در این چند روزه، درذهنم مشغولِ مرور مسیری بودم که در ابتدای روندِ موفقیت آغاز کردم و آن، نقش الگوهایی بود که در ذهنم برای رسیدن به موفقیت ایجاد کرده بودم.
در زندگی اطرافیانِ من، الگوهای موفق وجود نداشت. اما در کتابهای زیادی، داستان های زندگیِ افراد موفقی را یافتم که:
توانسته بودند از هیچ، موفقیت بسازند
توانسته بودند، بدون هیچ سرمایه ای کسب و کار موفقی ایجاد نمایند
توانسته بودند، با وجود برخورد به مشکلات، همچنان مسیرشان را ادامه دهند
من بارها و بارها، روندِ موفقیت این افراد را خواندم. آنقدر که انگار آنها را می شناسم و با آنها زندگی می کنم
با هر بار خواندنِ داستان های بیشتری از افراد موفق، ذهنیتی در من ایجاد می شد، که می شود حتی از هیچ، به موفقیت هایی بزرگ رسید و بیشتر باورم می شد که اگر آنها توانسته اند، من هم می توانم
من این روند را آنقدر ادامه دادم که دیگر رسیدن به موفقیت های بزرگ، نه تنها برایم یک رویای دور از دسترس نبود، بلکه ۱۰۰% یقین داشتم که آنچه را می خواهم، بدست خواهم آورد. آنهم درست در زمانی که در واقعیتِ آن روزهای زندگی ام، کوچکترین نشانه ای از موفقیت وجود نداشت…
درصدِ بسیاری از این یقین، را همان الگوها در ذهن من ساختند… و قضیه اینجاست که وقتی ذهنِ ما می پذیرد که موضوعی امکان پذیر است، دیگر رسیدنِ ما به آن موفقیت، حتمی است.
لذا تصمیم گرفتم از شما دعوت کنم که، با کمکِ یکدیگر، کتابی مرجع در مورد الگوهای موفق، از داستان موفقیت های تان تهیه کنیم که:
توانسته اید با اجرای آگاهی های آموخته شده از فایلها و دوره های من، باورهایی ثروت آفرین و برنامه ای قدرتمندکننده در ذهنتان نصب کنید که شما را وارد مدار خواسته هایتان کند،
توانسته اید توانایی را در خود بیدار نگه دارید که حمایت و هدایت خداوند را در مسیری که برای خلق خواسته های خود می پیمایید، در وجودتان زنده نگه دارد،
توانایی ای که حساب کردن روی جریان هدایت را در عمل می آموزد تا بتوانید در لحظاتِ ناتوانی از کنترل ذهن به یادت آوری که:
اوضاع هر چقدر هم سخت باشد، قابل تغییر است، اگر بتوانم خودم را با این جریان هدایت همراه کنم و با این قانون مسلم که احساس خوب = اتفاقات خوب، هماهنگ شوم:
همه چیز تغییر می کند وقتی قادر می شویم، فکر خدا را بخوانیم. وقتی باتغییرِ نگاه مان به خود و توانایی های مان، فرکانس و مدارمان را تغییر می دهیم.
یادمان باشد که در جهانی زندگی می کنیم که همواره در حال گسترش است و همیشه مشتاقِ بیشتر بخشیدن به ماست.
یعنی هر چقدر هم موفق باشیم، باز هم می توانیم موفق تر باشیم. هر چقدر باورهای قدرتمند کننده ای در خود ساخته باشیم، باز هم می توانیم باورهای بهتری جایگزینِ آنها نماییم. زیرا جهان ما همواره به سمتِ بهتر شدن و بیشتر داشتن پیش می رود.
داستان این موفقیت ها، داستان ماندن در لبه های پیشرفت است و هر فردی در هر موقعیتی داستانِ شما را می خواند، می تواند با خود بگوید:
اگر این افراد با وجود این شرایط توانسته اند، پس من هم می توانم.
از اینکه با به اشتراک گذاشتن ارزشمند ترین تجارب زندگی تان، موجب رشد افرادِ زیادی در آینده می شوید و به گسترش جهان کمک می کنید، به شما بسیار تبریک می گوییم و تحسین تان می کنیم.
و تازه این شروع موفقیت های شماست
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD279MB23 دقیقه
- فایل صوتی «الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش21MB23 دقیقه
بنام خالق زیبائی ها
سلام استاد عزیم عباسمنش و یاران همراه
خدارا سپاسگذارم که به موقع همه درخواستهام را داره اجابت میکنه
استاد و دوستان عزیزم
شب آرزهام را نوشتم نزدیکای فردا ظهر اولیش براورده شد که توضیح میدم براتون ولی اولش بزارید یه خورده قربون صدقه خدای مهربان و وهاب و استاد عزیز جان دلم بشم که مردانه تلاش کرد تا قوانین را از دل سنگ بیرون بکشه و راحت در اختیار ما بزاره که به نظرم بی نهایت برابر ارزش مالی که پرداخت کردیم ارزش داره دمت گرم سید جان استاد عزیزم
خدایا ممنون که مارا در این دوره از جهان هستی خلق کردی که بهترین دوره است به نظر من
و اما داستان از اونجا شروع شد که من حدود یکماه پیش اولین دوره قانون آفرینش را خریداری کردم و مرتب گوش دادم و نتایج خوبی نصیبم شد که در همین بخش ودر دیدگاهی قبلی توضیح دادم و به اندازه تلاشم برای درک قوانین چندین برابر انتظارم نعمت وارد زندگیم شد
از اون وقتی که خودم را شناختم طلبکار داشتم و دست از سرم بر نمیداشت و این باوری بود که از پدرم و مادرم به ارث برده ام تو این مدتی که با سایت و مباحث آشنا شده بودم شاید تو اکثر خواسته هدم خلاصی از دست طلبکارام بود ولی نمیتونستم علتش را پیدا کنم که آخه چرا تمومی نداره این طلبکاری من تا اینکه با آموزه هایی که این اوخر توسط فایلها و گوش دادن یک کتاب صوتی به نام چهار میثاق که خود خدا برام نشانه را فرستاد و اونم همینجا چگونگیش را توضیح دادم علتش را فهمیدم و اونم این بود که واقعا به طور ناخداگاه من این شرایط را دوست دارم هرچند در ظاهر اینطور نبود چون خودمم همیشه تو کارهام برای گرفتن حقم از بدهکارام اذیت میشدم
بالاخره توسط آموزه هایی که از فایلهای رایگان و جلسه اول قانون آفرینش یادگرفته بودم و یه سری دیگه از عوامل بیرونی نفرت واقعیم را به این وضعیت اعلام کردم و تا این وضعیت را اعلام کردم طلبکارام پشت سرهم تماس میگرفتن و دوره امتحان من شروع شد من برعکس همیشه جوابشون را دادم و وضعیتی که داشتم را توضیح دادم و بهشون گفتم دیگه فرق میکنه با دفعات قبل و الان با همه وجود میخوام بدهی شما را بدم و دارم نهایت تلاشم را میکنم و تصمیم گرفتم از مبالغ کم شروع کنم اولی را که نزدیک 200هزار تومان بود دادم دومی را به پیشنهاد خودش قسطی کردم و قسط اولش را دادم به فاصله کمتر از یکساعت باهام تماس گرفته بودن و این کار را انجام دادم ظهر بود و رفتم خونه تنها و داشتم فکر میکردم که چکار کنم اون روز تا آخر شب بیدار بودم و فکر میکردم که نیمه های شب چراغ ذهنم روشن شد و ایده پرداخت تمام بدهیهام کمتر از یکماه به ذهنم رسید تا 5:30صبح روش کار میکردم ،تمام شد و فقط مونده بود اجرا کردنش که نیاز داشت یک نفر 80میلیون در دوپارت 40میلیونی بهم اعتبار کنه و بهم بده که طرفش را داشتم ولی نمیدونستم چطور مطرحش کنم داشتم فکر میکردم که چطور مطرحش کنم که ذهنم دیگه یاری نمیکرد
ظهر بود از کار روزانه اومدم خونه و باور کنید به اندازه خرید فایل دوم قانون آفرینش تو کارتم پول داشتم ولا غیر تصمیم سختی بود که بخرم یانه
به حرف دلم گوش دادم و خدا خودش شاهده که نمیدونستم در مورد چی میخواد استاد صحبت کنه خریدم و دانلود کردم و گوش کردم انگار خداوند دوباره برام معجزه شو فرستاد راه حل رسیده بود دوباره ایدمو نوشتم و با خاطری محکم و قلبی سرشار از امید تلفن را برداشتم و کل ایده را براش مو به مو گفتم و گفت باید با شرکام مشورت کنم و فردا بهت زنگ میزنم و خبرش را میدم 50/50چون بدون هیچ سندی میخواستم 80میلیون تومان بهم بده نا امید نشدم و شروع کردم به نوشتن آرزوهام ولی این دفعه با دفعات قبل فرق میکرد یکی تو وجودم میگفت قبول میکنه به خاطر همین یکی از آرزوهام همین بود گذشت تا امروز که فردای دیروز بود و باید خبرم میداد تزدیکای ظهر خودش بهم زنگ زد بقدری آرامش و امید داشتم که خودمم باورم نمیشد چون چنان ازش درخواست کردم که از صد تا سند براش محکمتر بود و پشت تلفن گفت یه بار دیگه طرحت را برام توضیح بده و منم توضیح دادم و تموم که شد گفت بهت میدم و قبول کرد آره قبول کرد اشک از چشمام از خوشحال به اختیار سرازیر میشد
خدا را شکر کردم و طلب خیر و برکت براش از خدای وهاب طلب کردم
آره عزیزانم همچین خدایی و همچین جهان هستی و همچین قوانینی داریم ما فقط باید با همه وجود ایمان داشته باشیم که این حرفهایی که عزیز دلم استادم مرد برگزیده خدا استاد عباسمنش میزنه درسته
خداشکرت به خاطر تمام نعمتهایی که به من عطا فرمودی خدایا شکرت
استاد عزیزم دستانت را از راه دور میبوسم
همگی در پناه خدا شاد و پر روزی باشید
سلام و درود خداوند هزاران هزار بار به استاد عزیزم عباسمنش و دوستان خوب و مهربانم
خدارا سپاسگذارم به خاطر حضور در این جمع مقدس
امروز تصمیمی گرفتم و تجربه ای کسب کردم که خواستم به شما هم بگم
به خودم گفتم تو مگه خدارا واسه خودت تنها رفیقت قرار ندادی و مرتب هم داری میگی قدرت مطلق فقط واسه خداست و بهش ایمان داری(قدرت خدا که برای من ثابت شده است)پس چرا پول واسه خورد و خوراک و بنزین و ….واسه خودت نگه میداری همیشه ،،خودت را خالی کن ،اگه راست میگی که ایمان داری بهش
باید پولی واریز میکردم به حسابی یه بخشی از اونو نگه داشتم تا پول بعدی که به دستم میرسه خرجی داشته باشم که اونم گذاشتم رو اون پول و واریز کردم، به معنای واقعی کلمه بی پولشدم اولش یه استرسی منو گرفت چون بار اولم بود که آگاهانه این کار را کردم و بعد راه افتادم برای کسب درآمد، یه مشتری که قرار بود برم پیشش جواب تلفنمو نداد ،دومی گفت نمیخوام،سومی خودش نبود و من بودم و علامتهای سوال که کارم درست بوده یا نه،،البته نه به عنوان شک ،،به عنوام تصمیم گیری و کسب تجربه در همین افکار بودم که رفتم پیش یه مشتری دیگه و تو فاصله که اون برسه داخل مغازه داشتم با خدای خودم صحبت میکردم،،،،خدایا چی برام در نظر گرفتی من متوجه نمیشم بلد نیستم الان چکار کنم که یه دفعه از گوشیم که روی میز بود و با دستم هیچ ارتباطی نداشت،، یه صدایی اومد دقت کردم و بازش کردم دیدم قسمت اول از یه کتاب صوتی هست که من نیت داشتم بخونم و باور کنید دانلود نشده بود اون کتاب،، خواستم ببندمش یه دفعه یه ندایی گفت این نشونه هست این چیزی هست که دنبالش بودی،،فقط منتظر بودم مشتریم بیاد ببینم چیزی میخواد بهش بدم که مبلغی خرید کرد و پولش را نقدی پرداخت(اندازه خرج روزمره رسید،،اونم این قدر جالب بود تو همون لحظه نداشت،جنسی فروخت و طرف نقدی پرداخت کرد و اونم داد به من )و اما موضوع اصلی و مطلبی که واسم خیلی مهم بود و امروز بهش رسیدم اینکه، ما انسانها در زندگی روزمره با خیلی از انسانها برخورد و مکالمه و مرواده داریم و با توجه به اینکه انسان آینه تمام نمای خداونده پس یعنی خداست و اونهایی هم که باهاشون مراوده داریم میشن آینه تو (حالا که قانون را شناختیم و مفهوم جدیدی از زندگی و جهان هستی را درک کردیم)دقت کنیم ببینیم که اونها چه شخصیتی دارن مخصوصا کسانی که زیاد باهاشون ارتباط داریم یعنی میشن هم مدار ما یا بهتر بگم ،،گرم گرمی کشید و سرد و سرد،،، اگه خوشایندت هستن و اونی هست که تو دوست داری همین خصلتها را که در اونا دیدی در خودت بیشتر تقویت کن و اگر دیدی نه ناپسندت هستن بدون در خودت وجود داره شایدم ناخود آگاه باشه و تو ندونی و اینجور میتونی خودت را بیشتر بشناسی ،و در راه پیشرفت خودت قدم برداری
البته من امروز به این موضوع پی بردم و هنوز واسم واضح نشده و تا حدودی برام ثابت شده این موضوع و دارم دقت و بررسی میکنم
خوشحال میشم نظر یا تجربه ای دارین بابت این مطلب به اشتراک بزارید
در پناه خدا شاد و پر روزی باشید
سلام و درود فراوان خداوند عزیز و رحمان برشما استاد عزیز و محبوب قلبهای هم مدار و همچنین گروه محترمشان
دوستان عزیزم سلام و درود بیکران خداوند سبحان بر شما
من فکر میکنم این فایل رو قبل از قرعه کشی گوش کردم ولی ذهنم از هر جهت آماده پاسخ گویی نبود و خدارا شاکرم که الان و بعد از قرعه کشی میخوام مطلبی را بنویسم هرچند الانم کمی ذهنم قلقلک میشه که تو هم بعد از قرعه کشی بازهم برنده ای
من در خانواده ای متولد شدم(سال60) که پدرم مغازه دار بود و مادرم خانه دار و از نظر سواد متوسط رو به پایین و فقط پدرم یکی از بزرگان در زمینه کاری خودش بود زندگی بر وفق مراد بود تا اتمام جنگ وامضا قطع نامه جنگ ایران و عراق و شایعه کردن که همه چیز ارزان میشود ،پدرم تمام اجناس مغازش را فروخت و دقیقا برعکس شد و همه چیز از نظر قیمت چند برابر شد و پدرم عملا ورشکسته به تمام معنا ،، تمام دارایی مان را پای بدهی پدرم دادیم و ماندیم 13میلیون تومان سال 70بدهی به بانک و …..
اون زمان پسر ده ساله ای بودم که شروع کردم به کار کردن و درس خوندن
در اون سالها من پسر خوبی بودم از نظر اخلاق و هیچ وقت،، برعکس برادرام نق نمیزدم که چراااااا ، در عوض به خودم و اطرافیان میگفتم خدارا شکر که این اتفاق برای پدرم افتاد تا من خودم را بشناسم و رو پای خودم بایستم
هشت سال بعد در سن هیجده سالگی دیپلم را گرفتم و سر کار رفتم قبل از خدمت سربازی،، ،دوماه نگذشت که به طور خیلی جالب عاشق دختری شدم ،، اولین دختری که در عمر 18 ساله ام عاشقش شدم(79/1/14) و قرار ازدواج گذاشتم نه ماه بعد از آشنائیمون یعنی تولد امام رضا در دیماه 79،،،من تا زه پا در سن 18سالگی گذاشته بودم،خدمت سربازی نرفته بودم،برادر بزرگتر مجرد داشتم و ….فقط خواستم که بشود و شد با تمام سختیهای قبل و بعدش در تاریخ 79/10/15یک هفته زودتر از قولی که به همسرم دادم ازدواج کردیم و …..
زندگی از نظر مالی بسیار سخت میگذشت ولی حمایت پدر و مادرم و پدر و مادر همسرم را در حد توانشان داشتم و شغلهای متعددی را تجربه کردم (57 مورد از بچگی)ولی هیچ کدام نمیشد چرا که بلد نبودم برای دیگران کار کنم و تا کوچکترین بی احترامی بهم میشد ازشون خداحافظی میکردم ،،همیشه رویای مستقل شدن داشتم ولی در شغلهای مستقلی که داشتم هم پیشترفتی نداشتم زیرا قانون را بلد نبودم و کاملا رفتار پدرم را انجام میدادم و به نتیجه نمیرسیدم ،،یه روز خسته از زندگی به خودم گفتم ای کاش کاری بود که هم مسافرت میرفتم و هم کسب درامد داشتم و هم با افراد مهمی ملاقات میکردم تا اینکه در شرکت بزرگی در یزد که محصولات پکیج و رادیاتور تولید میکرد استخدام شدم و از جارو کردن پای خط تولید شروع کردم ،، همیشه آرزوی رفتن به واحد فروش آن شرکت را داشتم بعد از دوماه اینقدر خوب کار کردم که شدم سر شیفت سالن تولید و پس از چند ماه خوب کار کردن آخر سال شد و قرار بر این شد که واحد فروش نیرو اضا فه کند و من خبر نداشتم و دو روز مونده به آخر سال اسم من و سه نفر دیگه را خوندن و گفتن فردا خودتون را برای مصاحبه با مدیر فروش آماده کنید که اگر قبول شدید برید واحد فروش و بعد از تعطیلات سال جدید یکماه امتحانی کار کنید اگه تائید شدید قرار داد میبندیم،، اینقدر ذوق داشتم که عید را تا تونستم در مورد علم فروش تحقیق کردم و بعد از عید و در اولین ماموریت در شهر مشهد مقدس به همراه یکی دیگه از باتجربه های واحد فروش اولین قرار داد که حدود مبلغ 200میلیون تومان را بستیم و در دومین ماموریتم
که خودم تنها بودم قرداد 30میلیون تومانی بستم ،،،کار ها خوب پیش میرفت سال اول عالی بود سال دوم استان فارس را به خاطر عملکرد خوبم به تنهای بهم دادن و بعد از شش ماه انتخاب شدم برای استان تهران و ….تا اینکه اوضاع شرکت به رکود خورد و من از آن بیرون اومدم ،،در اولین قدم شدم مدیر فروش یه شرکت برای مدت شش ماه و بعد از اون سرپرست یکی از فروشگاه های بزرگ زنجیره ای معروف مواد غذایی تا آخر سال 95 ،،
بعد از تعطیلات عید 96 دیگه گفتم میرم واسه خودم کار کنم ،،ناگفته نماند تمام این سالها که تعریف کردم شکستها و موفقیتهایی بود ولی هیچ وقت آرامش نبود،شادی نبود،همسرم را دوست داشتم ولی عاشقش نبودم،خیانت به همسرم در زندگیم زیاد بود،مریضی بود،سردرگمی بود،بی هدفی و بی برنامگی بود،هرچه بادا باد بود،از همه مهمتر خدا بود ولی رفاقت باهاش نبود بیشتر ترس از خدا بود تا رفاقت،،
تا اینکه با یکی از دوستان قدیم که در سیرجان کارخانه ای داشتند تلفنی صحبت کردم و قرار شد کارشون را در بندر عباس رونق بدم و عازم بندر عباس شدم و شروع به فعالیت و با حقوق خوب از طرف اون شرکت به همراه اجاره محل اقامت و هزینه سوخت و تعمیر ماشین در حین کار و هزینه غذا ،،کردم ،،دوماه اول خوب بود در کنار کارم کارهای تامین مصالح ساختمانی هم برای پروژه هاداشتم تا اینکه کارخانه مواد اولیه تمام کرد و برگشت پول هم نداشتند به علت بی برنامگی و نا هماهنگی با من بابت فروش محصول در بندر عباس (طرز فکر من در اون زمان)و من فهمیدم کم کم باید از این مجموعه هم جدا بشم ،،در یکی از سفرهام به یزد برای دیدار با خانواده ام ،،،به آرایشگاه همیشگیم رفتم که دیدم داره یه سری سخنرانی انگیزشی گوش میده بجای آهنگ (البته صدای استاد نبود)و یه چند دقیقه ای گوش دادم خوشم اومد و گفتم اگه امکان داره برام بریزه روی گوشیم و گفت چند تا کانال هست واست لینکش را میفرستم تلگرام و بهم گفت که چطور فایهای صدا را دانلود کنم،، هنگام برگشت به بندر خانواده هم همراه من اومدن و دوهفته پیشم بودن و حسابی خوش گذروندیم و بعد از دوهفته گذاشتمشون ایستگاه راه آهن برای رفتن به یزد و خودم موندم بندر ،،ظهر جمعه ،برگشتم خونه و تا در را بازکردم یه دفعه بغضم ترکید و گریه امونم را برید که بعد از دوهفته تنها شدم،، حاضر بودم که هرکاری بکنم برای آرامش خودم (اینجا بود لحظه تولد دوباره ی من ) یاد اون کانالها افتادم و رفتم سروقت شون و بین سه یا چهار تا کانال یکی از کانالها به نام معجزه سپاسگذاری را انتخاب کردم و رفتم قسمت دانلود فایلهای صوتی اولین فایل را که دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن گفت:
به نام خدای مهربان ،من سید حسین عباسمنش هستم و سپاسگذار خداوندم که ….. و این صدا گرفت منو ، فایل بعدی را گوش دادم و فایل بعدی و….نمیدونم تا کی شب داشتم گوش میدادم ،تماما فایلهای صوتی استاد بود تو اون کانال همشو دانلود کردم و به صورت سی دی درآوردم تا تو ماشینم هم گوش بدم،،زندگی من شروع کرد به تغییر اوایل خیلی حرفها را درک نمیکردم ولی دری رو به دنیای جدید واسم باز شده بود و من مرتب گوش میکردم و با سایت آشنا شدم ،عضو شدم و فایلهای رایگان بیشتر گوش میکردم و در زندگی روز مره تمرینشون میکردم ،،خیلی چیزها برام عوض شده بود ولی اول راه بودم و تشنه دریافت بیشتر تا اینکه با اپلیکیشن ثروت آشنا شدم و نصب کردم و شروع به گوشدادن و دیدن هر قسمت کردم،، تغیرات در زندگیم بیشتر میشد ولی دلنشین و دنباله دار نبود تا اینکه تصمیم به خرید قسمت اول از ده قسمت قانون جذب را گرفتم و ….تمرینها شروع شد و گفتم تا کامل یاد نگرفتم نمیرم سراغ قسمت بعدی البته اعتراف میکنم که مستمر انجام ندادم ولی با همه وجود انجام میدادم ،، الان میخوام بعد از حدود بیشتر از دوماه آشنا شدن با استاد گرانقدر و پیامبر به روز شده خداوند بر روی زمین (قصدم مقایسه با دیگر پیامبران نیست فقط نظر خودم رو گفتم و وجود استاد برای خودم و زندگیم)این دستاوردها را بدست آوردم :::شناخت نسبی نسبت به خدا و رفاقت با او،،،،آرامش واقعی بعد از فهمیدن اینکه هرچی هستم و میشم مسببش خودم هستم و نه عامل دیگری،،،شناخت باورهای اشتباه گذشته و بمباران باورهای درست جدید،،،،شادی واقعی به اندازه شناخت جهان هستی،،،،آشنا شدن با قوانین جهان هستی،،،،،حذف باور چشم زخم در زندگیم به طور کامل و اینکه قدرت بی نهایت فقط از آن خداوند قادر هست،،،،همسرم را دیگه دوست ندارم عاشقش هستم،،،،،حذف عذاب وجدان از زندگیم و احساس گناه نداشتن بعد گوش دادن چندین باره فایلهای سه گانه رایگان اعتماد به نفس که به نظرم برای شروع محشره،،،،فهمیدن و درک اینکه هر عمل اشتباه در زندگی ام گناه نیست ولی باعث میشه از مداری که دوست دارم تا تهش برم دور بشم به خاطر همین خیانت به همسرم را به طور کامل از زندگیم به طور آگاهانه حذف کردم،،فهمیدن ودرک اینکه هر فرکانسی که تو به جهان هستی میفرستی میتونه مکمل و تقویت کننده هم باشه مثل فرکانس های عشق به خانواده و کسب ثروت،،،اینکه میتونی بدون تحصیلات دانشگاهی و از همه مهمتر بدون سرمایه اولیه بیزینست را راه بندازی فقط با تغیر باورهات به طوری که من با این تغیر ظرف مدت کمتر از دوهفته ،،سه نفر به من بالای 500میلیون تومن اعتبار دادن برای شروع فعالیت جدیدم در بندر عباس،، اینقدر جالب که آخری خودش بهم زنگ زد که هم انبار بهت میدم و هم نمایندگی انحصاری یک برند معروف ایران را ،،
و در آخر آشنایی با کتاب معجزه سپاسگذاری بانوی برگزیده خداوند راندا برن،، فهمیدم و درک کردم با ایمان به خداوند و شکرگزاری نعمت هایی که الان داری و هدفگذاری و تجسم اهدافت در آینده به تمام آنها میرسی و این یعنی امید به زندگی و زندگی کردن که هیچ وقت از دستش ندادم
میدونم طولانی شد و من از وقتی که گذاشتین و مطالعه کردین سپاسگذارم
باشد که در کنار هم جهانی آباد و پیشرفته تر از الان بسازیم و زندگی کنیم
در پناه خداوند سبحان شاد و پر روزی و شاد باشید
محمد رضا نسیم سبحان
36ساله
اهل یزد و ساکن شهر پرخیر و برکت بندر عباس
سلام دوست عزیز و مهربان
آرزوی سلامتی و شادی و ثروت و خودشناسی برات دارم
شما گفتی تمام فایلهای رایگان را گوش کردی ولی هنوز نتونستی راهی پیدا کنی برای مسائلت فقط میخوام بگم یا با دقت گوش نکردی یا با همه ی وجود به حرفای استاد ایمان نداری
کسی نمیتونه تا خودت نخوای کمکت کنه خودت که خواسته باشی و با همه ی وجود خواسته باشی تمام کائنات میشن کمک و راهنما
شاد و پر روزی باشی
به نام خالق زیبایی ها
سلام و درود بر آقا سید ابوذر ساداتی
میدونم که منتظر نظر یا راه حل یا پیشنهادی از طرف استاد تسلط بر قلبها استاد عباس منش هستی ولی خواستم بگم منهم این دوران را گذراندم و میدونم که خیلی حس زجر آور ولی درعین حال شیرینی هست زجر آور چون هر لحظه ساعتها میگذره و نمیدونی راه چیه حتی نمیدونی بیراه چیه ولی شیرین از این بابت که اگه خواسته باشی تاکید میکنم اگه خواسته باشی میتونی از این به قول خودت برزخ خارج بشی یه راه حل بهت میدم که به منم کمک کرد (ماها درخواست هامونو پیش خیلی آدما بردیم و گفتیم چه به صورت کتبی چه تلفنی چه حضوری و خیلی جاها نه شنیدیم و امیدمون که به طرف بوده نا امید شده)به صورت خیلی رسمی نامه ای به خدا بنویس و مسائلت را مطرح کن و از پروردگار یکتای بی همتا درخواست رهایی از این برزخ را بکن و و ازش بخواه ایده ای بهت بده و باور کن که میده (من یه خاطره ای در همین موضوع همینجا دارم میتونی بخونی)و ببین چه مهربان است پروردگار وهاب
در پناه خدا شاد و پر روزی باشی