دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟

در این فایل، علاوه بر توضیح مفاهیمی مهم درباره اصول تحقق خواسته ها، استاد عباس منش تمرینی را مطرح کرده است که می توانید با توجه به تجربیات خود، در بخش نظرات این صفحه، این تمرین را انجام دهید.

هدف از تمرین، شناختن اصلی است که مثل یک فرمول ثابت، همه ی خواسته ها را محقق می کند.

تمرین:

در بخش نظرات این فایل تجربیات خود را در این باره بنویسید که:

درباره تجربیاتی بنویسید که برای رسیدن به یک هدف یا تحقق یک خواسته، به خاطر اینکه از همان ابتدا مسیر رسیدن به آن خواسته را در ذهن خود آسان کردید یعنی انجام کاری که از نظر دیگران سخت یا غیر ممکن بود را نه تنها در ذهن خود امکان پذیر و منطقی دانستید بلکه اجرای آن را آسان و راحت هم دانستید و به همین دلیل هم توانستید وارد عمل شوید، قدم بردارید، ایده های خود را عملی کنید، به خداوند توکل کنید و مطمئن باشید که هدایت های خداوند به موقع می آیند.

و به خاطر این جنس از نگاه و باور، عملکرد متفاوتی داشتید. ضمن اینکه متوجه شدید مسیر خیلی راحت تر از آنچه بود که فکر می کردید و درها خیلی راحت تر از آنچه می پنداشتید باز شد، دستان خداوند آمد، ایده های کارساز پیدا شدند و در نهایت آن خواسته محقق شد.

 

همچنین درباره تجربیایتی بنویسید که از همان ابتدا مسیر رسیدن به آن هدف را در ذهن خود سخت و پیچیده دانستید، از همان ابتدا به جای خوشبینی و تمرکز بر اگر چه می شود ها، بر موانع و مشکلاتی تمرکز کردید که ممکن است سر راه شما قرار بگیرد و به خاطر این جنس از نگاه و باور، هیچ قدمی بر نداشتید، هیچ ایده ای را جدی نگرفتید، نشانه ها را تشخیص ندادید و نادیده گرفتید و خیلی راحت در همان نقطه شروع، بی خیال آن هدف و خواسته شدید و به قول قرآن به خودتان ظلم کردید. در حالیکه بعدا افرادی را دیدید که خیلی راحت به همان خواسته رسیدند بدون اینکه با آن مسائل توهمی مواجه شوند و شما پشیمان شدی که ای کاش قدم ها را برداشته بودی و اینقدر در ذهن خود مسیر را سخت نمی دیدی.

فکر کردن و پاسخ دادن به این سوال:

اولا به شما یادآوری می کند که فرایند خلق یک خواسته به چه شکل است؛

شما باید به چه شکل سمت خودت را انجام دهی و قدم ها را برداری و مسیر باید به چه شکل توسط شما طی شود. زیرا خداوند همیشه سمت خودش را انجام می دهد.

نتایج زمانی اتفاق می افتد که آنچه به شما الهام شده است را عملی کنی؛ ایده ها را جدی بگیری و دست به عمل شوی.
خداوند هدایت ها را می آورد اما آنچه نتایج را رقم می زند عملکرد شماست. عملکردی که با ایمان و خوشبینی ایده ها را اجرا می کند؛ قدم ها را بر می دارد؛ نشانه ها را جدی می گیرد و با توکل به خداوند پیش می رود.

ثانیاً: نوشتن تجربیات شما به دیگر دوستان این الگو را می دهد که چطور باید ایمان خود را در عمل نشان دهند تا زندگی دلخواه خود را خلق کنند.


منابع بیشتر درباره این فایل:
دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها

 

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    1000MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مرتضی شکراللهی» در این صفحه: 1
  1. -
    مرتضی شکراللهی گفته:
    مدت عضویت: 2145 روز

    این کامنت فوق العاده ترین کامنتی هست که تا به حال من روی این سایت بی نظیر قرار دادم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربانم

    استاد جان به الله ی که میپرستید این فایل به من خیلی میرسه یعنی مال منه چون من چندماهه واقعا وقت گذاشتم و دنبال علاقه ام بودم و مطااااااااااالعه میکردم وفکر میکردم و سوال ها پاسخ میدادم تا اینکه با خودم کاملا یکدست و هماهنگ شدم که من کی هستم و چی میخوام

    کلام ناب و مقدس شما مهر تاییدی بود بر درک های جدیدم

    میخوام الان عمیقا تمام درکم و اتفاقات و دلایل رو باز کنم و از این بابت بسیار خوشحالم

    من الان علاقه عشق رسالت یا هرچیزی که اسمش این باشه رو درون خودم پیدا کردم به لطف خدا و بر اساس همین علاقه اهدافی رو با لذت انتخاب کردم ، اهدافی که رسیدن بهشون کمکم میکنه آروم آروم در مسیر عشق و علاقم حرکت کنم

    استاد تمام صحبت شما توی این فایل و درک این روزهای من که منو وادار کرده به پر کردن یک سر رسید(با انگیزه ای کیهانی که تا حالا نداشتم) از اینکه علاقم رو بفهمم و اهدافی رو مشخص کنم و برنامه ریزی یک ساله داشته باشم برای رسیدن تکاملی به این اهداف و از همه مهم تر یافتن پاسخ این سوال که

    چکار کنم توی مسیر رسیدن به اهدافم که به خاطر عشق و علاقه ام برام خیلی حائز اهمیت هستن ناامید و دلسرد نشم؟

    و چرا اصلا ناامید میشم؟

    چکار کنم این انگیزه ی پولادینی که الان دارم برای حرکت،، توی این بازه زمانی یک ساله که مشخص کردم برای رسیدن به اهدافم در من سوخت نشه و نگهش دارم که بتونم با حس خوب عمل کنم؟

    استاد تمام صحبت های شما توی این فایل و درک این روز های من به هم وصل شدن و تاییدیه دادن بهم

    میدونید درک جدیدم مثل چی میمونه ؟

    مثل این میمونه که من چند ساله افتادم توی یک چاه و باز خودمم بالای چاه هستم و چندتا تکه طناب هم دارم و میخوام خودم رو نجات بدم و طبق قوانینی که چند ساله فهمیدمشون به این نتیجه رسیدم که خودمم که میتونم خودم رو نجات بدم و باید خودم رو بکشم بالا به کمک طناب ،اما همش ذهنم میگه با این طناب پاره ها که نمیشه ، ولش کن راهی نیست خطرناکه و دائم دارم با خودم کلنجار میرم که چکار کنم؟ چرا نمیشه ای خدا؟ و تا میخوام دست به کار بشم ناامید میشم و میترسم و رهاش میکنم

    این درک های جدید به من گره زدن رو یاد دادن به من یاد دادن که باید قبل از حرکت یه انگیزه برای اون حرکت در خودم پیدا کنم یا بسازم به من یاد دادن خودم رو بهتر بشناسم که موقع ناامید شدن بتونم یک پاسخ منطقی به خودم بدم برای حرکت و من تونستم یک طناب بلند درست کنم و خودم رو نجات دادم و الان رسیدم بالای چاه فقط چون چند ساله که اون تو بودم هیچ کسی هم دنبالم نیومد فهمیدم که هیچ کسی جز خودم و حرکتم و انگیزه ام و باورم نمیتونه به من کمک کنه

    من فهمیدم که رفتار ها و عکس العمل های مختلف من دقیقا از مغز عزیزم صادر میشه وفهمیدم این مغز کار اصلیش حفظ جان من و زندگی و بقای منه،

    بارها شده من تصمیمی رو خواستم بگیرم و به محض اینکه بهش فکر کردم مغزم به دلیل اینکه قصد دارم وارد یک کار جدید بشم که ناشناخته و متفاوت هست سریعا به من میگه که نباید این کارو انجام بدم در واقع وارد شدن به یک مسیر جدید ،عمل جدید یا تغییر جدید رو برای من کاری خطرناک و آسیب زننده میدونه و بعدش دلایل مختلفی هم میاره که منو از انجام اون کار منصرف کنه…..!

    حالا چرا مغز این جوری عمل میکنه؟

    در گذشته اجداد ما در غارها زندگی میکردن به خاطر نبود شرایط و امکانات زندگی مثل الان ،، تنها نیاز اون افراد غذا و آب و حل یک تضاد بزرگی نسبت به بقیه تضاد ها بوده در زندگیشون و اونم نجات جانشون و آسیب ندیدن از دست حیوانات وحشی بوده

    اگه مغز انسان طوری بود که اصلا واکنشی در برابر حمله حیوانات نشان نمیداد و هیچ ترسی از اون حیوانات نداشت خب به راحتی طعمه حیوانات شده بود و الان مایی به عنوان انسان های امروزی وجود نداشت

    به همین دلیل مغز طوری ساخته شده که ما رو از خطرات احتمالی در امان نگه داره و سریعا اخطار لازم رو بده ، و در اون زمان ها به دلیل تکرار مکرر فرار انسان از حیوان و یا مراقبت خود از حیوانات باعث شده این عادت در مغز بسیار قوی بشه

    و طی گذشت زمان بسیار زیاد با وجود تکامل انسان این خصوصیت همچنان نسل به نسل منتقل شده و به ما رسیده

    حالا دلیل اینکه مغز ما در هنگام انجام یک کار جدید یا تصمیم جدید سعی میکنه ما رو با روش های مختلف منصرف کنه

    اینه که مغز هنوز فکر میکنه ما همون انسان های اولیه هستیم و هرچیز ناشناخته و جدید رو برای ما بد و خطرناک میدونه چون وظیفش حفظ بقای ما هست نه دادن راهکار برای موفقیت به ما ….

    حالا از جایی که مغز ما نسبت به انسان های اولیه تکامل بسیار زیادی رو طی کرده باید ما آگاهانه اینو بدونیم که قرار نیست با انجام یک کار در مسیر موفقیت جان خودمون رو از دست بدیم

    و عملکرد مغزمون رو بشناسیم و احساسمون رو درک کنیم

    (اینجاش خیلی برای من مهم و قشنگه)

    و زمانی که از انجام هر کاری در مسیر رسیدن به هدف که خودمون آگاهانه انتخابش کردیم ، ناامید شدیم ، به جای سرکوب کردن خودمون،،

    از مغزمون تشکر کنیم که چقدر وفادارانه مراقب حفظ جان ماست و از خدای خودمون سپاس گزار باشیم به خاطر این خلقت به خاطر این من یا مای اشرف مخلوقات😥 استاد من دیشب تا دیر وقت تو خیابونا راه میرفتم و به این موضوعات فکر میکردم و از خدا تشکر میکردم..

    و بعدش دوباره به حرکت ادامه بدیم

    به خدا من که احساسم خیلی خوب میشه وقتی به این فکر میکنم مثلا ناامید شدم از حرکت در یک مسیری و سریعا به یاد بیارم که این خصوصیت مغزمه که منو بترسونه و ازش تشکر کنم و ادامه بدم و نتیجه خوبی بدست بیارم که مغزم ببینه و با تکرار این ادامه دادن ها مغز متوجه میشه که خطری در کار نیست به همین دلیل میتونیم راحت به راهمون ادامه بدیم

    و تکرار این موضوع باعث میشه عادت های خوبی در ما ایجاد بشه و در چنین مواقعی بدون ترس و نگرانی وارد مسیر بشیم و عمل کنیم در واقع با ایجاد یکسری عادات خوب میشه در مواقع مختلف سیگنال های ارسالی مغزمون که میخواد مارو بترسونه و از حرکت کردن منصرف کنه که دلیلشم حفظ بقا ما هست رو هماهنگ با مسیر هدف و خواستمون کنیم و با تکرار این مدل عملکرد در موضوعات مختلف و به دلیل منطق هایی که با نتایج این عملکردها بدست میاریم و منطق های اطرافمون که میبینیم باعث میشه هربار راحتتر و با ترس کمتر حرکت کنیم

    حالا مغز ما در شکل گیری این عادت ها یه عملکردی داره

    مغز ما عاشق لذت ها و پاداش های لحظه ایه

    مثل کشیدن سیگار که من خودم چندین ساله سیگار میکشم اما خیلی کم ولی میکشم ، من میدونم سیگار برام مضره ولی چون لذت بخشه میرم یه نخ دود میکنم چون لذت لحظه ای بهم میده چون توی مغزم انجام این کار یک عادت لذتبخشه

    یا شبکه های اجتماعی

    دلیل این که ما تاب خوردن توی شبکه های اجتماعی رو به عنوان یک عادت لذت بخش انجام میدیدم

    یکی به خاطر تنوع موضوعات هست و دو به خاطر اعصاب خوردی و افکار منفی که داشتیم توی روزمرگی و به خاطر عدم موفقیت در رسیدن به هدف هایی که همش در حال انتخابشون هستیم و ۴ روز کار میکنیم و ادامه نمیدیم مثل خود من و به دلیل عملکرد مغز دنبال یه چیزی هستیم که فشار افکار بد و ناامید شدن و نرسیدن به هدف رو کم کنیم

    که اینجا به خاطر عادت های بد شکل گرفته ما دست به عمل میزنیم و مثلا میریم آشغالای اینستا رو نگاه میکنیم

    و این کار هم از نظر ذهن یک لذت زودگذر هست

    و حالا آیا مغز ما سوار بر ماست و ما در دام اون هستیم ؟

    صد البته که نه و صد البته که ما صاحب اراده ایم

    حالا آیا میشه یکسری عادت خوب رو ایجاد کنیم توی ذهنمون که چنین مواقعی ناخودآگاه انجام یکسری فعالیت خوب و مناسب لذتبخش شناخته بشه توی ذهنمون؟

    البته که میشه

    والبته که ما چون با قانون آشنا هستیم اطلاع هم از این داریم که توی اینستا چیزای خوبی نیست و کلا چیزهایی که میبینیم داره روی باورهای ما تاثیر میذاره اما من خودم رو میگم دقیقا در چنین لحظاتی با وجود همین آگاهی باز هم میرم و مثلا سرچ اینستا رو باز میکنم

    حالا اصلا چرا مغز ما عادت میسازه؟

    به دلیل اینکه مغز وظیفه داره که کمترین میزان انرژی را مصرف کند تا از این انرژی برای بقای ما استفاده کنه ،

    به همین خاطر برای راحت تر کردن کار میاد کارهایی رو که تکرار میکنیم رو به عنوان یک عادت ذخیره میکنه، (مبحث ایجاد رشته های عصبی در مغز که با تکرار ایجاد میشود)

    دقیقا مثل رانندگی که اوایل ما خیلی دقت میکردیم به همه چیز و بعد از این تکرارها یک عادت ساخته شد توی ذهنمون و ما دیگه به صورت روتین و طبیعی بدون فکر کردن بهش رانندگی میکنیم

    یا دقت کردین یکسری کارها رو توی خونه یا هرجا که همیشه انجام میدیدم مثل باز کردن شیر آب سرد یا روشن کردن چرا آشپزخانه یا هر کار دیگه ای بیرون و داخل از خونه در مورد هر حرفه ای

    ما با تکرار اینکه شیر سمت راست آب سرد هست یا با تکرار اینکه کلید لامپ آشپزخونه فلان جا هست دیگه توی ذهنمون هک میشه و حتی در تاریکی شب من خودم تست کردم وقتی میخوام برم توی آشپزخونه توی تاریکی دقیقا دستم رو میذارم روی کلید مورد نظر ،یعنی مغز ما محدوده دقیق رو هم توی این پروسه توی خودش هک میکنه،،

    حالا فکر کنید اصلا مغز این کارو نمیکرد

    یعنی با تکرار هرچیزی یک عادت رو نمیساخت توی خودش

    ما مجبور بودیم برای اینکه شیر آب سرد رو باز کنیم تستی یدونه رو باز کنیم ببینیم سرده یا گرمه

    یا موقع رانندگی مثل اوایل کلی استرس داشتیم و مراقب دنده و گاز و کلاج بودیم

    شما نگاه کن و توی مثال های دیگه بهش فکر کن ، قشنگ فاجعه میشد و ما توی در و دیوار بودیم به جای زندگی کردن

    حالا راه حل برای ترک عادات منفی و ایجاد عادات مثبت چیه ؟

    کاری که اکثر ما برای رها شدن از این عادات منفی انجام میدیدم اینه که میجنگیم باهاشون در حالی که طبیعت و عملکرد مغز این نیست دیگه!!

    طبیعت مغز لذت و پاداش های لحظه ایه

    پس باید با توجه به طبیعتش بادادن لذت لحظه ای و پاداش به مغزمون مطابق با ذات انسانی و هماهنگ و هم راستا با رسالت و عشق و علاقمون ، یک عادت مثبت رو جایگزین عادت منفی کنیم

    نمیدونم دیدین برای اینکه یک حیوان رو تربیت کنن که مثلا بشینه یا بپره براش پاداش در نظر میگیرن ، اونم چیزی که خیلی دوستش داره یه چیزی تو این مایه ها که میشه با عمل کردن به این شیوه یک عادت خوب ایجاد کنیم

    من هنوز فکر زیادی در مورد اینکه

    چکار کنم عمل کردهای خوب ، عادت های خوب و هم راستا در مسیر علاقه و اهدافم رو در ذهنم لذت بخش بشناسونم؟ نکردم

    چکار کنم عمل کردهای خوب ، عادت های خوب و هم راستا در مسیر علاقه و اهدافم رو در ذهنم لذت بخش بشناسونم؟

    چکار کنم کار کردن روی باورهای توحیدی که میدونم خیلی مهم هستن برام لذت بخش بشه؟؟

    الان طرز عملکرد مغز رو ازش آگاه هستیم پس مثلا میتونیم زمانی که توی روز یا شب آگاهانه وقت میذاریم برای تغییر باورهامون بعد از انجام این عمل به خودمون لذت بخش ترین نوشیدنی که عاشقش هستیم رو بدیم و این کار رو تکرار کنیم ،بعد از مدتی انجام این کار برای ما لذت بخش به حساب میاد و یک عادت آروم آروم با تکرار ایجاد میشه که من بعد از این کار یه نوشیدنی خوب دارم

    یا بعد از اینکه هرجایی در عمل مراقب بودم و توحیدی رفتار کردم باز یه پاداش بدم به خودم ، خب این رفتار به مرور باعث ایجاد عادت های خوب میشه در من

    و این عادت های خوبه که آدم رو به حرکت در مسیر علاقه و عمل به کارهایی که برای رسیدن به اهدافش باید انجام بده در میاره

    این ها درک و مطالعه من برای پیدا کردن مسیر مورد علاقم بود که بعد از اون من یک برنامه ریزی یک ساله مشخص کردم و تفکیکش کردم به برنامه های ماهانه و هفته ای و روزانه

    دوستان شاید توی کتاب های مختلف این مدل برنامه ریزی ها رو دیده یا خونده باشین و انجامم داده باشین و منم قبلا انجام دادم و ناامید شدم ولی الان به دلیل شناختن بهتر خودم فرقم با قبل این هست که من در قلبم یک احساس رضایتی دارم و الانم نمیدونم که چه کارهایی باید برای لذت بخش کردن برنامه هایی که برای رسیدن به اهدافم نوشتم تا در مسیر رسالت و علاقه ام حرکت کنم، انجام بدم

    اما میدونم که میگردم تا پیداش کنم✅ این مدل شخصیت منه و به کمک استاد فهمیدم که این یکی از سرمایه های منه

    اما توی این مدت انقدر سوال پرسیدم و به پاسخ فکر کردم که توی ذهنم یک عادت ایجاد شده که من با پرسیدن سوال و فکر کردن میتونم به پاسخ برسم

    فهمیدم انقدر سوال میپرسم و پاسخ میدم تا یک راه پیدا کنم

    برای همین موضوعات و درک ها من بسیار خوشبخت هستم

    من تا الان فقط حرف زدم و عمل نکردم ولی واقعا این ناامید شدنه بعد از چند روز کار کردن منو اذیت میکرد ، من برای تغییر باورها ، برای تمرکز بر نکات مثبت و تمرینا کلی برنامه ریزی میکردم ولی بعد از چند روز ناامید میشدم و هم اینکه من نمیدونستم به چی علاقه دارم اما کلی چیز هم که دوست داشتم رو تست کردم که آخریش همین بحث خوانندگی بود که خیلی خوب جلو رفتم در حد عالی که قرارداد بستم یک آلبوم هم انتخاب کردم و دوتا از قطعات این آلبومم ضبط شد من رفتم و از نزدیک استدیو رو دیدم و خوندم کلاس سولفژ هم رفتم برای بهتر شدن صدام اما وسطش واقعا فهمیدم که نه این علاقه من نبوده، ولی الان کاتش کردم

    و در آینده چون من رفتم و انجامش دادم هیچ وقت نمیگم شاید اون راه علاقه اصلی من بوده

    من نزدیک ۵تا کار رو اینجوری واردش شدم و اومدم بیرون و پشیمون نیستم که هیچ، به خدا خوشحالم هستم تازه الان که فهمیدم چیو میخوام و یک راه خوبم برای ناامید نشدن و ادامه دادن پیدا کردم عالی ام

    حالا دوست دارم راجع به فایل این جلسه ی عالی و صحبت های استاد ارزشمندم صحبت کنم

    اصل مطلب این فایل

    من با لذت رسیدم به خواسته هام ، من زجر نکشیدم برای رسیدن به خواسته هام

    استاد قطعا برای حرکت کردن و رسیدن به اهدافشون یکسری عادت که از نظر ذهنشون لذت بخش هم بوده ایجاد کردن

    من چیزی رو که زیاد در استاد میبینم و خودمم عاشقشم و دوست دارم ایجادش کنم این هست که ایشون همیشه میگن من میرم خدا درارو باز میکنه یا خدا انجامش میده

    قطعا استاد یه عشقی داشتن حالا یا در مورد توحیده یا هر چیزی توی این مسیر و با لذت این عادت ها رو در خودشون ایجاد کردن

    از طرفی اینم بگم ذهن ما همونطور که میدونیم نیاز داره به منطق و با منطق چیزها رو میپذیره ، استاد ما جز اولین کسانی بودن که وارد این حوزه شدن و در اول اکثرا آزمون و خطا میکردن و نتایج رو باهم مقایسه میکردن

    بنابراین نتایج بدست آمده از عمل کردهای مختلف مثل متوکل شدن که خدایا توکل به خودت من به امید تو حرکت میکنم و بعد حرکت میکردن و نتیجه میدیدن و با این نتایج کوچک همینطور ایمانشون و باورشون نسبت به خدا قوی وقوی تر شده بنابراین الان همش از این جنس حرفا رو میزنن

    چون اول استاد به دلیل پیدا کردن رسالتشون و عشق داشتن به این راه،توی ذهنشون انجام هر نوع کار ویادگیری و حرکت و آزمون و خطا رو لذت بخش میدیدن و با این کار هم عادت های خوبی در خودشون ایجاد کردن و هم با دیدن نتایج باورهاشون هم تغییر کرده وبهترو بهتر شده یه ایمان خاصی نسبت به خداوند پیدا کردن

    استاد زمانی که میخوان حرکت کنن مغز طبق وظیفش میخواد جلوی این حرکت جدید و ناشناخته رو بگیره دیگه ولی ایشون اومدن حرکت کردن رو توی ذهنشون آسون کردن و چنین لحظاتی میگن من حرکت میکنم و خداوند درایی رو باز میکنه که من الان نمیدونم

    چرا استاد راحت حرکت میکنه و قبل از حرکت این حرف رو میزنن ؟

    چون به خاطر نتایجی که از حرکت کردن و توکل کردن گرفتن بسیار زیاده و این باورشون شده که خدا در رو باز میکنه و چون عادت خوبی تو ذهنشون ساختن چنین لحظاتی که برای همه ما ناامیدی میاره میان و یک حرف لذت بخش میزنن و شاید حتی استاد بعد از هر حرکت و هر عملکرد مثبت به خودشون پاداش هم داده باشن که همه جوره این مغز حرکت کردن به دل ناشناخته و مسیر جدید رو به خطر افتادن جان نبینه

    یا توی مثال اسباب کشی وسایل،، استاد تو ذهن خودشون گفتن ما میریم قدم بر میداریم و توکل میکنیم به خدا یکمشو میاریم بقیشو میذاریم میگیم هرکی خواست مفتی ببره

    حرکت کردن رو تونستن با توکل کردن به خدا بدون درنظر گرفتن چیز دیگه ای انجام بدن

    در مورد تضاد هم ایشون میگن وقتی تضادی میاد من تمام تلاشمو میکنم که از اون تضاد استفاده کنم برای رسیدن به خواسته

    و کلا سعی میکنم قبل از اینکه تضادی بیاد حرکت کنم

    ببینید چقدر هم عادت خوب ایجاد کردن و هم باور های خوبی از این جور عملکرد ها با گرفتن نتایج ساختن

    در کل تمام صحبت های استاد توی این فایل در مورد این بود که حرکت کردن رو آسون کنیم تو ذهنمون و حالا با این آگاهی مجدد این فایل رو ببینید خودتون متوجه میشید که استاد دقیقا این مدلی عمل کردن

    مثل اینکه شبا به خودشون جایزه میدن

    یا موضوع ماه رمضون و بحث قانون سلامتی که استاد اومده توی ذهنش یک چیزی رو راحت جلوه داده ، استاد فهمیده فلان غذا ها خوب نیستن و نباید بخورن بعد برای اینکه حرکت رو راحت کنن به خودشون گفتن مثل ماه رمضون که روزای اولش سخته و بعد عادی میشه پس راحته و میشه

    و از طرفی یکسری الگو هم دیدن که مثلا طرف ۳۰۰ و خورده ای روز غذا نخورده و فقط آب و فلان خورده

    من میخوام بگم میشه عادت های خخوب ساخت و میشه موقع ناامید شدن ،، قبل از اینکه ناامید بشیم و زمانی که هدف مشخص میکنیم یا یه کاری رو میدونیم باید انجام بدیم

    بیایم بشینیم فکر کنیم که چطوری انجام این کار رو توی ذهن خودمون یک کار لذت بخش نشونش بدیم

    این مغز طوریه که تا یه کاری رو لذت بخش نکنی براش همش ساز مخالف میزنه ولی ما با ساختن عادت های خوب میتونیم هر روز بهتر از روز قبل بشیم هم عادت خوب بسازیم و هم با نتایج جدید باورهامون رو تقویت کنیم

    درکل دوست داشتم تمام لحظه به لحظه صحبت های استاد رو که روی چندتا برگه نوشتم رو اینجا بنویسم و مقایسش کنم با همین بحث عملکرد ذهن که ترجیح میدم تا همینجا دیگه ادامه ندم و برم مجدد این فایل رو گوش کنم و بشینم فکر کنم و راه هایی که به ذهنم میرسه برای لذت بخش کردن کارهایی که توی این یکسال باید انجام بدم ، پیدا کنم و از همین لحظه استارت بزنم اما متفاوت تر با همیشه

    استاد عزیزم من واقعا از شما سپاس گزارم و همچنینی از مریم جان مهربان با اون لباس زرد زیباشون، انشالله سلامت باشین❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: