«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 14
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
بیش ازسه سال هست که با سیدحسین عباس منش شناخت دارم
سال89بصورت اتفاقی در نمایشگاه هایی که واسه عید افتتاح میکنند عید نوروز 89بود که دانشجوکاردانی بودم و همینجوری به سرم زد به اون نمایشگاه برم
البته این اتفاقی وشانسی نبود یک الهام بود
من دریک شهردیگه دانشجو بودم ازلحاظ مالی اوضاعم خراب بود
دراون نمایشگاه فیلم راز رو دیدم
فقط دوهزارتومان داشتم خریدمش dvdبود
تا خونه دانشجویی که داشتیم پیاده رفتم اون نقطه شروع و تحول من بود
دیدن اون فیلم همانا و افتادن در مدار مباحث روانشناسی و موفقیت همانا
خلاصه من متولد 66هستم کاردانیم رو تموم کردم و کارشناسی همون سال شرکت کردم
ی روز در ایستگاه راه اهن منتظر قطاربودم داشتم اخبارتلویزیون رو میدیدم که داشت درمورد انتخابات شورای شهر و رییس جمهور میگفت
چون من علاقه زیادی به مشاغل دولتی و حضور در مباحث سیاسی و اجتماعی و اداری دارم یعنی طبعم اینگونه هست
ی لحظه بخودم گفتم
چطور میشه واسه انتخابات شورای شهر خودمون کاندید بشم
و دوسه روزی با این فکر سر میکردم که وارد بشم یا نشم ؟
رای میارم یا نمیارم
نیارم آبروریزی میشه و از اینجورفکرها …..
خلاصه ی جمع بندی کردم
کتاب چهاراثر رو خوندم و فایل ها عباس منش رو میدیدم و مرتب گوش میکردم بهم بدجور ایمان قوی داد
مصمم کرد که کاندید بشم
سال 92بود
به خانوادم گفتم میخوام شرکت کنم مخالفتی نکردند ولی تو ذوقم هم نزدن
خلاصه شرکت کردم اصلا ازلحاظ مالی شرایطم خوب نبود زمان گذشت تا نزدیک انتخابات
ی چیزی بهم میگفت تو رای میاری نگران نباش
طبق آمیزه ها کتاب چهاراثر ترس رو از خودم دورکردم
و طبق امیزه هایی که از عباس منش کسب کرده بودم امید داشتم ایمانم قوی تر شد امیدوار بودم
خلاصه سی و هشت نفر شرکت کرده بودند چهره هایی سرشناس , سیاسی , فرهنگی , شاغل , معروف و شناخته شده در بین کاندیدا بود
من هم بودم
هفته تبلیغات شد راستش پول و هزینه تراکت و بنر وپوستر و این چیزها رو نداشتم
فقط صدوپنجاه هزارتومان داراییم بود
هوشمندانه تبلیغ کردم
رفتم و به اندازه اون پولم برگه های A3چاپ کردم
خندم میگیره
کاندیدای جوان شهر
بهروز کمانی
و جاهای پر تردد و شلوغ نصب میکردم
ی چیزی بهم میگفت موفق میشم
ترس ها رو کنارزده بودم و ایمانم رو قوی کرده بودم
خلاصه روز انتخابات از طرف فرمانداری گفته بودن کاندیدا رو نباید محل برگزاری انتخابات بمونن
و با اتوبوس بردن مون ی جایی تفریح که اونجا نباشیم
حواسم به چند نفری بود بهم میگفتن فلانی با چه امیدی با چه فکری اومده
شاید باورتون نشه تو دل خودم بهشون میگفتم بیچاره کچل خودت به چه فکر وامیدی اومدی وبهشون میخندیدم
و این بود که از بین پنج نفر من نفر سوم شدم
اختلاف ارا با نفرات اول و دوم 90 رای و 10 رای بود
ولی با دیگر نفرات پشت سرم زیاد بود
خلاصه پنج نفر رای اوردیم
برابر قانون شهرها زیر بیست هزار نفر پنج نفر اعضای شورایشهر هستند
این ی طرف قضییه
قضییه مهمتر این بود که میخواستیم
هییت رییسه رو انتخاب کنیم
من بیکار بودم ولی اونها همه بامن اختلاف سنی داشتن و هر چهار نفر برای ریاست شورا درسال اول کاندید شدن
و من توی دل خودم میگفتم
بابا این ها رو ببین
من رییس میشم اینها چرا باهم دعوا دارن
تک تک بامن صحبت کردن که نظرم رو بپرسن
من گفتم کشته و مرده ریاست نیستم
اما بدم هم نمیاد رییس بشم
ومیریم داخل جلسه اگه به توافق رسیدیم خب بهتر
اگرنرسیدیم هم رای گیری انجام میدیم هییت رییسه رو انجام میدیم
خلاصه اینکه روز دوازد شهریور نود و دو جلسه تشکیل شد ودر جلسه اون چهارنفر متقاضی رییس شدند
و هیچکدوم راضی نبودن انصراف بدن یا رقیب رییس بشه
خلاصه پس از ساعاتی بحث و جدل
یکیشون گفت که بزارین از این اول اختلاف بین مون نیفته
و بهروز رو رییس کنیم
هم جوونه و هم وقتش ازاده و هم میتونیم کنترلش کنیم دورمون نزنه و همه موافق صددرصد بودن
خلاصه اون سال من رییس شدم
و مهمتر اینکه من جوان ترین رییس شوراشهر شدم
با بیست وپنج سال و هشت ماه
حداقل سن ثبت نام 25سال بود
و مصداق کارم رو صداقت سلامت و درستی قرار دادم
بخدای احد و واحد ریالی خیانت به شهرداری نکردم
و بیشتر وارد مباحث موفقیت و رون شناسی شدم
بقول یک مثال از عباس منش
استراتژی زندگیم استراتژی خارپشتی قانون جذب هست
استاد استراتژیم خود عباس منش هست
پیگیر برنامه هایی واسه خودم شدم
مجوز یک دامداری گرفتم
پیگیر مجوز دفتر خدمات پیشخوان عمومی دولت هستم
جدیدا قصد دارم وارد عرصه نتورک مارکتینگ یا بازاریابی شبکه ای بشم
ارتباطاتم عالی شدن
هدف هام رو نوشتم مکتوب
بر ذهن نیمه هوشیارم سوار شدم
تو رویا و تخیل و تصویرسازی ذهنی مداوم هستم
حالاتم رو از افسردگی به نشاط و شادابی تغییر دادم
چند شغل عوض کردم
میخوام میلیاردر بشم اما بصورت صحیح و حلال
بخدای احد و واحد سهوشهردار عوض کردیم با هیچ کدوم ریالی یا ذره مثقالی پول حرام نزاشتم وارد زندگیم بشه
چون باورهام عوض شدن و میدانم محدودیتی وجود ندارداگر هست در ذهن من هست
درپایان از شما ممنونم که وقت گذاشتین و خوندین
از سید عزیز هم ممنونم
سیدجان قربون خودت و جدت
#############################################################################################خداروشکرگزارم در محفل شما خوبان هستم
عزتمندی تان را از مهربان خدای خوبم خواهانم
آقا بهروز تبریک بابت کسب و کار جدید ، مشتاقانه منتظر خبرهای خوب شما برای موفقیتان هستم
سلام آقای کمانی
عالی بود و تبریک می گم بابت اینکه همیشه در عرصه ایمان جزئی از بهترینها بودید برای ایمان و عقیده اتان به شما احسنت می گم باور ی محکم و خلل ناپذیر دارید.
در پناه اله یکتا
سلام و درود بر کاندیدای نسل جوان سال92 شهر خودش
داش بهروز خیلی حال کردم داستان تو خوندم واقعااااا از لحاظ منطقی شما عمراااااااا نباید انتخاب میشدین اصلا و ابدااااا ولی اونی که باید ترا انتخاب میکرد ،انتخابت کرد وتموم دیگه دهن منطقی جایی نداره و هیچ ادمی نمیتونه جلوش استقامت کنه خیلی حال کردم واقعاااا چه دل و جراتی داشتی تو اون سن و سال واقعا باید تحسینت کرد احسن برتو دوست خوبم احسن که ایمان به توحید داشتی و جوابشم گرفتی مطمعنن الان در جاهای زیباتر و بهتری هستی که حقته هرجا هستی موفق باشی که چراغ ایمان گرمی و در دلم روشن کردی خیلی حال کردم باز رییس شدنت اصلاااا محشررررر بود چیحوری خدا مهره هاشو تو دل آدما میکاره دم خدا گررررررم الهی شکررررت که برای داش بهروز ما شد برای منم میشه..
سال95 داستان تو شیر کردی الان رسید دستم تا ایمانشو بگیرم و گرفتم ممنونم
یک نکته مهم ما باید بهای اون چیزی که میخوایم باید بپردازیم ،
اگر شده این که شب تا صبح نخوابیم و سخت کار کنیم و یا همین تجسم کردن مراقبت از احساس خوبمون برای به وجود اومدن اتفاقات خوب اینا همش بهایی که ما می پردازیم من چند سال پیش از این که با شما اشنا بشم متوجه این موضوع شدم ولی درکی عملی ازش نداشتم ….
من برای اینکه بتونم اراده ام قوی کنم تا بتونم بسته که خریدم تمرینش کار کنم اومدم فایل علم بی عمل گوش دادم درمورد اهرم رنج و لذت قبلا خودم یکم چیز میدونستم ولی شما خیلی زیبا توضیح دادید اومدم شروع کردم نوشتن که اگر انجام ندم چه قدر بد بخت میشم خلاصه خیلی فجیح نوشتم یعنی ته بدبختی هم نوشتم ولی بعد که خوندم زدم زیر خنده کی نخد حالا بخند نمیدونم چرا خندم گرفت . اومدم یه کار دیگه کردم یه لیست از افراد بدبختی میشناختم نوشتم همین که بهشون فکر میکنم انگیزه عمل کردن پیدا میکنم خدا نکنه من شبیه اونا بشه زندگیم.
.
اما وقتی که این فایل گوش دادم پیش خودم گفتم خوب الگو های من کی هستن . مرلین منرو
بازیگر امریکایی من زندگی نامش خوندم اون یه ادم افسرده و دارای مشکلات روانی زیادی بود و در اخرم خودکشی میکنع و میمیره حتی عادت غلط اون یعنی مصرف زیاد مواد مخدر و سیگار و مشروبات هم داشته
الگو دیگه من فروغ فروخزاد بود این اواخر هر شب داشتم سفر نامه اش به ایتالیا میخوندم اونم زنی افسرده و شکست خورده بود .
کمکم داشت عادات و رفتار و زندگی این افراد وارد زندگی من می شد . خیلی اون لحظه دلم به حال خودم سوخت که اینا الگو های من بودن .
خانم شبخیر عزیز خیلی دلم گرفت شما برای همه نظر گذاشتد اما برای من نزاشتید ????????
من کودک این خانواده ام
خوب براتون خوشحال هستم
منم دقیقا الگوهایی همانند شما داشتم و تو ضمیر ناخودگاهم قرار گرفته بود برای همین با ادم های موفق و ثروتمند شروع به جایگزینش کردم
همین که شادید و احساس عالیی دارید و منتقل میکنید بدونید اینده عالیی در پیش دارید
ایشالله خبرهای زیادی بشنویم ازتون مریم خانوم موفق باشید
مممنون و سپاسگزارم از توجه شما دوست عزیز ????
سعادت مند دنیا و اخرت باشید
مریم جان عزیزم مرا ببخشید ، در مسافرت هستم ، به محض اینکه نظری را می خوانم ، پیام تشکر ارسال می کنم نمی دانم چرا نظر شما را ندیده بودم ، دیدگاه زیبای شما را خواندم ، در حرم امام رضا برای موفقیت شما به درگاه خداوند دعا کردم و ایمان دارم خداوند انشالله می پذیرد
سلام به همگی،ثنا حسین زاده متاهل از شمال،بهمن سال 93تو دوران عبور از ورشگستگی بودیم،دورانی با باورهای بچگانه که حال خوبی نداشتم خداوند نظر خاصی بهم کرد،خودمو غرق تو گوشی کرده بودم،تو دل اون شرایط بد تو یه گروهی یه کلیپ انگیزشی از عباسمنش دیدم،سرچ کردم وارد یه دنیای جدید شدم،چند ماه قبلش یه آدمی تو زندگیمون اومده بود که بلافاصله درمورد استاد باهاش صحبت کردم ازش خواستم که تو زمینه ی ثروت کمکم کنه تا خودساخته شم،اول خدا بعد استاد عباسمنش و بعد اون فرد کمکم کردن تا به این نقطه برسم..استاد باورتون نمیشه فایلای شمارو بارها و بارها گوش میدادم و میدم،اونقدر ازتون انرژی میگیرم که خدا میدونه و خدا..همسرم به این قوانین اعتقادی نداشت ولی من یقین داشتم حرفاتون درسته،تکرار تکرار … از چیزای کوچیک شروع شد.فقط رو خودم و باورام کار کردم،کار با خویشتن سخت ترین کار دنیاست،ولی میارزه ..من با گوشدادن به فایلاتون دیدم نسبت به خدا و دنیاش تغییر کرد، کارم حسابداریه،پشت چک آدرس خونه ای رو مینوشتم که بدون اینکه فکرشو کنم صاحبش شدم،یه خونه ی 200 میلیونی با پیش پرداخت 20 میلیون تومن،خیلی آسون،واقعا اتفاقات خوب باید خود به خود پیش بیاد نه با تلاش،یکی واسطه شد و بهم پیشنهاد داد منم قبول کردم،میدونم باورش سخته،من درمورد خرید خونه خیلی تجسم میکردم الانشم میکنم،با تجسم خلاق همیشه طوری رفتار و کردار و احساس میکنم که به چیزایی که میخوام رسیدم و اینا جواب میده،منو به خونه رسوند،هر زمان هر سوالی ازخودم میپرسم میبینم استاد یه فایلی در اون مورد میده،هنگ میکنم که چه زود جوابمو جهان بهم میده اونم توسط استادی با این بیان تاثیرگذار،من تغییر کردم با تغییر من دنیام عوض شد،همسرم به شما و قوانین الهی اعتقاد پیدا کرده،جملات تاکیدی و تا بتونم تکرار میکنم،سپاسگزاری و نوشتن اهدافم و تشکرم از خدا به خاطر رسیدن به اهدافم منو به خواستم( خرید خونه ) رسوند،مورد بعدی موفقیتم درآمدمونه،ماهی 2میلیون درآمد داشتیم 8ماه رو برگه نوشتم من صاحب کسب وکار از آن خودم با درآمد 10میلیون تومن هستم و واقعا شد..حالا میگم چرا رقم بزرگتر نخواستم،وقتی اینقدر راحت بود،انگار خیلی ها مامور شدند منو به اهدافم برسونن،وقتی تو مدار درست قرار بگیریم افراد ایده ها شرایطی واسه پیشرفتمون خلق میشن..خیلی چیزای ریز دیگم هست،رابطم با کسایی که مشکل داشتم خودبه خود درست شد،اون وقتی که اصرار داشتم و تلاش میکردم جواب نداد ولی وقتی بیخیال شدم و رو باورام کار کردم و رو خودم با جملات مثبت با احساس خوب داشتن و با مثبت اندیشی همه چی درست شد و اینها به خاطر حضور استاد عباس منش تو زندگیمه،آرزومه از نزدیک ببینمتون،خیلی هدفهای دیگه دارم که میدونم زود محقق میشن و الان با وجود اینکه خیلی به رسیدن بهشون نزدیکم نمیتونم بگم چون استاد گفته از تجربه هایی بگم که بهشون رسیدم.تو مسیر خیلی جاها ناامید شدم ولی با گوش دادن به فایلای اونم فقط رایگان ها خودمو شارژ میکردم و ادامه دادم،اعتماد به نفسم بالا رفته، منی که تو اون شرایط همرو بد میدونستم و احساسم بد بود وقتی با تکرار گوش دادن به این فایلا و رسیدن به نکته هایی درمورد باورهای اشتبام مث مگه میشه هم خدارو بخوام هم خرمارو فهمیدم ثروتمندان بهترین آدما و پول یه مقوله ی معنویه نه چرک کف دست،اینکه استاد از راننده تاکسی به اینجا رسید واسم محرک خوبی بود،دوس نداشتم ناامیدتون کنم،فایلا آرامشتون که واسه مراقبه و آرامش خود واقعیم هنوزم کاربرد داره،یه فایلی که تو ماشینتونین و آهنگ به خود آی و واسمون گذاشتین که اونقدر روم تاثیر گذاشت که باعث ایجاد یه باور درست تو خودم شد اونم اینه که مث استاد ثروتمندم احساس خوب و واسه دیگران هم بخوام و ببخشم تا تو زندگیم ای احساس خوب جریان پیدا کنه همیشه که آدم نباید از مالش ببخشه ،میتونه مث استاد احساس خوب وپاکشو با بقیه تقسیم کنه،من فایل 10 دوره آفرینش و به خاطر درک الهام درونی خریدم،خیلی جاها به ندای درونم گوش میدم،با فایلای آرامش استاد شیرجه میزنم به کیهان و وجود اصلیم و نداهای درونم و احساس میکنم،حس خوبیه که ازتون میگیرم،آدما نیاز به هیچ مربی ندارن چون خدای درونشون راه درست و بهشون نشون میده،من کتابهای زیادی و میخوندم تا فایلی از استادو گوش دادم که گفتن لازم نیست 100 تا کتاب مختف بخونین یه کتاب و 100 بار بخونین اونجا تصمیم گرفتم دنبال اطلاعات جدید نباشم و پیرو ندای درون باشم و ندای درونم هر جا که حالم بد بودو ازش کمک خواستم گفت برو سراغ عباسمنش،شاید باور کنین ولی اینها واقعیت زندگیمه،استاد دوستون دارم خدا حرفاشو از زبون شما بهم میرسونه، خیلی زود روانشناسیه ثروت و میخرم ،مطمعنم،بچه هاهمیشه لبتون خندون و دتون پر از آرامش و جیباتون پر پول باشه..همتونو دوست دارم و ازتون میخوام با دل و جون حرفای استاد و باور کنین…استاد ثروتمندم شما قابل ستایشین،شکر نعمت نعمتت افزون کند،احساس خوب اتفاقات خوب،مهمترین درس از استاد خوبم،بدروود..
ثنا جان عالی بود عزیزم
سلام
عالی بود متشکرم لذت بردم و درس گرفتم همه چیز راحت با تلاش ذهنی بوجود می آید.
در ذهن خود به شیوه ای مثبت تصور کند که به خواسته و آرزوی خود دست یافته ای .اگر آرزوی یک موفقیت و پیشرفت شغلی را دارید، خودتان را در همان شرایط تجسم کنید. در ذهن خود ببینید که به فضل الهی تلاش هایتان به ثمر نشسته است و همان رشد و موفقیتی را که آرزو دارید به دست آورده اید
سلام ثنا جونم
ممنونم عزیز دلم که تجربیات عالیت رو با ما به اشتراک گذاشتی گلم .
برای خرید خونه و چند برابر شدن درآمدت بهت تبریک میگم و تحسینت می کنم عزیزززززززم
برایت از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را خواستارم 😘
سلام دوست عزیز ثنای عزیزم
اول تشکر کنم بابت کامنتت پر از صداقت بود جوری که حال دلم خیلی بهتر کرد در مورد روابط من هم نظرتو را دارم باید به حال خوش رها کنی تا درست بشه خدا در بهترین زمان در بهترین مکان خواسته هامونو به راحت ترین راه ممکن میده
عزیزم همیشه موفق باشی و از نتایجت برامون بنویس
ثنا جان واقعا ممنونم که تجربه هات رو اینجا با ما درمیون گذاشتی .چندین سال از این کامنتت میکذره و منی که از اینده امدم و به این کامنتت رسیدم و حال دلم عالی شد، چقدر نکات کلیدی و باورهای خوبی رو مطرح کردی. کلی نکته برداشتم از کامنتت و ایشاله منم همون باورهارو بسازم و تکنیک هارو بکار ببرم. امیدوارم همیشه موفق و خوش حال و سلامت در کنار عزیزانت باشی
سلام با عرض خسته نباشید امیدوارم کتاب خوبی بشه.
من پسری 27ساله هستم که در خانواده مذهبی متولد شدم پدرم نظامی است و دو خواهر و دو برادر دارم برادرانم ناتنی هستن ولی مادرمان یکی است و از من هم بزرگتر هستم ورابطه خوبی دارم من از بچه گی علاقه زیادی به الکترونیک داشتم وآرزو داشتم مهندس الکترونیک بشم.چالش زندگی من یا همان مشکلاتم از اول دببرستان شروع شد در سال اول مرود شدم و دوباره سال اول را خوندم و در سال دوم که به زور قبول شدم نتوانستم در هنرستان الکترونیک شرکت کنم ودر رشته دیگری مشغول به تحصیل شدم. موسیقی بیکلام تنها آرامش دهنده من درآن زمان بود که حتی اشک من را درمی آ ورد که کم کم هیچ لذتی نمی داد حتی به طبیعت هم که میرفتم بی تفاوت شده بودم وبه همه میگفتم حس هایم از بین رفته وکسی اعتنا نمیکرد با همین رویه وارد دانشگاه آزاد شدم که پدرم شهریه آن را پرداخت نکرد چون درست وحسابی دانشگاه نمیرفتم چون علاقه نداشتم و دانشگاه هم به خاطر شهریه پرداخت نشده از من امتحان نگرفتن ومن هم در همان ترم اول ترک تحصیل کردم که بامشگل دوم روبه رو شدم یک در خانه بودم که پست یک نامه برایم فرستاد که نوشته بود به خاطر ترک تحصیل به نظام وظیفه معرفی شدید منم به خانواده و اقوام گفتم هیچ کاری نمیشه کرد که سربازی نرم که با پاسخ منفی مواجه شدم خلاصه کارهای سربازی را انجام دادم که یک جای خوب بیفتم و پدرم هم گفتن من سابقه جبهه دارم برو از آموزشی بیا برات درست میکنم من هم راهی شدم در پادگان آموزشی هم غربت تمام وجودم را فرا گرفت که با انجام خواندن قرآن ودعا خوب شد بلاخره آموزشی تمام شد که با مشکل سوم روبه رو شدم پدرم دوباره ازدواج کرده بود و رفته بود من هم تنها کسی که میتوانست برای مسائل زندگی راه حل بدهد را از دست دادم وحتی سابقه جبهه خود را برایم نگرفت که کمتر خدمت کنم.ومن هم به مدت هشت ماه در سربازی غیبت کردم وبعد از هشت ماه دوباره رفتم ومحل خدمت من را عوض کردند که بتوانم تمامش کنم بلاخره تمام شد و مادرم به من 5میلیون داد گفت هر کار میخواهی انجام بده منم چون عشق اتومبیل داشتم سریع خریدم وبرای کار هم به پیک موتوری رفتم مدتی آنجا بودم و دیگر نرفتم چون اعصابم در طی این چند سال ضعیف شده بود دوباره بعد از مدتی رفتم مغازه کامپبوترفروشی مشغول به کار شدم و چون علاقه داشتم سریع یاد گرفتم اتومبیلم را عوض کردم ویک بهترشو گرفتم وتمام حقوقم را قسط میدادم تا اینکه دوستم در همانجا کار میکرد پیشنهاد شراکت داد گفت اتومبیلت را بفروش بیا شریک شیم ومن چون ترسرداشتم از اینکه پولم را از دست بدم ودیگر نتونم اتومبیل بخرم قبول نکردم و او با کس دیگری شریک شد من هم به تعویض اتومبیل ها ادامه دادم که فکر دانشگاه به سرم زد و ماشینم را به خاطر شهریه دانشگاه فروختم وباقی مانده پول خرج شد تا اینکه چون دیگر اتومبیل نداشتم کلا قید دانشگاه و همه چیز را زدم وخانه نشین شدم و افسرده دکتر رفتم تا خوب بشم اما نشد که نشد همش با خودم میگفتم چرا اینطوری شد همش پدرم را مقصر میدانستم که اگر بود من را راهنمایی میکرد که پولم را خرج نکنم یا اینکه نزارد اینقدر ماشین عوض کنم و هی به خدا میگفتم چرا اینجوری شد و جوابی پیدا نمکردم خانواده هم همش میگفتن برو سر یک کار بلاخره بعد از یک سال رفتم مغازه همان دوستم که قبلا پیشنهاد شراکت داده بود به موتور برایش پیک موتوری میرفتم و مدام خودم را سرزنش میکردم که چرا شراکت نکردم چون اوضاع مالیش خوب شده بود ورفته بود سر خونه زندگیش مدتی گذشت که یک شب موقع خواب به خدا گفتم خسته شدم یک راهی جلوی راهم قرار بدین چند روزی گذشت با یک فردی به طور ناخودآگاه دوست شدم آدم خنده رویی بود و خدا را مثل من نمیدید یک روز چند تا فایل از گوشی خود برایم فرستاد و خودش هم آنها را ندیده یکی از فایلهای استاد بود کلیپ انگیزشی شماره 2بود فک کنم که میگه( باید از خودمون سوال کنیم زندگیمون همون چیزیه که میخواستیم)دقیقا انگار برای من درست شده بود ذهنمو خیلی باز شد کلا وقتی نگاه میکردم حالم خوب بود با خودم گفتم بزار ببینم تو سایت دیگه چیه و هر وقت میرفتم تو سایت مطلبی پیدا نمیکردم شاید بخاطر این بود که با تلفن همراه میرفتم حدودا نزدیک یک سال شد که تونستم وارد سایت بشم وکلیپ های رایگان آن را دانلود کنم کلیپ( خداوند را بهتر بشناسیم )خیلی تاثیر گذار بود و(فقط روی الله حساب کن) به مرور حالم بهتر میشد و دارامدم بیشتر بعد جلسات 1تا3قانون آفرینش را خریداری کردم که فعلا فقط جلسه اول را جلوتر نرفتم موقعی که جلسه اول را گوش دادم اول از همه فکرم تغییر کرد دیدم به مو ضعات عوض شد بعد حدودا یک ماه که هر روز گوش میدادم موقعیت کاری به من پیشنهاد شد فک کنم 3موردی شد. یک روز دقیقا دوستم از راه رسید گفت برو تعمیرات موبایل یاد بگیر منم کمی پرس وجو کردم و بلاخره کلاس را رفتم کبعد از شش ماه یاد گرفتم الان هم با اینکه هنوز مغازه نگرفتم تلفنی کار میکنم هم موبایل و هم کامپیوتر جالب اینجاست که مشتریانم هر روز بیشتر و بیشتر میشوند والان هم دنبال مغازه میگردم و حالم هم بسیار خوبه (در ضمن کتاب معجزه سپاس گزاری وکتاب قهرمان هم واقعا به اعتماد به نفس و وارد کردن نعمت به زندگی کمک میکند)اینو مدیونه اول خدا و بعد گروه تحقیقاتی عباس منش هستم
میخوام از خدا این جا جلوی تمام بنده های خوبش تشکر کنم که همیشه و همه جا حواسش به من هست و من گاهی فراموشش میکنم و بازم منو راهنمایی میکنه .به خاطر اینکه من نمیتونم ادم بدی باشم ازش تشکر میکنم .
میخوام از زمان اشنایی خودم با استاد بگم که تو چه زمانی بود .من تو سن 12سالگی خودکشی کرده بودم شاید براتون خنده دار بیاد خدایی الانم که خودم مینویسم خنده ام میگیره و نکته جالبش اینجاست این خودکشی از همه خودکشی های قبلی من شدید تر و بزرگ تر بود .با خورد کلی قرص راهی بیمارستان شدم و خداروشکر زنده ام من به ته خط رسیده بودم ولی نمیدونستم زمین گرد و هر پایانی یه شروع دیگه است.
میدونید من یه باور دارم که ادم تا از شرایط فعلی خودش خسته نشه و به تنگ نیاد تغییر یه کلمه ی مسخره است .و شرایط من هم کاملا سخت بود .یکم برام سخته بنویسم ولی مینویسم به قول استاد باید گذشته خودمون ببخشید و راحت درمورد حرف بزنیم .
یه دختر شکست خورده از یه توهم به نام دوست داشتن و پدر و مادرم مقصر تمام بد بختی هام میدیدم و افسردگی شدید و تو خونه بودن داشت دیونم میکرد با خواهرم و خانواده ام اصلا برخورد خوبی نداشتم و ذهنم کلی افکار مزخرف بود و ایمانم نداشتم و به هیچ چیز اعتقاد نداشتم که حالا مثل بقیه دعا کنم و از خدا بخوام نجاتم بده .
و از همه مهم تر نا امید به تمام معنا. ناامیدی اخرین تیری که شیطان به قلب انسان میزنه .
خلاصه بعد از اون خودکشی تمام خانواده زبونشون روی من دراز شد که چرا اینکار کردی منم حالم خوب نبود جوابشون بدم و اونا که بهتر از خودم میدونستن که چرا اینکار کردم من و ماخذه میکردن .
دو هفته بعدش رفتم خودم جلوآیینه و خودم نگاه کردم .
گفتم خوب مریم جان افرین دیدی که نشد و این ته راه کار .این که رفته بودم ته بدبختی انگاری چیز دیگه ای نبود که امتحان کنم که بد تر بشه زندگیم .به خودم گفتم حالا که نمردم پس باید زندگی کنم . اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که برم کلاس زبان چیزی که همیشه به خاطرش تو مدرسه اذیت میشدمو میشم .یادمه برف زده بود و صبح روز پنجشنبه بود تنها رفتم اموزشگاه زبان که دوستم همیشه بهم میگفت ثبت نامکردم .
و بعد همه بهم میگفتن تنها راه نجات تو از این زندگی اینه که درس بخونی بتونی از خونه بری که اذیت نشی هنوزم میگن که من اصلا قبول نداشتم و ندارمو خلاصه درسم هم تعریفی نداشت باید کاری میکردم مثل همیشه از اینترنت که همه کسم هست و من زمان زیادی باهاش میگذرونم شروع به سرچ کردن درمورد پیشرفت درسی کردم قبلا هم ازاین کارا میکردم ولی تو مدار درست نبودم و فایده ای نداشت تا رسیدم به سایت عباسمنش و بسته افزایشش حافظه و تند خوانی بود .توضیح ها دانلود کردم شروع کردم به گوش دادن.خیلی خوشم اومده بود.ولی تو فازش نبودم که بخرم گذشت هی فایل های دیگه دانلود کردم من قبلا فیلم راز دیده بودم ولی خیلی سرسری ازش گذشته بود وقتی میدیدم استاد اینجوری میگه انگار من حقیقتی فهمیده بودم که هیچ کس ازش خبر نداشت .
خلاصه زندگی میگذشت با مشاوره ها و روان درمانی ها ،یادمه وقتی اولین بار قرص هایی که دکتر برام نوشته بود خوردم کلی گریه کردم که چرا باید تو این سن باید این جور قرص ها بخورم .
کمکم ایمانم قوی تر شد .تا پارسال تابستون.من ناخواسته یه ادم بی ارزش تو زندگیم جذب کردم میدونید چه طوری ؟
من شبا قبل از خواب به این فکر میکردم که اگر فلانی بیاد به من به من دوست دارم و میخوام باهات باشم و عاشقتم اینو هنوز نگفته میزدم زیر خنده و یه حس خوب بهم می دادو میخوابیدم .به طور کاملا اتفاقی شمارش گرفتم اصلا خبر نداشتم که این شماره کیه ؟
زمان گذشت و اون همون چیزایی که من میخواستم گفت ???? یه مدت کوتاه باهاش بودم و فکر میکردم روی ابرهام اما تو دلم این بود که همه می فهم ان و من اشتباه میکنم
اره همینم شد .از هر چی بترسی همون سرت می یاد. این تضاد به من یاد داد که حواسم باشه دارم چیو ؟ و کیو جذب میکنم ؟ و یاد بگیرم که خودم ببخشم.
همه فهمیدن به جز پدرم
میتونم بگم که به اندازه ده سال پیر شدم و خورد شدم .یه دفعه بیمار ی کلیه ام شروع شد که من اصلا ازش خبر نداشتم این از فشار روانی بود که من تحمل میکردم یه هفته کامل دکتر بیمارستان
من بازم بزرگ شدم تو اون همه چیز بد بود من همه فایل های رایگان دانلود کردم و شب تا صبح گوش میدادم و کتاب راز دوباره شروع کردم به خوندن من قبلا کتاب کچهار اثرم برای دفعه اول که خوب شده بود خونده بودم ولی تمام حسهای خوب حداقل یک ماه و دوما بود.
میرفتم بیمارستان و با مرفین اروم میشدم اما توی اون شرایط اصلا به دردم فکر نمیکردم به این فکر میکردم که دختر خاله ام اومده خونمون با هم کلی گردش میکنیم و خوش میگذرونیم دکتر گفته معجزه رخ داده و تو هیچ مشکلی نداری و فایل ها گوشمی دادم و دقیقان همین شد
توی اخرین سی تی اسکن و ام ارای جواب مثبت بود هیچ خبری از اون سنگ که منو اذیت میکرد نبود ،عروسی در پیش داشتیم و همه چیز خوش میگذشت با دختر خالم
کم کم همه چیز درست شد و من تونستم زندگیمو به دست بیارم که هیچ زندگی اطرافیانم هم عوض کنم .
من همیشه و هر جا برم به هر کی برسم فایل ها به همه میدم همین جوریم که دوست خوب پیدا کردم .ولی این که اونا تو فرکانس خوب شدن باشن و اینو دریافت کنن و زندگیشون تغییر کنه خیلی کمه
تغییرات و دست اوردهایی که داشتم
من هیچ وقت نا امید نمیشم این شاید تمام ثروت من باشه که به دست اوردم درست گاهی ناراحتی میکنم و حواسم نیست چه فرکانسی به زندگی میدم ولی این امید که تو دل خون و رگم رفته هیچ وقت از بین نمیره
همین جدیدا من خیلی نگران خاله ام بودم چون خیلی دوستش دارم اون دنبال کار می گشت من برای اونم تمام فایل ها ریختم تو گوشیش واون این اواخر خیلی جدی گوش میداد .الان تویه مدرسه غیر انتفاهی داره رشته خودش تدریس میکنه و نگران ازدواج اونم بود اینقدر نشستم براش تجسم کرد که همین دیروز بهمگفت که یه خاستگار خوب گیرش اومده .من برای کارشم خیلی تجسم کردم به نظر من اگر طرف مقابل هم توی فرکانس درست باشه فکر و تجسم ما هم میتونه به زندگیش کمک کنه ،اینوجری شدم که دوستام بهم میگن مریم تو بشین فکر کن برای ما ما بهت پول میدیم چونهر چی تو فکر میکنی اتفاق می افته.
تودفتر اهدافم سفر به کیش نوشته بودم و خیلی دوست داشتم برم اونجا و خیلی دوست دارم بازم برم .
توی تعطیلات سال پیش قرار شد بریم بوشهر ولی من کیش میخواستم وقتی به خواهرم میگفتم ، میگفت دیونه شدی کی من و تو مب بره کیش اما بوشهر رفتن ما کنسل شد و بابام گفت بریم کیش ،دوست پدرم برای ما هتل رزو کرد و هزینه هتل حساب کرد یکی از بهترین هتل های کیش بابام این قانون درخواست کردن فوت ابه خیلی راحت از همه درخواست میکنه ،،با اینکه این یه تشکر بود برای زحماتی که پدرم برای دوستش کشیده بود .رفتیم و خیلی خوش گذشت
یادمه تو سفر من داشتم برنامه اندروید روانشناسی ثروت گوش میدادم که میگفت هر کسی توی مداره و جنگ با تروریسیم من به عینه دیدم که تو سفر همه داشتن به نکات منفی پدرم دقت میکردن ولی من نه داشتم از سفری که خودم تجسم کرده بود لذت میبردم یادمه من یه کار اشتباهی انجام دادم ولی اصلا بابام با هام دعوا نکرد و جای من با بقیه دعوا کرد اخه من تومدار اون نبودم .
یه دبیر ورزش داشتیم من ازش متنفر بودم من تجسم کردم که ورزش دوست دارم به اون توجه نکردم سال بعد اونم تو مدرسه بود ولی معلم ما نبود و من تونستم تو ورزش پیشرفت کنم .
اما درسته که من چیزای زیادی از طریق قانون به دست نیاوردم که جنبه مادی داشته باشه ولی من به خوشبختی و احساس خوب نیاز دارم که اینو به دست اوردم با توجه به صحبت های استاد .همین که هر روز برای زندگی بهترم تلاش میکنم. همین که سعی میکنم خانوادم خوش حال کنم مشکلات درست کنم
همینه هر روز با اینکه خسته از مدرسه میومدم اما خوش حال و شکر گزار خدا هستم و خواهم بود .همین که هر سال که میگذره میگم ببین مریم امسال پر از لحظه های شاد و خنده های از ته دل داشتی . همین که سعی کردم رابطم با بابام خیلی خوب کنم و این بزرگ ترین تغییر زندگیم که راه بلند تر هنوز در پیش داره ولی تا همین اینجا هم خداروشکر
دوست عزیز و مهربانم خانم تهمورث سلام ، خدا می دانست که شما بنده ی شایسته ای هستید که عمر دوباره به شما داد ، ایمان دارم موفقیت های زیادی در پیش و روی شماست ، کودک درون شما روح بزرگی دارد
مریم جان سوالات تان را در بخش عقل کل بپرسید موجب افتخار برای من است که پاسخگوی شما باشم دوست خوبم
سلام دوست عزیز
با پشتکاری و اعتقاد و جذب دقیقی که دارید یکی یکی موفقیتهای بیشتر و بیشتر میشود. ایمان دارم که خدا همراه همه ماست ، شما بسیار ترقی می کنید و خدا به یاری شما می شتابد هموره.
در پناه اله یکتا
سلام پر انرژی به همه ی دوستان عزیز و استاد گرامی:
می خوام داستان زندگیمو قبل از اینکه با استاد آشنا بشم توسط نامزد عزیزم رو بهتون خلاصه بگم:
من دانشجوی گرافیک هستم زمستون 93 بود که توسط یکی از استادام تو یک شرکت تبلیغاتی درجه یکی که تو شهرمون بود مشغول کار شدم یک ماه که گذشت یکی از همکارا به من پیشنهاد ازدواج دادند ولی من به دلایلی جواب منفی دادم و همکار عزیزم بیخیال نمیشد تا اینکه سال 94 به دلایلی باید از سرکارم بیرون میاومدم ،نمیدونم چیشد که دیگه باهم در ارتباط بودیم بالاخره بعد از چند ماهی من رضایت دادم واسه خواستگاری ؛و اومدن خواستگاری که خانواده ی من به دلایلی مخالفت کردند اون موقع حال دوتامون خوش نبودش یه روز به خدا گفتم که خودت کمکون کن ازش خواسام که راهیو نشونمون بده تا بتونیم به هدفمون برسیم بالاخره روزامون میگذشت که یک روز به لطف خدای مهربون نامزدم یه کیلیپ انگیزشی که از استاد بود بهم نشون داد انگاری یه جرقه ایی بود یه حال عالی بود که تا چند روز من فقط اون کیلیپ رو میدیدم تا اینکه تصمیم گرفتم سایت استاد و رو دیدم و تمام فایلهاشونو دانلود کردم و واقعا یه حس جدیدی رو داشتم به نامزدم که گفتم خیلی خوشش اومد و اونم انگیزه ایی براش شد تا بتونیم این راه جدیدو باهم ادامه بدیم خیلی امیدوار شده بودیم بد از چند ماهی باز اومدن خواستگاری و باز هم جواب منفی از طرف خانواده ی من ولی این دفعه امیدوار بودیم دیگه خیالمون راحت بودش تا اینکه نامزد من تصمیم میگره از کارش بیاد بیرون تا واسه خودش یه کاری داشته باشه حدود یه ماهی گذشت ولی هنوز نتونسته بود کاری رو پیدا کنه تا اینکه تصمیم گرفتیم قانون های آفرینشو خریداری کنیم خیلی دوتامون تلاش کردیم که باورهامون رو تغییر بدهیم و ذهنمون رو رهبری کنیم به لطف خدا اینحور هم شد و باز تصمیم گرفتیم روانشناسی ثروت 1 رو بخریم که واقعا مفید بودش و یه تحولی جدیدی در ذهنمون رخ داد ،به لطف خدا یه کاری رو پیدا کردش و حدود 2 ماه که نشد از اینکار اومدش بیرون همش میگفت حسم بهم میگه نباید تو اینکار باشم و این کار صرفا برای به دست اوردن تجربه برای من بود و منم همیشه حمایتش میکردم و پیشتیبانش بودمو هستم و کمکش میکردم بهش روحیه میدادم که میتونه موفق بشه دوتامون یجورایی به انرژی خیلی نیاز داشته بودیم گاهی وقتها یکیمون دلسرد میشد به این راه میگفتیم که راهمون درسته یا نه و شیطان تو دلمون شک مینداخت چون که هدف اصلی ما ازدواج و شغل پر در امد نامزدم هستش و چون هنوز بهش نرسیدیم این شکها گاهی اوقات به سراغمون می اومدش و این حال باعث میشد ما نشانه های کوچک زندگیمون رو فراموش کنیم خدا روشکر تو این مدت خیلی اتفاقات عالی رخ داده و نشانه های کوچکی اتفاق افتاده ولی گاهی اوقات شیطان بیکار نمیشینه و تلاش میکنه که ناامید کنه مارو ولی به لطف خدا موفق میشیم و هرروز با ایمان تر جلو میرویم و ما خدا رو وکیل خودمون دونستیم و بهش اعتماد کردیم و مطمئنیم که جوابمونو میده حقمونو میده بهمون و خداروشکر نامزدم کار مورد علاقشو پیدا کرده و داره به لطف خدا موفق میشه و همه چی درست میشه یه حسی هم به من و هم به نامزدم میگه که خیلی خیلی زود به هم میرسیم و یه عشق الهی رو ما داریم و خدارو سپاسگزارم که تو این مسیر قرار گرفتیم .
واسمون با حال خوش دعا کنید ما که خیلی امید و ایمان محکمی داریم .
موفق و شاد باشید.
با سلام خدمت همه دوستان عزیز و گرامی
من امین هستم 37 سال سن دارم و اهل اصفهان هستم،حدود 2 سال هست با سایت استاد عباسمنش آشنا شدم و دوره های افرینش و عزت نفس را گرفتم و تمرین کردم.زمانی که من با سایت آشنا شدم دچار مشکلات مالی بودم و این مشکلات بخاطر شراکتم با یکی از آشنایان بود.دلیل شراکتم با این آقا که تمایل ندارم نام اورا بنویسم این بود که ایشان پیش من امد و گفت پول نداره اما ایده داره،البته خودم چون به کار ایشان آشنا نبودم زیاد تمایل به همکاری نداشتم ولی به دلیل دلسوزی قبول کردم.از آن پس مشکلات مالی یکی پس از دیگری فرا رسید و من نمی دانستم که باید چکار کنم ، پس از گوش دادن به فایلهای دوره افرینش تازه یاد گرفتم که نباید برای کسی از روی دلسوزی کاری انجام داد. بعد از این تصمیم گرفتم سریع شراکتم را قطع کنم و خدا رو شکر در حال حاضر بسیاری از مشکلاتم حل شده است.
بعد از این ماجرا ،علاقه شدیدی به جواهرات و تراش انها پیدا کردم ولی به دلیل مشکلات مالی و نداشتن وقت کافی نمی تونستم در دوره های آن شرکت کنم و هزینه دوره های آن بالا بود (10 میلیون تومان).بنابراین طبق قانون تجسم شروع کردم به تمرین و در ذهنم، خودم را می دیدم که دارم گوهر تراشی میکنم با تمام جزییات آن و از اینترنت عکسهای مربوط به گوهرها رو دانلود کردم و چسبوندم به در کمدم که روربه روم بود و هر روز به انها نگاه میکردم.بعد از گذشت 6 ماه با اقایی در کلاس زبان اشنا شدم که در سازمان صنایع دستی کار میکرد و گفت سازمان هر سال یک سری دوره بصورت رایگان برگذار میکنه.به سازمان صنایع دستی رفتم و ثبت نام کردم و خدا رو شکر تونستم در این دوره بطور رایگان شرکت کنم.امیدوارم با بیان این موارد و استفاده از قوانین افرینش که خودم تجربه کردم شما دوستان هم انگیزه لازم برای استفاده از قوانین الهی گرفته باشید. با سپاس
عاااااااالی….
متشکرم از این دیدگاه زیبا
با سلام
دوست عزیز آقای ابراهیمی
واقعا عالی بود و من هم این را همیشه تجربه کرده ام که حس خوب مساوی ست با سلامت جسم وروح.
سپاس از یاد آوری شما
شاد ، سلامت ، ثروتمند و موفق باشید.
با عرض ادب و احترام خدمت همه ی دوستان و استاد بزرگوارم
من 25 سال دارم یادمه از دوران کودکی تا حالا استعداد خوبی در ورزش داشتم در هر رشته ای که وارد شدم توانستم خودمو یکی از افراد ممتاز بین همکلاسی ها ویا هم باشگاهیام در اون رشته ای که بودم قرار دهم از سال سوم دبستان که کلاس فوتبال رفته بودم شروع میکنم که من به خاطر اینکه جسه لاغری داشتم و حالا هم دارم در تمرینات فوتبال انعطاف پذیری خوبی از خودم نشون میدادم که حتی این موضوع باعث تعریف وتمجید مربی از من به والدینم شده بود ویا شناخته شدم توسط دیگران که حتی غیر از مربی ام افراد دیگر تعریفمو به گوش والدینم رسونده بودند البته فوتبالم هم خوب بود من با داداشام میرفتم کلاس فوتبال و عصرهای اون تابستون میرفتیم کلاس والیبال خلاصه خیلی خوش میگذشت تو تمرینات و گرم کردن من با این حدودا از همه هم باشگاهیام در فوتبال و والیبال کوچک تر بودم ولی از همه حرکات گرم کردن و آموزش های ورزشی مثلا استپ پا و یا نگه داشتن حالت شنا رفتن و … رو از همه بهتر کاملتر انجام میدادم وخودم تعجب میکردم با این هیکل استخوانی بعضی وقت ها از سر بینیم عرق میچکید اون تابستون گذشت و من در اون سال عضو تیم نونهالان فوتبال شده بودم یک سال گذشت دوباره تابستون فرارسید و من و داداشام دوباره کلاس فوتبال رو ثبت نام کردیم و من اون سال در آخر تابستون با این که چهارم دبستان بودم همراه راهنمایی ها به عضویت تیم بزرگا باشگاه در آمدم که بعضی ها به مربی اعتراض میکردن که این جسه کوچکی داره چطوری کنار ما بازی کنه جالبه اون روزی که مربیم من رو انتخاب کرد و پست بازیم رو گفت . گفت تو فوروارد بازی میکنی من هم گفتم باشه ولی معنی فروارد رو نمیدونستم رفتم از داداشم پرسیدم فروارد یعنی چه؟ داداشم گفت حمله اونی که گل میزنه خلاصه با اون تیم و اون ترکیب یک بار به میدون رفتم خوب درخشیدم و تموم شد تا سال بعد هم تنها ثبت نام کردم و اون تابستون مسابقه ای برگذار نشد اون سال هم من آبله مرغون گرفتم و از تیم مدرسمون جا موندم در صورتی که همه میگفتن اگه تو بودی قهرمان میشدیم به خاطر این موضوع خیلی شب ها گریه میکردم حتی تا چند سال بعد. خلاصه کم کم فکر های منفی سراغم اومد این که محکوم به در س خوندن بودم که درس هم خوب بود راهنمایی نمونه قبول شده بودم کم کم از آرزوهای ورزشیم بیرون رفتم اطرافیان میگفتن و یا جو غالب این بود که از ورزش که آبی گرم نمیشه فقط درس هست که به درد آدم میخوره از درس خوندن کمکم دل زده شده بودم در این سه سال راهنماییم هم ورزش پینگ پونگ که بازی کرده بودم تونستم به تیم شهرستانمون هم راه پیدا کنم ولی رفتم مسابقات باختم اینجوری بود که هر بار از پینگ پونگ و فوتبال سالنی و سایر ورزش ها میومدم خونه خانواده به من می گفتن باختی حالا چند چند باختی. خلاصه رو باخت بودیم یا بهتر بگم رو توجه به باخت بودم حالا که ذهنیتم عوض شده میبینم خیلی پیروزی هامو ندیدم رفتن به تیم فوتبال پینگ پونگ به گونه که یک نفر به من گفت خوش به حالت تو همه رشته ای استعداد داری انتخاب شدن برای نماینده مدرسه برای شرکت در مسابقه در زمینه خوشنویسی و نقاشی خلاصه خوشنویسیمون هم خوب بودالبته تو خودم در گیری بود رو کدوم استعدادم به موفقیت می رسم راهنمایی گذشت دبیرستان نمونه قبول نشدم کنکور هم تعریفی نداشت رتبم بیشتر از این که شبیه رتبه باشه شبیه کد پستی بود! ( تا اینجای داستان بهتون بگم من حالا که 25 سال دارم اعتقاد دارم بهترین اتفاقات برام روخ داده پس بدونید با خنده و کمال رضایت دارم در مورد خودم مینویسم) وارد دانشگاه شدم من از اون دوره ای که می رفتم والیبال که نرمش هاش خیلی بهم چسبید دنبال تمرین و ورزشی بودم که بتونم تمام توانای هامو نشون بدم یعنی نرمش هاش برام کم بود یعنی وقتی همه خسته می شدن من میگفتم همین من میتونم هنوز ادمه بدم ولی ورزشی به این شکل پیدا نکرده بودم تا با کونگ فو توآ هنر رزمی ملی ایران آشنا شدم در 20سالگی تو این ورزش بهتر بگم دانشکده ما یاد میگیریم حمله به غیر ممکن ها نشون دادن توانایی تو به خودت که بعضی وقتا خودت از خودت تعجب میکنی خلاصه پیدا کردم اونی رو که باید پیدا میکردم حرکت غیر ممکن برای من حرکت 180بود با این که استعداد داشتم که قبلا گفتم ولی استعدادم رو باور نداشتم. تو زمینه های مختلف این ورزش خوب بودم نرمش، ضربات و … ولی هنوز اون غیر ممکن رو داشتم. یک سالی گذشت تمرین، پیگیری، نظمی که من در این ورزش در طول این سال داشتم که از استعداد خیلی مهمتر است باور های من رو قوی تر کرد که حرکت 180رو انجام بدم خلاصه با هدف گذاری پس از یک سال و نیم به این هدفم رسیدم چند ماهی بود که دید بهتری نسبت به خودم پیدا کرده بودم وقتی اون غیر ممکن، ممکن شد سه ، چهار ماه بعد با آقای عباس منش که قبلا از طریق دوستم اسمشون رو شنیده بودم اولین فیلم رو از ایشون دیدم یادمه شب تا صبح خوابم نبرد رفتم نماز صبح رو به جماعت خوندمو فرداش اسمم تو یه قرعه کشی در امد و به خاطر این که اسم من محمد داره جایزه بردم و خدا رو شکر با این که تو مسابقات کونگ فو شرکت کردم و اوایل می باختم حالا تعداد برد هام بیشتر باخت هام شده و خدا رو شکر روی بردم چند تا مدال طلا گرفتم و حالا خیلی خودمو بیشتر از قبل باور دارم توانایی هایم را باور دارم همین چند روز پیش مسعول برگزاری مسابقات شدم خدا رو شکر به بهترین نحو انجام دادم و با این که 26 ساعت نخوابیده بودم در مسابقه شرکت کردم و اول شدم.حالا من لیسانسم رو گرفتم و با کار کردن روی خودم و دانلود کردن تقریبا همه ی فایل های رایگان استاد به آینده ام امید وار شدم و از گذشته ام راضی هستم چون گذشته ام خواسته هایم را بیشتر برای من واضح کرده. اول که این مسابقه رو دیدم گفتم من که داستانی ندارم چندتا نظر خودم که دوستان به پیشرفت های بالاتر رسیدن میلیاردر شدن پس من هم هر وقت میلیاردر شدم داستانم خوبه البته اونایی که به این موفقیت ها رسیدن دمشون گرم و موفقیتشان روز افزون. فکر کردم دیدم من هم یک غیر ممکن رو ممکن کردم که تو این چند سال چندین بار این کار رو کردم که یکیش حرکت 180 هست. خلاصه من آماده ام غیر ممکن هایم را ممکن کنم. ممنون از همه در آخر میخام همه ی خوبی ها رو برای کل عالم بخوام واین جمله اللهم عجل لولیک الفرج
سلام به دوستان موفق ام.
من یه جون 29 ساله بندرعباسی هستم.با یه خانواده از لحاظ مالی متوسط رو به پایین.
من از بچگی خیلی به پول و ثروت علاقه داشتم طوری که وقتی 10 سالم بود بابام به من و خواهرام پول میداد تا برا خودمون پفک بخریم همه هم پفک میخریدن و میخوردن من نگه میداشتم و بعد از خوردن اونا پفک هام رو دونه ای به خواهرام میفروختم. یادم نمیاد از بچه گی چیز خوشمزه ای خورده باشم همه چیز رو از گز گرفته تا نون میفروختم به دیگران. و اگه یه چیز خوب میخوردم عذاب وجدان ول کنم نبود.
همیشه یاد گرفته بودم که اگه پول و خرج کنم و خوش باشم درامدی نخواهم داشت .
بشدت باور داشتم اگه پول میخوام باید سه شیفت کار کنم.
تا زد و دانشگاه قشم قبول شدم . وقتی دانشجو شدم از صبح تا شب یه کله کار میکردم (سال 87بود)و ماهی 50 هزار تومان پس انداز میکردم.
ناهار هم هر دو روز یه تن ماهی میخوردم .وزنم به قدری پایین اومد که پوست و استخون خالی شدم انقدر وزنم کم شد که میتونستم از سربازی معاف شم و مفصل دستم دچار مشکل شد.
بعد از دانشگاه چون فکر میکردم با کارت معافیت کار پیدا نمیشه رفتم سرباز شدم
و بعد از سربازی رفتم سر یه کار جدید که حقوقش باز به قدری بود که فقط بتونم زنده بمونم.(حدود 350 تومان)
با یکی از دخترهای دوست بابام که شیرازی بود نامزدی کردم .همیشه به همسرم میگفتم متاهلینی که خونه میتونن اجاره کنن واقعا چقد آدم های مایه داری و بالایی هستن و چه درامدی دارن. خوش به حالشون. یعنی میشه ما هم پول اجاره یه خونه رو داشته باشیم و یادمه همیشه به خدا میگفتم خدایا فقط یه چهار دیواری بده که بتونیم توش زندگی کنیم .
تا اینکه یه حدیث از امام صادق دیدم که گفته بود اگر میخواهید درآمد و روزیتان افزایش پیداکنه ازدواج کنین. تحقیق کردم و از صحت حدیث مطمعن شدم(یقین پیدا کردم) رفتم پیش صاحب کارم و ازش خواستم درامدم رو مثل اداره کار بده در کمال تعجب براحتی گفت باشه مسأله ای نیست از ماه آتی حقوق اداره کاری بهم میده فقط با یه صحبت نیم ساعته حقوقم دو برابر شد. بالاخره تونستم یه خونه خیلی کوچیک و پرت اجاره بگیرم. تا اینجا هیچ خبری از سایت عباس منش وهیچی نبود. (البته الان با تمرین متدهای جدید درخواست کردن تقریبا تو هر درخواستی جواب مثبت میگرم که تمریناتش رو شدیدا بهتون توصیه میکنم .)
یه روز رفته بودم شیراز تا همسرم رو بیارم بندرعباس توی مسیر همسرم سی موفقیت اورد تا باهم گوش بدیم.و من دیدم از یه قانونی میگه که ثروت و ارامش رو وارد زندگی میکنه و به محض رسیدن به بندرعباس تصمیم گرفتم تمام وقت آزادم رو روی این موضوع کار کنم. واسه همین همه چیو کنار گذاشتم و چسپیدم به سرچ تونت که کی میتونه بهترین توضیح رو راجع یه این قانون بهم بده اینقد فایل از اپارات دانلود کردم که مطمعن شدم فایلی نمونده تو آپارات که نگرفته باشم. شروع کردم صحبت های مدرسین رو گوش دادن تا رسید به فایل عباس منش که یه انرژی دیگهای بهم میداد.
بعد از دو ماه کارم عوض شد و درامدم یه میلیون تومان شد هر روز کلیپاتون رو گوش می دادم همیشه شاد بودم .فایلهای عزت نفستون بی نظیر بود واقعا دید منو عوض کرد و محکم ادامه دادم و هدف گذاری کردم و بعد از دیدن کلیپ افزایش سه برابری درآمد تصمیم جدی گرفتم تا این کار رو بکنم میانگین درامدم تو سال 93 هر ماه 1 میلیون و پانصد بود برا همین تو سال 94 روی 5 میلیون درامد زوم کردم. تمام جملات مثبتی که تو اینترنت بود رو خوندم و بهترینش رو برا خودم انتخاب کردم و روزی حدود 500 بار تکرارش میکردم اونم این بود:{ من کاری فوق العاده عالی و با درآمد فوق العاده عالی و با پاداش فوق العاده عالی و با رضایت فوق العاه عالی دارم و بابتش از خدای مهربون سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم} بعضی روزها اینقدر تکرار میکردم که صدام میرفت. با گفتنش تصورش رو میکردم و از تصورش گریه ام میگرفت.
با اینکه درامدم بهتر شده بود و اون وضع نابسامان سابق رو نداشت یه برگه کاغذ برداشتم و یه هدف سه برابر حقوقم نوشتم. هر روز بهش فکر میکنم و بهتره بگم هر لحظه دارم بهش فکر میکنم. در حالی که خانوم از وضعیت مالی من کاملا راضی بود. فروردین وقتی مقدار واریزی به حسابم رو دیدم شکه شدم ولی خانومم اعتقاد داشت چون تو کارمندی و عیدی و سنوات اخر سالت رو الان دادن و… واریزی خوبی داشتی.اردیبهشت ماه از نیمه گذشت و بیست و پنجم فقط حقوق خوبم واریز شد اما من سه برابرش رو انتظار داشتم.در طول ماه همش شکرگذار درامدم بودم و کاملا خوشحال بودم یهو یادم افتاد چند تا برگه سهام دارم که ته کیفمه و تو نظافت های دوره ایم خواسته بودم بندازم بیرون . شماره تماساشون رو پیداکردم و زنگ زدم و شرکت که فوری ازم شماره کارت گرفتن و مبلغ رو واریز کردن و در کمال تعجب چند میلیون پول به کارتم واریز شد.( وقتی ماه دوم به این شکل پیشرفت همش با خودمیگفتم پس برای ماه سوم هم کار میکنه و کارکرد و همین اتفاقات برا تیر 94 هم کار کرد و ادامه پیدا کرد.
تا چند روز پیش به خدا گفتم من که تو اجاره یه خونه با خودم میگفتم مگه میشه مگه عملیه. اجاره کردن مال پولداراست و حتی سه ماه بعد از ازدواجم پول نداشتم کرایه کنم جایی رو و من بندرعباس بودم و همسرم هم شیراز بود با فقر تمام از هم دور بودیم الان دارم یه خونه 120 متری با فول ترین امکانات تو یکی از بهترین محله ها بعد 3 سال از زندگی میسازم. و انشاالله بزودی یه عالمه اتفاقای خوب دیگه.
من که سرمایه اولیه ای نداشتم تونستم با مطالعه و صحبت با چندتا مدیر کل پیرامون موضوع کاری مورد نظرم به سطحی خوبی از اطلاعات پیرامون کارم برسم بطوری که نفراتی رو که بهم پیشنهاد شراکت میدن رو خودم دارم انتخاب میکنم.
حتی یادمه برا مطلع شدن از نحوه شروع از این فعالیت های عمرانی وقتی با اولین مدیر کل جلسه گرفتم من رو از اتاقش پرت کرد بیرون. نگاه سنگین مردم رو میدیدم ولی به خودم گفتم پسر تو قراره جز یک درصد برتر جامعه بشی پس قدرت تحملش رو داشته باش و یاد سرهنگ کنتاکی افتادم که 624 امین رستوران سفارش استفاده از پودر سوخاری اونو قبول کرد و تو هر مرحله با تمرکز رو عزت نفسم و مطابق با اهدافم و باور به ثروت و اینکه جهان داره سماجت یا به قول خودم داره fallow منو تست میکنه قدم برمی داشتم.
تو سال 95 هم کلا کارم رو عوض کردم و تا الان شهریور 95 میانگین هر ماهم 13 میلیون درامد و سود بوده که واقعا پرورگار مهربون رو شکر می کنم.
تو ارتباطات هم من خشک و کم حرف بودم و خیلی عصبی بودم ، از وقتی که رو خودم کار کردم خیلی ارتباطاتم با خانواده عالی شده از بودن باهاشون لذت میبرم. با همسرم قشنگ ترین لحظات و ارتباط رو دارم. حتی داداشم که قبلا چشم دیدن و هم صحبتی با منو نداشت الان هر از چند وقت پیامکی میفرسته که چقد خوشحالم از اینکه تو رو دارم.
کوچکترین شکی ندارم که تمام اهدافمون دست یافتنیه.
و یه دیالوگی که همیشه میگم اینه که : خدا همه رو میلیاردر خلق کرده فقط ماها خودمون اون رو نمیخوایم.
اقایی عدنان گرامی خیلی متاثر شدم خیلی عالی بودیدی????
ممنونم از کامنت گرم شما.
خیلی لذت بردم. امیدوارم روز به روز موفقیت های بیشتر و بیشتر کسب کنید.
سلام آقای حسین پور
اول که نوشته بودید کودک بودید دانه دانه پفکها را می فروختید کلی خندیدم گفتم عجب بچه زرنگی ، آفرین ولی بعد دیدم چقدر باورهای مخربی داشتید و در پایان هم بسیار خوشحال شدم که خودتان را پیدا کردید، توکل به خدا در شما عالیه
در پناه حق
خیلی خوشحال شدم متن شماخوندم?
وقتی شما تونستید پس من هم میتونم
وای چقدر انگیزه گرفتم …موفق باشید