موسیقی هایی برای تجسم خواستهها - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2014/07/music-tajasomi7.jpg
400
510
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2014-07-10 12:46:572023-01-08 09:32:34موسیقی هایی برای تجسم خواستههاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و عرض ادب به استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته ،امیدوارم حالتون خوب باشه
من این قسمت از سایت رو ،زمانی که از خدا خواستم یک نشانه ای به من بده تا در شرایطی که قرار گرفتم بتونم ازش رهایی پیدا کنم ،بحث تجسم بود که برای من اومد ،البته من دوره ۱۲ قدم رو هم دارم کار میکنم که با پسرم دوتایی تهیه کردیم ،البته یکسال و نیم پیش خریدیم و شروع کردیم به کار کردن روی دوره ها،من مجددا دارم دوره رو از اول گوش میدم ،الان که دوباره شروع کردم صحبتهایی رو میشنوم که برام تازگی داره و به نسبت سال گذشته خیلی از نطر درونی احساس وجودی متفاوت دارم ،و سری اول که دوره ها رو گوش میکردم حال و هوای خوبی داشتم ،خدا رو شکر ولی بخاطر اینکه ما انسانیم و گاها شرایطی پیش میاد که باورهای قدیمی و ی سری نجواهای شیطانی دایما دارن روی ما اثر میزارن ،الان وضعیتی برام پیش اومده که برای من یک نوع تضاد ایحاد کرده و داره سعی میکنه منو از پا در بیاره ،ولی من همچنان دارم فایل گوش میدم و سعی میکنم حالمو خوب نگه دارم و تسلیم این شرایط نشم ،الانم که این قسمت سایت برام نشونه اومد یعنی تجسم ،دقیقا من دارم قدم دوم رو میگذرونم که در مورد تجسم داره صحبت میکنه و این داره مهر تایید بر قوانین خداوند میزنه و داره منو راهنمایی میکنه از این قانون استفاده کنم و توکلم رو از دست ندم
دوست ندارم در مورد شرایطی که برام پیش اومده بگم ،خدارو شکر خودم و بچه هام و خانوادم همگی سالم و سلامت هستیم و مطمئن هستم ی روز که خیلی دیر نیست همه چی اونی میشه که میخام
خدارو صد هزار مرتبه شکر ، که جایی هستم که همه با فرکانسای خوبشون باعث تقویت باورهای همدیگه میشن ،خداروشکر،خداروشکر ،خدا روشکر
سلام به دوستان هم فرکانسی
یه اتفاق جالبی که برام افتاد اینه که دو روز پیش ظهر داشتم تو گوشیم دنبال آهنگ برای تجسم میگشتم و دیدم آهنگ مناسبی ندارم و با خودم فکر کردم، با آهنگ هایی که دارم حواسم پرت میشه و نمیتونم تجسم خوبی کنم.
ی چند ساعتی گذشت و من این قضیه کلا یادم رفت و اومدم تو سایت و گزینه مرا به سمت نشانه ام هدایت کن زدم و در کمااال تعجب با این فایل روبرو شدم. و این یعنی خدایی که هر لحظه به درخواست های ما پاسخ میده، براش مهم نیست که درخواستمون کوچیکه یا بزرگ.
و جالب تر اینه بعد از 24 ساعت هم همین نشانه من شد، باعث شد بیشتر به قضیه تجسم فکر کنم
من تو زندگیم خیلی چیزاا رو با تجسم به دست آوردم.
برای مثال چند سال پیش من خیلی 206 دوست داشتم اون موقع هم حقوق من همش 500هزار تومن بود. پیش دوستم از این حرف میزدم که من چقدر 206 دوست دارم اما ذهنم میگفت چند سال باید با حقوق 500 تومن کاری کنی که بتونی یه 206 بخری.
تو سال 99 من به خواسته ام رسیدم و به راحتی ی 206 صفر خریدنم با اینکه قیمتش 100 برابر شده بود. شاید من اگر قانون جذبو زودتر درک میکردم، خیلی زودترم به خواسته ام میرسیدم. خدا رو سپاسگزارم به خاطر قوانین بی تغییرش و مطمئنم قراره خواسته هامو یکی یکی تیک بزنم.
دوستان هم فرکانسی خودم سلام
فقط میخاستم بگم خدایا شکرت که منو به سمت استاد عزیزم و شما عزیزانم هدایت کرده 🙏
خدا جونم شکرت🙏
خداجونم سپاسگزارم 🙏
خدا جونم مچکرم🙏
خدا جونم عاشقانه دوست دارم ❤️
خدا جونم سپاسگزارم که استاد عباسمنش رو سرراه من قرار دادی تا بتونم زندگیم عوض کنم و با تمرینات مستمر به آرزوهم برسم 🤲
بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست😍
سلام خدمت عزیزانم
راستش درحال حاضرتجسمی نکردم ک نتیجه بگیرم چون فک کردم درس انجامش نمیدم اماازونجاک تصمیم گرفتم برای همه فایلا رایگان تفکرکنم وکامنت بذارم گفتم بیام ببینم قبلن چیزی بوده ک تجسمش کردم وبرام همون اتفاق افتاده واینجور یادم بیادک چجوری انجامش دادم
یکم ک فک کردم یادم اومد مثلا من یه جاکفشی دیدم خیلی خوشم اومدودوست داشتم داشته باشمش وجاشوهم مشخص کرده بودم هم جاکفشی هم یه مدل آینه پنج تیکه وهمیشه اوناروتصورمیکردم دراون قسمت وکلی ذوق میکردم ولذت میبردم وهمیشه توپیجایی ک میفروختنشون دنبال اطلاعاتشون بودم وهمینطور کسایی ک خریده بودن ونوچیدمانشون توخونه وحتی نوع چیدن آینه هاروی دیوارم تصورکرده بودم وعلامت زده بودم وتقریبا کمترازیکماه همینکاروانجام میدادم هرروز چون خیلی دلم میخواست بخرم وبالاخره خریدمشون باهم هم زمان ودقیقاهمونجاوهمونجورک میخواستم گذاشتمشون وهنوز ک هنوز بعدازدوسال دارم بخاطر داشتنشون شکرگزاری میکنم وروندب دست آوردنشون چقدرقشنگ یادم اومد یادرموردارتقائ شغلی همسرم وحتی مبلغ حقوق دریافتیش همیشه تصورمیکردم ک ازدرمیادوبم میگ ارتقاپیداکرده وحقوقم شده اینقدرومنم میرم باذوق ب خانوادم ودوستام میگم وتا۳۰روز روی کاغذهرصب مینوشتم وشکرگزاری میکردم وبعددیگ رهاکردم وبعدازچندماه دقیقا همین اتفاق افتادوجالبه اولش یادم نبودولی چندرروزبعدیهویادم اومدک من خودم خواستم همچین چیزیووخلقش کردم خدایاشکرت
خیلی خواسته هاهست ک ازین روش تجسم ب دست آوردم ک همشونمیشه نوشت ولی خوشحالم ک یاداوری شدبرام تابازم این روش هاروانجام بدم
من ازروزاولی ک این قانون روفهمیدم باتمام وجودم باورش داشتم انگارپیدونستمش فقط فراموشش کردم وامادرمورداستاد اینقدربهش ایمان دارم ک به گفته خدا ک گفته ازپیامبرانم پیروی کنین ک سخن منوبراتون آوردن پیروهش هستم تانفس میکشم تازندم وازش بی نهایت سپاسگزارم ازش
خدایاشکرت ک منوهدایت کردی منوبین اینهمه آدم انتخاب کردی وهدایتم کردی وهذامن فضل ربی😍
درپناه الله یکتااااشادباشیدوپیروزوموفق😍⚘😘🥰
سلام به همه دوستان قدرتمند و عزیزم
من تصمیم گرفتم به یاری خدای مهربان هرجور هست مواظب افکارم باشم چون به قول استاد عزیز این افکار ماست که زندگی مون را میسازه
و برای اینکه به باور برسم که هر لحظه دارم خودم زندگیم را خلق میکنم قبل هر کاری تجسم میکنم که دارم به بهترین شکل اون کار را انجام میدم بعد میرم دنبال انجام اون کار وقتی تموم میشه میگم ببین من تونستم خلق کنم تجسم کردم و به واقعیت تبدیل شد پس من میتونم خالق زندگیم باشم
و به این صورت دارم بر نجواهای ذهنم غلبه میکنم و یقین و ایمانم را قویتر میکنم و تکاملم را طی میکنم
سلام به دوستان عزیزم و استاد گلم
من قبلا هرموقع که تو تنهایی خودم تصور میکردم که دارم سخنرانی میکنم در مکانی که فقط خانمها هستن خیلی قدرتمند سخنرانی میکنم افراد من را دوست دارند بعد از چند ماه این اتفاق افتاد که برای خونه دایی برای دختراش و خواهر وزنداداش خودم توی خونه شروع کردم به کمک دختر داییم سخنرانی کردم بعد دوباره توی فکرم همش میگفتم حالا صبر کن تو دعوت میشی که بری توی فضای بزرگتر مثلا توی ذهنم یه حسینیه را تصور میکردم که دارم به این بزرگی مکان دارم سخنرانی میکنم برای خانم ها و باورتون نمیشه از طریق همون دختر داییم دوباره هدایت شدم به مکانی که جمعی از خانمها بودند ومن دعوت شدم برای سخنرانی کردن براشون به خودم اومدم که ببین تو فقط فکر کردی درموردش وچطور اتفاق افتاد وهمیشه از خدا سپاسگزاری میکردم که العان متوجه شدم بخاطری بود که من توی ذهنم تصور میکردم خدایا شکر
یکی دیگه مدام با خودم در مورد اینکه یه دفتر روانشناسی دارم برای خودم و اونجا لذت میبرم میزدارم صندلی رنگ قهوه ای دارم و باورتون نمیشه العان 7 ماهه که دفترم را دارم وصندلی ام هم به رنگ قهوه ای هست خداروصد هزاران بار شکر
یکی دیگه این بود که دانشجو که بودم یکی از درسهام را استادم باید بهم نمره میداد من چند روز قبل مدام به خودم میگفتم مینوشتم که میرم پیش دکتر فلانی و ایشون ازم امتحان میگیره ومن همه ی جواب هارو به صورت صحیح میدم و استاد نمره 20بهم میدهد اما ذهنم قبول نمیکرد نمره20را همش میگفت نه 17 میاری منم بهش توجه نمیکردم بعد روزی که از استادم وقت گرفتم و رفتم پیشش و باورتون نمیشه فقط چیزی که استاد گفت بهم اسمت چیه منم گفتم بعد گفت شما نمرتون وارد شد برید به سلامت منم از تعجب گفتم برم استاد امتحان نمیگیرید اونم گفت نمرتون را وارد کردم بفرمایید منم پرسیدم چند گفت17 وارد کردم اصلا نمیدونستم چی بگم خداروصد هزاران بار شکر بابت اینکه العان یادم اومد که این نتیجه ها رو گرفتم خدایا شکرت
در پناه الله یکتا ثروتمند باشید دوستان گلم
سلام خدمت دوستان عزیز واستاد عزیزمان
جاداره اول ازخداوند سپاس گزاری کنم برای قوانین بی نقصش واز استاد عزیزکه اینقدر ساده
ورون قوانینو اموزش میدن
درباره تجسم وقتی ۱۹سال داشتم ویک جوان معتاد ودرگیر بیماری اعتیادبودم ولی به شدت علاقمند وعاشق دختری بودم
که الان همسرمم و۲۱ سال هم هست ازدواج کردیم و۳فرزند که خداوند هدیه کرده بهمون
موضوع ازاینجا است که همسرم بسیار زیبا بودوخانوادارمن یه جوان اسوپاس بودم ومشکل دارولی قبول کردن که دخترشون و جگرگوشون بدن بمن ومیدونستن من مشکل دارم
چون من دوسال همش تخیل میکردم بدون اگاهی هی توی ذهن ام تصویر میگرفتم که ازدواج کردیم وتوی تخیلم باهش حروف میزدم موقع خواب بهش فکر میکردم
واحساس خیلی خوبی داشتم ودر سن ۲۱ سالگی ازدواج کردم
حرفم اینه اون موقع بدون اگاهی از این قوانین من داشتم ازاین تجسم کردن استفاده میکردم.
الان به لطف الله ۱۰ سال پاکم ویک زندگی خوبی دارم که هروز دارم رو خودم کارمیکنم وهروزبهتر میشه مخصوصا تجسم باحال خوب وشکرگزاری
خدارو هزاربار شکر شادوپیروز باشین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به دوستای خوبم و استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته گل و دوست داشتنی
در مورد تجسم بگم که خدارو شکر میکنم به هر چیزی که فکر میکردم و تجسم میکردم بش میرسیدم از پلی استیشن و دوچرخه و خیلی چیزهای دیگه
تا اینکه بزرگتر شدم و همیشه دوست داشتم که ماشین 206 داشته باشم اما با اینکه 206 14 میلیون بود اما من نمیتونستم بخرم اما همیشه به این فکر میکردم که من این ماشینو میخرم تا اینکه وضعیت اقتصادی کشور بد شد و ماشین خیلی گرونتر شد اما من بازهم از خواسته ام دست نکشیدم تا اینکه تونستم اون ماشین با قیمت 30 میلیون بخرم اون زمان هیچی از قانون نمیدونستم و فقط بیست سالم بود البته با کمک مادرم تونستم بخرم و این چیزهایی که مینویسم الان دارم متجوشهون میشم اون وقت اصلا بش فکر نمیکردم بعد از اون دوست داشتم که خونه لوکس با بهترین وسایل بدون اینکه قسطی بخرمشون داشته باشم و آخر موفق به خرید خونه لوکس شدم حالا دوست داشتم که زنی که عاشقانه دوستش داشته باشم رو پیدا کنم و باهاش ازدواج کنم و خدا یاسمین عزیز رو سر راهم قرار داد و عاشقونه دوستش داشتم و دارم که الان زن زندگیم هستش که یاسمین همسرم کسی بود که منو با استاد آشنا و کرد و از قانون به من گفت
خونه رو خریده بودم با یاسمینم عقد کردم اما بدجور دستم خالی شد جوری که یکسال عقد بودیم و کار پردرآمدی که داشتم از بین رفت و من نمیتونستم اون وسایلی که تجسم کرده بودم رو بخرم اما هنوز ایمان داشتم
تا ینکه من وارد کار ترخیص گمرک شدم کاری که بهش علا قه داشتم و بازهم پول وارد زندگیم شد و تصمیم گرفتم به شهر هندیجان برم که کلی وسایل لوکس و قیمت مناسب توش پیدا میشد برم و دقیقا همون وسایلی رو خریدم که تصور میکردم و خدارو شکر که من اون خونه دلخواه و وسایل دلخواه خودم رو داشتم اما تا اینجا که سال 98 بود هیچی از قانون نمیدونستم
و زندگی پر فراز و نشیبی داشتم بعد از اینکه یاسمین منو با استاد آشنا کرد و قانون رو کمی درک کردم بخاطر شرایط شهری که توش زندگی میکردم و شرایط آب و هوایی اونجا دوست داشتم مهاجرت کنم و حتی از انسان های نامناسب دوری کنم شرایط بد شده بود همه از بیماری و مشکلات حرف میزدن اما من علاقه ای به این حرفا نداشتم و احساس میکردم این همون ورودی های نامناسب و ناخواسته تحت تاثیر قرار میگیرم
حالا قانون رو فهمیده بودم و کلی برای خودم تجسم میکردم که از ایران میرم به یک کشور خوب و خوش آب و هوا
در صورتی که دلشو نداشتم و تحمل دوری از خانواده برام سخت بود من حتی خدمت نرفته بودم که از خانواده دور باشم اما حرف های استاد خیلی روی من تاثیر گذاشت که میگفت بشر مجرد بدنیا میاد و مجرد از دنیا میره و به هیچ چیز تعلق نداره
و همیشه از استاد میشنیدم که به چگونگی رسیدن به هدفتون فکر نکنید و برید دنبال علاقتون که پول و ثروت خودش میاد
خب منم به کار باریستا یی خیلی علاقه پیدا کرده بودم و در ایران زیر نظر بهترین استاد آموزش دیدم و یاد گرفت و جوری بود که برای اینکه راه بیفتم یک مدت به صورت رایگان تو کافه کار میکردم و همیشه تجسم میکردم به کشوری که مهاجرت میکنم تو یک کافه خوب و لوکس سر کار میرم توی یک منطقه خوب شهر
الان که دارم این کامنت مینویسم من در شهر استانبول هستم و خونم نزدیک به همون کافه ای هستش که تجسم میکردم و یک هفته ای هست که اونجا مشغول کار هستم و بشدت دارم به حرفای استاد عمل میکنم و قانون رو درک میکنم و روی ورودها و باورهام کار میکنم و لذت میبرم راستی یادم رفت بگم اونجایی که من زندگی میکردم اصلا شهر تمیزی نبود
اما الان تو یک خیابون اصلی شهر با یک ویو عالی دارم زندگی میکنم و قدم هارو یکی پس از دیگری بر میدارم و در کنار همسرم از زندگی لذت میبرم اما هنوز اول راهم کلی هدفای دیگری دارم که از نظری ذهنی دارم روی خودم کار میکنم که بشون برسم و هرثانیه خدارو شکر میکنم
امیدوارم که از این کامنت نهایت لذت رو برده باشید
یا حق
خدایا شکرت
سلام استاد جان و خانم شایسته عزیز
خداوند رو سپاسگذارم که هر روز با احساس خوب برای خلق زندگیم و تغییر باور هام کار میکنم و خداروشکر که با تعهد روی تغییر باور هام کار میکنم .
استاد جونم وسط صحبت هاتون چه بارون بینظیری گرفت
وقتی به فایل صوتی این جلسه گوش میدم و صدای بارون رو میشنوم یه حس آرامش بخش عجیبی کل وجودم رو فرا میگیره …
استاد در مورد تجسم بگم..
من زمانی که خیلی کوچیک تر بودم و خونه یکی از بستگان که تو شهرستان دور بود رو تجسم میکردم
که تو خونشون دارم راه میرم
بازی میکنم
از این اتاق به اون اتاق
البته این زمانی اتفاق میوفتاد
که احساس میکردم داریم برای یه سفر آماده میشیم
چون تو یه شهره دیگه بودن
و وقتی با این تجسم خوابم میبرد و بیدارم میشدم دقیقا تو خونه ی اونا بودم
و من تعجب میکردم که این مسیر طولانی رو چجوری نفهمیدم
انگار که چشمام رو ببندم و تو کسری از ثانیه تو خونه اونا باشم
هنوز که هنوزه به این موضوع فکر میکنم و واقعا دلیل منطقی نمیتونم براش بیارم ..
و تجسم بعدی من اینکه
من چون دوست داشتم که یک پالتو خفن مشکی داشته باشم که تیپمو خیلی خوب و مردونه نشون بده
تجسم میکردم که بارون داره میاد و من با اون پالتو زیره بارون دارم راه میرم
و موهامو بلند کردم و درکل خیلی راضی بودم از این تصویر و حالم باهاش خوب بود
که در نهایت رفتم و یه بارونی مشکی دقیقا با اون شکلی که تجسم کردم رو برای خودم گرفتم
و اینم یکی از مواردی بود که خلق کردم .
فعلا همین ها یادم اومد استاد
ممنون بابت وقتی که میذارین …
خدایا شکرت
11 / 7 / 1400
سلام به استاد جانم و خانم شایسته عزیزم و همه دوستان
از کامنت فایل قبلی که گذاشتم 1 هفته میگذره چون من به خودم قول دادم این بار فایل ها رو فقط گوش ندم و دنبال جمع کردن اطلاعات نباشم،
تعهد دادم که فایل و متن و کامنت های اون فایل رو با تمام وجودم درک کنم حالا هرچند روز میخواد طول بکشه
اما استاد با همین 5 تا فایل که من شروع کردم از اول البته با تعهد نمیدونید چقدر حالم بهتره،چقدر جهان رو بهتر میبینم
دیگه کم کم نشانه ها رو میفهمم،سپاسگزارترم،
امید دارم و میدونم ادامه دادن تنها راه رسیدن به هدفه و باید تکاملم رو برای رفتن به مدار بالاتر طی کنم
استاد وقتی رسیدم به این فایل و از تجسم کردن گفتید خیلی حس خوبی گرفتم چون شما با همین فایلها خواسته هاتون رو تجسم کردید و الان به همشون رسیدین
خدارو هزاران مرتبه شکر که هدایت شدم به راه درست و بهترین استاد راهنما برای رسیدن به خوشبختی
من با تعهد شروع کردم و با قدرت ادامه میدم و با امید خواسته هامو تجسم میکنم
این فایل خیلی بهم کمک میکنه تو این روزها چون من اول راهم و دارم آگاهانه ورودی هامو کنترل میکنم و زمانی که اطرافم چیز ناجالب هست من با گوش دادن این فایل تجسمی از اون حرفها دور میشم و تازه دارم قانون رو میفهمم.
❤️استاد جان از خدا براتون خیر و خوبی و ثروت و سلامتی رو میخوام.