دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 15
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-26 07:33:532022-08-12 09:49:24دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز و همه ی بچه های سایت
دقیقا منم این تجربه رو دارم 4 سال پیش تصمیم گرفتیم که تولیدی لباس راه بندازیم در صورتی که فقط خیاطی شخصی دوزی انجام داده بودیم و هیچی از تولید نمیدونستیم ولی شروع کردیم،این ایده اومد که 2 تا سیوشرت برای سن نوجوان بزنیم ببریم بازار 😉
استارت کارو زدیم بردیم بازار کلی اطلاعات بهمون دادن راهنمایی مون کردن پیشنهاد هایی بهمون دادن که کم کم تولید رو یاد گرفتیم(البته بعضی از بازاری ها هم خیلی به تمسخر به کارمون نگاه میکردن و ایراد میگرفتن و نا امیدمون می کردن ولی ما ادامه میدادیم و کارهامون رو بهتر کردیم حتی با توجه به پیشنهاد هایی که دادن برای کودکان شروع به تولید کردیم)
بعد چند وقت با تعدادی کلی فروش خیلی خوب آشنا شدیم
اوایل کارها رو میدادیم بیرون بر بدوزه بعد کم کم چرخ خریدیم و تولیدی زدیم و خیاط گرفتیم و کلی پیشرفت دیگه که همه اش مرحله مرحله جلوی پا مون قرار گرفت
بعد 4 سال چون بچه ام به دنیا اومد نتونستم برم کارگاه و تصمیم گرفتم نقاشی پارچه ام که قبل از تولیدی انجام میدادم رو شروع کنم
اما این بار به جای این که قدم اول رو بردارم که بقیه راه بهم نشون داده بشه همش میشینم و فکر میکنم که چه کارهایی باید انجام و… (یعنی به کل مسیر راه فکر می کنم) برای همین سختی های راه توی ذهنم مانع از حرکت ام میشه و من اینو الان فهمیدم 😊
ممنونم از این فایل عالی تون امیدوارم که بتونم مسیر رو توی ذهنم راحت کنم💖
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن بر زبان آفرین
سلام استاد جانم
سلام خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی
سلام به همه دوستان همفرکانسی
من خیلی هدایتی هدایت شدم که این فایل را گوش کنم
یادم هست زمانی که این فایل روی سایت آمده بود من این فایل را گوش کرده بودم و مثل همه فایلهای شما که پس از مدت زمانی دوباره میاید گوش میکنید یک دنیا آگاهی دیگه درک می کنی که اصلا فکر نمی کنی این فایل را قبلا گوش کرده بودی که این براساس گفته های خودتون استاد جان برمی گرده به درک ما از قوانین و بالا رفتن مدار خودمون و خدا رو شکر می کنم که من هربار که این فایلهای راگوش میکنم به یک درک بهتر از قبل می رسم و این نشان می دهد که من دارد مدارم تغییر می کند و از این بابت خدا را بسیار شاکر هستم
استاد جان شما در این فایل مثال بسیار خوبی زدید و آن این است که عمل کنید به آن آگاهی ها و این عمل کردن به آن آگاهی که کسب می کنید خیلی مهم است نه شندیدن و عمل نکردن
استاد جان من خودم یک زمانی در همین مدتی که با شما آشنا شده بودم به همین شکل بود که فایلهای شما را برای خوب شدن و آرامش پیدا کردن خودم گوش می کردم که تاثیر بی نهایت زیاددی در زندگی من داشت که این به نظر من خیلی هم عالی است. در مرحله اول من باید آرام شوم و بعد از آرامش می توانیم صدای خدا را بشنویم و این کاملا طبیعی است به نظر من.
استاد جان شما در این فایل به این نکته اشاره کردید که مسیر بسیار راحت است اگر عمل کنید و مرد عمل باشید و امیدوار به هدایت الله مهربان . این خیلی مهم است امیدوار بودن به هدایت الله مهربان
اگر شما ایمان داشته باشید حرکت می کنید فارغ از اینکه چه اتفاقاتی در مسیر برای شما می افتد
من الان این کامنت را زمانی می نویسم که مدت یک ماه است با همین باور و با همین درکی که از توکل و ایمان به خدا گرفته ام مهاجرت کردم به خارج از ایران با سه تا فرزند . من در زمینه مهاجرت دقیقا عین شما اصلا سخت نگرفتم و تا الان به خدا دستهای خدا کارهایی برای من انجام داده اند که اصلا نمی توانستم تصورش را بکنم . من اینها را دارم به خودم می گویم که ایمان خودم قویتر شود و باور کنم که من ابتدای سال 1401 کجا بودم والان کجا هستم.
همین امروز داشتم به یکی از دوستان خودم در مورد مهاجرت صحبت می کردم باور کنید سرم سوت کشید؛ ایشون به مسائلی فکر کرده بود و فکر می کرد و از من سوال می کرد که من اصلا و ابدا به اون موضوع فکر نکرده بودم و اصلا به ذهنم خطور هم نکرده بود که می تواند این مسائل هم وجود داشته باشد. و جالب اینکه اصلا تا کنون هیچ گونه مشکلی برای من بوجود نیامده است از هیچ نوعی که بخواهم در موردش صحبت کنم و یا حتی فکر کنم.
نه اصلا و ابدا همه چی عالی علی پیش میره و اینقدر همه چیز عالی است که من گاها متعجب می شوم که بابا اینقدر هم نمیشه خوب باشه ولی میشه همین قدر هم خوب باشه اگر کارها را به خدا بسپاری که برایت انجام دهد از خوب هم خوبتر می شود .
استاد جانم به نظر من جهان پر شده از افرادی که بلند گو دست گرفتند و فقط حرف می زنند و تجزیه و تحلیل می کنند و هیچ اقدامی انجام نمی دهند .
من به همین دوستم گفتم بابا اصلا خارج از ایران اون جوری که تو فکر می کنی نیست. بیا بیرون از پیله خودت تا جهان را زیباتر ببیینی ولی متاسفانه در حال حاضر یک معضل داریم به نام شبکه های اجتماعی که پر از اخبار و اتفاقات ناجور و ناگوار است که همه و همه تمرکزشان را گذاشته اند بر روی همین ها و میگن چرا اتفاق خوب نمی افتد
خیلی از افراد الان جو می کارند انتظار دارند که گندم بدورند.
اینها که خوب ها هستند، عده ای که اصلا زحمت کشت و کار ندارند و امید دارند که در فصل درو محصول برداشت کننند .
نه اصلا نمیشه
این قانونش نیست
تو وقتی می خواهی در یک جاده تاریک حرکت کنی نور چراغ تو نهایت 100 متر جلوتر را نشان می دهد بهترین چراغ را داشته باشی و سوبالا بزنی سیصد متر ، تو باید حرکت کنی تا راه برایت باز شود..
جهان پر شده از عالمان بی عمل
جهان پرشده از زنبوران بی عسل
جهان پرشده از عارفان بی اثر
ولی اگر می خواهم من نتیجه بهتر بگیرم باید فقط به همین نکته توجه کنم که:
1- وقتی ایده ای به من الهام شد حرکت کنم
2- به جزئیات کار در طی مسیر توجه نکنم و فقط توکل کنم به خدا
3- عمل کنم و حرکت کنم
4- صبر کنم و صبور باشم
خدا خودش در زمان خودش از بی نهایت دستان خودش راه را برای من باز میکند درهایی که اصلا شاید فکر نکنی در است و فکر می کنید که دیوار است .
اما می بینی که چه درهایی باز می شود
بیشتر من اینهها را به خودم می گویم
به خودم یادآوری می کنم .
به همه توصیه می کنم که این فایل رو چند بار گوش کنند تا درکش کنند .
خیلی عالی است خیلی عالی
استاد جانم سپاسگزام
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند
درود به شما آقای کفاش دوست عزیز
من قبلاً هم دیدگاه های موثر و آموزندهی شما رو مطالعه کردم ولی یاد ندارم تا به حال برای شما پاسخی نوشته باشم
شما خیلی زیبا ، در عین حال مختصر و مفید می نویسید
ممنونم که در مورد مهاجرت خودتون نوشتید و این باور رو برای من بیشتر امکان پذیر کردید که می شود مهاجرت کرد … به آسانی با عزت و با توکل به خدای مهربان هر کاری شدنی است.
یادمه در یکی از قسمت های گفتگو با دوستان (کلاب هوس) یه دوست اصفهانی به نام امید اومد بالا و با استاد صحبت کرد و ایشون هم ویزای آمریکا رو خیلی راحت گرفته بود ، می گفت همه می گفتن نمیشه ولی من فقط طی کمتر از یک ساعت ویزام تو پاسم بود و گفتم آره با خدای من همه چیز امکان پذیر هستش و میشه.
در پناه خداوند مهربان و توانا باشید
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
من چندوقتی هست که تصمیم گرفتم سحرخیز بشم و روی پیش رفت شخصیم تو اولین ساعات روز کار کنم…ولی تا قبل از دیدن این فایل بیدار شدن برام خیلی کار سخت و دشواری بود تا اینکه دائما از خودم میپرسیدم چرا نمیتونم انجامش بدم درصورتی که میدیدم افراد دیگه ایی تصمیم گرفتن که سحرخیز بشن وخیلی راحت این کار رو انجام میدن….از اون جایی که هر روز فایل های دانلودی شما رو نگاه میکنم،از خدا خواستم که در رابطه بااین موضوع راهنماییم کنه!
درست انگار میخواست عینا جواب سوالم رو بده ک سحر خیزی رو برای خودت دشوار ترین کار ممکن میدونی،اینکه باخودم میگفتم حالا بیدار شم که چی بشه،حالا بیدارشم این موقع از صبح چکار کنم،من ک کل روز وقتم آزاده و تنهام، میتونم ب کارایی که برنامه ریزی کردم رسیدگی کنم و….کلی دیتیل دیگه ک از صبح زود پاشدن تو ذهنم داشتم.
فایل شما رو که دیدم شب،قبل از خوابیدنم ب خودم گفتم که بیدار شدن برام راحت ترین کار ممکنه و میتونم ب راحتی انجامش بدم،بااینکه دیروقت ب رخت خواب رفتم ولی صبح بعداز ب صدا دراومدن ساعت خیلی راحت بیدار شدم بدون اینکه احساس خستگی کنم
خیلی از گره های ذهنم رو باهمین روند تونستم برطرف کنم.
امیدوارم این دیدگاه برای دوستان عزیز مفید واقع بشه💙
موفق باشید
—————————————————————————
وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ.
و بیشتر آنان [در عقاید و آرایشان] جز از گمان و ظن پیروی نمی کنند، یقیناً گمان و ظن به هیچوجه انسان را از حق بی نیاز نمی کند، [و جای معرفت و دانش را نمی گیرد] مسلماً خدا به آنچه انجام می دهند، داناست.
—————————————————————————
سلام
عرض ادب و احترام، خدمت استاد بزرگوارم و نازنینم، خانم شایسته محترم و تمامی دوستان عزیزم.
😍😍😍همین فایل که شما دوتا کنار همین، خودش کلی فرکانس مثبت و آگاهیهای ناب داره، ینی جوری به من احساس عالی میده و حالم رو خوش میکنه که حدوحساب نداره، الهی شکر، الهی شکر، الهی شکر.
رسیدن به خواسته ها صد در صد که آسان خواهد بود، وقتی که ما از خداوند رحمان و رحیم هدایت بخواهیم. ولی اگر بخواهیم به اراده خودمان و با ظن و گمانها، و فقط با تکیه به افکار خودمان قدم برداریم، احتمال لغزش، گمراه شدن، منحرف شدن از مسیر، (حالا نگم زیاد) خواهد بود.
در این آیه اومده که “یقیناً گمان و ظن به هیچوجه انسان را از حق بی نیاز نمی کند”. و ما همیشه نیازمند خداوند رحمان و رحیم هستیم و خواهیم بود، و هرچند دانسته و ندانسته هرجا هدایتی شود، هرجا راه درستی به ما ارائه شود، بی گمان از سوی خداوند است.
—————————————————————————
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ
گفتیم همگی از بهش فرود آیید پس چون از جانب من هدایتی برای شما آمد .آنان که از هدایت من پیروی کنند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهند شد .
—————————————————————————
هرفردی، در زندگی اش بینهایت مثال داره که به او ثابت میکنه هرجا به ریسمان الهی چنگ زده، خداوند اونرو از هر مسئله و دو راهی و دودلی رهانیده، و هرجا خواسته با زور بازوی خود و یا با تکیه به دیگران کاری رو انجام بده، در اکثر موارد براش مشکلات زیادی پیش روش قرار گرفته، و این اتفاقات آسان بقدری راحت و سهل الوصول بوده برامون که دیگه امری بدیهی شده و ما به اینکه چطور به این راحتی به این خواسته رسیدیم، فکر نکردیم
—————————————————————————
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بیعنایات خدا هیچیم ، هیچ
بیعنایات حق و خاصان حق
گر ملک باشد، سیاهستش ورق
ای خدا ای فضل تو حاجت روا
با تو یاد هیچ کس نبود روا…
—————————————————————————
مثال که زیاده ، ولی یکی از نمونه ها که برای من اتفاق افتاده و من همیشه با بخاطر آوردن این مثال واقعا حالم خوب میشه و لذت میبرم، اولین خونه ایی هستش که من خریدم و البته هنوزم دارمش.
من همیشه با خودم میگفتم که قبل از ازدواج کردن باید خونه بخرم، ینی تصور ازدواج کردن بدون خونه نداشتن برام اصلا معنی نداشت، و البته خونه سواره بود و منم پیاده، با خودم میگفتم بابا با چندغاز پس انداز که نمیشه خونه خرید، البته بقول استاد یه پام رو گاز بود “من باید خونه بخرم” و یه پام رو ترمز بود “که با این پولها نمیشه خونه خرید” ، خلاصه شب و روزم رو ذهنم درگیر خونه دار شدن بود، اون زمانها من زیاد به هیئت و مراسم روضه میرفتم و پای صحبتهای علمای دینی بودم، که البته بعد از آشنا شدن با قانون فهمیدم که هر چه میکشم از …🤐، چون واقعا اون مراسم و مجالس ۵دیقه از خدا و ایمان بخدا صحبت میکردن و یک ساعت واسه بدبختی خودمون و مصائب ائمه گریه میکردیم😕🤐 (زیاد حاشیه نرم)
تو یکی از هیئت ها سخنران گفت، پول بعضی چیزها رو خدا درست میکنه، شما بسپارین به خدا 🥺🤗 اولین جرقه تو ذهنم روشن شد، 💥🤩 خداااا؟
منی که سالها تو اون مراسم گریبان میدریدم و خودمو میکشتم که شاید رستگار بشم، برای اولین بار از ایمان و توحید عملی داشت صخبت میشد و من حرفای تازه میشنیدم😍🤗 خیلی حرفای خوبی زد که متاسفانه خارج از حوصله این مقاله و من خلاصه میکنم، گفت پول ازدواج، پول خونه، پول کسب و کار رو از خدا بخواه، تو شاید نتونی جورش کنی ولی خدا به راحتی برات محیا میکنه.
من سال ۸۹بود، با ۵میلیون پس انداز که داشتم🤦♂️ دنبال خونه میگشتم، بقول قدیمیا، میگن بالا جا نیست، پایینم ما نمیپسندیم، من بیشتر محله های بالای شهر رو داشتم میدیدم، اونموقع ها یه آپارتمان ۱۰۰متری خوب تازه ساز محله های بالاشهر (نه دیگه خیلی لوکس) ۱۰۰میلیون بود، من اونقدر با خودم تکرار کرده بودم که پول خونه رو خدا میرسونه، دیگه شده بود باورم، ینی وقتی میرفتم بنگاهی اصلا ترسی تو دلم نبود که، نه بابا آخه من که پولی ندارم، کجا برم، برا چی برم خونه ببینم و …، اصلا، خیلی شیک و مجلسی، با چه اعتماد بنفسی 😎 میرفتم و میگفتم دنبال یه خونه ۱۰۰متری دوخوابه میگردم واسه خرید، و اونام خیلی محترمانه منو میگردوندن و در آخر میگفتم خبر میدم.
من اونموقع چون چکهام چندتا برگشت خورده بود دسته چک نداشتم، هدایتی به پیشنهاد یکی از دوستام که توی یکی از موسسات مالی اعتباری (خیلی زاغارت😅) کار میکرد، بهم گفت بیا اینجا یه حساب جاری باز کن یدونه بهت دسته چک بدیم، (البته مال اونا چک واقعی نبود، یه چیز الکی بود که روش نوشته بود حواله پرداخت فلان موسسه) منم رفتم یه پول ناچیز حساب باز کردم یدونه دسته چک ۵۰برگی دادن بهم😅 برام خیلی مسخره میومد، که نه استعلامی، نه پروانه کسبی، اینا دیگه کین، (نگو این چیدمان از طرف خداست). میگم الان؛
یه روز پنجشنبه من تو مغازه سوره حجرات رو میخوندم، بعد تمام کردنش با خودم گفتم خدایا کی میخوای برسونی، مگه قرار نیست تو خونه دارم کنی؟ پس کی؟ امروز رو هم میرم اگه ندادی دیگه میشینم سر جام و منم مثل خیلیها مستاجر میشم، چه ایرادی داره، من خیلی ازت خواستم، اگه ندی هم ناراحت نیستم،
سرظهری طبق معمول مغازه رو بستم و رفتم میدان فهمیده تبریز (که محله خیلی خوبیه تو شهر) یدونه بنگاهی گفتم دنبال یدونه خونه حدودا ۱۰۰متری میگردم واسه خرید، گفت برو با خانومت بیا بریم نشونت بدم، گفتم مجردم، خیلی بی حوصله گفت : مجرد کجا ببرمت خونه مردم با مامانت بیا😐 شمارم رو گرفت منم کارتشرو گرفتم و خداحافظی کردم.
۱۰دیقه بعد زنگ زد ، داداش کجایی؟ دور که نشدی؟ گفتم نه چطور؟ گفت اون خونه که مدنظرم بود، صاحب خونه الان از اینجا رد شد، گفتم بهش که مشتری داشتین، گفت منم خانومم خونه نیست بگو برگرده، منم چون از دست بنگاهیه ناراحت بودم، گفتم عیب نداره میرم با مامانم میام😅😆، قطع کردم.
یکم که دور شده بودم با خودم گفتم پسر واس چی حرص میخوری، برگرد برو دیگه،مگه چی گفته؟ واسه راحتی مردم اینکارا رو میکنه، چه ایرادی داره؟ برگرد، برگرد شاید خونه هه همینه😀🤗
برگشتم بنگاهی داشت میبست بره ناهار، مغازه رو که بست رفتیم اون خونه رو دیدیم، خدااااااای من 😍🤩 چه خونه شیکی، نو نو، رنگکاری شده، پرده زده شده، کابینتها رو زدن، همه چی عالی، یکسال نیست که خریدن، فرش فروش بود طرف، داشت جم میکرد مهاجرت کنه برا همیشه بره باکو، کشور آذربایجان، همه جای خونه رو که نشونم داد، گفت پسندیدی، گفتم عالیه، گفت اینجا رو نوشتیم ۱۰۰تومن، ولی چون واقعا عجله دارم امروز واسه خریدار میدم ۷۵تومن، 😳😳😳😳😳 من گفتم چند؟؟؟؟ گفت همینکه شنیدی 😍😍😍😍 من گفتم میخوام، ولی یه مشکلی هست، من فقط ۱۰تومن نقد دارم مابقیش رو چک میدم، (درحالی که پولم ۵تومن بود و چکم نداشتم همون حواله های مسخره بودن😅) ، اینو که گفتم پنگاهیه از کوره در رفت، این چه معنی داره، مسخره کردی مارو،علافت شدیم و ….😤😤، صاحب خونه هم دیگه باهام یک کلمه هم حرف نزد😂، کم مونده بود با لگد پرتم کنن بیرون، اومدم سوار ماشین شدم، با خودم گفتم خدایا خونه رو خوبشو دادی، پس پولش چی؟ پولش کو؟ واقعا از دیدن خونه بقدری لذت برده بودم که اصلا ناراحتی بنگاهی و صاحب خونه برام مهم نبود😁 از کوی که داشتم در میومدم،بنگاهیه زنگ زد، کجایی؟ دور که نشدی؟ گفتم جلو مغازه شمام، گفت وایسا اومدیم 🤗🤗🤗🤗🤗 گفتم خدایا،واسه چی وایسم؟ حتما میخواد یه پولی ازم بگیره که نصف روز علافش کردم (اونموقع مد بود واسه نشون دادن خونه، یه پول جزئی میگرفتن با عنوان حق القدم) ، منم وایسادم و رفتم از کارتخوان ۵هزار تومن پول گرفتم که بدم بهش دیگه زنگ نزنه، دیدم با صاحب خونه اومد😳 مغازه رو باز کرد رفتیم تو گفت پسندیدی خونه رو ؟ گفتم واقعا عالی بود ، بینظیر بود، گفت بده کارت ملی تو، گفتم چی؟؟ 😳 گفت بده که دیرم شده دارم میرم ناهار، کارت ملی رو دادم نوشت ۷۵ میلیون، ۱۰تومن نقد، چک رو واسه کی میدی؟ گفتم مابقی ۶تا ۱۰تومن میدم و یدونه ۵تومن، (که این مبلغ تو اون سال برام مبلغ خیلی خیلی سنگینی بود و اصلا ایده ایی نداشتم که از کجا باید پاسش کنم، فقط میخواستم از اون مخمصه و فشار روحی در بیام و فرار کنم، بعد ببینم چی میشه) باز بنگاهیه از کوره در رفت، پسر مسخره کردی؟ اقساطی خونه میخوای بخری، این باشه که خودم میخرم این خونه رو و ….😤، صاحب خونه گفت عیب نداره بنویس چکهاتو، ولی سند رو بعد از پاس شدن چکها میزنم به اسمت، گفتم خدایا نکرتم تا اینجاش رو خوب اومدی🤩🤗 چک رو چیکار کنم، رفتم از ماشین حواله اون موسسه مالی اعتباری رو آوردم، همین که دستم دیدن، باز بنگاهی سگ شد، بخدا داشت منو گاز میگرفت، ینی دندوناش رو داشتم میدیدم 😂😂😂😂 خیلی خیلی از دستم شاکی شده بود، میگفت بابا تو دیگه کی هستی، به صاحب خونه گفت: آقا ول کن بره، این خونه بخر نیست، اومده مسخره کنه مارو، این اگه چک هم بده همش برگشت میخوره و …😤 ، من اونموقع که قانون رو نمیدونستم، ولی چون تا اینجا کارا پیشرفته بود، خیلی اعتماد بنفسم بالا رفته بود و توی دلم میگفتم، جمال بشین سرجات خودش حل میشه🤗😀، صاحب خونه گفت عیب نداره بنویس😳😳، گفتم خدایا این دیگه کیه؟ دستی دستی داره خونه رو میده به من.😍🤗😍🤗😍🤗
خلاصه چک هارو نوشتم و قولنامه رو امضا کردیم کارت خوان رو گذاشت جلوم که ۱۰تومن نقدت رو بکش و بعلاوه حق کمسیون من، گفتم حق کمسیون شما چقدر میشه اونو بکشین لطفا، اونم گرفت یادم نیست یه مبلغی کشید، گفتم امروز پنجشنبه اس، من ۱۰تومن رو برای ۵روز بعد چک میدم خدمتتون😀، آقا ، آقا، نبودین که ببینین😅😅 به بنگاهیه چاقو میزدی خون ازش در نمیومد😂😂، صاحب خونه هم که کلا تو شُک بود، خلاصه من بدون دادن ریالی پول شدم صاحب بهترین خونه😍😍😍، خدایا شکرت.
و اینکه اون چکها به چه راحتی پاس شد و سند به نامم زده شد و من هنوزم اونو دارمش، و خونه ایی که یروز بدون دادن پول نقد توی ۱ساعت صاحبش شدم الان ۵میلیارد پولشه😅😀😃😄 و این از لطف و کرم خداونده،این همونیه که یه روز ایمان آوردم، باور کردم که خدا پول خونه رو میده، و الان هرچیزی که من ندارم صددرصد از ایمان خودمه، اگه اون ایمانی که اونموقع من با دست خالی داشتم رو ، داشته باشم، باید برم واسه خودم جِت شخصی بخرم.
—————————————————————————
سورۀ کهف آیۀ 17 میفرماید: “هر کس را خدا هدایت کند او هدایت شده است، و هر کس را گمراه کند، پس هرگز برای او یاور و راهنما کننده نخواهی یافت”.
—————————————————————————
خیلی خیلی حرف زدماااااا ، میدونم.
ممنون که حوصله کردین و کامنتم رو خوندین 🙏❤️
موفق و پیروز و سربلند باشید
🌺❤️🙏❤️🌺
سلام دوست گرامی
خاستم بگم گفتید خیلی حرف زدم اما دُر و گوهره حرفاتون خیلی جالب و تاثیرگزار، خیلی الگوی بزرگیه از درست کردن و جفت و جور شدن و راحت کردن کارها توسط خدا، خیلی خیلی برام جالب بود خیلی هم قشنگ تعریف کردید
به خودم گفتم بله خدا خیلی کارای بزرگی میتونه برا ادم انجام بده، چیزایی که تو میخای که چیزی نیست
درس دیگه ای که داشت اینکه شما با ایمان و باور که این کار خداست و خودش درست میکنه اعتماد به نفس خودتون رو حفظ کردید خونسردی خودتون رو حفظ کردید و اون موقعیت خونه خریدن و ادمهارو تو ذهنتون بزرگ نکردید در واقع.
میخام به این مثال شما بیشتر فکر کنم خصوصا این روزا که ذهنم همش پول درآوردن رو از راههای منطقی و باید اینطور و اونطور کار کنم پذیرفته که باور اشتباهیه.در صورتی که راهها و دستان خدا میتونه چیزی باشه که تو هیچ جوره فکرش به ذهنت خطور نکرده.
اگر خدا را قادر و بزرگ باور کنیم حتما اینطور اسان کردن و جور کردن هم برامون باورپذیر تر و پذیرفته تر میشه
ممنون دوست عزیز که نوشتید برای ما
ان شالله همچنان پر رونق و پر روزی باشه زندگیتون.
سلام اقا جمال ،
خیلی قشنگ نوشتید. کلی خندیدم امیدوارم سالیان سال در ان خانه و خانه های بیشتر و بهتر زندگی کنید . اون زمان کن قانون را نمی دانستید چنین خلق بزرگی کردید حالا که حتما به امید الله کلی دستاورهای خوب دارید ،
من هم اًولین هدفم برای پولسازی و ثروت خرید خانه أست و بعد
… نوشته زیبای شما امید و انگیزه بالاتر بهم داد،
همواره شاد و ثروتمند باشید
داداش سلام امیدوارم هرجا هستی عالی و پراز عشق و لطف خدا باشی
از خوشحالی گریم گرفت
واقعا همینطوره خدا هدایت میکنه و بهترینارو میده
انشالله پیام منم ببینید و راهنمایم کنید تا از این وضعیت دربیام
من تقریبا ١۴ ساله ازدواج کردم نمیخوام بد بگم ولی واقعیتو میگم که بخاطر اشتباهاتش حتی از من انتقامم گرفته چیا که نکرده من دیگه نتونستم تحمل کنم بعد ٨ سال طلاق گرفتم و دوتا پسرمم مجبورا دادم بهش رفتم دنبال کار و تحصیلم تا از نو خودمو بسازم و بتونم اینده خودم و بچه هامو تغییر بدم درسته شغل خوب سراغم می اومد ولی باز از طرف ادما اذیت میشدم با ی مردی اشنا شدم که دقیقا ادمی بود که من میخواستم با شخصیت دل پاک با مسولیت و تکیه گاه اشنا شدم بعد دوسال من انو رد کردم چون مجرد بود و خونوادش قبولم نداشتن و دوباره بخاطر بچه هام برگشتم ب شوهر قبلیم که متاسفانه باز خیانتاش .. و بگم کمی با مسولیت شده ولی من دلم اصلا باهاش نیست درسته کینه و نفرت ندارم ولی ب عنوان شریک زندگیم نمیدونم من ماهاس سعی میکنم ایمانم ب خدا قوی بشه و راه درست رو برم هر روز فقط از خدا میخوام هدایتم کنه ی بار دیگه نتونستم تحمل کنم و زجر میکشیدم رفتم ولی خونوادم قبولم نکردن . شوهرم همش میگه میخوام بفروشمت یا با مردای دیگه … ازش میترسم حس میکنم اینم ی نشانس که برم . ولی ن شغلی ن پولی و ن جای برا رفتن دارم نظر بدین لطفا و بگین ب نظرتون چیکار کنم
خواهر گلم سلام
امیدوارم که زندگی همیشه بروفق مرادتون باشه، و هر روز زندکی چهره زیباتری از خودش، براتون نشون بده، که البته زندگی زیباست، و اگه ناخواسته ایی احیانا پیش میاد، نباید زود از کوره در رفت، بی شک تمام پیشامدهای زندگی ما همکی حاصل فرکانسهای ماست.
و این آه و ناله های شما از زندگی نشون میده که تازه کارین، و زیاد به قوانین تغییرناپذیر این جهان سراسر خیر و برکت، سراسر زیبایی و سرشار از عشق، صفا و صمیمیت، آشنایی ندارید.
الان شما در بهترین موقعیت هستید که تغییر کنید، و تغییر تدریجی بدست میاد، نمیشه یک شبه ره صد ساله رو رفت، روی خودتون کار کنید، روی ایمان، توحید، توکل، کار کنید، شاید هفته ها، ماهها، و سالها این مسیر تکامل طول بکشه و همه ما باید تا ابد درحال رشد و گسترش خودمون باشیم، ولی این امید رو به شما میدم که از همون روز اول، نه فردا و پسفرداها، از همون روز اول نشانه ها و نتایج، هرچند خیلی خیلی کوچک هم که باشه، خودش رو نشون میده، تمام وقتتون رو، ششدانگ فکر و ذکرتون رو بزارین رو همین سایت، همه فایلها، همه کامنتها، فایلهای رایگان، درصورت امکان محصولات، هر چه توی این سایت هست رو واو به واو درکش کنید، مفاهیم رو ببلعید، من قول میدم، چنان آرامشی، آسایشی، رفاهی، امنیتی وارد زندگی شما خواهد شد، که اصلا باور پذیر نیست، و الان هیچ ایده ایی براش ندارین.
تاکید میکنم، تمام وقتتون رو بزارین تو این سایت، اولش یکم براتون سخته، سردرگم هستید، قابل درک نیست، ولی مطمعن باشید، یک روز، دو روز، یک هفته، دوهفته، یکماه و… شما در مسیر هدایت چنان پیشرفتی خواهید کرد، که میاین و از موفقیتهاتون کامنت میزارین.
مطمعن باشید که خداوند شما رو خلق کرده، و رسیدن به اهداف و خواسته های شما رو ضمانت کرده، بشرط اینکه بندگی خدا رو بکنید و تنها از خدا بخواهید.
موفق و پیروز و سربلند باشید
ومن الله التوفیق
🙏❤️🌺❤️🙏
سلام سروری داداشم
خدا همیشه پشت و پناهتون باشه
بزرگ مردین
خدارو صد هزار بار شکر و ممنونم از شما
ارهنماییتون حتما حتما اویزه گوشم میشه
اونجا از زندگیم گفتم از وقتی قانون رو دارم درک میکنم خیلیی خیلییی تغیرر کردم
انتطارم جز خدا و خودم برا کسی نیست
ارامشم در هر وضعیتی جاشه
دقتم ب اتفاقا زیاد شده
هر روز و لحظه شکرگزاری میکنم
مینویسم
نشانه ها رو خیلیی قشنگ میبینم
سر دوراهی بودم که راهم ب لطف خدای بی نظیرم مشخص شد
بهای من جوون منه و خیلی چیزا که ازشون فاصله گرفتم
و میگیرم
دارم ورودیای ذهنم رو کنترل و همه باورامو بررسی میکنم
تازه شروع کردم ب قول شما خیلییی راه دارم
سلام استاد عزیز.من حدودا یکماهه با شما و فایلهاتون آشنا شدم.و چقدر حالم خوب شده با حرفهاتون.من کلا آدم معتقدی هستم یا به قول شما یکتا پرست هستم و خیلی رابطه ام با خدا عالیه.البته بهتره بگم بود چون این چند سال اخیر یه خورده از خدا فاصله گرفته بودم.
من میخواستم در مورد رابطه خودم با خدا توی دوران سنی بین ۱۶تاحدودا ۳۰سال بگم.
من همیشه و در هر شرایطی خدا رو کنار خودم حس میکردم.هرشب قبل از خواب با خدا مثل کسی که کنارم نشسته صحبت میکردم.
سال۸۷پسرم توی۳سالگی تومور مخچه گرفته بود.دکترها ازش قطع امید کرده بودن و گفتن ما عمل میکنیم بقیش دست خداست.من همیشه با خدا رازو نیاز میکردم و میگفتم شفای حقیقی دست خودته و این دکترها فقط وسیله هستند.پسرم بعد از عمل چند روز توی آی سی یو بود و من یک اشتباه بزرگ تو این چند روز کردم.از پشت در آی سی یو تکون نخوردم شب و روز اونجا بودم و با خودم فکر میکردم اگه اونجا روی صندلیهای فلزی بشینم خدا دلش به حال من میسوزه و بچم حالش خوب میشه.
درحالی که حال پسرم روز به روز بدتر می شد.تا اینکه دیگه گفتن هیچ کاری از دست ما بر نمیاد.از این به بعدش دست خداست.
و من رفتم پشت در شیشه ای ای سی یو ایستادم و سرمو بلند کرده و خطاب به خدا گفتم
خدایا این بچه رو خودت به ما دادی الان خودتم میخوای پسش بگیری بیا مال خودت.و رفتم و جالب اینکه اون شب با خیال راحت خوابیدم و فرداش که اومدم بیمارستان دکترها خبر دادن حالش بهتر شده و چند روز بعد منتقلش کردن به بخش و الان خدارو صدهزار مرتبه شکر ۱۸سالشه و صحیح و سالمه.
من میخوام اینو بگم که رابطه من با خدا عالیه و الانم با گوش دادن به فایلهای شما روز به روز بهتر هم میشود.فقط قسمت مالیش و موفقیت کاری مونده که میدونم اونم به زودی حل میشه.ایمان دارم.ممنونم از فایلهای عالی شما .خدا عمر با عزت و سلامتی بهتون بده.نمیدونم نوشته هام ربطی به این فایل داشت یا نه ولی خواستم بگم اینهارو.
درود خداوند به شما استاد عزیز،
من اکثرا دلیل شکست هام ناامیدی بوده،یعنی با اشتیاق حرکت میکردم و در یک مسیری مثلا کسب و کار اقدام میکردم و شوق کارها رو انجام میدادم و استارت کار رو میزدم،اما سریعا ناامید میشدم چرا چون دنبال نتیجه مطلوب در مدت زمان کم بودم،یعنی انتظار داشتم در هفته اول اونقدر فروش داشته باشم که هر شب از لحاظ مالی ارضا بشم،در صورتیکه راه رو بلد نبودم و منجر به شکست میشد،اما امروز با روند جدید و آشنایی با شما و با بی توجهی به حرف های ناامید کننده مردم دارم روز به روز توی کارم موفق تر میشم،چون خودم باور کردم که در زمینه مورد علاقم اگر گام بر دارم موفق میشم فارغ از هر شرایطی،
سلام و درود
خوبید استاد
مریم جان خوبید
چه فایل عالی
دقیقا من باید آسان بگیرم یا ما باید آسان بگیریم
من خیاطی رو آسان میگیرم و به راحتی انجام میدم یا آشپزی اصلا سخت نیست
یا خیلی از کارها رو آسان گرفتم شد
ولی برای خونه اسباب کشی اسونه ولی خونه پیدا کردن سخت
یا اینکه به راحتی صاحب خانه اجازه میده چندین سال بشینیم
اینها راحت هستند
و اومده بودم سخت گرفته بودم اجاره خونه را و چند ماه خیلی سختی کشیدم
ولی دارم باور میسازم که به راحتی میتونم اجاره خانه را بدهم
یا میخوام باور بسازم که به آسانی میتونم مسافرت کنم این برام مهم هست
استاد از توضیح خوبتون سپاسگزارم
از کامنت دوستان هم سپاسگزارم
شاد و موفق و ثروتمند باشید
به نام خدا
سلام
وقتی باورهای درست در ذهن ساخته شود و پیگیر باشیم ، خیلی بهتر می تونیم حرکت کنیم
حرکت از ایمان میاد
وقتی اعراض کنم از بدیها و زشتی ها ، یعنی حرکت
یکی از راه ها و باورهای درست اینکه در ذهنت آسان گیر باشی در هر کاری ، خیلی از ازدواج ها برای همین انجام نمیشه که ازدواج را سخت گرفتن چه دختر و چه پسر فرقی نداره
برای دختر اینکه حالا با این گرونی چطور این همه جهیزیه جور شود
و برای پسر هم برای کسب و کار و برای خرج و ورج زن و بچه!!!!!!!!
من خودم از وقتی که فهمیدم که اینقدر زندگی آسونه خیلی از کارهام به راحتی و با آب خوردن انجام میشه مثلا امروز یه کم اسباب و وسایل داشتیم به دخترم گفتم و با هم عکس گرفتیم و گذاشتیم برای فروش یعنی ، با یه چشم بهم زدن کار انجام شد ، چرا به همین راحتی ؟؟؟؟ برای ساختن باورهای درست و منطقی کردن اونها در ذهن خدا را شکر
با همین حرکت کردن کلی سطح یادگیریم افزایش یافته و خوشحالم
من درست صحبت کردن رو از دوره ها و آموزش ها یاد گرفتم
من منطقی کردن ذهنم رو یاد گرفتم
من از آموزش ها طریقه ی درست و صحیح ، پیدا کردن انسان ها و طریقه ی برخورد صحیحی با آنها رو یاد گرفتم که با هر کسی آمد و رفت نکنم برای باورهای قبلیم و منطقیش کنم برای ذهنم که همه جور انسانی روی این زمین هست ، حالا من چه جورشو می خواهم آیا با ، باورهای قبلی اون دسته از آدمها رو می خواهم و می طلبم یا انسان های خوب و شایسته رو با این باورهای در حال حاضرم ؟؟؟؟؟؟
من شکرگزاری مداوم رو برای خودم تکرار کردم
من تحسین کردن رو به خودم یاد دادم و فهمیدم برای افراد غریبه تحسین میکردم ولی برای افراد آشنا و خودی و فامیل نه این کار رو نمیکنم و این باور رو تغییرش دادم و هر کسی رو به راحتی تحسین میکنم برای خودم ، در دلم ، در ذهنم ، بدون اینکه اون بفهمه… چون انسان ها از انرژی هستن و ناخودآگاه می فهمن و لازم نیست که بلند تحسین کنم چون شاید و حتما هم همینطوره اونها در مدار من نباشن
به نام خداوند هدایتگر ، همانکه ما را خلق کرد و هدایت ما را بر خود واجب کرد🕋❤
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان باصفا🌸🌸😊😊
الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ
آنها که به غیب ایمان دارند
(آیه ۳ سوره بقره)
اگر انتهای مسیر مشخص بود دیگه ایمان به غیب معنا نداشت که ، دیگه توکل معنا نداشت
قشنگی داستان به این ایمان به غیب داشتن و اعتماد کردن به رب العالمین و قدم به قدم طبق راهنمایی های او حرکت کردن است
کل داستان همینه
در واقع فرمول اصلی اینه که در برابر نجواهای ذهن که میگه
اگر نشه چی؟
حالا مگه مجبوری خودتو به سختی بیاندازی؟
و…..
قاطعانه بایستی و دلت را با یاد خدا آرام کنی و و این عبارت زیبای حضرت موسی را بگویی آن هنگام که در برابر نجواهای قومش که از ترس لشکر فرعون میگفتند هلاک شدیم و تو بودی که ما را هلاک کردی ؛ فرمود:
کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدینِ
هرگز چنین نیست ، همانا پروردگار من با من است و مرا هدایت خواد کرد
(آیه ۶۲ سوره شعرا)
و وقتی این را با یقین قلبی گفت ، هدایت آمد که عصایت را به دریا بزن و …
آره اینجوریاس ، خدا هدایت میکنه ، اونم چه خدایی❤😍
خدایی که همه کاره است و یکی از اوصافش آسان کننده است زیرا که خودش اینگونه وعده داده و وعده خدا حق است…
یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ
خداوند براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد
(آیه ۱۸۵ سوره بقره)
وقتی خدا هدایت میکند و درها را به آسانی باز میکند پس چرا نگران باشیم و بجای تسلیم هدایت خدا شدن تسلیم نجواهای ذهن شویم؟؟
واقعا چرا؟ به قول قرآن
مَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا
چرا بر خدا توکل نکنیم در صورتی که خدا ما را به راه راستمان هدایت فرموده؟؟؟
گفتم در بسته یاد داستان حضرت یوسف و زلیخا افتادم که زلیخا درها را بست
وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ
و درها را بست
(آیه۲۳ سوره یوسف)
این آیه میگه در فضای شدید امنیتی نه یک درب بلکه دریها را که تعدادش را خدا میداند بروی یوسف قفل کرد و پیشنهاد شیطانی را به یوسف داد
اما یوسف چه کرد؟؟
به خدا پناه برد و از او هدایت خواست و هدایت خدا برایش این بود که به سمت در برو
حالا وقتی چنین هدایتی آمد مسلما نجواها شروع کرد به سخن گفتن که اگر بری و عزیز مصر تو رو ببینه چی فکر میکنه؟ و….
ولی یوسف با توکل با رب العالمین به سمت در رفت
وَاسْتَبَقَا الْبَابَ
(آیه ۲۵ سوره یوسف)
و اتفاقا عزیز مصر اون را دید و زلیخا حیله کرد و خودش را بی گناه جلوه داد و یوسف را گنه کار ولی از آنجاییکه خدا خیر الماکرین است مکر زلیخا را بوسیله یک شاهدی از خویشاوندانش به خودش برگرداند
وای چه درس قشنگی خدا بهم دادی از این داستان یوسف که به تعیبر قرآن احسن القصص هست
به قول شاعر
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
یادم میاد اواخر سال ۹۹ بود و هفته آخری بود که دانشگاه من باز بود و بعدش تعطیل میشد و من که در آبان ماه از پایان نامه ام دفاع کرده بودم می بایست با دانشگاه تسویه کنم و اگر میخواستم تسویه ام را به تعویق بیاندازم دیگه خیلی دیر میشد
و از طرفی شرایط کرونا بود و در دانشگاه محدودیت بود و این مورد شده بود بهانه ای برای شیطان ذهن که اگر بری اونجا و برخی نهادهای مربوطه نباشند تا همه امضاهایت را جمع کنی تا بتونی تسویه کنی چی؟
و از طرفی دیگر همسرم را نمیتونستم تنها بگذارم چون واقعا سختش بود که تنها باشه و این هم شده بود بهانه ای برای شیطان ذهن که حالا میخوای بری خانمت از تنهایی حوصله اش سرمیره و این حرفا
و از طرفی من ماشین هم نداشتم که با ماشین خودم برم و این هم شده بود بهانه ای برای شیطان ذهن که توی این شرایط کرونا با اتوبوس و قطار خطرناکه ، حالا صبر کن ، تازه خانمت را هم اگر بخوای ببری دیگه قوز بالا قوزه
و از طرفی خودم ساکن یکی از شهرهای کرمان بودم و دانشگاهم تهران بود و این هم شده بود بهانه ای برای نجوای شیطان که تو که میری اونجا کجا میخوای بری ؟میخوای بری خونه دوستات و مزاحمشون بشی؟و….
و از طرفی پول زیادی هم نداشتم که بتونم باهاش برم و برگردم و این هم دیگه شده بود یک بهانه ای دیگر برای نجواهای شیطان
و هزاران اما و اگر دیگر که شیطان بوسیله آنها داشت در ذهنم گرد و خاک میکرد ….
بالاخره تصمیم گرفتم خودم تنهایی برم ولی وقتی میدیدم خانمم هم اینجا تنهاست و از طرفی بعد این همه مدت خانه نشینی بخاطر کرونا افسرده شده و نیاز به یک تفریح داره دلم راضی نمیشد تتها برم ولی از طرفی هم می بایست برم
تا اینکه توی اون درگیری های ذهنی از خدا کمک خواستم تا اینکه یک شب پدرخانمم گفت ماشین من را بردار و با همسرت برو و کار را یکسره کن
خب این یک نشونه بود از سمت خدا و با این نشونه تونستم تا حدی یکی از نجواهای ذهنم را که نبود وسیله نقلیه بود خاموش کنم ولی شیطان زرنگ تر از این حرفا بود و از یک زاویه دیگه اومد شروع کرد به نجوا کردن که تو بی عرضه ای و چقدر بدبختی که یک ماشین نداری خودت بری و باید پدرخانمت به سختی بیفته تا تو بری کارتو انجا بدی و من در جدال با این نجواها داشتم میجنگیدم
خلاصه با اینکه پدرخانمم در شب چنین پیشنهادی به من داد ولی هنوز نتونستم خودم را راضی کنم که با خانمم برم چون نجواهای دیگه مثل مشکل مالی و نداشتن محل اقامت درست و حسابی داشت اذیتم میکرد
تا اینکه روز بعدش شد و من تا قبل از ظهر همینجوری در جدال بین نجواها بودم تا اینکه یک صدای واضحی از قلبم اومد که
اگر به من ایمان داری حرکت کن و برو
این صدا همین بود فقط و من گفتم چشم
و به خانمم گفتم که میخوام تو را هم ببرم و با هم بریم و وقتی که چنین گفتم خانمم شاد شد و دیگه معجزه شروع شد
معجزه پشت سر معجزه
پول جور شد اونم از جایی که فکرش را نمیکردم
با اون پول در یکی از هتل های خوب تهران با امکانات عالی اقامت دو روزه گرفتیم و بعدش دو روز دیگر تمدید کردیم
و صبح روز بعدش حرکت کردیم رفتیم
فقط بگم معجزات این سفر زیاد بود و زیاد و من چندتاشو میگم اینجا
💎اینکه از یک نفر مدت ها بود پول طلبکار بودیم و دقیقا همان صبح روزی که ما قصد حرکت کردیم اون شخص پول را برای ما ریخت و خب سوال اینجاست چه کسی به دل این شخص انداخت که پرداخت پول ما را به تعویق بیندازد و در زمانی که به آن نیاز بیشتری داشتیم بریزد تا ما آن پول را در سفر خرج کنیم؟ و چقدر برکت داشت آن پول
💎تمام امضاهای من براحتی هر چه تمامتر جمع شد و هر جا که میرفتم شخص مورد نظر حضور داشت و اگر خودش نبود جانشینش حضور داشت و براحتی امضاهای من در برگ تسویه جمع شد
💎وقتی که تمام امضاهای من جمع شد و برگه را به مسوول مربوطه تحویل دادم گفت مدرک کارشناسی ارشد تو بین دو هفته تا یک ماه دیگر آماده میشود ولی به صورت معجزه آسا در روز بعد تماس گرفت با من و گفت بیا مدرکت را بگیر
💎کتابخانه دانشگاه که در ایام کرونا به صورت یک روز در میان باز بود استثنائا در آن هفته بخاطر هفته کتابخوانی هر روز باز بود و این برای من خیر بود که باعث شد کار تحویل نسخه الکترونیکی پایان نامه ام سریع تر انجام شود
💎کار تدوین نوشتاری پایان نامه ام برای من بسیار زمان بر بود و از طرفی تجربه نداشتم تا طبق قوانین دانشگاه کار تدوین نوشتاری را انجام بدم و از آنجایی که یکی از اموری که در امر تسویه لازم بود تحویل نسخه الکتریکی تدوین شده بود به صورت معجزه آسایی یکی از دستان مهربان خدا پیدا شد و در عرض نصف روز کار تدوین نوشتاری پایان نامه ام را انجام داد و در ازای این کار مبلغ ناچیزی دریافت کرد که نوش جانش باشد
💎هر بعد از ظهری که ما آنجا بودیم به همراه همسرم به بیرون میرفتیم و از جاهای دیدنی تهران بازدید میکردیم و لذت میبردیم
و معجزات دیگر که در قالب کلمات نمیگنجند به قول قرآن…
قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا
بگو که اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگار من مرکب شود پیش از آنکه کلمات پروردگارم به آخر رسد دریا خشک خواهد شد هر چند دریایی دیگر باز ضمیمه آن کنیم
(آیه ۱۰۹ سوره کهف)
و این سفر برای من درس ایمان داشت و بر ایمان و اعتماد من به خدا افزود و خدا را شاکرم بابت این تجربه زیبا و شیرین و از خداوند درخواست دارم که
رب زدنی ایماناً
ای فرمانروای من ، بر ایمان من بیفزا…
خدایا شکرت
استاد نازنین و خانم شایسته عزیز از شما ممنونم بابت این تجربه زیبایتان ، بابت این فایل زیبا ، بابت همه چیز…🙏🌸😊
بنام الله مهربان
سلام
استاد ازتون سپاسگزارم بابت این فایل های بی نظیری که اخیرا توی سایت منتشر کردید.
فایل های سرمایه اصلی، قربانی کردن برای اهداف،تنها راه گذر از ثروت، فایل های مصاحبه با آزاده ی عزیز، فایل هایی که توی مسیرتون به تمپا ضبط کردید؛ استاد تمام این فایل ها برای من پر ازبرکت و آگاهی بودن. از وقتی که اینهارو روی سایت قرار دادید من بطور مداوم شب و روز دارم گوش میدم تا با جون و دلم درکشون کنم و انقدر تکرارشون کنم تا بشن باورم.
از موقعی که توی سایت عضو شدم شما تقریبا هرروز فایل های جدید زیادی روی سایت قرار میدید اما من دارم این رو حس میکنم که چرا اخیرا این فایل ها تاثیرپذیریشون برام بیشتر بودن. به این دلیل که من مدارم افزایش پیداکرده و چون خیلی از فایل های رایگان رو به مرور دارم گوش میدم و برای درکشون زمان میزارم، باعث شده ذهنم مقاومتش نسبت به روز اول کمتر بشه و حالا یجورایی آمادگی دریافت حرف های شما رو دارم. خدارو صد هزار مرتبه شکر این یکی از نتایجِ روی خودم کار کردن و قدم برداشتن برای موفقیت هامه که خداوند مثل همیشه داره پاسخ میده.
توی این فایل ها خیلی از پاشنه آشیل ها و باورهای مخرب و نامناسبم رو پیدا کردم.
انگیزه ی فوق العاده زیادی رو برای حرکت گرفتم
باورهای فوق العاده ای رو در ذهنم ایجاد کردم
رفتار و شخصیتم داره تغییر میکنه
دیدگاهم نسبت به خیلی چیزا داره عوض میشه
و هزارتا نتیجه ی دیگه که دوست دارم وقتی در عمل نتیجه گرفتم بیام براتون بنویسم. دوست دارم نتایجم حرف بزنن
یکی از نتایج بی نظیری که از این فایل ها گرفتم این بود که تونستم برای کسب و کارم قدم بردارم و انگیزه ی بسیار زیادی بگیرم برای حرکت کردن.
منی که میترسیدم از قدم برداشتن منی که میگفتم سرمایه ندارم برای شروع پس شکست میخورم میگفتم برفرض که شروع کردم پس فروش محصولم چی میشه؟ به عبارتی قدم دوم رو قبل از اینکه قدم اول رو بردارم توی ذهنم بررسی میکردم!
وقتی فایل سرمایه اصلی رو گوش دادم نشستم سرمایه هایی که دروجودم هست رو برای خودم بولد کردم و شروع کردم به کار کردن روی اونها.
با فایل های مصاحبه با آزاده جان واقعا زندگی میکردم و یکی از تاثیرگذارترین فایل هابرام بود چون نتایج فردی که شروع کرده و نتیجه گرفته رو واضح دیدم و بازهم انگیزه ی من بیشتر شد
این فایل دستیابی به اهداف هم که دیگه واقعا میتونم بگم چراغ سبز آخر روی توی ذهنم ایجاد کرد و خداوند نشونه هاش رو بوضوح برام از زبان شما گفت
بارها و بارها گوشش دادم تا تونستم مقاومت ذهنم رو کم بکنم و قدم برداشتم
با درس هایی که از فایل سرمایه گرفته بودم گفتم مهم نیست که چقدر توی کارتم پول دارم من با همین میزانی که دارم شروع میکنم و میرم که پارچه بخرم
چون فرداش تعطیل بود نمیتونستم برم بازار برای همین صبر کردم تا شنبه و جالبه که توی اون روز تعطیل برام نشونه اومد که خیلی درگیر پول مشتری هام هستم. این یعنی رها نیستم و به خدا ایمان ندارم که فقط اونه که برام پول میفرسته فقط اونه که رزاقه. توی اون روز تعطیل با خودم تعهد دادم که رها کنم و بسپارم به خداوند. از فایل ها یادگرفتم که تمرکزم فقط باید روی کیفیت و بهبود کارم باشه اگر من واقعا با عشق کارکنم و برای افزایش مهارت هام وقت بزارم نتایج از راه میرسن و جهان به من پاداش میده.
من خودم هنوز باورم نمیشه و شاید شماهم باورتون نشه. همون روز تعطیلی که داشتم نشونه هارو دریافت میکردم و فایل ها رو گوش میدادم و روی این باورم که نباید چشمم به دست مشتری باشه و فقط خداوند روزی رسان من است کار میکردم، تمام مشتری هایی که بهم بدهکار بودن و چندماهی میشد که پولشون رو نداده بودن، تصویه کردن و من فقط هیجان زده بودم از اون شرایط و البته مدام شکرگذار خداوند بودم.
من رفتم با همون سرمایه ای که داشتم پارچه خریدم و قدم اول با هدایت الله فوق العاده بود. اینم ازشما یاد گرفتم که بریم ببینیم چی پیش میاد. خدایا این جمله رو باید قاب کنم بزارم جلوی چشمم این جمله ته ایمان و توکله
البته بماند که همین قدم اول ماه ها بهم الهام شده بود اما بخاطر باورهای مخربی که داشتم حرکت نمیکردم و میترسیدم که قدم بردارم.
قدم برداشتم و خداوند مسیرها رو باز کرد
البته من یکم اعتماد به نفس داشتم چون یکبار با دوختن کش موهایی که کامنتشم توی سایت نوشتم، قدم برداشته بودم و کلی تجربه کسب کرده بودم.
همین اعتماد به نفسی که از قبل در خودم ایجاد کرده بودم باعث شد با تمام ترس هایی که دروجودم بود قدم بردارم.
من یکی از اهدافم اینه که مزون بزنم و بهم الهام شده که برای شروع باید بتونم پارچه بخرم و با اونها لباس بدوزم و بفروشم اینطوری هم تجربه کسب میکنم هم مهارت های ارتباطیم افزایش پیدامیکنه هم به ذهنم ثابت میکنم که بدون تبلیغات هم میشه پیشرفت کرد!
با مسیرهایی که برام باز شد و دستانی که خداوند فرستاد و اعتماد به نفسی که داشتم تا برم مغازه های شهرمون و یکی یکی بهشون تقاضا بدم، تونستم قوی بشم و آماده تر برای قدم های بعدی و مسیر رو هم در ذهنم دارم آسون تر میکنم.
من حرکت کردن رو برای ترس هایی که در وجودم بود برای باورهای اشتباهی که داشتم به تاخیر مینداختم اما حالا دیگه میدونم اگه من عمل کنم و حتی شده یک قدم بردارم خداوند برام ۱۰۰ تا قدم برمیداره
یاد گرفتم باید ایمان داشته باشم به خدایی که آدم ها رو دور ابراهیم جمع کرد
توکل کنم و فقط روی خدایی حساب باز کنم که آزاده جان رو از صفر به موفقیت های فراوونی رسوند آزاده ای که فقط خدا رو بعنوان صمیمی ترین رفیقش میشناخت
فقط خدا رو بعنوان روزی رسانم ببینم خدایی که برای استاد عباسمنش شد یک حامی و هدایتگر از اون خونه سیمانی بندرعباس به فلوریدای آمریکا با چندین خونه ی خفن و موفقیت های فراوون
استاد این فایل ها داره از من یک فرزانه ی توحیدی میسازه من حتی نمیدونستم معنای توحیدی که یک عمره داریم توی کتابامون میخونیمش چی هست! و شما تنها کسی بودی که هم خدا رو هم توحید رو بهم شناسوندی
من اگر عمل کنم جهان پاسخ میدهد
وقتم رو بزارم روی افزایش مهارت هام و بهبود خودم چون خیلی ارزشمنده و خیلی زود دیر میشه
توهم و خوش خیالی های بی مورد رو بزارم کنار که اگه بشینم فقط جملات مثبت با خودم تکرار کنم خدا کیسه پول میفرسته! چیزی که اوایل آشناییم با قانون خیلی ازش استفاده میکردم! بجاش روی باورهام کارکنم و با تجربه کردن تکاملم رو طی کنم تا مسیر برام لذتبخش باشه.
من اگه قدم برنمیداشتم میشدم مثل اکثر خیاطایی که ۲۰ ساله دارن یک کار تکراری رو انجام میدن و به همون درآمدی که دارن راضی شدن و در واقع پشت چرخ خیاطی پیرشدن!
برای منم ممکنه دستیابی به هدفم طول بکشه اما وقتی دفعات تجربه کردنام زیاد باشه قطعا مسیر تکاملیم کوتاه میشه و زودتر به نتیجه میرسم.
من قدم برداشتم و کلی درس گرفتم و حالا دیگه این باور در من بوجود اومده که میتونم براحتی به خواسته هام برسم. میتونم براحتی ثروتمند بشم
بشرط ایمان بشرط عمل صالح
من قدم برداشتم و نتیجه گرفتم پس این روند ادامه داره
استاد تمام فایلهاتون برای من الماس نایابی هستن که هیچ کجای دنیا پیدا نمیشن بجزتوی این سایت
حرفهای قشنگِ خیلی از اساتید رو قبل از شما گوش دادم اما جنس حرف های شما خالص و نابه شما توحیدی هستین و ابراهیم گونه
شما ادعای بیجا ندارید و خود واقعیتون رو دارید به ماها نشون میدید
از نتایجی میگید برامون که واقعا قابل لمسه و ما داریم میبینیم زندگیتون رو که هر روز داره با کیفیت تر میشه در تمام جنبه ها. اخیرا هم که بهمون ثابت شد در حوزه ی سلامتی واقعا ترکوندید و همه ی اینها به عملگرا بودنتون برمیگرده
من چقدر خوشحال میشم که وقتی میگید فلان چیز پاشنه آشیل منه و دارم روش کارمیکنم تا بهتر شم.این صادق بودنتون چقدر برام لذتبخشه
شما بقول دوستان نازنینم، پیامبر زمانه اید
خدارو هزاران مرتبه شکر برای وجودتون
خدارو هزاران مرتبه شکر برای قوانین ثابتش
باید پارو نزد وا داد…
میام از نتایجم مینویسم
عاشقتونم♥️