دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 16
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-26 07:33:532022-08-12 09:49:24دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون
سلام به دوستان همفرکانسم
استاد من کار برای خودم که مستقل بشم و نیازی به دیگران نداشته باشم رو شروع کردم
کار راحتی هم نبوده ولی من شروع کردم از صفر مطلق و هییییچچ گونه کمکی هم از کسی نگرفتم
کارمو شروع کردم و پیشرفت هم توش داشتم ولی به سرانجام نرسوندم و این همیشه باید خودم یه سوال بود که چرا منی که درآمدم از همه بیشتر انرژی و فعالیتم از همه بیشتر پس چرا همش در جامیزنم و یه کارمو به سرانجام نرسوندم اگه بخوام تعریف کنم خیلی طولانی میشه
مثلاً من از بسات کردن اونم با یه مشت جنس به جایی رسوندن که تولیدی زدم مغازه زدم ولی نتونستم اون جوری که دلم میخواد به سرانجام برسونم یا به عبارتی روی قلطک بندازم
الان به این نتیجه رسیدم که ما اگه هرچقدر هم فعال باشیم و پر جنب و جوش ولی نتونیم کنترل ورودیهای ذهنمون رو دستمون بگیریم کلا تو درو دیواریم
من به این نتیجه رسیدم که ما باید کنترل ذهنمون رو دستمون بگیریم و سعی زیاد کنیم تا حالمون خوب باشه حالا با توجه به نکات مثبت زندگی و اطرافمان یا با شکر گزاری و آنقدر این مسیرو تکرار کنیم که دیگه خود بخود حالمون خوب باشه و بتونیم جلو ورودیهای ذهنمون رو بگیریم
من الان دوره عزت نفس رو خریدم و امروز قسمت فایل سوم گوش کردم و دارم با اون پیش میرم و تو کارم خیلی دقت میکنم که بتونم درست انجام بدم
و الان من با آگاهی دارم پیش میرم تا به امید الله یکتا بتونم کارمو رو روال بندازم و به الهامات خداوند گوش میدم و یه سری از کارامو دارم انجام میدم و امید آن را دارم که موفق بشم
و اگه بخوام راستشو بگم یه دلهره تو دلم هست و اینم میدونم که اینا نجوای شیطان ولی من به خودم میگم من موفق میشم نمیدونم کی ولی میشم و آرزوم اینه که با آموزهای شما من به اون چیزی که دوست دارم و عاشقش هستم برسم و اونم ثبات مالی تمام کارهایی که میگید انجام دادم و این اطمینان و به خودم میدم که من دارم مثل اون فردی که جنگل میکاشت دارم ریشمون محکم میکنم یعنی به این باور رسیدم که اگه من موفق بشم ثروت عشق سلامتی و…. مثل بهمن وارد زندگیم میشه ولی باید صبر کنم و اون اثر مرکب تو زندگیم رخ بده به امید الله یکتا من مصمم شدم که کارمو به سر انجام برسونم دلیل اینکه من تو این فایل کامنت گذاشتم نشونه امروز صبح کنه و من دارم کاملا با آگاهی ناب سایت جلو میرم هر فکری به ذهنم بزنه یا ایده من سریع رو نشانه میرم و با نیست ضربه میزنم و برام فایل مورد نظرم میاد تا منو بهتر هدایت کنه
وقتی این فایل و گوش میدادم پیش خودم گفتم خدایا شکرت چه خوب خدایان میکنی همه حرفهای شما به من روحیه میده و منو در مسیر استوارتر میکنه سپاسگزارم استاد عزیزتر از جانم
و اینو برا خودم یک اصل دونستم که تا نتیجه نگیرم اگه من و شما در یک شهر هم باشیم هیییچ وقت ملاقاتتون نکنم
فقط با نتیجه و دست پر میخوام ببینمت و در غیر اینصورت من آرزوی مرگ دارم که هیچ وقت باهم رو به رو نشیم
من دارم آروم آروم میرم جلو تا به امید الله یکتا به موفقیت در تمام جنبههای برسم به امید اون روز
یا حق
نشیم
سلام برانسانهایی که ایمان حقیقی را درعمل زندگی میکنن
سومین روز تحول زندگی من
قدردان این آگاهی های ارزشمند هستم
تحسین برانگیز ترین هستید استاد بزرگوار
اینکه این آگاهی ها را زندگی میکنید، نفس میکشید، به یاد داشتن این اگاهی ها و در عمل از آنها استفاده کردن واقعااا توانایی بزرگی میخاد.
بحق که شایسته و سزاورید.
نظرات دوستان پراز آگاهی هست
خداروشکر
خداروشکر که اینروزها برای تنظیم فرکانسهایم دراین سایت نفس میکشم.
درابطه با این آگاهی این فایل من تجربه ای دارم که دوست دارم دوستان درباره اش مرا راهنماییکنند.
من کلا انسان عملگرایی هستم، همینکه ایده ای، فکری بیاد سراغم دست به کار میشم، میرم تو دلش، دربارش تحقیق میکنم، بررسی میکنم، مطالعه میکنم و اقدام.
مثلا چند وقت پیش ایده نوشتن کتابی در حیطه کاریم سراغم امد،ایده ای ناب و تک که در حوزه کاریم کسی تابحال به ان موضوع اشاره نکرده بود. خودکار را بدست گرفتم و در عرض سه روز تمام فصلها کامل شدو در طول یکهفته بعد هم ویرایشها و کم و زیادها همه و همه را انجام دادم.
اما برای چاپ کردنش و این مسائل تقریبا دوسال طول کشید.(البته تمام کارهایش هم نهایتا به دستان الهی انجام شد همانطور کخ نوشتنش،خدایا ممنونم)
نمیدانم ترس از هزینه هایش بود
نمیدانم دقیقا چه هست که حتی سخت ترین کارها هم باچنان شوروشوق و انگیزه ای شروع میکنم باورنکردنی، اما درست همان موقع که همه زحمات را کشیده ام چیزی درون من مانع ادامه مسیر میشود. ونتایج دلخواهی برایم رقم نمیزند.
من داستانم ظاهرا برعکس خیلی هاست، خیلی ها ترس شروع دارن، ترس حرکت اول دارن
اما من محکم و قاطع میرم برای انجامش
یادمه هنوز مدرک دانشگاه رو نداشتم، میرفتم خودم رو به مراکز مرتبط با تواناییم پرزنت میکردم و جالبه که کار رو هم میگرفتم.
خوب شاید ایمان به غیب و ایمان به یاری دستان الهی در من کم است، شاید خودم رو دست کم میگیرم، دوست دارم در کنار این خانواده دوست داشتنی راهم را پیدا کنم. ترمزهایم را پیدا کنم. وپیشاپیش از شما بابت آگاهی های ارزشمند و الهی تون قدردانم.
خدایا شکرت که امروز هم هدایتم کردی به شنیدن بیش از پنج فایل فوق العاده و مرا راهنما بودی.
استاد عزیز ممنونم که مسیرمارا روشن میکنی
و مریم جان شایسته که با مهربونیت رنگ وبوی متفاوتی به سایت دادی
و قدردان همه دوستانم
خداروشکر
خداروشکر
سلام استاد مهربان
درود بر خانم شایسته خوش ذوق
اولین نکته که یاد گرفتم این بود که استاد گفتند در یک مسیر طولانی در حال رانندگی هستند و برای اینکه از زمان به بهترین نحو استفاده کنم شروع به ضبط فایل کردند
این یعنی به بهترین نحو از سرمایه خود استفاده کنیم و به بهترین از زمان خود استفاده کنیم
نکته دیگر که یاد گرفتم این بود که استاد جالب فرمودند وقتی که قدم در راهی که می خواهم بگذارم اینگونه عمل کنم که آن کار را در ذهن خودم سخت نکنم
ریز به ریز و جز به جز اگر کار و شرایط آنرا بنویسیم ممکن است که آن کار در ذهن من سخت جلوه بدهد و دیگر آن کار را شروع نکنم
باید کار را ساده سازی کنم مهمترین اقدام برداشتن اولین قدم است و بعد خود را باقی مسیر را به من نشان می دهد این بزرگترین نکته ای است که امروز از این فایل یاد گرفتم
کار را برای خودم سخت نکنم که این سبب می شود که اصلا حرکت نکنم
عملا مسیر رسیدن به هدف را آنقدر سخت و پیچیده نکنم تا مجبور نشوم که برای آن هدف قدم بر ندارم
بلکه باید ساده سازی کنم
باید سعی کنم که حرکت کردن و رسیدن به هدف را برای خودم آسان سازی کنم و به خود بگویم که من قدم بر می دارم و خداوند خودش بهترین مسیر را من را به آن هدایت خواهد کرد.
خداوند خودش با دستان هدایت گر خود من را هدایت می کند و در هایی را برای من باز خواهد کرد که هرگز انتظار آنرا نداشته ام
یاد این شعذ افتادم که
تو خود پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
وای خدای من عالی بود این هدایت و این دستان هدایت گر تو باز انگیزه ای دیگر برای قدم برداشتن در راه هدف خودم
خدای فراوانی ها تو را سپاس
مهمترین درس امروز دیگر برایم این بود که باید عمل کنم
باید به ایده ها و فکرهای خودم عمل کنم
برای اینکه قدم بردارم باید قدم های خودم را ساده کنم کار کنم و حرکت کنم اما به سادگی دنبال سختی و مشکلات کار خودم نباشم
قدم اول را بردارم خدای مهربان باقی قدم ها را کمک ام خواهد کرد
سپاس از استاد مهربان
واقعا این فایل برای من عالی بود
سلام به استاد عزیزم
سلام به دوستان خوبم
فایل بسیار فوق العاده و به موقعی بود برای من
در بهترین زمان بهش هدایت شدم
فهمیدم تا یکاری رو انجام ندادم انگ بی اراده و کلی کلمات مترادف به خودم نسبت ندم
بجاش بیام تو ذهنم راحتش کنم
و خود ب خود سمتش پیش میرم
وگرنه یادمه یجا میگفتین ادم تنبل وجود نداره
ادم بی انگیزه وجود داره.باید انگیزه ها رو پیدا کنی
تو این مثال این فایل اگر انگیزه ای هم باشه ب دلیل اینکه بسیااار سختش کردیم مسیرو بیخیالش میشیم میگیمم اوووو کو تا من برسم انقد سخته انقد فلانه انقد پدرم در میاد
به چه درد میخوره بشینیم فعلا
بعد دقیقا استااد خودمونم گول میزنیم که نه بشینیم هدایت بشیم خدا کل مسیرو میگه
بابا تو قدم اول رو انجام ندادی خدا چیو بهت بگه
همون ک میگفتین برو تو دل کار جور میشه بخدا
بخدا استاد اگر دقیقا اونچه ک شما میگین رو بشنویم و عمل کنیم تکاملی همواره رو ب رشدیم
موضوع اینه گاها چیزی ک دوست داریم بشنویم رو میشنویم نه اونچه که شما میگین
دوست داریم قانون با ما تطابق پیدا کنه نه ما با قانون
اگر عقل کل رو نگاه کنیم تمام ماهایی ک میایم میگیم چرا نتیجه نگرفتم
حتی گاها افراد خیلی هم خوب رو قانون کار میکننا
(چیزی که تو فایل بررسی موردی یک دوست هم گفتین که دوستتون انقد خوب قانون رو درک کرده بود و شرح میداد که لذت میبردین اما اون عمل کردنه نبود
بخاطر همین رسید به صفر حالا باز باید از صفر شروع میکرد)
دلیلش اینه قدمها رو دونه دونه برنمیداریم
عمل کردن
قدم برداشتن
و استاد استاد نگم براتون در مورد اون قسمت مدت عضویت و اینا
چقد افراد و حتی بی نهایت خودم رو قضاوت میکردم گاها
ک ببین این همه عضوی چی شد و کلی نجوا ک خودتون میدونین
در حالی ک اون مثال باشگاه بدنسازی عالی بود
اون تعداد روزایی ک ثبت نام کردیم چندروزشو عمل کردیم و تو مسیر قانون بودیم؟
کج فهمی خود من این بود ک دیگه شما رو شناختم متحول شدم انگار شناخت شما و صحبتاتون کافیه
در حالی ک شنیدن و فهم اونچیزی که شما میگید نه چیزی که دوست دارم بشنوم
و عمل کردن به اون چه که میگید نه گول زدن و بودن تو توهم که به قول شما من تو بغل خدام خدا تو بغل منه و این داستانا
بنظرم وقتی شما میگین همه چی راحته
یا مثلا خدا همه کارها رو میکنه
یا لازم نیس ک کار خاصی انجام بدید
شما پیشفرض رو بر این مبذارید ک ما خودمون عمل میکنیم و تمرکز میکنیم
و بقیش رو میگید که لازم نیس که مثلا تقلا کنیم زور بزنیم
و بقیش راحت پیش میره
اما پیش نیازش اینه که اول اون قدمها رو برداشته باشیم
دقیقا اصل همینه
چقد محکم صحبت کردید
استاد وقتی انقد محکم میگید من میترسم و واقعا روم تاثیر میذاره ممنونم که تلنگر میزنید
سعی میکنم بهش عمل کنم
اونجا که گفتید من غلط میکنم بیام در مورد چیزی که خودم بهش عمل نمیکنم صحبت کنم
……
فقط چندتا نقطه میذارم
چون همه مون ازش ضربه خوردیم
باید به خودمون بیایم دیگه
در مورد سوالایی که پرسیدین
من وقتی که میخواستم برای اولین بار کلا وارد کسب و کار و فروش و کسب درامد و این داستانا بشم
ذهنم خالی بود واقعا
سختشم نکردم خیلی راحت شروع کردم با تمام وجودم میخواستم در اون مسیره حرکت کنم که درامد داشته باشم
و ایده ها بمبارانی میومد من عمل میکردم دوباره ب همین طریق و بهترین مثالیه که میشه گفت برای خودم راحتش کردم و هربار کار بهتر پیش رفت
قدم اول رو انجام دادم دومی بهم گفته شد انجامش دادم و به همین ترتیب پیش رفتم
و بعدا فهمیدم تو این دوسال خیلی از اطرافیانم میخواستن کار شروع کنن و مدام از موانع میگفتن مشتری رو چیکار کنیم مخاطب از کجا بیاریم شاید نگیره کارمون
و …..
و من اونجا فهمبدم اگر به گرفتن یا نگرفتن کار فکر میکردم ی قدمم بر نمیداشتم
این خلاصه ای از مثالی بود که کار رو راحت کردم برای خودم به صورت اتوماتیک
مثال بعدی از سخت کردن بحث کنکور بود
بگذریم از انتخاب هدف اشتباه و….
خیلیا اون هدف رو هم درست انتخاب نمیکنن ولی بهش میرسن بعدا میفهمن ک اوکی دوست نداریم و هدف ما نیست و….
اما من تو این مثال چقد سختش کرده بودم استاد
ک کلا قدم برندارم
چ برسه به اینکه دوست داشته باشم
یا نداشته باشم
یا خوشم بیاد یا نیاد
بخصوص کنکور تجربیو انگار بحث مرگ و زندگیه
همشم دلیلش ورودیای اشتباه بود
میگم هدف من نبودا
اما اون موقع ی خواسته ای بود ک بالاخره باید قدم براش برداشته میشد
تمام مطالب سایتا رو زیر رو میکردم
هرچی مشاور بود رو میشناختم
تو مدرسه حرف اول اسم طرف و میگفتن میگفتم فلانیو میگین؟خلاصه همرو میشناختم همش حس میکردم ی رازی هس ک من نمیدونم نمیخوان بگن
وای حالا من مشاور ندارم وای ازمون باید 100 تا برم وای چرا ازمون نرفتم
کاش میرفتم
کاش حضوری میرفتم ازمون
کاش فلان بهمان
کتابام کمه
کتابام زیاده😂نمیرسم
خلاصه نگم براتوننن که چ وضعی بود
میگفتم این مشاورم حرفای تکراری میگه تو پستاش
و کلییییییی حرفای دیگه
خدا هم هدایتم میکردا
یبار از زبان یکی عزیزانم بهم گفت خب دنبال چ چیز جدیدی هستی همش همیناس باید بخونی دیگه
اما میدونین ادم وقتی تو ی مداری باشه نمیفهمه
بعدا میفهمه
اون تایم اتفاقا ب خودشم خیلی حق میده و میگه بقیه درکم نمیکنن
و حق با منه
سخته خیلی سخته و….
اما بعضیا واقعا راحت میگرفتن راحتم نتیجه گرفتن
خلاصه اطلاعات جمع کردن و …نتیجه ش میشه این
همون چیزی ک شما بهمون یاد دادین ک اطلاعات در 90 درصد مواقع توسط افراد بیکار نوشته میشه تو سایتا ک خودشون ب جایی نرسیدن
پس ب جای این همه وقت برای اون داستانا برای خواسته ای ک داریم قدم برداریم و عمل کنیم رتبه 1 اون داستان میشیم بدون هیچ چیز پیچیده ای
این دوتا مثالهای بولدی بودن که برای تمرین این فایل خواستم بگم
مرسی ازتون استاد جانم
دوستون دارم
سلام خدمت استاد وخانم شایسته وتمام بچه های سایت
تجربه خودم راجب انجام کاره مورد علاقه ام که سالهاه به تعویق انداختمش
من شروع ورودم به سایت اواخر زمانی بود که در شرکتی کار میکردم وبعد تایم کارم درشرکت میرفتم دسفروشی
بعد ا ز مدتی بنا به دلایلی من اخراج شدم از ان شرکت و خیلی خوشحال تر بودم اززمانی که دران شرکت مشعول کار بودم با اینکه درامد سابتی دیگر نداشم تصمیم گرفتم بچسبم به کار فروشندگی و خلاصه بعد از مدتی که روخودمم کار کرده بودم تصمیم گرفتم دربازار تهران مغازه ای اجره کنم با اینکه من چند سال پیش دربازار شاگرد بودم وصاحب کارم میگفت بازار هرکسی نمیتونه مغازه بگیره نمیدنو و سخته وفلان اما من تصمیمو گرفته بودم ان زمان نمیدانستم ولی الان با توجه به صحبتهای استاد به این نتیجه رسیدم که من این موضوع رو در ذهنم ساده کرده بودم که من به راحتی میتوانم مغازه بگیرم وشروع به کار کنم وخلاصه این اتفاق افتاد والان نزدیک ۳ سال هست که از ان موضوع گذشته
ویه مورد دیگه که برمیگرده به شغل مورد علاقه ام که مرغ داری هست قضیعه به این صورت بود که من هراز چند گاهی موقعی که به صحبتهای استاد گوش میکردم که راجب کار مورد علاقه صحبت میکردن ومیگفتن برو دنبال کاری که دوست داری انجامش بدی واز انجام دادنش لذت میبری و خسته نمیشی منو چند روزی به فکر فرو میبرد که درسته کار الان من که تو بازار دارم انجام میدم که درامد خوبی هم دارم تقریبا ولی بعضی موقعها میشد که دوست نداشتم برم سر کار یا خسته میشدم از بعضی از مشتریا
هی صحبتهای استاد توگوشم میامد و قسمت مهم اینکه نشانه هایی رو هم میدیدم یا میشنیدم مثلا تو صف نون وایی بودم تلوزیون نونوایی اخبار راجب مرغ و جوجه پخش میشد ومثلهای این چنینی و بعد من مسمم تر میشدم برای انجام اون کار و اینکه قرداد اون مغازرم من 4 ساله بسته بودم
این نجواها میامد که تو که الان نمیتونی ول کنی مثلا ۲ سال دیگه مونده از قرار دادتو فلان و بعد پیش خودم میگفتم باید ۲ سال تحمل کنم تا برم دنبال کاری که دوسش دارم و……
تا اینکه برادم که مدتی امده بود پیش من کار کنه پیشنهاد مشارکت داد و ان زمان من قبلش یه فایلی از استاد گوش داده بودم که میگفت من به یکی از دوستانم درامریکا که علاقه زیادی هم به کارش نداشت پیشنهاددادم که بیزینسشو بفروشه ویا واگذار کنه بعد این ایده به ذهنم رسید که الان فرست خوبیه که این کارو منم بکنم و تغریبا ۲ ماهه که این کارو انجام دادم والان وارد کار مورد الاقه ام که مرغداری است شدم درسته که الان هنوذ به درامد وسوددهی نریسدم اما نتایج وموجزات ملموسی رو در زندگیم مشاهده کرده ام که ایمانه مرا بیشتر کرده نسبت به عمل کردن به نشانه ها واینکه من توانستم در ذهنم انجام این کار خودم رو بعداز چند سال کش مکش باذهنم ساده کنم وخیلی امیدوار انه دارم کارمیکنم
واینکه الان متوجه شده ام که تو این جند سالی که عضو سایت استاد هستم فقط شنونده بودم و عمل نکرده ام به شنیده هایم ولی از وقتی که کار مورد علاقمو شرو ع کردم با تعهد تمریناتم رو انجام داده وخواهم داد وتعهد میدهم به خودم که تا سال اینده یکی از بهترین مرغداریهای ایران را خواهم داشت
استاد عباس منش ازتون سپاسگذارم به خاطر این اگاهیهایی که دراختیار من گذاشتین
وخانم شایسته از شما هم سپاسگذارم
سلامی سرشار از عشق به استاد خودم استاد عباسمنش و خانوم شایسته ی عزیز و به همه ی عزیزان دل و همسفران این مسیر زیبا و سرشار از رشد و اگاهی
ازتون استاد ممنونم بابت انتشار این اگاهی که وقتی کار رو توی ذهن خودت آسون جلوه میدی به سمتش حرکت میکنی در ها و ایده هایی برات باز خوهد شد و یا افرادی به سمتت هدایت میشن که انجام اون کار یا رسیدن به اون خواسته رو برات ساده میکنه.
یکی از این خواسته ها شوق تدریس و معلم شدن بود.
زمانی که من به این موضوع پی بردم که زبان انگلیسی رو دوست دارم به موسسه رفتم (وقتی کلاس دوم دبیرستان بودم). بعد از گذشت یه سال متوجه رشد آسون و پله به پله ی خودم شدم و میفهمیدم برای یادگیری زبان اذیت نمیشم . بعد از دوسال رسیدم به سال کنکور . سال کنکورم دیگه کلاس زبان م رو کنار گذاشتم و نشستم برای کنکور تجربی خوندن .
حدود یه ماه مونده به برگذاری کنکور یه سر رفتم موسسه مون تا مدیر موسسه رو ببینم . همونجا اقایی امده بود و درخواست کلاس خصوصی داشت و مدیر موسسه بهم پیشنهاد داد من بهش تدریس کنم منی که اصلا تجربه ی تدریس نداشتم . و اونجا متوجه عشق خودم به تدریس زبان شدم. با اینکه من بهترین زبان اموز موسسه مون نبودم ولی اولین زبان اموز موسسه مون یودم که تدریس هم میکردم.
فقط توی ذهن خودم کار رو سخت نکردم و انجامش دادم و این شد شروع تدریس های من زمانی که هنوز دانشگاهم نمی رفتم. در دانشگاه رشته ی اموزش زبان خوندم و بلافاصله بعد از اتمام دانشگاهم بهم پیشنهاد مدیریت مدرسه داده شد . من وقتی مسیر رسیدن م رو بررسی میکنم میبینم چه قدر رد ساده دانشگاه قبول شدم(طرف صحبتم اینجا با کنکوری های عزیزی ست که مسیر رو برای خودشون سخت و پر از استرس ترسیم میکنن:)
ولی از اون طرف من همزمان با دانشگاهم ،کسب و کار خودم رو هم شروع کردم ولی اینقدر که روی افراد شکست خورده مسیر ناخواسته تمرکز کرده بودم ، مسیر رو برای خودم سخت ترسیم کردم و مدام خودمو جای اونها میزاشتم و به قول استاد دیگه رسیدم به بی حرکتی. چرا بی حرکتی ؟ چون کار رو برای خودم خیلی سخت ترسیم کردم.
ولی از امروز اگاهانه و با تمرکز روی افراد موفق کارم و باور به اینکه که خیلی ساده میتونم به خواسته
های دیگه خودم برسم قدم برمیدارم.
ان شا الله
عاشقتونم .
سلام دوست عزیز کامنت شما واسه من خیلی ارامش بخش بود و به من انگیزه داد چون من خودم کنکور تجربیم و هدفم رشته دندون پزشکی و خیلی این مسیر توی ذهن خودم سخت کرده بودم که درس ها سخته و زیاده من نمیتونم با این که خیلی هم تلاش میکردم ولی همش استرس داشتم همش نگران بودم چون خیلی این مسیرتوی ذهن خودم سخت کرده بودم ولی الان میفهمم که این خودمون هستیم که رسیدن به خواسته سخت میبینیم یا اسون
سلام به استاد عززززیزم عاشقتم انقد راحت توضیح میدی واقعا فایل بی نظیره استادجون واقعا منو تکون داد من خیلی اقدامات انجام دادم خیلی روی خودم کار کردم خوب هم پیش رفتم
ازیه جایی به بعد رها کردم تضاد های ک پیش اومد منو دور کرد از گوش دادن فایل های شما
هنوزم دوستام زنگ میزنن چون نتیجه دیدن میپرسن ازم شدم الان عالم در😐🤦🏻♀️دور و گوهر میباره ولی الان خودم اقدام نمیکنم
ازدیشب تلنگری بهم خورد از ماتریکس دربیام و از دل تضادها خواستمو مشخص کنم و حرکت کنم
میدونم الان مشکلم قدم برداشتنه 🫤
میخوام حرکت کنم دوباره ولی نمیدونم ازکجا شروع کنم خواستم هدایت بشم این فایل برام اومد❤️
قطعا وقتی درخواست میکنی خدااجابت میکنه درخواست درخواست کننده را
کلی نکته خفن گفتید تعهد نامه نوشتم دوباره
شکرگزاری و تمریناهارو شروع کردم قطعا خدا قدم اول بهم نشون میده
عاشقتم و اینکه خوش به حالتون هدفتون مشخصه کارتون مشخصه اینکه چی میخواین مشخصه این خودش بزرگترین نعمته
انشالله به امید خدا منم هدایت میشم
من میخوام به استقلال مالی برسم
میخوام ازادی داشته باشم
سالم و سلامت باشم همیشه
حال دلم همیشه خوب باشه
از چه طریقی و از چه مدل کاری برسم بهش خدا ان یرید الله هدایت میکنه❤️🥰😇
عاشقتونم🥹🫀
به نام خدا
تجربه من برا شروع کار پرستاری تو بخش اورژانس بود (منی که تجربه کاری نداشتم اصلا و شروع طرحمه)جایی ک من منطقی فکر میکردم ک خب خیلی سخته برم میخام چیکار کنم وای چقد کار داره اصلا ب روحیاتم نمیخورهو اوهه چ سخته از پسش برنمیام و فلان ولی بعد ی ماه از اومدن ابلاغم و نرفتن ب اونجا یهو ی صدایی تو قلبم منو با وجود خستگی جسمی ک داشتم گف پاشو برو منم رفتم و همون روزم دوستمم اومده بود خلاصه گفتم بزا حداقل برم محیط کارمو ببینم شاید اونقدرم بد نباشه بعد ک رفتم محیطشم ب دلم نشست و گفتم چ خوب اینجا مجهزترین جاییکه ب نسبت جاهای دیگ دیدم و واقعا ادم پر تجربه های متنوع از بیماران میشه و با روحیم بیشتر جور میاد چون باعث میشه ی جمله جدید حداقل تو روز یا یک مهارت جدید یاد بگیرم در حین کارکردن و انرژیم حفظ میشه به خاطر این تنوع و جالبه با ترسی ک داشتم شروع بکارمو زدم و رفتم الانم یک ماهی میگذره از اون روز و واقعا دیدم چقدر خدا ادمای مهربونو جلو راهم گذاشت که این راه ک بنظرم قبل حرکت کردنم خیلی سخت میمومدو برام آسونش کرد هرچند یک روزایی ب شدت شلوغ رو ک واقعا سخت بود رو تجربه کردم که اونم بخاطر فرکانس پایینم بوده ک من تو اون زمان و مکان با فرکانس پایین قرار گرفتم، ولی با این حال برام خدا روشکر واقعا آسونتر شده اعتماد بنفسم در ارتباط با پرسنل و ادمایی ک میان بیشتر شده بلندتر و محکم تر صحبت میکنم و واقعا برام از روز اول راحت تر شده، خدارو سپاسگزارم واسه روزایی ک نترسیدم و قدم برداشتم و تسلیم قلبم شدم نه نجوای ذهنم، زمان های زیادیم بوده ک تسلیم نجوای ذهنم شدم و بی تعهد شدم و مسیرو رها کردم و برگشتم ب خونه اول، روزایی ک با کلی دلیل اوردن ک این کار سخته و خودمو محروم کردم از لذت قدم برداشتن ک تجربه کردن و درنتیجه رشد کردن
خدارو شکر برای این فایل کلیدی و مهم
مخصوصا اون نکته تعیین معیار نتیجه گرفتن در طی ۲تا۳ماه ک اگ من نتیجه ملموس در زمینهی ک تعیین کردم داشتم پس مسیر درست بود و اقدامای مفیدداشتم پس همینو ادامه میدم
به نام الله سلام به استاد عزیزم .استاد عزیز من از این دست اتفاقات تو زندگیم اتفاق افتاده.من ۲ماه که با شما آشنا شدم.من حدود هشت ماه قبل تصمیم گرفتم خونمونو جابه جا کنیم.پول کمی داشتیم وفقط میخواستیم توی همون محله بیایم یه خونه یکم بهتر بگیریم.خیلی گشتیم پیدا نشد.خیلی ناخوداگاه یکی از دوستان گفت چرا شما میخواین اینجا بمونید.حالا که میخواین بلند شید برید محله بهتر.ولی ما گفتیم پول نداریم.ولی نمیدونم چی شد که گفتم پس ما باید از اینجا بریم یه محل بهتر .که البته پول بیشتری میخواست.اما من تصمیمم رو گرفته بودم که باید برم.اطرافیان میگفتن با کدوم پول.ولی تو ذهن من فقط رفتن بود.طوری که هنوز نه خونمونو فروخته بودیم .نه خونه مورد نظر وپیدا کرده بودیم ولی من داشتم اثاثیه خونه رو جمع میکردم.خونواده ام میخندیدن.ولی من فقط میخواستم برم.خلاصه اینکه خونه مورد نظر پیدا شد و واقعا معجزه اسا پولی که خودمونم هنوز باورمون نمیشه چطور جور شد ولی جور شد.چون من فقط ذهنم به رفتن از اونجا فکر میکرد.البته اون موقع نمیدونستم که قانون این کاروبرام انجام میده.حالا موردی که برخلافش بود درمورد فرزندم بود.دخترم یه اخلاق هایی داشت که مورد پسند من نبود ومن مدام از اخلاقاش واسه بقیه تعریف میکردم.وهر دفعه بدتر میشد ومن نمیدونستم که خودم دارم رفتارشو بدتر میکنم با فرکانس منفی.انقدر گفته بودم که دیگه برای خودشم عادی شده بود که من واسه همه میگم که این بچه اینجوری واونجوریه.اما خداروشکر بعد از آشنایی با قوانین باورتون نمیشه استاد شروع کردم فقط به رفتارهای مثبتش توجه کردن ونوشتن وشکر گزاری بابت خوبی هاش.الان خداروشکر هرروز داره بهتر میشه.رفتاراش تغییر کرده.البته هنوز راه داره که بهترم بشه.البته هرچه باورهای من بهتر بشه.حتما دخترم هم بهتر وبهتر میشه.نمیدونم چطور سپاسگذار باشم.معجزات داره برام اتفاق میفته.مطمئنم تا یک ماه اینده از نتایج عالی که برام میفته میام وحتما مینویسم براتون.عاشقتونم
سلام من اکثریت کارهایی که انجام دادم و تصمیماتی که گرفتم با فکر کردن و شاخ و برگ دادن به نکات منفی بوده و خب اکثرشون هم با شکست و نومیدی همراه بودن و الان با شنیدن این فایل دقیقا علتشو متوجه شدم و الان میتونم درک کنم تمرکز روی نکات منفی بزرگترین علت شکستها و برگشت به عقبهام بوده. همیشه هرکاری خواستم بکنم چه فروش توی بازار بوده چه انجام یک کار اداری یا گرفتن مجوز بوده شروع کردم به تصویرسازیهایی از شکست خوردن تصویرهایی از برگشت و تمسخر شنیدن از مردم و سرکوفت خوردن یعنی این ذهن بیمار من آنچنان واضح و دقیق منو نشونم میداد و ب تصویر میکشید که مستاصل و درمانده و غمگینم و ناامیدم که هیچ وقت خودمو نمیتونستم به اون وضوح ببینم وحالا دارم به اون علتها میرسم خدایا شکرت که به جواب اون سوالهایی که تو ذهنم بود مثلا همیشه میگفتم چرا بعضی ها اینقدر موفقند؟؟ دارم میرسم. من از شکستهام تصویرسازی میکردم و بازم شکر میکنم خدا رو که نتیجه هام به بدی و فراوونی تصوراتم و افکارم نبوده واقعا یعنی این چیزی که الان هستم (که به نظرم هنوز هیچچچچچی بدست نیاوردم ازون شخصیتی که میخواستم بشه یعنی اگه الان بمیرم مثل یک بازنده مردم) بهتر شده بازم از افکار و تصورات مریضگونه و وحشتناکم و این یعنی تو همین قانونم خدا رحمان است و رحیم و همیشه بهتر از چیزی که تو ذهنمون ساخته میشه بهمون میده….
حالا اینجا این نوشته رو یادگار گذاشتم تا به امیدخدایی که منو به این مسیر هدایت کرده و دونستن این آگاهیهای ناب، روزی اونقدر پیشرفت کنم و خوشبختی رو در تمام زمینه های زندگی تجربه کنم که تمام این سالها جبران بشه و خاطره، که پلی بودند برای رسیدن من به اون دستاوردها…..
واقعا همینطوره این دو تا سوال و من اگه بخوام برای هر کدوم مثال بزنم کلی مثال دارم که هروقت کارامو تو ذهنم سخت کردم و به سختیها فکر کردم یا شکست خوردم یا خیلی سختی کشیدم و لرزیدم تا به نتیجه رسیدم و برعکس هرازگاهی که حالم خوب بوده و کمتر به شکست فکر کردم بیشتر موفق شدم چقدر خوبه که ازین به بعد میتونم با کنترل ذهنم همیششششه موفق بشم ولی این لازمش اینه که عادت کنم همیییشه و در هرحال به خواسته هام و زیباییها فکر کنم تا بتونم این ذهنمو کنترل کنم قسم میخورم کنترلش میکنم یه روزی به نتیجه صددرصد موفقیت تو کارام میرسم به لطف و امید خدای عشقم…