«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 16
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
دوستان عزیز هم فرکانسی ام و استاد عزیزم اگر این متن را میخوانید سلام.
دوستان عزیزم بعد از بارها و بارها دیدن و شنیدن جلسه دهم قانون آفرینش با نام شهود منبع الهامات در طی این سالها و همچنین خواندن کتاب گفتگو با خدا، بارها شنیدن این نکته از استاد عزیزمان که خداوند با هر بنده ای که او را بخواند صحبت میکند، باید اعتراف کنم که به لطف خداوند این آگاهی ها بر ضمیر ناخودآگاهم تاثیرات مثبتی داشته و این واقعیت را برایم ملموس تر کرده که میتوانم با خداوندم صحبت کنم و او نیز با من صحبت کرده، جواب پرسشهایم را میدهد. البته به میزانی که او را باور دارم و بر روی این حسم کار کرده ام…
امروز داشتم هر آنچه را که تا به امروز در رابطه با خداوند بزرگم آموخته بودم در ذهنم مرور میکردم… از چیزهایی که در گذشته به من آموخته شده بود و هیچ وقت به آن آموزه ها احساس نزدیکی نمیکردم و هرآنچه میدانستم شامل ترس از خداوند و یا دفاع از تفکری بود که در آن خداوند فقط خدای یه عده ی خاص بود و بقیه آدما همه بی خدا و گمراه…
اما امروز به لطف خودش آگاهی هایی از وجود بی پایان و ارزشمندش به من عنایت کرده که میتوانم احساس کنم که این خداوند خداوند عاشق است، کسی که متعلق به تمام افراد دنیاست و از او به جز عشق، ثروت، سلامت، آرامش و مهربانی و عطوفت به بندگانش عنایت نمیشود مگر اینکه آن بندگان خودشان این را نخواهند و متاسفانه چقدر تعداد این افراد زیاد است و این حقیقت محجور…
حال چرا از این خداوند چیزی به جز آنچه ذکر کردم عنایت نمیشود؟ چون بر طبق آنچه آموختم خداوند بزرگ در زمانی که هیچ کس نبود به جز وجود متعالیش تصمیم به تجربه خود گرفت و تصمیم گرفت که برای تجربه خودش، خود را به واحدهای کوچکتری تبدیل کرده و از دیدگاه جزء به کل (خودش) بنگرد تا بتواند عظمت و شکوه خود را درک کند. سپس تصمیم به خلق جهان نسبیت گرفت تا در تضاد آنچه خودش است را تجربه کند، آنچه که او نیست (و این دقیقا همان کاریست که ما انسانها در این جهان به عنوان تکه ای از خداوند(همان جزء) انجام میدهیم) سپس از دیدگاه جزء به کل بنگرد و در درجه اول شکوه و عظمت بسیار زیاد خود را درک کند (همان کاری که ما در این جهان مادی سعی در انجام دادنش هستیم) و در درجه بعد به واسطه درک این عظمت بسیار زیاد، حالا به آن کل بنگرد (خداوند) و این آگاهی را بدست آورد که حال که من با این کوچکی این قدر توانا و شگفت انگیزم ببین خداوندِ کل چقدر با عظمت و با شکوه و بی پایان است!!!! دوستان عزیزم این نکته را فراموش نکنید که ما همان اجزاء کوچک شده خداوندیم و همه ما در زندگی رسالتی داریم با شیوه های مختلف، اما نتیجه همه آنها شناخت آن کل با عظمت است… و به یاد حسین بن منصور حلاج و فریاد انا الحق می افتم که در آن زمان و شاید هم در همین زمان کسی جز رهپویان راه حق او را نفهمیدند و به دارش کشیدند و چه زیبا و با شکوه فریاد انا الحق میکشید و ایمانش را به رخ خداجویان کشید و به وصال حق شتافت… روحش شاد…
دوستان عزیزم خداوند عشق مطلق است این میزان از عشقی که در وجود ما قرار داده شده، همین عشقی که در ارتباط با همسرمان، فرزندمان، دوستانمان، همین عشقی که در میان این جمع صمیمی وجود دارد، اینها از جنس عشقی است که خدا در وجود خود دارد چون ما همه از جنس او هستیم. هرآنچه از احساس خوب درک میکنیم از ثروت، شادی، سلامتی و … همه از جنس خداوند است و هرآنچه در مقابلش درک میکنیم مانند فقر، غم، بیماری و … (بزرگترین آن یا به تعبیر من، مادر تمام احساسها، یعنی عشق و تضادش یعنی ترس) همه برای درک مفهوم عشق و زیر مجموعه هایش است. مبادا سختی ها بیماریها فقرها غم ها ما را از هدف زندگیمان بازدارد و جزء کسانی شویم که یا هدفشان را در جهان گم کرده اند یا به میزان کمی به این هدف رسیده اند… چرا این کره خاکی با این همه تفاوتها و تضادها، این همه فرهنگ ها و افراد متنوع و گوناگون خلق شده؟ چرا خداوند خود را به 7 ملیارد جزء تقسیم کرده برای شناخت خودش؟ چرا مثلا 10 ملیارد جزء نه؟ چرا 10 جزء نه؟ چرا 100 ملیارد نه؟ سوال خوبیست نه؟
خب جهان روند تکاملی خود را همواره طی کرده قبلا جمعیت کره زمین 7 ملیارد نبوده و هیچ تضمینی نیست که این جمعیت روزی به 100 ملیارد هم نرسد یا هر عدد و رقمی، چون زمین بسیار گسترده است و گنجایش بسیار بیشتر از این ها را هم دارد. حال به جهان آفرینش فکر کنید و عظمتش… سیارات و ستاره ها و کهکشانها و تحقیقاتی که در حال انجام است برای زندگی در کرات دیگر. جهان هر روز پتانسیل بیشتری از خود ارائه میدهد و به قول استاد عزیزمان نعمت ها و ثروتها هر روز بیشتر و بیشتر میشوند و این جهان هستی میتواند تا بی نهایت از خود پتانسیل بیشتر نشان دهد و تنها خدا میداند نسلهای بعد از ما چه پتانسیلهایی از این جهان هستی بلفعل کنند… اینها را همه به عنوان مقدمه گفتم برای جواب این سوال که چرا این همه تنوع در زمین و کهکشان؟!!! میدانیم که همه چیز در جهان هستی به تسخیر انسان درآمده و این اراده خداوند است که انسان اشرف مخلوقات باشد و همه و همه چیز برای انسان. پس فکر کنید…. فکر کنید…
به یاد صحبتهای یکی از هموطنان عزیز و ارزشمندم می افتم، خانم انوشه انصاری که میگفت “وقتی از من میپرسن که این علاقه به فضا از کجا در شما بوجود اومده من دوست دارم بهشون یه عکس نشون بدم که در اون تلسکوپ هابل به مدت 10 روز فقط به یه قسمت از فضا نگاه کرده که هیچی توش نیست…. ولی وقتی که با دقت نگاه میکنید میبینید که حدود 3000 تا کهکشان فقط توی اون قسمت عکس وجود داره و من فکر میکنم که کسی نیست که این عکسو ببینه و از خودش نپرسه که اینها از کجا اومدن؟ به کجا دارن میرن؟ ما از کجا اومدیم و به کجا داریم میریم؟ اصلا اینجا چی کار داریم میکنیم؟؟؟ و این که فضا و کهکشانها انقدر بزرگ هستن که خیلی چیزا میتونن به ما در مورد خودمون یاد بدن” از همین جمله آخر خانم انصاری میخوام استفاده کنم و بگم که انسانها هر کدام به میزانی از شناخت از خداوند در طی حیات خود میرسن. کسی که در تمام مدت عمر خودش از روستایی که در اون زندگی میکرده خارج نشده فقط به میزانی که پدر و مادرش و همسایه هاش توی اون روستا براش از خداوند تعریف کردن، خداوند رو درک میکنه. کسی که از روستاش بیرون میاد و به شهر میره تضارب آرای بیشتر و تضادهای بیشتر رو متوجه میشه و به نسبت، خداوند بزرگتری رو درک میکنه و کسی که به مسافرت در کشورهای مختلف میپردازه و فرهنگ ها و آداب و رسوم بیشتری رو میبینه، خدای بزرگتری رو درک میکنه و کسی که به فضا میره به نسبت خداوند پر عظمت تری رو درک میکنه. پس خداوند سیارات، ستاره ها، منظومه خورشیدی، کهکشان را شیری و تمام کهکشانهایی که تا کنون انسان قادر به درک وجودشون شده رو بی هدف خلق نکرده. اونها رو خلق کرده که به ما انسانها قدرت و عظمت و بزرگی بیشتری از خودش رو نشون بده برای کسایی که میخوان خداوند رو در ابعاد وسیعتری درک کنن. خوشا به حال راسخون فی العلم ها … خوشا به حال انوشه ها… اگر انسان پس از مرگ در درجات متفاوتی از نعمتهای خداوند بهره مند بشه به حقیقت به عدل و عدالت این اتفاق می افته…
در پایان شعری رو که خانم انصاری به نقل از خانم “کرن ریبن” میخونه رو براتون مینویسم…
Only as high as i reach can i grow
تنها به اندازه ای که دستم میرسد رشد میکنم
Only as far as i seek can i go
تنها به اندازه ای که میجویم خواهم یافت
Only as deep as i look can i see
تنها به عمقی که نگاه میکنم خواهم دید
And only as much as i dream can i be
و تنها به اندازه ی ارزوهایم خواهم بود
خداوند بزرگ را سپاسگزارم که از او میپرسم و او جواب میدهد…
“وَ قالَ رَبُّکمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ”غافر، 60”
پروردگار شما گفته است مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را کسانی که از عبادت من تکبر می ورزند به زودی با ذلت وارد دوزخ می شوند.
دوستان عزیز و ارزشمندم و خانم فرهادی بزرگوار سلام و عرض ادب و احترام.
امروز ایده ی ساده ای به ذهنم خطور کرد و گفتم اون رو با شما دوستان عزیزم مطرح کنم شاید برای شما هم مفید واقع بشه. امروز که روز تعطیل بود و من پای لبتابم نشسته بودم و مثل همیشه داشتم مطالب شما دوستان عزیزم و سوالات مربوط به بخش “چگونه به آرزوهایم رسیدم” رو میخوندم احساس کردم که باید از خونه برم بیرون و یه کاری بکنم، باید از پای لبتابم پا شم و برم بیرون. این ایده به ذهنم رسید که هم بخاطر اینکه حوصلم سر رفته بود و هم بخاطر اینکه یه تمرین از بسته روانشناسی ثروت رو انجام بدم با یه تیر دو نشون بزنم و تصمیم گرفتم که برم به یکی از گرون ترین و لوکس ترین خیابونای شهرم و پیاده تو این هوای عالی این روزای شیراز که نه سرده و نه گرم و یه خنکی دلنشینی داره قدم بزنم. بهترین لباسام رو پوشیدم و تا نزدیکی مغازم با ماشینم رفتم و اونجا پارک کردم و قدم زدم به سمت اون خیابون به این نتیجه رسیدم که اگه تا اونجا رو پیاده برم دیگه اونجا برسم خسته میشم و شاید دیگه قدم زدن اونجا برام لذت بخش نباشه. (آخه اون طرفا خیلی شلوغه و با ماشین رفتن دردسره) یه تاکسی گرفتم و تا نزدیکیای اون خیابون رو با تاکسی رفتم و رسیدم به اونجا. جاتون خالی دوستان خیلی کیف داد. با سر بالا سینه جلو آروم مثل اشراف زاده ها اونجا قدم زدم و لذت بردم. توی مسیر تمام توجهم به مغازه هایی بود که هر کدومشون چندید ملیارد قیمت داشتن و مشتری هایی که توی مغازه ها بودن و داشتن خرید میکردن و به صحبتهای استاد فکر میکردم که بابا اینام آدمن مثل من لیاقت من به هیچ عنوان کمتر از اونها نیست که این جور جاها خرید میکنن و لذتشو میبرن. خدا شاهده مغازه هایی بودن که از بس شیک بودن من تصورم نمیکردم که برم داخل اون مغازه ها بعد به این فکر میکردم که ببین باورای من اینجا ایراد داره که من خودمو لایق وارد شدن به این جور جاها نمیدونم. این قدم زدن خیلی بهم انگیزه داد و با خدای خودم گفتم خدا جون امشب به من گفتی بیام اینجا، اینجا رو یه جور دیگه امشب نشونم بدی و یادم بیاری که من لایق بهترینام. خلاصه جاتون خالی با این ایده ساده خیلی احساس خوبی بهم دست داد. توی مسیر همش احساس میکردم من یه میلیاردرم و خودم رو یه فرد خیلی ثروتمند احساس میکردم… واقعا باورم شده بود و این احساس رو تجسم میکردم.
دوستان عزیزم، به عنوان تمرین احساس لیاقت این ایده خوبی هست که بدون هیچ هزینه ای میتونید انجامش بدید. فردا شب هم تصمیم گرفتم برم یه رستوران نامبر وان و تنهایی غذا بخورم. از همین الا جاتون رو خالی میکنم دوستای عزیزم… هههه…
چقدر بودن با شما دوستای عزیزم و اینکه میتونم براتون از ریز و درشت اتفاقای زندگیم بنویسم بهم احساس خوبی میده… خدا رو شکر واسه این نعمت بزرگ…خدا رو شکر … خدا رو شکر… خدا رو شکر…
خانم شبخیز خواهر ارزشمندم سپاسگزارم. حالا قضیه را بهتر متوجه شدم… پس در تمام این مدت ناظر سخنان شما و خداوندتان بودم… خدای من سپاسگزارم برای نعمتی که هم اکنون ارزشش را بیشتر فهمیدم… شما بی نظیرید…
خانم شبخیز گرامی و ارزشمند سلام…
جای شما خالی دیروز خیابان عفیف آباد بودم. دفعه قبل که تمرین احساس لیاقت رو انجام دادم رستوران هفت خوان بودم و امشب تصمیم دارم به رستوران ایرانی هتل بزرگ شیراز برم. البته بعد از نماز مغرب و عشاء حدود 3 ساعت میرم یه سالن بدنسازی لوکس بعد میرم رستوران…
دوست عزیز وحید جان سلام. ممنون از لطف و توجه شما. حتما جای شما دوست عزیز رو خالی میکنم و به یاد شما هستم… شاد باشید…
دوست عزیزم ارمان جان سلام امیدوارم مسافرت بهت خوش گذشته باشه. باعث افتخار منه که تو قدم به شیراز بزاری…
عجب!! پس شیراز بودی آرمان جان… خیلی خوشحالم که بهت خوش گذشته… خدا رو شکر… منطقه زیبای قلات رو هم که خانم شبخیز فرمودن حتما برا دفعه های بعد سر بزنید. طبیعت بسیار زیبا همراه با آب زلالی داره. خانم شبخیز خیلی خوشحالم که در اون منطقه صاحب زمین شدین. بی صبرانه منتظر شنیدم موفقیتهای شما در زمینه کار بازیافت مواد پلاستیکی هستم… از خداوند بزرگ آرزو میکنم شما رو همراهی کنه…
ممنونم آرمان جان برا متن زیبات…
دوست عزیز و مهربان شما فوق العاده اید…
چه قلب مهربانی دارید… برخاستن این سخنان زیبا از قلبتان کاملا احساس میشود… چه سعادتی برای ما بیشتر از این که در تنهاییتان نام ما را با خداوند زمزمه میکنید و جز او برای ما نمی طلبید. قطعا دعای شما دوستان عزیز و مهربان برای من موفقیتهای زیادی به همراه داشته است… مگر میشود خداوند به صحبتهای بنده ای خالص چون شما بی توجه باشد؟!؟!؟!
دوست عزیز ستاره اقبال گرامی سلام.
توجه و مهربانی شما شایسته تحسین و قدردانیست… مطمئنا دعای بندگان عزیزی همچون شما در محضر خداوند پذیرفته میشود و خیر و برکت آن به دوستانتان میرسد… من هم از درگاه خداوند برای شما بهترین ها را آرزو مندم و از حضور شما صمیمانه تشکر میکنم… شاد و موفق باشید…