در این فایل، علاوه بر توضیح مفاهیمی مهم درباره اصول تحقق خواسته ها، استاد عباس منش تمرینی را مطرح کرده است که می توانید با توجه به تجربیات خود، در بخش نظرات این صفحه، این تمرین را انجام دهید.
هدف از تمرین، شناختن اصلی است که مثل یک فرمول ثابت، همه ی خواسته ها را محقق می کند.
تمرین:
در بخش نظرات این فایل تجربیات خود را در این باره بنویسید که:
درباره تجربیاتی بنویسید که برای رسیدن به یک هدف یا تحقق یک خواسته، به خاطر اینکه از همان ابتدا مسیر رسیدن به آن خواسته را در ذهن خود آسان کردید یعنی انجام کاری که از نظر دیگران سخت یا غیر ممکن بود را نه تنها در ذهن خود امکان پذیر و منطقی دانستید بلکه اجرای آن را آسان و راحت هم دانستید و به همین دلیل هم توانستید وارد عمل شوید، قدم بردارید، ایده های خود را عملی کنید، به خداوند توکل کنید و مطمئن باشید که هدایت های خداوند به موقع می آیند.
و به خاطر این جنس از نگاه و باور، عملکرد متفاوتی داشتید. ضمن اینکه متوجه شدید مسیر خیلی راحت تر از آنچه بود که فکر می کردید و درها خیلی راحت تر از آنچه می پنداشتید باز شد، دستان خداوند آمد، ایده های کارساز پیدا شدند و در نهایت آن خواسته محقق شد.
همچنین درباره تجربیایتی بنویسید که از همان ابتدا مسیر رسیدن به آن هدف را در ذهن خود سخت و پیچیده دانستید، از همان ابتدا به جای خوشبینی و تمرکز بر اگر چه می شود ها، بر موانع و مشکلاتی تمرکز کردید که ممکن است سر راه شما قرار بگیرد و به خاطر این جنس از نگاه و باور، هیچ قدمی بر نداشتید، هیچ ایده ای را جدی نگرفتید، نشانه ها را تشخیص ندادید و نادیده گرفتید و خیلی راحت در همان نقطه شروع، بی خیال آن هدف و خواسته شدید و به قول قرآن به خودتان ظلم کردید. در حالیکه بعدا افرادی را دیدید که خیلی راحت به همان خواسته رسیدند بدون اینکه با آن مسائل توهمی مواجه شوند و شما پشیمان شدی که ای کاش قدم ها را برداشته بودی و اینقدر در ذهن خود مسیر را سخت نمی دیدی.
فکر کردن و پاسخ دادن به این سوال:
اولا به شما یادآوری می کند که فرایند خلق یک خواسته به چه شکل است؛
شما باید به چه شکل سمت خودت را انجام دهی و قدم ها را برداری و مسیر باید به چه شکل توسط شما طی شود. زیرا خداوند همیشه سمت خودش را انجام می دهد.
نتایج زمانی اتفاق می افتد که آنچه به شما الهام شده است را عملی کنی؛ ایده ها را جدی بگیری و دست به عمل شوی.
خداوند هدایت ها را می آورد اما آنچه نتایج را رقم می زند عملکرد شماست. عملکردی که با ایمان و خوشبینی ایده ها را اجرا می کند؛ قدم ها را بر می دارد؛ نشانه ها را جدی می گیرد و با توکل به خداوند پیش می رود.
ثانیاً: نوشتن تجربیات شما به دیگر دوستان این الگو را می دهد که چطور باید ایمان خود را در عمل نشان دهند تا زندگی دلخواه خود را خلق کنند.
منابع بیشتر درباره این فایل:
دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD1000MB67 دقیقه
- فایل صوتی دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟64MB67 دقیقه
دستیابی به هدفها سختِ یا آسون؟؟
سلام به استاد عزیزم و همه بچه های پرانرژی.
من قبل از اینکه میخواستم شکرگزاری هر روزم رو انجام بدم، این فایل رو روی دانلود گذاشتم و رفتم سراغ سپاسگزاریم.
همینطوری که داشتم نعمت ها و داشته هام مینوشتم و همینطور دلیل بودنشون توی زندگیم و بابتشون سپاسگزاری میکردم یه سری جرقه ها از صحبت های استاد از فایل توحید عملی 5 و فایل گفت و گو با دوستان جلسه 60 که همون اولین جلسه مصاحبه استاد با آزاده جان بود، در مورد داشته های زندگیم برام ایجاد شد، خب ادامه سپاسگزاریم اون جرقه هارو نوشتم و دقیقا خیلیییییی ربط داره به فایل این جلسه و قبل از اینکه استاد شروع کنن و طبق اون چهارچوب کامنت نویسی م جلو برم، اول ایده ایی که امد و مربوط به عنوان این فایل میگم:
حالا چجوری این ایده امد، داشتم مینوشتم که خداجونم ازت ممنونم بخاطر اپلیکشینی که ساختم و بهم ثابت قدمی دادی که ادامه ش بدم و اپلیکیشنممم…. اینجا که گفتم اپلیکیشنم این ضمیر مالکیت (م) که بکار بردم، یهو توی دلم گفته شد، اپلیکشن م….؟؟؟؟ یعنی چی؟؟ مگه اپلیکیشن مال توِ؟؟؟؟ این اپلیکیشن مال من که بهت دادمش، بهت قرض ش دادم، امانت دادم، مال تو نیست….
و جرقه شروع شد….
تمام زندگی ما، اصلا در مورد خودم میگم نه بقیه…
تمام زندگی من و تمام نعمت هایی که دارم، هرچیییییییی که هست، همه شششششون، از جسم و سلامتی و اکسیژنی که نفس میکشم و چشمان و دست و پا و قلب و ….. گرفته تا شرت و ناخن گیر و غذا و بچه و همسر و پارتنر و دوست و خانواده، کسب و کار، مغز، غذاها، فرش و دمپایی و کفش و هرچیزی که برام بزرگ یا کوچیک یا بهش فکر کردم یا بهش فکر نکردم یا به عنوان نعمت حسابش میکنم یا نمیکنم….. هرچییییییییییییییییییی که هست و دارم که همه شون خوب هم هست، چون هر بدی که داشته باشم یا بهم برسه از خودم و هر خوبی چه درونی چه ظاهری و …. داشته باشم ازخداست پسسسسسسسس همههههههههههه زندگیم و همه نعمت و برکت های زندگیم همه شششششششششووووووووووووووووووووووووون همه شون امانت خداست به من، همه شون قرض خداست به من…..
همههههه این چیزایی که دارم همه شون فقط امانت و قرضی که خدا بهم داده و نکته خیلی مهم ش
هرلحظه ممکن این قرض هاش و امانت هاش رو بگیره….!!!!! چون مال خودِشِ، نه من، مال من نیست که، من اصلا چیزی که خوب باشه از خودم ندارم، همه شون از خداست.
پس هرلحظه ممکن قرض ش رو بگیره…. خب این قضیه 2 تا نکته داره
اول اینکه خب وقتی هرچی که دارم چون خدا بهم امانت داده ممکن یه روزی هم بگیره یعنی هیچ چیززززززززززی ثابت و پایدار تا ابد نیست، تا ابد نمیمونه برام، ممکن یه روزی بره…. پس فقط باید ازشون لذت ببرم و اینطوری نگاهم بهشون همیشه، نگاه رها گونه و آزادیِ، آزادی برای خودم…. یعنی چی آزادی برای خودم یعنی این نعمت ها که تا ابد برای من نیست پس چرا بذارم ذهنم خودش رو اسیر این نعمت ها بکنه که آزادی روحی و ذهنی و حتی جسمی رو از من بگیره، من وقتی بدونم هیچ چیزی دائمی و ابدی نیست خب انگار آزاد هستم، در بند شون نیستم، باشن خوشحالم از بودنشون و سپاسگزاری میکنم و لذت میبرم و نباشن که هیچی، نیستن دیگه چیزی از ارزش های من کم نمیکنه چون من در هر حالتی آزاد دارم زندگی میکنم و آزادانه لذت میبرم.
دوم اینکه حالا هرچقدر من از بیششششششتر و بیششششششتر از نعمت هایی که خدا بهم امانت و قرض داده، استفاده بکنم، مصرف بکنم، پس بیشتر بهم میده، یعنی وقتی میبینه که من مهرداد از امانت هایی که داده بیشتر بکار میگیرم و استفاده میکنم و حرکت میکنم باهاشون خب میگه ایول باید به این بیشتر قرض بدم، این لایق شِ…. آهااااااااااااااا….. گرفتی چی شد؟؟؟؟…. وقتی ببینه از امانت هایی که بهم داده از هدیه هایی که بهم داده برای گسترش زندگیم، برای بهتر شدن زندگیم دارم بیشتر استفاده میکنم، بیشتر به کار میگیرم، بیشتر لذت میبیرم و اینا یعنی بیشتر میخوام خب میگه ایوووووول چقدر خوب داره استفاده میکنه، من که بینهایتم، من که بینهایت دارم، من که وهابم، خب بیشتر بهش میدم، و بیشتر و بیشتر و بیشتر بیشتر بهم میده چون این زندگی واقعی، چون این زندگی طبیعیِ، چون من دارم این جهان رو گسترش میدم با استفاده از نعمت ها و بیشتر خواستنم، چون جهان پایه ش براساس بیشتر شدن، براساس فراوانی، و من دارم توی محور این سیستم جهان حرکت میکنم و بیشتر بهم میده.
پس نکته ش اینجاست که، هرچقدر من از نعمت ها و برکت های زندگیم استفاده کنم و بکار ببرم لیاقت بیشتر و بهتر داشتن نعمت های بهتر رو برای خودم میسازم.
حالا شاید بگی مهرداد خب این نعمت و برکت ها چی هستن؟؟؟
جواب اینه که اینا دقیقا نیروی جسمانی که داری، عقل و چشم و مغزی که داری، مهارتهای ذاتی و استعدادهای درونی که داری، قدرت انتخاب و خلق زندگی که داری، هرچقدر من بکار بگیرمشون یعنی اعلام میکنم بیشتر لایقشون هستمو بیشتر خدا بهم میده، وقتی من از مهارت های درونیم از حافظه م از تمرکزم از عشقم از قدرت یادگیریم از تلاشم از ممارستم از ذهنم استفاده بکنم و بکار بگیرم و خلق کنم، خلق کنم، بسازم، آفریننده باشم، کارآفرین باشم، کاشف باشم، خالق باشم که اینا با بکارگیری نعمت هایی که خدا بهم داده ست خب بیشتر بهم میده چون با استفاده شون دارم میگم من لایق شون هستم و بیشتر از اینا هم میخوام پس بهم تمرکز بیشتر، ثابت قدمی بیشتر، هدایت بیشتر، خلاقیت بیشتر، ممارست بیشتر، امکانات بیشتر بهم میده تا بیشتر رشد کنم و بسازم و خلق کنم…..
وقتی من ببینم مثلا دانش آموزم داره از آگاهی و علمی که بهش میدم بیشتر و بیشتر استفاده میکنه و این استفاده کردنش، طی کردن تکامل و ظرف وجود ش بزرگتر کردن هم هست دیگه، یعنی آماده میکنه خودش رو خب من بیشتر بهش آگاهی میدم، بیشتر کمکش میکنم توی مسیر که سریعتر و آسون تر و راحت تر برسه دقیقا این سیستم، خداوند هم همینطوری عمل میکنه.
وقتی من بیشتر از ماشینی که خریدم استفاده کنم، از لباسام، از کفشام، از لپ تاپ و گوشی، از پولهام، بیشتر سفر برم، بیشتر و بیشتر از هرچیزی که خدا بهم امانت داده استفاده کنم و نگم این برای مهمونیِ، این حیف خراب میشه، اینو بذارم هر موقع احتیاج شد ووووووو………….. از این حرفا و فکرا که داشتم و حتی دارم….. به جاش استفاده کنم و بکار بگیرم پس بیشتر بهم میده خدا.
اینطوری من خودم رو لایق میکنم، پس خدا بیشتر میده، میگه این بنده من دمش گرم ببین باور کرده از همه چیز فراوان هست، باور کرده که من همیشه بهش میدم نباید نگران باشه، باور کرده که باید خودش رو ثابت کننه، لایق کنه تا من بهش بدم، پس بیشتر و بیشتر و بهترررررررر با کیفیت بیشتر با آسونی و راحتی و سادگی و سریعتر فقط نعمت میده.
حتی اگر چیزی هم بگیره، باوردارم دیگه که میخواد بهترش رو بده.
و اگر هم بگیره نباید مهم باشه برام یکی بخاطر دلیل بالا و یکی هم به این دلیل که امانت داده بهم و هرلحظه امانتش رو ممکن بگیره، پس من ارزشمندی و لیاقت خودم رو با بکارگیری و استفاده کردن و حرکت کردن و اقدام کردن و ممارست داشتن و سمج بودن با نعمت هایی که دارم، نشون بدم…. از اونور هم آگاه باشم و بپذیرم هیچ چیزییییییییی، هیچوقت پایدار و همیشگی نیست، تا آزاد و رها زندگی کنم و لذت ببرم.
دقیقا از دوتا قانون بسیااااااااار مهم جهان تبعیت کردم یکی رها بودن که از تسلیم بودن میاد، از احساس خوب داشتن میاد که احساس خوب از تمرکز و توجه به داشته ها و استفاده ازشون میاد و پذیرفتن اینکه هیچ چیزی از خودم نیست و هرچی که هست از خداست و ممکن هر لحظه امانت ش رو بگیره ازم و دوم اینکه با عمل و حرکت کردن بیشتر و بکارگیری نعمت های زندگیم که شامل همه چی میشه، خودم رو لایق و ثابت کنم به جهان به خدا تا بیشتر و بیشتر و بهتر بهتر نعمت های بیشتری با کیفیت بیشتری یا آسونی و سادگی و راحتی و سریعتری بیشتری بهم داده بشه.
وقتی اینطوری باشی اولا دیگه آگاه هستی که اگر کسی داره به راحتی و آسونی بدست میاره و نعمت های زندگیش بیشتر میشه به این معنی نیست که کاری نمیکنه بلکه خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییی داره بکار میگیره نعمت های زندگیش رو ولی طبق اصول درست، شناخت اصل و اساس زندگی و بکار گیری اون اصل و اساس که بکار گیری اینا دقیقا اون نقطه عطفی که خیلی ها ممکن سوء برداشت کنن.
دوما دیگه به داشته ها و زندگی نمیچسبی و میذاری هوا وارد زندگیت بشه، آزاد باشه جسم و روح و ذهنت و لذت ببری، حال خوب داشته باشی و بودن نعمت بیشتر باعث سپاسگزاری بیشترت بشه و نبودشون یا گرفتنشون تاثیری رووت نذاره چون هیچ چیزی دائمی نیست
و یادت باشه زندگی یعنی جریان…. زندگی یعنی بهتر و بهتر شدن، هر چیزی که ثابت بمونه میگنده، فاسد میشه، جریان یک اصل زندگیِ، پس هرچی که بیاد بیشترش میادو بهترش با کیفیت بیشتر، هرچی هم بره باز بهترش میاد با کیفیت بیشتر چون زندگی یعنی جریان ولی همه اینا در صورتی که تو هم در مسیر اصلی این جریان باشی، در مسیر سیستم جهان باشی، طبق اصولش، طبق اساسش جلو بری و همه اینا برای تو هم به شکل واقعی، به شکل لمس کردن جاری میشه.
بریم حالا سراغ فایل که استاد میخواد با این فایل بترکونننننننننننه ذهن و مغز و وجود و روح و تصمیم ها و انگیزه ها و همه چی رووووو……
بریم که طبق چهار چوب همیشه م بنویسم.
👈 “” ما قدم های اول رو برنمیداریم به این دلیل که فکر میکنیم که کار خیلی سختیه، همین که توی ذهن ما راحت بشه، احتمال خیلی بیشتری داره که ما قدم هارو برداریم”””””
این جمله الان برای من یه شاه کلید ساخت.
وقتی یه چیزی به ما این حس رو بده که کار خیلی سخیته بلافاصله بعدش بهمون حس ترس هم میده، یعنی میخوام بگم این غریزه ماست.
ما وقتی از یه چیزی حس سختی بگیریم، مغز بخاطر غریزه ش که نمیخواد آسیب ببینه، برای اینکه میخواد توی راحتی و امنیت باشه که بتونه بیشتر بقا داشته باشه برای همین نجواهای مختلف رو بوجود میاره و اینجاست که ترسها هم ساخته میشن، یعنی اگه ما بتونیم، برای قدم هایی که فکر میکنیم سخته، آسونیش رو بسازیم میتونیم به راحتی به نجواها غلبه کنیم و به غریزه مغزمون بگیم، بابا چیزی نیست، ببین چقدر آسون، البته باید منطقی براش اینکارو بکنیم نه همینطوری الکی، با منطق براش ثابت کنیم که آسونِ، میپذیره که بقاش به خطر نمیفته یا کمتر به خطر میفته برای همین ما میتونی عمل کنیم و اگر اینکارو زیاد انجام بدیم دیگه نیاز نیست هربار یه چیزی رو براش آسون کنیم دیگه مغزمون، افسارش دست خودمون و به راحتی هرجا بخوایم هدایتش میکنیم.
و به عنوان راهکار میتونم با چیزایی که درک و تجربه کردم بگم، یکی از بهترین کارا اول اهرم رنج و لذت ساختن که اصلِ تغییر هرچیزی توی مغزمونِ، یعنی هرچیزی رو که میخوایم توی مغزمون جاشون رو تغییر بدیم کافیه از این اهرم استفاده کنیم، اینکه میگم هرچیزی واقعا هرچیززززززززززززززی.
و دوم اینکه کارهای خیلی کوچیک با قدمهای خیلی کوچیک رو شروع کنیم و تا تمومش نکردیم ولش نکنیم، یعنی مثلا قرار برای کسب و کارت 10 تا کتاب 200 صفحه ایی بخونی، خب قاعدتا 10 تارو که نمیشه با هم خوند، اول میای براش اهرم میسازی و بعدش میگی از فقط یه کتاب شروع میکنم اونم با روزی فقط یک صفحه، هفته بعد 2 صفحه، هفته بعد 5 صفحه و تمومش میکنی، این تموم کردن خیلییییییییییییییییییی بهتون انگیزه و اعتماد به نفس میده و بعدش که میاین کتابهای بعدی رو بخونین هم اعتماد به نفس بالا دارین، هم دیگه براتون سخت نیست، چشماتون هم عادت کرده، ذهنتون هم عادت کرده، مغزتون عادت کرده و میتونین سریعتر حتی بخونین و اینم تموم میکنی و سومی رو هم تموم میکنی به حدی میرسی که با همین تموم کردن کتابها چنان اعتماد به نفسی ساختی که میری سراغ کارهای دیگه غیر از کتاب خوندن و میگی میتونم اینکارو هم بکنم و اونم انجام میدی مخصوصا اینکه تمومش کنی و وقتی اون کار دیگه رو تموم کنی واقعا بنظرم دیگه چیزی برات نیست که نتونی انجام بدی یعنی به همچین قدرتی میرسی.
👈در ادامه استاد “”” مثال از یه باغچه میزنه و سختی هایی که شاید به ذهن بیاد میگه با دقت توضیحات استاد گوش کنین””” دقیقا همین چیزایی که سختی داره دقیقا همراه خودش داره ترس ها هم ایجاد میکنه، اگه پشه و آفت بگیره من چیکار کنم؟؟؟؟ اگه بارون و طوفان بیاد من باید چیکار کنم؟؟؟؟ باید براش جوانه پیدا کنم خب از کجا؟؟؟ چطوری؟؟؟؟ همه اینا ترسهایی که مغز میسازه برامون
اینجاست که اول اهرم میسازی و دوم باورهای قدرتمند توحیدی باید کار کنیم و تا جایی که میتونیم از ساده ترین و کوچیک ترین قدمهای اون تصمیم شروع به حرکت و قدم برداشتن بکنیم. اهرم ساختن خوش یه نوع باورسازی در مورد اون کار.
👈استاد درمورد کوه رفتن توضیح دادن و شرایط سختی که برای خودشون میساختن، این روش رو میتونم بگم 99/99999999 درصد مردم دنیا انجام میدن، این حد از مشترک بودن اینکار، داره چی رو بهمون میگه؟؟؟؟ داره میگه که مغز افسار رو توی دستش گرفته و هدایت میکنه، چون غریزه ش و نمیخواد به خطر بیفته و میاد اینقدر ریز میکنه یه چیزی رو و جزئیات رو وارد میکنه یعنی با محدودیتش میاد خیلی منطقی، که منطقش هم محدود، اینقدر ترس اینجاد میکنه که یه کاری رو انجام ندی. اصلا در مسیرش حرکت نکنی و قدمی برنداری.
حالا ما وقتی بیایم زیاد اهرم رنج و لذت رو بکار ببندیم و آسون کنیم و آسون ببینیم و عمل کنیم و قدم برداشتن مون هم از کوچیک شروع بشه و حتی تمومش هم بکنیم که اینکار عزت نفس و اعتماد به نفس بهمون میده به حدی میرسیم که خیلی دیگه درگیر جزئیات نمیشیم و بیشتر حرکت میکنیم و قدم برمیداریم مخصوصا اگر اون نکته بنظر خودم مهمی که اول کامنتم نوشتم که جرقه زد، یعنی اگر اون نگاه رو بسازیم و باورش کنیم چون بنظر خودم که خیلی منطقی میاد نیاز به پذیرفتن خاصی نداره، واقعا منطقیِ، دیگه خیلی کم درگیر جزئیات میشیم. ولی باید اینقدر تکرار کنیم که بشه جزئی از وجودمون چون در اوایل باید اگاهانه اینکارو بکنیم و شاید گاهی اوقات ناخودآگاه ببینیم داریم دوباره با جزئیات به اون تصمیم نگاه میکنیم، اصلا عیبینی نداره، اینقدر باید تکرار کنیم تا بشه جزئی از ناخودآگاهمون و این نیاز داره به تکرار و تکرار و تمرین و ممارست و طی کردن تکامل.
👈 “”” خداوند درهایی روباز میکنه که من نمیدونم چیه…. یه راههایی رو برام باز میکنه که الان نمیدونم چیه …..”””” و بعدش مثال اسباب کشی و کمکی که همسایه شون کردن رو میگن.
من میگم هرموقع یه کاری میخوای بکنی که برات سخته و خب نجواهای ترس هم میاد سراغت،
راهکارش اینه که بیا یه کلاغذ بردار، کلا 10 دقیقه وقت بیشتر نمیگیره، همین جمله ایی که استاد گفت رو بالای صفحه بنویس یعنی این “”” خداوند درهایی روباز میکنه که من نمیدونم چیه…. یه راههایی رو برام باز میکنه که الان نمیدونم چیه …..”””” و بعدش شروع کن به فکر کردن و نوشتن در مورد کارهایی که توی گذشته با اینکه سخت بوده ولی انجام دادی و وقتی انجام دادی دیدی یا چقدر آسون بوده و فکر میکردی سخته یا چقدر خداوند راهها و دستانش رو برات هدایت کرده که تو بتونی اون کار رو انجام بدی در صورتی که اگر خودت میخواستی فکر کنی و راهکاراش رو پیدا کنی یا اون ادمهارو پیدا کنی نمیتونستی…. این بنظرم خیلی خیلی خیلی کمک میکنه.
👈 “”” اگر به تضادی بربخورم و یه خواسته شدیدی رو درونم ایجاد کنه تمام تلاشم رو میکنم که از اون تضاد استفاده بکنم برای رسیدن به اون خواسته””””
برای خیلی ها شاید تضاد شدید و خواسته شدید بوجود بیاد ولی بازم حرکت نکنن، علتش بنظرم بازم برمیگرده به همون خیلیییی بیشتر از بقیه اون اقدام رو سخت و پر از ترس میبینن و اگر طبق راهکارهایی که بالا گفتم کسی انجام بده حتماااااااا توی مسیر وارد میشه و اقدام میکنه.
اینارو با این ایمان میگم چون خودم یه زمانی واقعا نهایت بی عملی بودم و اصلا عمل نمیکردم و فقط بلد بودم خوب حرف بزنم، خوب تئوری هرچیزی رو توضیح بدم ولی اصلا عملگرا نبودم و وقتی تغییر کردم و تغییراتمم از همینا بود الان دارم لمس میکنم که قدم برداشتن و حرکت کردن چقدررررررررررررررررررررر لذت بخشِ، در مسیر بودن چقدرررررررررررررررر لذت بخش تر از به هدف رسیدنِ، چون کلی رشد میکنی، کلی بزرگ میشی، کلی تجربه های عالی کسب میکنی، کلی مسئله حل میکنی، کلی توانایی یاد میگیری و اون توانایی هات قدرت میگیره و تو مهارنشدنی میشی، کلی تاثیرمیذاری….
👈””” تا وقتیکه ندونم بعد از قدم اول چه کارهایی رو باید انجام بدم، کاری رو انجام نمیدم باید اول بدونم قدم های بعدی چیه. یعنی این جمله یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل افراد توی دنیا که تا ندونن قدم های بعدی چیه، قدم اول رو برنمیدارن””””
ما چرا میخوایم همیشه صفر تا صد یه چیزی رو بدونیم بعدش شروعش کنیم؟؟؟؟؟ تا به حال فکر کردین بهش؟؟؟؟
جواب: به این دلیل که میخواین مطمئن بشین دیگه، اطمینان پیدا کنین از مسیر، همه چی رو بدونین، بدونین که حتما نتیجه میگیرین، بدونین که مشکلی پیش نمیاد و هزاران چیز دیگه رو مطمئن بشین و بعدش انجامش بدین.
خب این دقیقا مکانیزم مغز که میخواد مطمئن بشه از همه چی که به خطر نیفته… حالا وقتی ما بیشتر بیشتر افسار زندگی و تصمیماتمون رو به مغز محدود و کوچیک مون بدیم اتفاقی که میفته اینه که هیچوقت هیچکاری رو شروع نمیکنیم تا ندونیم تهش چی میشه…
به همین دلیل که استااد خیلیییییییییییییی اصرار دارن که آقا میخوای توی ذهنت، برای مغزت یه چیزی مطمئن بشه که میشود، یا اگه انجامش بدی تهش نتیجه میگیری اینه که برو دنبال الگوهایی بگرد که حتی بدتر از شرایط که تو داری اون کار رو یا هم اساس و پایه و مشابه اون کار رو انجام دادن و شده و دقیقا کسایی هم ببین فقط که تونستن و شده نه کسایی که نتونستن. این کارا به این دلیل که برای مغز منطقی، منطقی کنی که میشود، منم اگه انجام بدم در صورتی که ندونم تهش چی میشه با این الگو، منطقی میشه برام که تهش میشود.
حالا طبق اون نکته ایی که اول کامنتم در مورد جرقه ایی که زد گفتم، بیای نگاه کنی، میگی بابا اصلا من برای اینکه بتونم بیشتر از هرچیزی رو داشته باشم باید بکار بگیرمش، باید استفاده ش کنم، باید حرکت کنم و حتی اگر استفاده نکنم ازم گرفته میشه چون خودم رو لایقش ندونستم، وقتی شما از زندگی و از عمل کردن و تلاش استفاده نکنین خب جهان میبینه تو خودت رو لایق نمیدونی دیگه پس آروم آروم از مسیر دور میشی، خارج نمیشیااااا، دور میشی فقط، چون جهان میخواد که دور نشی، پیشرفت کنی و هرموقع هم بخوای برگردی راحت تغییر جهت بده و در مسیر جهان بیا سریعا برمیگردی ولی جهان دلسوزی و اینا نداره حتی ببینه اگه واقعا میخوای دور بشی کمک ت میکنه که دورتر بشی.
یه مورد دیگه بخاطر نگاه بقیه ست. یعنی چی؟؟؟ بذار مستقیم و راحت بگم کش پیدا نکنه، یعنی عزت نفس پایینی داری.
یعنی برات نگاه بقیه خیلی مهم و چون برات مهمه نمیخوای اگه یه کاری رو شروع کردی، شکست بخوری، یا نتونی به تهش برسونی یا از نظر دیگران احمق و ضعیف و شکست خورده دیده بشی. کلا نمیخوای کسی در موردت فکر دیگه ایی بکنه و این هم دقیقاااااا یکی از ریزترین پاشنه های آشیل که شاید اصلا در ظاهر دیده نشه و اصلا بگی نه من که اصلا حرف بقیه برام مهم نیست.
اینجور مواقع واقعا خیلی مهم که بنویسی میخوای برای انجام این مسیر و این اقدام و این تصمیم چه بها هایی بدی. باید بنویسی، فایل همین یک هفته پیش استاد در مورد بها دادن فوق العاده ست برای تصمیم گیری.
👈””” برای هرکاری که میخوای انجام بدی الگوهایی رو پیدا کن که توی اون کار به موفقیت و هرچیزی که مدنظرت هست رسیده نه کسایی که شکست خوردن یا …. برو باهاشون حرف بزن، برو از نزدیک ببین شون، ازشون بپرس دلیل موفقیت هاشون و اشتراکاتشون در بیار و توی حوزه کاری خودت ایجاد کن.””””
ما توی دنیای زندگی میکنیم که همه چی هست، هم شکست خورده هست هم موفق، هم شجاع هست هم ترسو، هم شب هست هم روز…
شما باید روی چیزی تمرکز کنی که میخوای توی زندگیت اتفاق بیفته، اگر مثلا عشق یه کاری هستی و داری انجامش میدی یا میخوای انجامش بدی برو افرادی رو ببین توی اون حوزه که درآمدهای خیلی بالایی کسب کردن، موفقیت های خیلی عالی داشتن، نه افرادی که درامد ندارن یا موفقیتی ندارن یا شکست خوردن.
مثالش اینطوریه که شما میخوای کیک درست کنی، توی آشپزخونه نمک هست، فلفل، زیره، آویشن، سس قرمز، رب، سس سفید، پیاز، شکر، آرد، شیر، خامه هم هست. خب میخوای کیک درست کنی میگی ببین سس سفید هم هست، نمک هم هست چرا اینا اینجاست؟؟؟ نباید باشه؟؟؟ دیدی اینا هم هست پس نمیشه کیک درست کرد یا اینکه یه راست میری سراغ شکر و آرد و شیر و خامه ؟؟؟؟؟؟؟
دقیقا توی دنیای کاری و هر حوزه ایی از زندگی هم همینه من مهرداد اگر میخوام برنامه نویسی یادبگیرم و کار کنم، باید برم سراغ افرادی که دارن از برنامه نویسی درامد های میلیاردی در میارن، موفقیت های خیلی عالی در سطح جهانی داشتن، زندگی نامه هاشون بخونم، عملکردهاشون رو ببینم یعنی بهترین حالت ش رو ببینم نه افرادی که موفقیتی نداشتن یا درامد فقط 10 میلیونی دارن، یا پیشرفت داشتن و ثابت موندن و دیگه نتونستن رشد کنن و ……. اختیارش با منه که توجه و تمرکز و فرمون زندگیم رو روی چی ببندم، روی چی بذارم….
حالا نکته خیلی قشنگ و مهمی که استاد گفت اینه که اشتراکاتشون رو در بیار، به این دلیل اشتراکات میگه استاد چونکه این اشتراکات اصلِ، اصولِ، اساسِ موفقیت های اون افراد بوده نه راهکارهای دیگه که متفاوت بین هرکدومشون و فرعیات رو میسازن. به عنوان مثال، اشتراکات همه کیک های خوشمزه اینه که یه شیرینی خوشمزه ایی داره، خب پس تو هم میفهمی اگه میخوای یه کیک خوشمزه درست کنی حتما باید شیرین باشه، تلخ و شور و بی نمک نباشه.
👈””” به نسبت امید بیشتر، به نسبت احساس بهتر، به نسبت توکل بیشتر به همون نسبت، بچه ها این تیکه خیلی مهم، به همون نسبت ایده های بهتری و هدایت های بهتری از طرف خداوند بهت میشه.””””
شاه کلید بعدی.
به نسبت، به اندازه…. میدونی یاد چی افتادم الان؟؟؟ یاد قانون پایستگی انرژی و قانون سوم نیوتون
قانون پایستگی انرژی میگه انرژی نه به وجود میاد نه از بین میره فقط از شکلی به شکل دیگه تغییر میکنه.
قانون سوم نیوتون میگه هر گاه جسمی به جسم دیگر نیرو وارد کند، جسم دوم نیرویی به همان اندازه و در جهت مخالف به جسم اول وارد میکند.(یعنی به خودش)
آقا شما اگه بیای توجه و تمرکزت رو که میشه انرژی فرمول فیزیک ما، چه به شکل خوب چه به شکل ناخوب در بیاری بالاخره به خودت برمیگیرده، حالا اون اندازه ش چقدرِ؟؟؟؟ یعنی چقدر برمیگرده؟؟؟؟ به همون اندازه ایی که وارد کردی.
تو اگه بیای این انرژی رو این توجه و تمرکز رو بذاری روی توکل و امید و احساس و باورهای قدرتمند بیشتر به همون اندازه که داری در این جهت نیرو میذاری دقیقا به همین اندازه هم دریافت میکنی.
دیگه از این واضح تر چی میخوای بشنوی مهرداد؟؟؟؟
👈””” استاد: من هروقت بخوام یه محصولی ارائه بدم یا حتی فایل دانلود اماده بکنم کلی وقت میذارم و تمرکز میکنم و تا 10 روز خودت رو میبندی به تمرکز روی اون موضوع””””
من در مورد این تمرکز بگم.
من خودم خیلی دارم روی این تمرکز کار میکنم، یعنی بابتش بها هایی دادم، مثلا برای اینکه الان تمرکزم روی یادگیری زبان برنامه نویسی جدید باشه من از شرکتی که بودم، در امدم با اینکه مدیرش گفت اگه بری دیگه برگشتت معلوم نیست و من گفتم مشکلی ندارم باهاش و وقتی لوازم جمع کردم رفتم چون فکرش رو نمیکرد انجام بدم بهم گفت: پسر تو چقدر شجاعی… و من این جمله رو از خدا شنیدم که تاییدم کرد که افرین چقدر شجاع شدی و خب امدم اتاقم که تمرکز کامل روی کارام داشته باشم روی زبان انگلیسی م کار کردنم، دور باشم از محیطی که بالاخره سر و صدا هست و تمرکز 100 درصد نخواهی داشت و حتی چندتا گروه دیگه که فهمیدن من از اون شرکت در امدم بهم پیشنهادی همکاری دادن که اولش وسوسه شدم و بعدش دوباره خداوند یادم انداخت که بخاطر چه چیزی بها دادی و از اون شرکت خودت که خیلی بهتر از بقیه هست امدی بیرون و به اونا هم گفتم نه نیستم، و حتی من خب زیاد کافه میرم برای خوردن قهوه و یه تنوع محیطی حتی اونم کم کردم و میرم قهوه میخرم با دستگاه اسپرسوساز خودم درست میکنم و گفتم هر موقع قهوه م تموم شد میرم کافه هر سری هم 150 گرمی میگیرم که هفته ایی یا 10 روز یکبار برم کافه، یا من خب قبل خواب با پارتنرم نزدیک 2 ساعت صحبت میکردیم و گفتم شبها دیگه صحبت نداشته باشیم و من اون 2 ساعت رو روی خودم سرمایه گذاری بکنم، و همینطور هدایت شدم به یه کتابی به نام Deep work یا کار عمیق از کال نیوپورت که این کتاب واقعا محشر بوده در مورد تمرکز که دقیقاااااااا نقطه اشتراک تمام افراد بزرگ دنیا اینه که در سال یا هرموقع که میخوام کار تخصصی انجام بدن، در مکانی باشن فارغ از حضور کسی، حتی دنیای تکنولوژی و یک ماه یک هفته یا هرچقدر روی خودشون یا اون کارشون با تمرکز 100 درصد کار کنن خب یا خودِ استاد که توی فایل بها دادن برای خواسته در مورد تمرکز صحبت کردن که خودشون دقیقا چه کارایی کردن یا از پیامبر گفتن یا توی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها جلسه چهارم فقط در مورد تمرکز گذاشتن روی یه کار استاد کامل صحبت میکنن.
اینا خیلی خیلی خیلی خیلی برای مسیر رشد و موفقیت مهمه.
من کامنتم رو تو دقیقه 25:00 این فایل تموم میکنم. چون نوشتن همین کامنت تا الان 3 ساعت شده و باید کارای دیگه م انجام بدم
ادامه کامنتم رو و ادامه فایل رو فردا مینویسم و توی سایت قرار میدم.
استاد خیلی خیلیییییییییی خیلییییییییییییییییییییییییی ازتون ممنونم و مرسی برای این همه آگاهی که با ما به اشتراک میذارین و جاری میکنین
از خانم شایسته هم خیلی خیلی خیلی ممنونم بابت سوالات خوب و هم صحبتی عالی که باهاتون دارن و باعث میشن این فایلهای عالی روی سایت شکل بگیره.
خیلیییییییی دوستون دارن
عاشقتونم.