستم جواب میده، مسیر راحت، لذت بخش، هیچ کسم باور نمیکرد میشه نون نخورد وبرنج نخورد زنده موند؛ خخخ

    عالی بود این فایل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 66 رای:
    • -
      نوید گفته:
      مدت عضویت: 3126 روز

      سلام افلاتون عزیز

      شبت بخیر باشه دوست عزیز

      خدا رو شکر میکنم برای بودن در این فضای ذهنی

      هفته پیش محمود آباد بودم و یادت افتادم

      میگم این قوانین خداوند چقدر راحت و آسونه

      خدا برای هر چیزی ساده‌ترین کدها رو نوشته و به راحتی داره این جهان رو اداره میکنه

      دو هفته پیش رفتم کراتین بخرم برای باشگاهم

      کراتین مونوهیدرات گرفتم، بعدش که اومدم در موردش کمی مطالعه کنم متوجه شدم ی کراتین هم هست که سوپر کراتین‌ه، چند تا ماده دیگه هم داره که برای عضله سازی کلا خوبه و با قانون سلامتی هم سازگاری داره،

      خلاصه شروع کردم چند روزی در مورد سوپر کراتین تحقیق و سرچ و مطالعه و به این نتیجه رسیدم که این دفه سوپر میگیرم،

      اولش افتادم تو فرکانس احساس بد و افسوس خوردم که کاش قبلش سرچ میکردم و ای کاش و اینا اومد سراغم و ناراحتم کرد، ولی خیلی زود احساسم و خوب کردم و گفتم حتما تو این زمان این کراتین خوب بوده و به زمانش هدایت میشم به سوپر و اونم استفاده میکنم،

      هفته پیش که اومده بودم مازندران، ی شب خونه یکی از دوستان تو نوشهر بودم و اومدم که وعده کراتین و بخورم.

      دوستم که دید کراتین میخورم گفت:

      دکتر ی همچین چیزی به دخترم داده ولی دخترم استفاده نکرد و همونجوری مونده. رفت آورد و دیدم ااااااا

      دقیقا همون سوپر کراتینی‌ه که می در موردش خوندم

      دقیقا همون برندی هم که من تحقیق کردم‌ه

      مگه میشه،،،،

      ببین چقدر دقیق کار میکنه قانون

      خطا نمیرنه

      خیلی آگاهه

      خیلی دقیقه

      به همین راحتی اون چیزی که میخواستمش و بهم داد

      احساسم نسبت بهش خوب کردم و دریافتش کردم

      درست مثل قانون سلامتی

      منم مثل تو به دنبال لاغری بودم و هزاران راه و امتحان کردم ولی نمیشد

      تا اینکه خدا قانون سلامتی رو گذاشت جلو پام

      با سوت و بشکن و به راحتی به اندام دلخواهم رسیدم

      حالا هم ازش میخوام هدایتم کنه تا مسیر درست و الهی برای ثروت رو هم نشونم بده

      هدایتم کنه

      تا به راحتی دریافتش کنم

      با سوت و بشکن و لذت برسم به آرامش و آسایش و رفاه

      ممنونم که نوشتی

      هر جا هستی مسیرت هموار باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        افلاطون نوروزی گفته:
        مدت عضویت: 1282 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربان

        نوید جان سلام

        بینهایت سپاسگذارتم که برام کامنت نوشتی و هیچ حسی قشنگ تر از این نیست که صبح بشه، چشاتو واکنی و تو‌همون تختت، بین خاب و بیداری، دنبال گوشیت بگردی؛ که بیای سایت: میای سایت میبینی دکمه کنار اسمت آبیه، خییییلی حس خوبیه، خیلی و ببینی دوستای فوق العادت برات کامنت نوشتن

        داداش دمت گرم بخاطر کامنتی که برام نوشتی

        عکس پروفایل خفنتو باز کردم و‌چقدر لذت بردم از اون تصویر زیبای خورشید و دریا و با اون پرنده خوشگل ک خدا هدایتش کرد بیاد تو تصویرت که همچین صحنه زیبایی خلق بشه؛ حالم عالی بود با دیدن عکس پروفایلت عالی تر شد.

        و چقدر خوشحال شدم گفتی بودی محمودآباد و به یادم بودی، این واقعا حس خوبیه نوید جان که آدمای فوق العاده ایی چون شما؛ با اومدن ب شهری ک من زندگی میکنم ب یادم میوفتین: کلی قلب ب شما نوید جان

        راستش هاج‌واج‌موندم که نوید چرا باید بیاد راجب کراتین با من صحبت‌کنه؟ چه دلیلی داره؟؟؟؟؟؟؟ کراتین؛ من، منی ک هیچ اطلاعاتی ندارم، هیچ پیش زمینه ایی ندارم، نوید چرا باید بیاد راجبش با من حرف بزنه؟ جز اینکه نشانه ایی هست از طرف پرودگار؟

        شمام با من هم‌نظری دیگه درسته؟

        آخه من یه خواسته ایی داشتم در خصوص اینکه پر تر بشم، عضلاتم حجیم تر بشن و‌منتطر ی نشانه ایی از جانب خدا بودم ک نوید جان میاد از اون اتفاق شگفت انگیزش برام میگه از به دست آوردن اون سوپر کراتین از طریق دستای پرودگار

        خیلی نشونه واضحی بود برام

        از خدا میخام‌بهترین‌اتفاقات و‌شگفت انگیزترین معجزات تو‌زندگیت رقم بخوره نوید جان؛ لایقشی شما

        خیلی دوست دارم، خیلی زیاد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سید مهدی جزایری گفته:
      مدت عضویت: 2087 روز

      سلام افلاطون عزیز

      سلام بر شما و این قلم زیبایی که داری و مطالب رو با جزئیاتش می نویسی

      آقا من این کامنت شما رو خواندم و واقعاً لذت بردم و خیلی چیزها یاد گرفتم

      این ماجرای گرفتن کارت پایان خدمت شما چقدر درس داشت برام

      این ماجرای لاغری هم خیلی جالب بود

      به ذهنم آمد به پروفایل شما هم یک کوچولو سر بزنم

      آنجا هم ماشاءالله چه نتایج خوبی گرفته ای

      هم از لحاظ مالی و کاری و هم از لحاظ سلامتی

      عکس پروفایلت رو هم خیلی تحسین می‌کنم

      چون هم زیبایی و هم خوش اندام

      و هم مشخصه که از اعتماد به نفس خوبی برخوردار هستی

      عکس درخت و سرسبزی و آب و قایق و اینها هم که دیگه منو دیوانه می کنه

      خلاصه این که ما عاشقتیم برادر

      امیدوارم مثل موشک در مسیر موفقیت و شادی و ثروت و خوشبختی به جلو حرکت کنی و هر روزت بهتر و شادتر از روز قبل باشد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1342 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    ذَٰلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ ۖ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ (آیه 102 یوسف)

    این از خبرهای غیب است که به تو وحی می‌فرستیم! تو (هرگز) نزد آنها نبودی هنگامی که تصمیم می‌گرفتند و نقشه می‌کشیدند

    وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ (آیه 103 یوسف)

    هر چند تو به ایمانشان حریص باشى، بیشتر مردم ایمان نمى‌آورند

    وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ (آیه 104 یوسف)

    و در حالی که هیچ پاداشی از آنان نمی خواهی، این جز پندی برای جهانیان نیست

    =====================================

    ربّ وهابم ، من هر لحظه به شما به هدایت های شما به یاری شما به اون چیزهایی که به من میگی و آگاهم میکنی به وجود پر خیر و برکت شما در زندگیم محتاجم

    خدایا وقتی که تو با نور هدایتگرت روشنی میبخشی به مسیر زندگیم اون موقع ست که دارم طعم یک زندگی شیرین رو میچشم ، خدای رحمان و توانمندم به من بگو اون چیزی که باید بدونم و بیشتر درکش کنم تا بهتر عمل کنم به اون چیزی که شما به من میگی

    ربّ وهابم اگر شما هدایتم نکنی ، من بدون هدایت های شما هیچی نیستم و اگر شما کارهارو برای من انجام ندی من هیچ کاری نمی تونم انجام بدم پس من هر لحظه بابت هر قدمی که باید بردارم ، بابت هر چیزی در زندگیم به نور هدایتگر شما سخت محتاجم

    رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ

    =====================================

    سلام به استاد عباسمنش بزرگوار 

    سلام به استاد شایسته نازنین 

    سلام و سلامتی به دوستان ارزشمندم

    استاد نمیدونید شما چیکار کردین با من ، به محض اینکه فایل رو روی بنر سایت با این مضمون دیدم سر از پا نمیشناختم و سریع شروع به دیدن کردم و دقیقاً انگار خدا بود که از زبون شما با من داشت حرف میزد

    من یکی از اون آدم هایی هستم که سخت چوب حساب کردن روی عقل خودمو خوردم بدم خوردم که توی کامنت های اخیرم در مورد این موضوع هر بار اشاره کردم که من از یک جایی به بعد در این مسیر توحیدی فهمیدم که باید تسلیم پروردگارم باشم و فقط و فقط به اون چیزی که خداوند به من میگه عمل کنم

    از خدا میخوام جاری کنه آگاهی که الان باید از خودم بنویسم تا درس هاشو بگیرم و در زندگیم بهتر عمل کنم تا دیگه کمتر روی عقل پوک خودم حساب کنم و بیشتر روی خدایی که منو بهتر از خودم میشناسه حساب کنم تا هدایت بشم تا هدایت بشم

    من نفهمیده بودم که چرا اینقدر زندگیم داره سخت پیش میره ، چرا هر کاری که میخوام کنم نتیجه نمیده یا به سختی انجام میشه

    اون زمانی که میخواستم پول بسازم به عقل خودم میومدم سایت های استخدامی رو بالا پایین میکردم تا یک کسی در یک جایی استخدامم کنه در حالیکه من درخواستی که از خدا داشتم آزادی در زندگیم بود من متنفر بودم از اینکه یکجا در یک محیطی هر روز برم کار کنم و ترس ها و شرکی که توی وجودم داشتم اجازه نمیداد که خداوند هدایتم کنه و نقطه عطف تغییر مسیر کاری من زمانی شکل گرفت که من از آخرین شرکتی که توش به عنوان کارمند فروش  استخدام شده بودم اخراج شدم ، چرا؟

    چون که من خودم میترسیدم که از اونجا بیام بیرون تا وقتی که خدا برای من اینکارو کرد و از اون روز به بعد من این هدایت خدارو دریافت کردم که فقط باید در مسیر کاری مورد علاقه ام قدم بردارم و خداروشکر الان با هدایت های ربّ وهابم من در آزادی زمانی و مکانی دارم از کارم پول میسازم هر جایی هم در این مسیر خواستم به عقل خودم اقداماتی رو انجام بدم چوبشو خوردم و هر جایی هم که دست هامو بالا بردم و گفتم خدایا من تسلیمم من دیگه نای هیچ کاری رو ندارم شما کارهارو برام انجام بده به عظمتش قسم به راحت ترین و ساده ترین حالت ممکن انجام شد

    زمانی که در پارکینگ همین ساختمانی که سال ها توش زندگی میکنیم از وسط خونه مون آب زد بالا در حدی که نصف خونمون رو آب فرا گرفت و اون زمان من هنوز در این مسیر توحیدی قرار نگرفته بودم و بعدها فهمیدیم که این همون هدایت خداوند برای ما بود که همون اتفاق باعث شد ما از پارکینگ به یک واحد آپارتمانی درست و حسابی در همون ساختمان ساکن بشیم 

    گندمم ریختی تا زَر دهی

    رشته ام بردی تا گوهر دهی

    و جالبیش اینجاست از همون موقع به بعد آبی که نصف خونه رو فرا گرفته بود فروکش میکنه و هرگز یک قطره آب هم از چاه فاضلاب زیر خونه بالا نزد بدون اینکه صاحب ملک کاری کنه ولی چه زمانی ما هدایت شدیم به یک واحد آپارتمانی درست و حسابی؟

    زمانی که نسبت به جریان هدایت های خداوند مقاومت نکردیم و اجازه دادیم خودش هدایتمون کنه

    وقتی که بخاطر ترس هایی که داشتم و وابستگی هایی که نسبت به خانواده ام در اون زمان داشتم یک زندگی وحشتناکی رو در شهری که به مدت 2 سال توش رفته بودم تجربه کردم زمانیکه دانشجو بودم و اینقدر درگیر مشکلات شدم و خدارو به کل فراموش کردم کار به جایی رسید که من در خوابگاه دانشجویی هیچ چیزی برای خوردن نداشتم و در 24 ساعت شبانه روز فقط یک وعده غذایی اندک از خودِ دانشگاه دریافت میکردم ، چرا؟

    چون من ایمان نداشتم که خداونده که داره رزق و روزی منو میرسونه من اون زمان ها در دوران دانشجوییم که بدترین دوران زندگیم محسوب میشه فقط داشتم تقلاء می کردم فقط داشتم دست و پا میزدم فقط بخاطر اینکه داشتم روی عقل خودم حساب میکردم تا اینکه بخوام روی خدا حساب کنم و از خودش کمک بخوام

    وقتی که یک عده آدم توی زندگیم خدا شده بودند و خودِ خدا دیگه جایی توی زندگیم نداشت از همون ها بدترین ضربه هارو خوردم ، به جای اینکه تسلیم پروردگارم باشم تسلیم آدم هایی شده بودم که در ذهن من داشتن نقش خدارو بازی میکردند و همین باعث شد یک زندگی واقعاً تاریکی رو تجربه کنم و از زمانیکه وارد این مسیر توحیدی شدم کم کم همه رو گذاشتم کنار و فقط تصمیم گرفتم به اصل و اساسی که مالک منو جهانیان هستش بچسبم و تکیه کنم که دقیقاً هر روزی که میگذره آرامشی رو دارم در زندگیم تجربه میکنم که تا بحال هرگز تجربه نکرده بودم

    از وقتی که فهمیدم من به جای اینکه بیام به اون نعمت هایی که در زندگیم دارم بچسبم به خودِ سرمنشاء این نعمت هایی که از اونجا وارد زندگیم شده بچسبم به خداوندی خدا قسم از اون موقع تا حالا حساب بانکی من همیشه توش پول هست در حالیکه من تا همین پارسالش دوزار پول توی حسابم نداشتم فقط به یک دلیل ، اونم اینکه به خدایی که تا به حال به من نعمت و پول داده چسبیدم و از اینجا به بعد بود که روز به روز این موضوع بسیار بسیار مهم رو درک کردم که هر چقدر به ربّ وهابم وصل باشم این وصل بودنم به خداوند با خودش پول توی حساب بانکیم میاره با خودش غذا برای سیر کردن شکمم میاره با خودش آدم های سطح بالا در زندگیم میاره با خودش خوشبختی و آرامش و آسایش میاره و کلی نعمت و برکتی که به واسطه ی وصل بودنم به خداوندی که مالک من و جهانیان هستش اتفاق میوفته ، چون همه اینا جزئی از این انرژی منبع هستند

    دقیقاً از لحاظ منطق قرآنیش هم بخواهیم حساب کنیم تسلیم بودن و خاشع بودن در برابر خداوند جزء خیر و برکت و نعمت و آسونی چیزه دیگه برامون نداره

    زمانیکه یونس در اون عمق آب های اقیانوس در اون تاریکی تسلیم خداوند شد و فهمید که خودش هیچی نیست چه اتفاقی افتاد

    وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ

    و یونس از پیامبران بود

    إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ

    هنگامی که به سوی آن کشتی پر [از جمعیت و بار] گریخت

    فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ

    و با سرنشینان کشتی قرعه انداخت [و قرعه به نامش افتاد] و از مغلوب شدگان شد [و او را به دریا انداختند.]

    فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ

    پس آن ماهی بزرگ او را بلعید، در حالی که سزاوار سرزنش بود

    فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ

    و اگر او از تسبیح‌کنندگان نبود

    لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ

    تا روز قیامت در شکم ماهى مى‌ماند

    چی شد که یونس یه همچین سختی بدی رو در زندگیش تجربه کرد؟؟؟

    زمانی که روی عقل خودش حساب کرده بود بابت همین هم حتی رسوندن پیام خدا به آدم ها براش سخت شده بود و این اتفاقات افتاد و وقتی که همون خط فکری رو ادامه داد بلاهای بیشتری سرش امد تا وقتی که به عجز و ناتوانایی خودش رسید و فریاد زد همانا تو خدای یکتای جهانیان هستی یا زمانیکه ابراهیم پای ایمانش ایستاد و هر اتفاقی افتاد از مسیر توحیدیش خارج نشد

    قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ

    گفتند: اگر می خواهید کاری انجام دهید او را بسوزانید، و معبودانتان را یاری دهید

    قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ

    [پس او را در آتش افکندند] گفتیم: ای آتش! برابر ابراهیم سرد و بی آسیب باش

    ابراهیم حتی در برابر اتفاقات به ظاهر ناجالبی که براش میوفتاد مقاومتی نمی کرد چون ایمان داشت چون ایمان داشت چون ایمان داشت

    ایمانی که منجر به عمل شد ایمانی که منجر به حرکت کردن شد ایمانی که منجر به آرامش و اطمینان قلبی شد اینکه یک جریانی هست داره منو هدایت میکنه داره جهانیان رو هدایت میکنه اون از من آگاه تره ، ذهن منطقی من خیلی محدود تر از اون آگاهی ای هستش که خدا داره 

    به قول استاد عباسمنش در جلسه چهارم قدم پنجم ، تنها کاری که میشه کرد فقط باید ایمان داشت فقط باید اعتماد کرد به این جریان فقط باید حالت خوب باشه

    از خدا میخوام خودش هدایتم کنه که به این چیزهایی که نوشتم بیشتر عمل کنم 

    کمتر روی عقل ناقص خودم حساب کنم

     بیشتر به خدای هدایتگرم اعتماد کنم و تسلیم پروردگارم باشم

    تسلیم جریان هدایت هایش باشم

    واقعاً استاد درست میگه

    ما هیچ وقت نمیتونیم بفهمیم پشت اون چیزی که خدا بهمون میگه باید انجام بدیم چی هستش یا آخرش میخواد چی بشه ما فقط باید اعتماد کنیم

    به الله قسم وقتی که خدا بهمون گفتش که وسایل های خونتون رو جمع کنید ما نگفتیم بعدش خب چیکار باید کنیم کجا باید بریم اصلاً چی میخواد بشه!

    ما فقط گفتیم باید به اون چیزی که خدا بهمون میگه عمل کنیم و هنوزه هنوزه بعد از حدود یکماهی که ما بخشی از وسایل های خونمون رو جمع کردیم تا آماده عمل کردن به قدم بعدی بشیم نمیدونیم چی میخواد بشه فقط باید روی خودمون بهتر کار کنیم تا آماده هدایت های بعدی خدا بشیم و به هیچ عنوان وسایل هارو برنمیگردونیم سرجاشون تا زمانیکه فرمان خدا بر ما صادر بشه برای رفتن برای مهاجرت کردن به سوی پروردگارم

    خدایا

    ای تنها فرمانروای یکتای جهانیان

    تنها تو را می پرستیم 

    و تنها از تو یاری میخواهیم

    ما را به راه راست ، به راه کسانی که به آنان نعمت داده ای هدایتمون کن و زندگی را بر ما آسان فرما

    گفتم ببینمت شاید که از سرم دیوانگی رود

    زان دم که دیدمت دیوانه تر شدم

    با یک خیال خام افتاده ام به دام

    از ره به در شدم دیوانه تر شدم

    گفتم ببینمت تا بی قراری از جانم به در رود

    هم بی قرار و هم شوریده سر شدم

    دیوانه تر شدم

    دیوانه تر شدم

    دیوانه تر شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای: