در این فایل، علاوه بر توضیح مفاهیمی مهم درباره اصول تحقق خواسته ها، استاد عباس منش تمرینی را مطرح کرده است که می توانید با توجه به تجربیات خود، در بخش نظرات این صفحه، این تمرین را انجام دهید.
هدف از تمرین، شناختن اصلی است که مثل یک فرمول ثابت، همه ی خواسته ها را محقق می کند.
تمرین:
در بخش نظرات این فایل تجربیات خود را در این باره بنویسید که:
درباره تجربیاتی بنویسید که برای رسیدن به یک هدف یا تحقق یک خواسته، به خاطر اینکه از همان ابتدا مسیر رسیدن به آن خواسته را در ذهن خود آسان کردید یعنی انجام کاری که از نظر دیگران سخت یا غیر ممکن بود را نه تنها در ذهن خود امکان پذیر و منطقی دانستید بلکه اجرای آن را آسان و راحت هم دانستید و به همین دلیل هم توانستید وارد عمل شوید، قدم بردارید، ایده های خود را عملی کنید، به خداوند توکل کنید و مطمئن باشید که هدایت های خداوند به موقع می آیند.
و به خاطر این جنس از نگاه و باور، عملکرد متفاوتی داشتید. ضمن اینکه متوجه شدید مسیر خیلی راحت تر از آنچه بود که فکر می کردید و درها خیلی راحت تر از آنچه می پنداشتید باز شد، دستان خداوند آمد، ایده های کارساز پیدا شدند و در نهایت آن خواسته محقق شد.
همچنین درباره تجربیایتی بنویسید که از همان ابتدا مسیر رسیدن به آن هدف را در ذهن خود سخت و پیچیده دانستید، از همان ابتدا به جای خوشبینی و تمرکز بر اگر چه می شود ها، بر موانع و مشکلاتی تمرکز کردید که ممکن است سر راه شما قرار بگیرد و به خاطر این جنس از نگاه و باور، هیچ قدمی بر نداشتید، هیچ ایده ای را جدی نگرفتید، نشانه ها را تشخیص ندادید و نادیده گرفتید و خیلی راحت در همان نقطه شروع، بی خیال آن هدف و خواسته شدید و به قول قرآن به خودتان ظلم کردید. در حالیکه بعدا افرادی را دیدید که خیلی راحت به همان خواسته رسیدند بدون اینکه با آن مسائل توهمی مواجه شوند و شما پشیمان شدی که ای کاش قدم ها را برداشته بودی و اینقدر در ذهن خود مسیر را سخت نمی دیدی.
فکر کردن و پاسخ دادن به این سوال:
اولا به شما یادآوری می کند که فرایند خلق یک خواسته به چه شکل است؛
شما باید به چه شکل سمت خودت را انجام دهی و قدم ها را برداری و مسیر باید به چه شکل توسط شما طی شود. زیرا خداوند همیشه سمت خودش را انجام می دهد.
نتایج زمانی اتفاق می افتد که آنچه به شما الهام شده است را عملی کنی؛ ایده ها را جدی بگیری و دست به عمل شوی.
خداوند هدایت ها را می آورد اما آنچه نتایج را رقم می زند عملکرد شماست. عملکردی که با ایمان و خوشبینی ایده ها را اجرا می کند؛ قدم ها را بر می دارد؛ نشانه ها را جدی می گیرد و با توکل به خداوند پیش می رود.
ثانیاً: نوشتن تجربیات شما به دیگر دوستان این الگو را می دهد که چطور باید ایمان خود را در عمل نشان دهند تا زندگی دلخواه خود را خلق کنند.
منابع بیشتر درباره این فایل:
دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD1000MB67 دقیقه
- فایل صوتی دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟64MB67 دقیقه
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
قَالُوا أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿٨٢﴾
گفتند: [که] آیا زمانی که بمیریم و خاک و استخوان شویم حتماً برانگیخته می شویم؟
لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَٰذَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿٨٣﴾
همانا این [برانگیخته شدن] را پیش از این به ما و پدرانمان وعده دادند [ولی] این جز افسانه خرافی پیشینیان نیست؛
قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَمَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٨4﴾
بگو: اگر معرفت و شناخت دارید، بگویید: زمین و هر که در آن است از کیست؟
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ ۚ قُلْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ﴿٨5﴾
خواهند گفت: از خداست. بگو: با این حال آیا متذکّر نمی شوید؟
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿٨6﴾
بگو: مالک آسمان های هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست؟
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ ۚ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿٨٧﴾
خواهند گفت: [آنها هم] در سیطره مالکیّت خداست. بگو: آیا [از پرستش بتان] نمی پرهیزید؟
قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٨٨﴾
بگو: «فرمانروایى هر چیزى به دست کیست؟ و اگر مىدانید [کیست آنکه] او پناه مىدهد و در پناه کسى نمىرود؟»
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ ۚ قُلْ فَأَنَّىٰ تُسْحَرُونَ ﴿٨٩﴾
خواهند گفت: [این ویژگی ها] فقط برای خداست. بگو: پس چگونه [بازیچه] نیرنگ و افسون می شوید
===================================
خدای عزیز و شیرین و دلبرم،خدای هفت آسمون و پرودگار عرش عظیم،تنها پناه عالم،من اونیم که به پناه تو محتاجم
من به شکر تو گفتن محتاجم،من به نیازمندتوبودن محتاجم من به بندگی کردن تو محتاجم،من به این صلات ها و از تو نوشتن ها و رها شدن ها از هر قید و بند دنیوی محتاجم.
خدای قدرتمندم،از نورت ،از عشقت ،از رحمتت به بنده ی ضعیف و محتاجت ببار و اجازه بده تابنویسم،خدایا من به هر خیری که از سمت تو به من برسه سخت فقیرم.
===================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به استاد شایسته جانم ،سلام به رفیق های توحیدی غار حرای من
صدای من رو میشنوید از لب ساحل،همراه با تسبیح موج های آبی بیکران دریای جنوب غرق در تلالو طلایی انوار خورشید
قرار نبود اینجا باشم،برنامه م این بود امروز عصر برم مرکز تجاری ولی نرفتم،نرفتم چون دیدم اون چیزی که الان روح من احتیاج داره اینکه به آرامش برسه و این مستلزم دریکراستا قرار گرفتن ذهن و روحم و برگشتن به اصل خودمه.
پس قهوه ی عصرم رو خوردم، آماده شدم که بیام ساحل که به تماشای غروب آفتاب بشینم،هنوزم نمیدونم چی قرار بنویسم اما میدونم باید بنویسم تا افسار این ذهن چموش رو به دست بگیرم.
این فایل رو امروز گوش کردم و ساعت ها به فکر فرو رفتم،استاد من این احتمال رو میدم که من یکم ازونور خر افتادم،من نمیتونم تغییرات زندگیم رو ببینم و همه ش منتظر قدم بعدی ام.
شما گفتید یک چیزی رو اصل قرار بدید، اصلِ گرفتن نتیجه
اگر نتیجه توی زندگیتون نیست پس شما توهم زدید و ایمانتون به عمل نرسیده،من به این خودشناسی رسیدم که اونجایی که من ازش ضربه میخورم کمالگراییه،توی این ٩٠٠ روز شاگردی شما، تموم تلاشم رو کردم که به هر الهامی که دریافت میکنم به اندازه ی توانم عمل کنم اما چون روحیه ی کمالگرایی دارم نمیتونم متوجه تغییرات زندگیم بشم و این باعث عدم طی کردن تکامل و درد کشیدن بی دلیل میشه،نمیزاره من از مسیر لذت ببرم.
همین امروز بعد شنیدن این فایل،نجواهای ذهنم شروع شد که تو بی ایمانی،تو عمل نمیکنی،تو به اندازه ی کافی شجاع نیستی!!!و همین باعث شد اون حال خوبی که صبح داشتم و انرژیِ صفحه هایی که از نوشتن شکر گزاری و عشق بازی با خدا پر شد،همه ش بپره.
هرچند که من همیشه تموم تلاشم رو میکنم آگاه و ناظر به افکارم باشم،به همین دلیل الان اینجام نه مرکز تجاری های سطح جزیره،اینجا جایی که روحم لازم داره باشه ،تا به تماشای غروب خورشید بشینه و بدونه لذت بردن از زندگی ،اون اصلی که ما براش به دنیا اومدیم نه بدو بدو و تقلا کردن.
آرامگاه ها پر از سکوت سنگین آدم هایی که فکر میکردند هیچ وقت نمیمیرند،همیشه وقت برای تفریح هست ،همیشه وقت برای رفتن لب ساحل و دیدن غروب آفتاب هست،همیشه وقت برای عشق ورزیدن هست و… وقتی به خودشون اومدند که دیگه فرصت تموم شده بود.
به نظرم این مردن قبل از مردن خیلی باحاله،خیلی به آدم احساس رهایی میده،خیلی همه چیز رو قشنگتر میکنه،این نچسبیدن به هیچ چیز ،به هیچ زیبایی, به هیچ آدم …
مهاجرت کردن برای من،مردن قبل از مردن بود !
من از رابطه ای که هم مدار نبود گذشتم.
من از پنجره ی رو به دریای خونه م,از گل های قشنگی که هر روز بهشون عشق میدادم و میگرفتم ،گذشتم.
من از شغلی که 4سال براش درس خونده بودم و ٨سال به تخصصی ترین شکل ممکن یادش گرفته بودم گذشتم.
من از پدر و مادر و برادر و فک و فامیل گذشتم.
من از بچه هامم گذشتم …
الان بیشتر مفهوم رهایی رو میفهمم …
الان بیشتر مفهوم پرواز روح رو میفهمم…
دیگه ترسم از مرگ خیلی کم و کمتر شده ،دارم یاد میگیرم به هیچ زیبایی نچسبم ،به هیچ شغل و هیچ آدم و هیچ شهری …
احساس آرامش و خوشبختی و سعادت من وابسته به عوامل بیرونی نیست،این کیش و زیبایی هاش و این مدیرعامل توحیدی و این کار آسون نیست که میتونه حال منو خوب کنه،حال من وقتی خوبه که من به خدا وصل میشم،که توی قلبم لمسش میکنم،که خودمو توی آغوشش حس میکنم.
این اون چیزی که من همیشه دنبالشم.
هماهنگ بودن روحم با خدا …
من نمیخوام وقتی مرده م خدا رو حس کنم،من میخوام توی هر لحظه ی زندگیم داشته باشمش.
من نمیخوام الله اکبر رو برای اقامه ی نمازم استفاده کنم ،من میخوام برای هر نجوای ذهن و هر همزات شیطان بگم الله اکبر !
الله من بزرگتره!
الله من از هرچیزی که شما بهش میگی مشکل بزرگتره!
این اون چیزی که به من قدرت حرکت کردن میده ،این اون چیزی که ٩٠٠ روز بهم جسارت تغییر داده.
میگفتن داری انتقالی میگیری،زندگیت چی میشه؟
میگفتم نمیدونم خدا گفته برو!
میگفتن داری میری اورژانس کودکان؟بدبخت میشی!
میگفتن نمیدونم ،خدا گفته برو !
میگفتن همه دارند سر و دست میشکنند برای استخدام رسمی شدن ،تو دیوانه ای میخوای انصراف بدی ؟
میگفتم نمیدونم،خدا گفته انصراف بده!
میگفتن انصراف دادی چیکار میخوای بکنی؟
میگفتم نمیدونم ،خدا بهم میگه !
میگفتن چی؟کیش میخوای بری چیکار؟
میگفتم نمیدونم ،قلبم میگه برو کیش،من میرم .
میگفتن میخوای تنهایی مهاجرت کنی بری ؟
میری مثل چی پشیمون میشی برمیگردی،نمیتونی از پس هزینه های خودتم بربیای !
گفتم:
من نمیدونم!
من نمیدونم !
من نمیدونم!
خدای من گفته از همه چیز بگذر و برو،بقیه ش با من!من حرکت میکنم !من منتظر نمیشینم همه چیز فراهم بشه بعد برم، من حرکت میکنم با ایمان ،خدا در هارو باز میکنه …
هرجایی که حرکت کردم،جاهایی بوده که روی خدا حساب باز کردم و خدا از بینهایت طریق کمک هاش رو رسونده،هرجام حرکت نکردم و منتظر موندم نتنها هیچ نتیجه ای کسب نکردم که چک و لگدشم خوردم .
توحید اون چیزی که رسیدن به هدف رو برای من آسون میکنه ،تفاوت حرکت کردن با قدرت توحید و بدون این قدرت
مثل باز کردن یک پیچ با پیچ گوشتی یا با دندونه!
توحید اون چیزی که ما برای حرکت کردن احتیاج داریم.
که فقط یک قدرت توی دنیا وجود داره و اگر من بهش توکل کنم و حرکت کنم اون در ها رو از جایی باز میکنه که به عقل جن هم نمیرسه .
من اینو لمسش کردم،من اینو تجربه ش کردم،من این ناک اوت شدن از قدرت هدایت خدا و خارج شدن از بعد زمان و مکان رو چشیدم.
برای همین هربار به جسارتم و شجاعتم برای حرکت کردن اضافه شده،به قول استاد تو جلسه ٢ قدم5:
جسارتی که از آگاهی میاد نه حماقت!
حتی ابراهیم هم منطقی ایمانش رفت بالا!
وقتی حرکت میکنی با ایمان و معجزه های خدارو میبینی که چطور در بهترین زمان و مکان به کمکت میاد،اونوقت دیگه منتظر تضاد نمیمونی تا حرکت کنی، با اشتیاق به سمت اهدافت پیش میری چون میدونی دست تو دست یک فرمانروایی که مدیریت کل این کیهان با اونه و مدیریت کردن زندگی تو براش تیله بازی هم نیست!
ولی کی میتونی معجزه های خدارو ببینی ؟
وقتی حرکت میکنی !
وقتی حرکت میکنی !
وقتی حرکت میکنی !
وَإِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّهَا لَکُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ وَیُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ ﴿٧﴾
و [یاد کنید] هنگامی را که خدا پیروزی بر یکی ازدو گروه را به شما وعده داد، و شما دوست داشتید بر کاروان تجارتی قریش دست یابید، ولی خدا می خواست پیروزی در میدان جنگ را با فرمان نافذی تحقّق دهد و ریشه کافران را قطع کند.
لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ﴿٨﴾
تا حق را ثابت وباطل را نابود سازد، هر چند مجرمان خوش نداشته باشند.
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ ﴿٩﴾
[یاد کنید] هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.
خدای عزیز و شیرین و دلبرم،آسمون آبی نارنجی صورتیِ رو به روم،ازت ممنونم که اجازه دادی بنویسم ،ممنونم که اجازه ی صلات دادی،ممنونم که کمکم کردی به اصل خودم برگردم،ممنونم که همیشه حواست به من هست،ممنونم که مراقب و محافظ منی،ممنونم که همیشه با هزارتا فرشته ت به کمکم میای،ازت ممنونم که کمکم میکنی در مقابل نفس ضعیف و ذهن نجواگر و همزات شیطان بایستم و مثل همیشه ذکر ابراهیم رو با قلبم تکرار کنم :
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ
من با ایمان خالص روی به سوی خدایی آوردم که آفریننده آسمانها و زمین است و من هرگز از مشرکان نیستم.
استاد جان ازت سپاسگزارم و برای شما و خانم شایسته جانم از خداوند طلب عمر با عزت میکنم که حضورتون روی کره زمین مایه ی رحمت ماست.
دوستون دارم و به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و هم دوره ای های گل و هم فرکانسی های مهربان ❤️
امروز با اینکه این فایل جدید رو روی سایت دیدم اما بعلت مشغله همیشگی گذاشتمش گوشه ذهنم که سرفرصت ببینمش …اما دستان خدا همیشه برای هوشیار کردنت فعاله …اینم از نتایج کار کردن روی خودمونه که همیشه استاد میگه ….
از طریق ایمیلی که بهم اومد که یکی از کسایی که فعالیتش رو دنبال میکنی اینجا کامنت گذاشته و خوندن کامنتش گفتم من باید امشب وقت بزارم و گوش جان بسپارم به آگاهی های جدید ….
چون امروز صبح استاد تو فایل جلسه دوم قدم نه گفت وقتی میگی راه حل مسائل من دست خداست و بهم گفته میشه آماده باش که بشنوی …خداوند سریع الجوابه …
و الحمدالله با اینکه داشتم مقاومت میکردم با بهونه های حالا سرفرصت مناسب میام گوش میدم …
الله دوباره زد روی شونه م و گفت سعیده خانوم !
مگه تو نبودی چند روز مغز منو خوردی ؟ هی میپرسی هی میپرسی ؟
بیا سوالت رو انداختم به دل مریم جانم تا از استاد بپرسه که جوابت رو بگیری ….
پس امشب بیدار باش … بهونه هارو بزار کنار ….
و با گوش دلت بشنو ….
(اینو تو پرانتز بگم چون ذوقش دارم … خیلی وقته سر نماز وقتی میرسم به سلام دادن و میگم السلام علینا و علی عبادالله صالحین … صورت شما نازنینا میاد جلو چشمم 🥰🥰🥰🥰 خواستم بدونید سر هر نماز از ته دل بهتون سلام میدم 🤍)
استاد بی نهایت سپاسگزارم برای ضبط این فایل و بگم نمیدونی چقدر این سوال ها تو مغزم میپیچه و هی خودم رو به چالش میکشم ….
که چرا از لحاظ مالی اون پیشرفتی که میخوام حاصل نمیشه ؟
ی وقتایی حالم بد میشه و میگم نه باید ذهنم رو کنترل کنم …ازونطرف کلمات مقاله ی بی نظیر مریم جان در مورد قوانین ترمز و گاز میاد جلوچشمم نکنه من دارم برای از بین بردن ترمزمم انقدر مقاومت دارم و نمیخوام حلش کنم؟
اصلا بزارید از خودم بگم ….
سلام از این سعیده دویست و چند روزه ….
که زندگیش پر بود از کمبود …پر از غصه …پر از ناخواسته …پر از ادای مظلومیت ….پراز افکار خودکشی ….پر از احسااس بی ارزشی …پر از …. الی ماشاالله ….
تقریبا یک سال قبل از این ٢٠٠ روز من با این مسیر و راه آشنا شدم ….دقیقا در لبه پرتگاه زندگی ….
و کم کم از پرتگاه به جای امن تر کشیده شدم و اوضاع رو رو به بهبود رسوندم …
انگار یک دیوار سیاهِ قیری رو خاکستری کردی ….
اما انقدر این خاکستری برات جذابه که هر روز هرروز شکرگزار خدایی …
و الله چه قشنگ گفت …
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»
و در یک شب بارانی زمستانی …در حالیکه تابه حال اسم استاد را نشنیده بودم …و هیچ نشانی ازش نداشتم ….
با یک مصاحبه استاد با دوستان هدایت شدم به سایت استاد عباسمنش و
بوووومب
روز های پر برکت پشت هم شروع شد …
و من هدایت شدم به شروع دوره دوازده قدم …
و چی بگم ازین همه آگاهی ناب ….
سعیده عاشق خدا شد …
سعیده در آغوش خدا جا شد …
زندگی رنگ صورتی گرفت ….
راه نفس باز شد ….
زندگی زناشویی عالی شد ….
رابطه با اطرافیان روز به روز بهتر …
امید به زندگی روز به روز بیشتر …
و نتیجه پشت نتیجه …
و بزرگترین دستاورد زندگیم … شد حال خوب … شد اشتی با خدا …شد اشک های روون روی صورتم…
من با استاد خدارو شناختم ….و این عالیترینش بود …
فقط یک راه مونده بود …ثروت ….
شغل کارمندی و ثروت …از کجا چه جوری ؟؟؟
از کدوم راه ….
جلسه به جلسه دوازده قدم رو پیش رفتم تا الان که قدم دهمم….زندگی هر روز بهتر از دیروز اما نتیجه مالی نمیومد ….
با خودم گفتم حتما باید دوره روانشناسی ثروت رو بگیرم تا راه باز باشه … پولش رو ؟ نه نداشتم ….
اومدم ٢هفته لیزری روی چگونه در آمد خود را ٣برابر کنید کار کردم ….اول دفترم نوشتم مقدمه خرید دوره روانشناسی ثروت …
و کمتر از ٢ هفته به طرز معجزه آسا پول دوره برام اومد و من خریدمش
و بازم هم پیش رفتم پیش رفتم اما نتیجه مالی که میخواستم درست نشد ….
نمیدونم …شاید تو این مورد من توهم زده بودم …که منتظر ی چیزی اون بیرون بودم تغییر کنه ….
و انگار هنوزم هستم …
سعی میکنم تمرینارو انجام بدم … باور فراوانی …باور معنوی بودن ثروت…
اما … به نقطه حرکت کردن که میرسم ی چیزی نگهم میداره…
حتی الآنم که دارم مینویسم باهاش مقاومت دارم ذهنم میگه که چی ؟ چه اهمیتی داره نوشتنش ؟
اما من به نجوای شیطانیش گوش نمیدم مینویسم و توکل میکنم به الله که هدایتم میکنه …
من این روزا همش دارم فکر میکنم من اصلا به چی علاقه دارم ؟ من اصلا چه کاری میتونم شروع کنم ؟
من عاشق شغلم که پرستاریه هستم و با عشق کار میکنم
با علاقه میرم سرکار
اما این شغلی نیست که منو از نظر زمانی و مکانی آزاد بزاره ….
این شغلی نیست که بتونم ازش انتظار پیشرفت داشته باشم و درآمد هایی که تو رویامه ….
اما هیچ ایده ای هم برای شروع شغل جدید ندارم …هیچی…
پر از انرژی ام برای حرکت ….
روزانه ٨ساعت کار پرستاری در icu
… ما بقی ساعت ها کار منزل و رسیدن به دخترای دوقولوم
از روزی ٣تا ۵/۶ ساعت دارم به فایل های استاد گوش میدم و روشن کار میکنم ….
و واقعا سراسر انگیزه وشور هستم که قدم اول رو بردارم …
من نمیخوام شاگرد تنبل و توهمی باشم …
خدای مهربانم …میدونم که صدام رو میشنوی …
دست منو بگیر ….منو هدایتم کن به مسیر درست ….
منو ببر به مسیر پرواز نعمت و ثروت …
خدای مهربانم ….از طریق بی نهایت دستانت با من حرف بزن…
من آماده دریافت الهامات هستم 💚🙏
سلام سعیده ی عزیزم
سلاااموسلامتی ونوروعشق و رحمت الله به قلب سلیم و روح توحیدی عزیزت
راستش من حتی کامنت خوندن هام هم هدایتیه،بهش میسپرم خودش منو ببره جایی که به اندازه ی وقتی که میزارم کیفیت هم دریافت کنم،البته اولا اینجوری نبودا،طی تکامل به اینجا رسید.
بعد داشتم همینجوری توی کامنت ها میگشتم یهو اسمت رودیدم و اگر اشتباه نکنم همیشه اسم قشنگت رو پای فایو استار های کامنتم دیدم،دقیقا همون لحظه ای که عکست رو دیدم گفتم عزییییزم تو چقدر ناااااازی ،کلی چشام قلبی شد،بعدش که میخواستم برم همون جریان هدایت گفت کامنت سعیده روبخون حتما
کامنتت رو خوندم وکلی ازت یاد گرفتم، ازت ممنونم که انقدر خوب نوشتی ،واقعا قانون تکامل رو باید اصل و اساس هر هدفی قرار بدی،باید بیماری کمالگرایی رو با اصل بهبود گرایی شفا بدی و بهبود های کوچیک ومستمر رو ببینی
یهو میبینی اون تیکه الماس های ریز ریز،برات یک کوه الماس شده،و تو به تموم اهدافت رسیدی درحالیکه از تموم این مسیر لذت بردی.
سعیده ی عزیزم،هم نامِ زیبای دل انگیزِ دلنشین،دووست دارم دختر
بوووس به کله ت فراوانِ فراوان
درپناه نور باشی همیشه