اصل بقای اصلح

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار محمد عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:

سلام عرض می کنم خدمت استاد گرامی و خانم شایسته مهربان و تمامی اعضای عالی سایت.

استاد دقیقا همینطوره که فرمودید یعنی با کمی اندیشیدن میشه منطق پوچ مقالات و دانشمندان رو فهمید میشه فهمید روند جهان چیه و ما داریم چطور عمل می کنیم !!!

استاد یادمه داشتم یه مستند می دیدم در مورد بقای شیرها ، اینکه هر شیر نر واسه خودش یه قلمرو داره و شیرهای نر دیگه اجازه ورود به قلمروهای شیرهای دیگه رو ندارن و اگه شیر نری به قلمرو شیر نر دیگه وارد میشد باید با شیر نر گله میزبان مبارزه می کرد و اگه شیر نر میزبان قائله رو می باخت باید اون قلمرو رو ترک می کرد …. اما نکته ای که خیلی در نگاه اول واسه من درد آور بود این بود که شیر نری که پیروز پیکار بود میومد بچه های شیر نر قبلی رو می کشت و همونجا احساساتم گل کرد و گفتم خب بی انصاف چرا توله شیرها رو می کشی تو این دوره ای که نسل شما رو به انقراضه ولی غافل از اینکه جهان اجازه نمیده یک نسل ضعیف به حیاتش ادامه بده و یک نسل ضعیف محکوم به انقراض و نابودی !!!

الان دلیلش و می فهمم که چرا هدایت شدم به سایت و دیدگاههای جهان که از زبان شما بیان شده دلیلش اینه که من هیچ وقت نمیخاستم ضعیف باشم و هدایت شدم به شما تا راه قوی بودن رو یاد بگیرم استاد یادمه زمانی که تو حوزه بودم خیلی از دوستام که ازدواج می کردن میومدن پیش مسئول حوزه ازش میخاستن که هدیه ازدواج طلبگی که یک دستگاه کولر گازی بود بهشون بدن و بارها و بارها میومدن با خواهش و تمنا از من و خیلی های دیگه که نزدیک به رئیس حوزه بودیم میخاستن که سفارش پیش رئیس حوزه داشته باشیم که یک دستگاه کولر به این زوج های جوون رو از یاد نبریم و تو صدر لیست قرار بدیم همون موقع با خودم می گفتم من هیچ وقت واسه یه کولر دستم جلوی هیچ بشری دراز نمی کنم و حالم بهم می خورد از خیلی از جوونها که وضع مالی خوبی داشتن ولی با این دید که مال مفته حالا یه کولر مال ما باشه به شدت از این نوع تفکر حالم بهم می خورد و می گفتم تو که نمی تونی از پس خرید یک کولر بر بیای چطور میخای از پس زندگیت بر بیای و با اینکه استاد اگه لب تر می کردم کلی پول خیر رو می تونستم واسه خودم جمع کنم ولی همیشه می گفتم من باید خودم بدست بیارم نه اسیر وام شدم نه در دام جذب پول خیر افتادم حتی استاد یکی از خیرهای کشور امارات از طریق یه رابط بهم گفته بود اگه محمد زارعی میخاد ازدواج کنه صفر تا صد هزینه ازدواجش رو من پرداخت می کنم ولی با خودم گفتم بدبخت اگه هزینه ازدواج رو اگه از فلانی بگیری دیگه واسه بقیه مخارج زندگیت میخای محتاج کی باشی و نگرفتم اون مبلغ رو و گفتم خودم بدست میارم و خوشحالم که هدایت شدم به این خانواده که افراد خود ساخته کنار هم گرد اومدن خوشحالم در کنار استادیم و شاگرد فردیم که شیر تربیت می کنه نه موش ، موحد تربیت می کنه نه مشرک و استاد این هم بگم همون طور که در جهان یک نوع دریبل به اسم زیدانه ، این قوانین رو خیلی ها با نام شما میشناسن و داداشم همیشه میگه طبق قوانین عباس ما نباید اینطور عمل کنیم درود به این شخصیت قوی که دارید افراد قوی مثل خودتون رو پرورش میدید !!

نه مثل خیلی از اساتید که به جای اینکه به دیگران بگن علایقتون رو دنبال کنید میگن میتونی با فلان تیک نیک یا فلان روش توی مارکت فلان یا با استفاده از فلان روش در سهام بورس میتونی به فلان موفقیت برسی ولی شما میگی اگه دنبال موفقیت شغلی هستی باید وارد علاقت بشی و در تمام کسب و کارها بی نهایت ثروت هست که هیچ به اون چیزی که اگه علاقه داری اگه هنوز شغل هم نشده تو بی نهایت از اون میتونی ثروت بسازی و خیلی ها جرات آموزش این نوع نگاه رو ندارن چون خیلی راحت تره یا عوام پسندانه تره بگی با این ترفند یا تیک نیک وارد اون شغلی بشو که ثروت سازه و میتونی ثروت بسازی ….. و این نشون از اینه که خوب روی خودتون کار کردید که نخواستید بنده علایق مردم باشید خاستید فقط بنده یک رب باشی و ثروت رو فقط از اون بخای رو و از اون ببینید نه اینکه بخاید چیزایی رو بگید که مردم خوششون میاد و این یعنی عزت و جهان عاشق چنین افرادیه و این نکات رو گفتم تا بقول قرآن مومنان نکات عالی رو برای یادآوری نعمات به همدیگه یادآوری می کنن تا باعث نفع رسوندن به هم بشن:

( وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَىٰ تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ )

الذاریات (55) Adh-Dhaariyat

و(پیوسته) پند (وتذکر) بده, زیرا که بی گمان (پند و) تذکر مؤمنان را سود می بخشد.

و بارها دیدیم کسانی یا سازمانهایی یا کشورهایی که شعارشون حمایت از مظلومانه نه تنها کمک نکردن به پیشرفت اون افراد بلکه باعث رشد چنین تفکری شدن و مثالهاش و میتونیم توی بهزیستی ها و کمیته امدادها ببینیم!!!

و دقیقا جهان شایسته ها رو اونهایی که با عزتن و باج به شرک ها نمیدن رو به علو و تکیه بر مسندهای بالا میرسونه یا به قول شما اصل بقای اصلح .

شاد سربلند و پیروز استاد عزیز!!

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    589MB
    37 دقیقه
  • فایل صوتی اصل بقای اصلح
    34MB
    37 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

869 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیده مینا سیدپور» در این صفحه: 3
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1594 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربان

    وسلام به تک تک دوستانم

    روز چهل وپنجم روزشمارتوانایی تشخیص اصل ازفرع..

    خیلی طول کشید تا من این واقعییت رو درک کنم که دلسوزی وترحم ودل رحمی من نمی تونه کسی رو تغییر بده( نجات بده از اون موقعییت بدی که از نظر من توش گیرافتاده)…

    خیلی طول کشید چون من یه باور مذهبی خیلی قوی توی ذهنم داشتم از قدیم که از قرآن وکلام خداوند اومده بود، اونم این بود که باید به یتیمان وفقرا ونیازمندان کمک کرد و رابطه های خانوادگی وخویشاوندی رو محکم نگهداشت و ازشون محافظت کردو اونچه که از مال واموال دارایی هست بایدبخشید به نزدیکان و نیازمندانی که میشناسیم و….

    خلاصه کلی از این باورها وعقاید توی ذهنم می چرخید البته نامفهوم وغیر قابل درک…

    فقط کور کورانه میخواستم اجراش کنم والبته که اجراش هم میکردم ..

    ولی از اونجایی که نه خودم رو میشناختم نه خداوند وقوانینش رو،با پیروی از اونچه که از خانواده و مدرسه وجامعه و…یاد گرفته بودم به زم خودم داشتم به دیگران کمک میکردم…

    مثلا یادمه برای خواهرام ومادرم با اولین حقوقم لباس و هدیه خریده بودم تو سن 17 سالگی، بعد ازشون توقع داشتم که با من مهربونتر باشند ویا اگه اشتباهی کردم نادیده بگیرند، یا تو چشم مادرم عزیزتر بشم ، یا اینکه خواهرم بیشتر به من توجه کنه تا دوستاش …

    خلاصه که داستان داستان باج و رشوه دادن بود ولی انموقعه ها اینو نمیدونستم که من مثلا دارم کار خیر خوبی انجام میدم اما در ازاش توقع داشتم که طرفم برام جبران کنه خیلی جاها توی زندگیم به این شکل رفتار میکردم …

    از جون ودل وپول و وقت با ارزشم تا احساسات وعواطف و ابروم رو میذاشتم تا مورد توجه وتایید دیگران باشم، تا دیده بشم، تا دوست داشتنی باشم ..

    یا میشد ساعتها وحتی روزها وهفته ها وماهها وقت میذاشتم با شخصیکه برام عزیز بود حالا درگیر اعتیاد بود یا بیماری شخصیتی داشت یا حتی بیماری جسمی وروحی داشت صحبت کنم و دلسوزی وترحمم باعث شد بود بخوام مثلا شرایط زندگی طرفو وشخصیتش رو عوض کنم….

    جالبه از یه جایی به بعد توی زندگیم با این عنوان که کسی قدر منو نمیدونه، همه نامرد و نامهربون هستند، اصلا طرف بره به جهنم، اصلا به من چه بذار هربلایی سرش میاد بیاد …

    یا اینکه از روی خشم وحسادت وقتی می دیدم همونکه دلم براش میسوخت وکلی وقت وانرژی واحساس و پول و عواطفم رو براش خرج کرده بودم حالا شرایط خوبی داشتو اصلا منو آدم حساب نمیکرد و کلی توزندگیش پیشرفت کرده بود،میگفتم دیگه نباید دلم به حال کسی بسوزه دیگه نباید در حق کسی خوبی کنم دیگه یه قدمم برای کسی برنمیدارم حتی اگه عزیزترین شخص زندگیم باشه!!!! باز از انور بوم میفتادم!!!

    لطف خداشامل حالم شد و این اواخر باشما استادعزیزم آشنا شدم واز طریق اگاهی های ناب شما تونستم سرسوزن به خودشناسی وخداشناسی وجهان شناسی برسم، تازه می تونم درک کنم که مهمترین کار من توی زندگی اینه که تمرکزم رو بذارم روی روابطت خودم وخدای خودم وسعی کنم هر روز این رابطه رو برمبنای عشق ودوستی محکمتر کنم..

    یادگرفتم که من خودم خالی از عشق ومحبت هستم ومحتاج توجه، پس سعی میکنم خلع های خودم رو با کار روی زندگی توحیدی ومعنویم پر کنم تا جاییکه بتونم به خودم عشق بدم به خودم محبت کنم ودوستدار خودم باشم وبه احتیاجات خودم توجه کنم…

    و اون تایم وزمانی رو که برای دیگران صرف میکردم الان تا حدود زیادی صرف توجه به زندگی شخصی خودم می کنم،تا بتونم حداقل خودم انسان مفید وارزشمندی باشم…

    نه اونقدر دل رحم و دلسوز و از خودگذشته باشم نه سنگدل وبی رحم و بی توجه به عزیزانم واونایی که نیاز به توجه وعشق ومحبت وحمایت من دارند..

    یه جورایی دارم یادمی گیرم تعادل برقرار کنم بین این دوتا، سعی می کنم بدون توقع برگشت به کسی محبت کنم و نیازهاشو برطرف کنم..

    دارم یاد می گیرم وقتی به دیگران از عشق ومحبت و وقت وانرژی وپول وداراییم ببخشم که دیگه مناظر جبران از طرف شخص مقابلم نباشم..

    برای ارامش وشادی روح وروان وقلبم خودم وباعشق انجامش بدم …

    برای رضای خداوند…

    اگرچه هنوز اول راهم ودارم تمرین می کنم که به شخصییتم نظم بدم، ولی خدارو هزاران بار شاکرم که با آگاهیهای شما آشنا شدم ودارم باهاشون زندگیمو میسازم…

    زندگی که هوشیارانه هست، زندگی که بر پایه دریافت الهامات وعمل به اونها هر روز شکلش میدم نه از روی جهل ونادانی و خودمحوری و با باورهای نادرست وآسیب زننده…

    همینکه بتونم اونقدر خوب زندگی کنم که به خودم ودیگران آسیبی نزنم، باری روی دوش کسی نباشم، بتونم اونقدر اروم وبی حاشیه زندگی کنم که الگوی خوبی باشم برام ارزشمنده …

    استادبی نظیرم، بی نهایت ازتون سپاسگزارم که به ساده ترین وراحترین شیوه درس درست زندگی کردن رو به ما می آموزید..

    در پناه امن خداباشید هرلحظه وهمیشه انشالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1594 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روز نود ویکم، روزشمار تحول زندگی من!!!

    چقد حسم تو لحظه بد میشه از به یادآوری جاهایی که توی زندگیم ضعیف بودم، عاجز بودم نه در برابر خالقم بلکه در برابر افکار و امیال و خواسته های خودم و در برابر دیگرااااااان…

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر، به قدر وقیمت وارزش خودم تا حدود زیادی پی بردم، خدا رو شکر از طریق آگاهیهای زندگی ساز شما استاد عزیزم به خودشناسی وخداشناسی وجهان شناسی نسبی دست پیدا کردم که نجاتم داد از بند ظلم به خودم…

    همینکه من باور کردم وبه این درک رسیدم که هیچکس هیچ قدرتی از بیرون من،نمی تونه به من آسیب بزنه( ظلم کنه) خودش به تنهایی همین باور، تونست درهای بهشت رو به روم باز کنه…

    به نظر من هرکسی سر سوزن به شناخت خداوند برسه می تونه خودش رو بشناسه و قدرت افسار ذهنش رو همیشه در دست داشته باشه، اصلا دیگه آدمیکه طعم عشق دادن به خودش رو بچشه، آدمیکه طعم عشق خداوند رو بچشه، دیگه به آسودگی خیالی میرسه به صلح درونی میرسه که اون بیرون، بیرون از خودش چیزی پیدا نمی کنه که آزارش بده….

    یه مثال واضح بزنم….

    همین چند هفته قبل برای پسرم یه گوشی آیفون گرفتم، البته کارکرده، اما به شرط، یعنی فروشنده تضمین کرده بود که 98 درصد باطری داره و …..سالم هست..

    همون روز اول پسرم گفت گوشی مشکل باطری داره ….بعد گفت مشکل فلان داره…بعد گفت ریجستری رو از فلان خط به فلان خطم بگو تغییر بدن….

    خلاصه سرتون رو درد نیارم منم هی زنگ میزدم به فروشنده و وهربار میگفتم من Nمیلیون هزینه دادم برا گوشی، که شما تضمین کنی الان پس چرا…

    بعد دو روز کاشف به عمل اومد که باطری مشکل نداره از سوکت سیم کابلش بود و ریجستری انجتم شده و…وتمام به لطف الله

    خیلی جالبه من تمام تصورات مثبت و شکرگزاری قبل خرید و بعدشو خلاصه هزینشو انجام داده بودم و همرو داده بودم دست خدا، خب مگه خدا کار بد و با نقص انجام میده؟؟؟؟

    صدالبته نه اما نگرانی پسرم روم تاثیر گذاشته بود و منم اون نگرانی رو به فروشنده که اتفاقا خیلی آوم درست وموفق و کاسب شناخته شده ای تو رشت هست انتقال داده بودم….

    حالا در پی همین شرایطی که ناخواسته خلق شده بودم، چند روز بعدش من برای سرویس کولر خونه مادرم تعمیرکار فرستادم وتضمین کردم که کارشون اوکی هست و سرویس کولر انجام شد اما دو روز بعد یه مشکلی پیش اومد ومادرم گفت فلان شده ودوباره تعمیرکار رفت اوکی کرد وباز 4 روز بعد گفت فلانه!!!! در صورتیکه مشکل جدی وجود نداشت و چیز جزئی بود که اونم میدونم به خاطر جذب خود مادرم که همیشه استاد هستند در اینکه بگن من میدونم این الان خراب میشه، میسوزه، پاره میشه، داغون میشه، اتفاق افتاده بود….

    خلاصه مادر ماهم با استرس هربار تماس میگرفت و میگفت به تعمیر کار بگو بیاد و..تا بلاخره کلا اوکی شد کولرشون…

    اینجا من متوجه یه چرخه اتفاقات شدم که از من نشات گرفته بود، بحثش خیلی مفصل هست، فقط میخوام همینو بگم که،جهان سطل آشغال نداره، هرچی از ذهنت بریزی بیرون که تبدیل بشه به گفتار و کردار وعملکردت، دقیقا از جنس همون رو توی زندگیت تجربه می کنی…

    پسرم به من استرس میداد، من به فروشنده موبایل وکسی که کارو تضمین کرده بود والبته که برحق بودو بی نقص بود….

    و منکه تعمیر کار رو تضمین کرده بودم و حتی هزینه دریافتیش رو اما مادرم که به من هر بار استرس میداد وگله که با اینکه تضمین کردی پس چرا کولر باز مشکل داره و…که بعدکاشف به عمل اومد بعدسرویس یک هفته روشن نشده بوده که موتورش به کار بیفته اصلا!!!!!

    وگوشی پسرم که سالم بود و مشکل از کابل برقش بود!!!!

    به همین راحتی تک تک ما هر روز توی یه چرخه از اتفاقاتی هستیم که خودمون داریم رقمش میزنیم، اگه هوشیارانه باشه با تمرکز بر افکار و کنترل ذهن خب نتیجه مثبته، ولی اگه وارد نجواها و بازیهای دیگران بشی، خودتم با کله سقوط میکنی تو چرخه معیوبی که سر وته نداره…..

    بقای هر کسی در توجه به افکار وگفتار و اعمال خودش خلاصه شده….

    بقاء یعنی یکروز توام با عشق وآرامش وصبوری، تمرکز، ایمان و امید وتلاش داشته باشی واین یک روزها در کنار هم ماهها وسالهای عمرت رو به قشنگی رقم بزنه و بعد بشینی ببینی اونچه که باعث بقای اصلحت شده یعنی داشتن یک زندگی سعادتمندانه در گرو باورهای درستت وعملکرد درستت درانجام اموراتت و البته شناخت ودرک خداوند وجهان وخودت بوده….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1594 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روزهفتادو نهم،روزشمار تحول زندگی من!

    این فایل یادمه دوسال پیش وقتی برای اولین بار دیدم وشنیدم، خیلی حالم خوب شد، یه حسی بهم دست داد، حسی که لحظه ای نبود، کلا روم تاثیر گذاشت، مثل این حرفهای صدمن یه غاز و شعارگونه ی بعضی از افراد که خودشون رو اساتید موفقییت میدونند نبود، اونا که میان با آب وتاب میگن یالا پاشو قوی باش، تلاش کن، وفلان….

    از همون حرفها که زیاد تو کتابها و فیلمها و مجله ها و سمینارهای موفقییت فردی خارجی وایرانی زیاد شنیدیم هممون…

    خصوصا دقیقه 25 فایل که خطاب به من میگفتید، خطاب به تمام خانم هایی که صداتون رو میشنون، ((((اگه خانمی، خانم قوی باش تا بقیه بهت تعظیم کنند)))

    ودلیلش هم میدونم چرا به دل وجانم نشست و روم تاثیر مثبت گذاشت، چون این قوی باش رو کسی داشت بهم میگفت وهر روز داره بهم میگه که از ضعیف بودن گذشته وسالهاست قدرت رو در دست داره، قدرت کنترل ذهن ونجواهای شیطانی رو، از بهونه ها دست کشیده، ترسها ودودلیهاش رو کنار گذاشته و چشم امیدش رو از دست دیگران براشته و گذاشته بر دستان قدرتمند خداوند، کسیکه ایمان فعالش رو نشون جهان داده واز صاحب جهانیان پاداشش رو گرفته…

    دیروز خونه ی مادرم مهمون بودم حرف رفت سمت اینکه واقعا نباید حرف دیگران برامون مهم باشه، خصوصا وقتی می دونیم مسیرمون درسته، واینو از حال واحساس خوبمون واز نتایج مثبتی که میگیریم می تونیم هم خودمون متوجه بشیم هم اطرافیانمون…

    مادرم میگفت: چقد فلانی وفلانی وفلانی شنیدن ودیدن که کتابهاتو چاپ کردی تعریفتو کردن،گفتن ماشالله مینا خیلی قویه، اینهمه مشکلات سالها توی زندگیش داشته اما همیشه تونسته برای خودش وپسر محیط امنی فراهم کنه واز پس مشکلاتش بربیاد و زندگیشو مدیرییت میکنه به بهترین شکل…

    تو دلم خدارو شکر کردم والبته که حس خوبی یه لحظه بهم دست داده تا انگیزه بگیرم برای ادامه مسیرم توی چاپ کتابهای بعدیم و…

    کار وحرفه و اهدافی که دارم

    اماااااا

    راستشو به مادرم گفتم، گفتم مامان خیلی وقته نه تعریف وتمجید کسی حتی شما که مادرم هستید ونه غیبت وقضاوت وبدگویی وحسادت ودشمنی کسی در موردم برام مهمه…

    گفتم،من فقط وفقط دارم سعی میکنم مورد تایید خدا باشم، خدایی که کلی فرصت تو کل زندگیم بهم داده بود تا من 20 سال پیش به این شرایطی که الان دارم وساختمش برسم ولی من هر بار اونهارو نادیده گرفتم، از دستشون دادم با سهل انگاری، با ناشکری، با جهالت و ناآگاهی…

    خدارو هزاران بار شاکرم اگه امروز کاری میکنم برای دل خودم، برای بقای خودم، برای پیشرفت خودم، برای حال خوب خودم برای اینکه انسانی مفید باشم انجام میدم، نه از روی تایید گرفتن ومقایسه وچشم وهم چشمی و خردند وبردند و تموم شد و حرص وطمع ویا نه سهل انگارانه وبا بی دقتی و از روی ناآگاهی….

    استاد اینارو که گفتم باتمام وجودم باور دارم وانجامش میدم و اصلا شعاری نیست، درسته منم آدمم،این حسها میاد سراغم اما به قول شما به حایی رسیدم باتمرین کنترل ذهن، که احساساتم رو میشناسم، عوضی بازیهامو میفهمم چیه، کجا حرص وطمع وحسادت ومقایسه میاد سراغم سریع میفهمم وبه خودم یادآور میشم، هدف اصلیم چیه، خواست خداوند برای من وخواست خودم برای خودم چیه…

    اما در مورد دلسوزی به حال دیگران، هنوز نسبت به خانوادم خصوصا مادرم حس دلسوزی دارم وگاهی دلم میخواد هرجوری هست بهشون بفهمونم قوانین چی هست، ولی خب به قول شما جز اینکه رابطه ها خراب بشه چیزی عاید آدم نمیشه، وهرکسی مسیر تجربه های خودش رو باید بره وما در تغییر دیگران عاجزیم و هیچ نقشی توی خوشبخت یا بدبخت کردنشون نداریم..

    بنابراین بهترین کار اینه فقط وفقط حواسمون به خودمون باشه حداقل الگوی مناسبی برای اطرافیانمون باشیم انشالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت