«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

در این چند روزه، درذهنم مشغولِ مرور مسیری بودم که در ابتدای روندِ موفقیت آغاز کردم و آن، نقش الگوهایی بود که در ذهنم برای رسیدن به موفقیت ایجاد کرده بودم.

در زندگی اطرافیانِ من، الگوهای موفق وجود نداشت. اما در کتابهای زیادی، داستان های زندگیِ افراد موفقی را یافتم که:

توانسته بودند از هیچ، موفقیت بسازند

توانسته بودند، بدون هیچ سرمایه ای کسب و کار موفقی ایجاد نمایند

توانسته بودند، با وجود برخورد به مشکلات، همچنان مسیرشان را ادامه دهند

من بارها و بارها، روندِ موفقیت این افراد را خواندم. آنقدر که انگار آنها را می شناسم و با آنها زندگی می کنم

با هر بار خواندنِ داستان های بیشتری از افراد موفق، ذهنیتی در من ایجاد می شد، که می شود حتی از هیچ، به موفقیت هایی بزرگ رسید و بیشتر باورم می شد که اگر آنها توانسته اند، من هم می توانم

من این روند را آنقدر ادامه دادم که دیگر رسیدن به موفقیت های بزرگ، نه تنها برایم یک رویای دور از دسترس نبود، بلکه ۱۰۰% یقین داشتم که آنچه را می خواهم، بدست خواهم آورد. آنهم درست در زمانی که در واقعیتِ آن روزهای زندگی ام، کوچکترین نشانه ای از موفقیت وجود نداشت…

درصدِ بسیاری از این یقین، را همان الگوها در ذهن من ساختند… و قضیه اینجاست که وقتی ذهنِ ما می پذیرد که موضوعی امکان پذیر است، دیگر رسیدنِ ما به آن موفقیت، حتمی است.

لذا تصمیم گرفتم از شما دعوت کنم که، با کمکِ یکدیگر، کتابی مرجع در مورد الگوهای موفق، از داستان موفقیت های تان تهیه کنیم که:

توانسته اید با اجرای آگاهی های آموخته شده از فایلها و دوره های من، باورهایی ثروت آفرین و برنامه ای قدرتمندکننده در ذهنتان نصب کنید که شما را وارد مدار خواسته هایتان کند،

توانسته اید توانایی را در خود بیدار نگه دارید که حمایت و هدایت خداوند را در مسیری که برای خلق خواسته های خود می پیمایید، در وجودتان زنده نگه دارد،

توانایی ای که حساب کردن روی جریان هدایت را در عمل می آموزد تا بتوانید در لحظاتِ ناتوانی از کنترل ذهن به یادت آوری که:

اوضاع هر چقدر هم سخت باشد، قابل تغییر است، اگر بتوانم خودم را با این جریان هدایت همراه کنم و با این قانون مسلم که احساس خوب = اتفاقات خوب، هماهنگ شوم:

همه چیز تغییر می کند وقتی قادر می شویم، فکر خدا را بخوانیم. وقتی باتغییرِ نگاه مان به خود و توانایی های مان، فرکانس و مدارمان را تغییر می دهیم.

یادمان باشد که در جهانی زندگی می کنیم که همواره در حال گسترش است و همیشه مشتاقِ بیشتر بخشیدن به ماست.

یعنی هر چقدر هم موفق باشیم، باز هم می توانیم موفق تر باشیم. هر چقدر باورهای قدرتمند کننده ای در خود ساخته باشیم، باز هم می توانیم باورهای بهتری جایگزینِ آنها نماییم. زیرا جهان ما همواره به سمتِ بهتر شدن و بیشتر داشتن پیش می رود.

داستان این موفقیت ها، داستان ماندن در لبه های پیشرفت است و هر فردی در هر موقعیتی داستانِ شما را می خواند، می تواند با خود بگوید:

اگر این افراد با وجود این شرایط توانسته اند، پس من هم می توانم.

از اینکه با به اشتراک گذاشتن ارزشمند ترین تجارب زندگی تان، موجب رشد افرادِ زیادی در آینده می شوید و به گسترش جهان کمک می کنید، به شما بسیار تبریک می گوییم و تحسین تان می کنیم.

و تازه این شروع موفقیت های شماست

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    279MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی «الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش
    21MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «کامران صابری» در این صفحه: 3
  1. -
    کامران صابری گفته:
    مدت عضویت: 3683 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز آقای عباس منش،طبق درخواستتون خواستم منم موفقیت های خودم رو برای شما و برای خانواده ی صمیمی عباس منش بازگو کنم،امیدوارم قوت قلبی باشد برای دوستان.

    بنده کامران صابری 22ساله از استان کردستان شهرستان کامیاران هستم به تازگی لیسانس برق قدرت رو گرفتم و خیلی خوشحالم که افتخار نوشتن موفقیتهام و تجربه هام رو برای شما دوستان عزیز دارم.

    نحوه ی آشنایی با سایت:

    برای اخذ مدرک کارشناسی در بهمن ماه سال 1392به دانشگاه امام صادق بابل رفتم،ترم اولی که در دانشگاه حضور داشتم از طرف دانشگاه به ما خوابگاه عرضه شد در خوابگاه با دوستی به اسم سامان سلیمی که اهل مریوان بود آشنا شدم.هر دو پیگیر و عاشق پیشرفت و موفقیت بودیم خیلی با هم صمیمی شدیم و به همدیگر قول دادیم تا مثل دو تا برادر در کنار هم به سوی اهداف و خواسته هامون گام بر داریم.با تمام شدن ترم اول تابستون رو در پیش داشتیم از همدیگر جدا شده و هر کداممون به کارگری ساختمان مشغول شدیم.من در کرمانشاه پیش داییم که سنگ کار بود کارگری میکردم تا بتونم خرج و مخارج دانشگاه رو تامین کنم.مهر ماه که به دانشگاه برگشتم یک خانه در شهر بابل در محله ی فولاد کلا اجاره کردیم.ترم اول که در خوابگاه بودیم با شخصی به اسم ماجد پرتوی که ایشون هم مشغول گرفتن لیسانس گرافیک بودن آشنا شدیم ماجد شخص موفقی بود و وقتی که با هم در مورد اهدافمون صحبت می کردیم خیلی خوش بینانه و امیدوارانه حرف میزد همین ویژگی ماجد سبب شد تا من و سامان بیشتر به او نزدیک شویم ماجد خودش به تنهایی خونه گرفته بود. من و سامان هم گهگاهی به خونه ی ماجد میرفتیم و بهش سر میزدیم. یه روز با سامان به خونه ی ماجد رفتیم و صحبت از موفقیت شد ماجد تعداد زیادی فایل های صوتی و تصویری از اساتید و افرادی که در حوزه ی موفقیت کار می کردن به ما داد و ماهم پیگیر فایل ها و کتاب های موفقیت شدیم . در آبان ماه 1393 برای مهمونی به خونه ی ماجد رفتیم این بار ماجد فایل های استاد عباس منش رو به ما داد و به ما گفت که استاد توانمندیه و اینکه خودش هم پیگیر سایت و فایل های استاد عباس منشه،فایل هایی که ماجد به ما داد این ها بودند:”هفت اصل از امام علی”،”نامه ی 31 امام علی “و”دعای کمیل”هنگام تماشای فایل های استاد عباس منش،از ذهنیت باز،قدرت کلام،صراحت وقاطع بودنشون شگفت زده شدم و خیلی باعث خوشحالیم بود که همیشه از آیات قرآن در گفتارها و پندهاشون استفاده می کردند.آن روز عضو سایت عباس منش شدم.

    قبل از آشنایی با سایت عباس منش فردی زود رنج و کمی عصبی بودم واز لحاظ مالی هم در وضعیتی نه چندان جالب بودم و این وضعیت همیشه من رو مجبور به قرض گرفتن و بدهکار شدن به دوستان و آشنایان می نمود.

    چون به لطف خدا در زمینه های مختلفی موفقیت و پیشرفت کسب کرده ام آنها را دسته بندی می کنم و هر کدام را سعی می کنم جداگانه توضیح دهم امیدوارم باعث بی حوصلگی شما دوستان عزیز نشود.

    موفقیت در زمینه ی ارتباط اجتماعی و کنترل خشم:

    زمانی که در دانشگاه بودم با افراد خیلی زیادی آشنا شدم افرادی با ذهنیت ها و فرهنگ های متفاوت.در دانشگاه با فردی به اسم عزیز کریمی که اهل بانه بود آشنا شدم عزیز کریمی شخصیتی کاملا متفاوت با بقیه داشت ،که من درک نمی کردم چرا بعضی رفتارها رو از خودش بروز میده.گهگاهی به خونه ی ما می اومد وقتی به خونه ی ما می اومد همیشه سعی می کرد منو اذیت کنه،با نگذاشتن اینکه درس بخونم و سرو صدا،مسخره بازی و بچه بازی هاش خیلی اعصاب منو بهم می ریخت،بعد از اینکه موفق به عصبانی شدنم می شد و کارش که اعصاب خورد کردن من بود رو به خوبی انجام می داد می رفت یه گوشه ساکت می نشست و با سامان گپ می زد،ولی اعصاب منو به حدی بهم می ریخت که قادر نبودم درس بخونم و تمرکزم رو از دست می دادم.یه شب که فرداش امتحان پایان ترم بررسی سیستم قدرت داشتم عزیز به خونه ی ما اومدو سر یه موضوعی خیلی منو اذیت کرد منم اعصابم بهم ریخت و همش حرص می خوردم و به این فکر می کردم که فردا امتحان رو خراب کنم بعد از اینکه عزیز از خونه ی ما رفت اصلا نمی تونستم درس بخونم و هر چه به عزیز فکر میکردم حرص و جوش بیشتری می خوردم و کینه ام نسبت به او بیشتر می شد آن شب اصلا نتونستم بخوابم و فرداش امتحان رو خراب کردم.دوستان باور کنید در طول ایام امتحانات تنها ترس من این بود که عزیز بیاد خونه ی ما و با اذیت کردنش نذاره من درس بخونم و دقیقا این اتفاق برام افتاد.بعد از این اتفاق به دنبال راهکاری برای کنترل خشم و تسلط بر اعصابم بودم یه روز وارد سایت عباس منش شدم و فایل “قسمتی از قانون آفرینش”و فایل”عفو و بخشش در قرآن”توجه من رو به خود جلب کرد، فایل ها رو دانلود کردم و با اشتیاق آنها رو نگاه کردم بعد از تمام شدن فیلم ها حس عجیبی در من ایجاد شد و تحت تاثیر طرز فکر متفاوت استاد قرار گرفتم،به خودم گفتم این همون چیزیه که من می خواستم بعد نشستم باورهای غلط و احساس بدی رو که نسبت به خود داشتم رو روی کاغذ آوردم تازه فهمیدم که مقصر اصلی خود من هستم چون فکر می کردم نه تنها عزیز کریمی بلکه هر کس دیگه ای می تونه منو زود عصبانی کنه،فکر می کردم که من انسان زود رنجی هستم و این یک ویژگی منه،فکر می کردم زود اعصابم خراب میشه،احساس می کردم تسلط بر ذهنم ندارم،توانایی تحمل تفاوت دیگران را ندارم.این ها موانعی بودن که جلوی پیشرفت من رو میگرفتن بعد از شناسایی موانع راهم،به خودم آمدم و گفتم که من باید تغییر کنم مدام جملات و حرکات آقای عباس منش رو در ذهنم مرور میکردم،این جمله ملکه ی ذهنم شده بود:هر کسی تونسته به هر موفقیتی برسه منم می تونم من چیزی از او کمتر ندارم(مربوط به کلیپ انگیزشیه شماره 4).لحظات،حرکات و قاطعیت استاد در بیان این جمله به من قوت قلب می داد که می گفت هیچ کس نمی تواند من رو عصبانی کنه(در فایل قسمتی از دوره ی قانون آفرینش) و منم به خودم می گفتم اگر استاد عباس منش تونسته که خشم خود رو کنترل کنه منم می تونم من چیزی از او کمتر ندارم و دو عبارت تاکیدی مثبت نوشتم و هر روز صبح و آخر شب آن ها رو تکرار می کردم.دو عبارت تاکیدی من این ها بودن:1-من آدم صبوری هستم و می تونم خشم خودم رو کنترل کنم.2-هر احساسی که نسبت به خودم داشته باشم همه ی جهان همان احساس را نسبت به من دارند،من همیشه شاد و مسرورم.با تکرار و مرور این عبارات بعد از مدتی این جملات به صورت یک باور در ضمیر ناخودآگاه من ثبت شد.روزی که داشتم نماز می خوندم بعد از نماز از ته دل گفتم خدایا من عزیز کریمی را از ته دلم می بخشم و هیچ بغض و کینه ای نسبت به او ندارم و از تو هم می خواهم که او را ببخشی به محض ادای این دعاها حس شگفت انگیزی بهم دست دادو احساس آرامش بی نظیری می کردم. از اون لحظه به بعد با لبخند با عزیز کریمی برخورد می کردم.باور کنید دوستان روزی اومد پیشم و گفت که چرا من هر کاری میکنم نمی تونم عصبانیت کنم ،منم با لبخند بهش می گفتم اون کامرانی که می شناختی تغییر کرده.حتی جالبیش اینجاس بعد از تمام شدن درس و دانشگاه بهم زنگ میزنه و حلالیت میطلبه و میگه که عذاب وجدان داره و صمیمانه برام آرزوی موفقیت می کنه.این بزرگ ترین موفقیت من در زمینه ی کنترل خشم و ارتباط احتماعی بعد آشنایی با سایت عباس منش بود.الان به لطف الهی در کنترل احساساتم خیلی توانمند شدم ،کمتر پیش میاد که عصبانی بشم و ارتباطات اجتماعیم خیلی بهتر شده و خدا رو بابت این نعمت بزگ سپاسگذارم.

    موفقیت تحصیلی و قانون جذب:

    ترم 3 که بودم فایل های رایگان (معرفی دوره ی تند خوانی)را دانلود کردم به امید اینکه سرعت مطالعه ام بالا رود چون دوست داشتم غیر از کتب درسی ،کتب غیر درسی هم مطالعه کنم فکر خرید دوره ی تند خوانی تو مغزم بود اما پول نداشتم تابستان که شد باز هم مثل همیشه رفتم کارگری تا اینکه یه روز ایمیلی از سایت عباس منش برام اومد مبنی بر اینکه به دلیل جا به جا شدن انبار دوره ی تند خوانی با تخفیف 50درصد به فروش می رسد و منم این فرصت را مناسب ترین فرصت دانستم و سریعا اقدام به خرید دوره کردم بعد از اینکه این محصول را تهیه کردم و تمریناتش را انجام دادم باورهای غلط خود نسبت به مطالعه را شناسایی کردم و چنین باور های اشتباهی داشتم:همیشه باور داشتم برای اینکه در تحصیل موفق بشی باید سخت تلاش کنی،در طول روز حداقل پنج شش ساعت درس بخوانی،یا اینکه فکر می کردم حتما باید صبح زود بلند شی و شروع به درس خواندن کنی،همچنین قبل از تهیه ی این محصول وقتی کتابی را می خواندم حواسم پرت می شد و خط ها را گم می کردم و چند دقیقه کلافه می شدم تا ببینم کدام خط بودم و بعضی مواقع بر می گشتم و از اول صفحه دوباره می خوندم.اما با انجام تمرین خط بردن و ستاره (در دوره ی تند خوانی)حوزه ی دیدم رو تقویت کردم و تمرکز حواسم نیز چندین برابر شد و همچنین روش یادگیری(دیداری،سمعی،بصری،لمسی)خودم را نیزشناسایی کردم و فهمیدم که روش یادگیری من دیداری است و اما موفقیت اصلی من در پروژه ی پایان ترم بود:همزمان با دوره ی تند خوانی فایل های رایگان سایت را نیز دانلود می کردم و در ترم آخر فایل قانون جذب رو دانلود کردم و مثل همیشه مشتاقانه آن را نگاه کردم.معضل همه ی دانشجویان ترم آخر،پروژه پایانی بود و دانشجویانی که یک ترم جلوتر از ما بودن فقط و فقط سیگنال منفی پخش می کردن ،میگفتن:استادها سخت گیرن،الکی به پروژه گیر میدن،دانشجویان رو اذیت می کنن،نمره نمیدن و…واین دیدگاه در ذهن 95درصد دانشجویان شکل گرفته بود که پروژه تحویل دادن کار بسیار سختیه. باور کنید عده ای از هم کلاسی هام از ترس اینکه نتونن پروژه رو ارایه بدن اصلا اقدامی برای تعیین موضوع پروژشون نمی کردن اما من بر خلاف همه خیلی خوش بین بودم و رفتم پیش استادم و موضوع دلخواهم رو به استاد پیشنهاد کردم و اصلا ترسی از این نداشتم که موضوعم رو قبول نکنه .گفتم استاد من این موضوع رو دوست دارم،از این منابع می خوام استفاده کنم ،شبیه سازی را از فلان سایت می گیرم،هر دو هفته گزارش فعالیت هایی رو که انجام دادم رو براتون میارم و از خودتون هم راهنمایی می گیرم استادمون که مدیر گروهمون نیز بود موضوع را تایید کرد و گفت که خودش در این زمینه تخصص ندارد و یه استاد را به من معرفی کرد و گفت که راهنماییهام رو از ایشون بگیرم وقتی که از پیش استاد برگشتم هم کلاس هام ازم می پرسیدن که آیا موضوعت رو قبول کرده،بهت گیر نداده،بهانه نیاورده و…منم چون به خودم ایمان داشتم در در جوابشان گفتم که موضوع پروژه رو تایید کرده و مطمءنم که جز اولین کسانی هستم که پروژه ارایه میدن و از دانشگاه فارغ التحصیل می شوند دوستان باور کنید دومین کسی که در رشته ی برق پروژه ارایه داد من بودم و چهار ترمه توانستم کارشناسی رو تمام کنم.ناگفته نماند من یک تجربه ای از دوره ی تند خوانی کسب کردم که دوست دارم شما هم از آن بهره ببرید :قانونی رو که من در دوره ی تند خوانی از استاد عباس منش یاد گرفتم رو نیز در زندگی شخصی نیز بکار می برم و آن این است که در دوره ی تند خوانی استاد میگه که اگر چیزی رو یاد گرفتید برای آنکه به حافظه ی بلند مدت برود کافی است وقتی که آن مطلب را یاد گرفتید آن رو برای دوستانتان یا هم کلاسی هایتان تدریس کنید من این اصل را نه تنها در درس خواندن بلکه در زندگی شخصی نیز بکار میبرم و به محض اینکه یک اتفاق خوب برام رخ می دهد یا به یک موفقیت دست می یابم آن را برای دوستای هم فرکانسم بازگو می کنم و آن ها هم راهکار های خودشان را در اختیارم قرار می دهند و پیشنهاد می کنن اگر فلان کار را اینجوری انجام می دادی نتیجه ی بهتری می گرفتی و اینجوری نقاط ضعف خودم رو پیدا می کنم و آن ها را تقویت می کنم این اصل در زندگی من باعث شده تا شکست هام رو نبینم و فقط روی موفقیت هام و خواسته هام تمرکز کنم ،این خیلی عالیه و اعتماد بنفس بی نظیری به من میده به شما دوستان هم پیشنهاد می کنم این راهکار را در زندگیتان بکار گیریدو نتیجه ی ان را ببیبنید.خداوند را بسیار سپاسگذارم برای اینکه من رو با این سایت آشنا کرد.آرزوی موفقیت و شادکامی براتون دارم.

    موفقیت مالی:

    قبل از هرچیز خلاصه ای از زندگی خودم و باورم نسبت به ثروت را برای شما بازگو می کنم:

    من از بچگی با این تفکر بزرگ شدم که پول در آوردن کار سختیه و برای بدست اوردن ثروت زیاد باید جون بکنی تا بتونی بدستش بیاری چون من پدرم کارگر بود و بعضی وقتها که باهاش سرکار می رفتم به من می گفت یا درستو خوب بخون و کاره ای بشو یا اینکه آینده ی تو هم مثل من کارگری است از 15 سالگی منم تابستان ها کارگری می کردم و خرج و مخارج مدرسه را هم خودم می دادم در گرمای تابستان سخت کار میکردم و عرق می ریختم فقط به این امید که بتونم مخارج سال تحصلی خودم رو تامین کنم و دست پیش کسی دراز نکنم (حتی پدرم) در حین کارگریم در تابستان همیشه به این فکر می کردم که چگونه از این شرایط رها شوم به خودم می گفتم تا کی میخوام این وضعو ادامه بدم با کسایی که باهم کار می کردیم حرف می زدم که چگونه این کارو ول کنم و دیگه کارگری نکنم اما اونا چون خودشون به هیچ موفقیتی نرسیده بودند و این باور رو داشتن که ثروتمند شدن کار سختیه منو مسخره می کردن،می گفتن:تو پدرت کارگره پولی نداره که بخوایی باهاش کار دیگه ای رو شروع کنی،خدا به هرکسی که بخواد پول و ثروت میده ، مغزآدم های ثروتمند با ما فرق می کنه و …

    اما من به تمسخر و تحقیر اونا گوش نمیدادم و به فکر تغییر بودم،الگوهای موفق را در ذهنم می دیدم به خودم می گفتم چگونه اونا تونستن به این موفقیت برسند من هم می تونم،هی با خودم کلنجار می رفتم از یه طرف پدرم منو محدود کرده بود به اینکه تنها راه موفقیت درس خوندنه،پدرم می گفت هرکاری رو که لازم باشه برای من انجام میده که فقط درس بخونم ،پدرم همیشه افرادی که از طریق درس خوندن به ثروت و آسایش رسیده بودن رو برای من مثال می زد منم کم کم به این باور رسیدم که فقط درس خواندن می تونه منو از کارگری نجات بده،سال سوم دبیرستان که شدم سخت تلاش می کردم ، درس می خوندم،شب و روز نداشتم به این امید که دانشگاه قبول بشم ،امتحان کنکور رو دادم نتیجه ی تمام تلاش رو گرفته بودم رتبه ی 139 شدم و دانشگاه قبول شدم در دوره ی کاردانی با اساتیدم حرف می زدم که چگونه پیشرفت کنم اما اکثر اساتیدم از کارشون راضی نبودن،می گفتن حقوق کافی نداریم این برای من که تنها راه موفقیت را درس خواندن می دانستم خیلی خیلی ناخوشایند بود دنبال راهی می گشتم که از این سردرگمی نجات یابم نشستم با خودم فکر می کردم اگر لیسانس بگیرم بعد از دو سال سربازی باید با یه حقوق کمی تو یه شرکت یا اداره ای استخدام بشم و همش به من امرو نهی کنند چنین وضعیتی اصلا تو ذهنم گنجانده نمی شد خیلی برام سخت بود قبول کنم که یه نفر یا یه رئیس به من دستور دهد همیشه به این فکر می کردم که چکار کنم خودم رئیس خودم باشم برای خودم کار کنم خلاصه من در شرایطی بد مالی کاردانی رو تموم کردم و کارشناسی دانشگاه بابل قبول شدم همیشه به فکر تغییر بودم اما هیچ راهکاری نداشتم و فقط تغییر برای من یه رویای دست نیافتنی شده بود.تا اینکه در ترم اخر کارشناسی فایل های رایگان (چگونه هدف گذاری کرد و به ان برسیم)را دانلود کردم و با دقت به ان ها گوش دادم بعد از دیدن فایل ها، هدف های خودم رو به صورت واضح وشفاف نوشتم در مورد هدف هام همیشه با ماجد و سامان حرف می زدم از آن ها راهنمایی می گرفتم و خیلی خیلی به هدف هام توجه می کردم جملات تاکیدی مثبت می نوشتم و جایی که همیشه در مقابل دیدم بود می زدم،ماشینی رو که دوست داشتم کنارش عکس گرفتم و آن را تصویر زمینه ی لب تاپم کردم بعد از مدتی احساس می کردم که مدارم عوض شده خیلی به آینده امیدوار شده بودم ،خیلی خوش بین شده بودم این روند ادامه داشت تا اینکه یک روز فایل های (چگونه درامد خود را در عرض یک سال سه برابر کنیم) رو که از قبل داشتم(هدیه ی دوره ی تندخوانی) نگاه می کردم این فایل ها خیلی منو به چالش کشید با دیدن اولین فایل تعهد نوشتم که تا یکسال آینده باید درآمدم سه برابر شود خیلی شگفت زده شده بود سریعا فایل دوم را نیز با دقت نگاه کردم بعد از اتمام فایل دوم شب و روز نداشتم که چگونه یک کلیپ انگیزشی تاثیر گذار برای خودم درست کنم چند روز مشغول بودم تا اینکه یک کلیپ بسیار جذاب و تاثیر گذار با صدای خودم درست کردم و هر روز آن را گوش می دادم یک روز هندزفری گذاشته بودم گوشم و داشتم می رفتم بابلسر کنار دریا،با پیاده که می رفتم سمت دریا یه اغایی رو دیدم که کنار یه سانتافه سفید رنگ نشسته بود منم رفتم پیش و ازش درخواست کردم که باهم بنشینیم و حرف بزنیم در کمال ناباروری من خیلی ساده قبول کرد جالبش اینجا بود که اون هم،هم رشته ای خودم (برق) بود. وقتی فهمیدم که هم رشته ای خودمه از خوشحالی پروبال در می آوردم و قانون جذب رو با تمام وجود باور کردم وکلی سوال ازش در مورد ثروت پرسیدم کاملا مخالف باورهای محدو کننده ای دوران بچگی که به من تحمیل کرده بودن جواب داد این جمله اش دائما در ذهنم تکرار می شد که می گفت خدا که حسود نیست تو ازش بخواه اونم بهت میده بعد از مصاحبه با شور و شوقی فراوان رفتم کنار دریا،همش خودمو تحسین می کردم،می گفتم که آدم جسوری هستم ،فوق العادهم،خیلی زود به خواسته هام می رسم و …. کامران صابری با نگرش جدید،باورهای ثروتمند و ذهنی باز و اعتماد بنفس بالا از دانشگاه فارغ التحصیل شد بعد از فار التحصیلی 2 ماه بدون مزد پیش یه مهندس کار کردم، دوربین مدار بسته و تابلو روان(led) یاد گرفتم و بهای یاد گرفتن رو دادم (دو ماه کار کردن بی مزد) بعد از آن به شهر خودم بازگشتم دو ماه بی کار بودم اصلا در طول این دوماه کوچکترین ناامیدی را به ذهنم راه ندادم.منی که قبلا در تابستان ها اگر یک هفته بی کار می شدم همش گله و شکایت داشتم و می گفتم که کارگری هم گیرما نمیاد.در طول دو ماه بی کاریم همش در حوزه ی اون چیزهایی که میخواستم مطالعه می کردم با اینکه داییم پیشنهاد کار سنگ کاری هم بهم می داد ولی بی کاری را ترجیح می دادم تا اینکه شغلی که منو از خواسته ام دور می کنه بپذیرم بعد از دوماه یکی از دوستام گفت من یه کاری تو تهران سراغ دارم بیا باهم بریم کار در زمینه ی مورد نظرم نبود و فقط به خاطر این قبول کردم گفتم که میرم تهران یک مدت کوتاهی کار میکنم یه پولی که دستم بیاد می رم زمینه ی مورد علاقه ی خودم .بخدا فقط چهار روز اونجا کار کردم و از طرف یکی دیگه از دوستام که تو تهران کار برق می کرد بهم پیشنهاد کار شد منم بلافاصله قبول کردم بعد از دوماه کار برق در پروژه همت واقع در شهید باقری تهران با دوستم توانستیم اعتماد پیمانکار اونجا رو جلب کنیم و نصبیات برق اون پروژه رو با دوستم گرفتیم بعد از آن نصب سیستم اعلام حریق 150 واحد از همان پروژه را گرفتیم الان که این کارها رو انجام دادیم و کلی تجربه و اعتبار کسب کردیم این مبلغ خیلی برام بدیهی شده و به فکر کارهای بزرگتر و ثروت بیشتر هستم دوستان باور کنید طبق تعهدی که به خودم داده بودم هنوز یک سال نشد که در امدم بیش از 3 برابر شده و خیلی خیلی خداوند رزاق رو بابت این ثروت و نعمت سپاسگذارم از همه ی دوستان که مطالب من رو خوندن نهایت تشکر و سپاسگذاری رو دارم و از خداوند متعال برای همه شما آرزوی موفقیت ،شادکامی ،ثروتمندی سلامتی و عاقبتی بخیری در دنیا و آخرت را خواهانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای: