در این چند روزه، درذهنم مشغولِ مرور مسیری بودم که در ابتدای روندِ موفقیت آغاز کردم و آن، نقش الگوهایی بود که در ذهنم برای رسیدن به موفقیت ایجاد کرده بودم.
در زندگی اطرافیانِ من، الگوهای موفق وجود نداشت. اما در کتابهای زیادی، داستان های زندگیِ افراد موفقی را یافتم که:
توانسته بودند از هیچ، موفقیت بسازند
توانسته بودند، بدون هیچ سرمایه ای کسب و کار موفقی ایجاد نمایند
توانسته بودند، با وجود برخورد به مشکلات، همچنان مسیرشان را ادامه دهند
من بارها و بارها، روندِ موفقیت این افراد را خواندم. آنقدر که انگار آنها را می شناسم و با آنها زندگی می کنم
با هر بار خواندنِ داستان های بیشتری از افراد موفق، ذهنیتی در من ایجاد می شد، که می شود حتی از هیچ، به موفقیت هایی بزرگ رسید و بیشتر باورم می شد که اگر آنها توانسته اند، من هم می توانم
من این روند را آنقدر ادامه دادم که دیگر رسیدن به موفقیت های بزرگ، نه تنها برایم یک رویای دور از دسترس نبود، بلکه ۱۰۰% یقین داشتم که آنچه را می خواهم، بدست خواهم آورد. آنهم درست در زمانی که در واقعیتِ آن روزهای زندگی ام، کوچکترین نشانه ای از موفقیت وجود نداشت…
درصدِ بسیاری از این یقین، را همان الگوها در ذهن من ساختند… و قضیه اینجاست که وقتی ذهنِ ما می پذیرد که موضوعی امکان پذیر است، دیگر رسیدنِ ما به آن موفقیت، حتمی است.
لذا تصمیم گرفتم از شما دعوت کنم که، با کمکِ یکدیگر، کتابی مرجع در مورد الگوهای موفق، از داستان موفقیت های تان تهیه کنیم که:
توانسته اید با اجرای آگاهی های آموخته شده از فایلها و دوره های من، باورهایی ثروت آفرین و برنامه ای قدرتمندکننده در ذهنتان نصب کنید که شما را وارد مدار خواسته هایتان کند،
توانسته اید توانایی را در خود بیدار نگه دارید که حمایت و هدایت خداوند را در مسیری که برای خلق خواسته های خود می پیمایید، در وجودتان زنده نگه دارد،
توانایی ای که حساب کردن روی جریان هدایت را در عمل می آموزد تا بتوانید در لحظاتِ ناتوانی از کنترل ذهن به یادت آوری که:
اوضاع هر چقدر هم سخت باشد، قابل تغییر است، اگر بتوانم خودم را با این جریان هدایت همراه کنم و با این قانون مسلم که احساس خوب = اتفاقات خوب، هماهنگ شوم:
همه چیز تغییر می کند وقتی قادر می شویم، فکر خدا را بخوانیم. وقتی باتغییرِ نگاه مان به خود و توانایی های مان، فرکانس و مدارمان را تغییر می دهیم.
یادمان باشد که در جهانی زندگی می کنیم که همواره در حال گسترش است و همیشه مشتاقِ بیشتر بخشیدن به ماست.
یعنی هر چقدر هم موفق باشیم، باز هم می توانیم موفق تر باشیم. هر چقدر باورهای قدرتمند کننده ای در خود ساخته باشیم، باز هم می توانیم باورهای بهتری جایگزینِ آنها نماییم. زیرا جهان ما همواره به سمتِ بهتر شدن و بیشتر داشتن پیش می رود.
داستان این موفقیت ها، داستان ماندن در لبه های پیشرفت است و هر فردی در هر موقعیتی داستانِ شما را می خواند، می تواند با خود بگوید:
اگر این افراد با وجود این شرایط توانسته اند، پس من هم می توانم.
از اینکه با به اشتراک گذاشتن ارزشمند ترین تجارب زندگی تان، موجب رشد افرادِ زیادی در آینده می شوید و به گسترش جهان کمک می کنید، به شما بسیار تبریک می گوییم و تحسین تان می کنیم.
و تازه این شروع موفقیت های شماست
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD279MB23 دقیقه
- فایل صوتی «الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش21MB23 دقیقه
با سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و تمام دوستانی که این مطلب را مطالعه میکنن.
من بهمن 93 به صورت اتفاقی در یک سایت کتاب عضو شدم.در آن زمان شرایط روحی مناسبی نداشتم و بسیار ناراحت و پریشان بودم.و به دنبال یک گمشده ای میگشتم.که اصلن نمیدونستم چیه.ولی این ناآرامی در من وجود داشت و حس بدی که به همه دنیا داشتم.خلاصه یک بار من توی گروه واتساپ یک سایت کتاب عضو شده بودم.یک بار پیامی گذاشتم که کپی پیست بود و راجب موفقیت و انرژی مثبت بود.همین کافی بود تا یک نفر از اون گروه به من پیام داد که در این زمینه تخصصی دارم یا نه.گفتم نه.این فقط یک کپی پیست بود.ایشون گفتن ما یک گروه نوپا داریم که در زمینه موفقیت و کسب ثروت و آرامش در زندگی فعالیت میکنیم.و خلاصه من رو تو اون گروه اد کردند.در اون گروه عده زیادی بودند که با فایل های استاد عباسمنش زندگیشان متحول شده بود و در اونجا از موفقیت ها و انگیزه هاشون سخن میگفتن و به سوال های همدیگه پاسخ میدادن و من وقتی این همه انرژی ,شادی,خوشحالی و تغییرات باورنکردنی را شنیدم,بسیار مصر شدم که من هم فایل های استاد را به ویژه قانون آفرینش را تهیه کنم.ولی من دانشجو بودم,و خودم هیچ درامدی نداشتم.یک ماه تمام به این موضوع فکر میکردم که چه جوری این فایل ها را بخرم.اول گفتم شاید بتونم ماهی یک.قسمت را بخرم.و فعلابا فایل های آموزشی رایگان استاد خودم را تقویت میکردم.همین فایل های رایگان کافی بود که اتفاق بزرگی برای من بیافته.
پس از یک ماه پیاپی که که خودمو به این در و اون در میزدم تا بتونم هزینه یکی از فایلهای قانون آفرینش رو تهیه کنم و مدام به در بسته برخورد میکردم,یه بار که داشتم به یکی از فایلهای رایگان گوش میدادم نظر پدرم رو جلب کرد ,و ایشون پس از شنیدن فایل تمایل داشت راجب فایل بیشتر بدونه.منهم راجب قانون آفرینش و نتایج عظیمی که سایرین از آن دریافت کرده بودند برای پدرم گفتم.و ایشون هم انقدر تحت تأثیر قرار گرفته بودند که هزینه پک آفرینش رو بهم دادند و گفتن همین امروز تهیه اش.واقعا برای منی که مدام به در بسته میخوردم,این اتفاق فوق العاده بزگی بود که یهو یک ملیون و سیصد و پنجاه هزار تومن به دست بیارم.ما اصلن شرایط مالیشو نداشتیم که من از قبل بخوام از پدرم همچین تقاضایی کنم,یا حتی تصورشم نمیکردم راغب به گوش دادن اینها بشن,ولی انگار نیروی عحیبی تو هر کلمه استاد پنهون بود.من کاری نکردم.و قانون آفرینش تو دستای من بود.این دومین موفقیت من بود.موفقیت اول که به نظرم از دومی مهمتر بود ,این بود که من تو فرکانسی قرار گرفته بودم که تونسته بودم با سایت و محصولاتش آشنا بشم.اینو شاید باور نکنید,ولی واقعا هر کسی نمیتونه قدر این محصولات رو بدونه.فقط کسایی حرف منو میفهمن که تجربشو دارن.از روزی که قانون آفرینش در پروفایل من قرا ر گرفت ,من و پدرم هر روز و حتی هر شب مسحور شده ,به سخنان استاد گوش میدادیم و تمارین رو به صورت جدی انحام میدادیم.اینقدر این محصول و نتایجی که تو اون برهه برای ما داشت ,معجزه وار بود که وقتی استاد فایل هدف گذاری آنلاین رو ارایه دادند,بلافاصله تهیه اش کردم.و حتی خرید همین محصول و دریافت هزینش هم خودش یک موفقیت بزرگ برا منی محسوب میشد که تا قبل از اون نهایت میتونستم هزینه خرید یک کتاب را
تقبل کنم .ما تمارین رو انجام میدادیم و هر لحظه احساس های بهتری رو تجربه میکردبم.روابطمون با اطرافیان بهتر شده بود.گویی آدم های اطراف جور دیگری شده بودند,ولی درواقع این ما بودیم که تغییر کرده بودیم.مولانا میگه پیش چشمت داشتی شیشه کبود,زان سبب دنیا کبودت مینمود.استاد به ما کمک کرد که این شیشه کبود و تیره رو تمیز و پاک کنیم و نوازش های دنیا هم کم کم شروع شد.معجزات ریز و درشت زیاد برام اتفاق افتاد,ولی فقط مهمتریناشو اعلام میکنم.اتفاق عجیبی برام افتاد,پس از اینکه یک ماه پیاپی به این فکر میکرثم که چه جوری هزینه خرید فایلهای قانون آفرینش را به دست بیارم,و گاهی با خودم میگفتم,هر ماه یک فایل رو تهیه میکنم.یک بار که داشتم به یکی از فایلهای رایگان گوش میدادم,پدرم هم صدای استاد رو شنید و بسیار شیفته نکات ارزنده ای که گفته شده بود,شدند و در همون زمان مبلغی به دستش رسیده بود که به من گفتن,همین امروز تمام فایل های قانون آفرینش را تهیه کن و من واقعا شگفت زده و متحیر شده بودم که چرا قبلا از پدرم درخواست نکرده بودم فایلها رو برام تهیه کنن و هم اینکه چی شده که تو این بره زمانی,این پول بهه دست پدرم رسیده بود و انگار فقط برای همین کار بود.و این از اشتیاق سوزان من بود و افزایش فرکانس من تو این مدت ,توسط فایل های رایگان استاد.پس از تهیه قانون آفرینش من و پدرم تمام مدت به این فایلها گوش میدادیم و سعی میکردیم به تمرینها عمل کنیم.تا هر چه سریعتر تغییر فرکانس بدم و بتونم مدار خودمو ارتقا بدم.توی گروهی که بودم ,اکثرا افراد فرهیخته ای عضو بودند,که در زندگیشون به نتایج دلخواه نرسیده بودند,ولی از وقتی که با سایت عباسمنش و مطالب استاد آشنا شده بودند,همگی سطح جدیدی از زندگی رو تجربه میکردند.و دچار تحول عظیمی در نگرششون به دنیا شده بودند .اون موقع کمال آرزوی من این بود که من هم بتونم به این سطح از آرامش روح و روان,روشن ضمیری,ثروت,و شادی برسم.در ابتدا برام مهم نبود که نتایج کوچک میگرفتم,بلکه این برام جالب بود که قانون داشت جواب میداد و من فقط مات و متحیر بودم.تمرینات رو انجام میدادم و اتفاقات خوب,خود به خود در زندگی و روابط من رخ میدادند.
در اینجا چند مورد که برای خودم لذت بخش تر بودند رو بازگو میکنم.هرچند که این مدت اینقدر اتفاقات ریز و درشته خوب برام افتاد که اگر بخوام همه رو تعریف کنم ,شاید به یک کتاب قطور برسه.زنگی من واقعا هرلحظه که حواسم و تمرکزم روی خوبی های دنیا بوده,نتایج شگفت انگیز دریافت کردم.و واقعا به این نتیجه رسیدم که زندگی آدم,هر لحظه میتونه معجزه باشه.هرچند بعد از یک مدت اینقدر این معجزات در زندگی من اتفاق افتاد,که دیگه به صورت بدیهیات درامدند و اصلن تعجب نمیکنم دیگه.
یکی از اولین تغییر باورهام این بود که تونستم طی مدت دو ماه دوازده کیلو وزن کم کنم و به وزن ایده آلم برسم.هرچند طی مدتی که پشت کنکوری بودم و درس میخواندم,وزنم کمی برگشت,ولی این ایمان که هر وقت اراده کنم,میتونم وزن کم کنم,در من به وجود اومده.و واقعا من بدون کوچکترین سختی و بدون تحمل گرسنگی یا و ورزش سنگین,و فقط با تغییر باورهام و یک رژیم غذایی متناسب,به راحتی تونستم وزن کم کنم.کاری که ده سال بود نمیتونستم انجامش بدم.دنیا به گونه ای شده بود که احساس میکردم همه به من توجه میکنن,هروقت میرفتم خرید,یا میخواستم چیزی تهیه کنم,میدیدم که همه دنیا دست به دست هم میدن,تا من راحت تر به خواستم برسم,و واقعا اوایل در تعجب بودم.مردم به گونه ای با من رفتار میکردند و به من کمک های عجیب غریبی میکردند,که هرگز تا قبل از اون کسی با من اینگونه برخورد نکرده بود.مثلا تابستان 94طی مراحل انجام پایان نامه ام,افراد زیادی که همه غریبه هم بودند,به من کمک هایی میکردند,مثلا برای ساخت ماکتم مه هزینه اش ششصد هزار تومام میشد ,فردی با قیمت دویست و پنجاه هزار تومان و با بهترین نحو و ابزار برام ساخت.یا یک بخش هایی از پروژم رو دوستانم به رایگان برام انجام دادن.بخش 3dکارم که فقط با درخواست کردن تونستم پروژه هشتصد هزار توانی رو فقط با صد هزار تومن با بهترین کیفیت ,یک غریبه که هرگز قبل از این نمیشناختمش برام انجام داد.و هنگام ارایه پروژه هم اینقدر شاد,و پر انرژی و مطمعن به دنیا بودم که بالاترین نمره رو بین دوستام به دست آوردم.اینقدر اعتماد به نفسم بالا رفته بود که هییت ژوری نمیتونست ازم ایرادی بگیره و خیلی راحت جلوشون حرف میزدم و از پروژم دفاع میکردم.وهنگامی که رفته بودم تا پروژم را تحویل بدم,با اینکه جای اقامت نداشتم,همه چی برام فراهم شد,هم جای خواب,هم غذا,هم وسیله رفت و آمد….و همه این ها بدون پرداخت هیچ هزینه ای برام محیا شده بو.
اوایل شهریور 94بود که پایان نامه ام را تحویل دادم.من همیشه آرزوی یک دانشگاه خوب را داشتم,و همیشه فکر میکردم دانشگاه کارشناسی ام سطح بالایی نیست و دلم میخواست در دانشگاه های ملی تهران درس بخونم,ولی همیشه این برام بعید به نظر میرسید,چون با اینکه میدونستم لیاقت و تواناییشو دارم ولی رد شدن از سد کنکور برام محال و زجر آور بود.و این حس بد به کنکور باعث شده بود از آرزوم دست بکشم و فکر ادامه تحصیل رو از سرم بیرون کنم.ولی این آرزوی نهفته همچنان با من بود,شاید به خاطر اینکه من از بچگیراه موفقیت خودم رو در ادامه تحصیل میدیم.و البته این نوع باور و اندیشه من بودیه روز که واقعا حس بدی به همه شرایطم داشتم,و دلم میخواست تغییر عظیمی رخ بده و من کنکور کارشناسی ارشد قبول بشم,شرایط زندگیم رو تغییر بدم,و فکر میکردم در شهر خودم امکانات پیشرفت برام وجود نداره و اینجا نمیشه کار کرد.و دلم واقعا میخواست ادامه تحصیل بدم. البته محال میدونستم.و .با ناراحتی و اشک خوابیدم.ولی مدام یه حسی به من میگفت,تو میدونی این تاریکی پیش از سحره,و نا امید نباش,مگه قانون تا اینحا جواب نداده,پس بازم میده.باورتون نمیشه…ششو نیم صبح پیامکی به دستم رسید از یک دوست تهرانی که ماه ها بود ازش بیخبر بودم بهم پیام داده بود مه من کلی همایش شرکت مردم.و میخوام کلاس کنکور ثبت نام کنم.چون از علاقه تو هم باخبرم.گفتم تو رو هم در جریان بزارم که همچین کلاسی با همچین شرایطی هست.از تعجب شاخ درآورده بودم,ولی میدونستم این نتیجه عمل کردن به قوانین آفرینش است.ایمان داشتم که تحول عظیمی پیش روم قرار داره طی دو هفته پس از پیام دوستم,من راهی تهران شدم,برای بررسی کلاس های کنکور.البته در شرایطی که هزینه کلاس ها بسیار برام سنگین بود
~و پدر و مادرم از جهات مختلف راضی به رفتن من نبودند.ولی جالب ترین چیزی که یادمه این بود که پدرم بهم گفت,من راضی نیستم تو بری.ولی اون صحبتای عباسمنش یادت بیاد راجب اون دختره که میخواست بره فرانسه برای ادامع تحصیل و پدرش راضی نبود,و استاد بهش گفته بود تو تمرینهایی که بهت دادم رو انحام بده,درستو بخون,چیکار به بقیه اش داری,و در کمال ناباوری پدرش تمام شرایط رفتنش رو فراهم کرده بود….کلی تو دلم خندیدم,از این همه ایمان پدرم به صحبتهای استاد و وجود قانون.پدرم گفت من راضی نیستم,ولی این دختره الگوی تو,تو اگه میتونی برو .شاید بعد از اون حرف,من این قسمت فایل رو صدها بار گوش کردم.جوری که یقین داشتم برا من هم اتفاقات فوق العاده ای می افته و همه شرایط برام محیا میشه.و این تو خونه ما به یه مثال تبدیل شده,هر وقت من به مشکلی بر میخورم بابام میخنده میگه ببین دختره چه جوری رفت فرانسه.شاید یک دلیل مهمی که من تجربم رو نوشتم این بود که دوستانی که این متن رو میخونن بدونن,کسانی قبل از اونها به خواسته هایی شبیه خواسته های خودشون رسیدند,در زمانی که در واقعیت هیچکدام از شرایط براشون محیا نبوده.ولی با ارتقا تفکر و ذهنشون و توجه روی خواستشون و عدم توجه به مسایل و مشکلاتی که واقعا سراب هستن,و وجود خارجی ندارن,و فقط در افکار ما ریشه دووندن,وفقط قفل هایی هستن که ذهن ما برای ما ساخته,رو به جلو حرکت کنیم.
خلاصه من به تهران و منزل دوستم رفتم.توی همون یک هفته اول دایی ایشون برای مدتی به خارج از کشور رفتن و خانشون که خالی بود رو به من و دوستم سپردم,یعنی یک خانه,با تمام امکانات,در یکی از بهترین مناطق تهران,و بدون هیچ هزینه ای.و من دو ماه اول رو توی این خونه بودم.که واقعا هر لحظه خداروشکر میکردم برای شرایطی
که برام فراهم شده.و خانوادم هم چون دیدن امنیت من تامینه و پیش دوستم هستم,بهم اجازه دادن با توجه به مشکلات مالی که داشتم,ولی من را راهی کلاس کردن .طی کلاس های کنکور ,باورهامو نسبت به خودم تقویت میکردم,همواره فایل های قانون آفرینش رو گوش میدادم.شاید بیش از صد بار من هر فایل رو گوش دادم تا الان.ولی هر بار مه گوش میدم انگار چیز جدیدی میشنوم.میفهمم هر دفعه با توجه به مساله ای که پیش روم قرار داره,با زاویه دید متفاوتی به گفته های استاد توجه میکنم.و را خل هر مشکلمو این طور پیدا میکنم.هر چند دیگه اسم مشکل نمیتونم روی چیزی بزارم.چون همه چی برام قابل حل شده.طی کلاس ها باور داشتم,باهوش و با استعداد هستم.باور کردم که لازم نیست زمان زیادی مطالعه کنم.باور کردم مهم نیست قبلا از کجا مدرک کارشناسی گرفتم.باور کردم نفرات اول کنکور آدمای عحیب غریبی نیستنو…باورهای زیاد دیگه ای.و رتبه کنکورم دو رقمی شد.چیزی که امروز برام کاملا عادی,بدیهی,و قابل انتظار بود,ولی شاید اگه پارسال به من میگفتن سال بعد همچین رتبه ای رو میاری,هرگز و هرگز نمیتونستم تصورش کنم.رشته من جز رشته ایی بود که آزمون عملی هم داشتن.برا آزمون مرحله دوم من هفته اول واقعا طراحیم افتضاح بود
ولی ایمان داشتم که میتونم.با نفر اول پارسال صحبت کردم.دیدم اونم پارسال در ابتدای راه نتونسته کار عالی رو همون جلسه اول انجام بده,و سطح پایینی داشته,ولی ایمان داشته,تلاش کرده,و به چیزی که حقش بوده رسیده.سعی کردم باورهاشو بکشم بیرون,و ازش نحوه کار کردنش رو پرسیدم,پرسیدم تمرکزش روی چه نکاتی بوده.و سعی کردم تا جایی که میتونم ازش الگو بگیرم.و هفته دوم و سوم,پیشرفت چشمگیری داشتم,اونقدر که شب قبل خواب میگفتم من مشکلم تو این قسمته و فردا صبح باید اینو درست طراخی کنم.و واقعا این اتفاق برام می افتاد که بدون هیچ تمرینی,و فقط با شناخت مشکلم,و توجه کردن به راه حل,و مطرح کردن خواسته ام,میدیم که صبح روز بعد ,اون کار رو به بهترین نحو ارایه میدادم,به گونه ای که مورد تشویق استادم قرار میگرفتم.و در پایان هفته سوم,وقتی آخرین روز کلاس برگزار میشد استادم بهم گفت من روی شما شرط بستم.و امیدوارم نمره خیلی بالایی بیاری.این برای من خیلی حرف بود,و ایمان من رو صد برابر کرد.و روز کنکور هم به خوبی تونستم با سوال طراحی مواجه بشم.و مطمعنم نتیجه خیلی عالی هم میگیرم.و به آرزوی دیرینم میرسم.متاسفم که نمیتونم نتیجه رو اعلام کنم,چون سازمان سنجش هنوز نتایج را اعلام نکرده و قراره تا نیمه شهریور اعلام بشه,و حتما اینحا هم اعلام میکنم,تا دوستان رو در شادی خودم شریک کنم.
فقط برای پایان این رو میگم که هر چیزی در زندگی شما ممکنه,فقط کافیه چیزیو به غنوان واقعیت زندگیتون نپذیرین,وبدونید که هر لحظه میشه دنیای بهتری برای خودتون بسازید.و این فقط به خاطر افکاری هست که شما انتخاب کردین.و احساساتی که نتیجه افکار شما هستن.پس به چیزهای خوب توجه کنین.خواسته هاتون رو دنبال کنین.الگوهای مناسبی در زندگی برا خودتون انتخاب کنید.از راهنمایی یک استاد معنوی بهره ببرین.همیشه کاری رو انجام بدین که لذت میبرین.و ایمان داشته باشین که جهان هستی هم از احساس خوب شما حمایت خواهد کرد.
یک نکته هم راجب پدرم بگم که ایشون واقعا ده ها بار بسشتر از من تمرکزش رو گذاشت روی انجام تمارین قانون آفرینش.جوری که واقعا به پشتکارش حسودیم میشه.هنوز بعد از یک سال و نیم ندیدم هندزفریش ازش حدا شده باشه .البته وقتی سن بالامیره,باورهای آدم هم محکم تر میشن.و برای تغییر اونها نیاز به تلاش بیشتری هست.وپدرم الان هفت ساله بازنشسته شدن,و طی این مدت نتونستن شغل دومی داشته باشن و البته با یک تجربه شکست خورده و ورشکستگی هم طی این مدت رو به رو شدن.ولی با انجام تمرین های هدف گذاری و قانون آفرینش به لطف خدا الان سه ماهه که مغازشونو دایر کردن.بهم گفت برای ماه اول توی دفترچم دو ملیون درامد نوشتم و به دست آوردم.ماه دوم چهار ملیون.و ماه سوم چون ماه قبل هم جواب گرفته بودم,نوشتم شش ملیون درامد ماهیانه و پنج ملیون و هفتصد و پنحاه درامدشون بود.و الان میخوان فایل ثروت را تهیه کنن.این شاید درامد زیادی نباشه برای خیلیها.ولی استارت فوق العاده ای هست برای کسی که هفت سال یک هزار تومانی هم علاوه بر حقوق بازنشستگیش ندلشت.و الان طی سه ماه و البته یک سال بمباران افکاری.که سالها جا خوش کردند در ذهن.و به ترسهای مهیب و باورهای محکمی تبدیل شدن,تونسته همچین نتیجه بزرگی رو بگیره.من طی این مدت فایل قانون آفرینش,هدف گذاری آنلاین,کتاب صوتی راهنمای درون,و کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو تهیه کردم.و به علاوه بعضی کتابهایی که استاد طی فایل هاشون معرفی میکردند.
در پایان میخوام بگم همیشه در زندگی سختی و مسایل و مشکلاتی هستند,ولی اونها اومدن تا شما خواسته هاتون رو واضح تر ببینین.تا همیشه رو به حلو حرکت کنی
.خواسته های جدید داشته باشین و جهان را رو به جلو حرکت بدین,بله ,شما,خود شما.انسان موجودیهه که خدا پس از خلقتش به خودش آفرین گفت,پس خودمونو دست کم نگیریم,و بدونیم با تغییر افکار ,باورها,و ذهنمون میتونیم به نتایجی برسیم فرای تصور.
از استاد عباسمنش و تیم همراهشون بینهایت سپاسگذارم.برای اینکه دریچه ای جدید رو رو به زندگی من گشودند.همیشه براتون سلامتی,ثروت,عشق,و شادی طلب میکنم.به امید موفقیت های روز افزون و م
برنامه های جدید شما.