موسیقی هایی برای تجسم خواسته‌ها - صفحه 17

سلام بر استاد عزیز و دوست داشتنی

استاد این جلسه را بسیار دوست داشتم

ممنون یک دنیا ممنون

این جلسه را بسیار دوست داشتم به این علت که دقیقا اولین چیزی که از شما آموختم تجسم آرزوها و اهدافم بود

از همان سال ۸۷ وقتی در تالار خیابان کبکانیان همه با هم دست های همدیگر را میگرفتیم و خودمان را در جنگلی سبز با یک رودخانه زیبا و یک کلبه جنگلی فوق العاده تجسم میکردیم

من خیلی چیزها را در زندگی با تجسم کردن خلق کردم

ولی تا آنجا که ذهنم یاری کنه مینویسم!

یادمه من همیشه عاشق آسمان شب و ستاره ها بودم، و همیشه دلم میخواست زیر آسمان شب دراز بکشم و ستاره ها از اون چیزی که فکر میکنم بهم نزدیک تر باشند

خب اون موقع از پشت بام خانه های تهران تعداد کمی ستاره میشد دید، نهایتا ۳ یا ۴ تا، تازه اگر هوا تمیز بود و ابر نبود، ولی من همیشه چشم هایم را میبستم و تصور میکردم زیر آسمان شب خوابیدم و هزاران ستاره را دارم نگاه میکنم تا اینکه یک روز با شما و دوستان به کویر مرنجاب رفتیم و وقتی من زیر آسمان کویر ایستادم و به آسمان نگاه کردم هزاران ستاره را دیدم که انگار در فاصله یک متری من بودند و هیچ وقت این صحنه زیبا را فراموش نمیکنم

یا در خاطره ای دیگر من همیشه تجسم میکردم در جنگلی سرسبز هستم و چند تا اسب قهوه ای در حال دویدن هستند و این صحنه بسیار حس خوبی در من ایجاد میکرد تا اینکه بالاخره در توری که باز هم با شما ودوستان به روستای برنجستانک رفتیم دقیقا همین صحنه را با چشم های خودم در واقعیت دیدم

همان موقع فهمیدم که بلههههههههههه، استاد درست میگه، قانون همیشه و همیشه کار میکنه

یا در مورد شغلی که الان دارم، بارها و بارها شب ها قبل از خواب تجسم میکردم که جلوی دستگاه کارت زنی اداره ایستادم و به عنوان کارمند حضور و غیاب خودم را ثبت میکنم

در مورد ازدواج که دیگه نگو! استاد شما طوری صحبت میکنید که انگار در تک تک لحظات زندگی من حضور داشتید، واقعا خیلیییی خیلییییی برام جالبه، البته جالب که هست ولی کاملا قابل پیش بینی هست!

من چندین سال ازدواج با فردی که همکارم بود را تجسم میکردم، و خدا میدونه چقدر تجسم های قوی با فرکانس های قوی به جهان فرستادم، یعنی انقدر این تجسم ها و فرکانس ها قوی بود که باور کنید اگر در مورد سفر به فضا که آرزوی دیرینه من از بچگی تا به حال بوده و هست، انقدر تجسم میکردم حتما تا الان برام اتفاق افتاده بود!

ولی خب نشد که نشد، تا اینکه اومدم طبق فرمول شما عمل کردم و در دفترم خصوصیات فردی که دوست داشتم باهاش ازدواج کنم را یادداشت کردم و اصلا اسم شخص خاصی را نیاوردم و رهای رها از خدا خواستم تا بهترین فرد را در بهترین زمان وارد زندگی من بکنه و خدااااای من، حتی الان که دارم براتون مینویسم اشک در چشمان جمع میشود،و بالاخره بعد از یک سال با یکی از همکلاسی های دانشگاهم آشنا شدم که اصلا قابل مقایسه با فردی که قبلا خواستار ازدواج با اون بودم نبود، بسیار بسیار بهتر، و دقیقا تمام ویژگی هایی که در دفترم نوشته بودم را داشت!

و هر شب قبل از خواب خدا را هزاران بار شکر میکنم برای داشتن همچین شریک زندگی که خدا بهم داده

این خاطره را خیلی طولانی شرح دادم برای تمام دوستان عزیزی که ممکنه یه وقت شرایطی مثل من راداشته باشند، و ازتون میخوام خواهش کنم که باور کنید، به خدا قسم حرفهای استاد رد خور نداره و صد در صد براتون اتفاق می افتاد فقط کافیه باور داشته باشید و عمل کنید

و الان هم بعد از گوش دادن به این جلسه فوق العاده تصمیم گرفتم از تجربیات گذشته خودم استفاده کنم، دیگه نمیخوام هر شب از خدا بخوام که من را به سمت کشور کانادا و شهر نیوبرانزویک هدایت کنه، میخوام دست خدا را باز بذارم و ازش میخوام من را به بهترین کشور و بهترین شهر که با توجه به اهدافی که دارم بهترین مکان برای من به حساب میاد، من را راهنمایی کنه و مطمئن هستم مثل تجربه های شیرین گذشته این مورد هم به زودی و در بهترین زمان ممکن رخ خواهد داد.

باز هم از توضیحات محشر و فوق العاده شما استاد گرانقدر ممنون و سپاسگزارم

به امید دیدار شما، حالا یا در پارادایز زیبای شما یا در مزرعه زیبای ما 😜❤️🌹