دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 13
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-26 07:33:532022-08-12 09:49:24دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام. کاش در مورد این «عمل کردن» بیشتر توضیح می دادید. این که همیشه میگین من بهم گفته میشه فلان کارو بکنم، برای من هنوز کاملا قابل درک نیست. چون کسی به من چیزی نمیگه. وقتی ایده ای به ذهنت نرسه به چی باید عمل کنی؟ اصل همینه که بدونی چی کار کنی دیگه. اگه می دونستم چی کار کنم احتمالا اینجا نبودم اصلا
بنام الله یکتا
استاد عزیزم و مریم جانم سلام
واسه منی که قانون رو آماده دریافت کردم و فقط کافیه روی باورها کار کنم و ذهنم و کنترل کنم اینقدر سخته و تلاش زیادی میخواد
دیگه ببین شما چقدر تلاش کردی با عشق که با کلی تحقیق و بررسی و کتاب خوندن و قرآن خوندن تونستی قانون ها رو کشف کنید و بهش عمل کنید و نتیجه بگیرید
جهاد اکبررو شما کردید
ما یه سری آدم خوش شانس هستیم که شاگرد استاد عباسمنش عزیزم هستیم و میتونم یه لقمه ی آماده رو بخوریم
با وجود اینکه میدونم قانون چیه اما بعضی وقتها خیلی سخته اما به لطف الله تونستم تو روابطم قدم بردارم و برم تو دلش
امیدوارم چندوقت دیگه بیام و بنویسم از موفقیتهای معجزه آسام
درپناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید
بنام خداوندهدایتگر
سلامی گرم به استاد عزیز و خانم شایسته و تمام دوستان گرانقدر.
اول از همه سپاسگزار خداوندم که من روبه این مسیر الهی هدایت کرد تا بتونم هم خداوند رو بیشتر درک کنم و اینکه سپاسگزارم بابت وجود استاد و تک تک دوستانی که با گذاشتن کامنت باعث رشد خودشون وبقیه میشن.مدت ها بود که کامنت نزاشتم ولی درطول شبانه روز سعی میکنم با دیدن فایل ها و خواندن کامنت عزیزان بتونم هم مسیر خوشبختی رو بیشتر درک کنم وهم اینکه بتونم دریادگیری کنترل ذهن مهارتم رو افزایش بدم.
✔یکی از بهترین تمرین ها که خیلی بهم کمک میکنه انجام هر روزه تمرین ستاره قطبی هست که باعث میشه هر روز هم هدف داشته باشم و بتونم به این ” باور برسم که خدا آسانی ها روبرام آسان میکنه ”
در مورد مباحث این فایل چند تا مثال از خودم میزنم تا یادآوری برام بشه که اگه کارها رو قدم به قدم و باتوکل کردن به خدا انجام دهم خودش درها رو باز میکنه فقط وظیفه من داشتن ایمان و مهمتر از همه حرکت کردنه.
✔1.رفتن به دنبال شغل آرایشگری چند سال پیش شیفت عصرا بعد از کار اداری که تقریبا پیش10 نفررفتم تا بلاخره بعد 8 ماه شاگردی کار رو یادگرفتم والانم دارم ادامه میدم.
✔2. سال 97 درکنار شغل آرایشگریم یه معازه لوازم ارایشی راه انداختم که برای گرفتن پروانه کسب اکثریت میگفتن نمیشه ولی خداشاهده تو دوهفته بامبلغ 200 هزار ت پروانه کسب رو گرفتم به ساده ترین روش که حتی برام قابل باور نبود.
✔3. گرفتن مدرک فوق دیپلم که واقعا کارسختی نبود.
✔4.فرودین 401 هم باتوکل برخدا از شهرستان کامفیروز اومدم شیراز برای پیشرفت بیشتر و دوست دارم به امیدخدا شرایط مالیم بهترشد باز مهاجرت کنم به تهران بارعایت قدم به قدم تکامل.
✔5. تقریبا چندماهی هست ماشین خریدم روزای اول واقعا استرس داشتم ولی با تمرین رانندگی وگذر زمان وسخت نگرفتن همه چی الان عالی شده.
خدایا ازت بابت تمام نعمت هایی که بهم عطاکرده ای سپاسگزارم.
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربان و همه دوستان خوبم.
قبل از اینکه کامنت بذارم تصمیم داشتم اول برم یه حرکتی بزنم بعد بیام کامنت بذارم اما به با مثالی که مریم جون زدن نظرم عوض شد گفتم بیام منم یه مثال ار گذشته ام بزنم تا انگیزه بیشتری برای عمل کردن به این آگاهی ها پیدا کنم.
18 سال پیش زمانی که موقع انتخاب رشته برای دانشگاه بود همه تاکید داشتن فقط رشته های دانشگاه های استان خودم که بوشهر هست رو انتخاب کنم عموم برام انتخاب رشته کرد بعد که خودم میخواستم وارد فذم اصلی کنم گفتم من که میتونم انتخاب های بیشتری داشته باشم چرا چند تا رشته از دانشگاه های مادر کشور رو انتخاب نکنم و احتمال هم نمیدادم قبول بشم اما نتایج اومد و رشته کاردانی علوم آزمایشگاهی دانشگاه تهران قبول شده بودم و خدا رو شکر میکنم که اون زمان که بعضی از خانواده های دور و بر ما حتی موافقت نمیکردن دخترشون تا دانشگاه شیراز بره خانواده ام با رفتن من به دانشگاه تهران موافقت کردن منی که تنهایی تا حالا تا روستای بابام اینا نرفته بودم اولش ترس داشتم حتی پدر و مادرم هم نگران بودن ولی هر جا آدم پا روی ترس هاش میذاره نتایج عالی یکی پس از دیگری به دنبال هم میان. اون دو سال پر از تجربه های خیلی خوب و شادی در کنار دوستان خوب بود که همیشه یکی از بهترین دوران زندگیم ازش یاد میکنم البته که اوایل سختی هایی برام داشت و عزت نفسم به اندازه کافی خوب نبود از اینکه دانشگاه راه دور انتخاب کرده بودم پشیمون بودم اما این مواقع آدم خودش رو بهتر میشناسه کم کم که شرایط جدیدم رو پذیرفتم دیگه دوری از خانواده و مسائل خوابگاه و تحصیل برام سخت نبود اما حدود یه ترم طول کشید تا تونستم خودم رو با همه مسائل وفق بدم و توی مدت این دو سال من خیلی کم خونه میرفتم چون میدیدم هر بار که رفت و آمد میکنم مادرم از نگرانی شبی که من توی راه بودم نمیخوابید و از لحاظ هزینه ای هم به خانواده ام فشار میومد و از ترم دو به بعد خودم هم تمایلی به رفت و آمد کردن و 17 _18 ساعت توی اتوبوس نشستن نداشتم، دوستام بهم میگفتن تو چطوری میتونی تحمل کنی خونه نری؟ من میگفتم تحمل کردن نداره این طوری هم خودم راحتترم هم خانواده ام همین که تماس میگیرم و میفهمم حالشون خوبه برام کافیه. و حالا هم گاهی خودم رو جای استاد عباسمنش و مریم جون تصور میکنم به خودم میگم اگه روزی من مهاجرت کنم مساله من این نیست که چطوری از پدر و مادر و خواهرام و برادرم جدا بشم (اما بچه هام و همسرم باید با خودم ببرم) مساله من اینه که برای مهاجرت کردن به هر کشوری باید حرفی برای گفتن داشته باشم باید حرفه و مهارتی برای ارائه داشته باشم اون وقت دیگه حتی فرصت نداری دلتنگ کسی بشی. شاید به نظرتون برسه من آدم بی احساسی هستم اما واقعیت اینه که من احساساتی هستم اما به قول استاد آدم باید خودخواه باشه اون موقع خودت تصمیم میگیری بدون در نظر گرفتن خواسته های دیگران این دیدگاه به پیشرفت آدم کمک میکنه. مادرم همیشه میگه بچه هام حالشون خوب باشه و توی زندگیشون موفق باشن هر جا دوست دارن برن. نه اینکه دوست نداشته باشه ما کنارش باشیم اما موفقیت بچه هاش براش اولویت داره.
امیدوارم این به اشتراک گذاشتن این تجربه برای دوستانم مفید بوده باشه.
در پناه الله یکتا شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
آسانگیر برخود کارها کز روی طبع جهان سخت میگردد بر مردمان سختکوش.
به نام خدایی که مرا هدایت میکند به رهکارهای ساده و سالم و راحت،
سلام به بهترین استادان و دوستان خوبم
از روزی که این فایل رو شنیدم هرلحظه که بیادم میاد با خودم دارم این جمله رو مرور میکنم
« آسانگیر برخود کارها کز روی طبع جهان سخت میگردد بر مردمان سختکوش»
خدای من به محض اینکه این فایل تموم شد و من رفتم سراغ کاری که داشتم انجام میدادم همون لحظه یه ایده ی بسیار خوب و یاده رسید به ذهنم واقعا چقدر این فایل ها بینهایت ارزششون زیاده اگر ما درک داشته باشیم و خواهان رشد و یادگیری باشیم
(تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش)
واقعا تا ما نخواهیم و دنبال اون موضوع نگردیم و درخواست نکنیم و در نهایت باورمون رو درست نکنیم جوابی هم دریافت نمیکنیم،
من این فایل رو نگهداشتم چونکه فکر میکنم هرروز با تکرارش به اندازه هر دوره ای میتونه منو رشد بده به همین راحتی
خب حالا بگم از روند و ترکیب آسانی ها و سختی های زندگی خودم،
مثلا زمانی که من آسیب جسمانی دیدم که خیلی شوکه کننده و اولین بار همچین تجربه ای داشتم اما بااینکه خیلی غافلگیرانه برامبود اما گفتم من میرم تو اینترنت از آدمهایی که تونستن با فکرشون بیماری شون رو درمان کنند پس منم میتونم و شاید باورتون نشه بیماری ای که خیلی ها سالها هنوز دارن باهاش دست و پنجه نرم میکنند یه عالمه افراد اینچنینی اطرافم هست اما من با رفتن تو اینترنت و الگوبرداری و انگیزه گرفتن بعد از دوهفته کاملا خوب شدم و بیماری که چندتا دکتر بهم گفتن خیلی وخیمه اما من راحت با باورم تغییرش دادم بااینکه اون زمان اصلا نمیدونستم باور و آگاهی چیه اما الان دیگه شکرخدا سالهاست که درگه هیچ مشکلی ندارم
«این از آسانگیری من در این موضوع»
مثلا در مورد هدفم که از نوجوانی عشق رسیدنشو داشتم که انجامش بدم اما از طرفی هم باورهای بسیار داغون و وحشتناک ترمزی داشتم که اطرافیانم بسکه میگفتن و هنوزم میگن بله انجام هر رشته ورزشی باید غذاهای عجیب و غریب بخوری چمیدونم هرکسی نمیتونه،هزینه های بسیار زیادی نیاز داره، درآمد نداره،سخته،خطرناکه،آسیب زننده ست،خیلی اوقات مضره و و و و یه عالمه از اینجور حرفا و باورهایی که از بدو تولد کرده بودن تو مغزم و منم از همون سالها پیش هرروز بیشتر اشتیاقم بیشتر میشد اما از اونطرفم بیشتر ازش دور میشدم و نمیتونستم برم سمتش انجامش بدم و فکر میکردم واقعا خیلی هزینه داره و سخته و درآمد نداره و خیلی سالها ضربه ها خوردم،رنج کشیدم،و…. که چرا من نمیتونم شرایط انجام این کار و داشته باشم خلاصه بعداز سالها در مسیرش و الان درحال انجام دادنشم اما بدلیل اینکه من سالها بخاطر باورهای سختگیرم باعث شد چقدر بخودم سخت بگیرم و ازش محروم باشم
«خب این از سختکوشی من در سالهای بسیار»
موضوع بعدی:برا کامنت گذاشتن چه برا فایل های سایت چه دوره ها اینقدر ذهنم برام سخت میگیره قبلش بهم میگه ببین ساعتها باید وقت صرف کنی،الان چیز باارزش زیادی به فکرت نمیرسه بذار بعدا ،آخرشب بعداز نهار،بعداز شام وووووو،اما من از امروز شروع کردم که اینکار هم مثل هرکار دیگه ای قبلش برا خودم آسان بگیرم و بیام زود انجامش بدم مثلا به خودم بگم ببین خیلی ارزش داره بیایی یه اثر خوب از خودت بجا بذاری و نهایتا یکساعت و نیم ازت وقت میگیره اما باعث میشه یه عالمه چیزها خودت یاد بگیری یکبار انجام میدی اما برا یه عمر بجا میمونه،
و باعث میشه که باورهات خیلی بهتر بشه برا انجام و رسیدن به کارهای اهداف و خواسته هایی که میخوای در زندگیت بهشون برسی،مثلا هر یه نفر از کامنتهات استفاده کنه و بهش کمک بشه باعث میشه کلی بزکت وارد زندگی خودت بشه و الکی طفره نرو که فقط باعث میشه که آخر شب بخودت بگی ای کاش از امروزم بهتر استفاده کرده بودم و…
مثلا اون زمان هایی که اوایل موتور سیکلت خریده بودم بسکه به خودم سخت میگرفتم باعث میشد همیشه موتور من خراب باشه اما دیگه بعداز سالها ناخودآگاهم تغییر کرد دیگه اصلا خیلی کم خراب میشه و دوستهای موتور سازم هرزمان منو میبینن ازم گله میکنند که بیمعرفت شدی و پیش ما نمیایی و پاسخ همیشگی من بهشون اینه که اصلا موتورم خراب نمیشه که بخوام درستش کنم،،
خب حالا بگم ترکیبی از سختی و آسانی:
من قبل از اینکه از شغل قبلیم بیام بیرون چندسال زودتر میخواستم از اون کار بیام بیرون اما بخودم میگفتم وای همکارم خیلی ناراحت میشه،دلخوری ها خیلی زیاد میشه،و یه عالمه کارو برا خودم سخت کرده بودم. اما خلاصه یه روز تصمیم به اینکار گرفتم و به همکارم گفتم من دیگه نمیخوام اینکارو انجام بدم و اونم با یه عالمه مخالفت و گله شکایت و ناراحتی و دلخوری از من ،اما من بعداز چند روز که دیدم عه هیچ اتفاق خاصی که من فکر میکردم نیفتاد و این باعث شد که در ناخودآگاهم باورهای آسانگیرتری ساخته بشه و بعداز چند وقت همون آدم بااینکه هنوز بهم میگه بیا با هم کار کنیم اما با من نسبت به خیلی ها رابطه بهتری داره و بااینکه هنوز بهم پیشنهاد همون کارو میده اما از طرفی هم خیلی بهم احترام میذاره چونکه درون من یه جور دیگه تغییر کرده باعث میشه اونم اینجور برخوردی باهام داشته باشه
واقعا این ذهن چه معجزاتی میتونه کنه اگر ما بتونیم یه جور دیگه فکر و باور کنیم،،
و با یادآوری همین نکات خودم و تکرار این فایل باعث میشه که الانم بقیه کارهام رو خیلی راحت تر و آسان تر از قبل تغییر و انجام بدم،،
و چقدر الان برا چندتا موضوع ارتباط دیگه و موضوعات بعدی هم بتونم ازش استفاده کنم،،
نکته بعدی:
مثلا از زمانی که من راحت تر و آسانگیرتر هدایت شدم به مسیر ورزشم الان هرکی میاد پیشم میگه من فلان تمرین رو نمیتونم انجام بدم ،فلان غذا و فلان خوراکی رو استفاده میکنم و حتی بعضا میگن ما معتاد هستیم،چمیدونم مشروب میخوریم،قیلیون و…..مصرف میکنیم اما من میگم اشکال نداره تو شروع کن حالا پیش من یا پیش هرکسی دیگه مهم نیست مهم فقط اینه که تو شروع کنی به تحرک و ورزش تو اصلا مواد مصرف کن ورزشم شروع کن اصلا هر غذایی که میخوای بخور،،
و باور کنید با این روش ها تا الان باعث شدم یه عالمه آدم شروع کنند به ورزش کردن و چونکه با جملات انگیزه بخش و ریلکس و ساده گرفتن های من تغییر کردن و کم کم شروع کردن و وقتی هم من دیدم شروع کردن بعد کم کم بهشون گفتم الان فلان تغذیه رو نخور فلان چیز رو مصرف نکن و همینجور با شروع مسیر ریلکسی باعث شده بیایند بهم بگن دمت گرم ما اصلا تا چند وقت پیش فکرم نمیکردیم بتونیم اینجور راحت خوب بشیم و تغییر کنیم و الان دیگه اصلا دلمون نمیخواد بریم سمت مصرف چیزهایی که مخرب هستند و خدا بهت خیر بده که اینقدر باعث سالم تر شدن و پیشرفت کردنمون شدی،،
بااینکه خود من شاید باورتون نشه هنوز یه عالمه رفتارهایی در ناخودآگاهم هست که خیلی شدید سختگیرانه هستن که باید تغییرشون بدم اما شکر خدا تاالان خیلی از کارهای موفقیت آمیز در زندگیم هم تونستم با باورهای آسان گرفتن انجامشون بدم،،
مثلا تا چند سال قبل برا من خیلی سخت بود که در کنار انجام هدفم که در زمینه ورزشه در هفته چند بار هم برم بدوئم اما از زمانی که کمی خودمو تغییر دادم و رفتم وارد یه تیمی که میدویدن شدم این کار هم خیلی برام راحت تر شد کاری که یه عمر برا من وحشتناک سخت بود بااینکه قبلش هم انجامش داده بودم اما چونکه همراه با باورهای سختگیرانه بود خیلی زود هم رها میشد و نمیتونستم ادامه اش بدم اما همون منی که تا قبلش در کنار رشته ورزشیم حتی حاضر نبودم پنج قدم بدوم اما با استفاده از. این آگاهی ها تونستم تغییر کنم و اتفاقا تو دوتا مسابقه خیلی سخت دوندگی هم شرکت کردم و مدال گرفتم،،
الان واقعا خیلی بهتر از قبل درک میکنم که آسانگیر بودن با تنبل و بیهوده بودن چقدر فرق داره،،
و واقعا ما میتونیم با یه تغییر دادن باورهامون بتونیم همون کارهایی که همین الان انجامشون برامون فاجعه آمیزه اما ما با عشق و لذت انجامشون بدیم و زندگی و موفقیت خیلی لذتبخشتر و عالیتر بشه برامون مثلا یکی از نکات خوب برا من اینه که آدمهایی که همه چیز رو آسان میگیرن و ریلکس هستن چقدر باعث تغییر ناخودآگاه من هستن و چقدر تا الان رو ذهن من تاثیرگذار بودن،،
چقدر عالی شما نگاه کنید یکی از بالاترین نعمت ها همبن دوره سلامتی هست که مثلا اکثر انسانها ازش خبر ندارن ببینید چقدر زود بیمار میشن و یه عالمه از کیفیت و ایمانشون در زندگی سست میشه و همینم باعث شده که اکثرا باور کنند با بالا رفتن سن و سال مترادفه با بیماری و درد و ناتوانی چیزی که به هیچ عنوان تو کت من نمیره و شکر خدا استاد با باورهای آسانگرفتن باعث ساختن همچین نعمتی شد،،
چقدر ما میتونیم از همین الان این باور آسان گرفتنو در هر موضوع از زندگی شروع کنیم و نتیجه شو ببینیم
خب حالا دیگه وقتشه برم سراغ کامنتهای بسیار عالی دوستان
خدانگهدار همگی فعلا🤗🥰✋.
سلام به همه دوستای عزیزم
این فایل واقعا جزو بهترین و کاربردی ترین فایلایی بود که واقعا ذوق دارم دوباره گوشش بدم نه یه بار بلکه هر روززز
الان با ذوق میخوام جواب سوالاتی که استاد عزیز پرسیدن رو بنویسیم
1) زمان هایی که رسیدن به یه هدفی رو آسون کردم و نشستم دو دو تا چهارتا کنم و رفتم تو دلش و انجام شد؟ کارهایی که از نظر بقیه سخت بود
من یادمه وقتی میخواستم فصل نتایج پایان نامم رو بنویسم، استادم هی میگفت که تهران کرونا شدیده و دانشگاه بستس و خوابگاه نمیدن و هزاران دلیل اورد که من نیام و با اسکایپ کارا رو پیش ببریم. منم هیچ حس خوبی نسبت به اسکایپ نداشتم و خلاصه همون روزی که تصمیم گرفتم برم تهران و پایان ناممو جم کنم، با یه کوله پشتی که فقط لپ تاپ و یه دست لباس توش بود رفتم تهران. البته قبلش با مسول خوابگاه دانشگا صحبت کرده بودم و ایشون فقط بهم گفتن که استادتون نامه بزنه ببینیم چیکار میشه کرد. من یادمه با خودم میگفتم حالا فوقش خوابگاه نشد میرم خوابگاه استیجاری و نهایت دو روز میمونم و برمیگردم چون برام مهم بود که قسمت نتایج پایان نامم حداقل به یه جمع بندی برسه که بدون مشورت با استادم و دیدنشون امکان پذیر نبود. خلاصه من سری مستقیم رفتم دفتر استادم. یادمه حتی صورتمم نشسته بودم و مستقیم رفتم دفترشون و همون جا تقریبا 50 درصد از ابهامات کارم برطرف شد. اون موقع کرونا شدید بود و دانشگاه ها تعطیل بودن و استادم گفتن که دانشجوها رو راه نمیدن و … ولی یه حسی به من میگف که منو راه میدن و تو راه فهمیدم که دوستمم اونجا میره تا کاراشو انجام بده. خلاصه اینجوری شد که من تو دلم گفتم اگه بهم گیر بدن من میگم پس چرا دوستم هست و فلان… که خداروشکر نگهبان بهم گیر نداد. حالا من به استادم گفتم نامه بزنه به رئیس کل خوابگاه دانشگاه که بهم خوابگاه بدن اونم تو شرایط وخیم کرونایی که خیلی سخت خوابگاه میدادن و حتی خود استادم امتناع میکرد و با نا امیدی نامه رو زد و خیلی جالب بود که بعد 1 ساعت جواب نامه اومد و بهم تا دوهفته خوابگاه دادن!!!! خود استادم با تعجب نگا میکرد و میگفت رئیس خوابگاه بعیده 1 ساعته نامه تایید کنه و با یه حالت بهت زده بهم برگشت گفت که برو خوابگاه بهت دادن. خلاصه من رفتم خوابگاه. حالا نه ظرف داشتم نه غذا . تو اتاقی که بهم دادن یه دختر کرد مهربون به نام مهتاب تنها اونجا بود که همین که منو دید یه قسمت از غذاشو بهم داد. با وجود اینکه من گفتم نمیخوام خودم یه چیزی میرم میگرم و این حرفا بازم بهم غذا داد در صورتی که تو شرایط خوابگاه و اونم تو اون شرایط کرونایی اصلا انتظار همچین دست و دلبازی رو نداشتم. و اتفاقا همون روز مهتاب جان رفتن پیش دخترخالشون و من تنها بودم و گفتن برام میوه هم شسته و حتما بخورم. چن روز بعد یه دختر خانوم مهربون دیگه به نام شیرین اومد و شد هم اتاقیمون. که اینقد دست و دلباز و مهربون بود که حد نداشت. یادمه عاشق باقلوا بود و ما هم به بهانه اون باقلوا میخوردیم. اینم بگم که چون من سنوات خورده بودم به راحتی اصلا بهم خوابگاه نمیدادن ولی چون شیرین و مهتاب جزو ترمشون بود بهشون فرصت خوابگاه رو داده بودن و همه تعجب میکردن که چطور به من خوابگاه دادن! دو هفته مهلت خوابگاه من تموم داشت میشد که با پر رویی تمام باز استادم برا دو هفته دیگه درخواست کرد تا من کارای دفاعمم انجام بدم و دفاع کنم و برم. خلاصه اونم سری اوکی شد و من تا موقع دفاع خوابگاه بودم. اونم چه دفاعی بود. من پایان نامه ای که به کمترین نمره راضی بودم و فقط میخواستم دفاع کنم رو، با نمره 20 دفاع کردم و حتی تو اون تایمای بدو بدو هم یه مقاله علمی پژوهشی سابمیت کردم که بعدا خیلی سری اکسپت شد. حتی خود استادم تعجب میکرد . حتی من بعدا یه ثبت اختراع هم از اون کار دادم!!!! و این کارا برام یه چیز بدیهی بود و با خودم میگفتم حالا یه کاریش میکنیم دیگه.
یا یه مثال دیگه راجب پایان نامه های پولی بود که نوشتم. من حتی نمیدونستم موضوعشون چی هست و اصلا پایان نامه چطوری نوشته میشه چون سه فصل اول پایان نامم رو تقریبا میتونم بگن از پایان نامه استادم و بقیه دانشجوهاش نوشته بودم و هیچ تسلطی رو اون موضوعات نداشتم. خلاصه گفتم قبول میکنم و یاد میگیرم و انجام میدم دیگه و خیلی جالب بود که اینقد این پایان نامه ها شسته و رفته و تر تمیز و مرتب انجام شدن که اساتید کلی به مشتریام افرین میگفتن و اتفاقا همین مشتریا خودشون مشتری اوردن سمتم.
یه مثال دیگه مسافرت تنهایی به شیراز بود. برای من مسافرت اینقد اسونه که حد نداره. وقتی یه بار تو جمع گفتم که تنهایی رفتن شیراز چشما 4 تا شده بودن و ازم میپرسیدن چطوری جرات کردی و حوصلت سر نرفت و… در صورتی که اتفاقا تو مسیر رفت با یه دختر خیلی مهربون و هم فرکانس اشنا شدم و کلی راجب قوانین و زیبایی های طبیعت از شمال تا شیراز حرف زدیم و کلی خوش گذشت. تو مسیر برگشت هم اینقد کمک راننده مهربون بود که من حس امنیت داشتم کلا. و اتفاقا یه سفر بسیار به یاد ماندنی بود برام
2) چه خواسته هایی رو به خاطر اینکه مسیر رو تو ذهنم یاداوری کردم و چون گفتم بابا سخته و نمیشه و… انجام ندادم ولی همین کارا رو خیلیا انجام دادن و موفق شدن
من سر اینکه کسب و کار خودم رو داشته باشم یه ترمز خیلی قوی دارم و اونم اینه که اوکی من اون کار رو انجام میدم. مشتری از کجا بیاد؟!!! این بزرگترین پاشنه آشیل منه. من کیک های فوق العاده خوشمزه درس میکنم و حتی اینقد ایده دارم که بتونم این کیک ها رو با دستورهای خاص درست کنم ولی میگم چطوری به فروش برسون. یا لواشک هایی که درس میکنم رو همیشه دقت میکنم براش یه دستور یا فرمول ابدا کنم که مال خودم باشه و از این کار لذت میبرم انگار دارم یه چیز جدید کشف میکنم. چن روز پیش خمیری که دستورشو خودم بعد چندین بار سعی و خطا به دست اورده بودم رو خواهرم درس کرده بود و کلییی تعریف کرده بود. ولی باز تو ذهنم این میومد که خب مشتری از کجااااا
ولی من یه سری کسب و کارهایی مثل اجه . یامی فروت اینا رو میبینم که خیلی زود پیشرفت کردن و الان نمایندگی هم دارن. موسس اجه میگفت که پیشمه های مامانش رو اول میفروخته بعد دیده که طرفدار داره و همینجور گسترشش داده.
یا من خیلی وقته اموزش بورس خریدم و هی به بهانه های مختلف ندیدمش. الان حدود 1 و نیم ساله به تاخبر انداختمش. اموزشی که یقین دارم اگه خوب یادش میگرفتم مسلما تا الان یه تریدر حرفه ای میشدم. چون همش تو ذهنم این اموزش رو سختش میکنم. دفتر مرتب میذارم جلومو واو به واو رو مینویسم و این منو خسته میکنه. اینا همش یه ترمزه. یه باور غلط که برای اموزش نیاز نیست اینقد وسواس به خرج بدم و باید بیشتر رو یادگیری تمرکز کنم . این نکته خیلی برام ارزشمنده چون تو بقیه موارد هم من این پاشنه اشیل رو دارم یه نوع وسواسی یا کمال گرایی که فک میکنم باید خیلیییی جزئی یه کاری رو باید انجام بدم مثلا میخوام برای نظام مهندسی بخونم هی کتابا رو مرتب هایلایت میکنم و … یهو میبینم از اصل دور شدم. همین امروز فهمیدم من بجای وقت گذاشتن رو یه سری دروس باید چه سری مباحث حل کردنی رو یاد بگیرم تا از تایمم به خوبی برای قبولی استفاده کنم.
این فایل واقعا درس خیلی بزرگی برام داشت. و بهم نشون داد که همه خواسته ها و مسایل با اسون کردن مسیر همونجوری که تو تجارب خودم تجربش کردم به راحتی قابل دستیابیه. عین اب خوردن مثل اون پایان نامه مثل اون مقاله.
سلام استاد و دوستان گرامی
میشه تفاوت بین باور و فرکانس و انجام تمرین ها و گوش کردن فایل ها و فرکانسی ک ارسال میکنیم را با عمل کردن ب ایده ها و حرکت کردن را توضیح بدید؟
من دوره روانشناسی ثروت نزدیک دوسال خریدم اما نتیجه نگرفتم..بیکار نبودم ولی هیچ نتیجه ای نگرفتم..دوس دارم کسب کار شخصی راه بندازم اما نمیدونم باید چکار کنم. نمیدونم مشکلم از کجاست ک درامدم بیشتر نشده و به هدف هام نرسیدن.. اگ میشه تفاوت بین باور و فرکانس و نتایج و عمل کردن رو بهم بگید ممنون میشم.. اینکه استاد میگن تغییر باور ها و فرکانس ها همه چیز بهت میده هرچقدر ک نعمت بخای و ثروت بخای، یعنی چی؟؟؟
اینک استاد میگن حساب بانکی شما ارتباط مستقیمی داره با باور شما نسبت ب پول ینی چی؟؟؟ تفاوت باور و فرکانس و با عملکرد چیه؟
سلام دوست عزیزم
رفتارهایی که ما انجام میدیم تو هر زمینه ، ربط مستقیم داره به باورهای ما؛
مثلا اگه ما باور داریم پول کمه و فراوانی تو جهان نیست ، یکی از رفتارهایی کع ازمون سر میزنه دنبال جنس ارزون یا تخفیف دار فقط میگردیم ؛ تو هر زمینه ای میشه نقش باورها رو دید ؛
بخاطر همین تا وقتی باورها عوض نشه رفتارهای ما هم عوض نمیشه و نتایج هم عوض نمیشه ؛
یکی از مهمترین تمرینها برا تغییر باورها ، اول کنترل ورودیهای منفی ، بعد کار کردن زیاد فایلهای استاد و پیدا کردن الگوی مناسب هست ؛
موفق و شاد باشید
سلام به همه اعضا خانواده ام
سپاس خدای رحمان را که یک بار دیگه به من این سعادت و داد که بتونم بیام و کامنت بزارم از کامنت دوستان عزیزم استفاده بکنم سپاس بیکران از استاد عزیز و مریم جان زیبا رو که اینقدر دگر خواهانه ما را در مسیر درست زندگی یاری میکنند
چقدر سوال زیباست چقدر سوال بجاست واقعا ممنونم ممنونم مریم جان که خداوند شما را در مسیری قرار داده در فرکانسی قرار داده که اینقدر سوال های زیبا می پرسید پرسیدن سوال شماست که استاد را به تولید فایل و ما را به زندگی بهتر هدایت می کند زیبا پرسیدن به اندازه زیبا جواب دادن به نظر من موثره .
من دریافت های خودم از این فایل اینجا براتون می نویسم
استاد گفتید دلایل من برای گفتن اینکه رسیدن به خواسته ها و اهداف خیلی آسونه اینه که دوست دارم برای حرکت کردن به افراد انگیزه بدم تا بتونن قدم های اول رو توی ذهنشون انجام بدن اگه تو ذهن خودمون مسیر راحت نکنیم ممکنه برای انجام هیچ وقت قدم اول را بر نداریم احتمال اینکه قبل از انجام هر کاری بشینیم و اون مسیر و جز به جز کنیم و بهش فکر کنیم خیلی زیاده و چون مسیر و پر پیچ و خم و سخت می بینیم در نتیجه احتمال داره کار رو شروع نکنیم و قدم بر نداریم .اما وقتی برامون مسیر آسون بشه هنگامی که ما کار و آسون بگیریم قدم اول و برداریم قدم های بعدی رو خدا خودش به ما میگه چیکار کنیم اگه الهامات گرفتیم و نشانه ها رو دیدیم و بهشون عمل کردیم مسیر برای ما خیلی خیلی راحت میشه اگه از اول توی ذهنمون کارها را آسون کنیم و از سختی های مسیر صرف نظر کنیم .
انگیزه و امید ک باشه و خواسته در ما بوجود بیاد با ایمان به خداوند که خودش درها را یکی یکی برامون باز میکنه قدم اول برمیداریم. اگه خواسته ای داریم یا اگه به تضادی برخوردیم طبق خواسته اول باید قدم اول برداریم اگه در مدارش باشیم و با باور و ایمان حرکت کنیم الهامات و نشانه ها دونه دونه ب سادگی و بصورت خییییلییییی بدیهی ب ما نشان داده میشه و اگر مسیرمون درست باشه و با باور و ایمان گام برداریم و بدون بحث و کنکاش اون نشانه ها رو به عنوان یک الهام که از طرف یک انرژی برتر اومده نگاه کنیم قدم ها بعدی همینطور نشانه های بعدی و الهامات بعدی به ما گفته میشه.
در پاسخ به این سوال که چرا بعضیا سالیان سال قانون جذب و مطالعه می کنند ولی با وجودی که حس حال خوبی دارند ولی موفق نمیشوند و پیشرفت نمی کنند؟!!! خیلی زیبا استاد جواب دادند:این سوال دقیقاً مثل اینه که بگیم چرا یکی که سالیان سال فقط توی باشگاه ثبت نام کرده ولی هیچ اقدامی نمی کنه به تناسب اندام نمیرسه همونقدر که جواب به این سوال روشنه و برمیگرده به عدم تلاش و اقدام و کار عملی در ورزش کردن جواب سوال قبل هم به عدم اقدام برمیگرده نمیشه که توی خواب یه سری فایل ها رو گوش بدیم بیدار که شدیم زندگیمون کن فیکون بشه وقتی میگم من راحت و آسان به خواسته هام میرسم به این معنی نیست که من اقدام نکردم بلکه به این معنی که من قدم برداشتم و چون این اقدام با تمرکز و با باور قلبی ب انجام اون کار بود و باور داشتم خداوند در های بعدی رو بهم نشون میده و الهام و نشانه ها رو برای راحتی من نشون میده در نتیجه خداس مهربان در ها رودونه دونه برام باز کرده و قدم های بعدی با الهامات و نشانه ها به من گفته شده
پس قدم اول برداریم تا قدم های بعدی به ما گفته بشه پاشنه آشیل همه ما اینه که قدم اول بر نمی داریم چون قدم اول برنمیداریم قدم بعدی رو نمیبینیم وقتی که ایمان من خوب باشه وقتی کانون توجه من کنترل شده باشه و روی ورودی ها و الگوهای خوبی تمرکز کنم فقط و فقط نیاز قدم اول برداشته شود و با همون ایمان و باور ادامه بدیم (این همون قانون تکامل )
وقتی الگوهای خوبی داشته باشیم و ببینم اونا چقدر پله به پله به موفقیت رسیدندو مطالعه کنیم زندگیشونو و حوزههای کاری شون با هم دیگه مقایسه کنیم و به اشتراک هاشون در دلیل رسیدن به نتایج بزرگ توجه کنیم این همون قدم اول ک برداشته شده و به ما انگیزه و امید میده و خداوند به راحتی در اول برامون باز میکنه چرا که ما قدم اول برداشتیم و همینطور نتایج پشت سر هم برامون بهتر پیش میرود.
شما گفتید برای دیدن نتایج م مطمئن شدم از مسیر معیار مشخص کنیم تقریباً معیار بلند مدت یا میان مدت ۲ تا ۳ ماهه ، نتیجه های این معیار از دو سه ماهع بهمون میگه مسیر درسته یا باید برگردیم .نتایجی که ملموس باشه اگه داریم رو ثروت کار می کنیم باید حساب های بانکی مون تکون خورده باشه اگه داریم روابط کار میکنیم باید ملموس ببینیم روابط مان بهتر شده در این صورت مشخص میشه که ما داریم مسیر درست میریم یا نه و نتایج وقتی اتفاق میفته که ما داریم اقدام میکنیم در مسیر درست داریم اقدام میکنیم آدم بی عمل مثل زنبور بی عسل چقدر افراد زیادی می بینیم که خیلی زیبا صحبت میکنند اما زندگیشان که نگاه می کنیم میبینیم از همه عقبترند
خیلی مهمه خیلی مهمه که تو این مسیر که هستیم در مورد کارهایی که انجام میدهیم صحبت نکنیم صحبت ها باید با درون خودمون باشه باید به جایی برسیم که نتایج بزرگی ک حاصل میشه صحبت کنند کسی که اقدام می کند پدر مسیر درست قرار داره نتایج بهدستآمده انقدر گویا و ملموسه که نیازی به هوار زدن نیست. اینکه چه مسیری داریم میریم تو مسیر باید با خودمون اول گفتگو کنیم این گفتگو منتج به تغییر باورامون منتج به تغییر عملکرد و نگرش مون نهایتا منتج به نتایج بزرگ میشه و اینقدر نتایج بزرگ هست که دیگران خودشان بخوان ما بهشون بگیم چه جوری این مسیر را انتخاب کردیم چیکار کردیم که این نتایج داشتیم
وقتی امید و انگیزه باشه و قدم برداشته بشه و البته اگه تمرکز درست و لیزری روی قدمهامون داشته باشیم خدا خودش بهمون میگه درهای بعدی چه جوری باز میشه
پس شد امید و انگیزه /حس خوب و تمرکز /اقدام و نهایتا اینکه دیدن نشانه ها و الهامات برای قدم های بعدی
اما در مورد اینکه چه کارهایی رو فکر میکردیم نمیتونیم انجام بدیم و اقدام نکردیم
و چه کارهایی را دیگران به من گفتن انجام ندید و اقدام کردیم و حاصل این دوتا عمل کردن و نکردن چه نتایجی برای ما داشته
در مورد خودم باید بکنم
یکی از کارهایی که من همیشه خودم دوست داشتم انجام بدم ولی احساس می کردم از پسش برنمیام گرفتن یک رژیم بود و به تناسب اندام رسیدن بود خیلی با خودم کلنجار میرفتم من آدمی بودم که خیلی خیلی شیرین و کربوهیدرات رو دوست داشتم با وجودی ک فقط ۵کیلو اضاف وزن داشتم رژیمکتو رو شروع کردم به وزن ایده الم رسیدم اما توی این یک ماه اینقدر تغییر و تحول دیدم تو خودم غیر از لاغر شدن کلی نتایج عالی دیگه برای من داشته ،مو و پوست بهتر ،حس سبکی ، داره برام ی سبک زندگی میشه از خداوند بزرگ و از خودم سپاسگزارم .
موضوع دیگه یادگیری زبان انگلیسی بود با وجودی که من خودم لیسانس آموزش زبان انگلیسی دارم ولی سالیان سال به دلیل اینکه هیچ به سمتش نرفتم تقریباً همه مطالب یادم رفته و الان یکی دو ماه که دارم کار می کنم و این قدر پیشرفت داشتم که فوق العاده فوق العاده فوق العاده حالم خوبه باهاش
اما در مورد کاری که دیگران به من میگفتن انجام نده استعفا از شغلم بود همه میگفتن تو موقعیت خیلی خیلی خوبی داری تا الان ۱۸ سال سابقه کار داری الان حقوق خیلی خوب داری تا الان جایگاه خوبی داری تو اداره که به پیشنهاد معاونت میدن بیا قبول بکن که معاون اداره بشی نهایتا ۷ سال دیگه خودتو بازنشست می کنی ولی خوب من مسیرم را انتخاب کرده بودم من دیگه آدم این کار نبودم من آدم کار کردن برای دیگران نبودم و نهایتاً خدا راه رو بهم نشون داد با کمک برادرم وارد مسیر و صنعت بیمه شدم اونجا جایی هست ک من دارم ب بقیه خواسته هام میرسم من آرزوی داشتم کارآفرینی بکنم برای دیگران الان دقیقا تو مسیری هستم که میتونم پیشنهاد شغلی بدم به بقیه یه تیم حدوداً ۵۰ نفره دارم آموزش بهشون میدم کمک می کنم نون بره سر سفره شون ،با طرح های بیمه ای که به مردم ارائه میدم آینده بهتری براشون رقم میزنم پشت سرم که نگاه می کنم میبینم یه دستاوردهایی داشته کارم و حس حالم خیلی خیلی عالی دارم برای پیشرفت خیلی تلاش می کنم خیلی ایده دارم من واقعا الان پر پرواز دارم روز به روز دارم گام به گام میرم جلو و خیلی خیلی راحت تر از اون چیزی که فکرشو میکردم داره درها برام باز میشه
خدایا شکرت
استاد ،مریم جان و دوستان عزیزم سپاسگزارم که کامنت من رو مطالعه کردید .
به نام خدای وهاب و غفور
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
این داستان مربوط به ۵ ماه پیش میشه
من الان ۱۹سالمه و دانشجوی دانشگاه تهران رشته مهندسی عمران هستم و امسال که سال اول دانشگاهم بود ،ترم اول و مقداری از ترم دوم به دلیل بیماری انلاین بود. من توی خونه بودم و درس میخوندم و میگذروندم اما شرایط برام جالب نبود. دوست داشتم یک حرکتی کنم و برم یک شهر دیگه کار کنم و کلا پویا باشم
تا اینکه حدودای تاریخ ۱۲اسفند پدرم بهم گفت که دوستش توی بندر نخل تقی(۵کیلومتری عسلویه)
یک مغازه بزرگ داره و دنبال فرد مطمعنی برای اینکه توی مغازش فروشنده باشه میگرده .
من اون موقع هیچ ایده ای درباره کار،افراد اونجا و محلش نداشتم و هیچکدومشونو قبلا ندیده بودم
اما به خودم گفتم باید برم،با اینکه یک خورده سخت بود اما انجامش دادم و رفتم بندر و شروع به کار کردم و از خدا خواستم در هارو برام باز کنه و کمکم کنه.
من رفتم و حدود یک ماه مشغول کار شدم و چون بعدش دانشگاه حضوری شد مجبور شدم بیام تهران
ولی این یک ماه کلللللللی تجربه عالی داشتم
ویک دنیا چیز یاد گرفتم به ویژه اینکه اولین باری بود که کار کردم
اونجا من کلی آدم هارو ملاقات کردم و چون توی عید بود و اون مغازه معروفی بود از سراسر ایران آدم ها میومدن و من باهاشون آشنا میشدم
همچنین کلی خوردنی های خارجی و اینا داشت😋😁و من با یک قیمت خیلی مناسب میخریدم ومیخوردم که البته الان توی ترک تنقلاتم
شب ها هم توی ساحل پیاده روی میکردم و فایلای شمارو گوش میدادم خلاصه که عالی بود
خیلی خدارو شکر میکنم با اینکه هیچ آشنایی از کار و شرایط اون محل نداشتم اما رفتم و اون همه تجربه کسب کردم…
امیدوارم یک روز بیاید ایران از نزدیک ببینمتون❤️
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید…🤚
به نام االه یکتا
سلام به همگی
استاد عزیزم من قبل از این که این فایل رو بذارید نزدیک چند وقتی هست که خیلی خیلی بیشتر این عمل کردن رو درک کردم و اتفاقا من شب ها با خواهرم میرم پیاده روی و همه ی مسیر ما داریم راجع به قوانین و نکاتی که از صحبت های شما فهمیدیم رو راجعبش صحبت میکنیم و من چند وقت بود که به خواهرم میگفتم که من اون اوایل کار فکر میکردم فقط باید فایل گوش بدم و همش فایل ها تو گوشم باشه اما چند ماه بعد که با دوره ی عالی عزت نفس که میتونم بگم نقطه ی عطف زندگی من بود فهیمدم بایدشروع کنم به عمل کردن اما چون کلن در زندگی آدم عمل گرایی نبودم و به دلیل عزت نفس پایین و باورهای خرابم که به نظرم مهمترینش مهم کردن نظر دیگران در ذهنم بود خیلی از ایده ها رو عملی نکردم و به خاطر همین از یک جایی به بعد انقدر عزت نفسم پایین اومده بود که من هیچ هدف و انگیزه ای در زندگی نداشتم و فقط در خانه مصرف کننده شده بودم و فکر میکردم من باید بشینم و کاری ازم برنمیاد و دیگران باید یه کاری انجام بدن حتی اگه من باید درس بخونم یا پروژه کار کنم برای تحویل هر جا کم میاوردم از پدر پول میگرفتم و کار رو میدادم بیرون چون متعهد نبودم خلاصه که من آرام آرام و البته به اندازه ای که روی قسمت اول فایل عزت نفس که مفصلن درباره ی عمل کردن توضیح دادید با عمل کردن به تمرینش هر بار با طی کردن تکاملم بهتر شدم اما من با این که عمل گراییم بیشتر شده بود اوج نتایج بزرگم از مهر پارسال به بعد شروع شد چرا چون من بها پرداخت کردم و رفتم در دل ترسی که تازه بعد از چند ماه که به نتیجه رسیدم الان میفهمم دلیل اون ترس و دلیل انجام ندادن خیلی از کارها یا انجام دادن خیلی از کارها در زندگیم چی بوده و اون رو در فایل دو عزت نفس تازه الان بعد از یک ماه کار کردن روی قسمت دو به صورت لیزری و خواندن کامنت ها و مثال دوستان و مثال هایی که از کودکی تا به الان زدم متوجه این باور مخرب که به نظرم بیشتر ما ایرانی ها داریم حداقل من این چند وقت که به درک بهتری رسیدم در خودم و خانوادم میبینم, دیدم این هست که بیشتر جاهایی که کاری رو انجام ندادم به دلیل ترس از حرف مردم یا نگاه مردم بوده و این خود شرکه چرا چون من وقتی یک درخواستی حالا در هر زمینه ای دارم خداوند بی برو برگرد هدایتم میکنه که متناسب با مداری که درش هستن برای اون خواستم فلان کار رو باید انجام بدم حالا چرا خیلی جا ها انجام نمیدم چون فکر میکنم مردم چی میگن,نه من بلد نیستم مسخرم میکنن,نه اگه یک جا اشتباه رفتم و مردم یا آشناها خواستن ازم آتو بگیرن چی و……یه عالمه چیزای دیگه که متناسب با اون قدم میاد تو فکرم و باعث میشه اصن من انقدر بترسم که کلن بی خیالش بشم خوب اینجا من میشم یه آدم مشرک بدبخت چون من اگه به خدا اطمینان داشتم میگفتم گور بابای حرف مردم ,من اگه میخوام موفق بشم باید به خداوند ایمان داشته باشم و برم تو دلش.من اینا رو جدیدن دارم خیلی به خودم میگم و مثال های زیادی از کودکی یادم میاد که یکسری جاها چون حرف دیگران برام همه نبوده و فقط حس خوب و حال خودم مهمه بوده درخواست که میکردم و گفته میشد چیکار کنم سریع انجام دادم و خیلی همه چیز راحت و آسان برام درست شده البته فقط حرف مردم یا نگاه مردم نیست خیلی جاها ما به خاطر احساس گناهی که به دیگران داریم کاری رو که الهام میشه رو انجام نمیدیدم مثلن من از کودکی چیزایی که میخواستم دوچرخه,گوشی,اسکیت,….سریع برام فراهم میشد چون هیچ محدودیت ذهنی نداشتم که الان بابا گناه داره بهش فشار نیار یا بذار یه وقت دیگه اتفاقا برای من همیشه فراهم میشد من دوتا خواهر دوقلو دارم که یکسال و سه ماه از من کوچکترن اونا هیچ وقت چیزهایی که من داشتم و به راحتی بدست میاوردم رو عالی بدست نیاوردن من همیشه از کودکی بحث میکردم با پدر و مادرم که شما بین ما فرق میذارید چرا برای اونام هیمن الان نمیخرید البته مادرم خودش خیلی کارها رو انجام میداد براشون ولی همیشه دیرتر از من مثلن من لب تاب که میخواستم بهترینش رو سال اول دانشگاه برام خریدن ولی اون دو تا چند سال بعد چرا چون من هرچی دارم بیشتر قانون رو درک میکنم میفهمم این حرف استاد رو که میگفتن هرکسی در هر جایگاهی هست و هر رفتاری باهاش میشه خودش برای خودش درست کرده و هم من هم خواهرهام با گوش دادن فایل های عزت نفس فهمیدیم که بله درسته اون دو تا همیشه احساس گناه داشتن که نه بابا گناه داره بهش فشار نیاریم و ازش چیزی نخوایم در صورتی که اتفاقا اون موقع هایی که من از پدرم درخواستی داشتم بیشتر درامد داشت و برام براحتی میخرید و من فهمیدم من در این قسمت فقط خودم مهم بودم فارق از نگاه دیگران و حرف دیگران و احساس گناه داشتن نسبت به دیگران ,حالا عکسش خواهرای من در دوران مدرسه از بهترین ها تو کلاسشون بودن و همیشه نمرات عالی داشتن چون باورهای درست تری داشتن و عزت نفس بیشتری ولی من نه هرچه بیشتر جلو میرفتم نمراتم پایین تر میشد البته من آدمی نبودم که درس نخونم میخوندم ولیه هر بار نتیجه کمتر بود البته که دلیلش این هم بود که من تکامل رو طی نمیکردم و اگر یک روز یک چیزی رو میخوندم و نمیفهمیدم خودم رو بادیگران مقایسه میکردم و ادامه نمیدادم و هر بار ضعیف تر شدم در درس های تخصصی,یکی دیگه از دلایلی که باعث شد من در اون دوران هر بار علاقم به درس خوندن کمتر بشه و این چند روز فهمیدم همین نگاه دیگران بوده مثلن من کامنت یکی از دوستان رو خوندم که گفته بودن خیلی در طول کلاس سوال میپرسیدن و همیشه هم در کلاس فعال بودن به خودم فکر کردم دیدم من از همان اوایل مثلن جاهایی در درس مثلن علوم در دبستان که برام مبهم بود یا هیجان داشتم بیشتر بدونم درخواست میدادم تو ذهنم که این جوابش چی میشه و به وضوح خداوند به خودم میگفت بپرس یا از زبان معلم میگفت بچه ها کسی سوالی درباره این مبحث نداره من فقط به خاطر اینکه نکنه من این سوال رو بپرسم و بقیه بگن چقدر خنگه که همچین چیز مسخره و راحتی براش سوال شده یا اینکه میگفتم میپرسم و معلم میگه این سوالا چیه میپرسی و جلو دیگران ضایع میشم سوال نمیکردم در نتیجه چون اون مبحث رو برای همین یه سوال نمیفهمیدم دیگه از پایه ضعیف میومدم بالا و اتفاقا همون سوالی که نپرسیده بودم مخصوصن در درس ریاضی سال های بعد برام مشکل ساز شد وحشتناک و حجم کار رفته بود بالا عزت نفسمم که برای نمرات پایین داغون شده بود کلن دیگه من از درس خوندن مخصوصن ریاضی و کلن نشستن سر کلاسش حسی نداشتم و فقط میخواستم تمام بشه و کلن سرش مه و مات بودم و تازه منی که میدونستم ریاضی رو دوست ندارم بازم برای اینکه همه در خانواده رفته بودن ریاضی برای اینکه میخواستم برای حرف و نظر اون ها پایین تر نباشم رفتم ریاضی با اینکه کلن ریاضی رو بلد نبودم فقط درس های حفظی برام اوکی بود و درسای فیزیک و شیمی و ریاضی افتضاح بازم رفتم ریاضی به خاطر حرف دیگران و اصن نمیدونستم خودم دقیقن چی میخوام و چه چیزی رو دوست دارم چه رشته ای رو ولیالان که فکر میکنم میگم با دیدگاه الانم و عزت نفس الانم من اگه برمیگشتم به عقب حتمن به اولین هدایت الله گوش میدادم و قدم اول برمیداشتم سوالم و میپرسیدم فارق از نظر بقیه که حتی اونم مطمئنن من صحنه سازی کرده بود ذهنم و مطمئنن وقتی من به الهام خداوند عمل میکردم خودش دل معلم رو نرم میکرد و سوالم رو عالی جواب میداد و من حسم عالی میشد عزت نفسم بیشتر میشد و بیشتر در کلاس فعال میشدم و درس رو بهتر درک میکردم و از پایه قوی میومدم بالا و در درس ریاضی هم عالی مشدم.حالا در درس تاریخ من این ذهنیت رو نداشتم و فارق از اینکه دیگران چی میگن یه عالمه سر کلاس مشارکت داشتم سوال میپرسیدم سوال جواب میدادم و همیشه این درس رو من نمرات عالی میگرفتم یعنی به حدی که معلم سال دوم راهنماییم گفت که من دلم میخواد یه روز یه خطایی از تو سر بزنه شده یه نمره از تو کم کنم شاهکار کردم😂و تونست هم من کلن آدمی نیستم که بتونم تقلب بدم سره یک امتحان اومدم به یکی از بچه ها تقلب برسونم یعنی یه پرتابی کردم برگه تقلب صاف رفت رو میز معلم فرود اومد و شد اونی که آرزوش بود و از من نمره رو کم کرد براحتی آب خوردن😂 اخه من تمام نمرات تاریخم بیست بود.
استاد دیروز هدایتی داشتم یک فایل مصاحبه رو میدیدم که برای بار اول پارسال دیده بودم. من دیروز فهمیدم چقدر درکم راجع به قوانین هر بار داره بیشتر میشه و خیلی جاها میتونستم مسیری که اون شخص رفته رو از دید قانون قشنگ ببینم و اونجاهایی که بدردم میخوره رو گلچین کنم.اتفاقا تو این فایل هم دلیل اصلی موفقیت های اون فرد این بود که هر بار درخواستی کرده بود هدایت اومده بود و بی برو برگرد عمل کرده بود و همین طور هر بار به مسیرهای بهتر هدایت شده بود و مجری گفت شما چطور انقدر عمگرایی گفت چون من اون جاهایی که عمل کردم به بعدش فکر نکردم فقط رفتم و انجام دادم. وای استاد من عاشقتم که شما اولین کسی هستی که هدایت رو برای ما واضح کردی و گفتی خداوند همه رو هدایت میکنه هرجا اون شخص میگفت من تا جایی تضاد میومد میگفتم چیکار کنم و به ذهنم میرسید حالا این کار رو بکن یا با فلان شخص ملاقات کردم .میگفتم آره پریسا هدایت همش هدایته بوده مجری یک جای مصاحبه ازش سوال کرد دلیل رشد سریعت چی بود؟(که جوابش خیلی عالی بود و من این بحث ایمان داشتن به خداوند و گوش به فرمان بودن و عمل کردن رو بیشتر فهمیدم و گفتم باید از این به بعد بازم بیشتر عمل کنم به الهامات )جوابش این بودگفت: در مسیر کارم یک جایی با استادی در حوضه ی کاریم آشنا شدم که اون چیزایی رو میدونست در اون حوضه که چون بهش ایمان داشتم هرچیزی میگفت با اینکه مقاومت داشتم ولی چون به تجربه وعلمش ایمان داشتم و میدونستم خیلی حالیشه عمل میکردم و سرعت رشدم جوری شد که بعد از یک سال نبم میلیوندرامد داشتم و به شما توصیه میکنم در هر حیطه ای کار میکنید برید و استاد عالی در اون حیطه رو پیدا کنید و باهاش کار کنید و ازش یاد بگیرید و هر کاری گفت بدون سوال کردن متواضعانه انجام بدید وایمان داشته باشید که موفق میشید من وقتی این رو گفت دو چیز اومد تو ذهنم که خیلی خداوند رو هم اون موقع هم الان بابتشون شاکرم یک اینکه خداوند تنها کسی هست که تو تمام موارد زندگی میدونه درست و غلط چیه پس اگر من میخوام هر بار سرعت رشدم بیشتر بشه باید به الهاماتش بی برو برگرد عمل کنم اگه ایمان دارم که اون همه چیز رو میدونه و خودش همه چیزه یکی دیگه اینکه گفتم خدایا شکرت که من رو با استادی آشنا کردی که قوانینت رو بیشتر از هر استاد دیگه ای تو سطح و لول خیلی خیلی بالاتر عالی بلده و درک کرده و من میتونم شاگردیش رو بکنم و گفتم من قبلن به حرف استاد که نتیجه گرفته بودن از این که برای دیگران حرف نزدن و نصیحتشون نکردن و فقط رو خودشون تمرکز کردن و به ما هم همیشه میگن اینطور باشین عمل نکردم و خیلی وقت بود که تو در و دیوار بودم و نتیجه نگرفتم ولی از مهر امسال اومدم و گفتم من باید این حرف نزدن و فقط متمرکز بودن روی خودم رو خیلی بیشتر روش کار کنم در عمل انجامش بدم البته که من قبلش چندین بار تمرین کرده بودم و هر بار خیلی بهتر شده بودم ولی اینبار دیگه ریشه ای سکوت کردم و باورتون نمیشه من ظرف مدت کوتاهی دو تا دستاورد بزرگ از نظر خودم رو بهش رسیدم .من به دلیل سردرگمی که پیدا کرده بودم نمیدونستم به چه کاری علاقه دارم و یا در چه چیزی توانام
یک سال و نیم معماری رو رها کردم و رفتم بببینم به چی علاقه دارم و درش توانام یکسال اول رفتم و دو سه تا چیز یادگرفتم و چون عمل کردم عزت نفسم خیلی رفت بالا و باور کردم که من میتونم هر کاری رو درش عالی بشم اگه شروع کنم و ادامه بدم فقط ادامه بدم و بعدش فهمیدم علاقه ی من فعلن همون معماری هست بعدش چند ماه خداوند میگفت برو و اقدام کن حتی شرایط رو فراهم کرد و تابستان برام سیستمم خرید یه سیستم عالی ولی من به دلیل همین ترس کوفتی ازنظر دیگران که حالا میرم و میگن این یکسال خورده ای کجا بودی کل تابستانم رفت بیهوده اما به دلیل عملگرایی های قبلی و فایل های عزت نفس و بودن در سایت مهرماه گفتم پاش و دیگه بسته و من بهای این نظر دیگران و روبه رو شدن با اساتید رو پرداخت کردم و صبح شنبه با استرس ولی ذهنم رو با تمرین هایی که کرده بودم و تمرکز بر نکات مثبت و نوشتن ستاره ی قطبی کنترل کردم و اولین قدم و برداشتم و رفتم دانشگاه و هنوز که میگم حسم عالیه من قدم اول و برداشتم و معجزه پشت معجزه من ظرف سه ماه پایان نامه رو عالی بستم اصن همه چیز به صورت عالی و با سرعت بالا اوکی شد و یکی دیگش هم گواهی نامه ای بود که برام غول شده بود ولی من به بعدش فکر نکردم و رفتم تو دلش و ظرف یک ماه و خورده ای عالی گرفتمش بدون تقلا و سختی خداوند معجزه وار همه چیز رو هماهنگ میکرد استاد عالی, امتحان عالی,خداوند کاری کرده بود که همه چیز دست به دست هم بدن و من با افتخار و شادی و حس عالی گواهی نامه بگیرم بدون کوچکترین سختی به این دلیلم میگم سختی چون من دو بار دیگه سال های پیش رفته بودم و کلی گره و اعصاب خوردی همه هم برای باورهای مخرب خودم باعث شد بعد از اون همه تلاشی که ظرف چند ماه برای گرفتن گواهی نامه میکردم و تا قسمت امتحان میرفتم رهاش کنم این قبولی خیلی شیرین بود و بیشتر از قبولی گواهی نامه و تمام شدن پایان نامه مسیری که درش قدم گذاشتم برام لذت بخش بوداتفاقات عالی که هر روز برام میفتاد شخصیتم که با عمل کردن و حرکت کردن هر روزه که داشت بزرگ تر میشد اینا خیلی همین الانم که دارم مینویسم حالم رو خوب میکنه حالا هم که شروع کردم دارم قدم برمیدارم برای اهداف بعدی و این چند وقت تمام فایل های استاد انگار که برای منه که قدم بردارم و کسب و کار خودم رو دیگه انشالله راه بندازم و امروز قدم اول حین دیدن این فایل گران بها بهم گفته شدم و من متعهد میشم که به حرف استاد عزیزم و گوش بدم و طبق هدایت الله مهربانم قدم اول رو بردارم و تو ذهنم برای بعدش پلان سازی نکنم مثل پایان نامه که برای اولین بار به بعدش فکر نکردم و ظرف سه ماه عین آب خوردن تمام شد.
استاد خیلی دوستون دارم وقتی اون شخص گفت که آدم هایی که در مسیر یادگیریشون بتونن یه استاد داشته باشن و به صورت حضوری باهاش تعامل داشته باشن و ازش یاد بگیرن خیلی خوشبختن و عالی رشد میکنن گفتم کجای کاری من خودم یه محشرش رو دارم تازه هنوز حضوری هم ندیدمشون ولی با اینکه حضوری نیست ولی انقدر عالی کار میکنن و همیشه برای ما فایل میذارن چه سریال چه فایل اموزشی چه فایل های محشر رایگان که واقعن هم رایگان نیستن من اصن فکر نمیکنم که از راه دور با ایشون در ارتباطم.
یه جای دیگه هم گفت اطلاعات شما میشه دانش شما ولی وقتی از بین اون همه اطلاعات بتونی بفهمی کجا درسته و نیاز بیشتر کار بشه روش کجا ها غلط و فرعیات و باید رها بشه اونجاست که شما به خرد در اون حوضه رسیدی و من خداروشکر کردم که استاد عزیزم انقدر در حوضه ی قوانین عالی عمل کردن و درک کردن که خردمندن و انقدر این سایت و همه ی محتویاتش عالین که ما شاگرهای عباس منشی هم که فعالیم نسبت به خیلی های دیگه در این دنیا خردمند تریم و بهتر قوانین رو درک میکنیم به شرطی که فعال باشیم و همیشه عمل کنیم.خدایا شکرت
استاد خوبم خیلی سپاسگذارم برای فایل های عالی که میذارید و هر بار بیشتر همه چیز رو باز میکنید😍مریم عزیزم مرسی که انقدر عشقی و مهربون که هر بار میای و سوالای خوب میپرسی از استاد واینقدر عالی فیلم میگیری و تدوین میکنی😍.دوستای عزیزم از شمام برای کامنت های عالی و تاثیرگذارتئن بی نهایت سپاسگذارم.خدایا شکرت که هستی همیشه.