دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 1

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ‌‌‌🌸زهرا سلطانی🌸 گفته:
    مدت عضویت: 3036 روز

    سلام

    بازم یه فایل دیگه بازم منبعی از اگاهی های جدید و نابی که می تونه اینقدر ذهن و روح و روان ادم رو روشن بکنه که ساعتها بشینی باهاش حال کنی

    چقدر خوب بود مطالب این فایل و چقدر به شخصه من نیاز داشتم بهش

    چند وقت بود ذهنم درگیر این مسئله بود که چرا بعضی اتفاقات که می خوام و دوست دارم برام رخ بده فقط در حد نشونه توی زندگیم میاد و خود اتفاق اصلیه رخ نمیده

    یه ترمز خیییییییلی بزرگ اینکه تا وقتی به اون خواسته فکر می کنم و حالم باهاش خوبه ولی هنوز توی دنیای واقعی رخ نداده و برام در حد تصوره اوکیه ولی به محض اینکه در دنیای خارج در حال رسیدن بهش هستم ترسناک میشه برام چون مسیر رو به صورت جزیی برای خودم می چینم و می بینم ولی بیخیال خیلی سخته و اینجوری باعث میشه در حد تصور بمونه اون خواسته

    مثلا در مورد روابط تا وقتی که فقط صرفا پای روابط دوستی باشه اوکیم در صورتی که خواسته من ازدواجه و روابط موقت و زودگذر نمی خوام

    و اینکه چرا تا حالا برام زخ نداده نه به این خاطر که پسر خوب نیست نه به خاطر هزاران دلیل که بدنه جامعه در مورد ازدواج دارن که البته خودمم داشتم ولی دارم روش کار می کنم

    بلکه به خاطر اینکه که وقتی جدی به ازدواج فکر می کنم یا حتی خواستگار برام پیدا میشه سریع نجواها میپرن وسط و می گن خب حالا قراره مراسم های ازدواج رو کجا بگیری حالا کی میاد تا شهر تو که خواستگاری بکنه چون خانواده من یه شهر دیگه زندگی می کنن و من خودم تهران هستم

    نجوا میگه اون ادمی که قراره با تو ازدواج کنه اگه بفهمه خانواده تو تهران نیستن که کلا منصرف میشه حالا اگه خودشم منصرف نشه خانوادش قبول نمی کنن این همه راهو بیان حالا بر فرض اینکه این همه راهو اومدن کی خونواده منو دور هم جمع می کنه و هزارتا نجوای سمی دیگه که اگه تا صبح هم بنویسم فکر کنم تموم نمیشه

    البته سعی می کنم الان بشینم و توی دفترم همه نجواها رو جز به جز برای خودم بنویسم و مقابل هر کدوم باور درستشو هم بنویسم تا برای ذهنم راحتش کنم توی هر کاری

    مرسی استاد چقدر این فایل چسبید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      الناز محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1226 روز

      به نام خدای مهربان

      با سلام و درود فراوان خدمت هم فرکانسی عزیز امیدوارم هر لحظه زندگیت ناب باشه

      وقتی صبح وارد سایت شدم و چشمم به این فایل افتاد مستقیم اومدم به صفحه اول کامنتها و اولین کامنت مال شما دوست عزیز بود که خوندمش و متوجه شدم این کامنت زیبا برای من نوشته شده منم مثل شما این ترمز رو دارم و بعد از خوندن کامنتتون بلافاصله شروع کردم به پیدا کردن و نوشتن ترمز ها و باورهای نامناسبم و نوشتن باورهای درست مقابل اونا

      از شما هم فرکانسی عزیز بسیار مچکرم ک با درج این کامنت زیبا بهم تلنگر زدی و باعث شدی ک حداقل چند ترمزمو شناسایی کنم و در موردشون باورهای مناسبی بسازم

      خدارو بینهایت شاکرم که منو به همچین خونواده عالی با آگاهی های نابی هدایت کرده

      عاشقتونم در پناه رب شاد ثروتمند سالم و سعادت مند در دنیا و اخرت باشید😍😍😍

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ‌‌‌🌸زهرا سلطانی🌸 گفته:
        مدت عضویت: 3036 روز

        الناز عزیزم

        خوشحالم که صحبت های من برات مفید بوده 😊

        امیدوارم میسر هدایتی خدا برات هر روز واضح تر و مشخص تر بشه 🥰🥰

        من خودم هر چقدر متعهد تر روی خودم کار می کنم دستهای خدا از هر طرف میان تو زندگیم و مسیر رو برام روشن تر می کنن

        ❤❤

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      ناصر الف گفته:
      مدت عضویت: 3944 روز

      سلام زهرا خانم

      بنظر من به دنیای فراوانی ایمان ندارین

      و بیشتر باید تلاش کنین تا ذهنتون را از فراوانی پر کنید

      خدا میگه اگه تمام درختان قلم شوند و تمام دریا ها مرکب شوند نمی توانید نعمتهائی که بهنون داده ام را بشمارید و بنویسید

      این یعنی دنیا فراوانیه و قاعده این عالم بر فراوانیست

      8 میلیارد جمعیت داریم و حدودا 4 میلیاردش مرد و 4 میلیاردش زن هستند(حدودی)

      فرض کنیم نصف این مردها هم یا ازدواج کرده اند و یا کوچک اند میمونه 2 میلیارد

      یعنی حدود 2 میلیارد مرد هستند که اگه خدا بخواد با یکی شما ازدواج خواهید کرد

      دیدین پس دنیا فراوانیه و بی نهایت مرد و زن خوب هستند که برای ازدواج آماده اند و دنبال مرد و زنهای خوب هستند

      به قول قرآن که میگه : مردان پاک را برای زنان پاک و زنان پاک را برای مردان پاک آفریدیم

      اگه باورهاتو درست کنی و به فراوانی ایمان داشته باشی و خصوصیات همسر دقیق خود را واضح و شفاف بویسی حتما خدا اون را به زودی بهتون میرسونه

      از طرفی مکان تعیین کننده ازدواج نیست همه مردم در هر کجای دنیا دنبال آدمای خوب هستند

      به قول چارلی چاپلین اگه تو دنیا آدم خوب نیست تلاش کن تو همون آدم خوب باشی

      پس اگه تلاش کنی آدم خوبی باشی و لیاقتهاتو بالا ببری قطعا در هر کجای ایران و یا دنیا که زندگی کنی یکی در مدار خودت پیدا میشه و یه زندگی خوب و آرامش بخی خواهی داشت

      آقای دارن هاردی میگه وقتی میخواستم ازدواج کنم یه زن رویائی میخواستم که از هر جهت عالی باشه و حدود 40 صفحه از خصوصیات زن ایده آلم را نوشتم بعد به خودم نگاه کردم و گفتم ایا کسی که این خصوصیات را دارد زن من میشه؟

      بعد تلاش کردم که خودم هم اون خصوصیات عالی را داشته باشم

      بعد از مدتی دقیقا همون زند رویاهام را داشتم.

      پس در این جهان همه رویاها و آرزوها دست یافتنیست به شرطی که باور کنیم و به خدا ایمان داشته باشیم و روی خودمم کار کنیم

      آرزوهایت را کوچک نکن باورهایت را بزرگ کن

      منم براتون آرزوی بهترینه را میکنم

      موفق و پیروز باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        ‌‌‌🌸زهرا سلطانی🌸 گفته:
        مدت عضویت: 3036 روز

        سلام اقا ناصر عزیز

        سپاسگزارم از پاسختون نظرتون برام فوق العاده ارزشمنده

        و دقیقا می دونم که یکی از پاشنه های اشیل من کمبوده توی خیلی زمینه ها

        الان یه مدتیه که همزمان با کار کردن روی دوره های ثروت 1 و حل مسائل زندگی دارم روی باور فراوانی هم کار می کنم دقیقا دو رزوه دارم توی یوتیوب ویدئوهای ثروت فراوان توی دنیا رو نگاه می کنم و توی همین دو روز که دوباره شروع کردم دارم نشونه می بینم و امرزوم که اومدم توی سایت پاسخ شما رو دیدم که یه نشونه خیلی خوب بود برام

        ممنون از شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    فراز آقابالازاده گفته:
    مدت عضویت: 1823 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسه.

    قبل از اینکه جواب سوالتون رو بگم باید این رو بگم که چند وقتی هست که کاری تو ذهنم هست که نمیتونم درست و حسابی تصمیم بگیرم برای شروعش و دقیقا این فایل برام جواب سوالامو داد. چندین بار هم این اتفاق افتاده که مسئله های ذهنیم رو خیلی اتفاقی و به قولی هدایتی با فایلهای شما استاد عزیزم تونستم حل کنم.

    خوب اگه بخوام جواب سوالتون رو بدم اتفاقی که جدیدا برام افتاده رو میخوام تعریف کنم. من سال پیش ( باز هم از طریق راهنمایی های شما و هدایتی که شدم) تصمیم گرفتم درسم رو بعد از 5-6 سال ادامه بدم و شروع کردم به برنامه ریزی برای مطالعه کنکور ارشد. مرداد 1400 بود که شروع کردم و هر کتابی که تونستم پیدا کنم از دوران کارشناسی از انباری و کمد ها برداشتم و شروع کردم. واقعیتش کنار کارم نمیتونستم به برنامه ریزی ام برسم و خیلی خیلی کمتر مطالعه میکردم. ولی نا امید نشدم. نمیگم اصلا نا امیدی نداشتم ولی همیشه برگشتم به مسیر و ادامه دادم. خوب آذر ماه شد و ثبت نام کردیم و من بازم از برنامه هام عقب بودم. تنها چیزی که تغییر نکرده بود بلکه بیشتر هم شده بود ایمانم به خدا و شدت درخواستم و اشتیاقم برای رسیدن به هدف بود. باز بخاطر کار یا شایدم تنبلی نمیتونستم درسم رو به مقدار کافی ( اون چیزی که همه معموا انتظار دارن از یه کنکوری) بخونم تاجایی که فروردینامسال دیگه دیدم کلی کتاب و جزوه مونده و من فقط یه ماه فرصت دارم که شروع کردم به بررسی سوالات کنکور سالهای پیش. قبل از اینکه جوابهارو ببینم سعی میکردم از اینترنت یا کتابام پیدا کنم و بعد بررسی کنم.

    روز کنکور فرا رسید و من نه کاملا نا امیدانه و نه کاملا امیدوارانه کنکور رو دادم. بازم با اشتیاق فراوان که مراقب امتحان به زور برگه رو ازم گرفت.

    تو فاصله یک ماهه که جواب های اولیه قرار بود بیاد من هرروز سایت سنجش رو ریفرش میکردم و آخرش جوابا اومد و در کمال ناباوری رتبه 6 کشوری (بدون سهمیه) رو آوردم. اینم بگم کهرشته من ( مهندسی فضای سبز) رشته جدیدی هست و رقابت توش زیاده بخاطر تعداد زیاد شرکت کننده نسبت به دانشگاه هاش.

    اینکه به خودم سختی ندادم و مسیر رو سخت نکردم تو ذهنم و فقط و فقط به خدا توکل کردم فکر میکنم همه درها رو برام باز کرد.

    خوب این آخر مسیر نیست و من هدف های خیلی بالاتری رو دارم و فهمیدم که تو مسیر درستی هستم و مهمتر اینکه خدا پشت و پناهمه و 100 درصد حمایتم میکنه.

    ممنون از اینکه وقت گذاشتین و کامنتم رو خوندین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      ناصر الف گفته:
      مدت عضویت: 3944 روز

      سلام آقا فراز

      بهتون تبریک میگم

      انشا الله همیشه موفق و پیروز باشین

      وقتی با توکل و ایمان به خدا کارها را شروع میکنیم خدا و کائنات هم به کمک ما میایند مهم اینه که قدم اوا را برداریم و خداوند با بی نهایت دستانش در طول مسیر ما را هدایت و حمایت خواهد کرد.

      موفق و پیروز باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    زینب گنجی زاده گفته:
    مدت عضویت: 1355 روز

    به نام خدا

    استاد من واقعا اول از همه به پویا بودن شما و خانم شایسته و زنده بودن سایتتون افتخار میکنم…همیشه فایل های جدید، اگاهی های جدید و چقدر هم به موقع واقعا 😍

    خیلی ذوق میکنم استاد از اینکه بهمون انقدر یاد میدید و امید میدین…همه ناله میکنن و همه چی و سخت میگیرن و موج منفی میدن ولی شما برعکس واقعا ادم و به حرکت میندازین😍 چقدر تغییرات هیکلتون مشهوده واقعا… من تازه امدم تو سایت و دارم با دوره عزت نفس شروع میکنم، اصلا فایل میذارید انگار یه شخص دیگه است انقدر که تغییر کردید 😅😅

    چقدر خوبه که ۱۵ درصد از مبلغی که پرداخت میکنیم و برای خرید بعدی به عنوان هدیه شارژ میکنید😍اصلا باور اینکه پول برکت داره و باور فراوانی تو ذهن من ایجاد کردید … خیلی حس خوبیه

    در ارتباط با موضوع گفت و گو

    دقیقا درست اشاره کردید…چقدر همه چیو ساده میگید ولی اصولی

    دقیقا دلیل این یک سال توقف من و نداشتن دستاورد اینه که مدام دارم جزییاتو اونم با بدترین نتایج بررسی میکنم…و اقدام به عمل نمیکنم!

    ۱. مثلا میخوام تخته شاسی رزینی درست کنم هی میگم گیره اش از کجا بیارم؟ اگه فقط عمده بفروشن تعداد کم پیدا نکنم چی؟ اصلا این همه تخته های متنوع چرا باید رزین که گرونتر میشه بخرن؟ اگه مشتری نباشه چی؟ و…

    ۲. یا میخوام برم باشگاه، مدام به مسیر رفت و امد و بارون و برف و سرما و عوض کردن لباس و دوش و … همه سختی ها فکرمیکنم و نمیرم 😅🖐️

    ۳. یا توی روابط هم با کسی صمیمی نمیشم همش میگم اگه این کار کنه و اینو بگه چی و خیلی ترس دیگه که وقتی صمیمت با کسی تجسم میکنم تو ذهنم میاد… و همه روابط من تو یه سطح مشخص و لول پایینی هستند واقعا

    استاد چقدر به موقع این فایل گذاشتید… من تو فصل پنجم کتاب رویاهایی که رویا نیستند دقیقا این ترس هارو شناسایی کردم و چقدر تو این کتاب قشنگ صحبت کردید و من دیشب با خیال راااحت با برق خاموش بدون هیچ ترس تو تاریکی مطلق خوابیدم و حتی تعداد دفعات زیادی صدا میومد ولی چشمام باز نکردم 😁 همین منی که چند شب سکته ناقص رد کردماا 😂😂😅

    شما باعث میشید واقعا ادم همه چی راحت ببینه

    بگه برم تو دلش اگه ترس هست ایمان نیست..

    با ایمان اقدام کنم ببینم چی میشه..

    من از پسش برمیام هرچی بشه باید عزت نفسش بسازم اگه اینو باور ندارم..

    باید باورهای اشتباهمو که بهم ایمان نمیده ترس میده عوضش کنم..

    کارهایی که به نتیجه اش نگاه جزییات بین نداشتم خیلی راحت انجام شده که هیچ خدا پادشش هم داده😅😍

    اصلا ۹۰ درصد مشکلات اصلا اتفاق نمیوفته

    مثلا منم همیشه تو محیط خانواده بودم و دانشگاه که ثبت نام کردم میدونستم خوابگاهی خواهم بود…و من اصلا اشپزی بلد نبودم تهش یه چیزی سرخ میکردم دیگه غذا خورشتی نمیتونستم واقعا تا میومد به ذهنم جزییات و شرح مشکلات سریع میگفتم نههه برم ببینم چی میشه… یه کاری میکنم دیگه

    دلیلش هم به این دلیل بود که هدفم که مستقل تر شدن بود این اجازه و جسارت بهم داده بود که بهاش بپردازم… شده گشنگی بکشم (که کشیدم) یه مدت یا هوس کنم خیلی غذا هارو و نداشته باشمون(که نداشتم😅)، یا حتی

    خانواده کنارم نباشن،

    مریض بشم کسی نباشه دورم

    یا ترس از اینکه کی مراقبم باشه ،

    من حتی خرید نون و لوازم خوراکی و غیرخوراکی و هیچ کاریو به تنهایی و خودم انجام نداده بودم

    و کلییی ترس و فکرای دیگه که استاد خیلیا بخاطر همین دانشگاه نمیومدن یااا خوابگاهی نمیشدن یااا غذا اماده فقط میخوردن و فریز شده غذا میاوردن یااا انصراف میدادن 😅…

    درحالی که همه میگفتن خوابگاه کثیفه همه مریض میشن، معتاد میشن، سیگاری میشن، ارتباطای ناجور پیدا میکنن و…

    اما استاد من تو اون ۲ سال نه تنها اصلااا مریض نشدم بلکه کلییی خاطرات خوب، دوستای خوب، استادای خوب، درس های عالی یادگرفتم…

    کلی اصلا باورای مناسب بچه ها باعث رشد من شد…همیشه واحد من تمیز ترین و انرژی مثبت ترین بود .. انقدر که سرپرست برای سرشماری که میومد واحد ما یه نیم ساعتی مینشت و کلی صحبت میکرد…میگفت محیط اینجا کاملا مثل خانوادس🥰 همه به واحدمون حسودی میکردن 😈😂✌️ … اگه همه خنده های زندگیمم بذارن یه ور ترازو و اون ۲ سالم یه ور دیگه… ۲سال دانشجویی من به شدت سنگین تره انقدررر که بهم خوش گذشت…

    اشپزیمم که معروف بود دیگه کل واحد غذا میدادم 😂✌️ چقدرم دوسم داشتن همه و اینا همه شیرینی خدا بود واقعا به دلیل غلبه بر بزرگترین ترسام

    حتی با اینکه از محدودیت های شدید رفت و امد و ساعت های ورود و خروج میگفتن ما خیلی از شب ها هم بیرون رفتیم 😁😅

    کلی مستقل تر شدم، اینکه از پس خودم برمیام، خیلی چیز یادگرفتم واقعا و همون دستاورداس که من شجاعت اینجا بودن و امیدوار بودن به اینده روشنم دارم…که میتونم منم عزت نفس بسازم،ثروتمند بشم، شجاع باشم و با ایمان و توحیدی عمل کنم😍

    همین مهاجرت واقعا، به تنهایی خودش تو همه جنبه هاااا بزرگ و عاقلت میکنه و کلی دستاورد داره

    میدونم خیلی کار دارم ولی واقعا امید دارم

    به خودم زمان دادم و دارم قدم به قدم پیش میرم

    کلی دوستون دارم و میدونمم این عشق دو طرفه است

    اول عشق شما به ما بوده که محصولات و فایل های رایگان به طور مستمر داره تولید میشه

    بعد عشق ما به شما بوجود میاد

    😍❤️💜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  4. -
    نجمه 🤍 گفته:
    مدت عضویت: 1157 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جوونم

    امروز صبح ک از خواب بیدار شدم بهم الهام شد که بلافاصله بیام داخل سایت و دیدم فایل جدید رو

    سریع دانلود کردم و شروع کردم به دیدن الان که این متن رو مینویسم تا نصف فایل بیشتر ندیدم ولی خدامیدونه که چقدر آگاهی داشت چقدر درس گرفتم و مرور شدن نکاتی که قبل میگفتین مخصوصا این جمله تون که اگر” نتیجه نمی‌گیرید” بدونید دارید راه رو اشتباه میرید این جمله خیلی جای تفکر داره،و یاد میده که صبر کنیم و فکر کنیم ببینیم تا اینجا راه درست اومدیم یا نه ،اینو برای خودم نوشتم که همیشه بعد از مدتی وایسم و بخودم بگم نجمه تا اینجا راه درست اومدی یا نه ؟

    خیلی دوستتون دارم و شکر گزار ربّ ام که منو با شما آشنا کردم .🌱💛💜🤍🌱

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    مهدی کیا گفته:
    مدت عضویت: 1412 روز

    سلام استاد جذابم عاشقتم امیدوارم شاد و سالم باشی و انشالله سایت همیشه بالا سر ،ما باشه.

    استاد عزیزم،شاید باورتون نشه،چون من اولین باری که بیزنس خودمو استارت زدم .وخیلی به یک رهبری مثل شما نیاز دارم و ایمان دارم یک خدایی یک نیروی به شما می گه که درباره‌ی همون موضوعی که من الان چند روزی هست که ذهنمو درگیر کرده، صحبت کنید .

    من دیروز استاد یک کار بزرگی که انجام دادم همون تمرینی که در قانون آفرینش دادید من رفتم انجام دادم و رفتم توی نمایشگاه ماشین خارجی و کلی از ماشین های bmv و پورشه و سانتافه و …رو دیدم و خلاصه صحبت کردم و ..و بعد اینکه من از در نمایشگاه اومدم بیرون احساس کردم یک آدم دیگه ای شدم و خیلی اعتماد بنفسم بالا رفت .

    اول اینکه من، استاد همکار شما هستم و شاگرد شما، من از بچگی سخنرانی کردن برام خیلی آسون بود ،و هیچ گونه ترس و نگرانی و اضطرابی نداشتم و خیلی عادی من در وسط شهر مون بارها من میکروفون دستم گرفتم و سخنرانی کردم ،من در مسجد جامع شهرم بارهاو بارها من سخنرانی کردم و من در مدرسه بارها و بارها تدریس کردم و سخنرانی کردم و به آسانی و بدون سختی و به نوعی برام سخنرانی کردن بسیار آسان بود و اصلابرای من سخت نبود و حتی من آنقدر صدای زیبایی دارم که من تک خوان سرود شهرمون هم بودم .

    من تاقبل آشنایی با برنامه های شما تو حوزه‌ی موفقیت فعالیت می کردم و اصلا وقتی که من شروع کردم شما رو نمی شناختم .

    خلاصه من به یکسری از اهدافم رسیدم و کلاس برگزار کردمو و می کنم و توی دو تا اموزشگاه من کلاس برگزارمی کنم .

    من توی یک فایل از شما استاد شنیدم که شما برای اولین بار که توی دانشگاه می خواستید صحبت کنید ،گفتید که کلی استرس و فشار ودست و پام نزدیک بود خالی کنه و من بیفتم زمین و ..این رفت توی ذهن ومغز من و من هم هروقت می رفتم صحبت کنم ، دقیقا من همین جوری می شدم .

    بعد اصلا خودم در تعجب بودم من که اصلا مشکلی نداشتم توحوزه ی سخنرانی چرا الان اینقدر برام سخت شده و فهمیدم به خاطر اینکه من توی ذهنم سختش کردم و من من من من من من خودم با دستان خودم کاری رو که من مثل آب خوردن انجام می دادم اینقدر برام سخت شده بود اما به قدری نبود که مانع بشه. اما کاری که به اون آسانی که من هزار بار انجام دادم و سخت تر از قبل کرده بود .

    و من الان سعی می کنم با بیاد آوردن همون سخرانی های که مثل آب خوردن انجام دادم ،این کارو آسان جلوه بدم و بهتر کنم خودم رو .

    استاد این تجربه ی من بود و سخنرانی کردن رو من یک قسمتی از زندگی آسون کردم توی مغزم و واقعا آسون بود و یک جایی از زندگیم همون سخنرانی کردن به خاطر بگ گراند بعد توی ذهنم سخت شد و حتی بعضی جاها من انجام نمی دادم و یک ترمز وحشتناک برام بود .

    خلاصه استاد عزیزم خیلی دوستت دارم .امیدوارم که بتوانم من هم مثل شما زندگی هزاران نفر رو تغییر بدم من هم راه شما رو برم و این کاری که قلب من همیشه وعده هاشو به من می ده و من عاشق و دیوانه ی این کار هستم و خیلی دوست دارم و تمام تمرکزم روی همین موضوع روانشاسی و موفقیت هست .

    عاشقتم استاد تمام تلاشم رو می کنم که شاگرد خیلی خوبی برای شما باشم و به نظر خودم خیلی عالی دارم کار می کنم و این هم از نتایجی که من در کمتر از یکسال گرفتم می گم واز سلامتی و روابط و کاری و مالی خیلی خیلی بهتر از قبل هستم .

    ❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      امیرحسین ۱۹۱۷ گفته:
      مدت عضویت: 1402 روز

      مهدی جان دوست هم فرکانسی ام سلام و درود…

      اینکه شما از همون اول سخنران خوبی بودین و استرس نداشتین رو من تحسین میکنم شما رو و ب شما غبطه میخورم ک چون من کاملا بر عکس شما بودم از بچگی تا الان.

      ی موضوعی ک توی کامنت شما ب ذهنم رسید این بود ک استاد توی جلسه ۵ دوره ب صلح رسیدن با خود ی جمله کلیدی و مهم گفتن.اینکه شنیده های ما فرکانس تولید میکنه و اینکه شما بعد از شنیدن اینکه استاد اولا ترس تو سخنرانی ایشونو فرا میگرفت رو شما شنیدید شما هم اینجوری شدید دقیقا بر میگرده ب این جمله ک شنیده های ما فرکانس تولید میکنه و ما باید ورودی هامونو کنترل کنیم…

      ب شما و دوستان عزیز پیشنهاد میکنم حتما دوره ب صلح رسیدن با خود رو تهیه کنید و جلسات ۱ و ۵ و ۶ این دوره کولاکه و معجزه میکنه،

      اینکه فرمودین توی مسجد و مدرسه سخنرانی میکردین رو من کاملا اینجور شخصیتها رو از نزدیک دیدم خیلی جای پیشرفت دارین…

      یا علی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    saeed va maryam گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    سلام به استاد عزیزم

    از زمانی ک خودمو میشناسم دارم کاری انجام میدم در جهت بهبود زندگی در بعضی جهات عالی ولی در بعضی جهات کمرنگ

    به خاطر همین موضوع هدایت شدم به این مسیر زیبا و الهی

    یه سری موضوعات ک برای من آسون بود مثل اذواج کردن و پیدا کردن فرد مناسب و همراه زندگیت

    من خیلی این باور رو دارم ک خیلی راحت میشه فرد مناسب پیدا کرد و اذواج کرد بخاطر همین من هدایت شدم به فرد مناسبی ک واقعا هرروز بیشتر فررکانسهای ما بهم نزدیک میشه

    و چون من این باور رو داشتم خیلی مراسم عالی گرفت شد بااینکه من و همسرم سن خیلی پایین اذواج کردیم

    سن و سال کمی داشتیم ۱۹ .۲۰ سالمون بود

    خیلی راحت همه چی برای ما پیش رفت با اینکه همسرم اول اذاوج هیچی نداشت منم همینطور و ما بعد از ۷ ماه بعد از اذاوجمون بچه دار شدیم ولی همه چی برای ما راحت پیش رفت ما بعد از گذشت ۱۰ سال از زندگی مشترکمون هرروز روابطمون بهتر میشه شرایط مالی و….همه چی در این زندگی داره عالی پیش میره

    من فک میکنم بخاطر این باور بود ک خیلی اذواج کردن و تامیین زندگی و بچه دار شدن کار راحتیه و بخاطر این باور ما خیلی راحت همه چی برامون پیش رفت یعنی بخاطر این باور ک هم من و هم همسرم داشتیم تمام مراسم های ما خرج بچه ها…. هرچی ک ربط داره به زندگی مشترک راحت پیش رفت

    ما هیچ دعواها و بحثهای بیخود ترجیحن از بقیه کمتر بود توی زندگیمون

    به این دلیل سعی میکردیم ک راحت بگیرم و جالب اینجاس ک همه چی هم عالی پیش رفت همه چی ..

    با اینکه من و همسرم در سن پایین اذواج کردیم و بچه دارشدیم

    من با اکانت (همسرم،سعید ) مینویسم

    ولی بزرگترین ترمز زندگی من کار کردن با دوتا بچه کوچیک بود

    مسولیت بچها و خونه و اَشپزی و اغلب من توخونهای بزرگ زندگی کردم و حساسیتی ک من همیشه واسه تمیز کاری خونه دارم و داشتم همیشه تو ذهنم کار کردن بیرون از خونه برام سخترین کار دنیا بود

    میگفتم بچه باید زیر دست مادر بزرگ شه من باید خودم خونمون تمیز کنم هیچکس مثل من نمیتونه تمیز کنه و…..‌

    این باور ک با اینهمه کاری ک تو خونه دارم با ۲ تا بچه کوچیک ک پشت سر هم بدنیاداومدن کار کردن من اصلا نشدنیه و اصلا کار سختیه حتما من کم میارم

    بخاطر این من هیچ وقت هیچ قدمی برنداشتم

    و هیچ وقت تخصصی یاد نگرفتم و اصلا درک این ک به چی علاقه دارم رو متوجه نشدم

    فقط به خاطر اینکه من این باور رو داشتم ک کار کردن با بچه سختیه

    البته ک واقعا خونه داری و هندل کردن کار بچه و کار خونه خودش مسولیت بزرگیه ولی خیلیا هستن ک کنار این کارها برای خودشون درآمد دارن من فکر میکنم ک تو این زمینه کم کاری کردم

    البته من همیشه در حالت بهبود همه چی بودم و هستم و به آنچه ک میخواستم رسیدیم در این مسیر….. توی این موضوع کم کاری کردم و وقتی برنامهای شما آشنا شدم هدایت شدم به اجاره دادن ویلای ک ساخته بودیم و من درآمد عالی رو کسب میکنم و داستان خرید خونه وو….هزاران نتایج دیگه که گرفتم و وقتی شرایط عالی شد ۶ ماه بعد ایده اومد مهاجرت کن و همون لحظه عمل کردم قدم برداشتم در حال مهاجرت کردن به یه کشور جدید هستیم و این تصمیم در بهترین حالت ممکن زندگیم گرفته شد ……

    و الان بیشتر ازهمه باور ها و بیشتر روی این باور کار میکنم ک مهاجرت کردن کار راحتیه ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    امیرحسین روشنگر گفته:
    مدت عضویت: 1742 روز

    سلام به استاد و دوستان من دوست داشتم ریشه این موضوع از دیدگاه خودم بگم که بهش غلبه کردم…

    این داستان ریشش از بهانه میاد وقتی چیزی مهم باشه هدفی مهم باشه در راستای کار کردم رو خودمون این نجوا کم رنگ میشه بنده خودم ادم بشدت بهانه گییری بودم از کاه کوه میساختم اما با تمرین و اولویت هدفام هیچ بهانه برا خودم قبول نمیکنم و اصلا نمیتونم بپذیرم بهانرو بخاطر همین فکر میکنم سرعت رشدم بالاس…

    کسی که بهانه میاره بدون شک عاشق هدفاش نیست و عطش رسیدن نداره و عشق به هدف احساس لذت بردن از مسیرو بهت میده فارغ از هر چیزی احساس زندگی و زنده بودن و زندگی مقصد نیست مسیره که باید عشق کنیم باهاش در مسیر رسیدن به اهدافمون…

    سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    مهتاب سعادتمندی گفته:
    مدت عضویت: 1940 روز

    سلام استاد عزیز و مریم خانم جان عزیز

    واقعا وقتی به حرفهای شما گوش میکنم وعمل میکنم نتیجه خوب هم میگیرم در رابطه با سوالتون باید بگم که واقعا عین واقعیت را میگوئید هرجا که ترسیده ایم و به قدم اول فکر نکرده ایم به قدمهای بعدی فکر کرده ایم فقط کارمان را عقب انداخته ایم یاد میاد در یک شرکت مهندسی و مشاور کار میکردم مدیر قسمت ما ارتقاء سمت گرفت و مدیر یک مجموعه شد و به من پیشنهاد کار داد و من دقیقا مانند گفته شما با اینکه خیلی دلم میخواست اقدام کنم ولی راستش از قدمهای بعدی اش ترسیدم و قبول نکردم بعداز مدتها وقتی فکر کردم دیدم که واقعا چقدر اشتباه کردم و پیشنهاد مدیریم را قبول نکردم چرا که بخاطر دوری راه ترسیدم و به خودم میگفتم در آن شرکت من غریبه هستم خلاصه که واقعا همون اقدام نکردن کلی مسیر زندگی من را عوض کرد و من در مسیر دیگری در زندگی افتادم نه اینکه در مسیر بدی بیفتم نه ولی خب استاد میدونید اگرآن کار را قبول کرده بودم شاید الان من جای دیگه ای بودم .

    ولی استاد عزیز از انجائیکه خداوند مهربان همیشه دستانش روی شانه های من بود من با شما آشنا شدم و باورهایم نسبت به زندگی خیلی عوض شد و زمانیکه میخواستم واقعا با دست خالی و بدون پشتیبان کار شخصی خودم را راه بیاندازم با تمام مخالفتهای همسرم بیزنس خودم را راه انداختم و این را از توجه خدا و صحبتهای شما دارم که باعث شدید من بتونم قدم اول را بردارم و با کمک دستان خداوند من کارم را استارت زدم و الان هم که در آمریکا هستم و باز به قول شما و قول خداوند زندگی افتاده روی غلطک و دارم قدم قدم جلو میروم .

    فقط میتونم استاد عزیز و مریم جان امیدوارم همیشه در خوشی و سلامتی باشید که شدید دستی از هزاران دستان مهربان خدا برای ما

    ردپای من در تاریخ 7/26/2022 مصادف با 1401/5/03

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  9. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 1550 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان و همه اعضای محترم سایت

    من میخوام از تجربه خودم بگم در مورد ورزش بدنسازی من خیلی ورزش کردنو دوست داشتم وکلا از بچگی عاشق ورزش و رقص بودم و ورزش جزئی از زندگیم بود ولی از بدنسازی وحشت داشتم فکر میکردم خیلی سخته اگر اشتباه بزنم حرکاتو آسیب میبینم فکر میکردم باید حتما یه مربی بالا سرم باشه با اینکه من خودم مربی شنا هستم ولی همیشه دوست داشتم بدنسازی کار با وزنه هم انجام دهم ولی هر بار میرفتم باشگاه حتی مربی خصوصی میگرفتم ولی تا مربی نبود من از انجام حرکات میترسیدم چون تو ذهنم این بود که بلد نیستم وخیلی سخته تا اینکه وقتی پندمیک شروع شد من دیگه نتونستم برم استخر ومن که همیشه عادت به ورزش،کردن داشتم مجبور شدم با برنامه های آنلاین شروع کنم به ورزش کردن وتو ذهنم گفتم میبینم مربی چجوری حرکات را انجام میده منم انجام میدم البته که با دمبل وکش بود وحرکات ساده ولی من انجام دادم وکم کم حرکات را یاد گرفتم ولذت بردم و بیشتر علاقه مند شدم وتو ذهنم چقدر برایم ساده شد وهر روز پیشرفت کردم بعد از ۶ ماه هدایت شدم به سمت یه مربی عالی وحرفه ای که باید از طریق سایت نوبت میگرفتم وبادی انالیز شدم وبرنامه ورزش وتغذیه بهم دادن وحرکات ورزشی را هم یه سایت داشتن که از طریق سایت میدیدم ویاد میگرفتم ورفتم دمبل وکش خریدم وتا ۶ ماه بعد تو خونه ورزش کردم تا اینکه باشگاه باز شد وبه راحتی رفتم باشگاه باعشق ثبت نام کردم وروز اول همه ازم پرسیدن چند ساله که داری کار میکنی و خیلیا فکر میکردن مربی هستم وازم سوال میپرسیدن تا اینکه به راحتی در باشگاه ورزش،میکنم تقریبا حرکات رو درست میزنم وهر روز دارم پیشرفت میکنم وبه سمت باشگاه های بهتر هدایت میشوم و واقعاا واسم لذت بخشه چون تو ذهنم راحتش کردم

    ولی در مورد کارهای اینترنتی نگم براتون که از لحاظ سختی واسم وحشتناکه اصلا دوست ندارم وحتی کارهای ساده ای که بقیه به راحتی انجام میدن واسم سخته وحتی حاضر نیستم امتحان کنم وباید رو خودم کار کنم تا یاد بگیرم واسه ذهنم باید راحتش کنم من واقعا تجربه اینو دارم که کاری که از نظر دیگران سخت بوده ولی تو ذهنم راحتش کردم وبهش علاقه داشتم انگیزه داشتم با عشق وبه راحتی انجامش دادم برای من مثل آب خوردن بوده ولی واسه دیگران سخت باید هر چیزیو که میخوایم یاد بگیریم یا انجام بدیم تو ذهنمون راحتش کنیم اول ذهن بعد وارد مسیر که شویم واقعااا کارها راحت میشود

    ممنونم از استاد عزیزم🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    علی احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1602 روز

    به نام خدای مهربان سلام بر استاد عزیز وخانومشون بسیار فایل عالی زیبا وتاثیر گذار درباره دستیابی به اهداف را دیدم وواقعا کیف کردم از این سخنان عالی استاد که واقعا به دلم نشست واقعا این یک ساعت را به سخنان استاد با دقت وتامل گوش کردم وخیلی کمکم کرد خیلی ممنونم انشاالله هر کجا هستین در پناه الله یکتا شادثروتمند وسعادتمند در دنیا واخرت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: