«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 68

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هادی توکلی گفته:
    مدت عضویت: 2894 روز

    سلام خدمت همه رهروان توحیدی!

    من داشتم دنبال الگو میگشتم و دنبال تایید کردن حرف های استاد نسبت به اینکه افراد سایت چقدر پیشرفت کرده اند و چقدر نتیجه گرفتند. نظرات خیلی از فایل ها را دیدم ولی تاثیر هیچ کدام به اندازه این فایل نبود البته خواندن نظرات فایل.

    دوستان من به الهامم گوش کردم درچند روزی خیلی نتیجه گرفتم. از کلیک کردن اشتباهی در سایت که مرا در این صفحه رساند که من جوابایم را بگیرم تا الهاماتم همه اش کمک میکند.

    این را تازه میفهمم اگر به خودم جرآت تغییر دادن باور هایم را بدم از هر موقعیت که قبلا نمیشد هدایت میشوم به سمت خواسته هایم

    خدارا شکر ومیخواهم از خدا همه ما و خودم اهل عمل باشم. یعنی ایمان داشته باشم.

    شاد باشید درپناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    ..... گفته:
    مدت عضویت: 2466 روز

    به نام خدا

    من روز 14 مهر اولین فایل آموزشی استاد عباس منش را نگاه کردم. یعنی 19 روز است که با ایشان و ایده هایشان آشنا شده ام. در این 19 روز ساعت ، روزانه 2 ساعت به برنامه ها نگاه کردم و تمرینات را انجام دادم. به جرات می توانم بگویم اگر تنها یکی از قوانین گفته شده در برنامه ها را هم بتوانم تا آخر عمر انجام بدهم، خودم را سعادتمند و موفق می دانم و آن قانون، قانون ” توجه ” است. توجه به خواسته ها و روی برگرداندن از ناخواسته ها.

    الان داشتم یکی از فایل ها را گوش می دادم که آقای عباس منش در آن فایل خواستند نتایج هر چند کوچکمان را در سایت ثبت کنیم تا به خود و بقیه انگیزه بدهیم.

    نتایج 19 روز اول :

    1- یک حال خوش که قبلا مشابه آنرا تجربه نکرده ام. من کلا آدم مثبتی هستم اما حال خوشم مثل اکثر آدمهای دنیا در نوسان بوده. به ورودی های ذهنم توجه نمی کردم فقط وقتی یک چیز خیلی اذیتم می کرد ( مثلا اخبار بد) خودبخود کمتر به آن توجه می کردم تا حالم را خوب کنم. نادانسته از قانون توجه استفاده می کردم. نادانسته و البته ناقص و نه همیشگی. بنابراین باور هم نداشتم که بشود به یک حال خوش که طول عمر بیشتری دارد و کمتر دستخوش نوسانات می شود دست پیدا کرد ، و البته الان دیگر چنین باوری ندارم. از پیوستگی این حال خوش و این امیدواری که قطع و وصل نمی شود بسیار راضی هستم.

    2- حالا که حالم خوبتر شده، حالا که آگاهی ام بالاتر رفته و حالا که مثل یک دانشمند علوم ( که سعی در کشف قوانین جهان مادی دارد) سعی در کشف قوانین مرتبط با انسان و جهان دارم، یکجور هماهنگی در خودم حس می کنم. و فهمیده ام که می توانم از اتفاقات زندگی ام به عنوان پارمتری برای سنجش میزان هماهنگی ام استفاده کنم. به این صورت که هر قدر هماهنگی ام با خودم و جهان بیشتر شود و آرامتر و شادتر بشوم، اوضاع بیرونی هم خودبه خود بهتر پیش می رود و برعکس اگر ناهماهنگ باشم، آثار آن در زندگی ام آشکار می شود.

    3- دیشب نزدیک ساعت 12 داشتم تصاویری از اهدافم را در گوگل جستجو می کردم تا دانلود کنم و در پوشه تصاویر اهداف بگذارم. موزیک آرامش بخشی را هم گوش می کردم. لبخندی پیوسته هم روی لبم نشسته بود که خیال نداشت بلند شود. راحت روی صورتم لم داده بود. همین موقع ها بود که یک پیامک به موبایلم آمد. بیشتر از یکسال است که یک سرویس خدماتی برایم پیامک های اسپم می فرستد. بارها خواستم آنرا کنسل کنم، در اینترنت گشته ام تا نحوه کنسل کردن آن سرویس خاص را بفهمم اما چیزی پیدا نکردم. امروز عصر که یکی از پیامک هایش آمده بود، تصمیم گرفتم هر جور شده شماره تماسی از آن سرویس خدماتی پیدا کنم و به آنها زنگ بزنم تا دیگر برایم پیامک نفرستند اما باز هم چیزی پیدا نکردم. می خواستم متن پیامک را نگاه نکنم و به کار جمع آوری تصاویرم مشغول شوم اما کلمات اول پیامک را دیدم که با دفعه های قبل فرق داشت. نوشته بود ” اگر می خواهید سرویس را کنسل کنید کلمه off را ارسال نمایید”. قبلا بارها این کلمه را برای بقیه سرویس ها و حتی همین سرویس ارسال کرده بودم و اتفاقی نیافتاده بود. اما هیچوقت خودشان پیام نداده بودند که بیا و من را کنسل کن. من با تعجب کلمه off را ارسال کردم و برایم پیام آمد که ” سرویس با موفقیت غیرفعال گردید.” شاید این یک نتیجه کوچک باشد اما فقط من که یکسال است با این سرویس کلنجار رفته ام می دانم که این قضیه یک نتیجه آنقدرها کوچک هم نیست. این بازتابی از هماهنگی جهان درون من است.

    استاد عباس منش در یکی از فایلهایشان گفتند که ” من همه جور رویکردی به جهان را امتحان کرده ام: بدبینی مطلق، شک گرایی، واقع بینی و خوش بینی. از بین همه اینها به جرئت می گویم که باید خوش بینی را انتخاب کرد”

    من همانطور که گفتم آدم مثبتی هستم اما یکی دو سال است که ناخودآگاه به افکار ناامید کننده اجازه داده ام روبروی آن ذات گرامی (که از روز تولد مانند یک شمع جاودان در آتشدان قلم می درخشیده و دنیای من را روشن نگه می داشته) بایستند و با قدرت آنرا فوت کنند و شعله اش را کم سو و ناآرام و نزدیک به خاموشی ببرند. اما الان حس می کنم دوباره به مسیر درست و آن راهی که با روحیه راستین من سازگار است برگشته ام. و الان حالم آنقدر خوب است و آنقدر درونم روشن است و امیدوار که دوست دارم به خودم بگویم ” آن شمع جاودان که در آتشدان قلبت می سوزد را هیچ کس نمی تواند فوت کند حتی خودت”.

    پیروز و شاد باشید دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      آینا راداکبری گفته:
      مدت عضویت: 3364 روز

      سلام عزیزم

      مرسی از کامنت خوبتون و عالیتون خیلی عالی است و انگیزه بخش و قلم روایی و عالی دارید آفرین

      داشتم با خدا صحبت میکردم و علت را از او خواستم و کلی باهاش حرف می زدم و ناخودآگاه به این قسمت سایت هدایت شدم دوستداشتم نظرات دوستان را بخوانم اینجا همان جای سایت است که هر وقت دلم می گیرد اینجا می آیم و هر کامنتی قلبم را گشود تر می کند، کامنت سرکار جوابی بود که خدا به من داد قسمت 2 کامنت شما همان جواب من است از شما متشکرم . یک عالمه منتظره کامنتهای خوب سر کار خانم هستم

      موفقیت ادامه دارد …………

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    اسامه پروین گفته:
    مدت عضویت: 3846 روز

    سلام دوستان عزیزم

    اول از همه چیز خداروشکر میکنم بخاطر این قسمت از سایت به طور مخصوص

    چون ساخته شده برای ایمان آوردن ما ، برای باور ساختن و باور کردن ما.

    و بعد از اون انگیزه گرفتن و انجام عمل. که عمل بعد از ایمان میاد و دانش تا ایمان فاصله هست به قول خداوند ” یا ایها الذین آمَنوا ، آمِنوا”

    ای کسایی که {میگید} ایمان آوردید، ایمان بیارید. و بعدش نعمات بی نهایت خداوند و بهشت فردوس رو با چشم ببینید.

    در همی نراستا به نظرم اومد که در حین خوندن داستان بچه ها یه خلاصه کوچولو با اسم دوستمون از داستانش بنویسید و بعدا با خودتون مرور کنیدو هر لحظه که احساس سستی به سمتتون اومد اونو مرور کنید و بخونید و ایمانتو رو قوی کنید .

    امیدوارم مفید واقع بشه.

    موفق و موید باشید

    و خداوند در همه لحظات یار و یاورتون باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    طیبه مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3009 روز

    خیلی حس خوبی دارم مینویسم چون یه جایی و همیشه دوست داشتم از زندگیم بگم و از خدا.

    خودش داره مینویسه برام واز احساس خوب وپر از ارامشم حرف میزنه و منم خودم سپردم بهش تا بگه مینویسم.

    دوست دارم از تجربه ازدواجم بگم قبل از اشنایی با استاد و خدای عزیزم که ی ه درس و تجربه ودرک بهتر واسه قوانین خداوند بشه برای عزیزان.

    من تو وجودم خلا های زیادی داشتم که فکر میکردم با وجود یه نفر پر میشه برام و عاشق شده بودم و هیچ چیزی جز رسید به طرف مقابل.

    از خداوند اصرار میکردم اون طرف و به شکلی شده بهم بده اما خدا خیر وشر ومو بهم میگفت و من گوش نمی دادم.من نشانه های خدا که باهام حرف میزد ونمیدیدم وفقط دوست داشتم به هدفی که داشتم برسم وخداذهم اخطار میداد اما در نهایت آزادیم هر طور که بخوام تصمیم بگیرم و این ازدواج با مخالف پدر و مادرم و اصرار والبته سکوت معنا دارم در بعضی جاها شکل گرفت.

    عروسی نکرده بودیم در دوران نامزدی من فهمیدم راهو اشتباه اومدم و اون فردی من عاشقش بودم اصلا با معیار ها ویژگی های من در زمان بچگی نمی خونه و با من زمین تا اسمون فرق داره.با ز چون خلا وابستگی به رابطه ای که فقط از جانب من بود ادامه داشت.بعد اشنایی با قانون افرینش فایل نهم روابط فهمیدم از کجا ضربه خوردم

    خلاصه من هدفمو تا اخر نرفتم خداروسپاسگزارم همون نیمه کار فهمید که اشتباهی اومدم باز کمک م کرد وصدامو شنید ویه شب تو شبای دهه محرم تصمیم گرفتم راهم و عوض کنم و جدا شم با مخالفت های شدید اطرافیانم روبه رو شدم اما توکل کردم به خدا وگفتم من خرابش کردم اما درستش میکنم توکنارمی نمیترسم.

    والدینم بشدت از نگاه و حرف های دیگران واهمه وترس داشتن اما من با توکل وپراز ایمان قطعی تصمیم را گرفتم.

    یاد م میاد طرف مقابله اول راضی شد توافقی جدا بشیم اما وسطایی راه منصرف شد وگفت این کارو نمیکنم و فشارهای اطرافیانم از هر سمت به من وارد میشد اما من اون موقع قدرت رو از همه گرفتم و دادم دست خودم و گفتم میشه باید این کار انجام بشه.

    خداروشکر همه چیز بامن همراه شد ویک هفته دوهفته همه چیز تموم شد.

    ارام شدم و یه ایمان قلبی در رگهام جاری شدن. یادمه از کل اون ادم ها هم گذاشتم وبخشیدمشون با قلبم چون قبلش خیلی کینه گرفتم اما یه چیزی تو وجودم ارامش میخواست وبا بخشش واین نگاه به خداوند که پیش خودم زمزمه میکردم :طیبه خدا با این بزرگیش داره هر روز بنده هاشو میبخشم و هیچی از بزرگیش کم نشده منی که خدارو دوست دارم بیام ومثل خودش بخشنده با گذشت باشم.(این درحالی بود که همه اطرافیانم به من میگفتن ما باشیم پدر طرف و در میاریم وپوستشو میکندیم به راحتی ازش نگذر)

    اما من میخواستم اروم باشم وخوب بمونم مقصد پوست کندن کسی رو هم نداشتم وبخشیدم وشروع کردم به فراموشی و دوباره زندگی.

    دوستانم عزیزانم وابستگی عاطفی ادم هارو به مرز دیوانگی و افسردگی میکشونه که اگه ادم روی خودش کار نکنه متوکل وایمان وامید نداشته باشه نابود میشه من این دوره ی خفقان رو گذروندم اما به لطف خودش با منو با اقتدار بلند کرد تا شاااد باشم و بدونم زندگی هنوز جریان داره.

    این مسیر ازداواجمم خیلی جالبه ???????

    هیچ اتفاقی نیفتاد نکردم هم مثل همیشه یه سوژه برای یه مدت دست گرفتن و بعد اینم تموم شد ش اونم از ترس و نگرانی های که درباره مردم چی میگن ؟؟؟

    یادمه مادر م خیلی سرزنشم کرد که گفتم این راهو نرو وپدرمم همینطور اما شجاعانه پای کارم ایستادن وگفتم مقصر خودم بودم وینو هر دوشون ساکت شدن و منم به فکر رفتم چون دونستم خودم مقصرش بودم.

    یادمه استاد گفت فر شجاع کسبه که مسئولیت تمام زندگیشون به عهده بگیره به خودم افتخار میکنم که هموم موقع شجاعت داشتم وپذیرفتم.

    حرف زیاده ومن دریااایی از حرف ها

    روحیه م همیشه خوب بوده اما تا قبل اشنایی با استاد واگاهی های که بهمون داد من داشتم رو به نابودی میرفته حال وهوام خیلی بد وتو فرکانس خیلی بدی قرار گرفته بودم انگار میخواستم از خدا قهر کنم و برم به مسیر دیگه.

    تجررربه سقوووط در تاریکی محض ومن تجربه کردم و یه شب رفتم با تسلیم پیش خدا گفتم من که بهت ایمان دارم کمک م میکنی خدایااااااااااااااااا کمکم کن بهت خیلی نیاز دارم منو ببخش توبه پذیر مهربان.

    ‌من حکایت همون توبه نصوحم هزار بار توبه شکستم

    اما باز لطفش شامل حالم شد و منو بخشید وصدامو شنید منتظر یه کسی از سمتش بودم و میدونستم نجاتم میده.

    نجات وکشتی نجاتش جلوی پای منم ایستاد

    استاد عباس منش و فایل فراوانی داخل یه فلش که جالب اینجاست از دست کسی اونم گرفتم که همسر اینده

    تمام نشونه های زمان بچگیمو داره ودقیقاااا باز فالهما فجورها وتقواهاااا داره خیر مو بهم میگه قربونش برم که اینهمه بهم لطف داره نمیدونم چجوری بنویسم اما مینویسم

    یادم میاد وقتی صدای استاد و شنیدم اومدم تو دنیای دیگه دنیایی که همیشه اون ته ته های درونم بهش ایمان داشت ودیدم همون پیام ودست خداست.خدایاشکرت

    مقاومت های ذهنم که سفت وسخت بود و چسبیده اما من ادامه میدادن وگوش میدادم

    فایل های استاد چندتا بود تو فلش اما من هربار گوششون میدادم ومتوجه حقیقت راستین قرآن میشدم.

    اگاااهی نوور و روشنایی بر من غالب وتابیده شده بود چقدرخداوند از رگ گردن نزدیکترنم رو با ایه ی 186سوره ی بقره پیدا کردم.

    یاد گرفتم بنویسم تا اتفاق بیفته یاد گرفتم توجه من اتفاقات و رقم میزد ه ومن دنبال همین حقیقت ها بی بودم که جوابی وراهی براشون نداشتم.

    شروع کردم به تغییر هر انچه شنیدم

    اگاهانه ورودی ها را بستم وکار کردم وارد کار خوبی شدم که دوستان و انسانهای خوبی سر راهم قرار گرفتن که خیلی بهم کمک کردن.والبته همسرم هم همان جا بود.

    ایشون دست دیگه ای خدا بودن که وارد زندگیم شدن دراینده نزدیکم هم ازدواجم با ایشون انجام میشه ان شاا…. که ایمان دارم با فایل هوا اگاهی های استاد خدای مهربانم اینده ای سراسرررر لذت وشااادی و سلامتی و عشق و ثروت در دنیا واخرتم وموفقیت را دارم پیش روم.

    من خواسته های کوچکم را درخواست کردم مثل همان غذای دل خواهم مثل همان فردی که جذبش کردم مشتریم بشه مثل فروش هایم و برخورد ادم ها با من مهربان تر و روحیه م چقد بالاتر و انرژی م چقد مضاعف تر شد.

    رابطه م با خانواده خواست بهتر بشه وبه لطف خدا و فایل های استاد الان ارامش کامل و در خانواده دارم وقتی تاثیرات بیرونی بروی اطرافیانم را میبینم

    استاد جان

    همون موقع که سال 95 شروع کردم به تغییر محیط اطرافم هم همزمان تغییر کرد ن ادم های ناخالص جدا شدند و خالص ها با من ماندند رفتار خانواده واطرافیانم بهترین شده ‌.

    تازه نگاهم به دنیا عو ض شده و دنیا چقدر زیبا بوده با تغیررر نگاه خودم و عوض شدنم و شناخت خداوند عزیزتر از جانم و دنیا با قوانین.

    من اینده ام ر و دیدم وایمان دارم بهش میرسم به اون نقطه ای که میخوام خیلی بلندی پستی بوده این مدته اما من همچنان اصرارانه به مسیرم ادامه

    میدم.

    نوشتن هدف واغاز کردم وتجسمش کردم و به هدفه های رسیدم اما همچنان ادامه داره از خریدن وسایل بهتر گوشی بهتر رفتن به مشهد مقدس که سالها ارزوشو داشتم.بخدا وقتی ادم خودش تغییر کنه واعمالشو درست کنه چیزی نیست که بهش داده نشه.

    داستان مشهدم جالبه و گواهینامه گرفتنم بعد اشنایی با قانونو استاد عزیز.

    من پارسال خیلی دلم میخواست یه جای برم دور از منطقه خودمون گفتم یه جای زیارتی به خدای مهربون درونم گفته بودم ومطمئنم جورش میکنه چون روزها بود تو وجودم پیداش کرده بودم و مادرم گفت نمیشه چون من قضیه یه جای زیارتی و مطرح کردم خلاصه من تو دلم به خدام گفتم نمیشه نداریم خدا جون جورش کنه.

    قبلش من سفر مشهد و نوشته بودم وتجمسشم کرده بودم.ورها شدم نسبت بهش

    تا اینکه یه روز پسر عموم بیاد دنبال برم خودشون و منم رفتم حین صحبت با دختر عموم گفت میخوام با دوستام مجردی مشهد بریم میای.منم که انگار میدونستم اینارو کی برام جور کرده گفتم حتما وروز بعدش با هزینه رایگان تا محل سوار شدن مون مارو ترسوندن در حالی که دختر عموم وخانواده ش همش نگران رسیدنمون وبردن وسایلمون بودن ومن ارام به خدای بزرگم سپردم که خودشو جورش کنه ومن میخوام لذت ببرم از این سفر.

    وخدایا شکرررت

    یاد حرفها و دوره ی عزت نفس افتادم و تو محلی که اقامت داشتیم از خودم جلو دختر عموم ودوستاش اگهی خودم ونکات مثبت خودم و خوندم برای اولین بار این ترسو شکستم و هیچ اتفاقی نیفتاد.

    اونجا هی می نوشتم وتمرکزم روی نکات مثبت لود ومیخندیدم وشاد بودم وتضا هایی که باهاشون برخورد میکردم و می فهمیدم این یه موهبته و میدونستم الان چی رو باید درخواست کنم.

    انگار من کلا تو این حالت دیگه بودم و اطرافیانم تو فضای دیگه.

    حس دانستن اگاهی از همه چیز وچه اتفاقاتی داره تو دنیای اطراف وزندگیت میفته بنظرم بالاترین نعمت و لطف خداوند به هر انسانیه و البته عشق خداوند رو تو وجوودت روشن کردن که هر لحظه هدایت میکنه ‌.

    داستان گواهینامه گرفتنمم چون من خیلی دوست دارم ماشین سوار شدن و از اهدافمم هم هست گفتم خدایا گواهینامه گرفتن با منه ماشین خریدن با توو.

    واز اونجایی که یه بار اومدم زندگی کنم مصمم به انجامش شدم.نجواهااای ذهنیم میومد اما من باورهای خودمو ایجاد کردم وبا قانون هایی که تو درون ی افرینش زادش گرفتم قویتر حرکت کردم (تو سال 96من تازه محصولات استاد خریداری و اقدام به کار کردن روی خودم کردم و گواهینامه گرفتنم هم همزمان با پیشروی یادگیری قانون شد)

    از همون اول چالش ها اومدن ویکی از نزدیکان همون روز فوت کردن که من میخواستم ثبت نام کنم اما من رفتم وبا مخالفت های شدید ثبت نام کردم (عینک میزنم نبرده بودنش از خدا خواستم به افسری که تست چشم پزشکی میگیره و قبول کنه وبرگمو امضا کنه و همین هم شد)

    همون روز پیش اون یکی دست خدا ررفتم ویه سوالی که تو ذهنم درباره ش داشتم برطرف شد وخدا پاسخشو داد والبته ایشون ماشین خریدن خداروشکر خیلی بهشونم میاد.

    خدایا سپاسگزارم.

    انگار همه دنبال اشنا و پارتی میگشتم اون روزا اما من پسرم به خودش پارتیم بشه ویه مربی عالی از اون اموزشگاه برام جور کنه که جورش کرد وخیلیم خوش گذشت و نکات مثبتی ازش گرفتم.خیلی از هم صحبتی باهم لذت بردیم تو اون روزا من خیلی عالی راااندگی میکردم ویاد میگرفتم والبته از قانون تجسم استفاده میکردم قبلش.از قانون درخواست برای کمک کردن بهم و جور کردن دستهای دیگه ش که تو تون روزها میخواستم از پول از همه چیزای واتفاقات خوبی که برام افتاد که یه دنیا بود.

    در ودیواررر وهمه برای من کار میکنند.واز همه سمت لطف خدارو دارم میبینم بوسیله دستانش.

    من حتی مربی های امتحان رو نمیتونستم تشخیص بدم که چه کسی میاد من سر اخرین مرحله عملی چند بار رد شدم بخاطر باور کمال گرایی که داشتم اما اونجا صدای استاد و شنیدم که میگفت ما عزت نفس مون نباید به تلاش وعزممون گره بزنیم نه نتیجه کار شاید بار اول ودوم نشه اما در ادامه حتما موفق میشی یه فرد موفق وبا عزت نفس شاید در دفعه اول موفق نشه اما همیشه میدونه ادامه میده خلاااصه اینقدر ادامه دادم تا اخرین باریکه مادرم بهم گفت نمیتونی بگیریش وبیخیالش شو یکی دوسال بهش هستی همون روز قسم خوردم کارو تموم کنم وبا شیرینی برگردم وبه لطف خدا ودر خود باوری خودم وناباوری وبهت همه اطرافیانم که من گواهینامه گرفتم که البته من برای خودم هدف دارم دنبال اهداف خودمم خداروشکر واز کسی تقلید نمیکنم و خوشحال هم میشم انگیزاننده بقیه هم بشم موفق شدم وکارتمم گرفتم وزنده باد خدای خودم و خودم واستاد و قوانین حاکم بر جهان

    (بعد من که شروع کردم گواهینامه بگیرم خیلی از نزدیکانمم یه تکونی خوردن واسه پیشرفت واین برام جای شکر واحساس خوب مفید و ارزشمندی و افتخار داشت برام که راهم باعث بشه خیلی ها به خودشون بیان)

    خلاصه اتفاقات همین جور داره برام میفته از سلاکتیم تا روابط بهتر شده م با خودم اطرافیانم و مردم ودر صلح بودن با خودم وابستگی هامو به درونم دارم افزایش میدم وقدرت هام داره بیشتر و بیشتر میشه اگاهی هام اصلاااا یه عالمه احساس های فوق العاده که همه شو مدیون لطف بی کرانه خدامم دوستش دارم وعاشقشم خیللللییییییی زیااااد.

    نتایج من هم چنان ادامه داره واین راه همچنان ادامه داره وقت گذاشتم وظیفه خودم دونستم تا نکن ای از این اقیانوس خوبی و اگاهی باشم تا نوری باشم تا بقیه نور های مانده در تاریکی وبینار میکنه.

    استاد جوووونم خیلییییییی دوستت دارم عاشقتم وهمه دوستان عزیزم وخانواده خوبم و بخدای عزوجل وبی نهایت قدرتمندم میسپارم

    در پناه آن یگانه بی مثال.

    جاوید باشید وسر افراز ????????

    شاااد وسلامت وثروتمند در دنیا واخرت وخوووشبختتتتتتتت ان شاا…. در دنیا واخرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      آینا راداکبری گفته:
      مدت عضویت: 3364 روز

      سلام دوست گرامی

      می خواستم فقط ستاره بدهم ولی حیفم اومد به شما چیزی نگویم آفرین آفرین به شما برای این همه ایمان خیلی خوشم آمد شما نمونه یک انسان عالی هستید آفرین به دلم پاک و خالصانه اتان.

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2216 روز

      سلام بر طیبه مرادی نازنین و دوست داشتی خودم 🌼

      باز هم منو با نوشته ت در یه فیلم خلاصه از مسیری که توسط “تو” طی شد همراه کردی و کلی برام حس خوب رقم زدی و قوانین رو برام یادآوری کردی.

      سپاسگزارم از خداوند که امروز که بارها به تو و زیبایی هات فکر کرده بودم هدایت شدم به این نوشته در مدتها قبل 🙏🌺

      و تحسین ت می کنم 👏

      که تا اینجا اینقدر عالی پیش اومدی.

      تحسین ت می کنم 👏برای این رابطه ی زیبا با خدای درون ت.

      تحسین ت می کنم 👏برای این آرامشی که از هماهنگی درون ت در وجودت مشهود هست.

      خیلی خوشحالم برای تمام تعهد ت و موندن ت در این مسیر و بودن ت و داشتن ت. 🌸

      خیلی دوستت دارم ❤️

      خوشحالم و سپاسگزارم از تو و از خدای نازنین مان🌸🌼

      خداوند عاشق توست ❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        طیبه مرادی گفته:
        مدت عضویت: 3009 روز

        به نام تنها خدا

        سلام عزیز دلم نرگس جان

        خیلی خوشحالم که برام کامنت گذاشتی خانم ارزشمند و دوست داشتنی ♥🎈

        خدارو صد هزار مرتبه شکر

        خیلی هم شکر که برات مفید بوده و شما هدایت شدی به سمت خوندن داستان من .

        من هم به شما و خودم و وخدای بزرگمان افتخار میکنم و یقینا خداوند عاشق ماست ♥🎈

        عزیزم واقعا حس من به نوشته هات عالیه .دقیقا عطر خدا رو میتونم تو نوشته های خدا گونه ات بفهمم و دریافت کنم .

        خیلی دوستت دارم ♥🎈

        خدارو شکر که تو تو مسیر زندگیم هستی .

        برات بهترین ها رو آرزو دارم .

        در پناه خدای عشق 🎈♥😚

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    طیبه مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3009 روز

    به نام خدای عزیز از جان خداوند غفور و توبه پذیر مهربان

    سلام استاد عباس منش وهمه ی خانواده صمیمی من.خداروشکر وسپاسگزارم که به من فرصت داد تا برگردم و کارهای نیمه تمام خودم و انجام بدم و در راه هدایت درستش وبا دست مهربان و خانواده ی که جمع شدند همراه وهم مسیر بشم.

    استاد منم وظیفه م دونستم و بیام اینجا از اتفاقات خودم و زندگیم و موفقیت های که تا الان بدست اوردم بگم در فایل پرسش وپاسخ 13انگار هدایت شدم به این فایل ونوشتن تجربیات ویه نفر کامنت من و خوند و درس گرفت و باورش به خودش و خدای خودش عوض شد برام کافیه وبه خودم افتخار میکنم.

    من طیبه مرادی متولد 1370بزرگ شده ی یکی از روستاهای استان کرمانشاه.

    داستان زندگی من خیلی عجیبه شاید مثل داستان زندگی خیلی از ادم ها.

    از کجا شروع کنم بگم بهتره از نگاه به خداوند و ایجاد این باور حرف بزنم. در گذشته من نیروی درونم و بیشتر باهاش در ارتباط بودم یعنی یه نوع ایمان ونگاه قشنگی به خدا داشتم والبته پر رنگ تر شده.این ایمان ونگاه منو همیشه از همون سن کم از همسالان خودم جدا میکرد من به صداقت به مفید بودن به احترام به خوب ومهربانی اعتقاد داشتم.همیشه اون خدای مهربان و توبه پذیر تو ذهنم بود اما باورهای نادرستی داشتم اما غالبش میشد رابطه خوبی باهاش داشتم ودرکش میکردم. من عادتی که به نعمت های خدا داشتم این بود که هرچی برام میپختن از همون بچگی خداروشکر میکردم یعنی همه غذایی می خوردم وبابتش از خدا و مادرم و پدرم تشکر میکردم.باور به خدا وکمک کنندگیش همیشه تو وجودم بوده دوست داشتم راه راست برم نمیدونستم خداباکسانیه که راه خوب وکار خوب میکنن هست پس سعی میکردم کارهای خوب انجام بدم.تا خدا راضی باشه ازم.صادق ومهربون وبا گذشت باشم کینه ای نباشم و بخاطر رضایت خدا کار ی انجام بدم.این یه ذهنیت که از همون دوران نوجوانی و نونهالی داشتم.امیدواریم به خدا و شاد ومثبت بودن خونده رو بودنم از نکات مثبت منه.اگه مشکلی تو خانواده م پیش میومد من ته دلم ایمان داشتم حل میشه و بقیه و دلداری میدادن ومیگقتم توکل به خدا انگار این خدا جز جدایی ناپذیر تمام قسمت های زندگیم بوده.من هم باورهای مذهبی داشتم اما دلم میخواهد از باورهای درست و موفقیت امیزم بگم تا بقیه هم بگن میشه مدرس بگیرن.

    باور سلامتی من خوب بوده همیشه یادمه کمتر مریض میشم و دکتر هم نمی رفتم و دفترچه بیمه من همیشه دست نخورده نوو?????? خداروشکر میکنم بابتش یه باوری که داشتم وقتی بود توم و حالا بعد اشنایی با استاد قوانین خداوند اینکه نیاز به توجه خیلی کم بود توم یعنی زیاذ د دوست نداشتم بهم توجه شه و کانون توجه باشم.ن میخواستم مریض کنم واسیب بزنم به خودم که ترحم جلب کنم برم دکتر باور کنین تو این چندین ساله سه یه چهار بار اونم تو بچگیم دکتر رفتم.

    اگرم سرما می خوردم سعی میکردم دکتر نرم و خود درمانی کنم وبا یه شربت با قرصی حل بشه.اما سر درد داشتم بخاطر نوع نگاهم و باورهای بیمار گونه خودم بود که به شکر خدا از وقتی با استاد اشنا شدم نه مریض میشم نه قرصی نه سر دردی.تو این دوسه ساله.

    بواسطه تغییر نگاهم به خودم وهمه چیز بود خدایا شکرت.

    من یه باورهای در مورد موفقیت همیشه داشتم از قبل که من تو هر شرایطی هم که باشم میتونم موفق بشم و به چیزی که میخوام برسم.یعنی همون نوجوانی شروع کردم به داشتن خواسته وهدف های بزرگ وپیشرفتو ورشد وعاااشق این بودم که برای خودم کسی بشم.

    با شور مشوق و علاقه به پدر و مادرم میگفتم که به خیلی جاها میرسم و دوست دارم کشورهای مختلف برم.

    یعنی دست یافتنی بود برام غیر ممکن نبود.من یه روحیه ی قوی وبا پشتکار دارم وقتی چیزی میخوام با تمام وجود به سختش حرکت میکنم وبدستش میارم واین از نقاط قوت منه. این نگاه هم داشتم که ازادم و میتونم هر جور بخام زندگی کنم.به جبر اعتقادی نداشتم که یکی بهم بگه مجبوری که این راهو این زندگی و داشته باشی این تو وجودم نبود و هیچوقت قانعم نشدم در این باره.

    این باعث میشد بیشتر برای دل خودم باشم حرف مردم برام کمرنگ باشه این نگاه خیلی از گذشته تا به الان بهم کمک کرده و نگران حرف ونگاه ادم ها به خودم و زندگیم نباشم واین باورم تقویتش کنم.

    باورهای خوبی از پایه هم داشتم که در مورد هر مطلبی میگم وبا قوانین خداوند که حالا میدونم کاملا مطابقت داره.از تعریف وتحسین همیشه خوشم میاد واگه یهذنکته مثبت وزیبا یا یه لباس جدید وسیله جدید وزیبا ببینم تبریک وتحسین میکنم زود.دوست دارم حس خوبی بهم میده. این کار اگه کسی هم ازم تعریف کنه خوشحال میشم و بیشتر الان میشم ومیپذیرم ویاد گرفتم سپاسگزار باشم وتحسین و برگردونم.

    رابطه م با مردم خوب بوده صمیمی و گرم وبا لبخند و انرژی و شاد.دوست داشتم همیشه جاهای غریبه برم واشنا بشم ودوست بشم یعنی میل به تغییر و پیشرفت تو وجودم هست که جاهای جدید میبینم.

    من همیشه ازقدرت تجسمم بدون اینکه بدونم استفاده میکردم وقتی روابط ناراحت کننده دیگران ومیدیدم من میرفته تو ذهنم رابطه عالی و عاشقانه وبا همسرم تجسم میکردم ولذت میبردم.قانون تضاد و نمیدونستم اما بقول استاد در دور ه ی عشق ومودت ذهنم مقاومتی نداشت از اینکه رابطه ی رویایی و عاشقانه بر خلاف اون چیزی که از پدر و مادرم میدیدم و بدست بیارم خیلی برام بدست اوردن راحت بود من تازه فهمیدم چه زندگی وبا همسرم میخوام. در ذهنم یکی از ویژگی ها احترام ودرک و گفت وگوی متقابل بود.همسرم سالم وخانواده دارو اصیل باشه و منو بخاطر ویژگی های درونی و خوبم بخوادیکی منو بخاطر این که هستم بخواد.

    و همین طور خواسته ها در من شکل میگرفتن بخاطر تضاد های زندگیم که خیلی بودن ومن در گذشته خیلی سختی ها دیدم.

    از موفقیت خوشم میومد و مخصوصا وقتی خانم ها موفقی ومیدیدم که برای خودشون زندگی خوب وزیبایی فراهم کردن و منم پیش خودم میگفتم منم حتما میتونم.

    من تک دختر بودم و چهار تا برادر داشتم.از نگاه ضعیفی که خود مادرم و اطرافیانم به زن داشتن خوشم نمیومد.

    از اینکه محدوده و نمیتونه هرکجا بره وآزاد باشه.

    از تبعیض وبرتری زن ومرد خوشم نمیومد و همیشه تو ذهنم این بود که من این راهو عوض میکنم و ثابت میکنم زن ومرد هیچ تفاوتی باهم ندارند و هرکسی میتونه به هر چیزی که میخوادمیتونه برسه.

    پدرم به من خیلی انگیزه میداد و بامن همراهی میکرد ومنذاون دست خدا میدونم چون با من رابطه ی خوب و دوستانه ای همیشه داشت و باور درست به من میداد که تو هرکجا بری من بهت ایمان دارم که موفق میشی.تفاوتی براش با پسرها نداشتم اما مادرم باعث میشد بیشتر تلاش کنم که به جلو حرکت کنم و اون تضاد هایی ودر من ایجاد میکرد که به فکر بزرگ تر کردم ورشد وپیشرفتم باشم اون بهم میگفت نمیشه و نمیتونی. ومن همش میگفتم میتونم و انجامش میدم.

    همون سری داستان های جالب پدر محترم استاد واستاد????

    من همیشه در مدرسه سعی کردم خوب باشم و نمره های عالی بگیرم.در مدرسه از اینکه به معلم ها برای اینکه به من نمره بیشتر بدن منت بکشم و خودمو کوچیک کنم یا چاپلوسی کنم اصلا خوشم نمیومد در دوره های دبیرستان…

    و باعث میشد همیشه از درون به خودم افتخار کنم اگه هم تعریفی میکردم واقعی و حقیقی میکردم.

    به صبر معتقدم البته عجول هم بودم اما تو مشکلات که برام پیش میومد کم نمیاوردم وانگار مشکل ازم ادم بهتر ی می ساخت.و بخاطر یه سری اتفاقات زندگیم اد م های اطرافم بهم میگفتن: صبور و دل بزرگ ‌‌‌

    انگار تفاوت خودم واز همون سالهای شناخت خودم نسبت به بقیه پیدا کردم برخلاف نگاه اطرافیانم باور داشتم. یادمه برای رفتن به پیش دانشگاهی چقد ر اصرار کردم و مادرم مخالف بود اما من با اصرار و پافشاری خودم تحصلیم و ادامه دادم خیلی برام مهم بود ادامه بدم چون میدونستم اگه خودم بخوام میشه مهم خواست خودم.چه شرایطی بود من حاظر بودم با همه سختی هاش راه بیام تو طول مسیر اما به هدفم برسم.

    سختی رفت وامد وبی پولیش و بی لباسی و خلاصه تمام حرف ها…ومن متعهد شدم که با استقامت و شجاعت درونم راهم و ادامه بدم و تلاش کردم و نتیجه شم دیدم ومدرکشم هم گرفتم.در طول مسیر لذت بردن و جای جدید و انسان های جدید خیلی جالب بود همه چیز برام لذت داشت ومیخندیدم وبه هدفم و اهداف دیگرم هم فکر میکردم قانون تجسم بکار میبردم و احساس خوبی میگرفتم.اصلا به مشکلات توجهی نداشتم وسعی میکردم لذت ببرم پاینده بهترم را ببینم

    .من همیشه عاشق کشف خودم واتفاقات جدید ومکان ها وادم ها بودم والبته بیشتر شده.

    روحیه وعزت نفس بالا رفت و برای کنکور شرکت کردم در یک سال که تمام تلاش توجه وتمرکزی که گذاشتم رتبه ی خوبی برای خودم کسب کردم که جای افتخار داشت برام ادامه ش ندادم و دانشگاه نرفتم اما خوب شد برام چون به مسیر های دیگه هدایت شدم تا در رشته مورد علاقه م ان شاا…حرفه ای بشم.

    تو کارهای هنری عالیم ووقتی بخوام چیزی بدست بیارم بهاش و میدم وبدستش میارم.قبلا نمیدونستم بها داره هدف حالا پولی انرژی زمانی وهر چیزی دیگه ای اما من وقتی اراده کنم قدم تو راه میذارم وبه خدا توکل میکنم و مثل همیشه خودش کمکم میکنه.

    استاد تو حرف های که خودش زد گفت باید میمرده والا که زنده مونده حتما کارهای بزرگی هست که من باید انجام بدم.

    بارها تو سانحه ها واتفاقات مختلف مرگ و تجربه کردم واما اخرین بار بطور جدی من مرده بودم سالش یادم نمیاد اما همین سالهای نود بود.من کلا مردم وبه شکل معجزه اسایی دوباره نفس حیات در من زنده شد ‌

    دوباره چشم باز کردم اما زخم های ان اتفاق روحم وروانم را درگیر گرد.

    از خداوند سوال ها ی زیادی داشتم و فریاد ها و پریشانی های زیاد.

    اما همان نیرو در درونم باز مرا ارام میکرد ودر شرایطی که نا ی بلند شدن نداشتم شروع به سجده در برابر کردم و گریه کنان نمازم را خواندم.وگفتم همیشه به تو سجده میکنم حتی اگر زخم هایم زیاد باشند لبخند میزنم.میدانیم تنهایی نمی گذاری ومن تنها امیدم تو هستی.در کمال حیرت دیگران در عرض یه هفته در بستر بلند شدم کم کم کارهای روزانه م را انجام دادم.

    من گفتم این منم بر میگردم هیچ چیزی نمیتونه منو زمین گیر کنه و منو عقب بکشونه ادامه میدم وتسلیم نمیشم.این باور بهبودی وجودم منو زود به اوضاع قبلیم رسوند.اما تو اون شرایط خیلی درس ها گرفتم که اونجا تنهایی تنهایی ومن وخدا موندم و میدونید چه بهم گفت

    اینکه باز فقط من وتو موندم دیدی هیچکس نیست.

    قول دادم به خودم که با خدا حرکت کنم و فقط از اون بخوام که همه چیز و برام درست کنه.

    خودم بودم و خودم به خودم انگیزه و روحیه دادم تا بلند شم هیچ کسی منو باور نداشت اما باور خودم منو برگردوندم.

    مادر وپدرمم از این صبر و استقامت و امید به خداوندم منو تحسین میکنن.

    برگشتنم و رسالت وهدف از زندگی م و حالا میدونم وقتی استاد ندیدم که سخنران شده و درباره باور به خدا صحبت کرد و چجوری زندگیش تغییر کرد و خدای حقیقی و جهان و قوانین حاکم براون و فهمیده متحول شدم وایمان پیدا کردم راهم همینه و فهمیدم راه من گسترش یکتاپرستی و خود باوری و خدا باوری است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      کیمیا قاسم پور گفته:
      مدت عضویت: 2989 روز

      سلام دوست نازنینم طیبه جان

      همیشه کامنت های زیبات رو میبینم که بچها رو تحسین میکنی و با خودم میگم منم اینجوری میخام همه رو تحسین کنم و لذت ببرم

      از شجاعتت لذت بردم

      حتی مرگ هم در مقابل تو کم اورده دختر??

      قطعا به اهدافت میرسی همانطور که تا اینجا پیش اومدی

      هر روز بتونم موفقیت هات رو بیشتر و بیشتر بخونم

      به قول خودت افتخار میکنم یه دختر ایرانی یه گوشه از همین سرزمین زیبایی که من زندگی میکنم در حال پیشرفت هست

      و هیچی سرراهش نمیتونه قرار بگیره

      هر خانومی رو میبینم ازش الگو میگیرم و حس خوبی بهم میده?

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        طیبه مرادی گفته:
        مدت عضویت: 3009 روز

        به نام رب

        سلام کیمیا جان دختر پر از انرژی و فوق العاده الهی

        سپاسگزارم از این نگاه و محبت و انرژی عالی که بهم دادی وکلی خوشحال شدم عزیز دلم .??????????????

        خدایا شکرت خیلی دوستت دارم اصلا هدایت شدم باز به کارهای که کردم و ایمانی که ایجاد کردم و لطف همیشگی خداوندم .

        عاشقتم مهربونم منم برای شما بهترین ها رو آرزو میکنم و امیدوارم و مطمئنم از هر روزتون بیشتر موفق تر شادتر و زیبا تر زندگی خواهید کرد .

        در پناه خدای عشق باشید عشق جان ???

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2216 روز

      طیبه ی نازنین و دوست داشتنی من 🌼

      چقدر عالی بود. تو قابل تحسین هستی دختر توانمند و با عزت نفس 👏🌸

      بخش هایی از نوشته ت شدیدا باهات احساس نزدیکی داشتم و انگار از زبان من صحبت می کردی و

      اما مسیری که پشت سر گذاشتی و اینکه چقدر بزرگ تر شدی و الان اینجایی باز هم برام قابل تحسین ه. 👏🌸

      این جمله ت که :👇

      “…اگر زخم هایم زیاد باشند لبخند میزنم.میدانیم تنهایم نمی گذاری ومن تنها امیدم تو هستی.”

      واقعا توحیدی و بی نظیر بود.

      تبریک میگم به تو برای این رابطه ی عالی با خدای درون ت. 🌸

      و برای رسالتی که انتخاب کردی هم.

      دوستت دارم ❤️

      خداوند عاشق توست ❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه مرادی گفته:
        مدت عضویت: 3009 روز

        به نام خدای عزیزم

        سلام دوباره خدمت گل گلستان خدا ی عاشقم

        سلام به تو که پیام خودش هستی برای هدایت برای انرژی برای ایمان و انگیزه و حرکت و ادامه دادن مسیر پر سعادت در دنیا و اخرتم .

        عزیزم این همه تحسین لایق وجودت هست و من هم شما انرژی پاک و خالص نابت را تحسین میکنم به شجاعت و دوست داشتنی که در خودت دیدی و پیدا کردی تا این مسیر زیبا رو انتخاب کنی .

        من هم به وجودم به وجود خدا و بندگان عاشقش و با محبتش و شجاعش افتخار میکنم .

        دقیقا از وقتی خودت رو میشناسید و قتی قوانین رو بر اساس درکت میپذیری اتفاقات و ایمان تو برای تغییر ادامه پیدا می‌کنه و شعله ش زبانه می‌کشه .

        برای من همین اتفاق افتاد و به کمک و توکل بر خدا سعی خودم رو میکنم فقط ادامه بدهم .

        سپاسگزار خدا و شما هستم عزیز دلم که این انرژی عالی اول صبح رو به سمتم فرستادین .

        در پناه عشق و خوبی های بی انتها باشید 🎈♥➕🎈😚😚

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    محمود صداقتی گفته:
    مدت عضویت: 2796 روز

    سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان

    در راستای کار روی خودم و باورهایم دیروز اتفاق بسیار خوبی برایم افتاد. مدتی هست که دارم روی خودم و باورهایم کار می کنم و جنگ بزرگی توی ذهنم راه افتاده . بعضی مواقع از تمرین دست می کشیدم و ذهنم دوباره تلاش داشت من را به حالت قبلی برگرداند.

    دیروز از صبح نشسته بودم به گوش دادن فایل های استاد و هر موضوعی که ذهنم مقاومت می کرد یک فایل گوش می دادم یا با جستجو در سایت

    مخصوصا بخش الگوهای مرجع پاسخم را پیدا می کردم. من جلسات نهم و دهم آفرینش را تهیه کرده ام همچنین چند بخش از کتاب رویاهایی که رویا نیستند.

    دیروز ذهنم به شدت مقاومت می کرد و به هم ریخته بودم. چون مسائل زیادی در یک مدت کوتاه برایم پیش آمده است. کار روی خودم را چند ماه است شروع کرده ام و ذهنم در این مدت به شدت تلاش می کرد مرا در همین وضعیت ناراحتی و پریشانی و نگرانی نگه دارد.

    دیروز یکی از همین روزهای چنگ ذهنی بود.

    در مورد مسائلی که دارم قبلا در بخش عقل کل سوالاتی که مطرح کرده ام و پاسخ های مناسبی دریافت کرده ام. روند تغییراتم کند بود یا ممکنه من براساس باورهای قبلی ام این گونه برداشتی دارم.(می دانم برای تغییر باورها باید جهاد اکبر انجام دهیم )

    دیروز حسی به من می گفت که دوباره برو و پاسخ های دوستان را مشاهده کن در بخش عقل کل .

    به اولین سوالم که فکر کنم 3 ماه پیش پرسیده بودم رجوع کردم و پاسخ های دوستان را دوباره دیدم. در یکی از پاسخ ها،یکی از عزیزان پیشنهاد کرده بودند که جلسه اول قانون آفرینش را تهیه کن و تمرینات را انجام بده. (من قبلا براساس راهنمایی دوستان عزیزم جلسه نهم و دهم را تهیه کرده و براساس آموزه های استاد کار می کنم و هنوز هم باید کار کنم) نکته جالب این بود که من تا آن زمان متوجه پیشنهاد دوست عزیزم که گفته بودند جلسه اول قانون آفرینش را تهیه کن نشده بودم . (به قول استاد وقتی در مدار قرار بگیرید هدایت می شوید که چه کار کنید حرفهایی که باید بشنوید را می شنوید)

    رفتم به بخش محصولات و توضیحات مربوط به جلسه اول را خواندم. در این 3 ماه من تلاش زیادی در جهت درک عمیق مطالب استاد کرده ام.

    قانون اصلی کائنات را درک کرده و مطالعه کرده بودم ولی احساس می کردم هنوز ابهام دارم یا به قول معروف هنوز ایمان نیاورده ام که جواب می دهد(به خاطر باورهای گذشته)

    ذهنم دوباره دست به کار شد. یک حسی می گفت جلسه اول را بخرم ذهن منطقی ام می گفت لازم نیست ، قبلی ها را که خریدی و این همه فایل های استاد را گوش دادی و مطالب سایت را خواندی نتیجه اش کو.

    جنگ ذهنی ام تمامی نداشت. کارتم که رمز دوم هم داشت موجودی کافی نداشت. حسم را مدنظر قرار دادم .

    روز تعطیل بود و من خانه بودم و بیرون نرفته بودم. ساعت 12 شب رفتم انتقال وجه انجام دادم و خرید محصول را با تخفیف ویژه انجام دادم.

    قبل از خرید جلسه اول خوابم گرفته بود و قصد داشتم روز بعد فایل های جلسه اول را مطالعه کنم. بعد از خرید دوباره همان حس به من گفت که فایل ها را گوش کن.

    اولین فایل را دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن.

    همزمان فایل های دیگر را هم دانلود کردم. از ساعت 12 نشستم پای لب تاب و مطالب جلسه اول قانون آفرینش را گوش دادم. بدون اینکه متوجه گذشت زمان شوم تا ساعت 6 صبح مشغول گوش دادن بودم.

    انگار در مورد قوانین کائنات قطعه ای از یک پازل در ذهنم کم بود که با گوش دادن به این مطالب جلسه اول قانون آفرینش ، پازل تکمیل شد.

    حس عالی داشتم پس از اتمام گوش دادن فایل های جلسه اول . صدای گرم استاد آنچنان تاثیری برایم داشت که احساس می کردم باورهای گذشته ام در حال شکستن هستند.

    ابهاماتی که توی این 3 ماه با مطالعه فایل های رایگان ، کتاب قدرت ، انجام تمرینات و…. در ذهنم بود برطرف شد. احساس کردم گمشده ام را یافتم. ساعت 6 تا 7 فصل پنجم و ششم کتاب رویاهایی که رویا نیستند را تهیه کردم و یک بار خواندم(می دانم باید چندین بار دیگر بخوانم.)

    کاملا به این حرف استاد توی این 3 ماه رسیده ام که هر بار که مطالب ایشان را گوش دهیم یا بخوانیم نکته یا نکات جدیدی یاد می گیریم که قبلا به آنها توجه نکرده ایم.

    ساعت 7 صبح خوابیدم با حسی بسیار عالی . حسی که توی یک سالی که درگیر مسائلم بودم اصلا تجربه نکرده بودم.

    خوابیدم با دیدگاهی متفاوت .

    ساعت 9 برادرم آمد دنبالم و پیشنهاد کرد که یک سفر کوتاه به خارج از شهر برویم . جایی دنج و آرام.

    با انرژی بیدار شدم با وجودیکه شب قبل دو ساعت خوابیده بودم .

    همراه دو برادرم رفتیم ، بسیار خوش گذشت. با وجودیکه من قبلا هم به همان مکان زیاد رفته بودم ولی امروز حس دیگری داشتم.

    وقتی برگشتم دوباره آمدم سراغ لب تابم و خواستم مطالب جلسه اول را دوباره مشاهده کنم. به نظرم رسید که بیام و اتفاق جالب دیروز را با دوستان عزیزم به اشتراک بگذارم.

    الان که دارم این دیدگاه را می نویسم حسم بسیار خوب هست نسبت به دیروز و روزهای قبل .

    می دانم باید زیاد روی خودم و باورهایم کار کنم ولی می دانم راه برایم روشن تر شده است.

    از استاد عباس منش تشکر می کنم ، که راه هدایت را نشانم دادند

    از تمامی دوستان عزیزم در خانواده صمیمی عباس منش هم تشکر می کنم . با خواندن نظرات ، تجربیات و دیدگاه های آنها و استفاده از راهنمایی های ارزنده دوستان در بخش عقل کل(سوالاتی که پرسیده ام) راه هدایت و تغییر برایم روشن تر و هموارتر می شود.

    امسال را سال تحول خودم نامگذاری کرده ام. با توکل به خداوند و با یاری او ، در پایان سال نتایج تحول خودم را با همه دوستان عزیزم به اشتراک خواهم گذاشت و با هم جشن خواهیم گرفت

    به امید پیروزی ، موفقیت ، شادکامی و خوشبختی در تمام ابعاد زندگی

    در پناه حضرت دوست شاد باشید وسرزنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    محمود صداقتی گفته:
    مدت عضویت: 2796 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش و دوستان بسیار عزیزم

    مدتی است که به یاری خداوند به سایت استاد هدایت شده ام و بیشتر زمانم را روی گوش کردن به فایل های استاد و استفاده از مطالب بی نظیر سایت اختصاص می دهم. جنگ بزرگی توی ذهنم راه افتاده ، نجواهای شیطان را می شنوم ، حرکتم کند تر می شود ولی باز هم ادامه می دهم.

    نشانه های بسیار خوبی دیده ام.

    امروز بطور کاملا اتفاقی سراغ فایل های قدیمی روی لب تابم رفتم. دکلمه ای از اشعار سهراب سپهری را که بصورت ویدئوی زیبایی بود ، دیدم.

    حال عجیبی به من دست داد. اشک از چشمانم جاری شد اشک شوق بود. در قسمتی از این دکلمه ، این عبارت را دیدم : تا خدا یک رگ گردن باقی است. انقلابی در ذهمنم ایچاد شد ، فایل فقط روی خدا حساب کن استاد عباس منش را دیدم ، الان که می نویسم جلوی اشک های شوقم را نمی توانم بگیرم که خداوند مرا هدایت کرد تا دوباره برگردم به سوی خودش ، به سوی قدرت بی پایان خودش .

    باورم نسبت به قدرت خداوند قوی و قوی تر می شود. تا دو ماه پیش خود را غزق در مشکلات و سختی ها می دیدم. الان هم همان مسائل هستند ولی هیچ نگرانی و ترسی ندارم چون خدا را دارم.

    حس عجیبی است. حسی که چندین سال است تجربه اش نکرده ام. حسی عالی سرشار از آرامش .

    فقط و فقط می گویم خدا را شکر . سپاسگذارم خداجان

    چند روز پیش ابهامی در ذهنم بود و از طریق این سایت و پاسخ های دوستان عزیزم ، هدایت شدم به اینکه نامه ای خودمانی برای خدا بنویسم و هر آنچه که نیاز دارم را از او بخواهم . شب بود و در خلوت شب ، نشستم وچند صفحه برای خدا روی کاغذ آوردم و به خودش هم گفتم این نامه من ، سند تحول من در سال 97 می باشد . سندی است که به خودم و همگان ثابت خواهد کرد با توکل به خدا به هر آنچه که می خواهید می توانید دست پیدا کنید. همه چیز را برای خدا نوشتم .، تمام خواسته هایم را و مثل یک دوست صمیمی ازش خواستم برایم برآورده کند.

    از آن روز به بعد جنگ درون ذهنم شدیدتر شد ولی ادامه دادم.

    امروز حسی عالی دارم که نشانه بسیار خوبی است.

    حیفم آمد این حس و حال عالی را با دوستان عزیزم به اشتراک نگذارم.

    نامه ای که به خدا نوشته ام و اسمش را گذاشته ام سند تحول من ، به امید خدا در پایان سال 97 با همه دوستانم به اشتراک خواهم گذاشت .

    خداوند بزرگ را شکر می گذارم که در اوج تاریکی ، روشنایی را نشانم داد.

    خداجان هزاران مرتبه شکر که نگرشم نسبت به توکل به تو و قدرت بی نهایت تغییر کرده و روز به روز این نگرش بهتر وبهتر می شود.

    استاد عزیزم و دوستان خوبم

    در پناه خداوند بزرگ

    شاد باشید و سرزنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    مریم م گفته:
    مدت عضویت: 2751 روز

    سلام به همه ی دوستان و استاد عباس منش گرامی

    واقعا این بخش رو که خوندم چقدر عالیه پر از تجربه ی دوستانی که این مسیر رو طی میکنن و نتایجی که گرفتن از اول تا به الان، و چقدر نکات ارزنده یی که میتونم ازشون استفاده کنم برای بهتر کردن باورهام ،

    از خدا میخوام من هم به زودی بیام و از نتایجم بگم که انگیزه یی بشه برای دوستان دیگرم ، خانم شب خیز عزیز ، آقای جوان و دیگر دوستانی که همه ی اسمها توی ذهنم نیست ممنونم از تجربیات و نتایج خوبی که به اشتراک میذارید ?????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    محمود صداقتی گفته:
    مدت عضویت: 2796 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش و تمام دوستان عزیزم

    امروز در بخش عقل کل سوالی مطرح کردم و مثل تمام سوالاتی که قبلا پرسیده بودم منتظر پاسخ های خوب دوستان بودم.و از خدا خواسته ام که یاریم کند تا بتوانم مسائلم را حل کنم.

    سوالم در مورد تغییر باورها بود . مشکلی که دارم این است که روی باورهایم کار می کنم و احساس خوبی دارم ولی بعضی مواقع دوباره ذهنم به گذشته و مسائلی که در آن داشته ام(بعضی از مسائل گذشته هنوز وجود دارند) برمی گرده و احساس خوبی پیدا نمی کنم. در پاسخ این سوالم یکی از دوستان خوب راهنمایی کرده بودند که من به بخش الگوهای مرجع مراجعه کنم و دیدگاه ها را مطالعه کنم.

    به بخش الگوهای مرجع مراجعه کردم و شروع کردم به خواندن دیدگاه ها و نظرات دوستان عزیزم که چه شرایط و مسائلی را با تغییر باورهای خود را بهبود بخشیده اند.

    حالم عالی شد. احساسم عالی شد وقتی دیدگاه ها را می خواندم و قصد دارم که همه دیدگاه ها را بخوانم تا باورهای محدودکننده ای که توی ذهنم هست را با باورهای مثبت جایگزین کنم.

    بعد از چندین ماه که خودم را درگیر مسائل زیادی می دیدم و ذهنم را کاملا درگیر مسائل منفی کرده بودم ، امشب ، حال بسیار خوبی پیدا کردم که توی این چند ماه اصلا تجربه اش نکرده بودم و مطمئن هستم که روز به روز حالم بهتر و بهتر خواهد شد.

    اشک شوق از چشمانم جاری شد ، بیشتر از گذشته مطمئن شدم که آشنایی با استاد عباس منش و حضور من در این سایت ، راهی است که خداوند بزرگ سرراهم قرار داده تا خودم را دوباره بشناسم ، خدای خود را بشناسم و زندگی ام را دوباره خلق کنم مطابق با همه آنچه که خودم می خواهم .

    3 ساعت هست این بخش را مطالعه می کنم و لحظه به لحظه احساسم بهتر می شود.

    خداوند را سپاسگذارم که راه بهبود و خودسازی را نشانم داده است.

    دست مریزاد استاد عباس منش

    ممنون و سپاسگذارم از همه دوستان خوبم در خانواده استاد عباس منش .

    هر زمان که سوالی در بخش عقل کل می گذارم ، لحظه شماری می کنم تا پاسخ های خوب دوستانم را ببینم و راهنمایی بگیرم.

    باور دارم که می توانم با یاری خداوند دوباره زندگی ام را خلق کنم و ان شاء الله در پایان سال 97 ، نتایج را با دوستان به اشتراک خواهم گذاشت.

    سال 97 را سال تحول خود نامگذاری کرده ام و باور دارم که به همه اهدافم دست پیدا می کنم.

    شاد باشید وسرزنده دوستان عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      الهام گفته:
      مدت عضویت: 3352 روز

      سلام آقای صداقتی

      من هم جواب بسیاری از سوالاتم را در بخش عقل کل پیدا میکنم که خودم هم قبلا بعنوان پاسخ دهنده سوالات در آن فعال بودم

      واقعا بخش فوق العاده ای است ، ای کاش میشد این پیام شما را همه دوستانی که به سوالات پاسخ میدهند میدیدند که بدانند چقدر زمانی که صرف میکنند و عشقی که صادقانه در جهت پاسخ دادن به مسائل دوستان خود در سایت صرف میکنند ارزشمند است

      و گاهی یک تلنگر، یک امید، یک نشانه، از سوی خداست، برای کسانیکه از خداوند هدایت طلبیده اند

      باور بفرمائید من هر گاه در مورد موضوعی فکر میکنم و تازه قصد میکنم در خصوص آن تحقیقی انجام دهم یا کاری را انجام دهم ، همانروز در سایت یک دوستی در مورد همان موضوع خاص یک کامنت بلند بالا مینویسد یا اینکه قبلا نوشته شده و من اتفاقی آنرا میبینم و همه موانع ذهنم برداشته میشود و راهی که باید طی میکردم ساده و شسته رفته، پیش پایم قرار میگیرد ، من هر بار با خواندن کامنتها و پاسخهای عقل کل بسیار مطلب یاد میگیرم انگیزه میگیریم و از موفقیت دوستانم اشک شوق میریزم و قلبا خوشحال میشوم

      امیدوارم نظرات شما هم در سایت بزودی نوید بخش سایرین باشد

      موفق و ثروتمند باشید

      از گروه تحقیقاتی عزیز درخواستی دارم

      خواهشمندم در صورت امکان نظر آقای صداقتی در کانال قرار گیرد

      سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رحیم خان گفته:
      مدت عضویت: 3481 روز

      سلام بربرادر عزیزم .محمود صداقتی شما که هم ستایش شده اید وهم راست گفتار دیگه چه ناراحتی دارید

      عزیز دل . خدا را باتمام صفاتش باور کن . از خدا بخواه کمکت کند این قدم اول است

      واقعا هیچ به این موضوع فکر کرده ای که خدای مقتدر وصاحب این جهان . اولین صفت خود را نزدیک بودن مینامد . چرا حالا که ما این رفیق بی کلک را داریم ازش درخواست نمیکنیم ؟ چرا ؟

      عزیزدلم : پاک شو . قلبت را پاک کن .برو در خانه خدا . بعد ببین چکار برایت میکند ؟

      خدا برنفس وجود خودش : رحمت ومهربانی وبخشایش ورزاقیت و……. نوشته وبر خودش هم تمام اینها را واجب کرده است . قدرت بینهایت ؛ چسبیده به شاهرگ گردنت . چرا ازش نمیخواهی ؟

      در ضمن چیزهای که ما میخواهیم از خدا . یا حالاتی واتفاقاتی که میخواهیم .دکمه برق نیست که فورا درست شود

      خداخودش میگه که اگر در راهی شما اصرار کنید من هم کمکتان میکنم که البته زمان میبرد .

      حرف خود استاداست که میگوید : من زمانی که این قوانین شناختم 2-3 سال طول کشید تا همه چیز عالی شد

      وبرای داشتن حال خوب باید اصلا به بدیها توجه نکرد . شما هم باید تکامل خودت را مثل استاد طی کنی

      من بعد از دوسال تازه متوجه شده ام که استاد چی میگویند وآرام آرام دارم متوجه میشوم

      متوجه باش که اگر حالت خراب میشود وبه مسائل بد یا گذشته بی معنی فکر میکنی . نمیدانی که من وشما هر لحظه داریم فرکانس میفرستیم وجهان همان فرکانسها را باترازو وهمسنگشان به خودمان برمیگردانت

      مواظب باش در هر لحظه چه فرکانسی میفرستی که داری لحظه به لحظه زندگیت را رقم میزنی

      گذشته وآینده را با درهای فولاد جوش بزن واصلا مهم نیستند و مهم حال ولذت بردن از آن است

      وسخت هم نگیر که حافظ هم دقیق میگوید :

      دوش با من گفت پنهان ؛ کاردانی تیز هوش

      وزشماپنهان نشاید کردسرمی فروش

      گفت آسان گیر برخود کارها .کزروی طبع

      سخت میگرددجهان برمردمان سخت کوش

      پیام تبریک سال 95 استاد را گوش کن

      خوش باش تا یواش یواش همه چی درست شود بایاری خداوند حکیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    مژگان جنوبی گفته:
    مدت عضویت: 2691 روز

    بنام خالق یکتا

    سلام استاد گرامی

    سلام به جمع صمیمی دوستان خوبم ، خیلی خیلی خوشحالم که موفق به خرید چندین محصول از سایت شدم اول قصد خرید فقط یکی از محصولات را داشتم وبا خودم گفتم من که اول با خودم مشکل دارم بهتره روی خودم کارکنم و خودمو بهتر بشناسم و عزت نفسم را تقویت کنم چون اصلا اعتماد به نفس ندارم و همیشه برایم مشکل ساز بوده ولی بعد چندین محصول دیگر را نیز خریداری کردم البته چون دم عید بود این پول رو برای کارای دیگه لازم داشتم ولی دل به دریا زدم و چند محصول با هم خریدم ولی دوستان باور نمی کنین کمتر از یک هفته دو برابر پولی که هزینه خرید کرده بودم به حسابم برگشت و این برای من معجزه بود ویک اتفاق عالی و بسیار خوشحالم از اینکه تصمیم درست وبموقع گرفتم و خدارو هزاران مرتبه شکر و سپاس میگم بابت وفور نعمت و فراوانی و ثروت و خزانه بیکرانش خدایا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای: