صاحبان کسب و کارهای موفق چه باورهایی دارند؟ - صفحه 34
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-10-27 03:50:512024-06-08 22:35:34صاحبان کسب و کارهای موفق چه باورهایی دارند؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان خوب و ثروتمندم
وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ
و از نعمت پروردگار خویش [با مردم] سخن گوى
همین دیشب بود که اندروید گوشیم از کار افتاد
چند وقتی بود که هنگ میکرد و عاقبت دیشب بکل منهدم شد
توی دفترم نوشتم:(عینا از دفترم رو نویسی میکنم)
اگر باور کنی خدا رو هر چی رو میخوای بهت میده
من باورت میکنم و ازت میخوام یه گوشی که به تلویزیون هم وصل بشه بهم بدی.
یه گوشی قشنگ و خیلی جدید و آخرین مدل رو از تو طلب میکنم و باورت میکنم که قدرت دست تو هست و تو از هر طریق که خودت میدونی میتونی اونو بهم هدیه بدی.
خدای مهربونم من واقعا اون گوشی رو لازم دارم .
میبینی که کارم گیر میوفته اگه دیر بهم برسه.
از تو میخوام
تو خالق منی
و میدونم برات مثل این لبخند زدن یا همین نوشتنم یا همین دیدنم که همگی معجزه هستند
یه گوشی فوق العاده برات هیچ فرقی نداره
هیچ فرقی
مطمئنم که بهم لطفش میکنی
ازت متشکرم خدای مهربونم برای تمام گوشی های عالی که بهم لطف کردی
بینهایت متشکرم
و تمام کارهای مثبتی که تونستم به واسطه اونا انجام بدم تو رو شکر میکنم
و….
همینطوری نوشتم و نوشتم تا آخر صفحه
این تیکه ش هم قشنگه:
میدونم همین الان برام موجودش کردی
شک ندارم
وحالا ازت میخوام که منو توی فرکانسی قرار بدی که بتونم توی دستم بگیرمش و ازش استفاده کنم
….
و آخرشم نوشتم
قدرت فقط از آن توست و امور هیچ فرقی برات نداره
عاشقتم
.
.
.
الان دارم با گوشی جدیدم که هدیه خدای مهربونمه این کامنتو میذارم
بی نهایت شکرش
خدایا متشکرم
…اگه اونو باور کنی هر چی بخوای بهت میده…
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان خوب و ثروتمندم
استاد من کامنتا رو زیر و رو کردم تا ببینم دوستان چه باورایی از افراد موفق ذکر کردن
بطور خلاصه به این موارد رسیدم
ترس ندارن
طمع ندارن
کاری به شایعات بازار و صحبت های افراد ندارند
از افراد منفی نگر دوری میکنند
هر روز نعمت ها رو به خودشون یاد آوری میکنند و سپاسگزاری میکنند
شجاعند
صبورند
کنترل ورودی دارند
به دیگران منفعت میرسونند آگاهانه
توکل دارند
اعتقاد دارند روزی دهنده خداست
هر روز از خدا طلب روزی میکنند
باور به اینکه اگه به خدا باور داری پس به تو میده
خودشونو دوست دارند
به سرعت تصمیم میگیرن و عملیش میکنن
خودشونو شماتت نمیکنن
صبور هستن
به کار خودشون علاقه دارن
تغییر رو میپذیرن و ازش استقبال میکنن
از آدما و از خدا سپاسگزاری میکنن
از وقتشون در راستای اهداف و علاقه شون استفاده میکنن
ذهنشون آرومه
در مورد چیزی که اطلاعات کاملی ندارن نظر نمیدن
پشتکار دارن
با هر کسی که از راه رسید رفت و آمد نمیکنن
خیلی مواظب کلامشون هستند
یه جورایی تو خودشون هستند
برای خودشون ارزش قایل هستند
اهل اقدام هستند
خود باوری دارند و خودشونو ارزشمند میدونن
میخندن
کمک میکنن به پیشرفت دیگران
هر آنچه رو که میدونند آموزش میدن و کم نمیذارن
و چقدر قشنگ بود قصه اون پیرمردی که تو یکی از کامنتا خوندم
که تو یه کوچه خلوت مغازه زد
بهش گفتن اینجا مشتری نداره چرا اینجا مغازه زدی
گفت همون خداوندی که من اگر زیر سنگ باشم فرشته مرگشو میفرسته که جونمو بگیره ، قادره در این کوچه خلوت فرشته رزقش رو بفرسته تا روزی منو بده.
بله روزی و نعمت داده میشه به کسی که درخواست میکنه و ایمان داره و شاکره
استاد این فایل هم فوق العاده بود
مرسی هستین
در پناه خدا باشین
اهدافم در1401
به لطف خدا کشف رسالت و راه اندازی بیزنسم
به لطف خدا داشتن قانون سلامتی
به لطف خدا فهم و حفظ و تثبیت عالی قران
با سلام و احترام.
من با افراد موفق و ناموفق مصاحبه نکردم. اما همیشه حتی قبل از این فایل و کلا مباحث موفقیت از بچگی از خودم میپرسیدم چرا بابا و دایی محمد من همیشه میگن که نمی تونن پولدار بشن و همیشه میگن فلانی چه دل و جراتی داره، فلانی چون نمی ترسه برنده میشه، فلانی چون بخیاله برنده میشه و از این قبیل حرف ها. و دو تا دایی دیگه ام اما هر خرید و فروشی میکردن خیلی موفق بودن. و همه ربطش میدادن که اینا خیلی خوش شانس هستن. چیزی که دردناک بود این بود که پدرم من رو مثل خودش تصور میکرد و میگفت تو هم شانس نداری (نمیدونم چرا این رو میگفت. شاید چون من رو بیشتر از برادرم دوست داشت، میخاست من شبیه خودش باشم. ترجیح میداد خوش شانس نباشم اما شبیه اون باشم. و میگفت برادرم شانسش خوبه. جالبه اگر به زندگی من و برادرم نگاه کنی ادم ها همیشه نسبت به من خیلی مهربون تر و نرم تر بودن و…). خلاصه این مسایل همیشه تو ذهنم سوال بود و دلم هم میخاست بگم نه خیر من خیلی هم خوش شانسم. تا اینکه با صحبت های استاد آشنا شدم و کاملا قضیه برام واضح شد. پدر من باور داشت که اگر چیزی بخره ارزون میشه و به محض فروختن گرون میشه. باور داشت که خدا باهاش لجه و هرچی بگه برعکسشو می کنه. باور داشت که ما (همه رو هم قاطی میکرد فقط خودش رو نمی گفت) نمیتونیم چون پارتی نداریم و هیچکش با ما دوست نمیشه. همه کارشون که با ما تموم شد میزارن میرن. و کلی باورهای مخرب و نابودکننده (بعضی وقت ها به خودم میگم با این همه کفری که بابام میگفت خدا خیلی بزرگ بود که به ما نعمت میداد. البته پدرم کودکی بسیار سخت و تحقیر کننده ای داشت که منجر به این باورها شده بود و من نمیخوام پدرم رو بد نشون بدم). من با چشم خودم دیدم که پدر من میتونست میلیاردر بشه و پول هاش رو سرمایه گذاری کنه اما انقدر ناشکری کرد که پولش موند تو بانک و ارزشش رو از دست داد. قشنگ یادمه ما دو تا آپارتمان داشتیم که اولش دست مستاجر بود ولی از اونجایی که بابام ادم ها درست رو جذب نمیکرد به این نتیجه رسید که خالی بمونه بهتره. همیشه هم غر میزد که این دو تا اپارتمان دو قرون هم نمی ارزن. کی میخاد بخره. نقشه اشون خوب نیست. پارکینگ نداره و… میخواستیم خونه خودمون رو بزرگتر کنیم. بابام گفت من مطمین نیستم که اون دوتا آپارتمان فروش بره. خلاصه بعد از کلی بحث و جدل بابای من گفت دنبال خونه میگردیم به شرط اینکه خونه ها فروش بره. اقا منم که اصلا از قوانین الهی خبر نداشتم به مامانم گفتم بریم دعا بگیریم که خونه ها فروخته بشه ببینیم این دیگه چه بهونه ای میاره. خلاصه به یک ماه نکشید هر دو تا خونه رو فروختیم. خونه مورد نظر رو پیدا کردیم، همون موقع ها دوست بابام بهش زنگ زد و گفت بزار من برات استخاره کنم. بعد گفت استخاره بد اومده. اقا بابای من گفت تا بعد ماه رمضون صبر می کنیم بعد شاید ارزون بشه. اقا دو هفته نگذشته قیمت خونه ها سه برابر رشد کرد (همون موقعی یهو دلار و خونه و.. گرون شدن) هیچی دیگه ما با پولمون هیچی نتونستیم بخریم و مجبور شدیم خونه خودمون بمونیم. بابام هر روز خودش رو لعنت میکرد که چرا خونه ها رو فروخته. (یعنی میخام بگم فرکانس بد یا همون ناشکری چطوری باعث میشه خودت مال خودت رو نابود کنی). ترس داشتن، احساس عدم امنیت، دست کم گرفتن توانایی ها، عدم توانایی تشخیص اینکه من باید تغییر کنم و مشکل از منه، احساس گناه، احساس ناشکری و کم شمردن نعمت هایی که داریم، خوار کردن و بی احترامی به خودمون همه خصیصه هایی که میتونه نعمت رو از ما بگیره.
در عوض من یک پدر بزرگ داشتم که از 15 سالگی اومده بود تهران دنبال کار. جالبه من هیچ وقت ازش نشنیدم و همین الان هم نمیدونم که این اصلا اومده بود تهران سختی کشیده بود یا نه، اصلا از این چیزها حرف نمیزد. من فکر میکردم از اول پولدار بوده ولی طبیعتا از صفری شروع کرده و کم کم مغازه خریده و کارش رو توسعه داد. همیشه خدا رو شکر میکرد. همیشه با همه خوش برخورد بود. همه رو تشویق میکرد که نعمت هاشون رو ببینن. توی معاملیه نترس بود. و کلی انرژی مثبت داشت و به همین دلیل ثروتمند ششده بود. اما یه چیز خیلی جالب، پدر بزرگ من دور بر خودش رو پر کرده بود از ادم هایی که نعمت های خودشون رو نمیدیدن و هر روز به نحوی به پدربزرگم نهیب میزدن. کم کم پدربزرگم تحت گفته دیگران فکر میکرد چشم میخوره و خیلی نگران این قضیه شده بود. و کل خانواده همین دیدگاه رو داشتن که چون بابمون پولداره چشم میخوره. این در زندگیشون اثر کرد و بی هیچ دلیلی بیماری روانی گرفت و مادربزرگم رو طلاق داد. داشت اتیش به مالش میزد. البته خدا رو شکر بعد از چند سال مجدد به خودش اومد و خوش رو جمع و جور کرد. اما هرگز نفهمید که باید از ادم های سمی اطرافش دوری کنه. فکر میکرد چون فامیل و همشهری هستن باید تحویلشون بگیره. به همین دلیل کیفیت زندگیش هیچ وقت به قبل برنگشت. اما چون باورهای قوی در مورد پول داشت همیشه براش پول می اومد. بنابراین: دوری کردن از افراد سمی و منفی نگر، هر روز نعمت ها رو به خودمون یادآوری کردن و سپاسگزاری، شجاع بودن، باورهای قوی از چیزهایی که ما رو موفق می کنه.
مستدام باشید.
تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه باورهای خودمان است.
دنیای خودم را خودم میسازم. و هیچ عامل بیرونی کوچکتری ندارد.
میان باور و یک عمل قطعا رابطه ای وجود دارد و زمانی
می توان موفق شد که از بالاتر به این کار هایی که انجام میدهیم باشد.
تا بتوانیم دلایل کارهایمان را شناساییی کنیم و بهبود بخشیم.
هیچ کس الکی به جایی نمیرسه. موفق شدن شانسی نیست به هیچ عنوان.
موفقیت هم نیز جاده ای دارد برای خودش.
قطعا افرادی که موفق میشوند کار های متفاوتی انجام میدهند که متفاوت
از دیگران نتیجه میگیرند اما نباید فراموش کنیم که اعمال ما از افکار ما سر چشمه میگیرند.
روز سی ام
با سلام خدمت استاد عزیزم. و مریم جون و اعضای خانواده دوست داشتنی
خدارو شکر که آخرین فصل از تحول روز شمار زندگیم را مینویسم در حالی که خداوند هدایتم کرد که این فصل اول را با تمام آموزه های قشنگش به پایان برسانم
تمام اتفاقات زندگی انسان باز هم برمیگرده به همان باورهای ما ..که ما داریم به چه چیزی فکر میکنیم و اونو باورش کردیم ..ذهن ما هم همون رو قبول میکنه
و نتیجه اش را دریافت میکنیم
هر چه ما احساس بهتری داشته باشیم یعنی در هماهنگی با خودمون باشیم باورهای قدرتمندتری رو میتونیم تو ذهنمون پرورش دهیم
خیلیه ها هستند با داشتن مدارک عالی نتونستن برا خودشون کارو کسبی پیداکنن ..اما یکنفر رو هم میبینیم که با داشتن شغل آزاد موفق تره…اینجا فهمیدم که فرق این دو در باو رهاشونه
به قول استاد دو تا کاسب رو میبینیم در کنار هم کار میکنند یکی موفق هست و یکی از نبود مشتری یکسره میناله …چقدر جالب .چقدر قانون برا همه یکسان کار میکنه و مثل اینه عمل میکنه
هر چه ما فکر کنیم و اونو باور داشته باشیم خیلی تاثیر میگذاره روی شرایط ما ..روی وضعیت مالی ما .
روی وضعیت شغلی ما
اگر به خداوند ایمان داشته باشیم و هماهنگ باشیم با خوده درونی امان و مواظب این باشیم که چه فرکانسهایی رو داریم به جهان هستی ا رسال میکنیم و کنترل ورودیها و خروجیها. ذهن ما عادت میکنه به اینکه فراوانی و ثروت رو باور کنه ..و باور فراونی تو ذهنمون نشات پیدا میکنه
خدارو شکر که فایلهای استاداگاهییهای ما نسبت به هر چیزی بیشتر میشه ..و هر چه جلوتر میرویم. درک ما بیشتر میشود
خدایا شکرت
موفق و پیروز باشید
سلام..
در موزد مصاحبه من خیلی مصاحبه نداشتم..
با یه تاجر فرش کرمانشاهی مصاحبه کزدم .. اصن مغازش یه هیولاییه!!! برخلاف یاورهایی که داستم دیدم که بسیار متواضع و خوش برخورد بودن اسن اقا و خیلی راحت و با اعتماد به نفس با من برخورد کردن و خونوداش هم اونجا بودن و خیلی صمیمی بودن و گفتش که ما کارخونه داریم و اینا .. با تاجرای دیگه ای هم مصاخبه داشتم همه برخوردشون خوب بود.. یک نکته ای که توی وجودشون بود این بود که خیلی راحت و صمیمی برخورد میکنن و اعتماد به نفس بالایی دارن..
یه خانمی مدیر کل استان در زمینه ای هستن که باهاشون چت کردم ایشون هم ویژگیشون اعتماد به نفس بالا و صمیمیتشون بود و خیلی به من اعتماد به نفس دادن با کلامشون ..
در صورتی که افراد فقیر اصلا به ژور اجازه میدن بری تو مغازشون چون میترسن و اغلب هم بی ادبن !!!
ولی اون ادم ثروتمند خیلی متواضغ بودن …
یکی میگفت بدون سرمایه نمیتونی.. اون یکی میگفت میتونی .. میگفت هر کی بخواد میتونه !!!
…..
تونستم متعهد باشم و بخش اول روز شمار رو تموم کنم و رد پا بذارم..
فهمیدم که اولین عامل موفقیت یک انسان اعتماد به نفس بالاشه…
فهمیدم که روی خدا حساب باز کنم..
فهمیدم که ادم ترسو به جایی نمیزسه..
فهمیدم که برای خودم ارزش قایل باشم..
فهمیدم که مراقب ورودی های ذهنم باشم..
فهمیدم که با افراد نامناسب ارتباط برقزار نکنم..
فهمیدم که از صفر شروع کنم..
فهمیدم که توجهم به نکات مثبت باشه..
تاکید شد روی دوره ی راهنمای عملی مخصوصا جلسات ۷ و ۸ و ۹ و ۱۰ ..
تاکید شد روی کار کردن همیشگی بسته ثروت ۱
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و تمام اعضای مثبت اندیشان کاروان پیشرفت و ترقی.
روز سی ام سفرنامه به یکی از مهمترین موضوع کسب و کار اشاره شده که پاشنه آشیل خیلی از افراد را درمورد کسب و کارشان شناسایی میکند.
چرا یک کسب وکار مشابه دو نتایج متفاوت دارد؟
ذهن ثروتمند مفرماید بخاطر باورهای شان است آنها باورهای قدرتمند در مورد کسب کار خود دارد آنها به محصول و خدمات خود ایمان دارد آنها باورهای توحیدی عاری از شرک در خود تقویت کرده آنها ایمان دارد که در کارمن مشتری زیاد است مردم خیلی پولدار است با خدمت که من ارائه میدهم مردم با عشق از من خرید میکند و…… سایر باورهای قدرتمند و توحیدی دارد
اما ذهن فقیر مفرماید مردم پول ندارد رقیب زیاد است وضعیت بازار خراب است قدرت خرید مردم هر روز کم میشود و سایر باورهای شرک آلود در مورد کسب کار وکار خود دارد و باعث شده که فروش نداشته باشه .
درهمین سوپر مارکیت که من مغازه دارم دو تا فروشگاه بزرگ موبایل بغل هم است یکی شان فروشگاه پایتخت و دیگری برتر هردوی شان از نگاه محصول و کیفیت لوازم یکسان اما از نگاه فروش و مشتری کاملا متفاوت فروشگاه پایتخت همیشه مشتری دارد وخیلی فروش عالی دارد اما فروشگاه برتر مشتری چندانی ندارد وقتیکه از آنها مصاحبه گرفتم صاحب فروشگاه پایتخت خیلی خوشبین و باورهای قدرتمند درمورد کسب وکار خود داشت اما مسئول فروشگاه برتر خیلی ناله و شکایت داشت مردم پول ندارد هرروز دلار بالا و پایین میشود رقیب زیاد شده پایتخت زیر قیمت می فروشد بازار را خراب کرده و……. سایر باورهای شرک آلود.
من خودم با شنیدن این فایل و خواندن کامنت های بچه ها پاشنه آشیل خود را پیدا کردم و فهمیدم که چرا من فروش عالی ندارم همه شان بخاطر باورهای من بوده و تک تک آنها را شناسایی کردم و با تکرار باورهای قدرتمند و ثروت ساز به لطف خدای مهربان آنها را برطرف میکنم وباعشق این مسیر زیبا را ادامه میدهم و آنقدر روی خود و باورهای خود کار میکنم تا به هرآنچه در زندگی بخواهم بدست بیاورم .
روز سی ام
سلام و خدا قوت خدمت همه دوستان هم مدارم
امشب آخرین قسمت از فصل ا ول رو گوش دادم و برداشتم رو میخواهم بنویسم.
روز اول که شروع کردم به تمرین این فصل افکار بسته و باورهای مخربی در سر داشتم .و الحق و الانصاف که تلاش و کوشش خودم را در این مسیر میستایم و به خودم یک خدا قوت بزرگ و دمت گرم میگم.
گفته های خانم شایسته در این فصل دقیقا باب زندگی من در این یک ماه بود.
احساسی عالی همراه با آرامش و بدون ترس از آینده با گامهایی استوار و خ استه هایی به مراتب بزرگتر از روزهای نخست .
واقعا خدا را شکر میکنم که در این یک ماه من توانستم تعقیر کنم .
به اندازه باورهایم و ظرف م تعقیر را احساس کردم.
از فردی عصبی دم دمی مزاج لوس عقده ای و …..تبدیل به فردی شدم که امروز خودم به خودم در بسیاری از قسمتهای زندگیم میبالم و این را مدیون هدایتهای خداوند و استاد عزیزم و تلاش خودم میدونم و از این بابت خداوند را شکر میگویم.
دوستان از فایل امشب من به این نتیجه رسیدم که تمام زندگی من در تمام ابعاد به فرکانس های من بستگی دارد.
فرکانس های من از ورودی های من سرچشمه میگیرند .
و ورودی های من حاصل افکار من است که در طی روز نسبت به مسائل پیرامونم انجام میدهم.
من در هر زمینه ای که نیاز به تعقیر دارم قبل از هر عملی نیاز دارم تا ذهنم را به راه درست که باورهای درست زیر بنای آن است هدایت کنم .در این مسیر تمام سعی و تلاشم را خواهم کرد من ایمان دارم خداوندی که مرا تا این لحظه هدایت کرده است بقیه مسیر را هم مرا هدایت خواهد کرد.
استاد عزیزم ازت بسیار بسیار ممنون و سپاسگذارم که مسیر زندگی مرا عوض کردی.
من قبل از اینکه وارد سایت بشوم دیدگاهم این بود که تمام محصولات شما را که در یک پکیج کامل با مبلغی ناچیز ارایه میشه میتونم تهیه کنم و نیاز به اینهمه پول و درد سر نیست.
یک سال با همین باور راه را طی کردم .
اما جز شکست و عقب گرد در زندگی چیزی عاید من نشد.
نمیدونم این واسه من اتفاق افتاد یا دوستان دیگه هم چنین تجربه ای دارن.
اما این عین واقعیت بود.
بعد از این که وارد سایت شدم و تمام اون محصولات استاد را که از راه درست تهیه نکرده بودم از بین بردم. زندگیم متحول شد .
شاید از نظر مال پیشرفتی نکردم اما احساس خوب و آرامش که مهمترین مسکن برای من در این لحظه بود را بدست اوردم.
خدایا هزاران بتر شکرت
دوستتان دارم عزیزانم
خدایا مرا به راه راست هدایت کن راهی کسانی که به آنها نعمت داده ای
نه کسانی که آنها را غضب کرده ای
و نه راه گمراهان
به نام خداوند بخشنده و هدایتگرم
من میخوام مثالی واضح رو با کلام استاد بزنم.
کسایی که تهران اومدن یا زندگی کردن حتما بازار بزرگ تهران رو میدونن کجاست و رستوران معروف مسلمم میشناسن.
این رستوران یکی از معروفترین رستورانای تهرانه و کلی مشتری داره و براش تا ساعت ها صف میکشن تا برن اونجا غذا بخورن اونم غذایی رو که مغازه بغلیشم همونو سرو میکنه ولی خلوت خلوته رستوران های بغلیش .از وقتی به این رستوران رفتم همیشه ذهنمو درگیر کرده که چجوری میشه که این رستوران انقدر شلوغه ولی رستورانهای اطرافش نه اینا که یه غذا رو سرو میکنن اینا که کیفیت هاشون خیلی تفاوت فاحشی نداره ولی این رستوران انقدر طرفدار داره و فهمیدم که تنها تفاوت این دو رستوران در باورهای صاحباشونه.
باوره که تلاش یک تو رو صدبرابر میکنه نتیجه میده ولی اگر باور ندشته باشی تلاشت صد هم باشه نتیجه ای نمیده.
مرسی ازتون استاد عزیزم.
در پناه خدای مهربان باشید.
بنام خدای مهربان
ردپای ۳۲
سلام بر همه استاد عزیز و دوستان ٱگاه
اولاً خداوند بزرگ را سپاسگزار و شکر گذارم که توفیق داد فصل اول را با شما دوستان ٱگاه و در مسیر توحید به اتمام برسانم و از همین ٱرامش، سلامتی، احساس خوب و موفقیت های که ایجاد شده در طول مسیر، انگیزه شود برای ادامه دادن به فصل دوم با شوق و علاقه بیشتر فصل دوم، سوم، چهارم و… را ادامه دهیم و هر بار نتایج بزرگتر، بزرگتر و…
گفته های این فایل استاد مثل همیشه بی نظیر است، به من و افرادی مثل من انرژی و امید میدهد، همین که حال ما خوب و احساس خوبی دارم اصل است و اگر از نگاهی مالی و دیگر موضوعات نتایج ملموس را تا هنوز نگرفته ام نگران نباشم و ادامه دهم و باید تکاملم را طی کنم، تا بصورت طبعی و راحت بهش برسم، همون طوری که استاد و صد ها هزار نفر دیگر این راه را رفتن و با امید و توکل ادامه دادند و به خواسته ها و رویا هایشان رسیدن، این مسیر انتها ندارد و باید هم از مسیر رسیدن به اهداف لذت ببرم و با رسیدن به هر هدف کوچک اونو در ذهنم بزرگ کنم، بُلدش کنم و انرژی و انگیزه بگیرم برای رسیدن به قله بعدی و همین طور ادامه دهم.
و موضوع دیگر اینکه اولاً باید مسیرم درست باشه و دوماً قوانین رسیدن بهش را یاد بگیرم، و از این قوانین برای رسیدن به خواسته ها و اهداف بعدی ام استفاده کنم و با رسیدن به هر خواسته، خواسته هایم زیاد تر و بزرگتر شود، و با بُلد کردن و تکرار کردن همین موفقیت ها، همین رسیدن به خواسته های که تا حال رسیدم، این باور را برایم بسازم که باور کنم که من توانای رسیدن به خواسته های بعدی ام را دارم و از موفقیت های گذشته ام الگو بگیرم، انگیزه بگیرم، انرژی بگیرم و از همین پوتانسیل برای رسیدن به قله بعدی و قله های بعدی استفاده کنم.
و دوما من زمانی میتوانم به عزیزانم، فامیل ام، دوستانم و … و همین طور به جهان کمک کنم که اول خودم به رویا ها، ٱرزو ها و خواسته هایم رسیده باشم، تا الگوی موفق باشم تا افرادی دیگر خواسته هایش دست یافتنی بنظر برسد و حرکت کند، اجازه دهم نتایج ام گپ بزنه و تا اون زمان باید سکوت را رعایت کرد.
و موضوع بعد اینکه خواسته هایم را نباید تقسیم بندی کنم که این خواسته های مادی و مالی و این خواسته های معنوی ام است، هر خواسته مادی میتوانه معنوی هم باشه و همینطور از هر خواسته معنوی میشه ازش ثروت ساخت، یعنی میخوام بگم با رسیدن به هر خواسته مادی به خواسته های معنوی ام نیز میرسم و بر عکس از خواسته های معنوی ثروت میسازم وهمین طور…
خداوند برای همه ما بهترین ها را میخواد، و افرادی میتواند به بهترینها برسد که همین حس لیاقت را در خود ایجاد کند، و به کمتر از بهترینها قناعت نکند.
خداوند را سپاسگزارم که در مسیر رسیدن به خواسته هایم قرار دارم، و همسفران چون استاد عزیز و شما دوستان ٱگاه را با خود دارم.
در پناه الله یکتا شاد، ٱرام، در مسیر تکامل، درمسیر توحید، در مسیر رسیدن به رویا هایمان باشیم.
خدای را سپاس که توفیق داد فصل اول که شامل سی روز بود را به خوبی به اتمام برسانم.
خــــــــــــــــــدایا بی نهایت شکرت بابت این حسی خوبم و ٱرامشم، به امید و توکل به خدا و صاحب قدرت مطلق میرم سر فصل دوم، خدایا به امید خودت.