«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

در این چند روزه، درذهنم مشغولِ مرور مسیری بودم که در ابتدای روندِ موفقیت آغاز کردم و آن، نقش الگوهایی بود که در ذهنم برای رسیدن به موفقیت ایجاد کرده بودم.

در زندگی اطرافیانِ من، الگوهای موفق وجود نداشت. اما در کتابهای زیادی، داستان های زندگیِ افراد موفقی را یافتم که:

توانسته بودند از هیچ، موفقیت بسازند

توانسته بودند، بدون هیچ سرمایه ای کسب و کار موفقی ایجاد نمایند

توانسته بودند، با وجود برخورد به مشکلات، همچنان مسیرشان را ادامه دهند

من بارها و بارها، روندِ موفقیت این افراد را خواندم. آنقدر که انگار آنها را می شناسم و با آنها زندگی می کنم

با هر بار خواندنِ داستان های بیشتری از افراد موفق، ذهنیتی در من ایجاد می شد، که می شود حتی از هیچ، به موفقیت هایی بزرگ رسید و بیشتر باورم می شد که اگر آنها توانسته اند، من هم می توانم

من این روند را آنقدر ادامه دادم که دیگر رسیدن به موفقیت های بزرگ، نه تنها برایم یک رویای دور از دسترس نبود، بلکه ۱۰۰% یقین داشتم که آنچه را می خواهم، بدست خواهم آورد. آنهم درست در زمانی که در واقعیتِ آن روزهای زندگی ام، کوچکترین نشانه ای از موفقیت وجود نداشت…

درصدِ بسیاری از این یقین، را همان الگوها در ذهن من ساختند… و قضیه اینجاست که وقتی ذهنِ ما می پذیرد که موضوعی امکان پذیر است، دیگر رسیدنِ ما به آن موفقیت، حتمی است.

لذا تصمیم گرفتم از شما دعوت کنم که، با کمکِ یکدیگر، کتابی مرجع در مورد الگوهای موفق، از داستان موفقیت های تان تهیه کنیم که:

توانسته اید با اجرای آگاهی های آموخته شده از فایلها و دوره های من، باورهایی ثروت آفرین و برنامه ای قدرتمندکننده در ذهنتان نصب کنید که شما را وارد مدار خواسته هایتان کند،

توانسته اید توانایی را در خود بیدار نگه دارید که حمایت و هدایت خداوند را در مسیری که برای خلق خواسته های خود می پیمایید، در وجودتان زنده نگه دارد،

توانایی ای که حساب کردن روی جریان هدایت را در عمل می آموزد تا بتوانید در لحظاتِ ناتوانی از کنترل ذهن به یادت آوری که:

اوضاع هر چقدر هم سخت باشد، قابل تغییر است، اگر بتوانم خودم را با این جریان هدایت همراه کنم و با این قانون مسلم که احساس خوب = اتفاقات خوب، هماهنگ شوم:

همه چیز تغییر می کند وقتی قادر می شویم، فکر خدا را بخوانیم. وقتی باتغییرِ نگاه مان به خود و توانایی های مان، فرکانس و مدارمان را تغییر می دهیم.

یادمان باشد که در جهانی زندگی می کنیم که همواره در حال گسترش است و همیشه مشتاقِ بیشتر بخشیدن به ماست.

یعنی هر چقدر هم موفق باشیم، باز هم می توانیم موفق تر باشیم. هر چقدر باورهای قدرتمند کننده ای در خود ساخته باشیم، باز هم می توانیم باورهای بهتری جایگزینِ آنها نماییم. زیرا جهان ما همواره به سمتِ بهتر شدن و بیشتر داشتن پیش می رود.

داستان این موفقیت ها، داستان ماندن در لبه های پیشرفت است و هر فردی در هر موقعیتی داستانِ شما را می خواند، می تواند با خود بگوید:

اگر این افراد با وجود این شرایط توانسته اند، پس من هم می توانم.

از اینکه با به اشتراک گذاشتن ارزشمند ترین تجارب زندگی تان، موجب رشد افرادِ زیادی در آینده می شوید و به گسترش جهان کمک می کنید، به شما بسیار تبریک می گوییم و تحسین تان می کنیم.

و تازه این شروع موفقیت های شماست

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    279MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی «الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش
    21MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «جواد قاسمی» در این صفحه: 2
  1. -
    جواد قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 3612 روز

    سلام

    من جوونی 27 ساله هستم که لیسانس مخابرات دارم .

    کلا با قانون جذب بواسطه فیلم راز تو 20 سالگیم آشنا شدم … خیلی هم اون فیلم و دیدم، اما با توجه به اینکه خیلی فیلم کلی بود و کاملا مسائل باز نشده بود نتونستم استفاده زیادی کنم هرچند خودمم مقاومت زیادی داشتم ضمن اینکه کامل موضوع رو باور نکرده بودم.

    من اوایل جوونیم خیلی روحیه خوبی داشتم پر از امید و شور و هیجان و فعالیت … تا اینکه وارد دانشگاه شدم … دانشگام توی ساری بود توی شمال کشور .. اونجا دور از خونه بودم و چون پول نداشتم مجبور بودم با چندتا از هم دانشگاهی هام خونه بگیرم .. کم کم با همخونه ای هام به مشکل برخوردم و سر مسائل جزیی بحث می کردیم .. تو 5 سالی که شمال بودم مجبور شدم 5 تا خونه عوض کنم و هر بار داستان تکرار می شد.

    تو دوران دانشگاه وضعیت مالی بسیار بدی داشتم .. چند جا برای کار رفتم که یا اونجا درگیر میشدم باهاشون یا پولمو نمی دادن … چند تا شکست عاطفی خیلی بد خوردم که واقعا تو یکیشون که اواخر دانشگاهمم بود حس کردم به شدت تحقیر شدم و خیلی تحت فشار قرار گرفتم و به شدت افسرده و سرخورده شده بودم .. خیلی زیاد سیگار می کشیدم و همش توی خودم بودم و استرس خیلی شدیدی داشتم انقد ناخونامو خورده بودم که دیگه هیچی ازشون نمونده بود .. البته اینم بگم که روزای خوبم خیلی داشتم اما واقعا انگار هیی خوشحالم نمی کرد شاید لحظه ای همه چیز خوب بود و شاید خودمو تو ظاهر خوب می دادم اما از درون تو خودم می سوختمو داغون بودم. انگار تو یه دوره باطل افتاده بودم همه مشکلات به یه شکل دیگه با آدمای جدید برام تکرار میشدن.

    تو همین دوران دانشگام یک کتابی هم خوندم به اسم معجزه ذهن که چندتا تکنیک خوب معرفی کرده بود که اجرا می کردم اما بازم ولش می کردم باز روز از نو …..! کتابای موفقیت زیادی هم می خوندم اما هیچکدوم برام تاثیری نداشت و اصلا حوصله ی به گفته هاش عمل کردنو نداشتم.

    تا اینکه درسم تموم شد و افسرده اومدم تهران.. خیلی حالم بد بود چون روز اول که رفتم شمال به خودم قول دادم توهمین شهر کسب و کار راه بندازم اما با یه مقدار بدهی اومده بودم خونه..

    دل و دماغه هیچی نداشتم …

    پدرم تو مخابرات مسئوله یکی از بخش های مخابراته و کلی دوست و آشنا داره که شرکت خصوصی دارن که همیشه منو تحت فشار میزاشت که برو تو یکی از این شرکتا دستتو بند کن ، که من همیشه یه جوری خودمو میزدم کوچه علی چپ . چند باریم زورکی فرستادم مصاحبه که اونجام درست درمون جواب نمیدادم و مصاحبه هارم رد می شدم.. هر بار بابام میگفت پسر برو آینده داره بیمه داره فلان داره من جوابی بهش نمی دادم فقط تو دلم میگفتم واسه مردم کار کردن هدف من نیس این کار من نیس .. من باید برای خودم کار کنم.. نمی دونستم چطوری اما میدونستم همیشه تو این حال بدم نمی مونم.

    تو همین دوران تو یه گروه عضو شده بودم که توش مطالب انگیزشی میزاشتن .. منم گه گداری یه سر میزدم و چهار تا مطلب می خوندم .. حالمو بهتر میکرد .. خوشم میامد از این کار.. تا اینکه نمیدونم کدوم پدر بیامرزی سه تا فایل صوتی گذاشت تو گروه .. که چگونه درآمد خود را 3 برابر کنید استاد عباسمنش بود.. گوش که کردم خیلی باحال بود .. فکر کردم همون مطالب فیلم راز رو میگن یکم که گوش کردم آهنگ صداش و لحنش توجه همو جلب کردو اومدم تو نت دنباله سایت گشتمو پیداش کردم ( البته صوت استاد رو که گوش میکردم فکر می کردم لاغر و خیلی قد بلند و عینکی باشن با موهای فرفری .. اما تصویرشو که دیدم فهمیدم کلا برعکس فکر کردم ) وقتی سایت و پیدا کردم تمام مطالب رایگان و دانلود کردم تو یوتیوب رفتم تو آپارات هر فایلی بود که می تونستم به رایگان بگیرمو دانلود کردم و شروع به گوش دادن و دیدن کردم..

    اوایل به شدت مقاومت داشتم .. حتی با گوش کردن فایل ها استرس می گرفتم .. چون مثلا ایشون میگفت بی نهایت ثروت هست .. بی نهایت دست خدا هست .. من اصلا اینارو باور نداشتم .. ذهنم به شدت بسته بود..

    تصمیم گرفتم تمام فایل هارو بارها گوش کنم .. همین صرف گوش دادن به فایل ها کلی از مقاومت های منو شکوند .. فقط با گوش دادن کلی شک تو باورهای قدیمیم ایجاد شد و کم کم حس کردم دارم یه آدم دیگه میشم.. کم کم ترس از فردام رفت .. استرسم رفت .. آه و ناله رفت .. فکر به گذشته کاملا از بین رفت ..

    کم کم برای خودم یک سری فایل صوتی درست کردم وعبارت های تاکییدیمو صوت کردم و هر روز گوششون میدم .. الان که در خدمت شمام خیلی چیزارو از دست دادم و خیلی چیزارم بدست آوردم بدون شاید کمترین تلاش و فقط به صرف گوش کردن فایل های رایگان.

    این داستان زندگیم بود اما حالا می خوام یکم تخصصی راجع به حالم و مسیری که رفتم بگم.

    الان که در خدمت شمام گذشته رو کات کردم چون یه فایل تصویری راجع به اعتماد به نفس از استاد دیدم که از پدر چند تا شهید گفتنو راجع به فرزند از دست رفتشون گفتن و … که خیلی شدید منو تحت تاثیر قرار داد.. اونجا بود که فهمیدم چهارتا مشکل واسه پخته شدنم تو گذشته که چیزی نبوده .. لذا گذشته رو کات کردم و انداختمش دور البته تجربیات مفیدش باهام هست.

    الان فهمیدم که شکست های عاطفیم به خاطره خلا عاطفیه خودم بود و دوست نداشتنه خودم .. حقیقتا زیاد خودمو دوست نداشتم و خیلی شاید پرتوقع بودم و همیشه سعی می کردم خودمو فدای دیگرن کنم و انتظار داشتم اونام همین کارو بکنن در نهایت تعجب میدیدم نتیجه برعکسه…الان فهمیدم عزت نفس ضعیفی داشتم .. الان خیلی بهتر شدم اما حس میکنم کافی نیس باید خیلی عالی تر بشم.

    قبلا نمیدونید چقدر حرف و فکر فامیل برام مهم بود .. چی میگن .. چیکار میکنن و … الان به هیچ عنوان حرف و نظر هیچکسو هیچ چیز برام مهم نیست قبلا به خاطر حرف مردمو چشم و هم چشمی می خاستم هرجور هست فوق لیسانس و دکترا بگیرم مدرکه برام خیلی مهم بود اما الان مهارتام برام مهم شده … الان تقریبا به سمتی رفتم که نظر خودم برام مهمه که اینم واقعا با دیدن فایل رایگان عزت نفس که همین چند وقت پیش منتشر شد برام خیلی بهتر جا افتاد.

    کلا با گوش کردن به فایل انشتین و مصاحبه ایشون با آقای شعبانعلی خیلی از نگرانی هام از آینده از بین رفته .. و آرامش درون خیلی عالی دارم.

    و فایل رایگان تصمیم گریشونم به من اینو یاد داد که باید تصممیم های بزرگ بگیرم و واقعا گرفتم و با ریختن خیلی از مقاومت های ذهنیم شروع کردم به تمرین روی خودم که ایشون گفتن من برای موفقیت، شبانه روزی روی باورهام کار کردم.. اینجا بود که فهمیدم منم باید شبانه روزی کار کنم و بمب بارونشون کنم و هیچ راه دیگه ای نیس..

    اوایل که فایل هاشونو گوش میکردم ایشون گفتن خدا بی نهایت دست داره که به ما نعمت برسونه.. تئوری سطله آب رو گفتن و … من تو دوران دانشجویی دوستی داشتم که شاید مثله ایشون 5 نفرم تو ایران نباشن.. نابغه ای هستن تو زمینه طراحی سایت و نرم افزار و سخت افزار کامپیوتر به تنهایی می تونه کار 10 تا شرکتو انجام بده .. اما جالب این بود که از من بی پول تر بود .. بعدها فایل استعداد کافی نست رو که گوش کردم فهمیدم چرا نمیتونه از تواناییش استفاده کنه .. هربار که تشویقش می کردم که بیا فلان سایتو راه بندازیم و کسب درآمد کنیم میگفت ما باید سرمایه اولیه داشته باشیم تو بازار سایت و کامپیوتر مافیا هست و … با توجه به آموزه ها تصمیم گرفتم راهمو ازش جدا کنم .. و خودم روی توانایی های خودم کار کنم .. الان از این دوستم خیلی وقته خبر ندارم .. اما من مدتیه با یکی از دوستای دیگم آشنا شدم و با توجه به شناخت خوبی که از اینترنت و کامپیوتر دارم روزانه دو ساعت کار میکنم و ماهی یک میلیون براحتی آب خوردن درآمد دارم.

    اما همه چی به اینجا ختم نمیشه .. انقد حرفام زیاده که میتونم یه کتاب به تنهایی بنویسم …

    اینجا میخام راجع به کتاب شگفت انگیز رویاهایی که رویا نیستند صحبت کنم قبلش یه موضوع مهم .. من به این ایمان رسیدم که نمی تونم سره هیچ کس کلاه بزارم..کسی هم نمیتونه سره منو کلاه بزاره … تنها کار اینه که یا به خودمون ضربه میزنیم یا به خودمون کمک می کنیم همین.

    .. تا اینکه چند وقته پیش کتابای استادو خریدم .. شاید تاثیر خوبه این کتاب این بود که از روش صحیح تهیه کردمش.. واقعا با خوندنوشن درهای بسیار زیادی به روم باز شد و با خوندن کتاب چگونه فکر خدارو بخانیم هم به آرامش خیلی خوبی رسیدم تنها با تفکر بروی یک آیه.

    آیه ای که به مادر موسی وحی میشه بچه رو بنداز توآب.. یکم دقت کردم که تو روزگاری که تو شهر و استان فرعون شاید به زور پنج هزار جمعیت بود نهایت ده هزار نفر و شخصی مثله فرعون این قدرت رو داشت که بیاد و همه نوزادان پسرو بکشه هیچکسم نتونه بهش کوچکترین حرفی بزنه ، چطور خدا به راحتی این معجزه رو انجام داد و موسی تو قصر فرعون به مادرش رسید .. بی نهایت عجیبه .. به خودم گفتم الان تو کشورمون قانون هست.. پس نگران چی باشم .. قبلا از جنگ و زلزله سیل و گرم شدن کره زمین و …. می ترسیدم .. اما با درک این یک آیه به این نتیجه رسیدم که اصلا کله کره زمینم منفجرم شه مهم نیس، هرکی بره و بیادم مهم نیس ..خدایی که هوای موسی رو داره هوای منم داره .

    وقتی خوندن کتاب هارو تموم کردم و تمریناتشم انجام دادم خیلی اتفاقی یه سفر شمال پیش یکی از دوستان صمیمیم برام پیش اومد.. تو این مدت که نرفته بودم شمال این دوستم شرکت نصب و طراحی دوربین مداربسته زده بود و ماشاالله وضعش خیلی خوب شده بود.. یه شرکت زیبا داشت که این چند روز و تو شرکتش بودم و اینکه واقعا از هتل بیشتر خوش گذشت .. انواع و اقسام غذا و بستنی رو میخوردیم و همش تو گشت و گذار و تفریح بودیم . دریا رفتیم و با چند نفر دیگه کلی بازی کردیم .. روز بعد به جنگل رفتیم .. کوه های بسیار زیبا و پوشیده از درخت و بسیار عالی چندتا آبشار رو تو مسیر جنگل دیدیم و آخر سر هم به بالای کوهی رفتیم که نوکه کوه با ابرهای بسار زیبایی احاطه شده بود .. تا حالا حس بودن تو ابرها رو تجربه نکرده بودم واقعا به قول معروف رو ابرا بودم.. تو راه حیواناتی مثل گاو و اسب و سگ ها رو میدیدم که چقدر درآرامش مشغول چرا بودن و گاهی حس میکردم واقعا دارن شکر گذاری می کنن و کاملا در لحظه زندگی میکردن با خودم گفتم همه مخلوقات خدا اینگونه اند حتی بچه های کوچیک هم همینطورین در لحظه و آرام اما متاسفانه بزرگتر که میشیم به جای اینکه از قدرت تفکر و تعقل استفاده کنیم و وضعیت آرامشمون رو بیشتر کنیم ..متاسفانه برعکس عمل می کنیم و بدتر به خودمون صدمه میزنیم..

    موقع برگشت از سفر جنگل دوستم داشت از یک مشکلی که تو روند اداریش پیش اومده و اگه حل بشه چقد به نفعه شرکتش میشه گفت.. همینجوری که میگفت یهو یادم اومد من یکی از دوستانم تو اون اداره مسئول یکی از قسمت هاس.. به دوستم گفتم مشکلشو خیلی زود بر طرف میکنم.. اونم بهم قول داد اگر حل کنم یک سفر خارجی رایگان منو میبره .. من همیشه عاشق این بودم که برم ژاپن .. هر بار هدفامو که لیست کردم یکیش سفر به ژاپن بود ! به لطف خدا مراحل حل مشکل دوستم داره انجام میشه منم انشاالله آماده ام به زودی راهی سفر به ژاپن زیبا شم..

    بهتون گفتم که رو مداریک میلیونم … دوستم بهم پیشنهاد کرد تو که شناخت خوبی رو کامپیوتر داری چرا از تهران جنس نمیفرستی بدم ویزیتورام برات بفروشن ؟ منم یکم فکر کردم دیدم واقعا تو تهران کلی از عمده فروشایی که تو این چند وقت باهاشون کار کردمو میشناسم.. چرا که نه؟ الان مشغوله جمع آوری لیست فروشمم که بفرستم برای شمال و ….

    وقتی از شمال داشتم میامدم تهران حال عجیبی داشتم نه بخااطر اتفاقات زیبایی بود که افتاده بود .. به این خاطر که با خودم گفتم من 5 سال شمال بودم جز خود خوریو استرس و درگیری چیزی نصیب خودم نکردم .. الان چی شد که تو دو سه روز انقد خوش گذشت و انقد اتفاقای عالی !

    یادم اومد که تو کتاب رویاها استاد گفتن شکارچی نقاط مثبت باشین … منم چند وقتی به نقاط مثبت و زیبا توجه کردم چند وقتی هوای ذهنمو و غذای روحمو داشتم و این تجربه زیبا رو داشتم.

    دوستان حرف زیاده اما من الان به خاطر گذشتم نه تنها پشیمون نیستم بلکه خیلیم خوشحالم چون اون گذشتم به من فهموند باید از بحث کردن ، غرغر ، خوندن و دیدن همه اخبار ، ارتباط با همه دوستان و … دوری کنم.. واقعا هیچ دانشگاهی بهم نمی تونست انقد درس های زیبا بده..

    اما در آخر می خوام چند تا نکته ای که تو این مدت بهش رسیدمو بگم :

    به همه دوستانی که می خوان تازه شروع کنن اکیدا توصیه میکنم همه فایلای استادو دانلود کنن و به شدت استفاده کنن.. من خودم اینطوری استفاده میکنم که اول فایل تصویری رو میبینم .. اینطوری حس میکنم که واقعا دارم خصوصی آموزش می بینم و احساس خیلی خوبی بهم میده و تو دفعه های بعد گوشش بدین حالا چه تو بیرونین تو اتوبوسین مترو یا هرچی.. من الان معتاد گوش کردن شدم.. دیگه آهنگ گوش نمیدم ..خیلی کم اونم آهنگای شاد و زیبا و مثبت .. بیشتر از آهنگ گوش کردن دوس دارم تو جو شاد مثبت کنسرت باشم.

    همین گوش کردن فایلای رایگان کلی براتون باور ایجاد میکنه و خیلی از مقاومتاتونو میشکونه.

    مرحله بعدی استفاده از محصولاته .. من خیلی از نظراته دوستانی که محصولاتو تهیه کردم خوندم.. و گاهی هم دوستانی که تو بخش عقل کل که محصولاتو تهیه کردن یه سوالاتی می پرسن که با اینکه یک ساله تهیه کردن هنوز استفاده نکردن و …

    ببینید دوستان استاد تو یه فایلی گفت که هر وقت پول محصولات و تونستی به راحتی بدی، بخر .. قرض نکن و … که کاملا درسته منم میخام اینو بهش اضافه کنم که تو خرید محصول هم باید با پولش راحت باشیم هم از نظر ذهنی آماده باشیم .. یعنی اگر من با همون حال بدم یهو محصولات و میخریدم شاید نتیجه قابل قبولی نمیگرفتم .. اما اومدم مطالب رایگانو که پیش زمینس رو تو خودم جا انداختم و با همونا رو خودم کار کردم و بعد با خرید دوتا کتاب ( رویاها و فکر خدا ) کلی اثر مثبت رو خودم دیدم.

    نکته بعدی اینه که باید محصولاتم به ترتیب و با توجه به شرایط بخریم .. اما من با خوندن نظرات دوستان و سوالات دوستان به این نتیجه رسیدم که با توجه به جامعه ما و باورهامون.. باید به ترتیب اول کتابهارو بخونیم و بعد رو عزت نفسمون کار کنیم ( دوره عزت نفس ) بعد آفرینش رو یاد بگیریم ( دوره آفرینش ) بعد با توجه به آموخته ها هدف گذاری کنیم ( دوره هدف گذاری ) و بعد بریم سراغ ثروت ( دوره روانشناسی ثروت ) و چون تضاد ها ومشکلات همیشه هست نیاز هستش که تو این مرحله برای برخورد با مشکلات جدیدمون محصول ( مشکلات دلیل اصلی موفقیت ) رو هم تهیه کنیم.

    البته دوره عشق و مودت ترتیب خاصی نداره بعد فایل رایگان میشه تهیه کردش…

    اما در خصوص تغییر باورها من چندتا نتیجه خوب گرفتم که هم روحیه منو خیلی عالی کرده هم اعتماد به نفسمو بالا برده.. اولا من چند وقتیه هر روز صبح چند صفحه شکر گزاری مینویسم از خونه ای که توش هستمو لباسامامو سلامتیمو پولمو روابطمو هر چیزی که تو اون لحظه به ذهنم بیاد زیادم طول نمیکشه چند دیقیقه فوقش .. من یک داداش کوچیک دارم که خیلی شیطونه همه هم همش دعواش میکنن .. من چند وقتیه تو شکر گذاریم بخاطر اینکه انقد حرف گوش کنه و پشتمه و دوستم داره مینویسم .. جالبه گاهی اوقات حرف بابامو گوش نیمده اما من که میگم بشین .. میشینه و کلا حسابی مثله موم تو دستمه …

    شبها قبل خواب شکر گذاریمو که صبح نوشتم میخونم. و موقع خوابیدن هم اکثر فایل های آرامش در پرتو الهی رو گوش می دم..

    و کار بعدیم گوش دادن مداوم به فایل های استاد بصورت رندم ( روزی حداقل 3 یا چهار تا ) و گوش کردن به فایل های تاکیدیم هستش تو حین قدم زدن، کار، خواب و خلاصه سعیم اینه که هر لحظه هدفون تو گوشم باشه..

    و حرف آخر یا شاید مهمترین نکته اینه که تو یه فایلی استاد گفتن حرف زدن راجع به هرچیزی مارو بهش میرسونه و زبان چاقوی دولبس من همزمان که فایل ها رو گوش میدم راجع به شون با خودمم صحبت می کنم و واقعا خیلی عالیه و سعیم بر اینه که تو محاوره عادیمم حواسم خیلی جمع باشه که چی میگم ..

    اما به نظرم جادویی ترین تکنیک که واقعا همیشه شگفت زدم کرده .. تکنیک آینه هستش.. به این صورت که یک آینه جلومون میزاریم و عبارات تاکیدی رو بصورت خطابی به خودمون میگیم مثلا تو جذابی .. تو زیبایی.. صد میلیون تومن پول داری و … حالا هرچیزی … باور کنید جادو میکنه ….

    اوایل ممکنه حین گفت مقاومت پیش بیاد یا مسخره به نظر برسه یا هرچیزی تو گوش کردن فایل های صوتی هم مقاومت هست .. تنها راه موفقیت تصمیم قطعی و غلبه به این مقاومت هاس… بعد چند وقت تمرین عادی میشه.. امتحان کنید مطمئنم شگفت زده میشد.

    در پایان من شاکر خداوندم به خاطر گذشته و حال و آیندم .. اگه گذشته و تجربیاتش نبود الان انقدر با آرامش و ریلکس نبودم .. ممنون از همتون بویژه این سایت زیبا .. شاد و موفق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 82 رای: