«موفقیت»‌، مسیر رسیدن به خواسته است‌ نه مقصدِ آن

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار مرضیه عزیز به  عنوان متن انتخابی این فایل:

به نام خدای هدایتگرم

به نام خدایی که وعده اش حقه

سلام گرم و صمیمی و سرشار از عشق ِ خداییه من به استاد و مریم شایسته نازنینم

استاد استاد عشق ِ درونم نگذاشت فایل رو مثل یک فیلم ببینم که بخوام برای بار اول تا اخر نگاه کنم نه نمیشه فعلا تا دقیقه ۱۳ نگاه کردم و باید بنویسم این هدایت و کلام خداونده که مرضیه جانم برو و بنویس

“موفقیت”،مسیر رسیدن به خواسته است نه مقصد ِ آن

مریم جان تحسینت میکنم ، تحسینت میکنم برای عملگراییت برای اتصال نابت برای اینکه حتی برای شیوه نوشتن و انتخاب کلمات هم هدایت میشی اجازه میدی هدایت بشی

اخه شما ببینید استاد ” موفقیت” تاکید شده بهش دقیقا جدا شده که بهش توجه کنیم بعد با کاما جدا شده از بقیه جمله و در ادامه چه تعریف زیبایی ارائه شده که موفقیت مسیر ِ رسیدن به خواسته است ، مسیره مسیر

نه مقصد ِ آن

اخ که درک ِ همین عنوان چه تغییراتی رو در درک ایجاد میکنه

دقیقا همین الان من وقتی هدایت شدم که از مسیر لذت ببرم یعنی بجای اینکه بخوام فایل رو یک جا و کامل مثل یک فیلم ببینم ، ارام ارام آگاهی های جاری شده و میبینم و میشنوم و درک میکنم و لذت میبرم از مسیر این خوده موفقیته اینکه به دنبال رسیدن به مقصد نهایی نیستم اینکه سریع تا اخر فایل نگاه کنم ببینم کلا استاد چی میگه بعدا بیام دیدگاه بنویسم ، نه !

وقتی این فایل رو میبینم دقیقا وقتی درک کرده باشم این هدایته خداونده از همون عنوان شروع به درک میکنم و بهش عمل میکنم این عمل کردنه خیلی مهمه خیلی دقیقا طبق همین صحبتی که کردید که اگر قرار نیست تمرین کنی پس نیا ، دوره ها رو شرکت نکن فایل ها رو نبین چون صرفا جمع کردن اطلاعات فقط اطلاعات و دانسته شما رو بیشتر میکنه اما تغییر بزرگی در تجربیات زندگیت ایجاد نمیکنه

چقدر بی نهایت این درک این اتصال ناب این عملگرایی و ایمان شما رو تحسین میکنم استاد

بعد از عنوان به دسته بندی میرسیم اینکه این فایل دقیقا در کدوم دسته قرار گرفته

” ایمانی که استمرار در عمل می آورد ”

چقدر چقدر درک همین جمله و عمل کردن بهش تغییرات فوق العاده ایجاد میکنه دقیقا داره قانون تکامل رو بیان میکنه و اینکه ایمان مهمه باور مهمه ما وقتی ایمان داشته باشیم به تنها قدرت و رب قدم اول رو برمیداریم و بعد طبق قانون تکامل و هدایت ، با برداشتن هر قدم ، قدم های بعدی به ما گفته میشه و با استمرار در عمل گرایی به الهامات نتایج ایجاد میشه و بزرگ و بزرگ تر میشه

“توانایی تشخیص اصل از فرع”

چقدر این جمله نابه چقدر دقیقا هدایت ِ ناب ِ خداونده اینکه اصل مهمه اصل چیه ؟ اصل توحید و یکتاپرستیه ، اصل اینه که توحید و هماهنگی با قوانین کافی ترینه

اصل اینه که تمام اتفاقات زندگی ما حاصل باورها و فرکانس هامونه

اصل اینه که ما در هر لحظه در حال ارسال فرکانسیم

اصل اینه که ما طبق باورهامون کانون توجهمون شکل میگیره و طبق کانون توجهمون هدایت میشیم به مداری که هم فرکانسیم

اصل اینه که ایمانی که عمل نیاره حرف ِ مفته

یادمه داخل فایل سال ۸۷ گفتید که شما یک خط کتاب میخوندید و تمام تلاشتون رو میکردید به اون یک جمله عمل کنید و در زندگیتون جاری کنید من بی نهایت تحسینتون میکنم این درک عمیقی به من داد بذارید یکم جزئی تر بگم من یک ساله به سایت هدایت شدم و در مسیر درک و شناخت توحیدم

در این یک سال اول خودم رو بی نهایت تحسین میکنم چون متعهدانه روی خودم کار کردم و مدارم رو به بالا و بالاتر تغییر دادم و این تا بی نهایت ادامه داره

و درک کردم با تمام وجودم که دانسته و اطلاعات زیاد نتیجه ای پایدار ایجاد نمیکنه بلکه این باورها هستن که منجر به نتایج میشن دقیقا همین جمله و اگاهی که شما گفتید که یک جمله درک کن بهش عمل کن نتایجش رو ببین بعد اطلاعات و اگاهی بیشتر

و من اینو اول به خودم میگم و بعد به هم فرکانسی های ارزشمندم که هدایت میشن به این دیدگاه که تمام ِ اعتبارش به خداونده

اینکه به دنبال جمع اوری اطلاعات و دانسته نباشیم چون طبق قانون به هر چیزی توجه کنی از اساسش به سمتت جذب میشه در نتیجه این اطلاعات و اگاهی ها هیچوقت تمام نمیشن و همواره در حال بیشتر شدن و پیشرفت هستن

سعی کنیم به تکنیک خارپشتی عمل کنیم یک کار رو حرفه ای بلد بشیم و تکرارش کنیم یعنی یک اگاهی رو خوب یاد بگیریم و درک کنیم و همون رو عمل کنیم و نتایج رو بسازیم

بعد از دسته بندی ها می رسم به عکسی که برای این فایل انتخاب شده قطعا هدایته

استاد چقدر تحسینتون میکنم برای این اگاهیه نابی که گفتید با دیدن عکستون و لباستون یادم اومد اینکه گفتید یه سری از بچه ها گفتن قشنگ از لباستون سال ۸۷ معلوم بوده وضع مالی خوبی نداشتید و شما گفتید دقیقا اینو گفتید که اصلا شما داخل فایل های من میبینید که لباس بپوشم ؟ بنظرتون این لباس وای خدای من چقدر زیبا با زبان بدنتون اینکه به لباس اشاره کردید این رو بیان کردین که این لباس و … قیمتش از اونی سال ۸۷ پوشیده بودم کمتره این چیزی نیست و من این رو با تمام وجودم درک کردم فرکانس شما رو دریافت کردم عشق ِ عباسمنش به کارش به اشاعه توحید چیه اینکه نگاه ِ عباسمنش به ثروت و لباس و خونه و ماشین چیه اینکه دیدگاه ِ توحیدیه عباسمنش چیه

چی بگم از این هدایت از این کلام که من محوش شدم چقدر من تحسینت میکنم این راحتی و خودتون بودن رو اینکه براتون مهم نیست بقیه چی میگن اصلا بقیه ای وجود نداره چه کلاه و تیشرت زیبایی پوشیدید

چقدر روحی که در چشمانتون جاریه از طریق چشمانتون صحبت میکنه چه سبز ِ زیبایی بکگراندتون شده و این نشانه زندگیه

بعد از عکس رسیدم به کلید ها گفته بودم مریم شایسته نازنینم چقدر تحسینت میکنم برای اینکه اجازه دادی هدایت بشی به کلید ها

“انگیزه ساختن برای هدف”

“دلیل ِ نتایج پایدار و ادامه دار”

کلام ِ خدا جاری تر میشه

اینکه وقتی اصل اینه قانون اینه تمام اتفاقات زندگیه ما حاصل باور ها و فرکانس هامونه

و ما طبق باورهامون در مداری قرار میگیریم که در اون مدار با افراد شرایط اتفاقات و… برخورد میکنیم که هم فرکانس و هماهنگ با باورهامون هستن

در نتیجه طبق باورهامون و مداری که هستیم میتونیم هدفی رو انتخاب کنیم طبق باورها به سمت هدفمون حرکت میکنیم طبق باورها تصمیم میگیریم طبق باورها انگیزه تقویت میشه یا از بین میره طبق باورها ادامه میدیم و طبق باور ها اقدام میکنیم

پس اصل و اولویت زندگیمون باورها هستن

و ما باید هر لحظه و همیشه روی خودمون کار کنیم

بعد از کلید ها رسیدم به متنی که مریم جان نوشتن، نظرات پس از انتشار هماهنگ ترینش انتخاب میشن من برام مهم نبوده و نیست چون نمی نویسم که بخوام تایید و تحسین بگیرم ولی دقیقا میخوام این دیدگاه انتخاب بشه برای متن این فایل

چرا؟ چون هدایت ِ خداونده

من نمیدونم چرا این در این لحظه بهم گفته شد تا بنویسم اما اینو خوب میدم هر انچه تا الان نوشتم کلام ِ خود ِ خداونده و دقیقا تماما به اصل اشاره کرده و تماما اصل رو گفته و اینکه بهم میگه بنویسم که

من به عنوان فردی که هدایت شدم به این سایت و الان هدایت شدم این فایل رو ببینم

یعنی یه روزی درخواست هدایت داشتم یه روزی میخواستم بهتر خدا رو بشناسم و درک کنم یه روزی خواسته های بزرگتر و رویایی داشتم که متعهد بودم به موفقیت

در نتیجه دقیقا باید این رو اگاه بشم که نباید ساده عبور کرد از هر انچه میبینم و میشنوم

دقیقا مثل تک تک اگاهی های این دیدگاه که از عنوان این صحفه شروع شد تا پایان

درسته حتما براتون سواله که از فایل که چیزی گفته نشده اما دقیقا اصل همینه اینکه وقتی ما هر لحظه داریم هدایت میشیم و این سایت به هدایت خداونده برنامه ریزی میشه در نتیجه

انچه در این سایت جاری میشه دقیقا هماهنگه با انچه در فایل ها توسط استاد جاری میشه

وقتی این اصل رو درک کنیم

با اگاهی وارد ِ فایل میشیم و آگاهانه درکش میکنیم اگاهانه از مسیر لذت میبریم عجله نمیکنیم نمیخوایم سریع گوش بدیم و ببینم که تموم بشه و مثلا به خودمون بگیم به به چه اگاهی هایی استاد گفت همون لحظه هم به وجد بیایم از اگاهی ها و بعدا بهش عمل نکنیم

نه دقیقا باید عمل کنیم تا نتیجه بگیریم

مثل همین لحظه که من فایل رو متوقف کردم و به الهامات و هدایت ِ خداوند عمل کردم و نوشتم کلامش رو جاری کردم

خودم رو تحسین میکنم من سرعت تایپ بالایی دارم انقدری که اطرافیان متحیر میشن بدون نگاه به صحفه کلید به سرعت تایپ میکنم و این دقیقا اراده خداونده

عاشق همتونم

میسپارمتون به الله یکتا به رب العالمین

اعتبار تک به تک این اگاهی ها به خداونده

و من هزاران بار خدارو شکر میکنم که دستش شدم برای جاری کردن ِ کلامش

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    548MB
    46 دقیقه
  • فایل صوتی «موفقیت»‌، مسیر رسیدن به خواسته است‌ نه مقصدِ آن
    42MB
    46 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

659 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اندیشه افشین» در این صفحه: 3
  1. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2946 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

    پر از آگاهی بود پر از آگاهی

    اصلا همین در نظر گرفتن یک مقصد و یک قله برای موفقیت ، خودش یک پاشنه آشیل و یک طرز تفکر بینهایت غلطه که باعث میشه آدم حتی یک قدم هم برنداره … آقا چرا راه دور برم … من خودم همینجور فکر میکردم یعنی تو ذهن من این بود که موفقیت یک موضوع یا یک اتفاق خاصه و از اونجا که برنامه ای برای بعد از اون اتفاق خاص نمی تونست تدارک ببینه از رسیدن به اون اتفاق خاص فرار می‌کرد یعنی مثل این میمونه که تو بعد از رسیدن به نوک کوه و فتح قله مجبور بشی مسیری که رفتی را دوباره برگردی چون نقطه بالاتری برات وجود نداره و از جائیکه دلم نمی خواست مسیر را برگردم تا به پایین به نقطه ای که شروع کرده بودم برسم ، همیشه خودمو توی مسیر که باز از نظر ذهن من مسیر یعنی جائیکه موفقیت نیست ، نگه می‌داشتم تا همیشه انگیزه ای برای فتح قله داشته باشم تا جایی برای اینکه چشمم را بهش بدوزم داشته باشم یعنی برای من موفقیت مساوی با نقطه پایان بود … مدتها بود که اینو توی خودم حس میکردم اما نمی تونستم بفهممش و تغییرش را ایجاد کنم و از توش وجه مثبتش را دربیارم حتی وقتی این فایل را برای بار اول گوش کردم حرفهای استاد برام مثل جملات انگیزشی و قشنگ و فانتزی بود یعنی به عنوان حقیقت بهشون نگاه نکردم چون اصلا نمی دونستم چنین نگاه غلطی به موفقیت توی وجودم باشه …. استاد توی یکی از فایلهای مصاحبه با استاد در جواب یکی از دوستان که پرسید بعد از اینکه ثروتمند بشیم چی میشه جواب دادند اون وقت به آرامش میرسی مثل بچه ای که مطمئنه که تمام اسباب بازی ها را داره و اون‌ وقت فقط میشینه باهاشون بازی میکنه و لذت میبره … خب این حرف استاد خیلی به دلم نشست و آرومم کرد یعنی ترس از ثروتمند شدن را در وجودم خیلی کمرنگ کرد ولی باز هم باعث نشده بود که از مسیر لذت ببرم و اصلا به مسیر به چشم قله نگاه کنم و اینکه اگر امروز از دیروز بهترم یعنی که من موفقم …. تا اینکه امروز این فایل نقطه عطفی برای باور من به موفقیت شد …. خیلی حسم تغییر کرد … اصلا همین در نظر گرفتن قله به معنای نقطه پایان باعث میشه حرکت نکنیم و من این قله را از ذهنم برش داشتم و یک پله ای را تجسم میکنم که همینجور میره و میره و میره تا جائیکه توی آسمون خدا محو میشه یعنی با اینکه هنوز ادامه داره اما من دیگه با چشم های فیزیکیم نمیتونم ببینمش و واقعا هم همینطوره یعنی حقیقت اینه نه اون چیزی که ما از موفقیت در ذهن داریم که اینم از دیده ها و شنیده هامون به باور تبدیل شده یعنی ما همیشه سکوهای قهرمانی را دیدیم ما همیشه فتح قله ها را دیدیم ما همیشه کمربندهای مشکی را دیدیم ما همیشه دیدیم که دست کشتی‌گیر بالا برده میشه و اینها با پیروزی به معنای نقطه پایان در ذهن ما مساوی شده و این نگرش خیلی توی ذهن ما قدرت داره ….

    من حتی تمرین اهرم رنج و لذت رواتسناسی ثروت را به همین دلیل که ده سال بعد که ثروتمند شدم بعدش دیگه هیچی برام جذابیت نداره و افسرده میشم ، نمی تونستم انجام بدم …. یعنی من قله ای تو ذهنم داشتم که نوکش را دوست نداشتم و مسیرش هم برام موفقیت محسوب نمیشد اما حالا نه نوکی برای موفقیت می بینم نه مسیری که سخت باشه و علافی محسوب بشه … من فهمیدم که هرجا باشم همیشه اوجی برام وجود داره و فهمیدم همیشه توی مسیر هستم حتی اون موقعی که به اوجی از اوج بزرگ میرسم باز هم در مسیر هستم و در تمام نقاط میتونم موفق باشم …. یعنی با این درک ، من قشنگ میتونم از موفقیت هام حرف بزنم … بخدا من دیگه کامنت نمی نوشتم چون منتظر بودم به اون نقطهه برسم ولی الان که فکرشو میکنم می بینم من توی همین یکسال با وجود ترس هایی که مثل زباله های درونی رو شدند برام و خیلی اذیتم کردند اما کلی پیشرفت کردم …. چقدر پول ساختم …. درسته ثروتمند نشدم ولی برای منی که از وکالت وارد هنر شدم خیلی موفقیت بزرگیه و اینهمه پیشرفتی که توی نقاشی روی چوب و میناکاری کردم خیلی عالیه …. بابا من ده سال وکیل بودم فقط یکی دوتا پرونده برای آشناها انجام دادم اونم همش دلم میخواست تمام بشه بره پی کارش ولی از لحظه ای که وارد هنر شدم با اولین چیزی که یاد گرفتم پول ساختم برای همین خانواده م که هیچوقت وکالتی نکرده بودم نشستم کارهای هنری درست کردم و پول گرفتم….چون علاقه به وکالت یک توهم بود که با آموزش های استاد نشستم خوب فکر کردم و تعارف با خودمو کنار گذاشتم و فهمیدم از یه جایی به بعد که ماهیت وکالت توی همون دوران کارآموزی برام روشن شد فهمیدم علاقه بهش ندارم و فقط اسمش منو به سمت اون کار می کشوند … گفتم اندیشه یکبار قراره زندگی کنی … اگر آزاد نیستی لااقل برده نباش …. استعفا دادم و رفتم تو هنر …. و من پول ساختم بخدا من الان انقدر سفارش دارم که به خودم میگم باید تا قبل از عید آماده شون کنم و تحویل بدم در حالیکه من توی وکالت زور میزدم برای پول ساختن …. من چند روز پیش رفتم یکی از کارهامو که نقاشی گل و مرغ روی مس ( میناکاری) بود را از کوره تحویل بگیرم ( این کار بعد از اتمام نقاشی توی کوره پخته میشه) و اون‌ کسی که فروشنده و کوره گذار و خلاصه توی بیزینس ظروف مسی بود کلی از کار من جلوی مامانم و شوهرم تعریف کرد … گفت یه عالمه کار الکی اینجا هست که گذاشتند برای فروش ولی این خانم حررررف داره واسه گفتن … کارش عالیه … حالا بماند که چقدر مامانم حال کرد و گفت از من به ارث برده ( خواستم بگم دورغ میگه منو به زور فرستاد وکیل بشم خخخ) و همونجا مامانم یه ظرف بزرگ خرید که براش نقاشی کنم …. خب اینها موفقیته دیگه … حالا باید بیشتر روی باورهام کار کنم که بیشتر رشد کنم … خودم این حد از رشد را توی خودم دیدم و رفتم قدم۲ را خریدم و ان شاالله هرماه یک قدم را میخرم … اصلا همین توقفی که توی خرید محصولات دچارش شده بودم‌ بخاطر همون کمال‌گرایی و دیدن یک نقطه برای موفقیت بود ولی دوباره محصول خریدم و اینم یک موفقیته….

    خلاصه که استاد من موفقم …. فدات فدات فدات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  2. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2946 روز

    استاد عزیزم

    من چند روز پیش به این باور رسیدم و در واقع خدای درونم بمن گفت که موفقیت هم مسیر است و هم مقصد … موفقیت ، مسیری ست با مقصد های کوچک و ما همواره در حال رسیدن به مقصدها و عبور از آنها و رسیدن به مقصدهای بعد هستیم و تمام این مقصد های بین راهی و مسیری که آنها را بهم متصل کرده است ، موفقیت نام دارد …. و بقول تو ، موفقیت نه سربالاییه ، نه سرازیری ، نه جاده مستقیم ؛ موفقیت میتونه هر کدوم از اینها باشه ولی برای تو ، اونیه که باورش کردی …. و موفقیت برای من با این کلام تو رنگ دیگری گرفت … موفقیت برای من تشکیل شد از مقصد های کوچک زیبایی که من سعی می کنم همواره به یاد بیاورم که باور کنم این مسیر پُر مقصد ، آسان و « هموار » و سرسبز است و من با آن کلام تو فهمیدم که این من هستم که مختارم برای موفقیت کدام مسیر را انتخاب کنم ، سرازیری ، سربالایی و یا جاده ای مستقیم …. موفقیت میتونه به اندازه یک کوه یا یک دره دارای شیب خطرناک باشه و میتونه صاف و هموار باشه و این بستگی به تو داره …. و خدایی که به فرکانس های محمد (ص) پاسخ داد ، گفت که از من بخواهید به مسیر مستقیمش و به نوع هموارش هدایت تون کنم و در واقع در این مسیر نمیشه با پا و حتی با کفش های آهنین قدم گذاشت ، با زور بازو نمیشه کارها را آسان کرد بلکه صراط مستقیم همون طور که از اسمش پیداست ، راهیست لطیف و فرکانسی که با چراغ هدایت ، روشن میشود و ما قادر به دیدن آن میشویم یعنی اون راه ، از قبل برای تمام انسان ها آماده و مهیا بوده اما این ما بودیم که چراغ هدایت شدن خودمون را روشن نکرده بودیم …

    استاد عزیزم و من می خوام بگم که با دیدن قسمتی از دوره های ۲۱ روزه تو در سال ۸۷ فهمیدم که رسالت تو طی کردن تمام جنبه های موفقیت با استفاده از چراغ هدایت بوده و تو از اون موقع تا همین الان در مسیر بوده ای و البته که به مقصد های زیادی در این مسیر دست یافته ای ….

    درسی که اون فیلم ۲۳ دقیقه ای سال ۸۷ برای من داشت این بود که از تب و تاب خودم برای رسیدن به هرچیزی بکاهم و برخلاف خیلی ها و از جمله خودم که اغلب اوقات در یک عجله خوره مانند بسر میبرم ، مکث کنم و مطمئنم این مکث به معنای توقف در یکی از اون مقصد ها و لذت بردن از فضای شیرین موفقیت های به ظاهر کوچک است …. من تمام این چند روز در مکثی عمیق فرو رفته بودم و با فایل امروز تو سعی کردم به حرف بیام و بگم که تمام حرفهات را باور دارم و هنوز محو اون قسمت از حرفهای سال ۸۷ هستم که گفتی من شش هفت ماهه که تهران اومدم و همین چند ماه پیش بود که اولین سخنرانی خودم را در دانشگاه آزاد بندر عباس انجام دادم …. باورم نمی شد که بعد از چند ماه بتونی در یکی از تالارهای تهران اونم در جای معروف پایتخت ، دوره برگزار کنی …. استاد راستش من زیاد کامنت نمی خونم و واقعا نمی دونم دوستان چی ها نوشتند اما بخدا من این چند روز هنگ بودم … خجالت می کشم بخدا …. استاد من دیگه نمی دَوَم …. دیگه برای پولدار شدن عجله نمی کنم …. دیگه فقط پیاده راه میرم و گاهی حتی می ایستم و حتی در سرسبزی این صراط نورانی می نشینم …. من انقدر برای پول عجله می کنم که حتی اگر صراط مستقیم هم جلوی من باز بشه ، من کور هستم و نمی بینمش ، حتی پولهایی که اینقدر راحت وارد زندگیم می شند و اون جور که باید ببینم و بابت شون سپاسگزار باشم نمی بینم چون مدام چشمم به مقصده ، حالا مقصد کجاست ؟؟؟ هیچ جا !!! واقعا کی می دونه مقصد کجاست ولی همه میدونند الان کجا هستند و میتونند بابت آنچه هستند شکر گزار باشند و من قسم می خورم که مقصد همین جاست

    … چون خدا همین جاست ، چون عملکرد سیستم تا همین جاست و من همین جام و رسالت من ، سجده شکری ست که همین حالا روی همین قطعه زمین زیر پایم به جا می آورم ….

    استاد عزیزم بخدا تو باعث شدی من تمام این چند روز موفقیت های خودم را به یاد بیارم و به خودم آفرین بگم … من کارهای بزرگی کردم که البته الان دیگه برام بزرگ نیستند ولی اون موقعی که تازه با تو آشنا شده بودم هرگز فکر نمی کردم که روزی انجام شون بدم ، اصلا فکر نمی کردم که باید انجام بشند …. و به اندازه ای که اشتباه رفته ایم باید خراب کنیم و برگردیم و همین برگشتن های کوچک کوچک ، موفقیت های بزرگی هستند که باید به خاطرشان ، در مقصد های خاصی توقف کرد و پیشانی بر زمین زد و شکر گزاری کرد ….

    و تمام کسانی که اون زمان یا این زمان ، اون زمانِ تو را بخاطر اینکه ثروتمند نبودی ، موفق ندیده اند بخاطر این بوده و هست که پول از نظر ذهن اونها چیزی غیر قابل دسترس و بسیار بزرگ است و من فهمیدم که از نظر اون موقعِ تو ، خیلی چیزها موفقیت محسوب می شده و تو تشنه داشتن مجموعه ای از آرامش بودی …

    من درس های زیادی گرفتم ، تو به من فرصت حضور در کلاس های سال ۸۷ خودت را دادی ، تو به من فرصت دادی تا اصل تکامل را با چشم هام ببینم … من سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: