«موفقیت»‌، مسیر رسیدن به خواسته است‌ نه مقصدِ آن

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار مرضیه عزیز به  عنوان متن انتخابی این فایل:

به نام خدای هدایتگرم

به نام خدایی که وعده اش حقه

سلام گرم و صمیمی و سرشار از عشق ِ خداییه من به استاد و مریم شایسته نازنینم

استاد استاد عشق ِ درونم نگذاشت فایل رو مثل یک فیلم ببینم که بخوام برای بار اول تا اخر نگاه کنم نه نمیشه فعلا تا دقیقه ۱۳ نگاه کردم و باید بنویسم این هدایت و کلام خداونده که مرضیه جانم برو و بنویس

“موفقیت”،مسیر رسیدن به خواسته است نه مقصد ِ آن

مریم جان تحسینت میکنم ، تحسینت میکنم برای عملگراییت برای اتصال نابت برای اینکه حتی برای شیوه نوشتن و انتخاب کلمات هم هدایت میشی اجازه میدی هدایت بشی

اخه شما ببینید استاد ” موفقیت” تاکید شده بهش دقیقا جدا شده که بهش توجه کنیم بعد با کاما جدا شده از بقیه جمله و در ادامه چه تعریف زیبایی ارائه شده که موفقیت مسیر ِ رسیدن به خواسته است ، مسیره مسیر

نه مقصد ِ آن

اخ که درک ِ همین عنوان چه تغییراتی رو در درک ایجاد میکنه

دقیقا همین الان من وقتی هدایت شدم که از مسیر لذت ببرم یعنی بجای اینکه بخوام فایل رو یک جا و کامل مثل یک فیلم ببینم ، ارام ارام آگاهی های جاری شده و میبینم و میشنوم و درک میکنم و لذت میبرم از مسیر این خوده موفقیته اینکه به دنبال رسیدن به مقصد نهایی نیستم اینکه سریع تا اخر فایل نگاه کنم ببینم کلا استاد چی میگه بعدا بیام دیدگاه بنویسم ، نه !

وقتی این فایل رو میبینم دقیقا وقتی درک کرده باشم این هدایته خداونده از همون عنوان شروع به درک میکنم و بهش عمل میکنم این عمل کردنه خیلی مهمه خیلی دقیقا طبق همین صحبتی که کردید که اگر قرار نیست تمرین کنی پس نیا ، دوره ها رو شرکت نکن فایل ها رو نبین چون صرفا جمع کردن اطلاعات فقط اطلاعات و دانسته شما رو بیشتر میکنه اما تغییر بزرگی در تجربیات زندگیت ایجاد نمیکنه

چقدر بی نهایت این درک این اتصال ناب این عملگرایی و ایمان شما رو تحسین میکنم استاد

بعد از عنوان به دسته بندی میرسیم اینکه این فایل دقیقا در کدوم دسته قرار گرفته

” ایمانی که استمرار در عمل می آورد ”

چقدر چقدر درک همین جمله و عمل کردن بهش تغییرات فوق العاده ایجاد میکنه دقیقا داره قانون تکامل رو بیان میکنه و اینکه ایمان مهمه باور مهمه ما وقتی ایمان داشته باشیم به تنها قدرت و رب قدم اول رو برمیداریم و بعد طبق قانون تکامل و هدایت ، با برداشتن هر قدم ، قدم های بعدی به ما گفته میشه و با استمرار در عمل گرایی به الهامات نتایج ایجاد میشه و بزرگ و بزرگ تر میشه

“توانایی تشخیص اصل از فرع”

چقدر این جمله نابه چقدر دقیقا هدایت ِ ناب ِ خداونده اینکه اصل مهمه اصل چیه ؟ اصل توحید و یکتاپرستیه ، اصل اینه که توحید و هماهنگی با قوانین کافی ترینه

اصل اینه که تمام اتفاقات زندگی ما حاصل باورها و فرکانس هامونه

اصل اینه که ما در هر لحظه در حال ارسال فرکانسیم

اصل اینه که ما طبق باورهامون کانون توجهمون شکل میگیره و طبق کانون توجهمون هدایت میشیم به مداری که هم فرکانسیم

اصل اینه که ایمانی که عمل نیاره حرف ِ مفته

یادمه داخل فایل سال ۸۷ گفتید که شما یک خط کتاب میخوندید و تمام تلاشتون رو میکردید به اون یک جمله عمل کنید و در زندگیتون جاری کنید من بی نهایت تحسینتون میکنم این درک عمیقی به من داد بذارید یکم جزئی تر بگم من یک ساله به سایت هدایت شدم و در مسیر درک و شناخت توحیدم

در این یک سال اول خودم رو بی نهایت تحسین میکنم چون متعهدانه روی خودم کار کردم و مدارم رو به بالا و بالاتر تغییر دادم و این تا بی نهایت ادامه داره

و درک کردم با تمام وجودم که دانسته و اطلاعات زیاد نتیجه ای پایدار ایجاد نمیکنه بلکه این باورها هستن که منجر به نتایج میشن دقیقا همین جمله و اگاهی که شما گفتید که یک جمله درک کن بهش عمل کن نتایجش رو ببین بعد اطلاعات و اگاهی بیشتر

و من اینو اول به خودم میگم و بعد به هم فرکانسی های ارزشمندم که هدایت میشن به این دیدگاه که تمام ِ اعتبارش به خداونده

اینکه به دنبال جمع اوری اطلاعات و دانسته نباشیم چون طبق قانون به هر چیزی توجه کنی از اساسش به سمتت جذب میشه در نتیجه این اطلاعات و اگاهی ها هیچوقت تمام نمیشن و همواره در حال بیشتر شدن و پیشرفت هستن

سعی کنیم به تکنیک خارپشتی عمل کنیم یک کار رو حرفه ای بلد بشیم و تکرارش کنیم یعنی یک اگاهی رو خوب یاد بگیریم و درک کنیم و همون رو عمل کنیم و نتایج رو بسازیم

بعد از دسته بندی ها می رسم به عکسی که برای این فایل انتخاب شده قطعا هدایته

استاد چقدر تحسینتون میکنم برای این اگاهیه نابی که گفتید با دیدن عکستون و لباستون یادم اومد اینکه گفتید یه سری از بچه ها گفتن قشنگ از لباستون سال ۸۷ معلوم بوده وضع مالی خوبی نداشتید و شما گفتید دقیقا اینو گفتید که اصلا شما داخل فایل های من میبینید که لباس بپوشم ؟ بنظرتون این لباس وای خدای من چقدر زیبا با زبان بدنتون اینکه به لباس اشاره کردید این رو بیان کردین که این لباس و … قیمتش از اونی سال ۸۷ پوشیده بودم کمتره این چیزی نیست و من این رو با تمام وجودم درک کردم فرکانس شما رو دریافت کردم عشق ِ عباسمنش به کارش به اشاعه توحید چیه اینکه نگاه ِ عباسمنش به ثروت و لباس و خونه و ماشین چیه اینکه دیدگاه ِ توحیدیه عباسمنش چیه

چی بگم از این هدایت از این کلام که من محوش شدم چقدر من تحسینت میکنم این راحتی و خودتون بودن رو اینکه براتون مهم نیست بقیه چی میگن اصلا بقیه ای وجود نداره چه کلاه و تیشرت زیبایی پوشیدید

چقدر روحی که در چشمانتون جاریه از طریق چشمانتون صحبت میکنه چه سبز ِ زیبایی بکگراندتون شده و این نشانه زندگیه

بعد از عکس رسیدم به کلید ها گفته بودم مریم شایسته نازنینم چقدر تحسینت میکنم برای اینکه اجازه دادی هدایت بشی به کلید ها

“انگیزه ساختن برای هدف”

“دلیل ِ نتایج پایدار و ادامه دار”

کلام ِ خدا جاری تر میشه

اینکه وقتی اصل اینه قانون اینه تمام اتفاقات زندگیه ما حاصل باور ها و فرکانس هامونه

و ما طبق باورهامون در مداری قرار میگیریم که در اون مدار با افراد شرایط اتفاقات و… برخورد میکنیم که هم فرکانس و هماهنگ با باورهامون هستن

در نتیجه طبق باورهامون و مداری که هستیم میتونیم هدفی رو انتخاب کنیم طبق باورها به سمت هدفمون حرکت میکنیم طبق باورها تصمیم میگیریم طبق باورها انگیزه تقویت میشه یا از بین میره طبق باورها ادامه میدیم و طبق باور ها اقدام میکنیم

پس اصل و اولویت زندگیمون باورها هستن

و ما باید هر لحظه و همیشه روی خودمون کار کنیم

بعد از کلید ها رسیدم به متنی که مریم جان نوشتن، نظرات پس از انتشار هماهنگ ترینش انتخاب میشن من برام مهم نبوده و نیست چون نمی نویسم که بخوام تایید و تحسین بگیرم ولی دقیقا میخوام این دیدگاه انتخاب بشه برای متن این فایل

چرا؟ چون هدایت ِ خداونده

من نمیدونم چرا این در این لحظه بهم گفته شد تا بنویسم اما اینو خوب میدم هر انچه تا الان نوشتم کلام ِ خود ِ خداونده و دقیقا تماما به اصل اشاره کرده و تماما اصل رو گفته و اینکه بهم میگه بنویسم که

من به عنوان فردی که هدایت شدم به این سایت و الان هدایت شدم این فایل رو ببینم

یعنی یه روزی درخواست هدایت داشتم یه روزی میخواستم بهتر خدا رو بشناسم و درک کنم یه روزی خواسته های بزرگتر و رویایی داشتم که متعهد بودم به موفقیت

در نتیجه دقیقا باید این رو اگاه بشم که نباید ساده عبور کرد از هر انچه میبینم و میشنوم

دقیقا مثل تک تک اگاهی های این دیدگاه که از عنوان این صحفه شروع شد تا پایان

درسته حتما براتون سواله که از فایل که چیزی گفته نشده اما دقیقا اصل همینه اینکه وقتی ما هر لحظه داریم هدایت میشیم و این سایت به هدایت خداونده برنامه ریزی میشه در نتیجه

انچه در این سایت جاری میشه دقیقا هماهنگه با انچه در فایل ها توسط استاد جاری میشه

وقتی این اصل رو درک کنیم

با اگاهی وارد ِ فایل میشیم و آگاهانه درکش میکنیم اگاهانه از مسیر لذت میبریم عجله نمیکنیم نمیخوایم سریع گوش بدیم و ببینم که تموم بشه و مثلا به خودمون بگیم به به چه اگاهی هایی استاد گفت همون لحظه هم به وجد بیایم از اگاهی ها و بعدا بهش عمل نکنیم

نه دقیقا باید عمل کنیم تا نتیجه بگیریم

مثل همین لحظه که من فایل رو متوقف کردم و به الهامات و هدایت ِ خداوند عمل کردم و نوشتم کلامش رو جاری کردم

خودم رو تحسین میکنم من سرعت تایپ بالایی دارم انقدری که اطرافیان متحیر میشن بدون نگاه به صحفه کلید به سرعت تایپ میکنم و این دقیقا اراده خداونده

عاشق همتونم

میسپارمتون به الله یکتا به رب العالمین

اعتبار تک به تک این اگاهی ها به خداونده

و من هزاران بار خدارو شکر میکنم که دستش شدم برای جاری کردن ِ کلامش

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    548MB
    46 دقیقه
  • فایل صوتی «موفقیت»‌، مسیر رسیدن به خواسته است‌ نه مقصدِ آن
    42MB
    46 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

659 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد زمانی» در این صفحه: 1
  1. -
    محمد زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1811 روز

    سلام به استاد عزیز به خانم شایسته عزیز و همه اعضای خانواده عزیز

    حسم درمورد نوشتن این کامنت حس یه تیراندازیه که پشت مسلسل نشسته و میخاد یکسره تیراندازی کنه.به کجا؟؟به نجواهام.

    اومدم بلند بلند سر نجواهایی که نزدیک ده روزیه ذهنمو درگیر کرده داد بزنم.اونقدری که این نجواها رو پودرشون کنم.اونقدی که مسلسل حرفام تیکه تیکشون کنه.ده روزیه این نجواها سراغم اومده که تو یکساله داری کار میکنی چرا هیچ کدوم کارات نشده.و حدود هفت ماهه داخل سایتی و بازم ازین روند هیچ نتیجه مالی ندیدی.اوکی تا اینجا به نظرم ذهنم سوال خوبی داره مطرح میکنه.میخام به این سوال جواب بدم.جوابایی که کاملا منطقی باشه.نه از روی احساسات یا جوگیر شدن.تیر واقعی قراره بزنم نه تیر مشقی.

    اول سوال درمورد اینکه تو این یکسال من چه موفقیتی داشتم و چرا کارهام هیچ کدوم نشده ونتیجه مالی نداشته و ایا من کلا موفقیتی کسب کردم تو این یکسال یا نه.

    یکسال پیش اینموقعا بود یه فایل معدن و یه فایل ملکی بهم معرفی شد که من روی فروشش کار کنم و درصدی بگیرم.درحالی که من اصلا کار املاکی یا معدن نکرده بودم و تخصصم نبود.در عرض حدود یکماه من با حدود 700 تا 800 نفر املاکی در فقط اصفهان ارتباط گرفتم.یکبار خطمو ایرانسل قطع کرد و اونو خط تبلیغاتی تشخیص داد.البته بعد از دو روز اوکی شد و گفتن دیگه این روند رو ادامه نده و با سامانه های مخصوص کار کن.یکسال پیش در اون تماسهای اولیه من حتی بلد نبودم برای شروع چی باید بگم درمورد یک ملک.با اینکه تو ارتباطات در حوزه فروش فعالیت داشتم قبلا ولی این کار جدید بود.یادمه روزای اول وقتی پیام میدادم و یکیشون زنگم میزد موقع صحبت کردن بدنم عرق میکرد و نمیتونستم درست حرف بزنم.یادمه وقتی مادرم خونه بود نمیتونستم راحت حرف بزنم انگار حس میکردم تمرکز ندارم.میرفتم توی انباریمون.به جز اون مورد ملکی از بعد از اون من از مواد غذایی تا مواد ازمایشگاهی تا معدن تا ملک، ارز، کارخانه، میوه و سبزیجات و هرچیزی که فکر کنید فعالیت داشتم.هر روز جراتم بیشتر میشد.یادمه اون موقع هرکی موردی برای فروش داشتم روهوا قبول میکردم.به جز اون مورد ملکی، من شاید با حدود 500 تا 1000 نفر به صورت پیامکی یا واتساپی یا تلفنی یا ایمیلی ارتباط گرفتم.یعنی اگر اون مورد ملکی رو هم اضافه کنم شاید چیزی در حدود 1500 نفر ادم رو ارتباط گرفتم در حدود یکسال.یه ضرب ساده بزنیم میشه حدودا 4 یا 5 نفر در روز.از دکتر و مهندس و مدیر کارخونه و پولدار و بی پول و استاد دانشگاه و هر شغلی فکرشو بکنید.

    بخام درموردش توضیح بدم چقد تجربه کسب کردم مفصله.ولی میخام جواب اون نجوا رو بدم که میپرسه تو یکساله اخه چه موفقیتی کسب کردی؟؟

    اولین موفقیت من تو این یکسال چی بوده؟من با کارم عشق کردم.من عاشق چالشهای کارم بودم.عاشق اینکه با 20 نفر درمورد یه موضوع صحبت میکردم.عاشق هیجان اون.عاشق اینکه بتونم از هیچ درامد کسب کنم.نمیخام بگم این کار اون علاقه خالص من هست.ولی چیزی که اون موقع من لذت میبردم این بود.الان تا حدودی یکم فرق کرده.و قطعا اگر در لحظه الان به اون چیزی که علاقه دارید عمل کنیم قطعا بعدن خیلی علاقمون رو خالص تر متوجه میشیم.پیدا کردن علاقه هم واسه خیلیا تکاملی هست.

    ایا کسی که یکسال از کاری که انجام میداده لذت برده و اندازه شاید 5 سال(یا ده سال) یه ادم عادی تجربه کسب کرده این موضوع هیچ موفقیتی نیست؟چرا درامدی نداشتم؟جوابش یه کلمه ست.باورهام.شایدم همین سوال باعث شد که من هدایت بشم به سایت استاد.اینکه میگفتم چرا همه کارام تا یجایی خوب پیش میره و بعد هرکدوم یجور بهم میخوره.چرا خیلیا مذاکره کردن منو تحسین میکردن و من میدیدم که هر روز دارم قوی تر میشم ولی نتیجه مالی نمیگرفتم.جواب فقط یک کلمه س باورهای مالی.دیر یا زود یکی یکی این باورها و ترمزها را که مثل سیمان به مغزم چسبیدن رو پیدا میکنم و روشون کارمیکنم.

    چه موفقیتی داشتم؟یکسال پیش برای یه ملک ساده من موقع صحبت با یه نفر املاکی عرق میکردم، هول میکردم.الان دارم چیکار میکنم؟

    الان حدود دوماهه یک شرکت در حوزه موادغذایی ازم خواست برای فروش باهاش کارکنم.من همون اول تلفنی یه سری ایده دادم که مدیر عاملش و مشاورش که از اساتید دانشگاه هست و ایشون این پروژه رو بهم معرفی کرده، گفت این مواردی که تو میگی رو خیلیا کلا تو ایران بهش فکر هم نکردن.

    الان من دارم مستقیما با شرکتهای خارجی که شاید الان شامل چند ده کشور بشن مستقیما حرف میزنم.این موفقیت نیست؟من زبانم تقریبا در حد صفره.دوماه پیش موقع شروع کار گفتم فعلا فقط ایمیل میدم.چون ازینکه واتساپ در لحظه بخام جواب انگیلیسی بدم ترس داشتم.وگفتم باید تکاملم طی بشه.بعد از دو سه هفته ایمیل حس کردم الان واتساپ هم میتونم مستقیم پیام بدم.کی گفته ما باید حتما برای مذاکره با خارجیا مسلط به زبان انگیلیسی باشیم.الان پیام میدم اگه دیدم نیازه میگم من با کمک ترنسلیت دارم انگیلیسی مینویسم.اگر مفهوم رو خوب متوجه نشدید سوال کنید دقیقتر بگم.تموم شد و رفت.

    کسی که یکسال پیش توی صحبت با یه املاکی تموم بدنش عرق میکرد که یه ملک خیلی کوچیک رو معرفی کنه، الان داره مستقیم به بزرگترین هلدینگهای خارجی در اروپا و اسیا و افریقا و جاهای دیگه مذاکره میکنه.این اگه موفقت نیست پس چیه؟البته که من تو این ماه یه هزارتومنی هم نتیجه مالی نگرفتم.ولی در مهارت مذاکره که قوی ترشدم.در مهارت فروش که قوی تر شدم.دوماه پیش من یه سری فایل از اینترنت پیدا کردم و ایمیل دادم.دو طول دو هفته متوجه شدم حدود 70 تا 80 درصد ایمیلایی که پیدا کردم کلا تاریخشون گذشته بوده و نمیرسید به مقصد.ولی من قدم اول رو برداشتم.چون اون فایل تاریخش مربوط به شرکتهای 2012 به قبل بود این اتفاق میفتاد.ولی تنها چیزی که من داشتم همون بود.بعد دوهفته نفهمیدم چیشد که یکی از سایتهای خارجی دیدم یه چیزی نوشته اخرشم نوشته دانلود.یه حسی بهم گفت دانلود کن.یه حسیم گفت به همین خیال باش.مفتی مفتی لیست شرکتا را گذاشتن داخل این واست.دانلود کردم یه فایل حدود 250 مگابایتی pdf بود.لیستی حدودا 100 هزار تا شرکتهای مختلف از یکی کشورهای عربی که دقیقا من نیاز داشتم.هرشرکت با ادرس ایمیل شماره فکس و همه اطلاعات.اینقد اونروز ذوق داشتم که انگار شبش خوابم نمیخواست ببره.اون فایلها حدود 50 درصد سالم بودن و خیلی بهتر از روند قبلی بود.حدودا بیست روز پیش مستقیم وارد یه سایت شدم دیدم خدایا این دیگه چیه.دقیقا لیست شرکتهای وارد کننده محصول مارو داشت ایندفعه بالای 95 درصد ایمیلها سالم بودن و اینکه شرکتها کاملا فعال و پویا هستن.اونم رایگان.کلا همه اینا رایگان بودن.فقط فکر کنم اون فایل اولی رو 5 هزارتومن دادم که واقعا اندازه چندمیلیون اطلاعات داخلش بود.بخاطر صحبتهای استاد هم این باور رو ساختم که کلا هزینه ای برای تبلیغات نمیکنم.از فضاهای رایگان استفاده میکنم.ممکنه یه زمانی کلا تبلیغات رو بگذارم کنار ولی الان از فضاهای رایگان استفاده میکنم.

    این تیکه اخر رو واسه چی گفتم؟استاد یه جایی از فایل گفت اقا موفقیت یعنی بهبود دائمی.اگه اینا اسمش بهبود نیست پس چیه؟

    الان من به عنوان مدیر فروش در حوزه تجارت خارجی این شرکت دارم فعالیت میکنم.البته از اول گفتم من دستمزدم روی فروش هست و علاقه ای به حقوق گرفتن ندارم.باید کاملا در تصمیم گیری ها مستقل باشم و در انجام ایده هام مستقل.این چیزیه که میخام.و بخاطر اینکه هویتی منتسب به شرکت داشته باشم پیشنهاد خود مدیرعامل بود که با این سمت فعالیت کن.درحالی که همون اول گفتم بهشون ادمی نیستم واسه کسی کارکنم.ما داریم باهم یه همکاری تجاری میکنیم.

    همه اینها به کنار.اینقد الان در مذاکرات قدرتمند شدم که بسیاری از کسایی که حتی ده ها ساله دارن کارمیکنن من نکاتی رو بهشون میگم که واقعا فکرمیکنن من چند دهه هست دارم کار مذاکره انجام میدم.وقتی میگم سی سالم هست اصلا باورنمیکنن.میگن صحبتایی که میزنی به یه ادمی که حداقل 45 سالشه و بیست سال تجربه داره میخوره.چرا این اتفاق افتاده؟چون من لحظه به لحظه با کارم عشق کردم.

    تو این فایل استاد یه تو گوشی محکم به من زد.میدونید کجا؟؟اونجایی که گفت اگه اون موقعیت من رو موفقیت نمیدونید دارید مسیر رو اشتباه میرید.و من مثل کسی که محکم بزنن تو گوشش برق از سرم پرید.که وای من دقیقا الان تو همون موقعیتم ولی دقیقا داشتم اشتباه فکرمیکردم که من چون نتیجه مالی نگرفتم هیچ موفقیتی کسب نکردم.اعتماد به نفسه الان من قابل مقایسه با یکسال پیشه؟

    داداشم دوسه ماه پیش بهم گفت یکی دوستام کشمش میتونه تامین کنه اگه میخای شمارشو بدم باهاش صحبت کن.گفتم باشه من 5 دقیقه باهاش صحبت کنم با اینکه نمیشناسمش بهت میگم چقد بدرد این کار میخوره.صحبت کردیم به داداشم گفتم این جایگاهشه این اخلاقشه این شرایطشه، تا این حد توان داره و ….

    داداشم گفت اره دقیقا همه این موارده.چرا من تو چند دقیقه صحبت تونستم یه براورد کلی بکنم؟چون یکسال با نزدیک 1500 تا ادم سروکله زدم.چون هربار یه چیزی یاد گرفتم.

    این اگه موفقیت نیست پس چیه؟

    پارسال اینموقع من اگه یکی یه پروژه معرفی میکرد هرچی بود قبول میکردم چون دوست داشتم تجربه کنم.چون احساس لیاقت الانو نداشتم.چون اعتماد بنفس الانو نداشتم.

    الان برای این شرکت من چی گفتم به مدیرعامل شرکت؟گفتم روی کاغذ مینویسی سه ماه هرجایی من گفتم نمونه بفرستی و هرکسی نیاز بود جلسه بگذارید. بعد سه ماه هم من هم شما ارزیابی میکنید که ادامه بدیم یا نه.

    الان من انتخاب میکنم چه کاری با چه شرایطی رو انجام میدم.این اگه بالارفتن عزت نفس و اعتماد بنفس و احساس لیاقت و درمجموع موفقیت نیست پس چیه؟

    الان هفته ای چندین مورد پروژه های مختلف معرفی میکنن ولی من دیگه 90 درصد رو رد میکنم.چون در سطح خودم نمیبینم واسش وقت بگذارم.و دوتا دلیل عمده داره ردکردنم.یکی اینکه قانون تکامل رو فهمیدم و عددایی که در مدارم نیست رو با اینکه وسوسه انگیزه رد میکنم.البته بازم هنوز تک و توکی قبول میکنم ولی فوق العاده در فهم و عمل این قانون تلاش کردم.و دلیل دیگه که قبول نمیکنم چیه؟چون میخام توصیه استاد رو گوش کنم و تمرکزی کار کنم روی همین پروژه.

    البته که من نتیجه مالی هنوز نگرفتم.اوکی.باید بارهای مالیمو درست کنم.ولی حواسم باشه که بحث موفقیت فقط بحث حساب بانکی نیست.مگه همه ما نمیدونیم استاد اونموقع چقد غرق در بدهی بود ولی به جز موارد مالی به موفقیتهای عالی رسیده بود.دقیقا مثل الان من که در بدترین روزهای زندگیم از نظر مالیم هستم ولی گفتم من کاری که باهاش حال میکنمو انجام میدم.میتونم بگم تو این یکسال و نیم گذشته من از همه حتی ساعتهای زندگیم هم راضی هستم چون تک تک لحظات کاری رو انجام دادم که دوسش داشتم.این موفقیت نیست؟خداوکیلی چند نفر میتونن بیان بگن من هر تصمیمی هر کاری تو یکسال و نیمه گذشته انجام دادم همه رو باهاش حال کردم.چقد ادم داریم که صبح به کارشون فحش میدن و میرن سرکار.من اینقد شجاعت داشتم که از یه کار رسمی که میلیون ها نفر سر ودست میشکونن برن کارکنن زدم بیرون و به خودم قول دادم دیگه حتی یکساعتم واسه کاری که دوست ندارم وقت نمیگذارم.این اگه اسمش موفقیت نیست پس چیه؟

    این مسلسل رو به سمت نجواهای خودم گرفتم که تیکه تیکشون کنم.

    اینکه چرا نتیجه مالی نگرفتم فقط و فقط به باورهای مالیم برمیگرده.میدونید من حسم الان تو سایت چیه؟حسی کسی که میگن از پنجره بیرونش میکنن از درمیاد.از دربیرونش میکنن از یجای دیگه میاد.یه دور همون دوسه ماه اول کل فایلهای سایت رو دیدم از اول.بعد باز به شکلای دیگه دیدم.بعد 73 روز تحول زندگی رو هر روز یک فایل دیدم و هر روز یک کامنت.و در کامنت 72 ام نوشتم که من هنوز هیچ نتیجه مالی نگرفتم.الان دارم چکاری انجام میدم؟شروع کردم فایلها رو از روی کلید ها میبینم.با فایلهای مربوط به تضاد شروع کردم و الان فایلهای انگیزه ساختن برای هدف هستم.دیر یا زود من این ترمزا رو از همین فایلهای رایگان درمیارم.

    اینا درمورد کارم بود.

    و اما سوال دوم اون نجوایی که میگه تو هفت ماهه توی سایتی اینهمه تلاش کردی چه نتیجه ای گرفتی اخه؟اوکی سوال خوبیه.

    چند نفر توی دنیا داریم که بدونن یه قانونی هست در جهان به اسم قانون تکامل.به اسم اینکه تو یک شبه به هیچ موفقیت پایداری نمیرسی.مگه اینکه من الان در حد فهم خودم این قانون رو فهمیدم مگه حرف کمیه؟مگه موفقیت کمیه؟اگه من این قانون رو نفهمیده بودم هنوز داشتم رو پروژه هایی کارمیکردم که اعداد ارقامش به الان من هیچ ربطی نداشت.حداقلش اینه الان پروژه ای که کارمیکنم کاملا مربوط به مدار منه.حداقلش اینه الان پروژه ای معرفی بشه میتونم تا حد زیادی بگم در مدار من هست یا نیست.این اگه اسمش موفقیت نیست پس چیه؟چقد ادم دارید که سالها زندگی میکنند و از دنیا میرن و هیچ وقت اینو نمیفهمن؟اینکه من تو سی سالگی تونستم اینو بفهمم و تا اخر عمر هی بهتر و بهتر انجامش بدم مگه موفقیتی کمیه؟

    اینکه من بفهمم در قران گفته “اگر شکر کنید شما را زیاد میکنیم” یعنی چی مگه موفقیت کمیه؟خداوکیلی چقد ادم به دنیا میان و میمیرن و نمیفهمن که اقاجان باید شکر کنی تا بیشتر و بیشتر بشه.این موفقیت کمیه مگه؟

    خداوکیلی این مگه راز کمیه که ماها فهمیدیم؟با اینکه من خیلی تو این موضوع خوب چیزی که فهمیدم رو عمل نکردم.باید شروع کنم به نوشتن نکات زیبا.شکرگزاری .

    مگه اینکه اون خدای ترسناک که به ما نشون داده بودن تبدیل بشه به خدایی که وقتی اسمشو میاریم قند تو دلمون اب میشه،موفقیت کمیه؟؟این اسمش اگه موفقیت نیست پس چیه؟؟

    اینکه با خدای خودم راحت حرف بزنم، بهم الهام کنه کمکم کنه مگه کم موفقیتیه.البته که تکامل میخاد.امشب با بچه های خواهرمو و داداشم نشستم منچ بازی کردم، اینقد من شش پشت شش میاوردم که دخترخواهرم گفت دایی تو با کیهان و ماوراطبیعه یه ارتباطی داری من مطمئنم.یجای دیگه بچه داداشم اتفاقی زد تاس رو خورد به دست من شش اورد.بعده کلی وقت که شش نیاورده بود.بعد فکر کرده بودن من اینقد خوش شانسم که تاس اونا هم بهم میخوره شش میارن.و جالبه سه چهار بار هی میزد شش میاورد.😂

    خداشاهده چندین بار تو بازی میگفتم این مهره رو ببرم یا اون یکی.بعد یه حسی میگفت اون یکی.میبردم بعد میدیدم دقیقا اگر برعکس عمل میکردم یکی مهره هام میخورد میرفت بالا.باورتون نمیشه چندین بار شد قبل تاس انداختن میشمردم میگفتم مثلا 4 میخام.تاس می انداختم 4 میاوردم.چرا این اتفاقات میفته؟غیر از اینه که من به یه نیروی در حد خودم وصل شدم که یه چیزایی واسم اتفاق میفته.البته که من کلا به خوش شانسی معروفم ولی واقعا ایندفعه دیگه اتفاقات عجیبی میفتاد که من فقط انگار قانون و مطالب سایت میومد جلوی چشمام.و جالبه یکی از بچه داداشام خیلی سخت شش میاورد.ازش پرسیدم فکر میکنی کلا تو سخت شش میاری؟گفت اره کلا خیلی بد واسم شش میاد.دیدم الله اکبر که باور چه کارها میکنه.

    اینکه الان من میتونم بگم تقریبا در بالای 95 درصد موارد تو این حدود هفت ماهی که در سایتم هیچ غر و ناله ای نکردم مگه موفقیت کمیه؟منی که چهار پنج سال پیش کلا به غر زدن تو دوستام معروف بودم و اینکه همیشه یه بهونه ای داشتم حالم بد باشه و راضی نباشم.این اگه اسمش موفقیت نیست پس چیه؟؟

    اینکه من بعد چندین سال امسال دارم درختای خونه رو هرس میکنم و تصمیم دارم قبل عید گلای رنگی خوشگل بکارم و اینکه همین خونه باغ 1000 متری رو مثل بهشت کنم مگه موفقیت کمیه؟اینکه با عشق این کار رو انجام میدم موفقیت کمیه مگه؟؟

    اینکه اینقد حالم خوبه که هر روز صبح از خواب پامیشم با حس خوب از خواب پامیشم.این مگه موفقیت کمیه؟چقدر ادم تو دنیا داریم که هر روز صبح پابشن و حسشون خوب باشه؟اونم در بدترین وضعیت مالی که درکل زندگیم دارم، الان بهترین حسی رو دارم که در کل زندگیم داشتم.این مگه موفقیت کمه؟چقدر ادم تو دنیا تونستن تو شرایط من اینقد خوب ذهنشونو کنترل کنن.پای رو اصولشون نگذارن.درستکار باشن درکارشون.حتی فکر کلاهبرداری رو نکنن.عزت نفسشونو زیر پانگذارن.تو بدترین وضعیت مالیشون تو حوزه علاقشون کارکنند.این مگه کم موفقیتیه؟این اگه اسمش موفقیت نیست پس چیه؟

    اینکه من در حد خودم بفهمم و قبول کنم که هر انچه اتفاق میفته محصول فرکانسهای منه مگه این خودش موفقیت کمیه؟چقد ادم در همین حدی که من الان این موضوع رو فهمیدم الان این موضوع رو میدونن؟این مگه خودش موفقیت کمیه؟

    پس چرا وقتی این جوابا رو به نجواها میدیم دیگه صدایی نمیاد؟؟؟چرا نجواها هیچ حرفی ندارن بزنن.

    اوکی نتیجه مالی نگرفتم حتما ترمزهایی داارم که دیر یا زود مشخص میشه و میشه مشت محکمی به این نجوا.

    اینقد به فایلهای سایت چنگ میزنم تا بفهمم داستان چیه.من هیچ راهی جز اینکه در مسیر علایقم نتیجه بگیرم ندارم.

    من هیچ راهی جز موفق شدن در همه جنبه ها از جمله مالی در زندگیم ندارم.هیچ راه برگشتی ندارم که بگم اگه نشد برمیگردم.من فقط باید یکی یکی موانع رو بردارم و برم جلو.

    اره استاد حق با شماست.اگه ماها داریم موفقیت رو تو اینکه شما چهارتا ملک و ماشین دارید و امریکا هستید میبینیم باید در افکارمون و تعریفمون از موفقیت تجدید نظر کنیم.ممنون بخاطر این تو گوشی که من از حرف شما خوردم.باید میفهمیدم کجای داستانم.من همین امشب تجدید نظر کردم استاد.من در خیلی از جنبه ها موفق بودم و عالی بودم.از نظر مالی نتیجه نگرفتم.اوکی.روی خودم کارمیکنم تا کم کم شرایط بهتر بشه.بازی تازه شروع شده.با قدرت هزار برابری به فعالیت داخل سایت ادامه میدم.به کوری چشم اون نجواها.این همون نمازیه که گفتن بینی شیطان را به خاک میماله.هرچقدر بیشتر نجوا کنه من قوی تر ادامه میدم.میدونید چرا؟چون انگار ترسش از اینکه داریم درکمون بیشتر میشه زیادتر میشه.سعی میکنه قوی تر نجوا کنه.هرچقدر اون قوی تر نجوا کنه من هزار برابر قوی تر روی خودم کار میکنم.بسم الله.ما به خدا توکل کردیم.بسم الله اگر حریف مایی.

    امیدوارم که در زمان مناسب ببینمتون استاد و به نیابت از همه بچه های سایت و خودم بوسه بارونتون کنم.خدانگهدار همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: