«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 33 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام به شما دوستان خوبم
الگو های موفق در خانواده ی صمیمی عباس منش .
یکی از مهمترین عوامل موفق که افراد میتونن خیلی موفق بشن چیه ؟
اینه که افراد خیلی خوب میتونن از افراد موفق الگو برداری کنن . و اگر آدم بتونه از افراد موفق خوب الگو برداری کنه یعنی بتونه باورهای اونارو در ذهنش ایجاد کنه ، نگاهی که اینا به مسائل و موانع دارن رو ایجاد کنه در ذهنش و اون جاه طلبی و اهداف بسیار بسیار بزرگی که در ذهنشون ایجاد کردن تا بهشون انگیزه بده اون فرد هم میتونه به همین سرعت به همین موفقیت های بزرگ برسه .
استاد میگه : من هم زمانی که خودم رو شناختم و تصمیم گرفتم بیام روی خودم و باورهام کار کنم تشنه ی کتابهایی بودم که داستان زندگی افراد موفق بود . مثل کنراد هیلتون ، هنری فورد ، جف بزوس و … هر کسی در هر حوضه ای بسیار موفق شده و به شدت علاقه داشتم مطالعه کنم در مورد افراد موفق و نحوه ی برخورد این افراد با مسائل و مشکلات . و حتی فیلمهایی که میدیدم اونایی بود که در مورد زندگی افراد موفق بود و اینا بود که به من ذهنیت خوب داد . و هر بار که این کتاب هارو میخوندم بیشتر باور میکردم که میشود . یعنی این ذهنیت رو ایجاد میکرد که میشه ، اینا تونستن تو هم میتونی . مثلا میومدم نحوه ی برخورد این افراد رو با مسائل و مشکلاتی که براشون پیش میومده بررسی میکردم که اغلب هم مشکلات بزرگی بوده . و اینا امدن این مسائل رو با صبر ، با ایمان ، با راه حل های خلاقانه حل کردن و از حل این مسائل برای پروازشون به سمت موفقیت استفاده کردن . و هر بار خوندن این مطالب در من این باور ایجاد میکرد که میشود و اونها تونستن ، خواستن ، بزرگ فکر کردن ، باور هاشون رو تغییر دادن ، نگرششون رو تغییر دادن نسبت به آدم های دیگه ، مثل بقیه فکر نکردن و مثل بقیه عمل نکردن به همین دلیل نتایج بزرگ گرفتن و اگر اونا تونستن تو هم میتونی .
توی بررسی این افراد خیلی خیلی به این فکر میکردم که این افراد بدون پول ، بدون سرمایه اولیه ، بدون پارتی ، بدون اینکه بگی ارثیه ی خاصی بهشون رسیده ، و فقط به خاطر شور و اشتیاق عالی و پشتکار عالی نتیجه میگرفتن . و با طی کردن تکاملشون به این همه موفقیت رسیدن و چیزهایی که میتونست هر کسی رو از موفقیت دور کنه و اینا ازش موفقیت ساخته بودن و همیه اینا به من اعتماد به نفس بیشتر میداد ، قدرت بیشتر میداد ، و ایمان این رو میداد که میشود و بعد از یه مدت به ایمان رسیده بودم که من صد در صد به موفقیت میرسم با اینکه هیچ نشونه ای نبود و شرایطم سخت بود در همه موارد .
باور : پیدا کردن الگوهای موفق و مناسب قدرت باورهارو به شدت افزایش میده .
منطق : وقتی من در حال برسی فردی باشم که بسیار موفق هست و نگاه متفاوتی به مسائل داره و باورهای قوی داره به شدت بر ذهن من و رفتار من تاثیر میزاره و باعث میشه که من هم وارد مدارهای بالاتری بشم و اگر تعداد این افراد زیاد بشه تاثیرش هم به همین مقدار زیاد میشه و اگر مدام ذهن با این الگوها محاصره بشه نتیجه این میشه که ساختار ذهن ما هم دقیقا مشابه این افراد میشه و نتیجه این میشه که موفقیت ها پشت هم به وجود میاد . و برعکس وقتی ورودی های ذهن پر بشه از الگوهای نامناسب و باورهای تضعیف کننده اون اتفاقی که میفته اینه که انسان میل به حرکت نداره و در نتیجه هیچ نتیجه ای هم رخ نمیده و نه تنها شرایط در همونجا نمیمونه بلکه شرایط بدتر و بدتر هم میشه .
استاد میگه : از طریق این کتاب ها و فیلم ها انقدر من این اطلاعاترو میخوندم که انگار با اون افراد زندگی کردم و انگار صدها بار با اونها کار کردم و ازشون تاثیر گرفتم .
در یک کلام من باور کردم این چیزی نیست که رویای غیر قابل دسترس باشه برای من .
نکته : اگر ذهن ما فقط بتونه اینو بپذیره که ما میتونیم کارهای بزرگ انجام بدیم و امکان پذیر هست و بدیهیه و صد در صد خدا میخواد و کمکش میکنه تا نتیجه بگیره هیچ چیز نمیتونه جلوشو بگیره .
استاد میگه : من در کارم با مسائل بزرگ و جدی روبرو شدم که با یاد آوریه مسائلی که الگوهای من حل کرده بودن حلشون کرده بودم .
باور کنیم همه ی ما از یک سیستم عصبی داریم استفاده میکنیم و اون خدای که کیهان رو داره هدایت میکنه به یک اندازه به همه ی ما نزدیکه و اگر کسی تونسته زندگیشو هر طور که دوست داشته خلق کنه باور کن که تو هم میتونی . به همون اندازه و حتی بیشتر .
استاد میگه : پیدا کردن این الگوها در روزهای سخت بسیار به من کمک کرد در روزهایی که واقعا کار من سخت بود روزهایی که شرایط کار شرایط مالی شرایط عاطفی بسیار سخت بود و یکی از چیزهایی که خیلی به من کمک کرد این بود که اون افراد هم تونستن از مسائلشون عبور کنن . وقتی من به یاد اوردم با چه باورهایی مشکلاتم رو حل کردم خیلی راحت تر تونستم با مشکلات جدید روبرو بشم .
مثلا اگر ما به یاد بیاریم با چه روشی تونستیم تو کنکور به نتیجه برسیم با چه باورهایی با چه عملکردی میتونیم از همون استفاده کنیم و در کارهای جدید هم به نتیجه برسیم .
تمام .
در پناه الله مهربان شاد ، سالم ، ثروتمند ، و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خدا نگهدار .
به نام خداایی که هرچه دارم از اوست
سلام به بردار امیر حسین و این کامنت فشنگ و زیباشون …
اونقدر برام تاثیرگذار بود که باعث شد بخوام ذخیرش کنم تا باز هم در اینده چندین بار بخونم …
حرف های و کلیدواژه های لستاد رو خیلی خوب توی کامنتتون گنجانده بودید …
ازتون ممنونم ….
و این قسمت که از استاد نوشته بودید رو خیلی دوست داشتم …
.
.
.
پیدا کردن این الگوها در روزهای سخت بسیار به من کمک کرد در روزهایی که واقعا کار من سخت بود روزهایی که شرایط کار شرایط مالی شرایط عاطفی بسیار سخت بود و یکی از چیزهایی که خیلی به من کمک کرد این بود که اون افراد هم تونستن از مسائلشون عبور کنن . وقتی من به یاد اوردم با چه باورهایی مشکلاتم رو حل کردم خیلی راحت تر تونستم با مشکلات جدید روبرو بشم .
.
.
ممنونم ازتون …
منتظر نتایج فوق العادتون هستم …
سلام ملیکا جان امیدوارم شاد سلامت باشی
ممنونم از پیام قشنک و ابراز لطفی که داشتی
واقعا این متن رو خودمم هر بار میخونم احساس میکنم در مدار آگاهی عالی بودم و این نوشته ها به خودم هم بسیار کمک میکنه در واقع هر چقدر توی این فضا میمونی تمرین میکنی فکر میکنی ادامه میدی خداوند درهای آگاهی رو به شکل های مختلف به روت باز میکنه و به شکل های مختلف باورتو قوی میکنه .
از خداوند ممنونم که من و شما و دوستان خوبم رو در مسیر رشد و آگاهی قرار داده
امیدوارم خیلی برات این سبک از زندگی مهم شده باشه و خیلی روی نوع نگاهت به زندگی نوع افکاری که در ذهنت هست کار کنی و همیشه سعی کنی افکار بد رو از خودت دور کنی و هر چقدر میتونی افکاری رو که بهت احساس خوبی میدرو جابزاری
الگو برداری از افراد موفق هم یکی از روشهای ایجاد باورهای قدرت مند کننده به جای باورهای ضعیف کننده و محدود کننده هست .
یادت باشه هر چقدر افکار خوب داشته باشی شجاع تر ، قوی تر ، مصمم تر ، با اراده تر ، عملگرا تر ، توحیدی تر ، موفق تر هستی و لذت بیشتری از زندگی میبری
هر چقدر هم که افکارت خوب نباشن : ترسو تر ، ضعیف تر ، بی اراده تر ، افسرده تر ، ناکارامد تر میشی .
یه نکته بسیار مهم دیگه که میتونه زندگیت رو تغییر بده قدرت سپاسگذاری هست این کار به شدت توجه تورو میبره روی چیزهای مثبت و نگاه تور به زندگی تغییر میده . توضیحات بیشتر رو امیدوارم با تحقیق در مورد این موضوع به شدت مهم به دست بیاری
برات بهترین آرزو هارو دارم و امیدوارم همیشه بدرخشی
در پناه الله یکتا شاد و سالم و سلامت و ثروتند در دنیا آخرت باشی .
به نام هدایت الله
سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان سایت عباس منش
خدا را شکرت این فایل ایمان من را با هر بار گوش کردن زیاد میکند و در راستای هدف خودم به آنچه که تا الان برداشت کردم برسم از آنجایی که در سال 1400 من با استاد از طریق برادرم آشنا شدم اتفاقات ریز و درشت زیادی در زندگی من رخ داده من با برادرم اوایل با اکانت اون شروع کردم به خرید دوره عزت نفس و قانون آفرینش که در محصول اعتماد به نفس با کار کردن روی این فایل ارزشمند زندگی برای من چرخه آن روانتر شد کاری که سه سال آرامش و آسایش را از من گرفته بود آن را با کمک تمرینات استاد انجام دادم و اون اعتماد به نفس من را در زندگی بیشتر کرد و کم کم همه کارها را با آمادگی کامل انجام میدادم اما محصول قانون آفرینش نگاه زندگی را برای من قشنگتر و عالیتر کرد و به زیباییهای بیشتری با توجه به آنچه خداوند خلق کرده به من نشان داد تا استفاده کنم اما از یه جایی به بعد با اکانت خودم توانستم ثروت یک را خریداری کنم تمام ترمزهایی که باعث میشد من به جلو پیشرفت نکنم آن را شناسایی کردم و ظرف وجودیم را آرام آرام با تکامل زیاد کردم و هنوز هم جای خیلی زیادی دارد که روی خودم و باورهایم کار کنم
اما محصول ارزشمند 12 قدم که از همون اول با خرید این دوره شیوه زندگی معجزات و نگاه من را نسبت به خداوند و خودشناسی و قرآن خواندن را به من نشان داد خدا میداند که از وقتی این محصول رو تهیه کردم به چه نتیجههای خوبی رسیدم اول اینکه خالق زندگی خودم هستم و هر اتفاقات خوب و بدی که میافتد به خاطر افکار و باورهایم است خدا را شکر میکنم در قدم 4 هستم و با عشق تمام تمریناتی که استاد گفتن را مو به مو انجام میدهم و این محصول از من یک آدم دیگه درست کرد که خودم هم مبهوت ماندم و از استاد سپاسگزارم تمام زحمتهایی که برای این فایلها و محصولات انجام میدهند تا آگاهیهای ما و به خواستههایمان دسترسی پیدا کنیم
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام به همه ی دوستان و استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
میخوام تمام قسمت هایی که هدایت شدم به این مسیر و اینکه چه اتفاقی که برام افتاد تو مسیر زندگیم را با شما درمیان بگذارم
قبل از اون خودم رو معرفی میکنم
اسم من شیداست 24 سالمه مدرک تحصیلی ندارم چون هیچ علاقه ایی به درس خوندن نداشتم
اما الان تو رشته معماری فعالم و طراح دکوراسیون داخلی و نما خارجی هستم که میگم چطور این اتفاق افتاد
من تقریبا 16 سالم بود که پدر و مادرم از هم جدا شدن و من یک خواهر کوچکتر از خودم دارم
از همون سن درس رو ول کردم و تصمیم گرفتم وارد بازار کار بشم
پدر و مادرم به خاطر اعتیاد پدرم از هم جدا شدن یک روز که پدرم مثل 10 ها بار قبلی که کمپ ترک اعتیاد رفته بود قرار بود تا 21 روز برنگرده مادرم تصمیم گرفت که غیابی از پدرم جدا بشه و ما 3 نفری یک خونه تو یه منطقه دورتر بگیریم و این اتفاق هم اتفاد و من گفتم پدرم مسیرش رو انتخاب کرده و میخواد زندگیش رو تغییر بده و با مادرم تصمیم گرفتیم 2 تایی یا 3 تایی کار کنیم و زندگی رو بگذرونیم و همه چیز رو تغییر بدیم
اما 1 ماه نشده بود که یک مردی وارد زندگی مادرم شد و تصمیم گرفتن که ازدواج کنن من به شدت مخالف بودم و ناراحت اما مادرم تصمیم خودش رو گرفته بود
و از زمانی که ازدواج کرد چون همسزش ازش خواسته بود من و خواهرم رو همراه خودش نیاره تو زندگیش ما تو همون خونه بودیم و مادرم مارو تنها گذاشت سنمون خیلی کم بود و تجربه ایی از زندگی نداشتیم به ظاهر غمگین و دردناک بود اما الان خدارا بابتش واقعا سپاس گذارم
زمان گذشت و همسر مادرم تبدیل شد به یک ناپدری بدجنس قصه ها و تمام پول هایی که مادرم داشت رو کم کم ازش گرفت حتی خونه ایی که من و خواهرم توش زندگی میکردیم
اون موقع من فروشندگی میکردم تو مغازه و خواهرم تو یک عطر فروشی کار میکرد و تو همون اوضاع ما بی خونه هم شدیم و واقعا روزهای سختی رو گذروندیم و من از اینکه خواهر کوچیکم این صحنه ها رو تجربه میکنه واقعا ناراحت بودم چون خودم به خودم انگیزه میدادم که درست میشه اما اون بچه بود و بهونه گیر
خلاصه با هزار التماس و خواهش مادرم پول گرفت از همسرش و مجددا ما یک خونه اجاره کردیم البته بعد از 1 سال
تو همون ناراحتی و غم و غصه ها به خاطر نا اگاهی و سن کم یک روز واقعا خسته شدم از شرایطم واقعا همه چیز سخت تر شده بود
وقتی از سر کار برگشتم خونه برای استراحت کلی گریه کردم و داد زدم و با خدا حرف زدم داد میزدم حرف میزدم از خواهش کردم
التماس کردم کمکم کن من زندگیم تغییر کنه من نمیدونم باید چی کار کنم
فکر میکنم دقیقا همون شب بود که من تو همون خال گریه و زاری بودم و حالم خوب نمیشد
همکار خواهرم که تقریبا از همه چیز با خبر بود و دوست خوبمون بود و همیشه کمکمون میکرد زنگ زد به من گفت میخوام باهات صحبت کنم بیا دم خونتونم
رفتم دم در و بهمپیشنهاد یک کارو داد و دقیقا یادمه گفت میخوای زندگیت عوض بشه میخوای دیگه این روزا تموم بشه فردا بیا فلان آدرس من فقط به خاطر همین 2 تا جمله قبول کردم چون من از خدا خواسته بودم
گفتم نکنه این همون چیزیه که خواسته بودم
فردا تو همون ساعت رفتم دیدم شغلی که معرفی کرده بازاریابی شبکه ایی و من تقریبا از دیدگاه ها از حرف ها از آینده ثروت مند شدنش خوشم اومد و قبول کردم و گفتم من موفق میشم
افکار اونجا مثبت بود اما باور ها ایراد داشت
من همکارای زیادی پیدا کردم آدم های زیادی دیدم و انگار واقعا وارد جامعه شده بودم
یکی از همکارام که از همون روز اول همه جوره هوای منو داشت و کمکم میکرد که پیشرفت کنم و بعد از چند ماه باهم دوست شدیم الان نزدیک به 2 سال هست که باهم ازدواج کردیم و بهترین رابطه رو داریم
من تقریبا 5سال تو اون شرکت کار کردم اما هیچ پولی درنیاوردم من ایراد رو روی کار نمیزارم ولی من به اون مسیر هدایت شدم تا با آدم هایی آشنا بشم که دستانی از سمت خدا بودن ومن تو او کار خیلی بزرگ شدم خیلی عاقل شدم چون تلاش کردن خوب یاد گرفته بودم حتی بدوون نتیجه امیدوار بودن استقامت داشتن و هدف داشتن و خیلی چیزهای ارزشمند دیگه که بابت تک تکشون سپاس گذارم
زمان گذشت و من وهمسرم به دلایلی تصمیم گرفتیم از اون کار بیایم بیرون و اومدیم خیلی سخت بود برامون بعد از این همه سال مسخره شدن و کار کردن حالا بدون هیچچیزی باید از اول شروع کنیم و حال روحی خوبی نداشتیم یک روز که داشتیم تو اتوبان میرفتیم به سمت شهرک غرب یکی از همکارایی که تو همون کار بود قبل از ما بیرون اومده بود با ما تماس گرفت ما تقریبا 1 سال ازش بی خبر بودیم و گفت بیایید فلان جا ماهم رفتیم البته این همکارمون واقعا فرد تاثیر گذاری بود و بسیار مطالعه داشت در زمینه موفقیت و همیشه دنبال کشف قانون جهان بود که خداروشکر پیدا کرد و مارا هم درمیون گذاشت و به ما گفت قسم میخورم اینبار راه رو پیدا کردم با من همراه بشید و ما بعد از چند روز فکر کردن دوباره رفتیم پیشش و اون واسمون یکی از فایل های استاد رو گذاشت و بعدش ساعت ها باهم درموردش حرف زدیم اینکارو ادامه دادیم مجددا با اون دوستمون وارد یک بازاریابی شبکه ایی دیگه شدیم و هم باهم راجب قوانین حرف میزدیم و هم کار میکردیم 6 ماه تو ان شغل جدید بودیم اما بیشتر راجب قوانین حرف میزدیم نه کار همکارمون چون روانشناسی ثروت رو تهیه کرده بود و ما تهیه نکرده بودیم اون تنها تو خونه گوش میکرد و فرداش باهم بحث میکردیم و حرف میزدیم و اون آدم تقریبا کمک میکرد که ماهم مثل خودش باور های جدید رو بسازیم اما اینطور نبود که عین چیزهایی که گوش کرده بیاد به ما بگه چون اون همکارمون کلا سخنران بود و همیشه باهم در این موارد حرف میزدیم و اون دوره با باور های جدیدش برای ما سخنرانی میکرد به سبک خودش و دانسته ای خودش که الان خداروشکر وارد مسیر و رسالت خودش شده و همین کار رو برای جمعیت های زیاد انجام میده خلاصه ما نتیجه گرفتیم کم اما گرفتیم حالمون خوب بود انگیزمون بیشتر شد و مسیرمون از همکارمون و اون شغل مجددا جدا شد و رفتیم سراغ کارهای معمولی از کار کردن تو شهر بازی شروع کردیم واز اون جا ایده گرفتیم یک ماشین شارژی تهیه کنیم و خودمون تو پارک کرایه بدیم خیلی سخت بود واسه غرورم اما انجام دادیم 2 تایی بعداز ظهر ها تا شب کار میکردیم
و تو همون دوران پدر و مادر همسرم چون خیلی مذهبی بودن اصرار کردن که عقد کنید و ماهم مخالف نبودیم بدون هیچ جشنی عقد کردیم تقریبا 3 روز بعد از عقد با همسرم مجددا رفتیم تو پارک وماشین شارژی کرایه میدادیم و به شدت روی باورهامون کار میکردیم هر شب قبل از خواب شکرگزاری منوشتیم روزها فایل های استاد رو گوش میکردیم و به قول استاد بمباران کرده بودیم خودمون رو از افکار و باور های درست و حالمون خوب بود وضع مالی هم بد نبود چون ما خونه پدرو مادر همسرم بودیم تو همون شبایی که تو پارک میرفتیم و کلی از دیدن بچه ها و کنار هم بودن لذت میبردیم من گفتم بیا باهم از آموزشگاه خصوصی طراحی یاد بگیریم و این ایده خوبی بود چون درآمد این کار زیاد بود هفته ای3 روز صبح ها میرفتیم آموزشگاه شب ها تو پارک از استاد های مختلف طراحی رو بیشتر یاد گرفتیم و خوب بود و کار کردن تو پارک رو هم ادامه میدادیم یک شب دوباره به سرم زد از ایران بریم اما نه پول نه سرمایه و نه حمایتی بود همسرم گفت 1 سال بریم تو رشته ایی که یاد گرفتیم کار کنیم و بعد مهاجرت کنیم گفتم نه زودتر بریم مثلا چند ماه دیگه که باز هم هدایت شدم بعد از سال ها به دختر عموم پیام دادم و فهمیدم 2 سالی هست ترکیه زندگی میکنه و باهاش حرف زدم و شرایط رو پرسیدم و دیدم هم راحت میشه خونه اجاره کرد هم راحت اقامت موقت گرفتم با وام ازداوجی که داشتیم 60 ملیون تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم واسه همه خنده دار و نشدنی بود ولی من تصمیمم روگرفته بودم و همسرم کاملا موافق بود باهام و دختر عموم گفته بود کار هم براتون من اوکی میکنم
ما تو 3 ماه همه کارهامون رو کردیم و هنوز هیچکس باور نمیکرد روز های آخر دوباره همون همکارمون زنگ زد و فقط یه جمله گفت
جمله این بود تو یک دفتر بنویسید میخواهید اونجا چی براتون اتفاق بیوفته ریز به ریز و ما نوشتیم
دقیییییییییقااااا عین اون چیزی که نوشتم از لحظه سوار هواپیما شدن واسمون اتفاق افتاد ما همچنان با فایل های استاد زندگی میکردیم
اتفاق های جالبی افتاد تو فرودگاه ما 10 کیلو اضافه بار داشتیم و نمیدونستیم اون قسمت که وزن میکنن و مبلغ اضاه بار و میدن پرداخت کنی یک آقای به ظاهر بد اخلاق برای بقیه و خوش اخلاق برای ما بود که گفت انقدر اضافه بار دارید ما اومدیم بریم پرداخت کنیم صدامون کرد و برگه رو پاره کرد گفت نمیخواد شما پرداخت کنید و ما از خوشحالی اشک تو چشمامون جمع شد و گفتیم قوانین کار میکنه وقتی رو خودت کار میکنی و بعد که سوار شدیم ما قسمت وسط کابین هواپیما بودیم و من ناراحت بودم و دلم میخواست از پنجره بیرون رو ببینم و واسه آخرین بار ایران رو از بالا ببینم اما اصلا جا نبود وسط پرواز بودیم که همسرم صدام کرد با تعجب گفتم چی شده گفت بغل دستیمون رو نگاه کن داره چی میبینه و من واقعا تعجب کردم از این همه اتفاقات بغل دستی ما داشت یکی از فایل های رایگان استاد رو نگاه میکرد و ما باهاش شروع کردیم به صحبت و کل مسیر و درمورد نتایجمون حرف میزدیم و واقعا جالب بود و الان که دارم این فایل رو مینویسم تقریبا 1 ماه مجددا داریم رو باور هامون کار میکنیم و 1 سال و چند ماه تو ترکیه داریم زندگیم میکنیم و قوانین رو به محض رسیدن به خواسته رها کرده بودیم اما خداروشکر دوباره به مسیر برگشتیم
من از اون شرایط امروز با همسرم تو یک برج خوب تو استانبول طبقه 14 که ویو فوق العاده شهر رو داریم یک بالکن رو به شهر داریم و کاش میتونستم این تصاویر رو باهاتون به اشتراک بزارم
دوستان عزیز قوانین همیشه کار میکنه ایمان دارم به همون اندازه که روی خودمون کار میکنیم خدا بهمون نتیجه میده و زندگیمون تغییر میکنه واقعا این جمله استاد طلایی که میگه روی خودت سرمایه گذاری کن
و تمرکز تمرکز تمرکز
ایمان دارم باور های ما داره زندگیمون رو رقم میزنه هر جایی که مسیله ای وجود دارد رو اون قسمت باید باور ها رو تقویت کرد
الان که وارد سال 1400 شدیم و ما برای هدف وارد شدن تو حرفه خودمون و کار کردن تو یک شرکت خوب و بزرگ هستیم و میخوایم شرایط مالی مون رو بهتر بهتر کنیم و به زودی تو قسمت های دیگه سایت از نتایج جدید براتون مینویسم
دوستتون دارم و خدارو سپاس گزارم که من رو هدایت کرد حتی وقتی من فراموشش کرده بودم اون منو فراموش نکرده بود
و این یعنی عشق به خالق ومخلوق
امیدوارم شماهم مثل من که فقط یک مقدار رو خودم کار کردم و نتیجه ام عوض شده کار کنید و نتیجه های فوق العاده بگیرید
استاد عزیزم ازتون سپاسگذارم به خاطر راهنمایی هاتون اما به قول خودتون شما فقط دستی از سمت خدا برای من بودین و من بابت این از خدا باز هم سپاسگذارم
امیدوارم شاد و ثروت مند باشید هر جا این دنیا هستید
سلام دوست عزیز هم خانواده ای خودم و هم فرکانسی خودم عاشقتم
به نام خداوند هدایتگر و مهربان
انکس که یوسفی را از دل چاه عزیز مصر میکند
انکس که یونسی را از دل نهنگ بیرون می اورد
با خواندن داستان شما زوج موفق و عاشق خیلی ذوق کردم و اشک ریختم
چه قد شباهت داشتین به داستان یوسف پیامبر
اینگار همون سناریو الان با دو شخصیت متفاوت اکران شد
امیدوارم که هر لحظه در این مسیر هدایت در کنار همسر فوق العادتون( چه قد به هم میاد و واقعا عالی هستین همسرتون مثل مهرداد جم میمونه :) ) درکنار هم هممسیر باشین و قله های ترقی و موفقیت طی کنین
و مامنتظر نتایج فوق العاده تون هستیم که کامنت کنین
سلام دوست عزیزم
ممنون از دیدگاه قشنگتون
از این کامنتی که شما خوندید تقریبا 7 ماه میگذره و خدارو هزار مرتبه شکر مسیر هموارتر شده
به جاهای بهتر هدایت شدیم زندگیمون پر از آرامش و عشق بیشتر شده و توکلمون و ایمانمون به خداوند بیشتر شده
خداروهزار مرتبه شکر وارد دوره فوق العاده 12 قدم شدیم و آگاهی هامون بیشتر شده
با پاسخ دادن شما به این دیدگاه من یک مروری برای خودم شد از شما سپاس گزارم
خداروشکر میکنم هرروز داره اوضاع بهتر میشه اگر هرروز در مسیر درست باشیم
بازهم ممنون از شما
و سپاسگزار خداوند هستم که که دوستانی مثل شما و استادی مثل استاد عباس منش دارم
در پناه خدا شاد و ثروتمند باشید
من از زمانی که با سایتتون از طریق پیج مهرنوش حبیبی عزیز اشنا شدم رابطم ، کارم ، همه چیزم تغییر کرد ذره ای نگرانی ندارم تو زندگیم اگه هم بشم چند روز قبلا طول میکشید حالم خوب بشه اما الان چند ساعت..همیشه برای کارم نگرانی داشتم اما الان ارامشی دارم که با هیچ چیزی عوض نمیکنم باور غلط به چشم زخم کلا در من از بین رفته ، اینا تغییرات ۵/۶ ماهمه واقعا به طرز معجزه آسا خواسته هایی که برای سال بعد چیده بودم اتفاق افتاد خدا خیلی زیبا هدایتم کرد به سمت خواسته هام ❤️❤️خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
بنام رب وهاب و غفور و رحیمم
سلام به دوخانواده عزیز و بزرگم
روز بیست و ششم
اقااااااا اونقدر احساس خوب دارم که نگو وووو، امیدوارم این احساس و انرژی ای که از اول صبح داشتم بتون برسه از طریق همین کامنت، اینکه اینجاا کامنت میزارم مجدد برای اینکه از کامنت های بچه ها از ص53 به قبل اونقدر عالی بودن و بچه ها میومدن از جزئیات اتفاقات عالی ای که براشون رخ داده و نتایجشون به بهترین شکل می گفتن و به شدت خوندنشون حالمو عالی می کنه،منم گفتم بیام بنویسم هم برای سپاس گزاری و گفت موفقیت ها و حال خوب ها که بیشتر شه و هم برای شما که لذت ببری دوستای گلم، یعنی استاد حرفشون طلاست وقتی می گن یه کاری رو انجام بده یعنی آقا انجام بده بگو چشم بعد ادامه بده استمرار بورز نتیجه رو ببین حال کن
آقا جان ما روز خودمون را با لطف پروردگار که ازش خوساته بودم زود بیدارم کنه ساعت 10 مثلا، ساعت 9 بیدارم کرد و به شدت خوشحال شدم و بعد پا شدم سریع بدون هیچ وقت تلف کردنی شروع کردم به انجام برنامه ای که از شب قبل نوشته بودم
اول پا شدم یه ناهار خوشمزه درست کردم جای همگی خالی و با احساس خوب و همزمان با شنیدن صدای استاد، و خونه کاملا خلوت و عالی پدرم بیرون بود خواهرام بیرون مامانممم کربلاست، خلاصه صدای فایل عزت نفس استاد رو گذاشتم و شروع کرد به گوش دادن (دیشبم چون با احساس عالی خوابیدم لا جرم اتفاقات بهتری هم در صبح رخ میده: کلی با خدا گفت و گو کردم، آهنگی که مریم خانم جان گذاشته بودن بر روی فایل هدایت الهی و پدیده همزمانی (ملکا-محسن چاوشی) رو میزاشتم و به دریم برد جدیدی که درست کردن که به حالت اسلاید شو تو گوشیم نگاه می کنم و چون فایل نامه حضرت علی به امام حسن رو دیده بودم دیشب که استاد می گفتن از خدا زیاد بخواه و باورهام همینطور محکم تر می شد و حالم بهتر، منم با اطمینان بیشتری رفتم سراغ تکمیل دیرم بردم و شب باورتون نمیشه تا ساعت 4 و نیم صبح داشتم با خدا حرف می زدم از خواسته هام یه جایی دیگه از رختم به حالت خوابیده پاشدم چهارزانو نشستم انگار که خدا رو بروم باشه و حرف میزدم باش، مقایسه می کردم حالمو اینموقع پارسال که با اطمینان خاصی خدا منو به این مسیر فرامیخواند و من حالم خوب بود که بالاخره قراره دنیام عوض شه و آشنا شدم با خانواده ای به این عظمت که خدارو میبینم هر بار که کامنتاتون رو میخونم، هر وقت استاد و مریم خانم جان میبینم که با چه سخاوتی هر جای زیبایی که میرن رو به ما نشون میدن اصلا معرکه بود حالم) خلاصه صبح قبل از آشپزی کامنت هم خوندم طبق عادت هر روزم و همینطور احساسم بهتر و بهتر می شد، که یهو انگار کسی گفت برو ببین کامنتت کدومش تایید شده، دیدم همین کامنتی که شرح حالی از خودم و گذشتم نوشته بودم تایید شده و یک رای داره، میدونم کار فرعی ای هست که بریم ببینیم کی رای داده ولی عجیب اینبار یه حسی گفت برو ببین بعد دیدم گروه تحقیقاتی عباسمنش گفتم عهههه چه جلب بعد گفتم ببینم این گروه عباسمنش کیه پروفایلش ببینم بعد مریم خانم جان شایسته بودن، آقاااااااا اونقدر خوشحال شدم اول صبحی اصن انرژی گرفتم خانم شایسته کامنتمو خونده پنج ستاره داده خدایا شکرت
بعد از آشپزی باز حالم عالی بود گفتم بیام سراغ انجام داده ایده الهیم مثل روزای گذشته که دیدم برادرزادم که رابطه خییییلیییی نزدیکی با من و خواهرام داره اصنن انگار خواهرمونه ده سال اختلاف سنی داریم ولی به شدت حرف همو میفهمیم و عین دوست و خواهریم، و اولین نوه ما هم هست و خیلی آدم خاصیه از هر لحاظ و خیلی دوستش داریم، که اونم دوست داره بیاد تو این مسیر بعضی وقتا یه سری به سایت میزنه ما هیچ براش نمیگیم از معلوماتمون چون هر چی استاد می گفت نگین و ما میگفتیم از شدت اشتیاق و به قول استاد خوب چک و لقد خوردیم و مسئله بها دادن هم هست، همش بش می گیم هر چی میخوای تو سایت هست سرچ کن میاد، هر چی میگی ها، گاهی وقتا میگه حوصله ندارم بش می گم سایت دیگه من نمیدونم، خلاصه پیام داده بود: سلام زیبا چطوری؟ گفتم خدایا من دیشب بش فکر میکردم گفتم خبری از زهرا نیست به من پیام نداده در حالیکه دیشب داشت همش با فاطی خواهرم کوچیکه حرف میزدن بعد گفتم اوکی تو مدارم نیست اینا و منم فرصت نکردم پیام بدم بش واقعا، و رهاش کردم، و امروز پیام داده بود، یعنی اینقدر همه چیز با دونستن قوانین عالی عمل می کنه این اتفاق جالب و قشنگ دوم بود، بعد از اون هم ساعت 6 و سی بود پیام واریز 500 هزارتومن به حسابم بود، گفتم خدایا کیه این بعد زنگ زدم خواهرم گفتم تو بودی گفتم نه، و اون توضیح داد باز چیزی راجع به همین از تجربیات خودش در این مسیر، خلاصه تنها کسی که به فکرم رسید که دیشب بش فکر میکردم دوستم بود که بش کتاب هایی رو فروخته بودم قبلا،زنگ زدم گفت ببخشید طول کشید بیا فردا همو ببینیم دلم برات تنگ شده، دقیقا دیشب برای قسمتی از کارم در جهت عمل به ایده الهی که انشالله از نتایج اونم میام میگم، یاد دوستم افتادم که چند وقتیه خبری ازش نیست و ما اونقدر صمیمی هستیم و هم فرکانس تا یه حدودی که من تا بش فکر می کنم اون زنگ میزنه یا پیام میده بطوریکه همیشه شاکیه چرا من زنگ نمیزدم یا پیام نمیدم (البته شاکیه که شوخیه) و بعد گفتم بش اتفاقا دیشب داشتم به این فکر می کردم که چرا من فکر یادت افتادم زنگ نزدی از طرفی هم چون مشغول انجام کارهای پایان نامه دکتراش هست و میدونستم داره دوره ای رو میگذرونه به صورت تمرکزی گفتم مزاحمش نشم تا خودش پیام بده و دیشب که بعد نماز داشتم با خدا حرف میزدم و طبق همون فایلی که دیده بودم با خدا حرف زدم و از برنامه هام می گفتم که حتی گفتم خواسته هام چیه و خدا امروز جورش کرد و قراره من و دوستم همو ببینیم و در مورد کارمم ازش راهنمایی بگیرم و همین بعد تو برنامم نوشتم خدایا برام زمان درست کن برقصم یکم با آهنگ دقیقا زمان برام جور شد و برای خودم تنهایی رقصیدم و آهنگ گوش کردم یکم
و خلاصه همینطور که دارم به تعهدم عمل می کنم همینطور نتایج دارن آروم آروم خودشون رو نشون میدن و این عالیه
فقط ایمان واقعی به گفته های استاد و عمل بشون میتونه ما رو به سر منزل مقصود برسونه، تعهد واقعی
خدایا شکرت هزاران بار برای این روز زیبا، و به قول آهنگی که خانم شایسته گرانقدر روی ویدیو توجه به نکات مثبت قسمت 12 گذاشته بودن آهنگی بنام خدایا از تو ممنونم که پیشنهاد می کنم حتما ببینید این قسمت رو پر از زیبایی و آهنگ هست خیلی خاصه، شاعر میفرماید: چجوری بگم خدا جون از تو ممنونم/ممنونم واسه این زندگی و هوای تازه/ واسه هر چی که من یاد تو میندازه/ واسه امروز که نمیزاری تموم شه/ من تو رو دوست دارم بی حد و اندازههههههههههههههه
خدایا عاشقتونم
دوستان گلم عاسقتونم
به امید روزی که همه همدیگرو ببینیم و دور هم بزنیم و برقصیم
استاد و خانم شایسته ارزشمند شما معرکه این
خدایا شکرت برای اینکه گفتی بیام بنویسم خدایا شکرت
راستی یه چیز رو یادم رفتت بگم من قبلا همیشه در مورد یسری مسائل از خدا نظرخواهی می کردم و به بهترین شکل و واضح جواب می گرفتم حالا یا از قرآن یا از سایت و بعد امروز غذایی که میپختم نیاز داشت به سیب زمینی سرخ کرده برای راحت کردن کار گفتم بزارم تو ایرفرایر، ولی مدل سیب زمینی هایی که میزاری و زمانی که به صورت دیفالت هست برای سیب زمینی رستورانی ولی من ودلشون بسیار ظریف و باریک بودن بعد همون لحظه گفتم خدایا خودت بگو درجه و زمانش رو چجوری تغییر بدم بدون هیچ مکثی ندا آمد: 15 دقیقه و درجه 150، منم سریع وارد کردم و نتیجه شد سیب زمینی های معرکه و خوشرنگ، خلاصه از خودش بخواید در هز زمینه ای و بسته به میزان باوری که بش داری سریع جواب میده دوستان امتحان کنید حیرت زده میشید از این همه نزدیکی و اتصال
دیگه حرفامو تموم میکنم انشالله باز بیام از نتایجم بگم، دوستان شما هم از نتایجتون بیاید بگین هرررررر نتیجه ای نمیدونید چه تاثیری میزاره چه برای شما که می نویسین و چه برای کسایی که می خونن
عاشقتونم
در پناه الله باشید.
سلام
باسپاس و درود بر استاد عباس منش ودوستان همراه .
من از اول زندگیم بگم که با مشکلات زیادی بزرگ شدم در سن 7سالگی پدرم رو ازدست دادم و از اون به بعد مسیر زندگیم خیلی تغییر کرد و همیشه دچار مشکلات اقتصادی بودم.وهیچ وقت پول وی زندگی آروم را نداشتم.اما یه چیزی در درونم به هم الهام میدادم که تو باید پیش رفت کنی و باید یه راهی باشه که موفقیت رو از آن خودم کنم شغلهایی مختلف و کار کردن زیاد رو سالها امتحان کردم وهمیشه دنبال ی راه بهتر برای پیشرفت بودم .از جمله کار های که انجام دادم کار گردی تو گرمای خوزستان جوشکاری فیتری تو پالایشگاه راننده جرثقیل و بعد از ازدواج تاکسی خریدم گفتم که مخوام شغل ثابت داشته باشم 7سالگی این کار ادامه داشت اما با یه درآمد کم وه همه آرزوهام داشتن از بین میرم دوباره به فکر تغییر شغل افتادم اومدم ونمایشگاه اتومبیل با شراکت شروع کردم و بعد از یک سال متوجه شدم که دارم تمام دارایم رو از دست میدم یه رو که خیلی حالم بد بود از خونه زدم بیرون بی هدف به جاده زدم و رفتم به شهری که یه به یه غریبه تو یه چای خونه بر خوردم با اون کمی صحبت کردم واون یه کلی از سایت عباس منش واسم فرستاد همون جرقه امید رو بهم بر گردوند و از اون روز تو زندگیم اتفاقات قشنگ در حال رخ دادنه من به آرامش خواصی رسیدم و هر روز دارم تاثیر شاد بودن امید داشتن ونگاه سیستمی رو تو زندگیم دارم بیشتر احساس میکنم واتفاقا ت خوب رو دارم به کمک فرکانسها مثبت بیشتر وبیشتر تجربه میکنم .من تا الان نتونستم بسته ثروت رو بخرم .ولی امید دارم که این اتفاق به زود ی واسم رخ میده و حتما به دستش میارم.تو این یکسای که به صحبتهای استاد گوش میکنم بسیار امید وار ومحکم شدم و میدونم که همه چیز به خودم بستگی داره و یک تصمیم بسیار مهم گرفتم و اون این که با توکل به خدا مخوام یه کسب جدید بدون شرک تو شهر دیگه که 1000کیلومتر از شهر خودم فاصله دارد رو شروع کنم این بزرگترین تغییر تغییر واسه منه و میدونم که سر بلند از اون بیرون میام. میدونم که از من حرکت و از خدا برکت میاد .خودم و زندگیم رو میسپارم دست خدا واین امید خداوند. شروع میکنم.واز خداوند وشما بابت این همه مهر ومحبت تشکر میکنم.شاد باشیییییییییید.
دوست خوبم سید حمید هاشمی سلام و سپاس
آغوش خدا همیشه به رویت باز بوده است فقط باید با یک باور خیلی خوب که همین الآن هم آن را داری بروی به سویش …
موفقیت در همین نزدیکی ها است قدمی همت …
به دنیای حرکت و تلاش خوش آمدی …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
با انرژی مثبت عزیز کاملا موافقم .شما قطعا را موفقیت را پیدا کرده اید.
دوست عزیز قطعا راه موفقیت را پیدا کرده اید
سلام دوست عزیز
امیدوارم که من دارم این مطلب می نویسم حتماً به خواسته ات رسیدی و موفقعیت های بیشتری بدست آوردی امیدوارم بیشتر از موفقیت های شما بشنوم و خوشحال میشم که تجربه هات در این سایت به اشتراک بگذارید
سلام دوستان گلم
امروز میخوام داستان هفته گذشته خودم رو براتون نقل کنم
من هفته پیش دوباره تصمیم گرفتم که در بخش عقل کل حضور پر رنگتری داشته باشم و سعی کنم حالا که حداقل 10 بار هر دوره از قانون افرینش رو گوش کردم و سپاسگزاری کردم و …. با نتایجم پاسخهای بهتری به سوالات بدم و برنده بشم تا بتونم محصول عزت نفس رو خریدای کنم چون فکر میکنم هنوز هم تو این مبحث مسئله دارم و موفقیت و شادی دیگران از موفقیت و شادی خودم برام مهمتره ، پس هنوز عزت نفس کافی ندارم
روز دوشنبه هفته قبل موفق شدم سوالهایی رو با تمام وجود پاسخ بدم و روز سه شنبه صبح زود بیدار شدم که وارد سایت بشم ولی دیدم یک طرف صورت فرزندم خیلی ورم داره و قیافش خیلی داره تغییر میکنه ناراحت و کسل و…
تنها بودم و همسرم در مسافرت کاری بود سریع اماده شدم و فرزندم رو رسوندم دکتر
ایشون معاینه کردو گفت عفونت گوش هست ولی ممکنه بعد از 48 ساعت حتی با مصرف دارو بدتر بشه که این خیلی خطرناکه و اگر اینطور شد باید دوباره توسط پزشک چک بشه تمام این 48 ساعت به سپاسگذاری از خداوند بخاطر سلامتی فرزندم گذشت اما…
او بدتر شد و روز پنجشنبه سمت چپ صورتش کاملا پف کرده و تغییر شکل یافته بود نگاهش که میکردم جگرم تکه میشد او درد میکشید و مدام گریه میکرد و پزشک تشخیص داد که باید در بیمارستان بستری شود .. ناگهان دنیا روی سرم خراب شد حالم دگرگون شد و شروع به گریه کردم اوضاع وخیم بود و من واقعا بیتاب شده بودم
وسایل لازم را بسرعت از خانه برداشتم و راهی بیمارستان شدم
کارهای بستری انجام شد و وارد اتاقی شدم که یک کودک بیمار دیگر هم انجا بو د ، تخت خالی دیگری هم نزدیک ما قرار داشت ، معادله های ذهنم بهم ریخته بود و دنبال دلیل میگشتم در همین حالت گیجی بودم که بیمار دیگری بهمرا مادرش وارد اتاق شد و در تخت بغل ما جا گرفت
خیلی سریع وسایلشان را داخل کمد گذاشتند و تنها یک کتاب را برای مطالعه بروی تخت قرار دادند . انگار بخاطر من اینکار را میکردند خداوند از طریق انها مرا مجددا یاد تمرینات روزانه ام انداخت و فهماند که باید ایمان داشته باشی در هر شری خیری نهفته است
کتاب انها ” کتاب معجزه سپاسگزاری راندا برن ” بود که من فایل صوتیش را مدتی پیش از همین سایت تهیه کرده بود … قلبم به تپش افتاد : خدایا تو با من چه میکنی ؟
چرا باید بیمار بغل تخت ما این کتاب را اینجا بیاورد و از این همه وسیله انرا روی تخت و پیش چشمان من قرار دهد ! باور کنید فرزندم ارام شد و با اشاره به ما فهماند که میخواهد با ان کتاب بازی کند و خانم محترم تخت بغلی ان کتاب را سریع به فرزندم داد بدون اینکه از پاره شدن و خراب شدنش نگران شود و فرزندم مدتها با ان بازی کرد و دائم می خندید ، حالم بهتر شد ، همانجا دوباره خودم را جمع و جور کردم و اینها را نشانه دیدم و جالب است بدانید با ان حال نگران من دفتر سپاسگزاریم را بهمراه خودکار مخصوصم بهمراه وسایلم به بیمارستان برده بودم و شروع کردم به نوشتن ادامه سپاسگذاریهایم …
خدایا شکرت که بدون حضور همسرم براحتی و بسرعت پذیرش شدم
خدایا شکرت که هم اتاقیهای خوب و هم فرکانسی دارم
خدایا شکرت که تعطیلات خوبی اینجا خواهیم داشت و …..
کم کم مادران دیگر بهمراه بچه های گلشان که هر یک بدلیلی در بیمارستان بودند وارد اتاق شدند و با هم اشنا شدند ، ما اتاق نسبتا بزرگی داشتیم که بسیار دلباز و نورگیر بود
جو خیلی دوستانه و صمیمی بود انگار به پیک نیک امده بودیم شاید باور نکنید پنجشنبه و جمعه ای که در بیمارستان گذشت را هیچگاه فراموش نخواهم کرد . شبها بچه ها نا آرامتر بودند و بیشتر صدای گریه ناله شنیده میشد ، ناخوداگاه به فکرمان رسید که مراسم جشن و سروری بر پا کنیم و تولد سوری برای همه بچه ها بگیریم ، برقها را خاموش کردیم و از اسباب بازی یکی از بچه های بیمار که رقص نور زیبایی داشت استفاده کردیم تا فضا را قشنگتر کنیم و با شادی همه مادران بطور دست جمعی شعر و ترانه خواندیم و دست زدیم و پایکوبی کردیم !!!
و پسر یکساله من با انهمه آنجیو کت و سرم و … که به دستش وصل بود کلی بالا و پایین کرد و رقصید ، بچه های نازنین دیگر هم همینطور
من عاشق همه اون بچه های گل و دوست داشتنی شدم
انقدر شادی کردیم که برای پرستارها هم عجیب بود و جالب اینکه حتی یک اخطار هم از سرپرستار و رئیس بخش و .. نگرفتیم تازه از ما کیک تولد هم خواستند !!!
و فردای انروز قرار بود پزشک به من اعلام کند که فرزندم باید دقیقا چند روز در بیمارستان تحت مراقبت باشد اما ما مرخص شدیم .. آن خانم محترم گفت از بس فرزندت شادی کرد و خندید عفونت گوشش خوب شد و من دیدم که شادی و احساس خوب معجزه میکند
همانموقع سر صحبت را باز کردم و از فرکانس و احساس خوب و .. گفتم دیدم ایشان و یک خانم دیگر که در اتاق ما بودند هم به این قوانین اعتقاد دارند و پیگیر هستند
من از سایت استاد و اتفاقات عجیب زندگیم پس از اشنایی با این قوانین گفتم و انها مشتاقانه از من ادرس سایت را درخواست کردند و من با اشتیاق و کمال میل انرا در اختیارشان گذاشتم و قرار شد هر سوالی هم داشتند از من بپرسند تا راهنماییشان کنم
همه مادران روحیه شان عوض شده بود و همانجا قرار شد گروهی در تلگرام تشکیل دهیم و برای همیشه با هم در ارتباط باشیم و از حال عزیزانمان با خبر شویم من هفته پیش دوستانی از ایلام ، کرمانشاه ، اراک و … پیدا کردم که همه شان برایم عزیزند و تا امروز با خبر شدم همه به لطف خدا پس از ما مرخص شده اند و اخرین فرد هم که دختر خانم 9-10 ساله در حال شیمی درمانی بود بهبود یافته و امروز مرخص شده ، همه انها روحیه خوبی داشتند و در یک فرکانس بودند ، همه دوست داشتنی و با ایمان
هم اتاقیهایم عاشق فرزندم شده بودند و در نگهداری از او بسیار کمکم کردند انهمه فرکانس مثبت و عشق که در بخش اطفال جریان داشت موجب شفای بچه ها شد وقتی روز شنبه مرخص شدم دلم میخواست مدیریت اجازه میداد در بیمارستان بمانم تا زمانیکه همه دوستانم مرخص شوند اما تعداد بیماران انقدر زیاد بود که تخت خالی وجود نداشت
به خانه برگشتم و از جریانات بیمارستان انقدر با هیجان برای مادرم تعریف کردم و متوجه شدم که چقدر با تعجب مرا مینگرد شاید پیش خودش میگفت دخترم دیوانه شده که در بیمارستان بوده و انقدر خوشحال و شاد بوده
و امروز دوشنبه است و همسرم یک ساعتی هست که از سفر برگشته من هنوز داستان را برایش تعریف نکرده ام ، این متن را نوشتم که هم شما بخوانید و هم همسرم تا یکبار دیگر ببیند که معجزه سپاسگزاری چگونه حتی بیمارستان را برای ما به محل شادی و تفریح و پیک نیک تبدیل میکند ، خداروشکر فرزندم خوب شده و با دیدن عکسهای دوستان جدیدش در تلگرام کلی ذوق میکند و دست میزند
خلاصه من موفق نشدم در مسابقه عقل کل هفته گذشته شرکت کنم اما کلی به ایمانم و دانسته هایم از تاثیرات سپاسگزاری و داشتن احساس خوب اضافه شد
خدایا شکرت که تو همیشه حواست به همه چیز هست
ستاره جان دوست خوب و عزیزم سلام
شما در مسابقه عقل کل عالم هستی نفر اول شدید ، جایزه ی شما دریافت رحمت خداوند بوده که فقط شایسته بهترین بندگان اوست ، آفرین بر ایمان قوی شما ، خیلی انرژی گرفتم
سلام به دوست عزیزی که قدمهای بلندش در راه موفقیت زبانزد خاص و عام شده است
خانم شبخیز ممنونم که خوشحالم کردید و داستانم را خواندید
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ. پروردگارتان اعلام کرد اگر شکر گزاری کنید شما را می افزایم و اگر ناسپاسی کنید عذاب من شدید خواهد بود (ابراهیم 7)
شما دستور خداوند را اجرا کردید. از داستان شما تعجب نمیکنم ولی بسیار خوشحالم…
سلام اقای صمیمی
وقعا قدرتی در سپاسگذاری هست که وصف نشدنی است
امروز از یک صفحه از دفتر سپاسگذاریم عکس گرفتم
همان صفحه ای که شب اول در بیمارستان نوشته بودم نوشته بودم” خدایا شکرت که پسرم کاملا بهبود یافته و ما خوشحال و خندان روز شنبه از بیمارستان مرخص میشویم” و انرا برای دوستان جدیدم ارسال کردم
خیلی مشتاقم که نامشان را بعنوان اعضای جدید در این سایت ببینم
خانم اقبال سلام و سپاس
نمی دانم چه بگویم اشک از دیدگانم سرازیر شد نمی دانم دلیلش چه بود از سر شوق بود یا ناراحتی نمی دانم…
شما تمام آموزه های استاد عباس منش را در بیمارستان متجلی کردید. شما مثل یک فرشته مهربان بودید برای تمام کودکان آنجا.
خدا در بهشت به شما قصری می دهد پر از اسباب بازی های زیبا و تمام کودکانی که در بهشت هستند دورتان را گرفته و با ترنم فرشتگان پای کوبی خواهید کرد…
این تمام حسی بود که دارم نمی دانم چطور نوشتم ولی نوشتم…
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
اقای جوان از شما هم ممنونم
امروز از حال همه دوستان جدیدم خبردار شدم
همه انها ابراز دلتنگی میکردند
خدا را شکر کردم که همه حاشان خوب بود
عکسهایی از بچه های نازنینشان برایم ارسال کردند مثل فرشته های اسمان بودند
سلام خانم اقبال گرامی
اشکانی که از دیدگانم جاری شد گویای احوال درونم هست
خدارو شکرررررررررررررررررررررررررررر که فرزندان همگی شفا یافتن و خدارو هزاران بار شکر که قوانین مستحکم و خلل ناپذیری در جهان حاکم کرده که میشه روشون حساب کرد
من چنان عشق وصف ناپذیری به کودکان و نوزادان دارم که دوست دارم ساعتها بدون اینکه گذر زمان رو حس کنم از تک تک حرکات و رفتارهاشون وجودشون زیباییهاشون مست باشم روح خداوند خالص و بدون هیچ تغییری آنچنان که در عالم معنا و غیب وجود داره روی زمین در کودکان تجلی پیدا کرده و خدارو شکرررررررررررررر میکنم که انسانها نوزاد به دنیا میان و به یکباره انسانهای بالغ وارد این دنیا نمیشن فرض کنید دنیای بدون کودکان چه دنیایی بود و خدا چقدر دوسمون داره که این روح های لطیف و خالص رو به ما انسانهای بالغ هدیه داده که از وجودشون غرق در شادی و شعف میشیم حرکاتشون رفارهاشون حرفهاشون نوع دیدگاهشون نوع نگرششون به دنیا خالصه همونجوریه که خدا دوست داره و آینه تمام نمای خدا هستن که روی زمین متجلی شدن شفاف و زیبا و عاری از هر نازیبایی هستن همنشینی باهاشون روح آدم رو صیقل میده به یه دیدگاه خالص و پاک میرسی و حال خوش عمیقی پیدا میکنیم و در لحظه حال لذتبخشترین احساسها رو با کودکان تجربه میکنیم که هم جنس احساسهای آسمونیه چون کودکان هنوز هم جنس دنیایی هستن که ازش به این دنیا اومدن و اون احساس ناب رو به وجود ما هدیه میکنن توصیفش سخته اما احتمالا همه درکی از این موضوع دارید و تجربه هایی دارید که چقدر زیباست با کودکان بودن
خدا همه کودکان دنیا رو به سلامت بداره و به والدینشون احساسی پاک و زیبا عطا کنه که با فرکانسهای زیبا باعث سلامتی فرزندانشون بشن و با حضور این فرشته های آسمونی زندگیشون تبدیل به بهشتی بر روی زمین بشه
با بچه ها میشه همیشه شاد بود همیشهههههههههههههههههه در هر وضعیتی احساس خوب داشت و قانون اینه
احساس خوب = اتفاق خوب
و بچه ها هدیه های اسمونی از جانب خدا هستن برای جاری کردن احساس خوب و شادی خالص و نابی که ما ادم بزرگا گاهی فراموشش میکنیم ویا کاملا از یاد بردیم
خدای کودکان زیبا شکررررررررررررررررررررررت
سلام خانم اقبال
این چقدر خوب هست به قدرت شکر گزاری و شادی پی برده اید و در مدار من هستید.
چه خوب میشد اگر مادران همگی شکر گزار بودند آنوقت بچه ها هم از آنها یاد میگرفتند و زندگی شان از همان دوران فوق العاده میشد.
آرزوی بهترین ها رو برای شما مادر مهربان دارم.
سلام اقای زارع
بزرگترین سپاسگذاری من هدایت شدنم به این سایت و داشتن استادی بزرگوار و همراهانی صمیمی و مخلص مثل شماست
فتبارک الله احسن الخالقین…👏👏👏
درود خداوند بر بندگان پاکش…
عالی بود، عالییییییی.
اجرای قوانین و نگاه توحیدی و کنترل ذهن شما فوق العادس و داستانی که تعریف کردین تمام آموزه های استاد رو دربرداشت. واقعا شگفت زده شدم از اینهمه عشقی که در داستان شما موج میزنه و قدرت ماورایی ما مخلوقات استثنایی رو نشون میده…
تبریک ستاره خانم. تبریک به ایمان راسخ تون.
آفرین به درس توحیدی که به ما دادید.
آفرین به نگاه زیبای شکرگذار وارتون که در سختی و تنهایی تونستید بخوبی افکار خودتون رو کنترل کنید و خداوند متعال رو صدهزاربار شکر که چشمان تیز بینی دارید که علی رغم شرایط سخت باز تونستید این فرصت را ببینید که میشه با تغییر فرکانس و دیدگاه شرایط رو به نوع دلخواه تغییر داد
دوست عزیزم ، ستاره جان از صمیم قلبم بهتون تبریک میگم بابت امید و انرژی فوق العادتون . همیشه شاد و موفق باشید
سپاسگذارم دوست گرامی
قدردان پیغام زیبایتان هستم
با سلام خدمت استاد عزیزم و تمام مخاطبان سایت عباسمنش…پیشنهاد میکنم حتما داستان موفقیت من رو بخونید…..
پویا هستم 28 سالمه و دارای مدرک لیسانس معماری …من از 12 سالگی شدیدا به دنبال استقلال مالی و کسب ثروت بودم…بسیار رویا پرداز بودم و همیشه خودمو در آینده ای عالی میدیدم…انقدر رویا پرداز بودم که وقتی در خیابون راه می رفتم احساس میکردم همه دارن تشویقم میکنند…..
در 15 سالگی پدرم فوت کردو از لحاظ روحی خیلی افت کردم من موندم با مادرم و 2 خواهر بزرگتر از خودم …از پدرم فقط یک حقوق مستمری مانده بود و بس…مستجر بودیم و شرایط سختی رو داشتیم و مادرم با تمام نداری به طرز فوق العاده ای به لحاظ مالی و عاطفی شرایط رو مدیریت میکرد….تا اینکه خودم تصمیم گرفتم از یه جایی شروع کنم و برم دنبال رویاهام…دیپلم گرفتم و هم فکر کار بودم هم فکر ادامه تحصیل…….
حدودا از 18 سالگی در یک فروشگاه لباس آقایان مشغول به کار شدم….اولین تجربه کارم بودو خیلی واسم جذاب بود که خودم پول در میارم…فوق العاده خوب کار میکردمو صاحب کارم خیلی ازم راضی بود…یادمه یه روز که صاحب کارم نبود تونستم 3 میلیون به تنهایی در یک مغازه 45 متری که تک فروشی بود اونم در سال 88 جنس فروختم …!!! فردای اون روز که صاحب کارم اومد متعجب شد و بهم گفت پویا گل کاشتی….جوری کار میکردم که انگار مغازه خودمه….
حدود 2 سال به عنوان فروشنده اونجا مشغول بودم …تا اینکه تصمیم گرفتم هر جوری که شده از اونجا بیام بیرون و واسه خودم یک کاریو راه اندازی کنم…..
اینم بگم که در کارم به طرز فوق العاده ای جدی و با صداقت بودم …وقتی به صاحب کارم گفتم میخوام برم قبول نکرد و بهم پیشنهاد حقوق بیشتری داد اما من قبول نکردم و فقط به موفقیت فکر میکردم وقتی صاحب کارم فهمید که من به هیچ پیشنهادی جز پیشرفت قانع نیستم بهم پیشنهاد شراکت داد و واقعا متعجبم کرد…!!!
این اتفاق بینظیری بود واسم و شروعی فوق العاده….استارت این شراکت مربوط به سال 88 بودو من کلی ذوق داشتم و اینم بگم که اون موقع هیچی از قوانین نمیدونستم و الان فهمیدم که ارسال فرکانس های مثبتم باعث این اتفاق شده بود…در اولین ماه شروع شراکتم 3 میلیون تومان سهم من شد که در زمان خودش و برای یک جوان 20 ساله پول خوبی بود…..
روزای عالی رو داشتم تجربه میکردم و تقریبا همه چی واسم فوق العاده بود…درآمدم هر ماه بیشتر و بیشتر میشد …ماه دوم بیشتر…ماه سوم بازم بیشتر….و تقریبا به لحاظ مالی دیگه نگرانی نداشتم…دیگه طعم لذت رو داشتم میچشیدم ماشین صفر کیلومتر…سفرای خارجی…رستوران گردی لوکس…لوازم لوکس موبایل ..ساعت و….این اتفاقات طی 3 سال افتاد دیگه یه مغازه جواب نمیدادو تصمیم گرفتیم یک شعبه جدید و بزرگتر تاسیس کنیم…
به لطف خدا یه جای خیلی خوب بهمون پیشنهاد شد و قراردادشو بستیم…حدود 100 میلیون تومان دکور زدیم و شدیم بهترین فروشگاه شیک منطقه….هر روز فروشمون بهتر میشد و در منطقه رقیبی نداشتیم…خودمم به هر لحاظ در اوج بودم…به جایی رسیده بودم که در دوست و فامیل همه جا صحبت از من بود و همه به عنوان یک الگوی خوب و کسی که بدون داشتن سرمایه به جایی رسیده بود ازم یاد میکردن….
تا اینکه از 2 سال پیش هزینه کرایه مغازه و دیگر هزینه هامون 2 برابر شد و در مقابلش فروشمون بیشتر از نصف افت کرد و شدیدا رفتیم در رکود …هر چی توی این چند سال جمع کرده بودیم مجبور شدیم برای نگه داشتن کارمون تزریق سرمایه کنیم و خیلی ضرر دادیم…و اما نحوه آشناییم با سایت عباسمش..
سال 93 یکی از اقوام که میدید من عاشق پیشرفتم فایل انگیزشی باید از خودمون سعوال کنیم رو واسم فرستاد..زود رفتم توی سایت عباسمنش و واقعا از دیدن این همه آدم هم فرکانسی خودم جا خوردم..زود چند تا فایل رایگان دانلود کردم و واقعا لذت بردم …اما انقدر بی حوصله بودم دیگه دنبال نکردم…
تا اینکه عید 95 محصول آفرینش رو کامل خریداری کردم و شروع کردم به گوش دادن و تمرین کردن……واااااااایییییی…..خیلی خلاصه بگم که یک انفجاری از موفقیت و اتفاقات عالی در حال وقوع بود…روابطم…درآمدم….ارتباطم با خدا و بنده هاش …..همه و همه به سطح عالی رسید و خداوند رو شاکرم که منو در این مسیر قرار داد…به همه دوستانی که طالب تغییر واقعی هستند پیشنهاد میکنم این محصول رو تهیه کنند….
شادو سلامت و ثروتمند باشید…………………………………
آقای پویا حقیقی سلام ، زندگیتان پر باشد از معجزه های خداوند عالی بود
با سلام خدمت شما خانم شبخیز…ممنونم از توجهتون…شما یکی از فعال ترین کاربران سایت هستید…تبریک میگم خدمتتون با آرزوی موفقیت.
دوست خوبم پویا حقایقی سلام وسپاس
خیلی عالی بود چه اعتماد به نفسی خیلی لذت بردیم آقا.
دعا کن من هم محصول قانون آفرینش را تهیه کنم چون عاشقشم.
چشم انداز زندگی شما افق های بی کران را نشانه گرفته است. موفق باشید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
ممنونم از شما علی آقای عزیز که با حوصله نظرات رو مطالعه میکنید…امیدوارم هر چه زودتر این محصول رو تهیه کنید…البته شما در همین حالت هم بی نظیرید….شاد و پیروز باشید……..
سلام و هزاران درود و عشق و محبت
به تک تک دوستان عزیزم
بی نهایت خوشحالم
بی نهایت سپاس گزارم
از خوندن کامنت های شما دوستان نازنین
از خداوند میخام که در هر کجا که هستید سالم و سلامت باشید و بهترین نصیب قلب بزرگتون💐💐💐💐💐💐💐
چند روزی هست که من با دقت و تمرکز و با عشششششق دارم کامنت های این پست رو میخونم و خدا شاهده الان درک میکنم که وقتی دوستان میگفتن خانواده ی صمیمی عباس منش یعنی چه
واقعا فضای گرم و صمیمی درست مثل یک خانواده
من از صفحه ی ۸۰ شروع کردم و الان به ۵۸ رسیدم
و یک سری از دوستان با کامنت هاشون درهایی از آگاهی رو برای من باز کردند که هر لحظه شکر گزارم مثل کامنت های آقای علی جوان
بی نظییییییییر بود و بازهم سپاس گزارم همین طور بقیه دوستا خانم لیلا شبخیر آلما میر و هادی زارع میلاد صمیمی آرمان مشایخ و خیلی های دیگه که حضور ذهن ندارم
اما باز هم صمیمانه میخام تشکر کنم برای کامنت های نورانی تون
در همین چند روز من احساس میکنم قانون رو درست درک کردم و نشانه هایی میبینم که وقتی بهشون فکر میکنم در کمتر از ثانیه میتونم بگم همشون نتیجه ی اعتماد من به خداوند هست
شاید خیللللی کوچیک باشن اما واقعا در ذهن و قلب من آن قدرررررر بزرگ شدن که فقط میتونم بگم خدایا شکرت خدایا عاشقتم
نمیدونم کامنت کدام یک از دوستان بود اما محتواش این بود:
رسالت ما از آمدن به این دنیای مادی این است که یادبگیریم در این دنیا چطور به خداوند اعتماد کنیم 🌹
هربار که به این جمله فکر میکنم مثل یک پروانه سبک و رها میشوم
استاد عباسمنش نازنین خانم شایسته خوش صدا
خانم فرهادی عزیز آقای ابراهیم بزرگوار و تک تک شما دوستانِ جاااااان برای داشتن شماها از خداوند سپاس گزارم بی نهایت
جان و دلِ تون سلامت ❤️
واقعا زبان قاصر است از این همه نعمت و توجه الهی
???????????????????
مدتی است که دختر گلم نام دوستانش را به صورت انگلسی می نویسد و با طرح های زیبای گرافیکی که خودم ابداع کرده است تزئین می کند و به دوستانش و شاگردهای من و همسرم هدیه می دهد.
3 روز پیش طرحی را کشیده بود که بسیار زیبا بود و ترکیب رنگ بسیار چشم نوازی داشت طوری که خودش هم خیلی بهش وابسطه شده بود و دلش نمی آمد آن را به دوستش بدهد و می گفت حداقل یه کپی ازش بگیرم تا داشته باشمش.
من فقط با یه نگاه معنا دار به او فهماندم که یه جای تصمیم او مشکل داره و او هم خیلی خوب معنای نگاهم را درک کرد.
فردا که می خواست بره مدرسه دیدم نقاشی در دستش است گفتم کجا می بریش هنوز که کپی نگرفتی.
جمله ای را گفت که او را غرق بوسه کردم.
گفت : نمی خوام فکر کنم که دیگه نمی تونم یه نقاشی خوب بکشم می خوام به این باور برسم که بهتر از این هم می تونم بکشم.
و به خاطر این تصمیم خوبش و باور قشنگش یک ضیافت زیبا ترتیب دادیم و دیشب را به شادی گذراندیم.
خدایا از اینکه شاهد ثمره آموزه های استاد و قوانین الهی در زندگی هستیم تو را با تمام وجود سپاس می گوییم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
خوش بحال فرزندان به داشتن همچین پدری…تبریک میگویم که باور های قدرتمند در فرزندتون ایجاد کرده اید..
کتاب “سارا” از خانم استرهیکس کتاب بسیار فوق العاده ای هست که قوانین را در داستان های زیبا توضیح میدهد.این کتاب سه جلد داره.من برای تمرین های تندخوانی آنرا خریدم ولی واقعا از آن لذت بردم. پیشنهاد میکنم که این کتاب را برای دخترتان تهیه کنید.خانم استرهیکس برای آموزش به فرزندان خود آن را نوشته است.
بسیار سپاسگزارم جناب زارع دوست خوب من.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام الان بهمن ۹۹ هستش و من چند روزیه که هدایت شدم ب این قسمت سایت و دیدگاه های قدیمی بیشتریاشونو ک میخونم دلم میگیره و بعضیاشونم بغض میگیره گلومو اینکه دون دونه از این آدما ی متنی یه نوشته ای یه یادگاری رو اینجا نوشتن و الان کجای این کره خاکین از دونه ب دونه شماها الگو میگیرم از آلما میر ها از شب خیز و صمیمی ها علی جوان ها
امیدوارم تا الان به دونه دونه آرزوهاتون رسیده باشید بهترینا رو براتون آرزومندم چون لایق بهترینایید
سلام دوست عزیز.
فوق العاده زیبا بود
نکته خیلی مهمی را برای من بازگو کردید.خدارا شکر.
سپاس گزارم
درود بر شما آقای جوان عزیز …
همیشه لبخند شادی بر لبانتان جاری باشد
و زندگیتان غرق ثروت و عطر خداوندی ….
از اینکه مطالبهای شما دوستان را میخوانم این همه حال خوب
و ثروت و موفقیت شما عزیزان را میببنم …. بسیاااااااااااااار لذت میبرم و خوشحالم
وبهترینها را برایتان از خداوند مهربان خاستارم
موفق ،کامروا و ثروتمند باشید