«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 19
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام مجدد خدمت استاد عزیز بزرگ عباس منش ودوستان عزیزم
واقعا نمیدونم چطور احساس وصف ناپذیرم رو ازاین صفا وصمیمیت وانرژی وفهم وآگاهی الهی ومعنوی که در نوشتارهای دوستان وجوانان عزیز وپر شور میبینم توصیف کنم…………….باور کنید ساعت هاست نشستم واین همه مطالب پربار وسرشار از انگیزه واحساس وانرژی رو میخونم واشک میریزم وبا خدای خودم نجوا میکنم احساس میکنم دراین دنیا نیستم وبر بال فرشتگان وروی ابرها سیر میکنم……….واقعا تردید دارم چنین فضایی وچنین گوهرهای نابی با چنین مطالب عمیق وپرباری وجوانانی چنین پر شور وفهیم ومعنوی درهیچ جای دنیا جز دربهشت برین سراغ داشته باشیم………..واقعا توصیف ناپذیره نظرات فوق العاده وبی نظیر دوستان………واقعا خدا رو با تمام وجودم دراین فضای معنوی والهی حس کردم……با اینکه من هرروز غیر از وقت نمازهام نجواهای عاشقانه وازسر شوق وهمراه بااشک دارم ولی تاثیری که این انرژی الهی وخالص روی من گذاشت توصیف ناپذیر بود……… واقعا درسهای بزرگی از همه شما دوستان گرفتم که همیشه نصب العینم قرار میدم واین شیرینی لحظات با شما دوستان عزیزم واستادعزیز وبزرگوارم فراموش نمیکنم…….فقط خواستم احساس واقعیم رو از بودن با شما خوبان وعزیزانم بیان کنم خدایا هززززززااااارررررران مرررررتبه شکرررررررررررررت………دست حق همراهتان …سربلند باشیدوثروتمند وپایدار درپناه الله یکتا
سلام منم از همه دوستان و شما تشکر می کنم واقعا عالی است واقعا عالی اصلا نمی دونم چی بگم
چقدر انسانهای بزرگوار در این قسمت سایت زیادند می خوانم و به تک تک دوستان احسنت می گم
توهدفی ، من دنبال توام
تو معبودی ، من عبد توام
توعشقی ، من عاشق توام
تو نوری ، من شب پره توام
تو بال باش ، من پرنده ام
تو ارباب باش ، من برده ام
تو همراه باش ، من رونده ام
تو ناز باشی ، من نیازم
تو آوازباشی ، من یه سازم
خدایا فقط باش ، که بی تومی بازم . . .
خیلی زیبا بود مرسی عزیزم
سلام دوست خوبم
واقعاااا گل گفتی دمتگرم دقیقا اینجا خود بهشته هر جای اینجا رو میبینی نور خدارو خود خدارو میبینی واقعا هر وفت صبحا حالم میزان نبود خواستم شکرگزاری کنم میام دوتا کامنت دوستان گلم و اینجا میخونم حالم زیررو میشه و میرم رو تمرین شکرگزاری و فرکانسمو تغییر میدم واقعاااا هرچی درباره اینجا بگیم کمه کمه ومه من بالای 100تا از فایل های رایگان استاد و گوش دادم کامنتای خیلی از دوستلن و خوندم ولی واقعااااا دم استاد گرم چقد هوشمندانه اینجارو راه انداخت میدونست چقد اینجا نیاز ما میشه و چقد اینجا پر از نور و ایمان میشه و چقد کارو برای منی که همش دوست دارم راحت ترین مسیر و برای تغییر نگرش و باورم برم اینجا رو خدا برام راه اندازی کرد تا بهترین الگوی منطقی را از راحت ترین راه برای ثروتمندشدنم بسازم الهی شکرررررت خدایا شکررررررت.
ب نام عاشق همیشه ناظر
سلام و خدا قوت ب خانواده صمیمی عزیزم
خدا میدونه ک وقتی سایتو باز میکنم و این نوشترو میبینم چقدر دلگرم میشم.
تو این چند روز خیلی فکر کردم ک چیارو بنویسم یا چ جوری بنویسم
نمیدونستم ولی دائم تو فکرش بودم و دلم میخواست بنویسم. چون اینطور ک متوجه شدم هم سنای من یا توی سایت کم هستن یا چیزی ننوشتن!!!
(حتی خوده من هم ب خیلی از هم سن وسالای خودم استادو معرفی کردم اما انگار اونا سر گرم مسائلین ک توی این سن دارن و اونا براشون مهمتره پس نوشتم ک هم سنام بدونن هرچه سن آدم پایینتر باشه فرصت بیشتری داره برای زندگیه آگاهانه و از این فرصت استفاده کنن)
تا همین الان ک داشتم فایل پاسخ استاد رو گوش میکردم رسید ب اونجایی ک استاد گفت اینا تجربیات خودمه چرا هم میان میگن ک خیلی دوره ها رفتیم اما هیچ تاثیری نداشته ولی شما خیلی تاثیر گزاری و…
و یادم افتاد ک من چ دوره هایی رفتم ک برام زره ای تاثیر نداشته
و تصمیم گرفتم بنویسم
من 20سالمه از همدان اسمم دلارامه
و خدارو شاکرم ک تو این سن کم با استاد و با قوانین جهان اشنا شدم و باز هم خدارو شاکرم ک تو این سن استاد رو سر راهم قرار داد قبل از این ک بخوام مثل خیلیای دیگه فقط یک مرده متحرک باشم
درست ماه رمضان پارسال بود ک من با آب جوش سوختم دوران سختی بود چون این اتفاقو یک بارم توی بچگیم تجربه کرده بودم و هنوز دوماه نشده بود ک ب خاطر اون سوختگی قدیمی ک روی بدنم داشتم ی رابطه عاطفی رو از دست داده بودم…(طبیعی بود من از وقتی این رابطه شروع شد میترسیدم ک ب خاطر این موضوع طرفمو از دست بدم و دادم چون توجهمو بردم روی نا خواسته هام و این ک خودم خودمو همونجوری ک بودم دوست نداشتم باور نداشتم اما از طرفم انتظار داشتم ک منو همونطور ک هستم بخواد!
اون موقع نفهمیدم چرا اینجوری شد واقعا نفهمیدم!چون هیچی از این قوانینو نمیدونستم
ولی الان خوب میفهمم ک مقصر خودم بودم…)
و حالا شاید ب خاطر نا شکری ک ب زبون نمیاوردم،اما ته دلم دائم میگفتم ک چرا خدا!چرا من!
شاید توجه ب اون چیزی ک نمیخوام وشاید باید میفهمیدم ک من وقتی بچه ام بودم میتونست ب جای،قسمتی از بدم ک اصلا مشخص نیست بریزه روی صورتم و….
اما ب هر حال کاری بود ک دوباره شده بود و اینبار کامل روی صورت و گردن تا شکمم ریخته بود
یادمه خیلی دو سه ساعت اول خیلی ب حال خودم گریه کردم خیلی درد سوزش داشتم اما اونا برام مهم نبودن ب خودم گفتم دیگه تو آینه نگاه نمیکنم ب مادرم فکر میکردم ک دق میکنه ب خاطر من ب دلسوزیایی ک انتظارمو میکشه
ولی دقیقا یادمه ک با همه این فکره فقط تا تونستم گفتم خدایا شکرت خودمم دلیلشو نمیدونستم ولی داد میزدمو میگفتم
اون شب تموم شدو من خونه نشین شده بودم نمیدونستم کی پوست میبنده چند روز قراره تو خونه باشم ولی فرداش خودمو جمو جور کردم هر جور شده ب خاطر مادرم ک مریضم هست سعی کردم خودمو کنترل کنم تو دلم میگفتم فوقش خودکشی میکنم فوقش فکر ب مرگ
آرومم کرد
فردای اون روز بود ک با ی آقایی تازه توی ی گروه کتاب اشنا شده بودم و دائم باهم راجب کتاب بحث میکردیم از بیکاری چت کردم بهش قضیرو گفتم
کمکم کرد بهم گفت ب خودت تلقین کن ک با این کرمی ک زدی خوب خوب میشی بهم گفت ببین تو سوختی ولی چشماتو انگار قاب گرفتن
جای شکر نداره؟
اگر چشمات میسوخت چی میکردی ؟
شکرگزاریو یادم داد
خلاصه من شروع کردم هر شب شگر گزاری نا خودآگاه وقتی یادم میوفتاد شکرگزاری میکردم و هر روز توی آینه ب خودم تلقین میکردم ک اون بچگی فرق داشته تو الان با این پماده خوب خوب میشی از اولتم بهتر میشی
18روز گزشت من دقیقا مثل روز اولم شدم خوب خوب شدم
خداروشکر
تو این 18روز این آقا خیلی با من حرف زده بودو تقریبا دیگه قانونارو میدونستم
بعدش همین اقا دوره ی استاد دیگرو ب من معرفی کرد ک اومده بود همدان
من رفتم خوب بود هزینش برام سنگین بود اما ب هرحال رفتم
بعد اون؛ اون اقا استاد عباس منش رو ب من معرفی کرد خیلی مقاومت کردم میگفتم اونی ک حضوری بود اون بود ببین اینی برای دوتا سی دی انقدر پول میگیره چیه
اون اقا منو متقاعد کردو گفت منم اولش جبهه میگرفتم ولی تنها کسی ک تونست رو من تاثیر بزاره استاد عباس منش بود و توضیح داد ک چ تاثیری توی زندگیشون داشته
گفت میتونی از فایلای رایگانش شروع کنی
گفت خوده این استاد میگه ک اگر کسی بخوااااد واقعا تغییر کنه با همین فایل های رایگان شروع میکنه انقدددر توی همین فایل های رایگان من نکته هست و انقدر راه کار هست ک با همینام میتونه زندگیشو خودشو تغییر بده
این جمله توی ذهن من حک شد
اون اقا فایلای رایگان استاد رو برای من ریخت من شروع کردم گوش دادن
واقعا ب نظرم فرق داشت
ی جوری حرف میزدن ک من با یک بار گوش کردن هر فایل حس میکردم توی ذهنم حک میشه.
تا این ک رسید ب فایل ربوبیت خداوند
وااااااااااای من فکر کنم تا الان بالای صد هزار بار این فایلو گوش کردم
عالی بوددید منو نصبت ب خدا ب کلی تغییر داد نشستم فکر کردم
یکی از عمو هامو ک بسیار انسان موفقیه با پدرم مقاسیه کردم ک الان ک 45سالشه هنوزم ک هنوزه دائم توی کارش شکست میخوره و توی هر کاری ک میره ب مشکلات بزرگی بر میخوره
(یا سرشو کلاه میزارن یا پولشو میخورن یا همونایی ک بهترین دوستاش بودن یهو رهاش میکنن یا ماملاتی ک میکنه اوصولا همون خونه یا همون ماشینی ک پدر من خریده بعدا میفهمه ک ب دونفر دیگم فروخته شده و اونا هم سند دارن….)
و اما عموم دیدم عموم ی ادم موفق ک 25سال پیش شاگرد پدر من بوده پس چطور پدر من الان بیکاره و عموم میلیاردره اومدم برسی کردم رفتم با عموم صحبت کردم (دیدم عموی من ب طور ناخود آگاه از تمام این قوانین استفاده کرده )(اولش از صفر شروع کرده دست فروشی کرده کار گری کرده نجاری کرده اما وقتی اومده پیشه پدر من فهمیده ک واقعا ب شغل لوازم ورزشی علاقه داره و بلافاصله هدف گزاری کرده ک من میخوام ب جایی برسم ک محتاج هیچکس نباشم دستم تو جیب خودم باشه و زنو بچم توی رفاه کامل باشن و بتونم دست چند نفرم بگیرم و….
از اون طرف دیده هیچ پشتی نداره هیچ سرمایه ای نداره و پدر منم با کلی بدهی چک ک بالا آورده داره مغازرو جم میکنه
ب خدا میگه کمکم کن من پدر فهمیده با تجربه ای ندارم برادرامم ک تو کار خودشون موندن
پس فقط امیدم ب تو
من حاضرم برای این ک تو این شغل بمونمو پیشرفتم بکنم بدهیای داداشمم بدم (شاید همون بهای رسیدن ب هدفش بوده) فقط تو کمکم کن ک بتونم تو این کار موفق بشم
مغازرو با بدهیا از پدرم میگیره و همه تلاششو میکنه ب قول خودش ی قدم من نود و نه قدم خدا….
و تا الان ک در کار خودش درهمدان حرف اولو میزنه….
و هنوز هم رو دستش نیومده
و دست خیلیاروهم گرفته کمکشون کرده ….)
پس فهمیدم همه چشمو امیدش ب خداست
حتی صبحا ک بیدار میشه میگه
صبح بخیر خدا
چک داره میگه خدا
همه چی رو با خدا میبینه برای خدا میبینه
با همه روابط عالی داره اما روی هیچ کس حساب نمیکنه درست برعکس پدر من ک روی همه دوستاش حساب میکنه حتی با این ک بار ها بارها دیده ک پشتشو خالی کردن…
حتی عموم توی حرفاش اشاره کرد ک چقدر ادما میخواستن جلوی پیشرفتشو بگیرن چقدر جنسای بزرگ بزرگ میزاشتن جلو مغازش ک مشتری حتی نتونه مغازشو ببینه ولی چون خدا باهاش بوده تو دلش میگفته باشه شما ب کارتون ادامه بدین خدام کارشو بلده وقتی من بخوام از خدا و خدا هم برای من بخواد میشه حالا شماها نخوایین یا بخوایین مهم نیست…
خلاصه این مقایسه همه حرفای استاد رو بهم ثابت کرد
دیدم نسبت ب خدا کاملا تغییر کرده بود
الان دیگه میدونستم ک خدا باهامه ترسی نداشتم
اومدم ب زندگیم نگاه کردم دیدم
19سالمه
دوسال درسم تموم شده پدرم ب خاطر این ک خیلی تعصبیه اجازه نداده برم دانشگاه خودمم چون اعتماد ب نفسشو نداشتم خیلی بیخیالو راحت قبول کردم
نشستم تو خونه
دیدم من همیشه دوست داشتم سر کار برم ولی تا فکرش میومد تو سرم میگفتم عمرااااا بابام نمیزاره هر کسم بهم کاریو میگفت میگفتم هه هه چه فکری کردی بابای من نمیزاره میکشتم….
خیلی فکر کردم
خیلی از بیکاری بی هدفی رنج میبردم حس میکردم ب هیچ دردی نمیخورم دلم میسوخت برای خودم دیدم عمرم داره همینجوری میره …
اومدم گفتم اگه همه چی بستگی ب باور داره من باورمو عوض میکنم همه امیدمم ب خداست وقتی خدا بخواد میشه دیگه فهمیده بودم ک خدا اون چیزیرو برات میخواد ک خودت با همه وجودت میخوای
و با همه وجودم باور کرده بودم ک وقتی خدا برات بخواد اگه همه جهان دست ب دست هم بدن ک نشه میشه
اومدم باورمو تغییر دادم گفتم پدرم اجازه میده
از اون ب بعد برعکس شده بود ب هر کس میگفتم کار میگفت پدرت اجازه نمیده میگفتم خودش گفته اجازه میدم…
در صورتی ک هنوز اجازه ای نداده بود
من ب خدا میگفتم ک مهم نیست چ کاری باشه فقط من خسته شدم دلم میخواد ی کاری برای انجام دادن داشته باشم
چون تا اون موقعم کاری نکرده بودم اصلا نمیدونستم ک توی چ چیزی مهارت دارم
خیلی اتفاقی متوجه شدم ی خانومی از فامیلای دورمون ک تولیدی لباس داره دنبال کارگر میگرده
فرداش رفتم اونجا
گفتم من هیچی بلد نیستم قبول کرد خندید گفت ی هفته دیگه خیاط شدی بهت قول میدم گفت این ی شغل آینده داره من عاشق کارمم منم اولش هیچی بلد نبودم
ولی الان تولیدی دارم
توام اگه بخوای علاقه داشته باشی میتونی
اصلا برام مهم نبود
انقدر اونشب خدارو شکر کردم ک از فردا ی کاری برای انجام دادم دارم
بی هدف بیرون نمیام میدونم میخوام کجا برم
خیلی برام جالب بود ک وقتی اون شب ب پدرم گفتم
گفت برو!
اونجا بود ک فهمیدم این من بودم ک مشکل داشتم و کلاااااا برای کوچکت
رین چیز هاهم فکر میکردم بابام اجازه نمیده
ک بعدشم واقعا اجازه نمیداد
من میترسیدم از محدودیت،و متنفر بودم و ب چیزی ک نمیخواستم فکر میکردم و واقعنم همون میشد.
پدرم بی تغثیر بود
د
گذشتو من روز ب روز فایلای رایگان بیشتری از استاد رو گوش میدادم (نمیدونم چرا ولی هر کدوم از فایلارو چندین بار گوش میدادم)کم کم رسیده بودم ب فایلای ثروتشون فایل مثلا تایتانیکو ک گوش دادم تازه ب فیلمایی ک دیده بودم توجه کردمو فهمیدم چرا پول اصلا برام مهم نیست و ب همینی ک هر ماه مامانم یا بابام بهم میدن قانعنم با این ک ب خیلی چیزا نمیرسه !
همه فایلای رایگانشون ک راجب ثروت بود رو گوش دادم.
دیگه از کنار هیچ چیزی ساده رد نمیشدم
وقتی چیزی از خدا میخواستمو ب چ جوری از کجاش فکر نمیکردم فقط میخواستم
کم کم داشتم فکر میکردم در کنار این کار چی کنم ک درآمد داشته باشه
ک دیدم این خانمی ک پیشش کار میکردم علاوه بر تولیدی ی مغازه ام داره ک ب خانومای خونه دار یا کسایی ک ب روستاها راه دارن جنس میده ک اونا ببرن بفروشن تقریبا داشتن براش ویزیتوری میکردن
خیلی ب نظرم جالب اومد
اومدم بهش گفتم مغازه تو تبلیغات میخواد من حاضرم برات اینترنتی تبلیغ کنم درست کردن عکسو اینترنتشم با خودم ولی هر کس از طرف من اومد ب من درصد بده
قبول کردو خیلیم استقبال کرد من با انگیزه تمام شروع کردم(کم کم با همه وجودم تاثیرات تغیبر باورهامو افکارمو حس میکردم) همه چی عالی پیش رفت فروش خوب بود تو این سه ماه ک شروع ب کار کردم خیلی خوب پیش رفته بودم خودمو باور کرده بودم فروشندگی رو از اون خانوم یاد گرفته بودم توی تند دوزی مهارت پیدا کرده بودم و…
خیلی انگیزه داشتم دائم فکرم درگیر بود برای درآمد بیشتر چی کنم
گذشت تا ادمای دیگه سر راهم قرار گرفتنو من از اونجا در اومدم رفتم آرایشگاه نزدیک عید بود و آرایشگاه سر سام آور شلوغ
اونجاااااااا بود ک تازه پولدار بودنو درک کردم
باورمم نمیشد ک ی آرایشگر ی همچین درآمدی داره توی ی روز 30میلیون کار میکنه
و در بدترین حالت و خلوت ترین روز10میلیون درآمدشه باورام قوی تر میشد
میدیدم ک ی خانومایی ی وقتایی میان جنسایی مثل(کیف، لوازم آرایش،بدلیجات و…) میارن داخل سالن و واقعا خوب پول در میارن
مخصوصا ک اونجا سالن شلوغی بود
ی چند روزی تو فکرش بودم ولی ن برای این کار پولی داشتم ک جنس بخرم ن مادرم راضی میشد ک اینکارو بکنم(جزو باورام بود ک مادرم راضی نباشه برای ادم نمیشه و چون باور داشتم میدونستم ک اگر انجامم بدم برام نمیشه)
میگفت مثل دست فروشیه
ولی واقعا پولش خوب بود
نمی تونستم از فکرش بیام بیرون بهترین موقعیت بود دم عید بود نمیخواستم از دست بدم این شلوغیه سالنو این موقعیتو…
فکر میکرم چ جوری باشه ک هم غیر مستقیم باشه خودم مستقیم فروشنده نباشم اصلا کسی نفهمه مال منه
بهترین حالتش این بود ک من سر کارم تو سالن بمونم و چند نفرم بزارم بالای سر جنسا ک بفروشن بهشون از فروش درصد بدم دورادورم نظارت کنم
خیلی خوشحال بودم راه خوبی بود ولی هیچ کدوم از دوستام قبول نکردن ک کمکم کنن از اون طرفم جنسی نداشتم
باز فکر کردم ب این نتیجه رسیدم باید کسایی باشن ک خیالشون راحت باشه توی این شهر کسی نمیشناستشون و ب پولم احتیاج داشته باشن
(دیگه اینو میدونستم ک هیچ چیزی اتفاقی نیست از پیش هیچ چیزی ساده نمیگذشتم)
دقیقا رو ب رو درب خونه ای ک تازه اومده بودیم ی خوابگاه دخترونه بود
رفتم اونجا خیلی راحت رک ب چندتا از دخترا گفتم از خدا خواسته قبول کردن تقریبا هشت نفری شدن
میموند جنس گفتم خدا بزرگه
رفتم پیشه کسی ک چند سال متوالی ازش لوازم آرایش میخریدم
بهش گفتم من پونصدهزار میدم ی تومن جنس بهم بده
خیلی راحت قبول کرد اعتماد کرد
(دیگه الان میدونستم ک وقتی بخوای خود ب خود همه چیز درست میشه خود ب خود همه بهت کمک میکنن
ب قول استاد داشتم قدم های کوچیک ولی متوالی بر میداشتم)
حتی یک لحظه ام ب این فکر نکردم ک اگه نتونمو اگه نفروشمو و…
واقعا باور کرده بودم ک میشه و عالیم میشه.
لوازم آرایش برای هشت نفر کم بود
ب فکرم رسید لباسم میشه فروخت از اون خانومی ک پیشش کار کرده بودمم لباس ورزشی گرفتم بی هیچ پولی قبول کرد بعد بهش بدم
اولین روز شروع شد
بچه ها عالی فروخته بودن
سه روز گذشت ی سالن خیلی کم بود برای 8نفر
ب فکرم رسید با سالن های دیگم صحبت کنم ب بچه ها برن
ی هفته نشد 6تا سالن گرفته بودمو روزای شلوغ بچه هارو میفرستادم خدارو شکر خوب بود
ولی دانشجوهای دیگه اومده بودنو میگفتن ماهم میخواییم کار کنیم این برای من عالی بود ب فکرم رسید باشگاها بیمارستان ها و مدرسه هارم بفرستم و همین کارم کردم
همه چیز عالی پیشرفت خیلی خوب بود
طی این چند ماه ک اصلا نفهمیدم چ جوری گذشت من هم ب درآمد رسیدم هم ی خیری ب دیگران رسوندم هم مادرم کاملا راضی بود هم خودمو ب خودم ثابت کردم
و در حال حاضر ب پیشنهاد ی پخش بزرگ لوازم آرایشی دیگه قانونی دارم این کارو میکنم
خدارو شاکرممممم
ک استاد رو سر راه من قرار داد
تو مدت خیلی سعی کردم ک از دوره های استاد تهیه کنم مخصوصا دوره روابطشون رو اما هر بار پول خرج چیزه
دیگه ای شد
یا این ک این کار شد ولی واقعا تمام وقتمو گزاشتمو دوندگی کردم و اگرم میخریدم واقعا اون موقع وقتشو نداشتم
اما همیشه ب این فکر میکردم ک وقتی این فایلای چند دقیقه ای ک استاد میزاره در این حد تونسته روی من و زندگی من تاثیر بزاره
دوره هاشون حتماااااا زندگیه من کنفیکون میکنه
من همههههههههههههه فایلای رایگان استاد را بار ها بارها گوش کردمممممم
از تک تکشون استفاده کردم
تنها چیزیم ک باعث شد این فایلارو دنبال کنم این بود ک توی تماممم فایل هاااا از خدا گفتن
و من با تماممممم وجودمممممممممممممم
با تمام حسم واقعیت گفته هاشونو حس میکردم
امکان نداره فایل ربوبیت خداوند،داستان تولد گوش بدم اشکام جاری نشه چون من تمام حرفای اون فایلارو توی این چند سال توی زندگیم حس کردم و تو لحظه لحظه هام خدارو کنارم دیدم
من هیچی نبودم اگر خدا کمکم نمیکرد
اینو ب جرات میگم
فقط خودش بود ک همه جوووره کمکم کرد تا
خودمو باور کنم تا الان بتونم اینجا از خودم بگم
من از همین جا بازهم خدارو صد هزار بار شکر میکنم
از همینجاااااااااا از استاد عزیزم تشکر میکنم
ازهمینجا جا داره از اون اقا هم تشکر کنم
انشالا ب زودی بتونم دوره هاتون رو تهیه کنم و از اونها هم نهایت استفادرو ببرم ک باز هم زندگیم رو زیباتر کنم
ممنون از همراهی همه دوستان
دلارام عزیز یکی از تاثیر گزارترین تجربه ها ئی که خوندم رو نوشتی.چرا که خودم علاقمندم به فروش ولذت بردم از خدباوری وپشتکارت.موفق باشی
دل آرام جان عالی بود به حقیقت شکرگزاری راه افزایش نعمت هاست
دوست عزیزم خیلی عالی بود
درود بر دلارام عزیز و اسم بسیار بسیار زیباش
عالی بود. خیلی از داستانت لذت بردم. ایشالا شاد، ثروتمند و موفق باشی…
سلام عالی بود. تبریک میگم بهتون که راه زندگیتون رو پیدا کردید.معلومه که پرتلاش باهوش وبا پشتکار هستید.براتون بهترینها رو آرزو میکنم.موفق وسربلند باشید.
سلام
مرسی از نوشتتون
عالی بود
خدایا شکرت که دوستام هم دارن مثل من بیشتر و بیشتر تو را می شناسن
همیشه در پناه حق موفق و شاد باشید
خیلی خیلی عالی بود ، مرسی واقعا ممرسی عزیزم از در اختیار گذاشتن تجربت با جزئبات کامل ، خیلی بهم کمک کرد
سلام
دوست عزیز میدونم تقریبا ۴ ساله از متن زیبای شما میگذره ، ۱۰۰درصد رشد زیادی کردی ،
مرسی بابت این نظری که گذاشتی ،باعث تقویت باور فراوانی در من شد و یکی از دلایل تاثیر گزاری ش به خاطر اینکه که من تو این شهر زندگی میکنم.
سلام و درود بر همه دوستان و استاد عزیز
مطلبی رو من میخوام بگم که علی رغم تمام فایلهایی که تا الان رکورد شده و اماده دانلود , خیلی وقته بی جواب مونده . و دقیقا مربوط به موضوع همین بحثی هستش که استاد اینجا مطرح کرده
استاد اینجا دقیقا از کاربران خواسته که “”داستانِ واقعیِ آن موفقیت را با (((جزئیات فراوان))) و شرحی از گذشته تان، مبنی بر اینکه چگونه با این سایت آشنا شده اید و در آن زمان در چه شرایط، روحی، جسمی، عاطفی، مالی و … قرار داشتید “” رو کاربران در اینجا به اشتراک بذارن
اما خود استاد تا الان همچین کاری رو انجام ندادن !!!
من که شخصا خیلی دوست دارم سرگذشت او یک و نیم سال اول استاد رو با (((جزییات فراوان))) همون طور که از کاربران خواستن , خودشون هم بیان و شرح بدن .
استاد عزیز خیلی دوست دارم بدونم شما که راننده تاکسی بودین و هندزفری در گوش , پله بعدی برای شما چطور اتفاق افتاد ؟
دقیقا چه شرایطی پیش اومد در عرض اون یک و نیم سال
با ذکر جزییات فراوان !
به نظرم اگه شما یک فایل با این مضمون و شرح حالتون از راننده تاکسی بودن تا پله بعدی تو سایت بذارین در صدر محبوبترین دانلودهای سایت قرار میگیره .
از تمامی دوستان تقاضا دارم با امتیاز دادن به نظر بنده . استاد عزیز را تشویق به رکورد فایلی در همین مورد بکنیم با تشکر از همه .
سلام دوست گرامی
استاد عباس منش در دوره های مختلف، جزئیاتی از برهه های مختلف زندگی شان را تعریف و مراحل آن را تجزبه و تحلیل کرده اند
حتی در فایلهای رایگانِ زیادی بخش هایی از داستان زندگی خود را تعریف کرده اند که فکر نمی کنم الان فردی از کاربران، داستان زندگیِ ایشان را نداند.
موفق و سلامت باشید
شایسته – مدیر فروش
با سلام دوباره خدمت تمام دوستان و مدیریت محترم فروش سایت
بنده با وجود اینکه تقریبا از اعضای قدیمی سایت هستم و تمامی دانلودهای رایگان(حتی فایلهایی که قبلا روی سایت بوده و الان نیست) را استفاده کردم و به دقت گوش داده ام اما متاسفانه به موضوعی که اشاره شد اصلا برخورد نکرده ام .
واستاد عزیز در این مورد فقط به کلی گویی اشاره داشته اند نه جزییات ! و اصلا اشاره ای به اینکه در مراحل و قدم های اولیه حین راننده تاکسی بودن چه اتفاقاتی به وقوع پیوست و یا اولین نشانه ها چه چیزهایی بودند , نداشته اند .
حتی در دوره افرینش هم ,بنده چنین چیزی را ندیدم !
و فکر میکنم اگر فایلی در همین ضمینه درست بشود بسیار عالی و راهگشا خواهد بود برای همه و خصوصا برای اعضای جدید سایت .
اینکه فردی تازه وارد خیلی زود با “راز تغییر درون و متقابلا عوض شدن شرایط بیرون” اشنا بشود به نظرم بسیار عالی و محرک خواهد بود .
با تشکر
سلام آقای عباسی.من بیوگرافی کوتاهی از استاد که به چشم خودم دیدم وتاثیر عجیبی تو ایمان خودم داشت رو میگم بعنوان شاگرد حضوری ایشان.تابستان 91برای اولین بار در کلاس حضوری قانون جذب 1روزه استاد چهارراه ولیعصر شرکت کردم.مطالب شیرین وفوق العاده ساده وتمرینهای ابتدائی که یاد گرفتم تاثیر عالی رو من گذاشت ونتایج عالی در هر زمینه گرفتم.عباسمنش اونموقع در هر زمینه ای موفقیت داشت.اما در زمینه مالی پررنگ نبود.شهریه ها خیلی کم وحتی ما خودمون شهریه را 2 مرحله ای می دادیم.واین بزرگترین انگیزه استاد برای ثروتمندشدن شد که در زمینه ثروت حرفی برای زدن به شاگردانشون داشته باشند.این گذشت و ما 1سالی ندیدیم ایشون رو وهمه دوره ها در شهرستانها بود.تا اینکه به گوشم رسید استاد دوره ثروت 1٫5روزه گذاشتن 450 هزار تومان ومن شخصا تعجب کردم!!گفتم کسی عمرا نمیره.بعدا متوجه شدم 40 نفر رفتند.فهمیدم نه مثل اینکه یه خبرائی.خودمن شخصا گفتم استاد پولکی شده!(باور فقیر)ونرفتم واز مسیر خارج شده بودم.تا اینکه قانون آفرینش حضوری گذاشتند ومن رفتم ودر عجب شدم.از جمعیتی که تو سالن بود وشهریه ها که نقدا همه کارت کشیدند وبرای دوره دوم پیش ثبت نام وغیره.بسته های آموزشی مختلف که در زمانهای استراحت کلاس عین بنز فروش رفت ورونمائی از روانشناسی ثروت که 1200000 قیمتش بود.وقتی استاد درس میداد از لحنش باور ثروتمند میبارید واعلام کردند 150 برابر افزایش درآمدشون رو ومن ظرف 2سال به چشم دیدم.از سایت سر کلاس صحبت کردند وگفتند در کمتر از 7ماه خواهید دید سایت مارو که چی میشه وعینااا شد.متوسط 3دقیقه یکبار اس ام بانک وکلیک ودانلود…کارگاه دوبی 10 میلیونی ومحصول ثروت و ….که همه عین فیلم گذشت از جلو چشمم.وبعد از اون هم کارگاهها ومحصولات هدف واعتماد بنفس همه دانلودی وبا بازدید خرید نجومی تا اروپا وامریکا رفتن استادکه در حدی که بهشون پیام دادم استاد شما هیچ کاری نکنی فقط عکس وفیلم از زندگی شخصیت بگذاری رو باور آدم تاثیر میگذاره.به عینه دیدن روند زندگی استاد هر دفعه که فایل گوش میدم از جلو چشمام میگذره عین فیلم تاثیرش رو باورم حیرت انگیز وامیدوارم به شماهم کمک کنه
بله کاملا درسته من با یکی از اساتید که صحبت میکردم میگفت استاد عباسمنش خیلی جسورانه عمل میکنه من شخصا علت پیشرف استاد رو در این جسارت وحرکت روبه جلو میدونم که البته از ایمان سرچشمه میگیره وبرای من بسیار مهم واساسیه ویکی از برنامه های زندگیم حرکتهای سریع رو به جلو به سبک استاد عباسمنش هست.
با سلام و سپاس خدمت استاد گرامی وهمه ی دوستان عزیز و بزرگوار
آقایان:جوان و مکرمی و سرکار خانم محمودی از لطف و توجه شما صمیمانه سپاسگزارم و برای شما و همهی دوستان شادمانی سلامتی سعادت ثروت خوشبختی و موفقیت روزافزون را ارزو مندم
با سلام خدمت استاد عزیز. من سعید کمره ای هستم و قبل از اینکه با استاداآشنا بشم با یه ماشین پیکان وانت داخل بازار گل بار جابجا می کردم. قبل از اونم پیش برادرم تو تعویض روغنی کار می کردم و همیشه از زیاد کار کردنم شاکی بودم و میگفتم چرا من اینقدر کار می کنم. همیشه به خودم می گفتم من برای کارهای دیگه ی به این دنیا اومدم. بدون اینکه اون زمان از قانون جذب چیزی بدونم. بلاخره از داداشم جدا شدم به این دلیل که کمتر کار کنم.بعد شروع کردم باماشین کار کردن تو بازار گل و مدتی نرسید که دیدم ساعت کارم کمتر که نشد هیچ بیشترم شد ولی چون درآمد م بیشتر شده بود راضی بودم تا اینکه یکی از دوستام فایل انگیزشی 1 استاد رو برام فرستاد. با گوش دادن این فایل تصمیم گرفتم که کار وانت رو کم تر بکنم و یه آژانس بزنم. به لطف خدا آژانس رو زدم ولی بعد از زدن آژانس و آشنا شدن با قانون جذب شیفته این قانون شدم. دیگه آژانس یادم رفته بود هر روز ساعت 7 صبح تا 11 شب توی آژانس کتاب در زمینه قانون جذب می خوندم. خیلی انرژی م بالا بود طوری که باهر کس که صحبت می کردم میگفت خیلی شادی گنج پیدا کردی. دقیقا نمیتونستم بگم یعنی نمیدونستم چه جوری بگم قانون جذب چقدر جالبه. بعد از دو سه ماه آژانس حتی یه زنگ خور هم نداشت اینقدر که من روزا می اومدم و اونجا فقط کتاب میخوندم. من آژانس رو جمع کردم و گفتم خدایا بمن یه کار بده که از صبح تا شب بیکار باشم و فقط کتاب بخونم و حقوق هم خوب بگیرم. دوباره برگشتم با کار کردن روی وانت ولی این سری فرق داشت هر روز فایل های تلقینی پشت فرمان گوش می دادم. هر روز میگفتم خدایا امروز میخوام فلان تومن کار کنم و دقیقا شب یه ذره کمتر یا یه ذره بیشتر از اون مقدار رو کار می کردم ولی کتاب خوندم کمتر شده بود. من زمستونه 93 آژانس زدم و اول94 جمع ش کردم و تابستان 94 رفتم خواستگاری و شهریور نامزد کردم. پدر زن من تو اداره برق نیروی حراست هستش و بعد از مراسم عقدم تصمیم گرفتن که منم ببرند توی اداره برق و من اول 95 تصمیم گرفتم که یکی یکی فایل های قانون آفرینش رو بخرم .جلسه اول و دوم رو خریدم و به تمریناتش عمل کردم و الان که دارم این متن رو براتون مینویسم شیفت هستم و تقریبا دو ماهه که منم اومدم تو اداره برق و از نیروهای حراست شدم. دوستان من الان کاری دارم که هیچ کسی پیشم نیست از صبح تا شب تنها هستم و راحت کتاب میخونم و تمرین قانون جذب رو انجام میدم و سر ماه هم حقوق میگیرم. من اول94 درخواست این کار رو دادم و این قانون اونقدر قوی هستش که همسری به سمت من آورد که همچنین شغلی داشته باشند و نقش کائنات رو برای من انجام بدند و البته من 17 شهریور عروسیمه و فقط 3 میلیون پول داشتم ولی همیشه میگفتم من به این قانون ایمان دارم و پول عروسیم جور میشه . و اصلا به خودم نگرانی راه ندادم اینقدر که خانمم میگفت من مطمئن هستم که تو حسابت پره پوله که اینقدر خونسرد هستی به خاطر خرجهای عروسی ولی دقیقا نمیتونستم بهش بگم که دارم از قانون جذب استفاده می کنم و چند روز پیش یکی از دوستان که چند روزه باهاش آشنا شدم بهم گفت که خرج عروسی ت رو من میدم تو تا یک سال دیگه بهم بده. و به لطف خدا هم دیروز پنجشنبه جهیزیه رو بردیم. دوستان خیلی من از این قانون استفاده کردم ولی تا اونجا که تونستم مهم هاشو براتون گفتم در ضمن هفدهم بفرمایید عروسی خیلی خوشحال میشم از استاد عزیز و شما دوستان روشن فکرم پذیرایی کنم. ممنونم دوستدار شما. سعید.
سعید آقا تبریک می گویم خوشبخت و پیروز باشید
آقای سعید گرامی
خوشبخت باشین. یقین داشته باش با این قانون جذب همیشه کارت الاهیت پر از پولهای درشته. چون پول نماد جوهر بیکران کایناته.
قسمت ششم وپایانی
من با استفاده از فایل های استاد به این نتیجه رسیدم که برای پول دراوردن نیاز به شغل دوم وسوم واضافه کاری نیست.بلکه باید روی فکر وذهن وعزت نفس واعتماد به نفس خودت کار کنید .دنیا ما پر از فراوانی وعدالت است فقط کافی به خدا توکل واعتماد داشته باشید.خواستن توانستن است.با یداحساس ارزشمندی داشته باشید باید خودتون احساس لیاقت داشتن ثروت وسلامتی وارتباطات خوب داشته باشید
با کمال تشکر .خداحافظ.دوست دار همیشگی شما
((از سی دی راز استاد عباس منش تا موفقیت تحصیلی))
داستان اشنا شدم من با استاد خیلی جالبه که در ادامه می خوانید.
من حامد هستم .در یه خانواده تقریبا معمولی با وضعیت مالی نه چندان خوب در تهران سال 69 بدنیا اومدم.
فرزند آخر هستم.میشه گفت من یه ادم تنبل با اعتماد به نفس پایین بودم و این به خاطر شرایط بدی بود که پدرم درست کرده بود و مشکلاتی همیشه داشتم، پدرم یه ارتشی بازنشسته بود و برایش مهم نبود بچه هایش چه کار میکنند و هیچ وقت از ما پشتیبانی نمیکرد و هیچ کس برایش اهمیتی نداشت و فقط سیگار میکشید و غر میزد و پولارو به باد میداد و چیزایی تهیه میکرد که از شرمندگی نمیتونم اسمشو بیارم.و فهمیدم چرا ما هیچ وقت پول نداریم البته تو پول خرج کردنم برای خانوادش خسیس بود. به این دلایل من آدم منزوی و گوشه گیری بودم و دوستان زیادی نداشتم و همیشه تو درسهام نمرات پایین میگرفتم به جز ورزش و نقاشی که استعداد داشتم واقعا عالی بودم. مثلا در بچگی نقاشی هایی میکشیدم که باعث شگفتی همه میشدیا مثلا یادمه در کلاس تکواندو در عرض 6 ماه ار استادم کمزبند آبی گرفتم و و قتی با انگیزه و خوشحالی این رو به پدرم گفتم تنها جمله ای که گفت این بود:”آدم با لگد انداختن به جایی نمیرسه! “و اون یکم توانایی هم کنار گذاشتم.پدرم چون خودش به جایی نرسیده بود فکر میکرد ما هم به جایی نمیرسیم.و تنها کسی که کمکم میکرد مادرم بود.من در سال 87 در رشته کامپیوتر با تک ماده و هزار مکافات دیپلم گرفتم . واقعا به این رشته علاقه تداشتم و آرزو داشتم نقاش یا گرافیست بشم اما تو منطقه ما مدرسه هنر نبود و جای دورتری هم رفتن برای من مشکل بود.سالها گذشت و همچنان این آرزو در دلم بود. این مدت به خاطر بیکاری و تنهایی افسردگی شدید گرفته بودم همکلاسیام داشتند لیسانس میگرفتند و من هنوز هیچ قدمی در هیچ راهی برنداشته بودم.وقتی در اتوبوس بودم واز پشت شیشه دانشگاهی رو میدیدم و دانشجوهای که چقدر خوشحالند دلم آب میشد با حسرت میگفتم کاش من هم جای اونها بودم.
واقعا تنهایی افسردگی و احساس عدم موفقیت بهم فشار اورده بود جوری که توهم اینو داشتم که اخر من یک کارتن خواب خواهم شد!روزهای سختی بود و به خاطر کم تحرکی دچار اضافه وزن هم شده بودم.کل روز خواب بودم فقط یه چیزی میخورم بعد میخوابیدم.هر روزم شده بود همین. خانوادم میخواستن کمکم کنن اما به اون شکل نمیتونستند به من انگیزه بدهند من به کسی احتیاج داشتم که با حرفاش منو دگرگون کنه. یک شب دعا کردم که ((خدا یا کمکم کن…تو اتاق خودم میمیرم..خدایااااااا کجایی؟؟..فقط یه معجزه میخوام))و اینارو با گریه میگفتم و فقطم به یه معجزه احتیاج داشتم…یک روز رفتم برای پررم سر کارش غذا ببرم که در موتورخونه یک ساختمان قدیمی کار میکرد موقع برگشتن پدرم صدام کرد و یک سیدی بهم داد گفت ببین بدردت میخوره امروز برام اوردن رویه سی دی نگاه کردم نوشته بود:راز ثروت و توانگری..باز هم نشانه ای دیگر برای خوشبختی این نشانه را جدی بگیرید.شاید اخرین نشانه باشد!! استاد حسین عباسمنش نویسنده کتاب پر فروش رویاهایی که رویا نیستند.
رفتم خونه و سی دی گذاشتم.فیلم این گونه شروع شدجوانی خوشتیپ روبروی دوربین بود و گفت:تا حالا به این فکر کردین چرا بعضی ها هر کاری میکنن موفق میشن ولی بعضیا دیگه هر کاری میکنن ولی موفق نمیشن ..فیلمو تا اخر دیدم فوق العاده بود موهای تنم از هیجان سیخ شده بود معجزه خدا رخ داده بود.من متحول شده بودم و برای اولین بار بود چنین سخنان مثبت و انگیزشی میشنیدم.خدارو شکر کردم که به من این پیامو رسونده بود که تو هم میتونی تغییر کنی.من در اون فیلم رایگان چنتا نکته مهمو از حرف های استاد متوجه شدم :
1) عقایدمون هست که زندگیمونو رهبری میکنه و این ما هستیم که سرنوشتمون رو تعیین میکنیم و مسبب مشکلاتمون فقط و فقط خودمون هستیم و ذهنمان برای فقر و بدبختی برنامه ریزی شده
2)هدفمان واضح نیست و نمیدونیم دقیقا چیو میخوایم پس باید اونو واضح و روشن بنویسیم
3)بعد از تعیین هدف باید متعهد شویم که به خواستمون میرسیم
من بعد از اون نشستم روی عقایدم کار کردم و سعی کردم و بقول استاد دیگه پدرمو مسبب مشکلاتم نبینم و چون او اینگونه به من القا کرده بود کسی که من نمیتونم موفق بشم و نمیتونم هیچ کاری بکنم.من اینو باور کرده بودم اما سعی کردم باورمو عوض کنم و بگم تمام این مشکلات از خود من بوده من بودم که نخواستم موفق بشم و یکی از عقاید مخرب دیگرم این بود که من فکر میکردم تمام ادم هایی که موفق هستند پدر پولداری داشتند و بعد از اون فهمیدم هر کسی با هر شرایطی میتونه موفق بشه.پس به خودم تعهد دادم وهدفمو واضح بیان کردم که قبولی در دانشگاه در رشته گرافیک بود. اینگونه شروع کردم و حالا زمانی بود که باید خودمو امتحان میکردم ببینم اگه کاریو واقعا بخوام میتونم انجام بدم یا نه! تصمیم گرفتم برای شروع یه جا کار کنم .رفتم پیش پدرم گفتم که با مهندس تاسیسات صحبت کنه که منم تویه ساختمون کار کنم مپدرم گفت کار خیلی سختیه هر کی اومده آموزش دیده روز بعد نیومده!چون باید مواظب کلی دم و دستگاه ساختمون باشی،لوله های آبه سرد و گرم و بشناسی بشناسی بتونی فن کوئل ساختمون راه بندازی اگه مشکلی پیش اومد باید به تعمیر کار مخصوص زنگ برنی و … ولی من گفتم نگران نباش از پسش برمیام.روز اولی که اموزش دیدم داشتم منصرف میشدم اما چیزی درونم میگفت از پسش برمیام.و اموزشارو دیدم و امتحان دادم و قبولم شدم ورفتم سر کار واقعا جای بدی بود سر و صدای دستگاها، تنهایی،تازه شب هم باید اونجا میخوابیدم سعی کردم ذهنمو متوجه چیزی کنم که می خوام و مطالعه میکردم و روی عقایدم کار میکردم. آخرش 7 روز بیشتر نتونستم کار کنم و انصراف دادم و بهم صدو شصت تومن حقوق دادن برام مهم نبود حتی اصلا پولم ندن و میخواستم خودمو محک بزنم که از پسش براومدم و این قدم اول بود.بعد تصمیم گرفتم که همون سال یعنی 92 برم رشته هنر چون من کامپیوتر بودم باید یکسال هم پیش دانشگاهی میخوندم و با دیپلم هنر کنکور میدادم.حالا قدم دوم این بود که افسردگی درمان کنم و رفتم به یه مطب برای درمانش وبعد از مدتی خوب شدم وزنم پایین اومد.اعتماد به نفسم بیشتر شده بود چون داشتم تغییر و احساس میکردم.قدم بعدی ام ثبت نام در پیش دانشگاهی هنر بود و اواخر آذر بود و 1 هفته به امتحانا مونده بود و تازه غیر حضوری باید درسامو میخوندم بعد کتابامو دادن که نزدیک 15، 16 جلد بود و با انتخاب واحدی که کردم باید 8 تا شونو دی ماه امتحان میدادم باز نا امید شدم یک هفته مونده 8 تا کتابو باید امتحان بدم تازه من که این همه سال از درس و کتاب دور بودم و بخاطر افسردگی حافظه ام هم ضعیف شده بود همونجوری توی فکر بودم که چیکار کنم یاد حرف استاد افتادم که: (اگر بتونی روزهای سخت و بگذرونی تعهد بدی جهان روی خوش به شما نشون خواهد داد و بهد از همه طرف برات خوش شانسی میاد و اگه از اون سربالایی بگذری اونجا دیگه ویو کل کوهستانو داری). من تو سرایط سخت کار کرده بودم غول افسردگی شکست داده بودم پس مطمئن بودم از پس این مشکل هم برمیام.
فکر کردم اگه روزی 5 ساعت بخونم و یک کتابو چندین بار دوره کنم و اینجوری مطلب در حافظه ام بیشتر میمونه.روزهایی که نا امید میشدم و انگیزه نداشتم و تنها بودم و کسی هم نبود کمکم کنه سی دی استاد و میذاشتم و کلی انگیزه میگرفتم.البته تنهایی یه حسن هم داشت که کسی نبود بهم افکار منفی بده.خلاصه به همین شیوه درسامو پاس کردم.دیگه داشت باورم میشد من خیلی کارا میتونم بکنم تصمیم گرفتم بهمن ماه برای کنکور ثبت نام کنم.یک روز پدرم زنگ زد و من بهش گفتم می خوام کنکور شرکت کنم.با لحن سرد و نا امید کننده ای گفت:اخه تو میتونی کنکور بدی؟منظورش چی بود؟برای من اهمیتی نداشت فکر کردم خوشحالش میکنم اما این حرفش نتونست تاثیری روی من بذاره وحتی انگیزمو بیشتر کرد چون میدونستم این منم که دنیامو میسازم و مصمم بودم میخواستم بهش ثابت کنم که میتونم.
یه کاغذ برداشتم و نوشتم من حامد اکنون در تاتریخ یکساله بعد رو ذکر کردم دانشجوی رشته گرافیک در دانشگاه هنرهای زیبای تهران هستم و خدارو شکر میکنم.این جمله این باور بهم میداد و جایی گذاشتمش که همیشه تو دیدم باشه.تصمیم گرفتم که تو یه موسسه معروف که کنکورای ازمایش و کلاس برای جمع بندی مطالب دایر میکرد ثبت نام میکنه با قرض و قوله پولو جور کردم و رفتم.کتابای منابع کنکور هنرو گرفتم و هر هفته میرفتم کنکور ازمایشی میدادم مشاورا بهم کمک میکردن توی سایت استاد عباسمنش هم تکنیکای مطالعه رو میخوندم و با تند خوانی اشنا شدم و کتابای اموزش تند خوانی گرفتم و مطالعه کردم چون وقت هم کم بود برام مفید بود.جال بود هر چه بیشتر مثبت فکر میکردم ادماهیی رو میدیدم که تو تحصیل موفق هستند تو تلویزیون و رادیو تو مجله و روزنامه و از موفقیاتشون و تجربیاتشون میگفتن و من از اونا استفاده میکردم امیدوارتر میشدم.از استاد یاد گرفته بودم طوری تصور کنم که به هدفم رسیدهم .برای همین شب ها قبل از خواب خودمو واضح و روشن تصور میکردم که تو دانشگام و روی صندلی تو کلاس تنها نشستم و حتی شکل کلاس هم تصور کردم و پنجره ای بزرگ داشت و نور از اون به روی تخته کلاس میوفتاد انقدر واضح بود که فکر میکردم واقعیه.خلاصه روز کنکور فرا رسید من با اعتماد به نفس جوابارو میزدم ولی زبان انگلیسی و عربی و به خاطر کمبود وقت نتونسته بودم بخونم.و تستاشو نزدم بعدا که نتایج که اومد دل تو دلم نبود.
من در رشته گرافیک در دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز قبول شدم گرچه به اون دانشگاهی که میخواستم نرسیدم اما راضی بودم که تلاشمو کردم.خوشحال بودم که یه روز هم پدرم زنگ زد و گفت برم پیشش کارم داره و گفت خوشحالم تو تمام سعیتو کردی مهم نیست که سراسری قبول نشدی و بهم یه پاکت دادکه صد هزار تومن پول داخلش بود.
یادمه اولین روزی که رفتم دانشگاه سر کلاسی نشستم که پنجرهای بزرگ داشت و نورش به تخته کلاس میوفتاد دقیقا عین همون چیزی که تصور میکردم.خیلی عجیب بود.
و امروزخدارو شکر میکنم که با استاد آشنا شدم و الان تو مسائل دیگه زندگیم دارم خودمو متحول میکنم. امیدوارم این داستان برای شما عزیزان و کسانی که می خواهند در تحصیل موفق شوند(مخصوصا داوطلبان کنکور)انگیزه بخش باشه.و میخوام بگم شما عزیزی که میخوای زندگیتو متحول کنی مهم نیست چه شرایطی داری فقط باور داشته باش که میتونی. با ارزوی خوشبختی برای همه.
آقا حامد گرامی آفرین داستانت جالب بود
سلام آقا حامد
خوشحال شدم از تلاش و پشت کارتون و قبولی در دانشگاه الان که این نظر دارم مینویسم حتماً دانشگاه تمام کردین و به موقعیت های زیاد در زندگی تون رسیدن
قسمت پنجم
مناز نظر مالی مشکلات زیادی داشتم مستاجر ودر خرج خوراکی خونهام مونده بودم.برای کمبود میرفتم وام های 500الی 1 میلیونی میگرفتم وتا از پس مخارجم بر بیام وتوی قسط هام میموندم.یا کرایه خونه.با گوش دادن به 3 فایل درامد خود را 3برابر کنید واپلیکشن ثروت.تونستم کلیه وامهای خودم را تسویه کنم
وبا توجه به صحبت های استاد دیگه نه وام میگیرم نه چک میدم.خونم از یه محله بد .رفتم تقریبا یه محل خوب اجاره کردم وپس اجاره وخرج ومخارج زندگیم بر میایم.وبرای خودم هدف گذاشتم یه شغل برای خودم داشته باشم .دوست دارم کار افرین باشم.واطلاعاتی درزمینه عایق های نانو دارم ویک ایده دارم به جای استفادهاز قوطی های فلزی رانی و….از کاغذ مخصوص که اببند باشد استفاده کنم وکه اینهمه ضایعات شیشه وقوطی الومینیوم نداشته باشیم.با توکل به خدا.
امسال تونستم یه ماشینم بخرم وفایلی که استاد برای بهار ومسافرت گذاشته بود .ولذت بردم.این اول راه من ….
انشاءالله بتونم از محصولات استاد استفاده کنم وپیشرفتم بیام کزارش کنم
استاد واقعا از شما متشکرم .وسپاسگذارم.از نظرات کلیه دوستان وهمراهان سایت .
آقای خان محمدی تبریک بابت نشانه های پررنگ خداوند در زندگی شما
آقای محمدی
امیدوارم موفق باشین
به نام خداوند مهربان
با سلام به همه دوستان عزیز سایت عباسمنش
اسم من روح الله موذنی از اصفهان – 27 سالمه – مدرک تحصیلی من فوق دیپلم IT است ولی تخصصم از نظر تجربی گرافیک هستش . الآن که این متن را می نویسم حالم بسیار خوبه و خوشحالم اگه بتونم کمی کمک کنم به دوستان هرچند تغییرات من خیلی بزرگ نبوده و چند ماهی بیشتر نیست شروع کردم . خیلی طولانی و خسته کننده صحبت نکنم .
قبل از شروع نکته ای را بگم : الآن طوری شده که دیگه در خواب هم میبینم به موفقیت رسیدم ، پرواز می کنم به همه جاهای دیدنی جهان سفر میکنم و بسیار آرامش دارم و اون چیزی که من دوست دارم ببینم یا بشنوم به طور عجیبی سر راه من قرار می گیرد .
بنده چند سالی بود که همش به دنبال کار در زمینه گرافیک بودم و فقط مدرک داشتم و تجربه هم داشتم ولی نمی دانم چه بود که اصلا استخدام نمی شدم و حتی مواردی بود که همه چیز شبیه به تخصص من بود ولی یکدفعه ورق بر می گشت و مشکلی عجیب و مسخره ای رخ می داد . بنده خیلی علاقه داشتم در کسب و کار خودم از نظر مالی پیشرفت کرده و درآمد عالی به دست آورم تا اینکه با جستجو در اینترنت و گشتن در این فضا و اینکه ببینم چه راه حلی برای کسب درآمد بدست آورم ، با سایت عباسمنش اون هم اول از طریق آپارات واولین فایل تصویری به نام معرفی معرفی بسته روانشناسی ثروت 1 ، آشنا شدم ، دانلود کردم و دیدم . خوشم آمد . من در آن زمان دیگه کم کم به این نتیجه رسیده بودم که همینه زندگی من و حتما من باید فقیر زندگی کنم و این فکر وقتی به ذهنم رسید که من ساعت ها در بالای پشت بام خانه مان می رفتم و به این موضوع فکر می کردم . من قبل از اینکه با سایت عباسمنش آشنا بشم ساعت ها در خیابان ها « در شب » و بالای پشت بام می رفتم و به اینکه دوست دارم چقدر ثروت داشته باشم ، به کجاها سفر کنم ، شرکت و …
فکر می کردم . و اصلا از شرایط روحی و حتی جسمی هم در حالت بسیار بدی بودم و مدام مریض می شدم . بعد از پیگیری سایت عباسمنش و دانلود محصولات و انجام دادن تمرینات اتفاقاتی در من رخ داد .
1- اولین دوره رایگان اپلیکیشن دستور العمل ثروت بود که یه سری تمرینات و تغییر باور توی این محصول داشت ، تازه فهمیدم که ماجرا چیه البته خیلی شک و تردید داشتم ولی چون من آدم مذهبی هستم رفتم تو احادیث و روایات و قرآن حتی ، گشتم و فهمیدم که ماجرا کاملا درسته و شکی نیست.
2- یه فایلی بود به اسم عالم بی عمل که سه قسمت بود در یکی از قسمت ها «2» تمرینی بود 21 روزه به نام اهرم رنج و لذت که این تمرین را انجام دادم و به روزهای 13 و 14 که رسیدم نمی دونم چی شد به فکر رسید که یک نرم افزاری در زمینه طراحی لوگو هست تمرین کنم تا یاد بگیرم و سروع کردم وقتی تمرینات شروع شد کلی سفارش آرم در هفته اول و دوم به من داده شد و درآمد خوبی به دست آوردم .
3- جلسه اول قانون آفرینش و تمرینات شگفت انگیز ، من از بچگی علاقه داشتم به علم آفرینش و سیارات و موجودات ، حیوانات ، دریاها و … برای همین دیدم اسمش شبیه به این موضوع هست خریدم . بعدا متوجه شدم که خیلی بالاتر از این حرفهاست و چه تغییرات اساسی در من بوجود آورد ، تغییر این بود که یه پیشنهاد کاری از جایی به من شد که اصلا فکر نمی کردم اینقدر پتانسیل کار اون هم در زمینه گرافیک داشته باشد .
4- فایل غذای روح که جالب این که من وقتی این فایل را دیدم کمی روی این موضوع فکر کردم و دیدم که کاملا منطقی است و الان فقط کارم شده فایلهایی را می بینم که در زمینه علمی و آفرینش و جاهای دینی جهان و … است .
5- فایل تضاد من یه سایتی داشتم که بعد از چند ماه زحمت خیلی راحت هک شد خوب مسلما ناراحت شدم یاد این فایل افتادم و دیدم که خوب تضاد همیشه هست و گشتم دنبال راه حل و حل موضوع توجه می کردم . الآن خیلی مطلب در زمینه امنیت و هک یاد گرفتم .
6- کتابهای الکترونیکی رویاهایی که رویا نیستند که بسیار عالی بود و فهمیدم که چه طوری باید فکر کنم ، دنیا را ببینم و روح چه می گوید ، اصلا روح چیست . ذهن چیست . چه گونه استفاده کنم از این موارد با مشکلات چه طوری برخورد کنم .
7- فایل چگونه درآمد خود را در عرض یکسال 3 برابر کنم که در آمد من در عرض همان 3 ماه اول 3 برابر شد و تمرینات را انجام دادم .
8- و آخرین کتابی که در سایت عباسمنش خوندم چگونه فکر خدا را بخوانیم خنده دار بود وقتی می دیدم که من به چه چیزی می گفتم ایمان ، فهمیدم که یه عمر سر خودم را کلاه گذاشته بودم .
در آخر همه فایلهای رایگان بسیار کمکم کرد که به حقیقتی برسم که حتی پدر و مادرم و برادرانم و خواهرانم و همه دوستان و … حتی نمی دانم اصلا چی هست .
فایلهایی مثل : اعتماد به نفس ، نیاز به توجه ، فراوانی ، تئوری سطل آب و … خیلی کمکم کرد و اصلا در کل این مشکلات را داشتم . باورتان نمیشه که چقدر دارم لذت می برم که حتی تغییرات خیلی بزرگ نبوده ولی چقدر حالم خوبه ، خوشحالم ، اعتماد به نفسم بهتر شده ، همیشه دنبال زیبایی ها می گردم .
امیدوارم توانسته باشم کمی در این راه کمک کرده باشم . می خواستم خیلی طولانی نشه ولی نشد و حرفهای زیادی بود برای گفتم . موفق باشید ، خدانگهدار
آقای موذنی دوست عزیز سلام ، عالی بود سپاسگزارم
آقا ی مومنی ممنو که تجربیاتت را در اختیار ما گذاشتی
سلام عالی و تاثیر گذار و عمیق بود متشکرم
قسمت چهارم
از نظر اعتماد به نفس
من توی مجالس ودورهمی فامیل شرکت نمیکردم.اگه هم میرفتم وکافی بود کسی ازمن چیزی بپرسه ویا حرفی بزن اولا سریع جبهه میگرفتم وبعد از کنکاش که چرا پرسیده و……واعصاب خودمو خورد میکردم .با گوش دادن 4 فایل اعتماد به نفس استاد .اولا به یکسری از دوستای قبلیم که عمدتا مشکل داشتن .با نه گفتن وبا قاطعیت تمام وراحت گذاشتمشون کنارویکسری از افراد خوب ودوست داشتنی که اومدن فقط به من کمک کنند.حالا دیگه نه تنها توی جمع های فامیل میروم بلکه صحبت هم میکنم وبعضی وقتها از استاد تبلیغ میکنم.برای من قدرت نه گفتن خیلی ارزش دارد چون .من مواد ومشروب مصرف نمیکنم .اما نمیتوانستم به دوستانم نه بگویم با اعتماد به نفسی که بوسله فایلهای استاد بدست اوردم .متوجه شدم اگر انسان خودش را بشناسد وبا خالق خود ارتباط خوب برقرار کند .دیگه به هیچ موادی .نیاز نیست
بعد از اینکه روی خودم کار کردم توانستم یک کامپیوتر بخرم.وفایلهای استاد خودم دانلود کنم.ووقتی استاد با تی شرت هایی که اسم خدا روی انها حک شده بود واقعا خوشحال میشدم وارزوی موفقیت بیشتر برای ایشان می خواستم
فایل حزن در قران ودعای کمیل حضرت علی .ونامه 21 حضرت علی وابراهیم فوقالعاده به من کمک کرد تا با خالق خودم ارتباط برقرار کنم واز شرک های توی وجود خودم پی بردم .بله .من از ریس شرکت و……میترسیدم .حالا فقط از خدا می خاهم.حالا وقتی نماز میخونم خدا حس میکنم که از رگ گردن به من نزدیکتره
پایان قسمت چهارم
سلام برای منم نامه 21 فوق العاده عالی بوده است