«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 73
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام دوستم خوبم
انشاالله همیشه درپیشرفت باشی
این قانون جهان است وقتی تمرکزت رو
روی شدنیها میگذاری یقینابهترینها برایت اتفاق میفته
بنام پروردگا جذاب مهربان یکتا
خدارو شاکرم که منو تو مسیر واقعی پرستشش قرار داد
سلام خدمت دوستان همراه و استاد عباس منش عزیز و دوستان همکارش
من امین هستم معمارم و۳۴ سالمه ، همسری مهربان و فرزند فوق العاده ای دارم
امروز که این تجربه رو مینویسم حدود ۴۰ روز هست رسما با گروه جناب عباس منش اشنا شدم اما سابقه خودم رو ۹ ماهه میدونم بدین علت که ، بدلیل شغلم که شیراز هست و خانواده ام کرج زندگی میکنن و از این وضعیت خسته شده بودم و کارم هم رونقی نداشت تصمیم گرفتم به کرج برم و کار جدیدی شروع کنم ، به پیشنهاد یکی از اقوام کاری رو شروع کردم که مربوط به مواد زیبایی پزشکی میشد (کاملا بی ربط به حرفه تخصصیم و بدون تجربه فروش) ، کار رو تو شرکتی که باید میرفتیم شروع کردیم ، اما بدلایلی از شرکت استفا دادیم و با همون فامیلمون در همین زمینه کارمونو شروع کردیم و دنبال دفتری برای شرکت خودمون میگشتیم ، بر خلاف مقدار پولی که داشتیم اتاقی از یک شرکت که تو زمینه مواد دندانپزشکی تو محله زعفرانیه تهران پیدا کردیم و مشغول شدیم ، بعد از چندین ماه بدلایلی شراکتم با فامیلون رو تمام کردم و با درخواست مدیران شرکت دندانپزشکی وارد کار آنها شدم ، در این حین مشتریهای قبلم رو هم هندل میکردم ، در میان این مشتریها خانم دکتری بود اهل مشهد که احترام ویژه ای نسبت به ایشون داشتم ، ما بین صحبتهای کاری در مورد موفقیت و ثروت زیاد صحبت میکردیم و لی من ایشونو نمیتونستم درک کنم و از ایشون دلیل اصلی موفقیتهاشونو نمیپرسیدم چونکه ایشونو بلند پرواز و رویایی میدیدم ، در این حین من با خوندن کتابهای مختلف و تغییر افکارم حسابی عوض شده بودم و ذهن و تفکراتم تغییر کرده بود بطوری که همه اطرافیانم متوجه این موضوع بودن و بهم میگفتن،تا اینکه حدود ۴۰ روز پیش در مورد تغییراتم با خانم دکتر صحبت کردم و ایشون هم استاد عبامنش رو به من معرفی کردن و من اینبار اماده پذیرش بودم و داشتم با افکار ایشون اشنا میشدم تا اینکه ۲ هفته پیش اولین خریدمو کردم و قدم اول رو گرفتم و شروع کردم به گوش دادن ، انقدر مجذوب شده بودم که شبانه روز داشتم یا گوش میدادم یا فکر میکردم ، تا روزی که خواستم باور هامو تجربه کنم ، یادمه که یک روز ظهر تو گرما منتظر تاکسی بودم و خواستم ماشین ۲۰۶ مثل یک تاکسی جلوی پام ترمز کنه و منو بمقصدم برسونه ۵ دقیقه طول نکشید که این اتفاق افتاد ، خیلی واسم جذاب بود. بطوری که وقتی وارد خونه شدم از شدت ذوق میخندیدم و اشک میریختم ، خیلی حالم خوب بود و روز به روز ایمانم بیشتر میشد، تو این دو هفته ۴ قرارداد معماری بستم با قیمت خودم با شرایط خودم و بدون کوچکترین مشکل ، همین امروز قرار داد نمایندگی یکی از بهترین برندهای ایمپلنت رو واسه کل جنوب کشور بستم ، این قراداد از قبل قرار بود با پرداخت مقدار زیاد پول و چک و تضمین بسته بشه اما من به پشتوانه شریک قدرتمندم(خدای مهربان) بدون پرداخت پول و تضمین همونطور که من میخواستم بسته شد ، بگونه ای که دوستان ، هر کاری رو میخواستم انجام میشد ، تاکیید میکنم هر آنگونه که میخواستم، تو این ۲ هفته چنان موفق ، شاد و سرحالم و پر از ایمان و باور به خدایم که حد نداره
دوستان این داستان یکسالم رو به این دلیل گفتم که به شما بگم تغییر فرکانس چقدر تاثیرگذاره
رفتن من از شیراز به تهران ، شراکت با فامیلم ، جداشدن از شریک فامیلیم، همکاری با دوستان موفقم که شرکت تجهیزات دندانپزشکی داشتن ، آشنایی با خانم دکتر همه این اتفاقات سیر تکاملی هست که استاد تاکیید دارن که باید طی بشه و رفتن به فرکانس بالاتر
لازم به ذکر هست که قبلا من واسه پیشبرد کار معماریم انواع تبلیغات رو انجام میدادم ، حتی بیلبورد با قیمت خیلی بالا زدم ، شرکت بزرگ و فوق العادهدر بهترین نقطه شهر رو داشتم اما ، الان قراردادامو تو کافی شاپ بستم و هیچگونه دفتری ندارم
در پناه خداوند همیشه موفق و سالم و شاد باشید
خدایا شکرت
سلام دوستم خوبم
انشاالله همیشه درپیشرفت باشی
امین آقا سلام
خیلی خوشحالم از موفقیت هاتون
کامنت شما حس منو عالی کرد. معلومه که با حس خوب نوشته شده.
ی خواهشی داشتم میشه بگید برای بدست آوردن این همه موفقیت چه باورهایی رو داشتید و یا ایجاد کردید؟
اخه من ترمزی دارم که همش توی ذهنم میگه چطوری میشه اینجوری که نمیشه و باید هزینه کرد و وقتی میبینم شما اتاق اجاره کردید با قیمت خیلی پایین در منطقه ای خیلی خوب یا این که قرارداد بستین اونجوری که شما خواستید و یا استپ کردن 206 جلوی پاتون
اصلا کامنت شما رو که خوندم گفتم واوووو مگه میشه
یکم ناراحت شدم که منی که نزدیک به سه سالی هست که توی این فضا هستم چرا این نتایج رو نگرفتم
ازتون می خوام کمکم کنید
ممنونم از شما
بنام پروردگا جذاب مهربان یکتا
خدارو شاکرم که منو تو مسیر واقعی پرستشش قرار داد
سلام خدمت دوستان همراه و استاد عباس منش عزیز و دوستان همکارش
من امین هستم معمارم و۳۴ سالمه ، همسری مهربان و فرزند فوق العاده ای دارم
امروز که این تجربه رو مینویسم حدود ۴۰ روز هست رسما با گروه جناب عباس منش اشنا شدم اما سابقه خودم رو ۹ ماهه میدونم بدین علت که ، بدلیل شغلم که شیراز هست و خانواده ام کرج زندگی میکنن و از این وضعیت خسته شده بودم و کارم هم رونقی نداشت تصمیم گرفتم به کرج برم و کار جدیدی شروع کنم ، به پیشنهاد یکی از اقوام کاری رو شروع کردم که مربوط به مواد زیبایی پزشکی میشد (کاملا بی ربط به حرفه تخصصیم و بدون تجربه فروش) ، کار رو تو شرکتی که باید میرفتیم شروع کردیم ، اما بدلایلی از شرکت استفا دادیم و با همون فامیلمون در همین زمینه کارمونو شروع کردیم و دنبال دفتری برای شرکت خودمون میگشتیم ، بر خلاف مقدار پولی که داشتیم اتاقی از یک شرکت که تو زمینه مواد دندانپزشکی تو محله زعفرانیه تهران پیدا کردیم و مشغول شدیم ، بعد از چندین ماه بدلایلی شراکتم با فامیلون رو تمام کردم و با درخواست مدیران شرکت دندانپزشکی وارد کار آنها شدم ، در این حین مشتریهای قبلم رو هم هندل میکردم ، در میان این مشتریها خانم دکتری بود اهل مشهد که احترام ویژه ای نسبت به ایشون داشتم ، ما بین صحبتهای کاری در مورد موفقیت و ثروت زیاد صحبت میکردیم و لی من ایشونو نمیتونستم درک کنم و از ایشون دلیل اصلی موفقیتهاشونو نمیپرسیدم چونکه ایشونو بلند پرواز و رویایی میدیدم ، در این حین من با خوندن کتابهای مختلف و تغییر افکارم حسابی عوض شده بودم و ذهن و تفکراتم تغییر کرده بود بطوری که همه اطرافیانم متوجه این موضوع بودن و بهم میگفتن،تا اینکه حدود ۴۰ روز پیش در مورد تغییراتم با خانم دکتر صحبت کردم و ایشون هم استاد عبامنش رو به من معرفی کردن و من اینبار اماده پذیرش بودم و داشتم با افکار ایشون اشنا میشدم تا اینکه ۲ هفته پیش اولین خریدمو کردم و قدم اول رو گرفتم و شروع کردم به گوش دادن ، انقدر مجذوب شده بودم که شبانه روز داشتم یا گوش میدادم یا فکر میکردم ، تا روزی که خواستم باور هامو تجربه کنم ، یادمه که یک روز ظهر تو گرما منتظر تاکسی بودم و خواستم ماشین ۲۰۶ مثل یک تاکسی جلوی پام ترمز کنه و منو بمقصدم برسونه ۵ دقیقه طول نکشید که این اتفاق افتاد ، خیلی واسم جذاب بود. بطوری که وقتی وارد خونه شدم از شدت ذوق میخندیدم و اشک میریختم ، خیلی حالم خوب بود و روز به روز ایمانم بیشتر میشد، تو این دو هفته ۴ قرارداد معماری بستم با قیمت خودم با شرایط خودم و بدون کوچکترین مشکل ، همین امروز قرار داد نمایندگی یکی از بهترین برندهای ایمپلنت رو واسه کل جنوب کشور بستم ، این قراداد از قبل قرار بود با پرداخت مقدار زیاد پول و چک و تضمین بسته بشه اما من به پشتوانه شریک قدرتمندم(خدای مهربان) بدون پرداخت پول و تضمین همونطور که من میخواستم بسته شد ، بگونه ای که دوستان ، هر کاری رو میخواستم انجام میشد ، تاکیید میکنم هر آنگونه که میخواستم، تو این ۲ هفته چنان موفق ، شاد و سرحالم و پر از ایمان و باور به خدایم که حد نداره
دوستان این داستان یکسالم رو به این دلیل گفتم که به شما بگم تغییر فرکانس چقدر تاثیرگذاره
رفتن من از شیراز به تهران ، شراکت با فامیلم ، جداشدن از شریک فامیلیم، همکاری با دوستان موفقم که شرکت تجهیزات دندانپزشکی داشتن ، آشنایی با خانم دکتر همه این اتفاقات سیر تکاملی هست که استاد تاکیید دارن که باید طی بشه و رفتن به فرکانس بالاتر
لازم به ذکر هست که قبلا من واسه پیشبرد کار معماریم انواع تبلیغات رو انجام میدادم ، حتی بیلبورد با قیمت خیلی بالا زدم ، شرکت بزرگ و فوق العادهدر بهترین نقطه شهر رو داشتم اما ، الان قراردادامو تو کافی شاپ بستم و هیچگونه دفتری ندارم
در پناه خداوند همیشه موفق و سالم و شاد باشید.
خدایا شکرت
امشب توی راه برگشت به خونه داشتم توی ذهنم با این موضوع میجنگیدم :
من : یعنی موفق میشم؟ خیلی دارم سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم و واقعا دارم بهتر و بهتر میشم. اما آیا واقعا موفق هم میشم؟ یا کنترل ذهن فقط برای اینه که حالمو خوب نگه دارم و توهم بزنم که همه چیز دارم؟!
ذهن: قبلا هم بهت گفته بودم این راه فقط برای بعضیا جواب میده. اونایی که خوش شانسن یا اونایی که در عین جون کندن مثبت اندیشیم میکنن و فکر میکنن بخاطر مثبت نگر بودن موفق شدن.اما تو باور نمیکردی! گاهی موفق میشدم که دو دلت کنم ولی همش به قول خودت اون “یه حسی…” موفق میشد و تورو میکشوند توی این مسیر که اگه زاویه ی دیدتو عوض کنی خیلیی ساده موفق میشی!
من کلیی صبر کردم تا نتیجه رو ببینم.حالا بیا واقع بین باشیم! الان دقیقاا به چه موفقیتایی رسیدی؟
جز اینکه مامانت همش بخاطر چیزای کوچیک ازت عصبانی میشه.
جز اینکه همون چیزمیزایی که قبلا برات با کلی اصرارر و استدلال میخریدن هم دیگه نمیخرن! چون تو فکر میکنی برای اینکه به خواسته هات برسیو برات فلان چیزو بخرن باید مثبت اندیش باشی هیچی نگیو بگی: اون خودش میفهمه من چی میخوام. داره برام تدارک میبینه!
هروقت حرف میزدم بهم میگفتی دهنتو ببند و زر زر نکن. منم میگفتم: خیلی خوب. حالا هنوز داغه. بزار یکم دیگه بگذره خودش میفهمه چقد حرفاش بچه گونس و برای تصمیم گیری ایندفه خودش میاد سراغت!
قرار بود تا 2 تیر یعنی دو روز پیش برات گوشی بخرن! اما امروز 4 تیره و یک ماهه هیچ حرفی ازش زده نشده.
یادم میاد دفعه ی اولی که برات گوشی خریدن 5 سال پیش کلا یک هفته بیشتر طول نکشید. چون به حرف من گوش میدادی و هی بهشون اصرار میکردی. حتی اگه میدونستی شرایط مساعد نبود. اما الان چی؟ دو ساااله گوشی میخوای اما کلن 2 یا 3 بار گفتی تازه هیچ اصراریم نکردی.
خوبه همینجوری پیش برو ببینم دیگه چی بدست میاری!
من : وای حق با توعه! من هیچوقت موفق نمیشم. من همش تو خوابو خیالم. میخوام گریه کنم. من حتی عرضه ی پیله کردنم ندارم…
قلبم (یکم صداش ضعیف میاد. شاید چون اجازه دادم که ذهنم انقدر حرف بزنه.) : تو خیلی عجولی! کمی صبر داشته باش! اجازه بده حداقل یک هفته از کاشت دونه بگذره بعد بگو : پس کوش جوانه! کوش جوانه؟
انقدر علفای هرز روی زمین زیادن که تا نزنیشون دونه رشد نمیکنه.باید وقت بیشتری صرف زدودن علفای هرز بکنی! نه اینکه داد بزنی : من که جوانه ای نمیبینم!! پس…
ذهن : نه نه! اون یکسال و خورده اییه توی این برنامه هاست. قانون جذبو اینااا ولی بعد از یکسال من که موفقیته چندانی نمیبینم! اگه..
قلبم : اما اون فقط 6 هفت روزه که متعهد به انجام تمرینات شده!
ذهن: نه اون چند بار دیگه ام تعهد داده بو…
من: خاموش شو! بسه! دیگه نمیخوام بشنوم. تو به اندازه ی کافی منظورتو رسوندی. حالا بزار ببینیم قلب چی میگه!
قلب ( ایندفعه صداش بلندتر از قبله. مطمئنم بخاطر اینه که فهمیده بهش گوش میدم!) :
تو همین الانشم خیلی خوب پیش رفتی!
شاید مامانت بداخلاقی کنه اما به همون اندازه باهات صمیمی تره.
یادت میاد پریشب بخاطر اثر هنری (هرچند کوچیک و ناتمومی) که خلق کردی گریه میکرد! از روی شوق. از روی اینکه بهت انقدر ایمان داشت. یادت میاد باهم تا صبح بیدار موندین و اون بهت گفت تو مایه ی خوشبختیشی؟
خب اگه تا الان یادت نبود سرزنشت نمیکنم. چون انسان فراموشکاره!
یادته امروز چقد دلت هوای بستنی کرده بود؟ یبار بابا برات بستنی خرید یبارم داداشت. یادته تا چند ساعت چقد خرکیف بودی؟
قبلنم هروقت متعهد میشدی کلی اتفاقای خوب برات میوفتاد یادته؟
وقتایی که دیر میکردی اما میدیدی که در بهترین موقع رسیدی.
وقتایی که فکر میکردی خدا ازت متنفره ولی فرداش میدیدی که فقط چون عاشقت بوده اینکارو کرده.
وقتایی که دوستات و یا خانوادت سوپرایزت میکردن. هم برای تولدت هم بی مناسبت.
افرادی که یه موقع آرزو داشتی باهاشون دوست بشی الان اصرار دارن باهات دوست بشن.
اینا هیچکدوم با اصرار حل نشدن. با پیله بودن حل نشدن!
با ایمان صبر و طی کردن تکاملت رخ دادن. شاید از نظر تو کوچیک باشن اما :
سه سال پیشو یادته؟
زمانی که برای داشتن دوتا دوست دستو پا میزدی.
هیچچچ هدفی نداشتی.
بیمار بودی!
تقریبا هرشب گریه میکردی چون یکی بهت گفته بود مهم نیستی یا بهت بی توجهی شده بود.
تقریبا اصلا با مامانت حرف نمیزدی!
همه چی داشتی اما انگار هیچی نداشتی!
اما الان:
اینهمههه دوست داری که همش میخوان ببیننت و باهات باشن.
الان مهمترین هدف زندگیتو پیدا کردی و به خیلیا هم کمک کردی که هدفشونو پیدا کنن.
کاملا سلامتی و روزبه روز شادتر و سلامت تر میشی.
توی این مدت بیشتر از اشک غم اشک شوق ریختی. بخاطر اینکه فهمیدی چقدرر پروردگارت دوست داره.
توی همه ی جمعا مورد توجه مثبت بقیه ای.
تقریبا هرروز با مامانت راجب به آرزوهاتون و زیبایی ها حرف میزنین و تحسینشون میکنین.
با کوچیکترین اتفاق مثبت انگار همه چیز داری!
و این راهشه.
اول احساسش میکنی. بعد به وجودش میاری!
مثل ونسان ون گوگ! که اول تجسمش میکرد و بعد نقاشیشو میکشید!
استاد عزیزم و خانواده ی گلم امشب از قلبم درسای زیادی یادگرفتم که البته بیشتریشون یادآوری موفقیتای گذشته بود. مطمئنم شما هم مثل من موفقیتای زیادی هرچند کوچیک کسب کردید.
قلبم به من یاد داد که توجه و تمرکزمو معطوف کنم به موفقیتام!
قلبم به من گفت که وظیفه ی من در حال حاضر فقط حس کردنه(تجسم کردن) و سپس نتایج به طور طبیعی وارد زندگیم میشن( نقاشیو میکشیم و خلق میکنیم!)
شما تا همینجا هم راه زیادیو اومدین . به خودتون افتخار کنین و به قول استاد ” مطمئننننننننه مطمئننننن باشید که موفق میشید!”
استاد جانم مرسی بخاطر این فایل محشر که بهم یادآوری شد که باید از افراد موفق الگوبرداری کنم و توضیح دادین : با اینکه هیچ نتیجه ای نمیدیدم ایمانی در من بوجود اومده بود که امکاااان نداره نشه!
پس من میخوام از شما الگو برداری کنم و ایمانی رو در خودم بوجود بیارم که “امکان نداره نشه”.
سلام به پردیس عزیزم…
دوست قشنگ و خداگونه ام
اونقدر کامنتت قشنگ بود که وسط کامنت خوندن اشک شوق میریختم
آخه منم دو هفته ای میشه که متعهد شدم روی خودم کار کنم
اما امروز بخاطر اتفاقی که افتاد به همه چی شک کردم
و دقیییقا جدال بین ذهن و قلبم شروع شد
که ذهنم میگفت اینا همش توهم هست و تو باید تلاش فیزیکی کنی
اما قلبم میگفت تو به خواسته ات میرسی…فقط ایمانتو حفظ کن و صبر داشته باش…
نمیدونم قراره چه اتفاقی در آینده بیفته اما از خدا میخوام هدایتم کنه که این مسیرو ادامه بدم و حرفای تو رو به عنوان نشونه ای از خدا ببینم…
اونجا که گفتی:
{ اینا هیچکدوم با اصرار حل نشدن. با پیله بودن حل نشدن!
با ایمان صبر و طی کردن تکاملت رخ دادن }
چرا که من همین امروز تصمیم داشتم دوباااره زنگ بزنم و پیگیر بشم که خداوند گفت پیله نکن…صبر کن…ایمان داشته باش…
بی نهایت ازت سپاسگذارم️
امیدوارم بتونیم تو این مسیر قدم برداریم و ناامید نشیم…
(این کامنت رو چند روز قبل توی گوشیم نوشتم اما داخل سایت قرار ندادم بخاطر شرک و عدم اطمینان و ترسی که داشتم اما الان دوباره از سمت خداوند نشونه دیدم و مصمم شدم که کامنت خودم رو قرار بدم تا رد پایی از خودم بزارم و بعدها بدونم از کجا شروع کردم)
بی نهایت دوستتون دارم️
سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی همراهان سایت
من ویداگوهری 32 ساله لیسانس مرمت بناهای تاریخی
از بچگی پدری داشتم که ثروت را کثیف میدانست و دایم از نداری و کمبود میگفت و این تضاد باعث شده بود همیشه دلم بخواهد در سطح بالایی خودم را تصور کنم وهمیشه تصمیمات خودم را عملی کنم از قبولی در دانشگاه شهر دور و زندگی مستقل و رفتن به کلاس و دوره های رشته مورد علاقه ام بدون هیچ حمایت مالی وباز هم تضاد دیگری باعث شد راه دیگری بروم و آن نداشتن پول و پس انداز در خانواده باعث شد من یاد بگیرم پول تو جیبی هایم را با برنامه ریزی خرج کنم و همان پول کم را مدیریت کنم سپاسگذار خداوندم راه را به من نشان داد امااااااا به شدت باور کمبود در من شکل میگرفت و همان پس انداز ها باعث میشد حس کنم پول خرج کنم تمام میشود و بعد به مشکل میخورم و همین یکی از پاشنه های آشیل من بوده و درحال درست کردن آن می باشم.مسایل مختلف فشارهای روحی در خانواده وشکل گیری باورهای غلط روابط چون بحث و جدل های همیشگی پدرو مادرم باور درستی در ذهن من باقی نگذاشته بودو به لطف خداوند و آشنایی با استاد عزیزم در حال بهترو بهتر کردن باورها هستم
در سال 87 درخوابگاه دانشگاه دوستی چند جمله ی مثبت به یخچال چسبانده بود پیگیر شدم که اینها چیست گفت از فیلمی بنام راز یادداشت کرده تا جلوی چشمش باشدموضوع برایم جالب بود در اولین فرصت سی دی فیلم راز را خریدم مدام میدیدم و بعدها در فیس بوک وارد گروههای جدب شدم با دوستان دوره های 21 روزه شکرگزاری داشتیم چندین بار تکرار کردیم جملات تاکیدی مثبت را هرروز مینوشتیم تا اینکه با گروه دیگری آشنا شدم اینجا هدایت گری داشتیم برای دعاهای دسته جمعی و پاک سازی و تجسم خواسته ها و من بسیار نتایج عالی از تجسم گرفتم حالا به یک آگاهی رسیدم و یک سوال حالا که باورهای غلط م را شناختم چطور باید تغییرش بدهم ؟؟
یک روز یک فایل از همین گروه را برای خواهرم ارسال کردم و بعد خواهرم (هدیه گوهری) ازطریق فایل وارد کانال شده و فایل های دیگر را دید و به فایلی از استاد برخورد برایش عجیب و جدید بود و وارد سایت شد و………
وبمن هم گفت و وارد سایت شدم و از ان به بعد فایل های استاد از طریق خواهرم به من داده میشد و حتی دوره ها اما خودم وارد سایت نمیشدم فقط عضو بودم الان میفهمم که در مدار نبودم
من معلم مدارس غیرانتفاعی بودم با حقوقی بسیار پایین ماهی 200 هزار تومن اما سالها در ذهنم بود به تهران بیایم و باور غلطی مانع من میشد اما با فایل های عزت نفس مصمم شدم به تهران بیایم در سال 97 با 3 میلیون پس انداز به تهران آمدم از لحظه ورودم معجزات فراوان دیدم و طی کردن تکاملم الان خانه ی مستقل خودم رو اجاره کردم البته یه سوییت25 متریه اما من شادو خوشحالم و سپاسگذار خداوندم برای زندگی راحتم از شروع قرنطینه کرونا در منزل خودم تنها شروع کردم به فعالیت در سایت دنیای عجیبی پیش روم باز شد منی که دوره ی روابط ثروت1 رو جدی شروع کردم و تمریناتشو مینوشتم حالا با بالا رفتن مدارم وارد سایت شده بودم شروع کرردم به دیدن سریال سفر به دور امریکا واااای چه روزایی که همه در خانه بودن و من در امریکا دور دور میکردم خدایا هرچقدر سپاسگذارت باشم کمه و فایل های رایگان نشانه هایی از رابطه خوب دیدم که امیدوارم در بهترین شکل رابطه عاطفی پایدار وارد زندگیم بشه و شرایط مالی که بعد مهاجرتم به تهران هم گاهی خوب بود و گاهی نه و الان با تمام وجود منتظرم در مسیر هدف اصلی زندگیم قدم بردارم و ثروت رو تجربه کنم چون لایق بهترینهام این کامنت رو گذاشتم تا یادم باشه مصمم هستم برای ثروتمند شدن و با تمام موفقیت هایی که قبلا کسب کردم ثابت کردم که میتونم
در پناه خدا شادو سلامت باشین
به نام خدا
یادمه ۶ با ٧ ماه پیش در سایت استاد عباس منش، گزینه نشاته ای به من نشان بده را زدم و بم گفت تغییر کن همونجا پیام گذاشتم که تغییر خواهم کرد و برای دوستان عزیزم در سایت خواهم گذاشت.
دوستان داستان زندگیمو براتون مَی زارم:
من دختر بسیار درس خوان و با هوشی بودم، لیسانس برق مخابرات گرفتم و بعد از ان در شرکتی مشغول به کار شدم ولی این منو راضی نمی کرد و با سماجت تمام عزم خودمو جزم کردم که از ایران برای دوره فوق برم ( البته تو این مدت رو خودم کار کردم با استفاده از کتاب راز) ولی اونجا که رفتم متاسفانه کار کردن رو خودمو رها کردم و فقط مَی نالیدم و غر مَی زدم (الان مَی فهمم که برگشته بودم به مدار خیلی پایین) به بهونه غربت بعد از اتمام درس برگشتم ایران و در دانشگاه مشغول تدریس شدم ( این مدت رو اعتماد به نفسم کار کردن یه مقداری بهتر شدم) ازدواج کردم دوباره از کار کردن رو خودم دست کشیدم و شرکم نسبت به خدا زیاد شد، برای ویزا دانشجویی و کاری همزمان استرالیا اقدام کردیم ولی از اونجایی که من به غیر خدا قدرت داده بودم کارم جلو نمی رفت و هلد شد.
به خاطر اینکه همسرم جنوب کشور مشغول کار بود منم نامید از استرالیا به شهرستانی بسیار کوچک جنوب ایران رفتم. از صبح تا شب تو یه خونه خیلی کوچک تو شهر بسیار بسیار کوچک تنها بودم و واقعا خدا را شاکرم که این نعمتو به من داد. یه روز اتفاقی، واقعا الان یادم نمیاد چی شد ولی با استاد عباس منش اشنا شدم با دیدن کلیپ تیوری سطل اب. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت، که منو در مسیر درست قرار دادی. اوایل متوجه حرف استاد نمی شدم ولی اینو مَی دونم از صبح که چشامو باز مَی کردم فایلها را گوش مَی کردم تا شب.
آذر ماه سال پیش بر أساس یه اتفاقی بین ٢ راهی موندن و زندگی کردن در شهرستان کوچک یا شهر خودم قرار گرفتم که در سایت نشانه ای بم نشون بده را زدم و گفت تغییر کن و ساکن نمون. تصمیم گرفتیم برای زندگی برگردیم شهر خودمون. در مورد کرایه خونه ها شنیده بودم خیلی بالا رفته و من چون محدودیت دارم که نزدیک خانه پدری باشم که کرایه ها خیلی خیلی بیشتره. نمی دونم به چه زبونی باید بگم خدایا شکرت خدایا شکرت که همیشه حواست به بنده هات هست، آپارتمانی نو ساز تونستیم کرایه کنیم که ١ دقیق با خونه پدرم فاصله داشت و با کرایه بسیار مناسب. دوستان فقط از خدا بخواین. اما ادامه داستان، برای کار گفتم دانشگاه نمیرم دیگه چون حقوقش خیلی کمه دنبال یه کار دیگه مَی گردم در جستجوی کار بودم که شنیدم بیماری کرونا وارد ایران شده. خونه نشین شدم، در همین حین یکی از دوستان همسرم که امریکا مشغول کار بود به همسر جان پیام داد و من در دل خودم گفتم کاش ما هم مَی تونستیم بریم امریکا. وای از زمانیکه از اعماق وجودتون چیزیا بخواین، خدا فقط خدا که براتون فراهم مَی کنه. دوست همسرم گفت چرا برا دانشگاه امریکا اقدام نمی کنین که بیاین امریکا. همسرم گفت شرایط خانمم بهتره برا دکترا ولی مدرک زبانش اکسپایر شده و gre نداره. خدا جون به چه زبونی بگم، خدا شکرت، به بنده هات مَی گی ارزو کنین و براش حرکت کنین من شماها را به خواستتون مَی رسونم, از جاییکه فکرشو نمی کنین. مدیر برنامه ریزیتون فقط خدا باشه.
به خاطر شرایط کرونا داخل منزل بودیم وقت زیادی داشتم دانشگاههای امریکا چک مَی کردم، یهو دیدم یه سری از دانشگاهها gre را ویو کردن، تو دلم گفتم خدا جون کاش این اتفاق قبل از اکسپایر مدرک زبان من میشد که من بتونم اقدام کنم. خدا حرف دل منو گوش کرد، اون دانشگاهی که قصد اقدام داشتم به خاطر شرایط کرونا اعتبار مدرک زبان ۵ ساله کرد. ٢ روز قبل از ددلاین اینو دیدم، (اینم إلهامی از طرف خدا بود که برو سایت دانشگاه دوباره چک کن) واقعا نمی دونم چطوری شکر خدا را بکنم. الان که دارم باتون صحبت مَی کنم پذیرش دانشگاه را گرفتم و منتظر اقدام برا ویزا هستم. فقط از خدا مَی خوام راهنماییم کنه به سفارت، که تا الان یه جورایی راهنمایی شدم. وقتی ویزامو به کمک خدا گرفتم میام اینجا دوباره و براتون جریانات الهام خدا در مورد سفارت و ویزا مَی گم.
فقط اینو بگم حرف استاد عباس منش کامل با تمام وجود گوش بدین و اعتقاد به خدا داشته باشین و ایمانتونو قوی کنین و احساستون خوب نگه دارین، به خداوندی خدا به جاهایی مَی رسین که فکرشو نمی کردین.
سعادتمند و ثروتمند باشید.
فرانک عزیز سلام
چقدر کامنتت تاثیر گذار بود. خدایا هزار بار شکر که از زبان فرانک به زیبایی هدایتم کردی . من فقط باید روی خدا حساب کنم. من فقط باید خواسته ام رو بگم و باور داشته باشم که خدا توانایی خلق داره . من باید باور کنم که لایق دریافت بی نهایت نعمت هستم.
با خدا همه چیز ممکن میشه. خدایا شکرت. خدایا شکرت که اینجوری دارم میشناسمت. ی خدای بی نهایت مهربان و بی نهایت قدرتمند. فقط کافی من یکم باورت کنم. خدایا خیلی عزیزی. خدایا دوستت دارم. من هرچی که می خوام رو فقط از خودت میخوام. خدایا شکرت
سلام بر زوج خوشبخت،
واقعا باید از خدا خواست. از بنده خدا بخوای کاری برات کنه به قول استاد عباس منش، مَی بردت بالا و از اون بالا با شتاب هر چه تموم تر مَی ندازت پایین.
ای قدرت مطلق، اهدنا صراط المستقیم.
یه مطلبی هم بگم: هر وقت احساس بد پیدا مَی کنم سوره حمد مَی خونم.
سلام به دوست خوبم کامنت زیباتون خیلی تاثیر گذار بود با خوندن کامنت شما اشکام جاری شد یاد تجربیاتی از جنس تجربه ی شما در زندگیم افتادم که وقتی قلبا وعمیقا از خود خدا بخوایم چطوری همه چیز رو مسخر ما میکنه ومیشود انچه که میخواهی
آقای یعقوبی زاده،
سلام. انشالا که همه بتونیم ایمانمون قوی کنیم که هر چی هست و نیست از اینه.
دلیل کامنت نوشتن من هم جریان دارن: یه قسمتی از دورهمی یکی از مهمانها گفت کاری کنین که قدمی در جهت پیشرفت جهان بردارین. همون موقع به همسرم گفتم من چی کار مَی تونم کنم! همسرم گفت تو واسه زندگی خودت کاری نمی تونی کنی واسه پیشرفت جهان مَی خوای کار کنی!!!!! ( البته مدار ایشون با من خیلی فرق مَی کنه). یهو به ذهنم اومد که استاد عباس منش گفته بودن من داستان زندگی و پیشرفت هامو بتون مَی گم و این باعث میشه که جهان کم کم پیشرفت کنه. منم شروع کردم به نوشتن کامنت.😁
سعادتمند و ثروتمند باشید.
درود و عرض ادب .
خدمت همفرکانسی عزیز سرکارخانم خسروی ، من با تمام سلول هایم آنچه را که بیان کردید را درک میکنم و در کامنت های قبلی ام گفته ام ” برای آنکس که باور دارد یه جمله کافیست و برای آنکس که باور ندارد صد من مثنوی هم کم است ” و ما احتیاج داریم که این قصه را همچنان تا رسیدن به گوهر الهی وجودمان همچنان بشنویم و ادامه دهیم و ازپای نیفتیم .
درود بر شما برای به اشتراک گذاشتن تجربه تان.
فرانک ترکوندی دختر موفق باشی عزیزم ۸ماه از کامنتت میگذره احتمالا تا الان باید کارای اقامتت اوکی شده باشه بهترینا رو برات آرزومندم چون لایق بهترینایی
هرجای این کره خاکی که هستی خوش بدرخشی😉😉😉🥰🥰
فرزانه جان سلام عزیزم،
شرمنده من تازه پیامتو دیدم، فقط باید به خدا سپرد، جالبتر اینکه یادم نبود چی نوشتم و کامنت نوشتن، چقد کمک کرد و دوباره مروری شد برام.
انشالا که همه هم مداری های عزیزم به آرزوهاشون برسن.
دارم به جایی میرسم که آرزوهام یادم میره و فقط می خوام با خدا صحبت کنم از بس که رحمان و رحیم. ایاک نعبد و ایاک نستعین
دوست خوبم علیرضا جان سلام
سپاس از اینکه از موفقیت هات برام نوشتی و چقدر از شنیدن آن ها خوشحال شدم چون یاد گرفتم موفقیت دیگران را تحسین کنم و این یعنی توجه به آن ها
بله بنده هم باورهای مذهبی نادرستی داشتم ولی آن ها را کنار نگذاشتم بلکه درستشان کردم مثلا قبلا فکر می کردم توکل یعنی درخواست بدون تلاش اما حالا می دانم توکل یعنی درخواست با تلاش چون خدا هدایت می کند و من با هدایت او به دست می آورم اگر تلاش کنم و حرکت کنم.
بهتیرن ها را برایت آرزومندم
هر چی آرزوی خوبه مال تو…
سلام دوست خوبم عجب نکته ای رو گفتی (توکل با تلاش )من توکل بدون تلاش داشتم فک میکردم باید بشینم فقط رو باورام کار کنم و تلاش فیزیکی نکنم.اما یه روز که نشستم ببینم چرا تغییری نکرده زندگیم متوجه ی این مشکلم شدم و ازون روز به بعد تلاش فیزیکی هم به توکل اضافه شد و خیلیییی روند رشدم سریع شد اتفاقا شرایط موقعیت ها برام بوجود اومد.تلاش فیزیکی سخت نه ها.مثلادنبال یه موقعیت بگردم خودم اگاهانه، ولی خیلی سریع راهشو پیدا میکنم زجر نمیکشم.اخه فک میکردم گشتن سرچ کردن دنبال موقعیت گشتن اشتباهه و کا رخداست که فراهم کنه.خداروشکر.با کلمات نمیشه فرقشو گفت چون هرچی توضیح میدم انگاری یه حرفو دوباره تکرار کردم فقط درک کردنیه .
سلام و درود خدمت شما ، بابت نظرات بسیار زیبا و انگیزه بخش تون
واقعا سپاسکذار مطالب قشنگ تون هستم
اگر براتون ممکن بود از تغییرات و نتایج زندگیتون ، در زمینه سلامتی ، روابط ، مالی و .. کمی برای دوستان بنویسید
که باعث انگیزه گرفتن و بیشتر شدن احساس خوب بین همه ی ما بشه
بسیار سپاسگذارم از خدمت شما
سلام دوست عزیزو ارزشمندم
علی آقاممنونم که اینقدر زیبا وتحسین برانگیز تمام آموزهاتون از استاد عزیزو نوشتید ومثل همون فرشته هایی که خودتون گفتید برای راهنمایی بهتر ما قرارش دادید تو سایت وتحسینتون میکنم برای کامنت زیبا وکاملتون واینکه واقعا برنده شدن برازنده تون بوده ولایقش بودید وتبریکدمیگم بهتون بابت تمام موفقیتهاتون وگذرتون از موانع ومسائل تون وتحسینتون میکنم بابت ارتباط قلبی زیبایی که با خداوند داشتید وبرای هرچیز ازاوراهنمایی میخواستید وانصافا که چه آیات زیبایی برای دلداری شما خدای مهربان بهتون نشون میداده
دوست ارزشمندم بازهم سپاس گذارم من امروز خیلی اتفاقی به این فایل مسابقه وپاسخ شما هدایت شدم وبا خوندن متن زیباتون فهمیدم که راهم درسته چون دیروز با برخورد خانواده م که تغییراتی رو در من میبینن مواجه شدم که حتی فک میکنن من منکرهمه چی شدم البته اعتقادات اونا که خودمم تا قبل از اومدن به این سایت داشتم شدم امروز از صبح حالم کمی دچار شک شده بود وحوصله نداشتم سایتو نگاه کنم حتی اما یه نیرویی منو نشوند تا بگردم تو سایت واز فایلهای رایگان به این فایل وجواب فوق العاده شما هدایت شدم تشکر علی آقای نازنین
ممنون از خدای مهربان وهدایتگرم تمام شکهای ذهنمو با کامنت شمادوست عزیزم برطرف کرد وجواب خیلی از سوالاتمو گرفتم خدایا شکرت
سلام و عرض ادب خدمت استاد و مریم جون و دوستان
چند وقته که ی حسی بهم میگه که بیام از موفقیت هام بنویسم اما ی ندایی میگفت که نه فعلا که نتایج بزرگی نگرفتی. اما چون تصمیم گرفته ام به الهاماتم عمل کنم و هیچ تصمیمی رو به عقب نیندازم، الان اینجام با نتایجی که گرفتم
دوستان حدود سه سال پیش بود که مشغول شغل معلمی بودم و مدرسه و اولیاء به شدت اذیتم می کردن و یک سری مسائل پیش آمده بود که کلا در تنش بودم. اون موقع وضعیت روابطم با همسرم خوب نبود و وضعیت روحی و اقتصادی هم که اصلا خوب نبود.
معده درد شدید داشتم و سردرد های میگرنی زیاد و همیشه افسرده و ناراحت. دنبال ی راه حلی برای زندگیم بودم به هر دری زدم اما نشد. پیش مشاور می رفتم اما نمی شد. پیش روانپزشک رفتم کلی هم قرص مصرف کردم ولی اصلا حالم خوب نمیشد . خیلی مضطرب بودم الان که می خوام بنویسم احساس می کنم اون روزها از ذهنم پاک شده و فقط یک حاله ای توی ذهنم از اون اتفاقات هست.
خلاصه با کلی دعا و راهکارهایی که همه معرفی میکردن و هیچ نتیجه ای نداشت. با تماس یکی از دوستان هدایت شدم به سمت فردی که مباحث موفقیت رو آموزش میداد. این آموزش ها هم جنبه مثبت داشت و هم منفی. این آموزش ها باعث شد که تو اینترنت هر آموزش رایگانی از موفقیت هست رو گوش بدم . روزها ساعت ها می نشستم و فایل گوش میدادم و سیر نمی شدم.
حالم که یکم بهتر شد تصمیم گرفتم برای بهتر کردن حال دیگران کاری بکنم و تبلیغ یک دوره ی آموزشی یک ساله رو که مدرس موفقیت تربیت می کرد رو تو اینترنت دیدم و با وجود اینکه پول اون دوره که خیلی هم زیاد بود نداشتم رو با وام جور کردم و رفتم.( همسرم همیشه به علایقم احترام میذاره و هر کاری که بخوام بکنم، همراهیم می کنه.)
این دوره تمام شد و من کلی دوست پیدا کردم و کلی هم به آگاهی هام اضافه شد. توی این دوره از طریق دوستان با استاد آشنا شدم و وقتی برای اولین بار فایل رایگان به رویاهایت باور داشته باش رو دیدم( یادمه ماه رمضون دو سال پیش بود) همسرم که اومد خونه فایل رو نشون دادم و بهش گفتم نگاه این آدم به کجا رسیده منم می خوام و بخاطر دستاوردهای استاد بود که شروع کردم به دنبال کردن استاد و هر روز فایل های زیادی از استاد رو گوش میدادم و نکته برداری میکردم و لذت می بردم. اولا فقط گوش دادن بودن عمل کردن به اون صورت وجود نداشت. همیشه عادت دارم هر چیزی که یاد می گیرم رو به همسرم هم بگم و اون هم اینطوریه. همیشه مطالبی که از استاد یاد می گرفتم رو به همسرم می گفتم و اون هم برای رها شدن از وضعیت مالی نامناسب تصمیم گرفت با من همراهی کنه و ماه رمضون پارسال بود که تصمیم گرفتیم برای کار کردن روی خودمون یک ماه هیچ جا نریم و تو خونه حرفهای مثبت بزنیم و غیبت نکنیم. خیلی خوب بود این کار باعث شد که وضعیت مالیمون خیلی کم تغییر کنه اما نه به اون صورت. یادم رفت بگم که من از وقتی با مباحث موفقیت آشنا شدم و اون دوره یک ساله رو شرکت کردم دیگه از سردرد و معده درد خبری نبود و خوبِ خوب شده بودم.
وضعیت روابطم هم بهتر شده بود . اینو بگم که من و همسرم عاشق همدیگه هستیم و هیچ مسئله ای باهم نداشتیم اما تنها مسئله ای که باعث میشد دعوا کنیم پول بود . نبود پول مسائل زیادی رو تو زندگی عاشقانه ما به وجود آورده بود و ما رو اذیت می کرد.
وقتی استاد سفربه دور امریکا رو روی سایت گذاشتن( یعنی مریم جون که لطف کردن و هر روز دعاشون می کنم) من و همسرم هر روز صبح بعد از پیاده روی ، موقع صبونه خوردن یک قسمت از این سفرنامه رو می دیدیدم و ما هم تصمیم گرفتیم هر جمعه مثل استاد بریم شهر خودمون رو بگردیم و از زیبایی هاش استفاده کنیم. این کار باعث میشد که به مدت یک روز از افکار منفی دور بشیم و شاد باشیم.
دوستان من از وقتی که با مباحث موفقیت آشنا شدم زندگیم شروع کرد به تغییر اما نتایج خیلی نامحسوس بود.
یک مدتی بود که صاحب خانه ام که بالای سر ما زندگی می کرد. شروع کرده بود به تعمیر خونه اش و شب ها کار می کردن و روزها می خوابیدن و این کارشون استراحت رو از ما گرفته بود. بنده های خدا هم هیچ وقت معذرت خواهی نمی کردن و همیشه اذیتمون می کردن. وقتی نصف شب ها با صدای بلند از خواب بیدار می شدم و ساعت ها دیگه خوابم نمی اومد یاد حرفهای استاد تو فایل فقط روی خدا حساب باز کنم می افتادم.من از ترس این که صاحب خونه ام ما رو از خونه نندازه بیرون هیچ چیزی بهش نمی گفتیم و من همیشه این موضوع اذیتم می کرد که ببین سعیده داری به صاحب خونه ات قدرت می دی نه به خدا. هر شب تصمیم می گرفتم که فردا صبح برم برای اعتراض اما وقتی صبح می شد منصرف می شدم . خلاصه شب آخر وقتی از شدت صدای خیلی زیاد ازخواب بیدار شدم بلافاصله به صاحبخونه ام زنگ زدم این بار با توکل به خدا. خلاصه این تماس من باعث شد که ما رو از اون خونه بیرون کنند. اما خدا شاهده ی خونه خیلی بهتر از اون خونه و ارزون تر و خیلی راحت گیرمون اومد و این جابجایی باعث شد که انقدر رزق و روزی وارد زندگیم بشه که نگو. همیشه یخچالم پره. بدهی هامون رو دادیم. تو نستیم پول پس نداز کنیم و هر روز به پس اندازمون به صورت معجزه آسا اضافه میشه. بچه دار شدیم.( ی تو راهی داریم) . رابطه ام با همسرم الان خیلی خیلی عالیه شاید تو رویای کسی نگنجه. بی نهایت از بودن با هم لذت می بریم. این اواخر هم تصمیم گرفتیم عمیقا روی خودمون کار کنیم و اصلا مهمانی نمی ریم فقط داریم فایل گوش میدیم و تجزیه و تحلیل می کنیم و سپاسگزاری هر شب داریم و برای هم می خونیم سپاسگزاری هامون رو و خیلی خیلی احساسمون خوب میشه. هر روز یکی دو ساعت پیاده روی می ریم تو طبیعت زیبای شهرمون و خدا ما رو به جاهایی هدایت می کنه که مثل بهشته و فقط تو مسیر باورهامون رو تکرار میکنیم و میگیم خدا رو شکر. مطمئنم اتفاقات خوب توی راهه چون خیلی مصمم داریم روی خودمون کار می کنیم.
یادم رفت بگم ، وقتی من و همسرم متوجه شدیم که بعد از ده سال داریم مامان بابا میشیم. تصمیم گرفتیم که باز هم مثل قدیم ها رو خودمون کار کنیم چون دیگه ی انگیزه قوی برای رشد داشتیم. شروع کردیم به دیدن فایل های سفرنامه به مدت 40 روز و توی این مدت بیزینسی بهمون معرفی شده که باعث شد خیلی راحت و با دست خالی به درآمد برسیم. الان هم داریم دوره عزت نفس رو کار می کنیم.
ببینید دوستان ما از روز اول تصمیم گرفتیم که با استاد همراه بشیم و کم و بیش هم این کار رو کردیم ولی چون نیاز بود تکاملون رو طی کنیم یکم طول کشید اما الان خیلی جدی داریم کار می کنیم. و احساسمون عالیه خدا رو شکر.
استاد تو این یک سال و چهار ماه و ده روز که باهاتون آشنا شدم و توی سایت عضو شدم کلی نتایج گرفتم که ی مقدار رو گفتم و در آینده ای نه چندان دور از موفقیت های بزرگ می گم. استاد همانطور که از روز اول تصمیم گرفتم که هر چی رو که خودم یاد گرفتم رو به دیگران یاد بدم تا دیگران هم مثل من حال دلشون خوب بشه. ایده هایی به ذهنم رسیده و به کمک خدا می خوام اجراشون کنم.
خدایا ممنون
استاد ممنون
خانم شایسته ممنون
سلام
خیلی عالی بود سرنوشتتون.خیلی وخیلی.بنده سپاسگزار شما و دیگر دوستان هستند که سرنوشت خودشان را می نویسند تا برای بقیه کمکی باشد.
اما نکته زیبای سرگذشته شما برای من اون جایی بود که گفتید
تصمیم گرفتم که هر چی رو که خودم یاد گرفتم رو به دیگران یاد بدم تا دیگران هم مثل من حال دلشون خوب بشه.یاد حرفی جالبی افتادم که میگه خوب زندگی کنیم و کمک کنیم تا دنیا را جای بهتری برای زندگی دیگران کنیم.
برای شما بهترین ها را آرزومندم.