«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1225 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    توانایی کنترل کردن ذهن یکی از مهمترین نکات و درس هایی است که می توان در این فایل یاد گرفتم و به آن توجه داشت

    کسانی هستند که از موفقیت دیگران خوشحال و خوشنود نمی شوند و دوست ندارند که خوشحالی و شادی ما را ببیند

    اینجا این ما هستیم که با توانایی کنترل ذهن خودم و تمرکز بر روی نکات مثبت خودم و اطراف خودم بتوانم به بهترین دستاوردها برسم

    یک نکته

    به این ایمان و این امید برسم که می توانم به این موفقیت برسم و آنوقت من بی شک موفق خواهم بود و موفقیت در دستهای من خواهد بود

    یک درس عالی

    کسانی که چشم دیدن من را ندارند

    من باید از این نوع نگاه آنها برای خودم انگیزه بگیرم و اگر کسی از من حسودی می کند از او قدرت بگیرم و برای خودم این را بسازم که چه چیزی در درون من است که سبب می شود دیگران اینگونه به م حسادت کنند

    من باید بتوانم آدم های موفق را تحسین کنم و این شهامت می خواد و این کار من را به جلو می برد و سبب می شود که حال خوب و احساس خوب را به جهان صادر کنم و این همان دریافت موفقیت ها و رمز و راز پیروزی است

    یاد بگیرم که دیگران را تحسین کنم

    نکات مثبت آنها را ببینم

    و این برای من کلی فایده دارد چرا که احساس من را خوب می کند

    سبب می شود که فرکانس خوب به جهان صادر کنم و این تحسین کردم برای من این را دارد که شرایط و اتفاقات خوب را وارد زندگی من می کند

    توجه من روی هر چیزی که باشد همان چیز برای من رخ می دهد

    همان چیز برای من اتفاق می افتد که در ذهن و فکر خودم به آن فکر می کنم

    احساس گناه بدترین نوع و حالتی است که همیشه باعث روند رکود در ما می شود و باید همیشه عملکرد خودمان را رو به بهبود قرار بدهیم

    تکیه کردن روی خودم و فقط و فقط روی خودم حساب باز کردن این مهمترین درس برای من امروز بود

    و این را باید یاد بگیرم که هر روز بهتر از روز خودم باشم و در این مسیر حال خودم را خوب نگه دارم و از مسیر حرکت و پیروزی خودم لذت ببرم

    احساس لذت داشتن

    حال خوب داشتن

    نگاه خودم را به دیگران ندوزم

    و هرگز نگاهم به دیگران نباشد

    این مهمترین درس هایی بود که من امروز از این فایل عالی یاد گرفتم

    ممنونم استاد عزیز

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    نجمه حمزه ای گفته:
    مدت عضویت: 3340 روز

    سلام .نجمه ام 28 ساله از کرمان .طراحی وب سایت انجام میدم و عاشق این کارمم.زمان زیادی صرف دنیای مجازی میکنم ولی بیشتر تو بحث علمی و کاری و شاید به این علت که فرصت زیادی برای مطالعه محتوای سایت ها ندارم چون شاید درطول روز بیشتر از 30سایت روی مرورگرم باز باشه و ازشون ایده میگیرم برای کارم.قبلا فایلای صوتی موفقیتی ، مجله موفقیت و کتاب های برایان تریسی رو زیاد میخوندم .

    از طریق همکارم با استاد و سخنانشون آشنا شدم و ایشون خیلی از فایلای صوتی استاد رو به من دادن که حین کار گوش میدادم ولی بعلت مشغله کاری و نبود زمان مطالعه مدت زمان زیادی ندارم و باعث شد دیر عضو سایت شدم تا خودم شخصا فایل هاشون رو دانلود کنم.

    بعضی از فایل هاشون رو چندین بار گوش دادم.و نتیجه اون این شغلی هست که الان مشغولشم و داستان جالبی داره که دوس دارم براتون تعریف کنم .(میگم داستان چون برا خیلی ها غیرقابل باوره)

    آرامش الان و تفاوت دیدگاهم رو مدیون استاد عباسمنش و لطف خاص خدا به خودم میدونم.

    حتی یکی از این آرامش ها رو امروز تجربه و استفاده کردم.

    داستان این شغل:

    از 5سالگی کیف سرویس کارد و چنگال میگرفتم دستم و میگفتم من یه خانم مهندس کامپیوترم.از همان زمان همیشه تو رویای این بودم بهم بگن خانم مهندس .

    گذشت زمان و تو دانشگاه شدم اولین ورودی رشته مهندسی نرم افزار .یعنی شهرستان قبل از اون این رشته رو نداشت .تااینجا به هدف 5ساله گیم رسیدم .ولی دیگه بعد از اون رو نمیدیدم .نمیدونستم دقیقا میخوام چی بشم .

    4 سل دانشگاهم گذشت ولی چون هدفی نداشتم فقط طوطی وار حفظ و امتحان .از اونجایی ام دانشگاه اولین سال بود این رشته رو برداشته بود هیچگونه امکاناتی نداشت.

    6ماه آخر دانشگاه تصمیم گرفتم برم دوره های رایگان فنی و حرفه ای تخصصی کامپیوتر رو بگذرونم و هدفم این بود بعد از دانشگاه تدریس خصوصی داشته باشم.

    هنوز یه ماه نشده بود از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم که بدترین اتفاق ممکن برام پیش اومد .

    این اتفاق میتونست برا خیلی ها نقطه پایان زندگی باشه ولی برا من یه نقطه شروع بود .یه نقطه تغییر .

    یه مدت خودم رو باخته بودم ولی با کمک اون کتابها خودم رو سرع جمع کردم .بلافاصله یه آموزشگاه دعوت به همکاری به عنوان مربی گرفتم (اولین نتیجه قانون جذب )

    یکسال مربی بودم ولی این کار روحم رو ارضا نمیکرد.رفتم سراغ کاردفتری و خصوصی.

    تو هر کاری سعی میکردم بهترین باشم براهمینه الن که 4ساله از کاردفتری اومدم بیرون هنوز به گفته خودشون نتونستن برام جایگزین پیدا کنن.1سال و نیم کار دفتری هم چیزی نبود دنبالش بودم .

    اینجا ردپای استاد اومد تو زندگیم .تصمیم گرفتم برم دنبال علاقه خودم و با دو نفر از دوستانم عصرا بعد از کار میرفتیم کلاس طراحی وب. ایشون برا خودشون یه الگو داشت و اون کار رو نشون ما داد و گفت هرزمان تونستین مثل این کار بزنین برا خودتون طراح وب شدین . و ما به اشتیاق اینکه یه روز اون نمونه کار بشه جزو کارهامون میرفتیم کلاس .

    ولی متاسفانه مربی ما بعلت ذهنیت خرابی که داشتن و فکر میکردن اگر ما کاملا یاد بگیریم رقیبشون میشیم بعد از 4 ماه فقط در حد مقدماتی با ما کار کرده بود و یه روز گفت دیگه ادامه نمیده و کلاس رو تعطیل کرد.

    موندیم وسط زمین و هوا .هزینه ای که کرده بودیم و زمانی که گذاشته بودیم .بهمون پیشنهاد همکاری داد ولی تنها من قبول کردم و حاضر شدم ریسک کنم بااینکه هنوز مشغول کار اداری بودم ولی بخاطر هدفم دل کردم و از کارم استعفا دادم و رفتم دنبال همکاری با اون شخص که متاسفانه ایشون از همون اوایل کار ، محدوده کاری من رو از خودشون جدا کرد و از دنیای وب باز در محل کار جدا شدم .ولی با فایل های صوتی استاد هیچوقت کنار نکشیدم.عصرای بیکاری تو خونه برا خودم کار میکردم .فایل های آموزشی فراوانی از اینترنت میگرفتم وتمرین میکردم .

    این شرایط من دقیقا زمانی بود که تو خونه بینایی داشتیم و نزدیک هشت ماه زندگی ما خلاصه شده بود رو یه فرش 3در 4 که هر سری که قرار بود قسمتی از خانه نوسازی بشه باید منتقل میشدیم به گوشه ای دیگه .

    گرد و خاک و سر و صدای بنایی و بازی بچه ها (یه خانواده پرجمعیت 7نفری ) هم باعث نمیشد خسته بشم..

    سر این کار جدید موقعیت مالیم خوب بود ولی از لحاط روحی واقعا سخت بود برام .بعد از 6ماه شخص مدیر بدون توجه به قول و قراراهای داده بود از ما جدا شد و من موندم و یه پروژه نرم افزاری که 4نفر روش کار میکردن ولی نصف و نیمه رها شد.

    شریک ایشون هم بااینکه من 6ماه باهشون همکاری داشتم گفت من شما رو نمیشناسم و دقیقا نمیدونم چه توانایی داری .من تاالان هرزمان کاری میخواستم ایشون به من تحویل میدادن و میگفتن خودشون انجام دادن و گروهشون رو معرفی نکرده بودن برام .اگر طرف 2هفته نتونی بهم ثابت کنی میتونی این پروژه رو تموم کنی هیچ قولی برا ادامه همکاری ندارم و در نهایت شما میتونی تو یکی از قسمت های دیگه با گروه بنده فعالیت کنی.

    فقط 2هفته زمان …

    برا اتمام پروژه ای که 8 ماه روش یه گروه 4نفره کار میکردن وبعلت مدیریت ضعیف از فاز اول پروژه هنوز 1/3 هم انجام نشده بود من باید تنها رو عرض 2هفته جمعش میکردم..(ناگفته نمانه این شخص زمانی که رفت تمام فایلاهایی که کار کرده بود رو هم برد یعنی عملا پروژه رو از صفر میبایست انجام بدم .و جالب اینجا که تنها بخش هایی از کار رو به من داده بود تا خدای نکرده رقیبش نشم.)

    3 روز گذشت و من در حال تلاش برای اثبات خودم …

    شب ساعت 9 شب با من تماس گرفتن و گفتن شخصی که صاحب پروژه است فردا صبح یه بخش از کار رو میخوان تا برا تاییدیه و مجوز ببرن تهران.

    نمیدونستم چکار کنم.نه میخواستم کم بیارم و نه میدونستم از کجا شروع کنم.سیستم رو روشن کردم ولی هیچ فایلی نداشتم.هیچ برنامه ای نداشتم .

    اصلا نمیدونستم اون شخص چجوری کارهارو سرو سامون میداده .ولی شروع کردم.

    ساعت 9 شب نشستم پشت سیستم و تمام طول شب بیدار بودم تا صبح ساعت 7 که تموم شد و بلاخره تونستم کار رو تموم کنم .نمیدونین چه انرژی داشتم.به قول استاد(از زبون همکارم که گفت استاد اینو میگه همیشه ) اگه فقط یه نفر انجام داده باشه پس منم میتونم و اگر هیچکی انجام نداده باشه من باید انجام بدم .این جمله مدام تکرار شد تا سی دی رو تحویل دادم و خودم رو اثبات کردم.

    موقعیت مالیم تثبیت شد ولی روحیم بعلت اون فشارایی بهم اومد شدیدا خراب شده بود.بدترین موقعیتم بود.از لحاظ مالی وابسته کار بودم و میترسیدم ریسک کنم ولی از لحاط روحی شدیدا معذب . بااینکه پروژه مال من بود ولی زمانی پیمانکار میومد یکی دیگه که حتی از پروژه اطلاعی نداشت مسیول هماهنگی با ایشون بود .هیچ اختیاری از خودم نداشتم ..

    ولی با این فشارها من عصرها همچنان دنبال هدفم بودم.خسته میشدم ولی ناامید نمیشدم.وجود همکارم و حرفای روحیه انگیزش که از استاد یاد گرفته بود کمکم میکرد و بهم توان میداد تا ادامه بدم..واقعا اگر نبود حرفهاش (موج مثبت استاد) نبود هیچوقت به اینجا نمیرسیدم .

    اتفاقی تو یه روزنامه آگهی جذب نیرو متخصص وب دیدم و پر کردم .باهام تماس گرفتم و رفتم مصاحبه و باز ریسک و استعفا از کارم وشروع حرفه ای که هیچ نقطه مالی برای من تا یکسال نداشت که هیچ و تماما زمان بردار بود .ولی باعشق و علاقه خاص هنوز هستم و هنوز ادامه میدم .

    بهشون گفتم جای دیگه مشغول کارم و بعلت احساس مسیولیتی که دارم نمیتونم نیمه کاره رها کنم وصبحام درگیرم اونام قبول کردن عصر به بعد برم شرکت شون .

    ولی بههههههههههترین اتفاق و معجزه زندگیم اینجا بود که تو هفته اولی که اومدم تو این شرکت برام رخ داد:

    من اینطرف میز و روبروی من شخصی که سالها کارهاش الگوی من بود و اصلا همشهری من هم نبود و من تنها از قاب سایت شخصیشون ایشون رو مشناختم روبروی من بعنوان یه همکار !!

    وااااای مگه میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    همکارم گفت قانون جذب!!تو چیزی نمیشی که فکر میکنی .تو چیزی میشی که بهش فکر میکنی و من الان همون خانم مهندسیم که تو 5ساله گی بهش فکر میکردم.

    تازه فهمیدم من با چه کسانی همکار شدم و گروه من کین .افرادی که بش از 10000سایت برای دولت و ارگان های خاص زده بودن وبه واسطه این کارهاشون نمونه کشوری بودن منوبعنوان یه عضو اصلی پذیرفتن .

    و الان بعد از گذشت تنها یکسال من مدیر داخلی و شاید به جرات بگم همه کاره این گروهم.

    اون استرسه و افسردگی ها و خیلی از دردسرام تموم شده و جاش آرامش و عشق جایگزین شده .آرامشی که همه متوجه ش شدن و منو به عنوان یه مشاور میدونن .

    به نظرم خدا خیلی پازلش رو قشنگ چیده .دقیقا زمانی به هرچیزی رسیدم که براش ارزش قایل شدم .و برای خودم همچنین چون من لایق بهترین هام و خدایی که دارم برام هیچوقت بد نخواسته .

    اینجا بود مشتاق شدم راجب به استادم بیشتر بدونم و زمانش بود عضو سایت بشم .هرچند هوز متاسفانه زیاد نمیتونم محتواها و دیدگاه ها رو بخونم ولی فایلای صوتی شون رو مزتب گوش میدم.

    چند ماهه اخبار گوش نمیدم .تلویزیونم روزانه یه ساعت شده .برنامه هام مرتب شده .ورزشم رو تونستم شروع کنم اونم از ساعت 6 صبح که همه غرق خوابن .

    دیگه سعی نمیکنم کسی رو متقاعد کنم که کارم درسته

    هرروز به خودم قول میدم امروز هیچی مانع شادی من نمیشه و همینچورم میشه .

    یاد رفتم اگه کسی بهم میگه نه ، این نه به من نیست به کارمه .به حرفمه .نه شخصی نیست ..

    دیگه آدم افسرده قبلی نیستم وبه چشم زخمم اعتقادی ندارم .

    هنوز خیلی هدف دارم با خدا در موردشون حرف میزنم و باورتون نمشه از شوق رسیدن بشهون گریه میشم و باور دارم و مطمینم بهشون میرسم .

    از شما ممنونم که یادم دادین چطور زندگی کنم و اینکه فقط و فقط خداست که کمکمک میکنه ولا غیر .

    ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  3. -
    میلاد صمیمی گفته:
    مدت عضویت: 3765 روز

    دوستان عزیز و ارزشمند سایت عباسمنش سلام.

    دیروز بر حسب کامنت آقای سبزوار شکر که از خواندن کتاب گفتگو با خدا اثر نیل دونالد والش صحبت کردند من تمایل پیدا کردم که دوباره این کتاب رو بخونم. به نظر من این کتاب یه اثر ارزشمنده. همه این کتاب در حال گفتگویی درونی ما بین انسانی که در جستجوی خداوند هست و اعتقاد داره که خداوند با بنده هاش صحبت میکنه و چیزهایی که به این شخص به گفته نویسنده حادث میشه هست. این کتاب رو استاد هم قبلا معرفی کرده بودن و پیشنهاد داده بودن که بخونیم. از اونجایی که همیشه این طوره که دفعه اول که کتابی رو میخونیم کلیاتی از کتاب رو متوجه میشیم و در خوندن دفعات بعدی کتاب هست که پی به جان کلام نویسنده میبریم و مفاهیم عمیقتری رو متوجه میشیم. از اونجایی که درک وجود خداوند و طرز فکر خداوند و نحوه نگاه خداوند به بنده هاش همیشه برای من موضوع شیرین و بسیار کنجکاوانه ای بوده من در حین خوندن این کتاب به مفاهیمی بر خوردم که خیلی برام جذاب و دوست داشتنیه. موضوع اول اینه که از اونجایی که همه ما انسانها جزئی از خداوند هستیم همه آگاهی های لازم رو برای یکی شدن با خداوند در وجودمون داریم و فقط به خواست خداوند به این جهان خاکی اومدیم تا به قول نویسنده این کتاب اون آگاهی ها رو تجربه کنیم. آقای والش میگه که خداوند در طی این گفتگو با ایشون جواب سوال آقای والش رو در مورد اینکه ایا ما به جهان اومدیم تا چیزی بیاموزیم رو این جوری میده که نه زندگی مانند یک مدرسه نیست که ما در اون چیزی که نمیدونیم رو بیاموزیم بلکه ما اینجا اومدیم که به یاد بیاریم آنچه را که میدانستیم و آگاهی هایمان را تجربه کنیم. در ادامه موضوع رو این طور توضیح میده که در ابتدا قبل از خلقت جهان هستی تنها چیز موجود در جهان خداوند بود و دیگر هیچ چیز و خداوند آگاهی مطلق بود. یا به قول قدیمی ها یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. سپس خداوند تصمیم گرفت که خود را تجربه کند و تنها راه تجربه کردن خود را در این دید که خلق کند. پس تصمیم گرفت که خود را به واحد های جزئی تکثیر کند که این واحد های جزء همان ارواح سراسر آگاهی ما انسانها بود. خداوند این کار را کرد که بتواند از دیدگاه جزء به کل بنگرد و خود را از بیرون تجربه کند. در واقع به قول نویسنده ” منطق این گونه ایجاب میکند که هر جزئی الزاما کوچکتر از کل باشد بنابراین اگر کلبه سادگی خودش را متکثر سازد هر جزئی با توجه به کمتر بودن از یک کل میتوانست به بقیه خودش نگاه کند و عظمت و بزرگی را مشاهده نماید.” از آنجایی که خداوند عشق مطلق بود باید برای درک و تجربه خودش چیزی مخالف این عشق نیز بوجود می آورد پس تصمیم به خلق جهان نسبیت گرفت و پی از انفجار بزرگ (بیگ بنگ) جهان نسبیت را خلق کرد. تا انسان بتونه به عنوان جزئی از کل که خداوند باشه خودش رو تجربه کنه. به عنوان مثال با تجریه ترس مفهوم عشق رو تجربه کنه و با برخورد با هر چیزی که بر خلاف آگاهی های وجودی اون هست در جهان نسبیت به آگاهی های مطلق خداوندیش رو تجربه کنه. به نقل از نویسنده ” با خلق جهان هستی به عنوان بخش تکثیر یافته خداوند، خداوند از انرژی مطلق همه آنچه را اکنون وجود دارد، هم پدیده ای آشکار و هم پدیده ای پنهان را بوجود آورد.” پس نتیجه میگیریم که هر آنچه در زمین و آسمان هست همه ملک خداوند است و این با قآن هم مطابقت داره. در واقع این جمله من رو یاد حرف استاد میندازه که میگه خداوند یه انرژیه که کل جهان هستی از اون بوجود اومده و خداوند به جلوه ای مختلف در جهان هستی حضور داره. و باز این جمله به یاد من میاد که به گفته خداوند «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ»، بقره، 115٫ «مشرق و مغرب، از آن خدا است! و به هر سو رو کنید، خدا آن جا است! خداوند بى‌‏نیاز و دانا است». این جملات احساس خوبی رو در من بوجود میاره احساس درک خداوند. در قسمت دیگه ای نویسنده میگه “بنا بر این کار تو در زمین این نیست که چیزی بیاموزی بلکه این است که دوباره به خاطر بیاوری که کیستی و اینکه بیاد بیاوری که دیگران که هستند به همین دلیل بخش مهمی از کار تو این است که به دیگران یادآور شوی که آنها هم بتوانند دوباره به یاد آورند. همه سالکان همین کار را انجام داده اند تنها قصد و نیت تو همین است به عبارت دیگر مقصد روح تو همین است” به نظرم میاد که تنها هدف ما از زندگی بر روی زمین اینه که خداوند رو تجربه کنیم از طریق تجربه خودمون یا همون جمله معروف “من عرف نفسه فقد عرف ربه” کسی که خود را بشناسد خداوند را شناخته است.

    خیلی مشتاق بودم که این مطالعات جدیدم رو با شما دوستان بسیار عزیزم شریک شوم و نظر شما دوستای عزیزم رو هم بشنوم و به لطف خداوند با هم رشم کنیم. به قول قرآن لعلهم یرشدون باشد که رشد یابیم…

    ممنون که متن من رو خوندید. دوستتون دارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3938 روز

      آقای صمیمی تحلیل بسیار جالبی بود. لذت بردم.

      این جمله ها را با آیات زیر تطبیق دهید :

      «زندگی مانند یک مدرسه نیست که ما در اون چیزی که نمیدونیم رو بیاموزیم بلکه ما اینجا اومدیم که به یاد بیاریم آنچه را که میدانستیم و آگاهی هایمان را تجربه کنیم»

      «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ (1) خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ (2) اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ (3) الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ(4) عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ(5): بخوان به نام پروردگارت. آن که انسان را از خون بسته بیافرید. بخوان و بدان که پروردگارت بزرگوارتر از هر کسی است. پروردگارت که با قلم به مردم چیزها را تعلیم داده است. به مردم چیزهایی آموخته است که نمی دانسته‌اند».

      1 – دقت کنید خدا به انسان (پیامبر) می گوید بخوان ولی نکته اینجا است که به کسی می گویند بخوان که می داند.

      2 – آیات 3 و 4 و 5 هم با فعل ماضی(گذشته) آمده است یعنی قبلا تعلیم داده و آموخته است.

      بسیار شگفت انگیز است نه …

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      ارمان مشایخی گفته:
      مدت عضویت: 3618 روز

      افرین دوست خوبم خیلی لذت بردم..

      2 روز پیش به این متن برخورد کردم خیلی برام جالب بود?????

      if you have nothing to be grateful for check your pulse

      اگر چیزی برای شکر گذاری ندارید نبضتان چک کنید

      ???

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      هادی زارع گفته:
      مدت عضویت: 3799 روز

      سلام میلاد جان

      من نیز چند روزی هست در حال خواندن و انجام تمارین این کتاب فوق العاده هستم. خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم ناخوداگاه ما یکیست و موضوع هم مدار بودن هم را بیشتر باور کردم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      هاله ریاحی گفته:
      مدت عضویت: 2439 روز

      حدیث قدسی

      کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف

      فخلقت الخلق لکی اعرف

      گنج پنهانی بودم دوست داشتم شناخته شوم پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم

      یار بی پرده از در و دیوار

      در تجلی است یا اولی الابصار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    ارمان مشایخی گفته:
    مدت عضویت: 3618 روز

    قانون افرینش

    با خودت پیمان ببندید

    ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ

    ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻗﻮﯼ ﺷﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺫﻫﻨﯿﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺮﯾﺰﺩ.

    ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ

    ﺩﺭ ﻫﺮ ﮔﻔﺘﮕﻮﯾﯽ ﮐﻼﻣﯽ ﺍﺯ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺟﺎﺭﯼ ﺳﺎﺯﯾﺪ .

    ﺑﺎﺧﻮﺩ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ

    ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯿﻬﺎﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭ ﺷﻮﯾﺪ

    ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ

    ﻧﯿﻤﻪ ﺭﻭﺷﻦ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﻭﺋﯿﺎﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺗﺤﻘﻖ ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ.

    ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ

    ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﺪ .

    ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ

    ﻣﺸﺘﺎﻕ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﺁﻥ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﻤﺎﺳﺖ.

    ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ

    ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺩﺳﺖﯾﺎﻓﺘﻪﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﯿﺪ.

    ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ

    ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ.

    ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ

    ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺷﺪ ﻭ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺧﻮﺩ ﺯﻣﺎﻥ ﺻﺮﻑ ﮐﻨﯿﺪ، ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ.

    ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ

    ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺻﺒﻮﺭ،ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺮﺱ ﻗﻮﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺧﺸﻢ ﻣﺘﯿﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ.

    ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ

    ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺴﺘﯿﺪ.

    ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﮔﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﺳﺖ .

    ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  5. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3490 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم و خانواده دوستداشتنی و.صمیمی عباس منش و.استاد عزیزممم که استاد عشقه ، راستش خیلی اتفاقی چند روز پیشم.داشتم یک چیزی رو سرچ می کردم که به این فایل برخوردم و.چند روزی هست دارم تجربه دوستان رو می خونم و.چقد دلم می خواست که تجربه..دوستان بخونم و.اینم جذب خودم بود وبه.این فایل هدایت شدم و.جالب اینجاست که چیزی که سرچ کردم هیچ ربطی به موضوع این فایل نداشت و همش نشانه اس برای من که.روز اولی که تجربه های دوستان خوندم انقد اشک ریخت و دچار یک حس عجیبی شده بودم که شاید اگر اون.لحظه کسی من رو می دید فکر می کرد دیونه شدم و هر روز با اشتیاق میام.اینجا و.نظر دوستان می خونم و.کلی بهم انرژی میده ، قصد نداشتم چیزی بنویسممممم چون به.خودم قول داده بودم تا نتایج بزرگی ندیدم چیزی ننویسم….. ولی یک اتفاقی افتاد این بود که خوابم نمی گرفت و یک لحظه این فکراز ذهنم گذشت که چرا ..پیج.فلان..ادم پیدا نکردی بعد یک صدایی از درونم گفت خدا واسم پیداش می کنه مثل چیزای دیگه ، بعد دیذم خوابم نمی گیره نتم روشن کردم وارد اینستا شدم خیلی جالب بود تا باز کردم اون چیزی که می خواستم پیدا شد و اقعا گریم گرفت چون من به.دکلماتوری علاقه دارم و توی اینستا پیگری می کنم دکلماتور مختلف ولی اکثرا دکلمه هاشون غمگینه ولی این فردی که من یکی دو بار ازش کیپ دیذه بودم شعرهای مثبت متن های انگیزییشی خونده بود و.منم چون.خودم بیشتر دوست دارم چیزای مثبت بخونم دوستداشتم..پیداش کنم و حتی اسمششم نمی دونستم و.خدا خیلی راحت واسم..پیداش کرد ، ویک.حسی بهم.گفت بیا اینجا واز تجربمم بنویسم راستش یادم نیست کی با استاد اشنا شدم ولی چند ماهی میشه که به طور جدی دارم روی خودم کار می کنم و.واقعا نشانه های شگفت اننگیزی دیدم.که شاید بزرگ نباشن از نظر مالی و.لی خیلی برام ارزش دارن مثلا هر وقت پول احتیاج داشتم خذا یک جوری واسم..جور کرده به..موقعه و.منو شگفت زده کرده و نکته جالبش این بوده که همیشه از جاهاایییی بهم رسونده که یک درصد تا به حال امکان نداشته به من پول بدن و اقعا بهم ثابت کرده که فقط نتیجه قانون بوده ، جدا از نتایج پولی به حدی رسیدم که اکثر چیزهایی که از ذهنم می گذره اتفاق می افته مثلا.. به ذهنم می رسه چقد دوست دارم انمیشن یاد بگیرم بعد همون لحظه من یک کانالی پیدا می کنم که.رایگان اموزش انیمشن میده . یا مثلا هوس قیسی می کن اتفاقی می رم تو یخچال می بینم.قیسی هست . یا مثلا به خواهرم قول ذادم برم باهاش بازار و بعد میگم کاشکی میشد نرم بعد خودش میگه امرز نمیشه واسم.نریمممم یعنی انقد این اتفاق می افته واسم که مدام اشک..شوق از چشام.میاد و میگم خدایای تو چقدر مهربونی تو چه قدر جهانو دقیق افریدی و.چقدر رابطم.با خدا بهتر شده چقدر احساس نزدیکی می کنم بهش..همیشه.توی دعاهام. از خدا می خواستم دستمو..ول نکنه اما حالا فهمیدمممم که خدا هیچ.وقت من رو رها نکرده هیچ..وقت دستمو..رها نکرده این من بودم که هیشه.دستشو ول کردم . این من بودم که فقط وقتی مشکلی کاری داشتم..اومدم سراغش ، چقدر خوشحالممممم که جواب همه سوال هاییی که توی ذهنم بود گرفتممممممم ، چقدر خوشحالممم که با این قوانین اشنا شدم . چقدر ارامش دارمممم و چقدر احساس خوشبختی می کنم ، خدا رو هزارررررررر بار شکر می کنم برای اشنا کردم با این قوانین بی نطیریش ، برای آشنایییی با استاد عباس منش بی نظیررررررر برای اشنایییی با همه دوستان بی نظیرررررر برای حضو در خانوده صمیمییی و..دوست داشتنی گروه تحقیقاتی عباس منش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1225 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام بر دوستان خوبم در این پیج فوق العاده

    آنچه که استاد عزیز در این فایل گفتند بسیار نکته بسیار عالی بود

    داشتن الگو

    آنهم الگوهای موفق و عالی

    آنهم الگوهایی که با پشتکار عالی و با توکل به خدای مهربان توانستند که موفق بشوند

    اینها همه انگیزه است و در جهت موفق شدن بسیار عالی است

    چرا که ذهن منطقی به خود می گوید که اینها توانسته اند پس من هم می توانم به این موفقیت ها و اهد اف خودم برسم

    نوع نگرش این الگوها به مشکلات و سختی ها

    نوع برخورد آنها به تضاد ها

    پس آنها توانسته اند من هم می توانم

    آنها به آرزوها و خواسته های خودشان رسیده اند پس من هم می توانم به اهداف خودم دست پیدا کنم

    چقدر این نکته عالی بود و استاد نکاتی را در همین فایل های بظاهر رایگان می گویند که عمل کردن به همین نکات خود برای خودش یک دوره است و باعث رشد و پیشرفت می شود

    چقدر عالی است که من با مطالعه الگوها به جایی برسم که در درون خودم به این احساس برسم که می توانم و به اهداف خودم خواهم رسید

    این حس وقتیکه که در درون من ایجاد بشود برای من عالی است و عامل موفقیت من خواهد بود

    به همین راحتی است وقتی فلان نفر که در هر کجای این کره خاکی که بخواهد باشد به یک موفقیت دست پیدا کرده است پس من هم می توانم به آن خواسته و به آن هدف برسم

    با ساختن الگوهای عالی و با باور کردن به این موضوع که من می توانم و خواهم توانست

    خدای مهربان هم کمک من است و او هم به من کمک خواهد کرد

    ایمان به خدای مهربان

    اعتماد داشتن به دستهای او

    می توانم به خواسته ها و اهداف خودم برسم

    سپاس از خدای فروانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 709 روز

    بنام خدای مهربانم ،سلام به همگی

    ساعت قبل تصمیم گرفته بودم تا نتایجم رو بنویسم که ایمانم تقویت شه ولی هدایت شدم به این فایل خدایا شکرت

    از وقتی روی فایلای استاد کار میکنم نتایج میاد ولی خیلی برام زود عادی میشه یا یادم میره

    از نظر مالی من خب طراحی چهره رو توش استادم بخاطر همینم هنرمندم و افرادی که منو میشناسن اینجوری ازم یاد میکنن اکثرا

    من زمانی که تصمیم گرفتم روی باورام کار کنم در مورد مسائل مالی

    فقط کار میکردم اصن نتیجه رو رها کرده بود که چی میشه یا نکنه نشه اینا …نبود.

    من هی ذره ذره نشونه میدیم و اروم اروم موقعیت هایی ایجاد میشد که ثروت بسازم

    و انگیزه ام هم این بود که میخاستم دوره دوازده قدم رو شروع کنم

    و تعهد دادم که میخام همش از پولای خودم باشه و خودم کار کرده باشم و مزد خودم باشه

    تا اینکه تجسم میکردم مینوشتم و از خدا میخواستم که به اون پول برسم و بخودم قول داده بودم قبل سال جدید بخرم دوره رو

    و سه زور مونده به عید فک کنم من بلاخره تونستم دوره رو بخرم و اینقدر خوشحال بودم که اصن نگم براتون و واقعا بطرز جالبی پول میومد بدلایل مختلف

    مثلا اولین بار که پول اومد که داشتم رو باورام کار میکردم پنجاه تومن بود و من برای دوستم یه انیمه کشیدم و گفته بودم نه پولی نمی خاد بدی و اینا و کلا اصلااااا یادم نبود که همچین کاری کردم و دوستم از یه طریقی که ما کلا بعد سال ها ی بار همو دیدیدم منظورم اینه که اینجوری نیس که همو زود بزود ببینیم اینش جالبه برام که پولشو داده بود من از بابام پولشو گرفتم

    این اولین بار بود که خیلی خوشحالم کرد چون نشونه بود

    و چند باریم سفارش گرفتم در حالی که تو این سه سال من اصلا سفارش از کسی قبول نکردم ولی تو این یه ماه جور شد و اون مبلغیم که گفتم قبول کردند و اینام نشونه بود

    و کلی پولایی که اصن عین اب خوردن هلو بپر تو گلو اومد دستم مثلا یه بار که سفارشم رو تحویل دادم پدرم برای تشویقم و اینا هزینشو بهم داد ! و خیلی از اینجور چیزا که اصن میگم خیلی راحت اومد و اینا فقد با فایلای رایگان بود که بخودم گفتم بابا من چرا تاالان این کارو نکردم!

    خلاصه هنوزم از اینجور اتفاقا داره میوفته و من الان دوره دوازده قدم رو دارم کار میکنم و خیلی خوشحالم

    از نظر روابط من واقعا داغون بودم ولی الان خداروشکر خیلی خوب شدم و ارامشو بخودم هدیه کردم واقعا

    من واقعا خدا رو پیدا کردم خودمو پیدا کردم و خیلی حال خوبی دارم این روزا هر چند که هر روز باید بهتر بشه

    چقدر از خدای قشنگم سپاس گزارم خدای من خدای من خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  8. -
    لطف اله شریفی گفته:
    مدت عضویت: 3775 روز

    با نام خدا با سلام لطف اله شریفی هستم و خیلی خوشحالم در این گروه عضو می باشم و از آموزشهای استادعزیزم استفاده می کنم شروع برنامه تغییر زندگی من ازجایی شروع شد که برای اولین بار در دفتر یادداشتم نوشتم که خدایا لطفا مرا به راه راست هدایت کن و منبعد کار هدایت اصلی من آغاز شد من بیشتر از فایل معجزه سپاسگزاری تاثیر گرفتم و برنامه های این کتاب را اجرا کردم و واقعا” تاثیرات آن را هر روزدر زندگی ام می دیدم کاملا آرام و مهربان و بخشنده شدم و از استرس ها و اضطرابهای روزمره تهی شدم و اصلا رویکرد و مسیر زندگی ام کاملا عوض شد دوره ضمیر ناخودآگاه را گذراندم این دوره و ترکیب آن با شکر گزاری مرا به بت آرامش تبدیل کرد و هرچه را که اراده می کردم به دست می آوردم و چون قانون را یاد گرفته بودم بی هیچ شکی آن را اجرا می کردم واز نتایج آن فوق العاده بهره می بردم و حتی باعث شد که در سمینارهای زیادی شرکت کنم و در مدت کوتاهی با دوستان بسیار زیادی آشنا شوم که انگار همدیگر را سالیان زیادی بوده که می شناختیم و برای همدیگر از تجربیاتمان و حتی از منابعی که استفاده کرده بودیم به اشتراک می گذاشتیم و با افراد موفق براحتی مصاحبه می کردم ومثل یک دوست به همدیگر مشاوره می دادیم و حتی یکی از دوستانم به من سفارش کرد که برای تغییر زندگی ام حتما باید همیشه لبخند بر صورتم داشته باشم چون این کار براحتی حال انسان را عالی می کند ومن از آن روز به بعد همیشه لبخند برلب دارم و به طرز معجزه آسایی مشکلات قبلی ام مرتفع شد و نسبت به گذشته ام فوق العاده پر انرژی و شادتر شدم تجسم خلاق و NLP نیز در این مسیر راهگشای کارهایم بودند و مهمتر از همه اینکه به این باور رسیدم که غیر ممکنی وجود ندارد و اگر چیزی را غیرممکن می نامیم فقط محدویت ذهن ماست و چون هر لحظه داشتم نتیجه می گرفتم باور ممکن بودن در من بسیار رشد کرد و عدم توجه به افکار منفی باعث شد که من یک فرد مثبت اندیش شوم و حتی در دیگران نیز تاثیر بگذارم و آنها لقب آقای خوش شانس و موفق را برایم انتخاب کنند من اصولا در سالهای قبل مطالعه نمی کردم ولی وقتی برنامه تند خوانی استاد را انجام دادم حداقل روی یک یک در زمینه موفقیت و روانشناسی مطالعه می کنم و برنامه های تلویزیونی دیگر برایم جذابیتی ندارند و کلا انسانی شده ام که برای خودش مسیر و هدف مشخصی دارد و اجازه دزدیدن زمان و حال خوبش را به کسی نمی دهد و خودم هستم که اختیار زندگی ام را در دستم گرفته ام از کتابهای دارن هاردی ( اثر مرکب و دیوانگان ثروت) و رابرت کیوساکی و آنتونی رابینز و برایان تریسی و لوییز هی (شفای زندگی) کتا ب چهار اثر فلورانس اسکاول شین و … و همچنین آشنایی با سایت های همچون مدار ثروت ، IRAN NBA، گروه آموزشی الهی ، گروه موفقیت سجاد شا هرخی ، سایت دانلود همه چی ، مکتب کمال استاد محمود معظمی ، فایلهای موفقیت دکتر علیرضا سلیمی ، سایت سمینار ما ، مجله موفقیت و استفاده از محصولات آنها توانستم در مدت کوتاهی در باورهایم تغییرات بسیار بزرگی پدید آورم و چله های زیادی برای به ثمر نشستن هرتغییر در ضمیر ناخودآگاهم وقت گذاشتم و به هیچ وجه به حرفهای اطرافیانم توجهی نکردم چون می دانستم که هدفم ومسیرم درست است و اجازه دخالت دیگران و محیط و تنبلی و بیماری را در برنامه هایم ندادم و چله های برنامهای عملی ام را با موفقیت به سرانجام رسانیدم البته در این مسیر با مخالفت ها و تمسخر های نزدیکترین افراد خانواده ام نیز مواجه شدم ولی باز هم مقاومت کردم تا جایی که آنها نیز اکنون در مسیر من قرار گرفته اند و مطالعه روزانه و هدفمند را به برنامه زندگیشان مبدل کرده اند هر موقع که در خانه ما اسم آستاد عزیزم جناب آقای سید حسین عباس منش آورده می شود کل اعضای خانواده به وجد می آیند و منتظر فایل ها و برنامه های جدید استادهستند مهمترین کاری که استادانجام دادند این بود که کتا ب قرآن را از حالت خاک خوردن در طاقچه ها و مراسم کفن ودفن به مهمترین منبع زندگی ما مبدل کردند و کلا” حال ما را خوب کردند من مسیری که با استاد شروع کردم را دوست دارم و منبعد نیز خودم رادر مدارهای بهتر و بالاتر ارتقاء می دهم و با کمک استاد عزیز جهان را آنگونه که خدا به بهترین شکل برایمان مهیا کرده توسعه می دهیم و جهان را جای بهتری برای زندگی می سازیم مهمترین موضوعی که من در این مدت کوتاه باور کردم این است که تا زمانی که به دانشی که دریافت کردیم عمل نکرده ایم به سراغ دانش دیگری نرویم و همیشه در حال یادگیری باشیم و تا از سندیت و علمی بودن دانشی اطمینان حاصل نکردیم آنرا نپذیریم و به قولی زود باور نباشیم در پایان آرزوی سلامتی و موفقیت و ثروتمندی و توفیق هدایت الهی را برای همه دوستان آرزومندم والسلام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  9. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1635 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام یه مریم بانوی مهربان

    وسلام به تک تک دوستانم

    روز دوازدهم،روزشمارتوانایی تشخیص اصل از فرع!

    استاد جانم خیر دنیا وآخرت نسیبتون باشه برای اینهمه آموزه های گرانبها وارزشمندی که در اختیارمون قرار دادیدتا به شیوه ای آسون بتونیم فکر خداوند رو بخونیم و قوانین جهان هستی رو بشناسیم و ازش در زندگیمون استفاده کنیم برای رسیدن به اونچه که میخوایم…

    داشتم به این جمله ی زیبا ومفهومی والبته کارگشا وباوریک درکش در ذهن ما میسازه فکر میکردم، وچقدر این جمله باعث شد دیدم نسبت به کل جهان هستی وجهان خودم(یعنی زندگی شخصیم)

    تغییر کنه..

    ((((اینکه جهان(خداوند) هیچی مخالفتی با درخواستهای ما نداره))))

    اینو چطور میشه فهمید؟!

    بیاین اول از دید منفیش تحلیلش کنیم…

    یه قاتل بلاخره از هر طریقی قتل رو انجام میده و به هدفش میرسه….

    یه دزد دزدیشو میکنه و براحتی به هدفش میرسه..

    یه خطاکار و گناهکار به راحتی خطاء وگناهشو انجام میده و به خواسته اش میرسه…

    یه آدم شر و خرابکار هرطور هست خواسته اش رو به انجام میرسونه….

    یه آدم مصرف کننده مواد هر طور هست موادشو تهیه میکنه حتی تو زندان یا کمپ ترک اعتیاد و…

    حالا بماند که پیامد کارهاش به خودش ودیگران آسیب میزنه و اصلا درست نیست از عموم جامعه وخداوند….

    وحالا از دید مثبتش، اونکه عزم خودش رو جزم کرده وتونسته توی دوماه جوری درس بخونه که تو کنکور رتبه عالی بیاره…

    اونکه با تمرکز روی خوبیها ومثبتهای طرف مقابلش تونسته اون روی خوش و اخلاق نیکوش رو برانگیخته کنه…

    اونکه از صفر شروع کرده و به درآمدهای میلیاردی رسیده واز هر نظر تو زمانی کم غنی شده..

    اونکه اصلا کسی نمی شناختش و یه آدم معمولی بوده ولیرفته دنبال هدفش ودر تایم خیلی کمی یه مدل معروف، یه هنرپیشه معروف، یه موسیقی دان،خواننده و….معروف ومشهور شده…

    اونکه تا حالا از سیاست واقتصاد و چیزی سر در نمی آورده و اصلا کارش چیزدیگه بوده اما خواسته که رئیس جمهور بشه و شده…

    خیلی از این مثالها میشه زد!!!!!

    که ثابت میکنه جهان یعنی خداوند هیچ مخالفتی با درخواستهای ما نداره…

    راه خیر،وشر، مشخص هست وانسان به طور ذاتی میدونه که کاریکه بهش حس خوب وآرامش وامنیت میده یعنی کار خوبی هست از نظر عموم وخودش وکاریکه بهش حد بد وحس گناه و پریشانی وغم بده، کار بدی هست!!!

    پس حالا که همه چیز مشخص ومعلوم هست، چی می تونه جزء باورهای محدود واشتباه من ، منو از پیش رفت وطرقی دور کنه؟

    چی می تونه جلوی منو بگیره تا به خواسته هام نرسم؟!

    یه زمانی وقتی آدمهایی رو می دیدم یا در موردشون می شنیدم که موفق هستند همه جوره تو کار وزندگیشون، سریع برمیگشتم میگفتم خب اون استثناء بوده، حالا شانس آورده و…

    اما از وقتی وارد این مسیر پر خیرو برکت شدم جزشادی و آرامش وعشق و امنیت وسلامتی و برکت در مال و رزق و روزی و پیشرفت در کار و نزدیک شدن ویا رسیدن به اهدافی که در سر دارم چیزی نمی بینم توی زندگیم..

    که همه اش لطف خداست والبته هوشیار شدن من…

    منیکه باورهای پوچ وبی اساس مستم کرده بوده و گیر وگرفتارم کرده بود در چوچی در استپ در ناتوانی ها و نمیشه ها و نمی تونم ها و نمیذارند ها و خدا نمیخواد و قسمتم اینه، سرنوشتم از قبل نوشته شده و حالا مگه قرار همه تواین دنیا به خواسته وآرزوهاشون برسند؟!!!!

    اونم چه خواسته وآرزوهایی؟ که وقتی بهشون میرسی سپاسگزارتر، شادتر، پرانگیزه تر، موفق تر شده باشی…

    نه اینکه بهشون برسی اما باز بگی خب که چی فلان چیزو که ندارم!!!

    فلان شخص رو که کنارم ندارم!!

    توفلان شهر وفلان وکشور که نیستم!!!

    و هزارتا از این بهونه ها…..

    اصلا کسیکه باور میکنه با خلق ارزشمندی برای خودش چه کمکی به پیشرفت جهان میکنه وخداوند چقدر از این پیشرفت وترقیش شاد میشه دیگه دنبال حاشیه ها نیست، فقط میخواد اهدافش رو دنبال کنه برای خلق ارزشمندی بیشتر ورضایت بیشتر خداوند ورضایت قلبی والیته آرامش و سلامتی وثروت و امنیت وشادی بیشتر…

    خدارو صدهزارمرتبه شکر همین حد سر سوزن تونستم قوانین حاکم بر جهان هستی رو درک کنم وتو زندگیم پیادش کنم..

    طوریکه به جرات می تونم بگم 38 سال زندگیم یه طرف با همه ی خوب وبدش وحالا این دو سال اندی یه طرف با تمام مواهب و معجزه هاش…

    معجزه جز این چی می تونه باشه که خودت مسئول رقم زدن تمام اتفاقات زندگیت باشی..

    طوریکه فقط خیر وخوبی برات رقم بخوره،وحتی،تو دل تضادها هم خیر ببینی و برکت، اگر که هوشیار باشی و بخوای که حکمتش رو درک کنی، انوقته که برای اون شری که خیر بود برات کلی سپاسگزاری میکنی از خدات..

    استاد قشنگم هرجا هستید کنار مریم جان در پناه امن خداوند باشید هر لحظه وهمیشه، که به لطف الله باعث وبانی این حس خوشبختی و آرامش ورضایت درونی من هستید.

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      مصطفی افشار گفته:
      مدت عضویت: 1131 روز

      سلام دوست مهربان

      لذت بردم از دیدگاهتون

      خدا به شما خیر و برکت بده

      خداروشکر ک با دیدن و خوندن حرف های شما دوستان حس خوب میگیرم و میبینم که یکی از انسان های روی زمین داره رشد میکنه

      خوشحال شدم بهترین ها رو ان شاالله به یاری خداوند تجربه کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1449 روز

    سلام استاد عزیزم

    مهمترین باوری که انسان از همه لحاظ آماده میکنه،باورهای توحیدی هست و بعد باور فراوانی و لیاقت.

    انسانی که قانون رو میدونه،طبق اون عمل میکنه و منتظر نتیجه میمونه و میدونه در زمان مناسب مکان مناسب اون اتفاق می افته،دیگه این آدم فقط احساس خوب داره

    استاد جان مسیر همه انسانهای موفق اعتقاد و ایمان از ته قلب و باور به خودشون بوده و هست.

    تمام بچه های موفق باورها رو ساختن و تکامل رو طی کردن و توکل داشتن امید داشتن و بعد به نتیجه رسیدن.

    باید مسیر نور رو طی کنیم تا به خورشید برسیم و در راه رسیدن به خورشید به هرچیزی که خواسته باشیم می‌رسیم.

    من تازه درک بهتری از قانون دارم و هنوز هم چالش دارم و مشخصه که ایمانم عملی نشده.

    احساس خوب رو در زمان تضاد باید نگه داریم و بعد میوه اش رو بچینیم.

    در مورد کارم و چالش مالی دارم به نقاط خوبی میرسم به فضل الهی و از خداوند میخام منو هدایت کنه که بقیه کارها هم به نحو احسن انجام بشه.

    ترسها عامل گرفتاری انسانها هست و اگه ما تنها غلام و بنده یک ارباب باشیم همه مشکلات ناشی از ترس مون حل میشه و کلا مسئله از ریشه حل میشه.

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای: