«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 38

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لیلا شب خیز گفته:
    مدت عضویت: 3458 روز

    آقای مرادی مجدد سلام

    حس کردم کامل تر فواصل زمانی را توضیح بدهم بهتر است

    زلزله بم در تاریخ 5 دی ماه سال 1382 رخ داد ، بنده در کلاس سوم و پنجم ابتدایی به خاطر علاقه و ضریب هوشی که داشتم توسط معلمان خوب و عالی ام این دو پایه را به صورت جهشی خواندم که در آن زمان مجوز رفتن به پایه های بالاتر به صورت جهشی وجود داشت ، پس دو سال به نفعم شد ،چون دیپلم فنی حرفه ای بودم نیاز به پیش دانشگاهی نداشتم و البته یک سال پشت کنکور به خاطر تست زدن ضعیف ماندم ، فاصله ی بین سه شکست مالی ما بین دو تا سه سال بود و در آخرین بار که شکست خوردیم با سایت آشنا شدم

    فقط سن بنده سی و یک سال و چهار ماه است که به صورت تقریبی سنم را سی سال نوشته بودم که شاید همین موجب ابهام ذهن شما شد بنده عذر خواهی می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3822 روز

    سلام به استاد و دوستان پر انرژی ام.

    نظراتتون فوق العاده بود و در بعضی از متن ها واقعا گریه ام میگرفت و اینکه باعث انقلاب بزرگی درون من شد.

    به نفرات برنده تبریک میگم و از شرح زندگی و موفقیتشون و همچنین بقیه دوستان تشکر میکنم چون به من خیلی خیلی کمک کرد و بعضی از نکات برای من فراموش نشدنی هستش.

    و اما…

    من تا 16 سالگی تک فرزند بودم یادمه پدر مادرم از کودکی به خرید عادتم می دادن و حتی یادم هستش که هنوز کامل نمیتونستم حرف بزنم مادرم روی برگه خریداشو مینوشت ومن براش خرید میکردم از نان و میوه بگیر تا چیزای دیگه…

    اتفاقات زیادی برای من در کودکی افتاد که به لطف تنها حافظم خدای بزرگم به بهترین مسیر ختم شد مشکلاتی که فقط فقط خدای بزرگ میتونست حلش کنه یادمه برای پدرم اتفاقی افتاده بود که حتی فامیل ها هیچ کاری نکردند ولی خدا از جایی کمک کرد که اصلا فکرشم نمیکردیم این دوران گذشت تا اینکه از تهران به شهرستان سبزوار آمدیم و در کلاس چهارم ابتدایی یادمه توی ماه دوم مدرسه بودم که بخاطر قد بلندتر بودن از بقیه برای تیم بسکتبال مدرسه انتخاب شدم و تمرینات اولیه از مدرسه شروع کردم چون شروع خوبی رو انجام دادم در مسابقات مدرسه همراه تیم رفتم و مقام آوردیم بعد بخاطر پیشرفتم وارد تیم شهرستان شدم و مقام اول کسب کردیم و دوباره بخاطر پیشرفتی که توی این چند ماه داشتم برای مسابقات کشوری هم انتخاب شدم و مقام اول آوردیم یادمه هیچ وقت توی بازی ها نا امید نبودم و حتی اگه یکی از دوستام حرف از نا امیدی میزد صحبت میکردم و امدوارش میکردم یادمه توی فینال همین سال که با تهران بود یکی از دوستام توی اون شرایط حساس بازی حرف از نا امیدی زد که نمیدونم متاسفانه یا خوشبختانه من با سیلی زدن بهش گفتم دیگه حرف از شکست نزن .

    همیشه امیدوار بودم و تمام تلاشمو میکردم بهترین باشم نکته بسیار جالبی که با نوشتن این زندگی بدست آوردم این بود که

    {{{{ ببینید توی سال اول وارد شدن به رشته بسکتبال تا مرحله کشوری رفتم یعنی یک مرحله قبل تیم ملی و هدفم از این حرف ان هستش که واقعا میشه توی یه بازه نه خیلی طولانی وحتی سریع به چیزی که میخوای برسی و این مثال عینی خودم هستش }}}}}}}}}}}

    سال بعد هم تا کشوری رفتم و برای تیم ملی انتخاب شدم ولی بخاطر اینکه من از شهرستان بودم از مرکز استان فقط بچه های مرکز استان میفرستادن تیم ملی وحتی به جای من یکی دیگه رو میفرستادن. ضمنا من تو سال پنجم ابتدایی بود که دوچرخه دار شدم نه اینکه وضع مالیم خوب نباشه نه مادر پدرم اینجوری میخواستن حتی من توی 18 سالگی به لپ تاپ رسیدم با اینکه تک بچه بودم در آن دوران.

    و اما بقیه زندگی…

    در اول راهنمایی تا مسابقات کشوری رفتم دوباره ولی چون مربی ام به من گفت مهرداد تو میتونی دوسال دیگه شرکت کنی تو رو از تیم خط میزنم ولی بچه های دیگه که سال اولشون هست و دیگه توی این سن نمیتونن وارد مسابقات بشن اونارو برای مسابقات میبریم من ناراحت نشدم چون تا لحظه قبل مسابقات با تیم بودم وپیشرفتی که از تمرین ها باید کسب میکردم را کسب کردم دوباره در سال دوم راهنمایی تا کشوری آمدم و همزمان برای باشگاه فرش مشهد هم انتخاب شدم یادمه مربی باشگاهم به من گفت یه تستی هستش قراره بگیریم اسم تو رو هم رد کردیم ببینیم چیکار میکنی جالبیش اینجاست که من تمرین خاصی نداشتم و فقط تمرین من موقع مسابقات بود ولی بچه های مشهد یک روز در میان یا بعضا هر روز تمرین داشتن با مربی های حرفه ایی هیچی دیگه من قبل تستم رفتم حرم امام رضا جای بعضیاتون خالی چون مسیر نزدیک هستش پیش امام رضا میرم و درخواست کردم به حق امام رضا از خدا که کمکم کنه و سپردم به خودش ولی با تمرینی که از قبل داشتم تونستم توی تست باشگاه نفر اول بشم و ادامه بدم این مسیر بسکتبال مسیری که با پیشرفت خیلی زیادی همراه شد در همان سال دوم راهنمایی تا مسابقات کشوری رفتیم ولی پنجم شدیم سال سوم راهنمایی هم به همین صورت تا کشوری رفتیم و چون در باشگاه هم تمرین میکردم با سطح بالایی ها چون مربی ام بعضی اوقات من با بزرگسالان تمرین میداد و سطحش بالا بود من به درجه بالایی رسیدم جوری که هم کاپیتان بودم وهم برای تیم ملی انتخاب شدم گرچه سالهای پیش هم انتخاب شدم ولی امسال دیگه زنگ زدن و گفتن 5شنبه حرکت کن بیا فدراسیون من که پر از امید و شادی و نشاط بودم و بسیار زیاد تصور از آینده میکردم در روز سه شنبه با من تماس گرفتن که متولد چه ماهی هستی و من گفتم 19/07 / 72 که گفتن شرمنده اگه برج 10 میبودی شما برای انتخابی تیم ملی قرار میگرفتی نکته اینجاست که من از سال چهارم ابتدایی تا اون سال یعنی سوم راهنمایی هر سال تا کشوری میرفتم و سابقه من ثبت میشد و خیلی معلوم بود که دوباره من رو جا زدن و پارتی بازی که من دیگه از اون سال از بسکتبال زده شدم طوری که در مدت 3 الی 4 ماه تا مسابقات اول دبیرستانم طوری به صورت روانی زده شدم که توی این 4 ماه اضافه وزن پیدا کردم و بهم ریختم و آمادگیم از دست دادم ولی توی مسابقات شهرستان شرکت کردم با اینکه برای کشوری هم انتخاب شدم دیگه نرفتم ولی بخاطر سابقه عالی که داشتم من رو برای سوپر لیگ انتخاب کردم من وارد تیم شدم ولی با صحنه ایی رو به رو شدم که بر زدگی من از بسکت تاثیر زیادی گذاشت و اون این بود که همون بچه هایی که من سال پیش کاپیتانشون بودم داشتن فیکس بازی میکردن و من ذخیره بودم باور کنید داشتم از دست سرر مربی آتیش میگرفتم و توی هر بازی فقط 2 الی3 دقیقه من بازی میداد جوری شد که من دیگه حتی نمیتونستم مثل قبل اگر روزنه ایی بین دفاع ایجاد میشد حمله میکردم دیگه اون جرئت نداشتم تا اینکه من به طور کل به هم ریختم و تصمیم گرفتن دنبال چیزی باشم که از سال اول راهنمایی هدفم بود واون این بود که توی یه مسیر علمی وارد بشم و به درجه آخر اون علم برسم و بتونم با علمم تا میتونم به مردم جهان کمک کنم {{{{{ طی فکر هایی که قبلا کردم فکر میکنم چون من فرکانس این هدف از اول راهنمایی میفرستادم جهان هستی این اتفاق برای من قرار داد تا از بسکت دور بشم وبه سمت هدفم برم }}}}}}}}}}}} ودر ضمن اینو بگم که توی این چند سال هرچه از خدا خواستم به من داد و توکل و حواسم فقط به اون بود که پیشرفت کردم و جالب اینجاست که بعد از چند سالی که دیگه از موفقیت های ورزشم دور شدم تا با استاد آشنا شدم دیدم بیشتر قانون هایی که استاد برای عزت نفس و پیشرفت میگن من در زمان بسکتم انجام میدادم و همونا باعث پیشرفت من میشده و هم اکنون با نگاه به گذشته و یادگرفتن از اون موقع برای حالم استفاده میکنم.

    و تا اینکه وارد درس شدم ولی چون بخاطر بسکت از درسم زده بودم پایه ضعیفی داشتم و چون معدلم ضعیف بود و حتی در سوم دبیرستان من تجدیدی آوردم و برای پیش دانشگاهی همزمان برای درس در یه مدرسه دیگه بودم و برای امتحان دادن در مدرسه بزرگسالان و جوری شده بود که نه اعتماد به نفسی داشتم و نه انگیزش ایی برای هدفم ، طوری که از اون سال اول راهنمایی تا دوم دبیرستان من مجلات موفقت میخوندم در مورد پیشرفت درسی تحقیق میکردم ولی با نتایج سال سوم دبیرستان و بعد پیش دانشگاهی دیگر اعتماد به نفسی نداشتم هر کی هر رشته ایی که میگفتن خوبه میگفم پس خوبه بریم و جالب اینکه من خیلی جراحی مغز یا قلب دوست داشتم ولی در ریاضی ادامه دادم.

    دیگه خسته بودم و شده بودم مثل یه روح گم گشته از اون ور فشار کنکور و از اون ور سردرگمی خودم جوری که سال اول وایستادم تا رشته ایی که دوست دارم پیدا کنم بعد شرکت کنم و به لطف کتاب فیزیک با استاد عزیز دکتر شهریاری و پروفسور حسابی(قوانین جهان هستی) آشنا شدم و نزدیک 6 ماه در این رشته جست و جو کردم و بعد از اینکه فهمیدم تو چه رشته ایی باید باشم نشستم برای سال دوم کنکور دادم گرچه من میتونستم وارد بانک بشم خیلی راحت ولی تصمیم گرفتم دنبال هدف خودم باشم و تو سال دومی که شروع به خوندن کردم بهترین تجربه من از زندگی بود تجربه ایی که با هیچ چیز نمیشه عوضش کرد از کمک خداوند بگیر تا بالا و پایین شدن مسر هدفم خیلی سختی توی اون یک سال کشیدم چون اولین باری هم بود که به طور جدی و قاطعانه داشتم در س میخوندم ولی چون خیلی از مسائل ذهن و تئوری یادگیری و خواندن نمیدانستم و همچنین برنامه ریزی درست من با آزمون و خطا وارد دانشگاه شدم ولی کلی تجربه کسب کردم در این یک سال اما من تونستم به لطف خدای بزرگ و مهربونم معاف از سربازی بشم و این معافیت من کلی داستان زیبا داره که من همیشه خیالم از سربازی راحت بود نه به این خاطر که پدرم جانباز بود نه یه حس درونی از بچگی داشتم و همچین حسی هم از پول دارم که ثروتمند خواهم بود و کشف کننده در علمی که میخوام.

    جالبه که برای سربازیم هیچکسی جز خدای خودم به من کمک نکرد حتی به پدرم که میگفتم من کنکور دارم توی کارای اداری معافیت کمکم کنه قبول نکرد و گفت خودت باید کاراشو بکنی که بهترین حرف زد چون خیلی تجربه کسب کردم و فهمیدم برای رسیدم به هرچی فقط خودت هستی و خدای خودت و منم که زندگیمو میسازم نه کس دیگه ایی و خیلی از قانون هارو که استاد عزیز میگه من با نگاه به گذشته میبینم که انجام دادم و کلی یاد میگیرم.

    در این قضیه سربازی سماجت و امید داشتنم واقعا جای شکر داره البته این معافیت از اینجا شروع شد که من چون قبلا فرکانسشو فرستاده بودم و در مدارش بودم اینو با اطلاع دادن یکی از اقوام به من برگردوند چونکه قرار بود توی اون سال 25 در صد ها هم مشمول معافیت باشن و اگه این کارو نمیکردم دیگه نمیتونستم معافیت بگیرم و جالب اینجاست من حتی به آموزشی رفتن هم فکر نمیکردم و آموزشی هم زمان من حذف شد و آموزشی هم نرفتم و…

    در اون یکسال کنکور من با دوستان فوق العاده ایی آشنا شدم و روابط بسیار عالی داشتم ولی بخاطر فشار کنکور خیلی زود توی خونه اعصبانی میشدم و تا یک روز توی افکار منفی بودم تا اینکه با افراد انگیزشی در مورد کنکور آشنا شدم و چیزایی یادگرفتم و … تا اینکه روز کنکو رسید و منم بعد از عید کلا روزی یک ساعت خونده بودم بخاطر نحوه اشتباه خوندم در قبل عید و کنکور دادم و نتیجش امد و بعد انتخاب رشته و من از یک تا 70 فقط فیزیک زدم و تونستم روزانه دانشگاه صنعتی قبول بشم که همش لطف خدا بود ، من وارد دانشگاه شدم یادمه وقتی در شاهرود قبول شدم حس خیلی بدی داشتم به شاهرود و دانشگاهش وقتی هم وارد دانشگاهش شدم بخاطر افکار منفی که نسبت به دانشگاه شهر داشتم هر روز به سمتم اتفاقات منفی جذب میشد جوری که داشتم دیگه روانی میشدم تا اینکه تونستم مهمانی بگیرم به دانشگاه شهر خودم انگار یه آزادی به من داده بودن و توی ترم سوم که توی دانشگاه شهرم بودم با کلیپ انگیزشی استاد عزیز عباس منش آشنا شدم وجالب اینجاست که برای بار اول که دوستم کلیپشو گذاشت گفتم این کافر از خدا بی خبر کیه دیگه ولی بعد کهع به دقت گوش کردم وارد سایت شدم و با دنیای جدید و تغییر باور های غلط آشنا شدم البته اینو بگم که توی این سه ترم مهمانی مشروط شدم ولی به لطف خدای عزیزم که استاد برام قرار داد تونستم عزت نفس و اعتماد به نفسمو پیدا کنم و بقیه ترم هامو با معدل بهتر و بهتر و بهر بگذرونم یادمه اول کلیپ انگیزشی دیدم و بعد در مورد حضرت ابر اهیم و یکی دیگه که یادم نیست و بعدش عزت نفس استاد گرفتم و این دوره منو متحول کرد و تغییر بسیاری داد بعد کلیپ دستور العمل ثروت اندرویدی استاد دیم که خیلی عالی بود و باعث شد من دارای درآمد بشم چیزی که اصلا فکرشو نمیکردم و جوری شد که من فقط با دیدن کلیپ های رایگان به درآمد 2 میلیون در ماه برسم ولی چون توی بعضی از قسمت ها کامل عمل نکردم درآمدم نزول کرد و به یک و خورده ایی رسید ولی همین تا الان ثابت مونده البته این در آمد توی 9 ماه اتفاق افتاد تا رسید به 2 میلیون

    چیز دیگه ایی که من از همین فایل های رایگان کسب کردم روابط بسیار عالی و اخلاق خیلی بهتر واقعا اخلاقم بهتر شد و سلامتی چونکه من همیشه توی زمستون و تابستون سرماخورده و در حال آمپول زدن بودم جوری که داشتم دیگه عادت میکردم ولی با توصیه های استاد من توی سلامتی شروع به کار کردم و به جرئت میتونم بگم به جز یک مورد من توی این یک سال گذشته تا الان من همواره سلامت بودم وخدارو شاکرم و از استاد عزیز ممنونم .

    نکته دیگه ایی هم بود که الان یادم افتاد این بود که بعد از سه ترم مشروطی وقتی به دانشگاه قبلیم برگشتم من رو قبول نمیکردن چونکه ریز نمرات براشون نفرستاده بودم و حکم اخراج من دادن با گرفتن حکم اخراج ذهن من بمبارون تمام حرفای استاد در کلیپ فوق العاده (( فقط روی خدا حساب باز کن )) شد و بعد از یک هفته تلاش برای کمسیون و موافقت با درس خوندنم که کارکنان آموزش کل دانشگاه میگفتن نمیشه پیگیرش نباش چون هرروز سماجت و امید من براشون حیرت آور بود تا اینکه بدون هیچ گونه پارتی و داشتن خدای عزیز و حل گشایم و البته کلیپ عالی استاد تونستم امضا مدیر کل آموزش برای ادامه تحصیل بگیرم که کارکنان آموزش وقتی نامه موافقت من دیدن گفتن چجوری آخه؟؟ مگه میشه؟؟ پارتیت کی بوده؟؟؟؟؟؟؟ که من با خودم میگفتم فقط خدا.

    این مسیر زندگیم بالا و پایین های زیاد خودشو داشت که من قسمتیشو براتون نوشتم ولی چرا من با گوش دادن تقریبا به 70 درصد کلیپ ها و دیدن این همه اتفاق به صورت جدی به حرفای استاد عمل نکردم این بود که یکی از حاشیه امن خودم بیرون نیومده بودم ، دیگر اینکه هر بار شروع میکردم وسطا کنار میذاشتم و دوباره انجام میدادم و قطع میکردم ، تمرین نکردن و تنبلی.

    ولی این بار با خوندم متن های شما عزیزان انقلابی درونی و بزرگ در من ایجاد شد که با داشتن دوره هدف گذاری و فایل های پولی دیگه این مسیری که باید بهش برسم شروع کنم و تا زمانی دیگه از موفقیت های بسیارم براتون بنویسم

    متن های شما دوستانم خیلی چیزارو برای من روشن کرد و مسیر جدیدی برای من آماده شده و همه این ها بخاطر لطف و هدایت هدایت هدایت خدای مهربونم بوده که فقط سپاسگزارشم و بتونم هرچه سریعتر به سپاسگزارانه زیستن برسم.

    آرزوی خوشبختی و شادی و خنده و ثروت و سعادت در دنیا آخرت براتون دارم

    دوستون دارم و دوباره بایت نظراتتون ممنونم و به برندگان عزیزم تبریک میگم.

    ان شاء الله این نوشته ام مورد رضایت خدای مهربون و بخشنه ام باشه و هدایتی برای کسانی که میخوان.

    مهرداد مرادی ، 22 ساله ، متولد تهران

    دانشجوی شاد و خلاق خندان

    واقعا خندانم همیشه میخندم خیلی هم میخندم

    یه بار استادم گفت آقای مرادی شما به ترک دیوار هم میخندی))))))))))))))))))))))

    خندون باشین .

    ساعت 4:28 بامداد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      کیمیا گفته:
      مدت عضویت: 3751 روز

      آقای مرادی دوست گرامی بی نهایت از خوندن متن زیبایی که نوشته بودید و داستان زندگی تون لذت بردم، از این به بعد هروقت روی دیوار یه ترکی ببینم به یاد روحیه ی شاد شما میخندم هههههههه ان شاالله همیشه شادو موفق و ثروتمند و خوشبخت و سعادتمند باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      میلاد فخری گفته:
      مدت عضویت: 1735 روز

      سلام دوست خوبم

      پیشرفت شما عالی بود و همینطور پشتکار شما، خیلی از داستان موفقیت شما روحیه گرفتم حتماً به موفقیت های بیشتری دست پیدا کردین برلی شما آرزوی موفقیت دارم

      هرچه آرزوی خوبه مال تو ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محمد فراهانی گفته:
    مدت عضویت: 3881 روز

    سلام به تمام دوستان گلم مخصوصا استاد عزیزم

    الان چند روز از وقت تعین شده برای مسابقه گذشته و من بدلیل نداشتن وقت و خستگی که بعد از کار داشتم نتونستم تو مسابقه شرکت کنم درصورتی که خیلی دوست داشتم اینکار رو بکنم ولی خب به هرحال پیش خودم گفتم که بیام و همین الان بنویسم و حتی مهم هم نیست وقت مسابقه گذشته مهم اون حسیه که الان دارم برای نوشتن و عشق و احساسیه که میخوام تقدیم به دوستانی بکنم که دارن این متن رو میخونن . امیدوارم تاثیری هرچند کوچک توی ذهن و قلبتون برای راهی که من و شما داریم برای تغییر زندگیمون بر میداریم داشته باشم….

    • من محمد فراهانی 30 ساله از شاهین شهر اصفهان هستم الانم مدیر فروش یکی از نمایندگی های بیمه در اصفهانم که میخوام بخشی از زندگی خودم رو بهتون بگم

    سال 90 بود که از دانشگاه اومدم بیرون و شدیدا دنبال کار میگشتم چون میخواستم به دختری برسم که همدیگه رو دوست داشتیم . حدود یکسالی بود که با هم بودیم و من میخواستم باهاش ازدواج کنم ولی چون کاری نداشتم و دانشجو بودم نمیتونستم به خواستگاری برم براهمین مجبور بودیم یه رابطه پنهانی به دور از خانواده ها باهم داشته باشیم. به هر راهی و هر کسی چنگ میزدم تا بتونم یه کاری هرچند بدون حقوق !!! پیداکنم تا بتونم برم خواستگاری. چندماه دنبال کار گشتم تا اینکه اتفاقی توی روزنامه یه آگهی دیدم. برای کار رفتم اونجا و دیدم که کارش تو دفتر بیمه ست. اونجا چند روز جلسه اموزشی داشت و بعد از تایید اونها آزمایشی میتونستی کار رو ببینی و بعد مشغول به کار بشی. اولش که تو جلسات آموزشی بودم زیاد برام جدی نبود گفتم که امتحان میکنم بعد اگه شد که … خلاصه بگم بعد آموزش کار رو ادامه دادم و چسبیدم بش . چند ماه که گذشت و تا حدودی هم که تو کارم موفق بودم و جا افتادم تصمیم گرفتم تا به خواستگاری دختری برم که ارزوی رسیدن بهش رو داشتم . رفتم خواستگاری و به هر نحوی که شد رضایت پدرش رو جلب کردم ( پدرش خیلی گیر بود ) . رسما باهم نامزد کردیم و من هم که میدونید روی ابرها بودم. چند ماه بعد از نامزدی زمان عقد رو هم مشخص کردیم و رفتیم دنبال خرید حلقه های ازدواج. روزها رو داشتیم سپری میکردیم که درست 3 – 4 روز قبل از عقدمون دردناک ترین اتفاق ممکن برام پیش اومد. مراسم عقدمون توسط پدر دختره به هم خورد و پدرش با دلایل و بهونه هایی که اورد مانع از این عقد شد ( توضیحش طولانیه ) و این رابطه رویایی ما به طرز عجیب و البته سریعی تموم شد .

    حتما تصورش رو دارید میکنید. دوران شکست عشقی من شروع شد و چند ماه دچار غم و غصه بودم و به زمین و زمان فحش میدادم . کم کم داشتم از حال و هوای غم و غصه میومدم بیرونکه دچار بحران مالی شدم.

    حدود یه سال و خورده ای میشد که با دوست صمیمیم یه وام مضاربه ای گرفته بودیم ( حتما میدونید شرایط وام مضاربه ای چطوریه ) دوستم وام گیرنده و من هم برای ضمانت سند خونه بابام رو گذاشتم . اصل وام هم دست رفیقم بود و با کاری که باش میکردیم سودش رو هر 6 ماه واریز میکردیم. بعد از 2 – 3 بار تمدید این وام مجبور به تصفیه این وام شده بودیم . چند وقت بود که من به رفتارهای دوستم مشکوک بودم چون از دادن اصل پول امتنا میکرد. باز هم فکنم حدس زدین چیشده . رفیقم اصل پول رو بابت بدهی های شخصی که بالا اورده بود و من هم اصلا ازش خبر نداشتم به باد فنا داده بود . خلاضه من مونده بودم و حدود 60 – 70 ملیون تومن بدهی و سند خونه ای که در خطر بود.

    خلاصه از چی بگم؟؟ از اعصاب خوردی من و خانوادم یا از چک هایی که به عناوین مختلف به رفیقم داده بودم و برگه شده بود یا از فروخته شدن ماشینم بابت چکی که به رفیقم داده بودم بگم یا از گریه ها و ناراحتی شدید درونیم تو اون اوضاع و احوال بگم. اینو هم اضافه کنم که رفیقم خودش رو موظف به پرداخت میدونست ولی اینقدر بدهی بالا اورده بود که این پول بخشی از بدهی هاش بود و حتی بدتر از اون زنش هم بعد از این که دیده بود امیدی به این زندگی نیس مهریه شو گذاشت اجرا و درخواست طلاق داد. یعنی قوز بالا قوز. یعنی نمیتونستم روی پرداخت بدهی بانکی از طرف دوستم حسابی باز کنم

    تو همون دوران بود که مدام از خودم و خدا شکایت میکردم که اخه چرا من ؟ من که اهل دختر بازی و شیادی و .. نبودم منکه نماز و روزم ترک نمیشد پس اخه چرا من و چرا این همه مصیبت ؟؟

    یادمه اواخر سال 93 بود که داشتم برای یکی از مشتری هامون عکس بیمه بدنه ماشین میگرفتم . تو یکی از این مراحل عکس گرفتن بود که باید ماشین رو روشن میکردم تا یه عکس از موتور ماشین و کیلومتر و پنل و… میگرفتم. به محض اینکه ماشین رو روشن کردم ضبط ماشین روشن شد و یکی از فایل های استاد عباس منش عزیزم شروع به خوندن کرد. کمتر از 2 دقیقه شد که من ناخداگاه داشتم به این فایل گوش میکردم . وقتی کار عکس گرفتنم تموم شد از مشتریم بابت موضوع فایل و اسم سخنرانش سوال کردم .

    یادم نیست چه فایلی از استاد بود یا مشتریم چه حرفایی بهم زد ولی این حادثه ( به نظرم لحظه تولدم بود و شروع راه موفقیت و قرار گرفتن تو مدار استادم و شما دوستان گلم ) انگیزه و اشتیاقی شد که به سایت سر بزنم . اینو دقیقا یادمه وقتی داشتم تو سایت چرخ میزدم به اولین فایلی که رسیدم فایل مربوط به سپاسگذاری و توضیحات استاد درباره کتاب معجزه سپاسگذاری از راندا برن بود .

    این فایل چنان تاثیری روم گذاشت که من رفتم و کتابش رو از کتاب فروشی خریدم و تمریناتش رو انجام دادم. در حین انجام تمریناتش انگار رد پای خدا رو تو تمام مراحل زندگیم حتی تو دل اون مشکلات عاطفی و مالی که برام پیش اومده بود میدیدم. انگار داشتم بهتر میدیدم و میشنیدم.

    دیگه شروع کرده بودم به دانلود کردن و دیدن فایل های استاد .

    با فایل مربوط به عفو و بخشش ( بخشی از دوره آفرینش که رایگان تو سایت بود ) تونستم نامزد قبلی و پدرش رو ببخشم و حتی براش آرزوی یه زندگی بهتر با یه پسر بهتر از من رو بکنم. از وقتی اینکارو کردم احساس عالی رو داشتم و دیگه هر وقت یاد نامزدم و شکست عاطفیم میفتادم احساس بدی رو هم تجربه نمیکردم و گریه نمیکردم حتی دوستم رو هم که برام این همه بدهی گذاشته بود رو هم بخشیدم.

    با فایل هایی مثل چشم زخم و دعای کمیل و برسی نامه حضرت علی به احساس عالی و خداگونه ای رسیدم و چقدر نظرم و دیدم نسبت به خدا و رحمانیتش تغییر کرد فایل مربوط به فقط روی خدا حساب باز کن که دیگه دیوانه کننده بود و فهمیدم که مثلا چقدر برای پیدا کردن کار به چه آدم هایی رو زده بودم و چقدر پیششون حقیر شده بودم و درنهایت هم هیچ کاری برام انجام ندادند . بعدا فهمیدم که یکی از دستان خدا بود که منو به این شغل و حرفه اورد ( الان میفهمم که چقدر این کار رو دوست دارم و ازش لذت میبرم و چقدر به روحیات من میخوره ) و منو با همکاران و آدم های فوق العاده ای که توی شرکت هستند و دارم باهاشون کار میکنم آشنا کرد.

    وقتی فایلهای مربوط به خدا تاس نمی اندازد یا خیر و صلاح و یا مخصوصا مجموعه فایل های شناخت خدا رو دیدم فهمیدم که چقدر میتونم به زندگیم مسلط باشم و چقدر خداوند من رو قدرتمند افریده که میتونم تمام اتفاقات زندگیم رو خودم رقم بزنم و چقدر نظم و قانون برجهان حکم فرماست که حتی پارتی بازی هم تو کارش نیست و چقدر خداوند خوشحال میشه که من ثروت مند و پولدار و البته شاد باشم.

    با فایل هایی مثل نابرابری ثروت در جهان ومعلولیت ذهن و ثروت در دوران رکود فهمیدم که هیچ محدودیتی برای کسب ثروت و درامد برایم وجود ندارد و چقدر این دنیا پر از موقعیت و ثروت و نعمت است ثروت فقط و فقط یک مسئله ذهنی ست نه چیز دیگه. همینطور این فایل ها باورهای منو اصلاح کرد طوری که نتیجه این اصلاح باورهام رو دارم تو زندگیم و درامدم میبینم

    با فایل کوتاه ولی فوقالعاده زیبایی ها را ببینیم به احساس فوقالعاده ای رسیدم و بعد به صحنه ها و مواردی در این جهان زیبا توجه کردم و نگاه کردم که تا قبل از اون نمیدیدم در صورتی که بارها و بارها به سادگی و راحتی از جلوشون رد میشدم. تازه معنی شعر سهراب برام معنا پیدا کرد که میگفت چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید. با فایل مربوط به پیام تبریک عید نوروز فهمیدم چقدر راحت میشود به خواسته ها رسید وقتی که فقط در هر لحظه به دنبال شادی و احساس خوب باشی بدون غر زدن بدون افکار منفی . و چه هدف جامع و بزرگی ست شاد بودن و جدی نگرفتن

    با فایل مربوط به کشتی کروز عمیقا باورت کردم استاد. باورت کردم که حرف هاو نصیحت هایت بوی شعار نمیدهد و بعد از اون چقدر تصور رویاهای بزرگ برام راحت تر شد

    فایل های مریوط به تضاد در زندگی و حتی محصول تضاد عامل موفقیت بهم یاد داد که تمام اون مشکلات عاطفی و مالی که برام پیش اومد چقدر بهم کمک کرد اند به پیشرفت من . فهمیدم که چقدر از نظر درونی و فکری خلا عاطفی داشتم و چقدر افکار بیماری زا درباره پول و ثروت داشتم.

    وقتی هم که الان دوره عشق و مودت رو خریداری کردم فهمیدم که چقدر خلا های درونی داشتم و چقدر خوب شد که اون زمان عقدم بهم خورد و حتی دلیل به هم خوردنش به بدترین و عجیب ترین شکل ممکن رو هم فهمیدم و خدارو شکر کردم که اگر این رابطه حتی به ازدواج هم ختم میشد مطمئنا به دلیل مشکلات و خلا های درونی من به زندگی قشنگ و رویایی ختم نمیشد. الانم که دارم تمرینات دوره عشق و موددت رو انجام میدم ( هرچند دست و پا شکسته ) دارم تغییرات رفتاری و اخلاقی خوبی رو به دلیل دوست داشتن خودم و هماهنگی ذهن و روحم میبینم و حس میکنم . حتی با یکی دو نفر هم که به خواسته هام در مورد دختر رویاهام نزدیک بودن آشنا شدم ( هرچند که به مراحل بعدی کشیده نشد ) و میدونم اینا نشانه های تغییر و نزدیک شدن به دختر رویاهامه

    وقتی دوره هدف گذاری و عزت نفس رو خریدم فهمیدم چطور میتونم به هدف هام تو زندگیم برسم . الان من بعد از 2 – 3 سال فعالیتم تو صنعت بیمه تونستم مدیر فروش شرکتم بشم وحتی درامدم نسبت به قبل حدود 7/1 برابر شده . حالا درسته که به درامد دلخواهم و هدفم که 3 -4 برابر شدن نرسیدم ولی ایمان دارم که به زودی زود بدهی هایم را صاف میکنم ماشین بهتری میخرم و به درامد و فروشهای فوق العاده که هدفم هست خواهم رسید.

    و در نهایت اگر تمام این فایل های رایگان و غیر رایگانی را که دانلود کردم یا خریدم یک طرف بزارم مطمئنا مجموعه فایل های عمل به دانسته ها بود که به اندازه تمام ان مطالب مفید و کاربردی که قوانین حاکم بر این جهان است برایم ارزشمند بود . فهمیدم فهمیدن کاری نمیکند و اگر عمل به این دانسته ها نباشدهیچ حرکت مثبتی انجام نداده ام . حتی اگر 100 بار در وسط راه تمریناتم کم آورده باشم نباید نا امید بشوم و با ایمانی قویتر باید به آنچه که بار ها و بارها برای کل مردم دنیایی که ایمان همراه با عمل داشته اند جواب داده است آنقدر عمل نمایم تا نتیجه بگیرم

    از خداوند که منو با استاد عباس منش و شما دوستان گلم آشنا کرد از ته دلم سپاسگذاری میکنمو امیدوارم به دنیایی که در آن به بهترین شکل ممکن با دسنات خودمان میسازیم

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      هادی زارع گفته:
      مدت عضویت: 3762 روز

      دوست گلم از داستان زندگیت و تغییراتت لذت بردم. مخصوصا طرز آشنایی ات با سایت درس بزرگی برام داشت که اگر کسی بخواهذ به طرزهای عجیب به راه درست هدایت میشنود و نیازی به راهنمایی دیگران و دلسوزی نیست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مصطفی خدابخشی گفته:
      مدت عضویت: 2058 روز

      دوست عزیزم از خوندن کامنت خالص و نابت نزدیک بود اشک بریزم.

      چقدر خدا و خیر و برکتش رو در زندگی ات عالی حس کردی و چقدر تونستی روی باورهات کار کنی و آفرین که تونستی ذهنت رو کنترل کنی تا آرامش وارد زندگی ات بشود.

      خدا بهت یه استاد خوب معرفی کرد و خدا خدا برکت دهد به این استاد عزیز که مایه آشتی ما با خودمان و خدای مان شده .

      برایش و برای تو آرزوی سلامتی ثروت شادی و سعادتمندی در دنیا و آخرت رو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    محمود بنیانی گفته:
    مدت عضویت: 3812 روز

    سلام جناب آقای خراسانی متنتان را خواندم بسیار زیبا و پر انرژی بود امیدوارم همچنان مسیر موفقیت را بیشتر از گذشته در پیش داشته باشید راستش درخواستی داشتم می خواستم چنانچه امکانش باشد در رابطه با موضوعی مشورتی با شما داشته باشم ممنون می شوم اگه پاسخ بدهید من در حال حاظر شیراز زندگی می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    لیلا شب خیز گفته:
    مدت عضویت: 3458 روز

    آقای ریسمانچی دوست بزرگوارم عرض سلام و ادب

    بسیار بسیار از لطف شما دوست بزرگوارم ، سپاسگزارم

    وقتی حضرت موسی با شعیب آشنا شد ، حضرت شعیب به موسی فرمود ، هشت سال به من خدمت کن و دو سال دیگر هم به اختیار خودت ،

    بنده باید حالا حالا ها در خدمت استاد عباس منش شاگردی کنم که این از بزرگترین افتخارات بنده محسوب می شود

    چه قدر از خداوند سپاسگزارم که همراهان فهمیمی مانند شما دارم که به نظرم بالاترین موهبت خداوند است ،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    حسن وفایی گفته:
    مدت عضویت: 3545 روز

    سلام دوستان

    اول بگم که خیلی خوشحالم که در جمع انرژی مثبتهایی چون شما قرار دارم

    باید قدر خودمون رو بدونیم چون مثل ما کم هست با اینکه باید به فراوانی معتقد باشیم ولی حقیقتیست و این وظیفه ی ماست که چون استاد این فرهنگ رو در جامعه رواج بدیم.

    بعد به عزیزانی که در مسابقه برنده شدند و رأی آوردند از صمیم قلب تبریک بگم.

    با خواندن سرگذشت جمع زیادی از شما من هم درسهای فراوان گرفتم و امیدواریم به آینده بیشتر شد.

    خدا را شکر که افراد پر انرژی و امیدوار یکجا جمعند و من هم همونجام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    لیلا شب خیز گفته:
    مدت عضویت: 3458 روز

    سلام و عرض ادب خدمت آقای مرادی عزیز

    لطفا یک بار دیگر متن بنده را مطالعه بفرمایید ،

    بنده اصلا نگفته ام که سیزده سال است با استاد آشنا شده ، بلکه نوشته ام بعد از سه بار شکست های متوالی در طول این چند سال ، بعد از آخرین شکست ،که به حرم مشرف شدم حدود یکسال پیش بود و همانجا با سایت آشنا شدم، البته تاریخ عضویت من حدود اینجا هفت ماه است اما از پنج ماه قبل با ایمیل دیگری در سایت بودم که بعد از. فیلتر شدن سایت استاد ، ایمیلم باز نمی کرد و با ایمیل جدید وارد شدم در مجموع فقط یک سال است که عضو سایت استاد هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    حسن فرجی گفته:
    مدت عضویت: 3903 روز

    مدت عضویت: 657 روز

    تعداد دیدگاه‌ها: 22 دیدگاه

    باسلام عرض خسته نباشید به استاد گرامی

    و همچنین تمام هم گروهی های خوبم

    من 6 سال پیش در جلسات رایگان استاد در میدان تجریش شرکت کرده بودم ولی پیگیری نکردم ودیگر خبر خواستی نداشتم که استاد چه جلساتی برگزار میکند

    اربعین دو سال گذشته با چند نفر از دوستان پیاده راهی کربلا شدیم

    برای من خیلی هیجان انگیز بود و یکی از بچه به من گفت دفع اول که میای زیارت هرچی از خدا بخوای بهت میده منم بدون هیچ فکری بدون درخواست چیزهای مادی از خدا خواستم فقط درست زندگی کردنو بهم یاد بده و لذت بردن از این دنیای زیبا و آرامش داشتن کنار خانواده رو. …… شاید با ورتون نشه من به صورت اتفاقی در اینترنت دوباره با گروه استاد عباس منش آشنا شدم و مسیر زندگیم تغییر کرد افکارم منفی نبود ولی بی هدف بود هر روز مثبت و مثبت تر شد تا جای که الان نگاهم به زندگی یک نگاه کاملا متفاوت شده و الان متوجه میشم که چقدر راه برای رسیدن به نعمت های خداوند زیاد است فقط کافی است که اون راهو پیدا کنیم وهمیشه پیش خودم فکر میکنم چه هدیه ی با اسم زیباخدا در اربعین به من داد (((( سید حسین عباس منش )))) که هر کلمش برای من یک معنا داره و خیلی برام عزیزه

    باتشکراز استاد خوب ودوست داشتنیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: